فقه در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

فقه در لغت

معانی مختلفی دارد: “فطانت و زیرکی”[۱]، “بریدن و گشودن”[۲]، “رسیدن از دانشی آشکار به دانشی پنهان”[۳] و “علم و آگاهی دقیق و عمیق به چیزی و فهم و درک آن” است[۴]. بنابراین، فقه معنا و مفهومی اخص از علم و دانش دارد. از نظر برخی از لغت‌شناسان به دلیل فضیلت و برتری دین، بر “علم و آگاهی و درک دین” اطلاق می‌شود[۵]. از برخی از لغت‌شناسان هم نقل شده که آن را به معنای “بصیرت در امر دین” دانسته‌اند، نه فقط علم و آگاهی صِرف[۶]. در قرآن مجید مشتقات این کلمه در همان معنای فهم و درک دقیق و عمیق به کار رفته است؛ برای نمونه، قوم شعیب به او گفتند: ﴿يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ[۷]. با آن‌که شعیب با قومش به زبان آنان سخن می‌گفت؛ اما آنان اظهار می‌داشتند که سخن او را نمی‌فهمند. مقصودشان این بود که به درستی عمق و ژرفای سخن او را درک نمی‌کنند.

در آیه‌ای دیگر خدای متعال مؤمنان را مورد خطاب و عتاب قرار داده، می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ[۸]. در این آیه هم مؤمنان را به آشنایی عمیق و دقیق با معارف دین تشویق می‌کند (تفقّه در دین)، وگرنه مؤمنان آشنایی اجمالی و سطحی با دین داشتند.

در حدیثی از امام کاظم (ع) نقل شده که فرمود: «تَفَقَّهُوا فِي‏ دِينِ‏ اللَّهِ‏ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِيرَةِ»[۹]؛ “در دین تفقه کنید، فقه کلید بصیرت و بینش است”. چنان‌که اجتهاد را در لغت “به‌کارگیری نفس با تمام توان و تحمل مشقت” دانسته‌اند و به همین مناسبت “تلاش فراوان در دفع دشمن” را جهاد، و “غور و بررسی عمیق و استنباط احکام از منابع” را اجتهاد نامیده‌اند[۱۰]. معلوم می‌شود کلمات “اجتهاد”، “فقه” و “استنباط” برای درک عمیق باطن، معنا و روح، و نفوذ به مغز است.

نکته حائز اهمیت آن است که در منطق قرآن و احادیث، غالباً فقیه به کسی گفته می‌شود که به مجموعۀ دین، اعم از معارف عقیدتی، و اخلاقی و فروع دین آگاهی عمیق داشته باشد، نه فقط کسی که آشنایی عمیق به فروع احکام دارد؛ هرچند در برخی از احادیث، به ویژه در عصر صادقین (ع) در این معنای خاص هم استعمال شد. در این دوره که علوم اسلامی شاخه‌های متعددی پیدا کرد، برخی از شاگردان ایشان در مباحث اعتقادی و کلامی، و برخی هم در مباحث فرعی و احکام شرعی دین صاحب‌نظر شدند، واژه فقه به صورت گسترده در معنای خاص آن به کار رفت[۱۱].

در برخی از احادیث فقه “دانشی ربّانی” شمرده شده که “در قلب انسان جای گرفته و آثارش در رفتار او آشکار می‌شود”[۱۲]. برخی از دانشمندان نیز با الهام از احادیث آن را دانشی می‌دانند که “راه رسیدن به آخرت و دستیابی به حقیقتی را در نفس آدمی نشان دهد” تا در پرتو آن بتوان به حقایق امور دنیوی و آفات نفس رسید، به‌گونه‌ای که خوف و خشیت الهی قلب انسان را فرا بگیرد[۱۳].[۱۴]

فقه” در اصطلاح

معنای اصطلاحی رایج فقه در زبان فقیهان عبارت است از: العلم بالاحکام الشرعیة الفرعیة عن ادلّتها التفصیلیه[۱۵]؛ آگاهی از احکام فرعی شرعی از روی دلایل تفصیلی و منابع استنباط”. براساس این تعریف، آگاهی از اصول و معارف اعتقادی دین، همچنین مسائلی که در دانش اصول فقه مطرح می‌شود، و آگاهی سطحی شخص مکلف، فقه مصطلح نامیده نمی‌شود، تنها به آگاهی از احکام واقعی دین که از قرآن، سنت و عقل استنباط می‌شود و احکام ظاهری و وضعی دین که از اخبار آحاد، امارات دیگر و اصول عملیه به‌دست می‌آید، فقه گویند. امام خمینی - در یکی از آثار فقهی خود - فقه را “قانون زندگی دنیوی و اخروی و راه رسیدن به قرب الهی، بعد از آگاهی به معارف اعتقادی دین” دانسته‌اند[۱۶]. این تعریف ناظر به دیدگاهی است که فقه را دانشی صرفاً دنیوی می‌داند که تأثیری در سرنوشت اخروی انسان ندارد[۱۷]. در بیان دیگری فقه را “تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور” دانسته‌اند[۱۸].

این بیان هم ارائه تصویری جامع از دانش فقه است که گزاره‌های آن زندگی انسان را از هنگام تولد تا زمان مرگ تحت پوشش داشته و بدان جهت می‌بخشد. با همین نگاه، “حکومت” را در نظر مجتهد واقعی “فلسفه تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت” شمرده و آن را “نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی” می‌داند[۱۹][۲۰]

فقه در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل

این واژه از ماده «ف ق ه» می‌باشد و «فقاهت» به معنای فهمیدن و آگاهی به چیزی است. تفاوت این لغت با علم در آنست که فقه، به فهمیدن با تأمّل و دقت نظر اطلاق می‌شود[۲۱] و «تفقّه» از باب تفعّل، پذیرش فکر دقیق و عمیق در امری است؛ لذا ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ یعنی هدف از مهاجرت و تحمل سختی‌ها، درک عمیق معارف دینی است؛ تا با آن بتوانند در درجه اول خود مهذَّب شوند و سپس با مراجعه به وطن، دیگران را درباره دین و معارف دینی انذار دهند و آگاه و مهذَّب نمایند.[۲۲]

فقه

فقه در لغت به معانی گوناگونی به کار رفته که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: مطلق علم و آگاهی[۲۳]، مطلق فهم و ادراک[۲۴] و فهم همراه با دقت و تأمل[۲۵]. واژه فقه در معنای اصطلاحی از معنای لغوی‌اش چندان دور نیست و به معنای درک عمیق و ژرف‌اندیشی است. واژه فقه و مشتقات آن مانند فقیه، تفقه و فقاهت از همان ابتدا در ادبیات دینی و آیات[۲۶] و روایات[۲۷] درباره فهم و ادراک دین به کار می‌رفته است[۲۸].

در عصر پیامبر اکرم(ص) عنوان فقه، فقیه و فقها در مواردی به کار می‌رفت که شخص در همه معارف دین بصیرت و فهم عمیق داشته باشد[۲۹]. کاربرد واژه فقه در معنای شناخت عمیق دین، در فضای فرهنگی و علمی متدینان و جامعه اسلامی رواج داشت و عالم و فقیه دینی به کسی گفته می‌شد که همزمان از اعتقادات، اخلاقیات و فروع فقهی آگاهی داشته باشد[۳۰]. اما در سده‌های بعد، فقه به کمال‌گرایید و در زمره علوم و فنون به شمار آمد؛ به طوری که نام حافظان قرآن به عالمان یا فقیهان تغییر یافت[۳۱]. واژه فقه در لسان روایات و نیز متشرعان به دلیل کاربرد بسیار در قلمرو احکام فرعی به تدریج حقیقت دیگری یافت[۳۲]. بنابراین واژه فقه در دوران دگرگونی‌اش در دو اصطلاح به کار رفت: شناخت عمیق دین و شناخت عمیق احکام دین. فقه در معنای اخیر دو کاربرد دارد: گاهی به معنای احکام شرعی است که بیشتر در رساله‌های عملیه منعکس شده است و گاه به معنای دانش اجتهادی است که فقیه با مراجعه به منابع و بررسی ادله، احکام را استخراج می‌کند. در این پژوهش، معنای اخیر، یعنی دانش اجتهادی مد نظر است.

با شکل‌گیری معنای اصطلاحی دوم برای فقه، قلمرو شمول این واژه محدود شد و به تدریج دانش جدید و مستقلی به نام فقه تکوین یافت؛ در واقع فقه با ماهیتی تجویزی از دانش عقاید (دانش توصیفی) جدا شد، همچنین به دلیل آنکه تجویزهای فقه، تجویزهایی شرعی (به معنای استحقاق ثواب و عقاب) است، قلمرو آن با آموزه‌های اخلاقی دین روشن می‌شود. بر همین اساس فقهای اهل سنت و شیعه، تعریف‌های گوناگونی از دانش فقه کرده‌اند که در سیری تطوری، به تدریج شکل جامع و مانعی به خود گرفته است. مشهورترین تعریفی که از علم فقه ارائه شده و در سده‌های بعدی به عنوان یک مبنا مورد توجه قرار گرفت، تعریف فخرالمحققین (م. ۷۷۱ق) در کتاب ایضاح الفوائد است که می‌نویسد: الفقه هو العلم بالأحكام الشرعية الفرعية المكتسبة عن أدلتها التفصيلية بالاستدلال[۳۳]: فقه علم به احکام شرعی فرعی است که از دلیل‌های تفصیلی آنها با روش استدلالی به دست می‌آید. این تعریف در آثار فقهای پس از او نیز راه یافت و مشهور فقها فقه را چنین تعریف کرده اند: هو العلم بالأحكام الشرعيّة الفرعيّة عن أدلّتها التفصيليّة[۳۴]: فقه علم به احکام شرعی فرعی از روی دلیل‌های تفصیلی آن است. فقه شامل احکام شرعی عملی است و موضوع احکام شرعی نیز افعال مکلفان است؛ بنابراین موضوع علم فقه، فعل (رفتار) مکلف است. قلمرو موضوع فقه بسیار گسترده و پردامنه است و شامل همه ابعاد و جوانب زندگی بشر یا هر آنچه با زندگی او مرتبط است، می‌شود و برای آنها حکمی بیان می‌کند[۳۵]. علم فقه در صدد تعیین ملاک استحقاق ثواب و عقاب برای افعال مکلفان است؛ از این رو هر آنچه می‌تواند منشأ ثواب و عقاب قرارگیرد، در محدوه علم فقه داخل می‌شود[۳۶]. بر این اساس هر نوع رفتار درونی و بیرونی مکلفان را می‌توان در حیطه موضوع فقه قرار داد، حال این رفتارها اختیاری باشد یا از روی اضطرار و یا اکراه[۳۷].[۳۸]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۴۴۲.
  2. الفقه حقیقة: الشق و الفتح، والفقیه: العالم الذی یشق الاحکام و یفتش عن حقائقها، و یفتح ما استغلق منها (زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۴۵).
  3. الفقه التوصل الی علم غائب بعلم شاهد (اصفهانی، المفردات، ص۳۸۴).
  4. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۵۲۲؛ اصفهانی، المفردات، ص۳۸۴؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۹، ص۱۲۴.
  5. ابن سیده، المحکم والمحیط الاعظم، ج۴، ص۱۲۸.
  6. ر. ک: طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۳۵۵.
  7. «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم» سوره هود، آیه ۹۱.
  8. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  9. ابن‌شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۴۱۰.
  10. الاجتهاد اخذ النفس ببذل الطاقه و تحمل المشقه، یقال جهدت رأیی و اجتهدته اتعبته بالفکر. والجهاد والمجاهده استفراغ الوسع فی مدافعه العدو (ر. ک: اصفهانی، المفردات، ص۳۸۴)؛ نبط الماء نبع و استنبط البثر استخرج مائها، و استنبط الفقیه استخرج الفقیه استخرج الفقه الباطن بفهمه و اجتهاده (المنجد، ماده “جهد”).
  11. ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۴۶۵؛ برای آشنایی بیشتر در این زمینه ر. ک: ورعی، اندیشه‌های فقهی امام خمینی، ص۲-۴.
  12. مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۸، ص۲۱۱.
  13. ر. ک: فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ص۶.
  14. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۳.
  15. مشکینی، مصطلحات الفقه، ص۱۸۰.
  16. امام خمینی، الاجتهاد والتقلید، ص۱۲.
  17. ر. ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۶-۳۰. امام محمد غزالی در دسته‌بندی علوم، دانش فقه را دانشی دنیوی به منظور ساماندهی به زندگی این جهان دانسته که تأثیری در حیات اخروی انسان ندارد. به همین جهت، فقیهان را “عالمان دنیا”، و “آشنایان به قوانین فصل خصومت” و “معلم سلاطین” خوانده که سلاطین برای اداره مطلوب جامعه به آنان محتاج‌اند (برای آشنایی بیشتر با نقدهای وارده بر این نظریه ر. ک: به “اندیشه‌های فقهی امام خمینی”، اثر نگارنده).
  18. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
  19. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
  20. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۳.
  21. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۹، ص۱۲۳ و الفروق اللغویه.
  22. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۵۶۳.
  23. ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۵۵۲.
  24. مؤسسه دایرة المعارف الفقه الاسلامی، موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۱۷.
  25. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص۵۳.
  26. ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  27. «الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ: التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ، وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۷۸).
  28. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۳۰۵-۳۰۶.
  29. محمد ابراهیم جناتی، ادوار فقه و کیفیت بیان آن، ص۲۹.
  30. ناصر مکارم شیرازی، دایرة المعارف فقه مقارن، ص۳۶.
  31. علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، ص۳۴-۳۵.
  32. علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، ص۳۷.
  33. فخر المحققین حلی، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۲۶۴.
  34. شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۱، ص۳۰؛ سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقة الأولی، ص۱۴۶.
  35. محمد ابراهیم جناتی، «شیوه‌های کلی استنباط»، ص۴۶.
  36. علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، ص۸.
  37. علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، ص۸.
  38. نباتیان، محمد اسماعیل، فقه و امنیت ص ۲۶.