علی و خلفا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پس از رحلت پیامبر(ص)، علی‌رغم توصیه‌های او و تعیین علی بن ابی طالب(ع) به امامت و خلافت، جریان سقیفه پیش‌آمد و آن حضرت را کنار زده، قدرت را به دست گرفتند. این توطئه، از پیش طرّاحی شده بود. حضرت علی(ع) هم از پیامبر خدا شنیده بود که به آن حضرت ظلم خواهند کرد و حق او را غصب خواهند نمود.

مقدمه

امیر المؤمنین(ع)، برای حفظ امّت از گمراهی و از دین به‌در شدن و برای جلوگیری از کشمکش‌های داخلی و نابودی اسلام و ریخته شدن خون مسلمانان، با رعایت مصلحت کلّی اسلام و مسلمین با غاصبان ستیز و نزاع نکرد. اگر با ابوبکر هم بیعت کرد، اجباری بود. موضع آن حضرت، از یک‌سو، تبیین حق و روشنگری افکار نسبت به وصایای پیامبر(ص) و مسألۀ مهمّ امامت و استناد مکرّر به حادثۀ غدیر خم] برای اثبات حقانیّت خود بود، از سوی دیگر خیرخواهی و دلسوزی و راهنمایی خلفای سه‌گانه در مشکلاتی که از حلّ آن عاجز بودند، و از دیگر سو جلوگیری از خونریزی و جنگ داخلی در شرایطی که آغاز اسلام بود و بسیاری تازه از جاهلیت رسته و به اسلام گرویده بودند. هرگاه هم مقتضی بود، از انتقاد نسبت به عملکردهای خلاف و انحراف‌ها و بدعت‌ها فروگذار نمی‌کرد، بخصوص در دورۀ عثمان که تخلّف او و کارگزارانش از سنت نبوی و احکام قرآن، بیشتر بود. گاهی هم اعتراض‌ها و مواضع وی بر دستگاه خلافت سنگین بود و در دوران عثمان برخوردهای نامناسبی با آن حضرت شد و از انتقادهای امام به پیدایش طبقۀ اشراف و حیف و میل بیت‌المال، ناراحت بودند. امام علی(ع) در شورای شش‌نفره برای تعیین خلیفه پس از عمر هم حضور داشت، هرچند می‌دید که سیر حوادث و گفتگوها به گونه‌ای بود که او را کنار بزنند و امویان را به حکومت برسانند. وقتی هم مسلمانان علیه عثمان شورش کردند و خانه‌اش را محاصره کرده و او را به قتل رساندند، امام علی(ع) تلاش بسیاری کرد تا جان او را حفظ کند و میان عصیان‌گران خشمگین از ظلم‌ها و خلاف‌های عثمان و والیانش و خلیفه، میانجی‌گری می‌کرد، امّا اینها اثر نکرد و عثمان کشته شد. امیر مؤمنان(ع) اگر انتقاد می‌کرد، جنبۀ امر به معروف و نهی از منکر داشت و اگر سکوت می‌کرد، برای حفظ وحدت مسلمین بود. نه اعتراضش جنبۀ ریاست‌طلبی داشت و نه سکوت و دم‌فروبستن و خانه‌نشینی‌اش از روی ترس یا سازشکاری و سودجویی و منفعت شخصی بود. در عین حال، هم به ریاست‌طلبی متهم شد هم به ترس. خود او فرمود: «فإن أقل یقولوا: حرص علی الملک و ان اسکت یقولوا: جزع من الموت...»[۱].

در خطبه شقشقیه، ضمن بیان غصب خلافت و دلیل سکوت و صبرش در آن دورۀ ۲۵ ساله، انتقادهای تندی بخصوص از اسرافکاری و حیف‌ومیل بیت‌المال در دورۀ عثمان دارد[۲]. اگر او در زمان دو خلیفۀ اول، کمی همراهی و حالت مشاوره و همکاری خیرخواهانه داشت، در عصر خلیفۀ سوم به دلیل انحراف اساسی به تقابل کشیده شد. به تعبیر استاد محمد رضا حکیمی: امام بیش از هرچیز نقش یک ناظر مراقب را داشت و همین‌که حضور او در میان امّت حسّ می‌شد، جلوی بسیاری از تحریف‌های بنیادی را می‌گرفت. برخی از پاکترین صحابۀ پیامبر که اکنون از دوستان نزدیک و پیروان امام بودند، او را در نگهبانی اصل و اصول اسلام یاری می‌کردند و مسائل را به اطلاع او می‌رساندند. هرجا حکمی تحریف می‌شد، هرجا حدّی نابجا تعیین می‌گشت، هرجا قضاوتی ناحق می‌کردند، هرجا تعلیمی نادرست می‌دادند، علی(ع) به این همه رسیدگی می‌کرد. در کار فتوحات اسلامی نظارت داشت. به علمای ادیان که برای سؤال از وصی پیامبر به مدینه سرازیر می‌شدند، تنها او بود که پاسخ می‌داد و... چنانکه خود می‌فرمود "در این دوره تا هنگامی حاضر بود دست از درگیری جدّی بردارد که امور مسلمانان به‌گونه‌ای سالم فیصله یابد"[۳]. این نحوه رفتار و موضع، شأن امامی است که او را از منصب سیاسی و اجرایی کنار زده‌اند، امّا مسؤولیت هدایت دینی امّت همچنان برعهدۀ اوست.

امام خمینی در تحلیل سیرۀ علوی چنین می‌فرماید: امیر المؤمنین(ع) با خلفا همکاری می‌کردند، چون ظاهرا مطابق دستور دین عمل می‌نمودند و تشنّجی در کار نبود، تا موقعی‌که معاویه روی کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدّل به سلطنت نمود. در این موقع حضرت ناچار شد قیام کند، چون نمی‌توانست قیام نکند؛ زیرا روی موازین شرع و عقل نمی‌توانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت پایدار ببینند. ناصحینی که حضرت را از روی غفلت نصیحت می‌کردند و می‌گفتند "بگذار معاویه بماند تا پایه‌های سلطنت و خلافت شما محکم شود، بعدا او را از مقامی که دارد پایین بیاورید" نمی‌دانستند که اگر حضرت صبر می‌کرد، بعدا مورد اعتراض مسلمین واقع می‌شد و پس از محکم شدن کار، ممکن نبود او را خلع کرد[۴]. شناخت مواضع سیاسی و عملکرد او و یارانش در مقابل سه خلیفۀ پیشین همچنین نحوۀ عمل در مقابل مخالفان و میزان همکاری یا عدم همکاری و آزادی دادن یا سخت گرفتن، حایز اهمیت است و آموزنده که در این خلاصه نمی‌گنجد[۵].[۶]

منابع

پانویس

  1. «اگر (دربارۀ خلافت) سخنی بگویم، می‌گویند بر حکومت حریص است و اگر سکوت کنم، می‌گویند از مرگ ترسید». نهج البلاغه خطبه ۵.
  2. نهج البلاغه خطبه ۳.
  3. امام در عینیت جامعه ص۱۹.
  4. صحیفه نور ج۱ ص۱۶.
  5. در این زمینه‌ها از جمله ر. ک: «علیّ و الخلفاء»۲ جلد، جعفر بن محمّد العسکری، «امام علی و زمامداران» علی محمّد میرجلیلی، «تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب» اصغر قائدان، «مواضع سیاسی حضرت علی(ع) در قبال مخالفین» جلال درخشه، «امیر المؤمنین اسوۀ وحدت» محمّد جواد شری ترجمه محمّد رضا عطایی، «تاریخ و سیرۀ سیاسی امیر مؤمنان» و «تاریخ سیاسی اسلام» رسول جعفریان، «علیّ و الحاکمون» محمّد صادقی، «انقلاب تکاملی اسلام» جلال الدین فارسی، بخش ۲ و ۳، «موسوعة الامام علی بن ابی طالب» و ترجمه آن، ج ۳.
  6. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۱۹.