فقه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
فقه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیفقه - فقه در لغت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

فقه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید جواد ورعی

حجت الاسلام و المسلمین سید جواد ورعی در کتاب «درسنامه فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌ است:

  • «فقه در لغت معانی مختلفی دارد: “فطانت و زیرکی”[۱]، “بریدن و گشودن”[۲]، “رسیدن از دانشی آشکار به دانشی پنهان”[۳] و “علم و آگاهی دقیق و عمیق به چیزی و فهم و درک آن” است[۴]. بنابراین، فقه معنا و مفهومی اخص از علم و دانش دارد. از نظر برخی از لغت‌شناسان به دلیل فضیلت و برتری دین، بر “علم و آگاهی و درک دین” اطلاق می‌شود[۵]. از برخی از لغت‌شناسان هم نقل شده که آن را به معنای “بصیرت در امر دین” دانسته‌اند، نه فقط علم و آگاهی صِرف[۶]. در قرآن مجید مشتقات این کلمه در همان معنای فهم و درک دقیق و عمیق به کار رفته است؛ برای نمونه، قوم شعیب به او گفتند: ﴿يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ[۷]. با آن‌که شعیب با قومش به زبان آنان سخن می‌گفت؛ اما آنان اظهار می‌داشتند که سخن او را نمی‌فهمند. مقصودشان این بود که به درستی عمق و ژرفای سخن او را درک نمی‌کنند.

در آیه‌ای دیگر خدای متعال مؤمنان را مورد خطاب و عتاب قرار داده، می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ[۸]. در این آیه هم مؤمنان را به آشنایی عمیق و دقیق با معارف دین تشویق می‌کند (تفقّه در دین)، وگرنه مؤمنان آشنایی اجمالی و سطحی با دین داشتند.

در حدیثی از امام کاظم (ع) نقل شده که فرمود: «تَفَقَّهُوا فِي‏ دِينِ‏ اللَّهِ‏ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِيرَةِ»[۹]؛ “در دین تفقه کنید، فقه کلید بصیرت و بینش است”. چنان‌که اجتهاد را در لغت “به‌کارگیری نفس با تمام توان و تحمل مشقت” دانسته‌اند و به همین مناسبت “تلاش فراوان در دفع دشمن” را جهاد، و “غور و بررسی عمیق و استنباط احکام از منابع” را اجتهاد نامیده‌اند[۱۰]. معلوم می‌شود کلمات “اجتهاد”، “فقه” و “استنباط” برای درک عمیق باطن، معنا و روح، و نفوذ به مغز است.

نکته حائز اهمیت آن است که در منطق قرآن و احادیث، غالباً فقیه به کسی گفته می‌شود که به مجموعۀ دین، اعم از معارف عقیدتی، و اخلاقی و فروع دین آگاهی عمیق داشته باشد، نه فقط کسی که آشنایی عمیق به فروع احکام دارد؛ هرچند در برخی از احادیث، به ویژه در عصر صادقین (ع) در این معنای خاص هم استعمال شد. در این دوره که علوم اسلامی شاخه‌های متعددی پیدا کرد، برخی از شاگردان ایشان در مباحث اعتقادی و کلامی، و برخی هم در مباحث فرعی و احکام شرعی دین صاحب‌نظر شدند، واژه فقه به صورت گسترده در معنای خاص آن به کار رفت[۱۱].

در برخی از احادیث فقه “دانشی ربّانی” شمرده شده که “در قلب انسان جای گرفته و آثارش در رفتار او آشکار می‌شود”[۱۲]. برخی از دانشمندان نیز با الهام از احادیث آن را دانشی می‌دانند که “راه رسیدن به آخرت و دستیابی به حقیقتی را در نفس آدمی نشان دهد” تا در پرتو آن بتوان به حقایق امور دنیوی و آفات نفس رسید، به‌گونه‌ای که خوف و خشیت الهی قلب انسان را فرا بگیرد[۱۳].

امام خمینی - در یکی از آثار فقهی خود - فقه را “قانون زندگی دنیوی و اخروی و راه رسیدن به قرب الهی، بعد از آگاهی به معارف اعتقادی دین” دانسته‌اند[۱۵]. این تعریف ناظر به دیدگاهی است که فقه را دانشی صرفاً دنیوی می‌داند که تأثیری در سرنوشت اخروی انسان ندارد[۱۶]. در بیان دیگری فقه را “تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور” دانسته‌اند[۱۷].

این بیان هم ارائه تصویری جامع از دانش فقه است که گزاره‌های آن زندگی انسان را از هنگام تولد تا زمان مرگ تحت پوشش داشته و بدان جهت می‌بخشد. با همین نگاه، “حکومت” را در نظر مجتهد واقعی “فلسفه تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت” شمرده و آن را “نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی” می‌داند[۱۸]»[۱۹]

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین ایزدهی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید سجاد ایزدهی در کتاب «فقه سیاسی امام خمینی» در این‌باره گفته‌ است:

«معنای لغوی: فقه، که در لغت به معنای فهم آمده[۲۰] و در قرآن نیز به این معنا استعمال شده است[۲۱]، بر اساس دیدگاه بسیاری، معادل فهم دقیق قرار داده شده است[۲۲]. بر این اساس، تفاوت فقه با فهم و علم (به معنای آگاهی) در این است که فقه به فهم و آگاهی ویژه‌ای اطلاق می‌شود که ناشی از تأمل و تدبر در یک سخن باشد. و از همین روی در مورد آگاهی خداوند، واژه فقه به کار نمی‌رود و تنها در مورد علومی مانند علم شریعت به کار می‌رود که تأمل و شناخت کلام خدا و رسول (ص) را به همراه دارد[۲۳].

این واژه که در آغاز، نسبت به هر فهم دقیقی، عمومیت داشت، پس از مدتی به آگاهی از مقررات و شریعت اسلام اختصاص یافت، و فقیه به کسی اطلاق می‌شد که قادر به درک و فهم مقررات شریعت از متن کتاب و سنت، باشد. اگر چه برخی، نیز، “فقه” را به هر نوع علم و فهم تفسیر کرده و اطلاق آن در مورد علم دین را از باب تغلیب و به خاطر شرافت آن دانسته‌اند[۲۴].

معنای اصطلاحی: فارغ از معنای لغوی، واژه فقه در اصطلاح، در دو معنای عمده استعمال شده است:

  1. معنایی که در صدر اسلام از این کلمه اراده می‌شد، که همانا آگاهی به معارف دینی بوده و به تبع، علم به احکام شرعی نیز در زمره آن آگاهی و علم قرار دارد. از شواهدی که می‌تواند بر این مدعا اقامه شود، به کار رفتن این واژه در کتاب و سنت در این خصوص است؛ زیرا از یک سو در آیه شریفه قرآن، تفقه به فهم معارف دینی اطلاق شده: ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۲۵]. و در روایت مشهور نبوی (ص) نیز این گونه آمده است: «مَنْ‏ حَفِظَ عَلَى‏ أُمَّتِي‏ أَرْبَعِينَ‏ حَدِيثاً- يَنْتَفِعُونَ بِهَا بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقِيهاً عَالِماً»[۲۶]. بلکه برخی از اصحاب لغت نیز فقه را، در همین معنای اصطلاحی معنا کرده‌اند[۲۷].
  2. معنای اصطلاحی خاصی که در زمان‌های متأخر رایج شده و بر اساس آن، علم فقه به دانش احکام شرعی تعریف شده و از آن به آگاهی بر احکام شرعی فرعی، در صورتی که مستند به ادله تفصیلی باشد، یاد می‌گردد[۲۸].

این دو اصطلاح در اساس در طول هم قرار داشته و در فرایند گذشت زمان، معنای اول که نسبت به علم به اصول و فروع دین، عمومیت داشت، به تلقی خاص و توسعه یافته تبدیل شده است که در کلمات برخی، به تبدیل فقه اکبر (آگاهی نسبت به اصول و فروع دین)، به فقه اصغر (آگاهی نسبت به احکام فرعی شریعت) تعبیر شده است. گرچه علت این امر را می‌توان معلول نیازهای زمان و لزوم تخصصی شدن علوم نیز دانست[۲۹]. تعریف فقه از دیدگاه امام: با توجه به این که عمده تدریس و تألیفات امام خمینی، در دهه‌های نخست عمر ایشان، در عرصه فلسفه و عرفان بوده و ایشان پس از مدتی به تدریس فقه اقدام کرده است، از این روی تلقی‌های عمده و متفاوت (و نه متضادی) از سوی ایشان در مورد فقه ارائه شده است که می‌توان آنها را دیدگاه‌های متفاوت به یک چیز و از منظر مختلف دانست.

بر اساس یک تلقی، ایشان در نگاشته‌های اولیه خود، فقه اکبر را مد نظر قرار داده و در طی آن فقه، مقدمه عمل قرار داده شده و حصول معارف و غایت آن، فرض شده است. هر چند در این تلقی نیز، امام تدبیر امور جامعه و خانواده، و آبادانی کشور و امور عبادی را از شعبه‌ها و ابواب علم فقه دانسته است: علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است، اگر به آداب شرعیه قلبیه و قالبیه و ظاهریه و باطنیه آن قیام شود... و آن شعبه از علم فقه که در سیاست مُدُن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است نیز مقدمه آن اعمال است که آنها دخالت تام تمام در حصول توحید و معارف دارند[۳۰].

ایشان در کتب عرفانی خود، فقه به معنای اصطلاحی را بیان قوانین ظواهر شریعت و کتاب الهی دانسته، و در عین حال عمل به این ظواهر را نگهبانی برای باطن دین دانسته است. بر اساس این تلقی، فقه وظیفه و رسالتی سنگین بر دوش داشته و فقیهان در استنباط از قرآن و احادیث بر آنند تا دنیا و آخرت مردمان را اصلاح نمایند: یکی دیگر از مطالب قرآن شریف، بیان قوانین ظاهر شریعت و آداب و سنن الهیه است که در این کتاب نورانی، کلیات و مهمات آن ذکر شده و عمده در این قسم، دعوت به اصول مطالب و ضوابط آن است؛ مثل باب صلاة و زکات و خمس و حج و صوم و جهاد و نکاح و ارث و قصاص و حدود و تجارت و امثال آن. و چون این قسم که علم ظاهر شریعت است، عام المنفعه و برای جمیع طبقات از حیث تعمیر دنیا و آخرت مجعول است، و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت کنند، از این جهت در کتاب خدا دعوت به آن بسیار است، و در احادیث و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است و تصانیف علماء شریعت در این قسمت، بیش‌تر و بالاتر از سایر قسمت‌ها است[۳۱].

در تلقی دیگری که امام از فقه عرضه داشته، (و این تلقی در سال‌هایی است که ایشان به تدریس فقه اهتمام می‌ورزیده‌اند) ایشان همسو با تلقی مشهور، تعریف فقیهان نسبت به فقه (علم به احکام شرعی فرعی که مستند به ادله تفصیلی باشد)[۳۲] را مورد قبول قرار داده و لذا در کتب فقهی خویش، تعریفی دیگر ارائه نکرده، بلکه در کتاب اجتهاد و تقلید، تعریف فقیهان را مورد قبول قرار داده است[۳۳]. لکن آنچه امام را در حوزه فقه از سایر فقیهان متمایز می‌کند، نگاهی (و نه تعریف) است که ایشان، پس از انقلاب و در سایه تلقی حکومتی از فقه عرضه نموده‌اند. و البته این امر ناشی از درک و فهمی متفاوت از فقه، گستره وسیع‌تر فقه در جامعه و کاربرد عملی آن در جامعه بوده است. با توجه به این اوصاف، ایشان نگاه خویش از فقه را، بدین گونه اظهار داشته است: حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است[۳۴].

از این عبارات امام در خصوص فقه، این گونه به دست می‌آید که ایشان فقه و فقاهت را نه فقط برای استدلال و استنباط صرف و نه فقط برای حل مسائل عبادی و تجاری مردم، بلکه فقه را راهکار دین اسلام برای اداره جامعه می‌داند و از این رو تجلی فقه را در عرصه حکومت و در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی معرفی می‌کند.

با توجه به آنچه گذشت، می‌توان این گونه اظهار داشت که این دو تلقی امام در مورد فقه، با یکدیگر در تضاد نبوده، و در سایه عنایت به آگاهی به شریعت اسلام از دو منظر بوده و در عین حال هر دو تلقی نیز واجد حقیقتی اصیل است. بدین صورت که ایشان در حوزه فقه اصطلاحی فقیهان، به روابط فردی، اجتماعی، سیاسی، عبادی، تجاری و... مردم مسلمان عنایت داشته و قوانینی که از جانب شریعت برای بهسامانی و سعادت مردم مسلمان در زندگی شان ارائه شده است را مد نظر قرار داده، بلکه حل مشکلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی مردم، و اداره امور انسان‌ها در تمامی شئون زندگی را از کار ویژه‌های فقه دانسته و در کتب عرفانی خویش، طریقیت و مقدمیت این علم برای حصول معارف عمیق و تحصیل توحید و در راستای روابط با خداوند را مورد توجه قرار داده است. بنابراین می‌توان این تلقی و دیدگاه‌های مختلفی که از سوی ایشان از فقه عرضه شده است را مکمل یکدیگر دانسته و با توجه به جامعیت امام در علوم مختلف، بخشی از دیدگاه امام را می‌توان در راستای اهداف و غایات فقه، برخی دیگر را در راستای فقه سنتی و تعریف مصطلح و برخی دیگر را در خصوص توانمندی و گستره فقه در حوزه جامعه و حکومت دانست»[۳۵]
۲. حجت الاسلام و المسلمین شکوری؛
حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل شکوری در کتاب «فقه سیاسی اسلام» در این‌باره گفته‌ است:

«واژه “فقه” در لغت به معنای فهمیدن و درک کردن آمده و “تفقّه” هم‌وزن تجسس نیز به معنای تلاش و کاوش برای فهمیدن و دریافتن است. بنابر این معنا، در لغت به شخص دانا و فهمیده “فقیه” می‌گویند، و “متفقه” نیز کسی است که به دنبال کسب فهم و آگاهی و معرفت باشد. اما این واژه‌ها (فقه، فقیه، متفقه) غیر از معانی لغوی و ادبی، معانی اصطلاحی و علمی نیز دارند، و فقه بر طبق این معنای اصطلاحی - که به زودی بیان خواهد شد. نام یک علم است؛ علمی که یکی از شریف‌ترین علوم انسانی و اسلامی است؛ زیرا محور و اساس آن علم، تکلیف انسان است و بیان این که چه چیزهایی جایز و حلال و چه اعمالی ممنوع و حرام است.

فقیه بر طبق معنای اصطلاحی کسی است که در آن علم صاحب نظر و دارای مبنای فتوایی باشد.

علمای اسلام، علم فقه را چنین تعریف کرده‌اند: “فقه عبارت است از: فهمیدن و دانستن قوانین و احکام شریعت اسلام، از طریق دلایل تفصیلی آنها”[۳۶].

یعنی فقیه کسی است که قوانین حقوقی، عبادی، اجتماعی، سیاسی، احکام اسلامی، نظام معاشرتی، معیشتی و نظامی اسلام را با دلایل هر یک از آنها بداند و بشناسد، و خود این مجموعه قوانین و احکام نیز فقه نامیده می‌شود.

فقه سیاسی، تنظیم و هدایت روابط سیاسی مسلمین با خودشان، و نیز دیگر ملت‌ها و جوامع غیرمسلمان را به عهده دارد.

طبق تعریف فوق، به علومی مانند خداشناسی و معادشناسی و به طور کلی “اصول دین” فقه اطلاق نمی‌شود. فقه، علمی است که تکلیف بشر را در مقام عمل روشن می‌گرداند.

در اینجا درباره تعریف فقه، بیان چند نکته ضروری است:

  1. فقه، علم است، پس دارای موضوع و قواعد علمی ویژه خود می‌باشد؛ بنابراین اظهار نظر در آن مهارت و تخصص می‌خواهد.
  2. فقه، علم احکام شرعی است و منظور از حکم شرعی، حکم شرعی تکلیفی و وضعی است، مانند حرام‌بودن قتل و بطلان عقد دیوانه.
  3. فقه، علم به احکام شرعی فرعی است. با قید کلمه “فرعی” اصول عقاید و اصول فقه خارج شدند؛ زیرا فقه مربوط به صحت، بطلان، حلال و حرام‌بودن اعمال است، نه عقاید. علم دیگری به نام “اصول فقه” وجود دارد که از قوانین و قواعدی بحث می‌کند که آن قواعد در برداشت و استنباط احکام شرعی به فقیه کمک می‌کند؛ با قید “احکام شرعی فرعی” در تعریف فقه، علم اصول فقه نیز از تعریف خارج شد.
  4. فقه، علمی است که درباره احکام شرعی فرعی از طریق دلایل تفصیلی آن بحث می‌کند.

قید “دلایل تفصیلی” به معنای اجتهاد است؛ پس فقیه همان مجتهد و مجتهد نیز همان فقیه است و اجتهاد و فقاهت، هر دو به یک معنا و مفهوم هستند[۳۷]. فقیه فیلسوف و عارف وارسته و بزرگوار، حاج ملاهادی سبزواری (صاحب کتاب منظومه فلسفی) در کتاب ابتکاری و شگفت‌انگیز خود شرح نبراس، فقه را به طور عام‌تری معنا و تعریف کرده است.

او فقه را به دو قسم “فقه اکبر” و “فقه اصغر” تقسیم می‌کند. و می‌گوید: تفکر در اصول عقاید، مانند توحید و... “فقه اکبر” و دانستن احکام فرعی شرعی از طریق دلایل تفصیلی آن، “فقه اصغر” است. معنای سومی نیز برای آن ذکر می‌کند که از مجموع و تلفیق دو معنای اول به دست می‌آید. طبق معنای سوم، فقه عبارت است از: دانستن عقاید دینی - اعم از اصول و فروع- با دلیل یقینی آن. دقت شود که دلایل یقینی، غیر از دلایل تفصیلی است. حاج ملاهادی سبزواری چنین می‌گوید: “فقه در لغت به معنای فهمیدن است و در صدر اسلام، تفکر در اصول عقاید و تعمق و ژرف‌اندیشی در معارف الهی، فقه نامیده می‌شد. ولی متشرعان متأخر وقتی کلمه فقه را بگویند، منظورشان فقه اصغر است، و فقه اصغر نیز به این صورت تعریف می‌شود: هو العلم بالأحکام الشرعیة الفرعیة عن أدلتها التفصیلیة. گاهی نیز مرادشان از فقه، فقه اکبر است. منظور از فقه اکبر، علم کلام (علمی که به آن در اصول عقاید استدلال می‌شود) است.

و گاهی واژه فقه گفته می‌شود و از آن، دانستن عقاید دینی که از طریق دلایل یقینی به دست آمده باشد، قصد می‌شود”[۳۸].

شیخ عبدالکریم زنجانی در کتاب الفقه الأرقی فی شرح العروة‌الوثقی نیز فقه را به فقه اکبر و فقه اصغر تقسیم کرده است[۳۹][۴۰]
۳. آقایان مهدوی و کاظمی؛
آقایان دکتر اصغرآقا مهدوی و حجت الاسلام سید محمد صادق کاظمی در کتاب «کلیات فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«فقه یکی از علوم قدیمی مسلمانان است و از آن رو که با افعال انسان مرتبط است، از دیگر علوم اسلامی، بیشتر مورد توجه علمای مسلمان و افراد جامعه اسلامی قرار گرفته است. بر این اساس، فقه را نه تنها خود فقها، بلکه علمای علوم دیگر نیز تعریف کرده‌اند. از جمله عالمان غیرفقیهی که به معنی و تبیین جایگاه فقه پرداخته‌اند، فلاسفه هستند. تعرض فلاسفه به مفهوم فقه در دو حوزه احصای علوم و تبیین رابطه عقل و نقل بوده است. گرچه بهترین تعاریف را فقها ارائه داده‌اند، نگاهی به تعریف بیرونی علم می‌تواند جایگاه فقه را در میان علوم گرچه به اجمال تبیین کند[۴۱]. پیش از بیان تعریف اصطلاحی فقه، لازم است تعریف لغوی آن بیان شود.

معنای لغوی: “فقه” در لغت به معنای فهم و کسب علم به چیزی است[۴۲]. استعمال فراوان این لغت در خصوص فهم و درک دین سبب شده است که کتب لغت پس از بیان معنی لغوی آن متذکر شوند که این کلمه به دلیل کثرت استعمال به معنای آگاهی یافتن به دین است.

معنای اصطلاحی: فقها و اصولیون تعاریف متعددی از فقه بیان کرده‌اند؛ اما بهترین تعریف که غالب فقها نیز آن را به عنوان تعریف مختار خود ذکر کرده‌اند، تعریف محمد بن مکی عاملی معروف به شهید اول(۷۳۴- ۷۸۶ق) است. وی در کتاب القواعد و الفوائد تعریف اصطلاحی فقه را این‌گونه می‌نویسد: العلم بالأحكام الشرعية الفرعية عن أدلتها التفصيلية[۴۳] که به معنای علم به احکام شرعی فرعی با دلایل تفصیلی آن است. در این تعریف، دقت بر دو واژه احکام فرعی شرعی و ادله تفصیلی تعریف روشنی از فقه ارائه خواهد کرد.

وجود لفظ “احکام” در تعریف فوق از آن روست که علم به اعیان و ذوات، صفات و افعال از تعریف فقه خارج شود[۴۴]. منظور از اعیان و ذوات هر آن چیزی است که در عالم خارج از ذهن انسان قرار دارد. علم به این اعیان به معنای شناخت ماهیت و صفات آنان در حوزه موضوعی فقه قرار ندارد، مگر آنکه این آگاهی مقدمه‌ای بر کشف حکم شرعی باشد؛ برای مثال فقه تنها بیان می‌کند که مسکری (مست کننده) نجس است که در اصل مایع باشد[۴۵] و خود را موظف به تطبیق این قاعده با مواد مشکوک نمی‌داند[۴۶]؛ بنابراین تشخیص مست‌کننده بودن مواد و همچنین تشخیص اینکه چه ماده مست‌کننده‌ای در اصل مایع است، بر عهده دانش فقه نیست. همچنین فقه خود را موظف به شناخت صفات انسان‌ها و افعال آنان نمی‌داند، بلکه تنها به بیان احکام آن می‌پردازد[۴۷]. این بیان به معنای نادیده گرفتن شناخت موضوع توسط فقها به ویژه در فقه سیاسی نیست؛ برای مثال فقه از بایدها و نبایدهای اعمال قدرت سخن می‌گوید و قوانین شرعی در این حوزه را بیان می‌کند و سخن از چیستی قدرت را مقدمه‌ای بر صدور حکم شرعی می‌داند. این مقدمه البته در حکم صادر شده بسیار مؤثر است؛ بنابراین نوع قدرت مشروع، منابع مجاز قدرت، موارد مجاز اعمال قدرت مورد بحث فقیه است؛ زیرا چنین مواردی مربوط به افعال انسانی است[۴۸].

قید “شرعی” در تعریف فوق به این معناست که احکام دیگر از جمله احکام عقلی مد نظر فقه نیست؛ البته باید دقت کرد که عقل و احکام عقلی در کشف احکام شرعی دخیل‌اند؛ به‌گونه‌ای که برخی عقل را آغاز و انجام فقه نامیده‌اند[۴۹]. آنچه به عنوان احکام عقلی خارج از موضوع فقه است، آن دسته از احکامی است که به دنبال درک نظر و مطلوب شرع نیست، بلکه عقلا بدون رجوع به شرع سعی در شناخت عالم و پدیده‌های آن از طریق عقلی، بدون در نظر گرفتن شرع دارند. مباحث و احکام فلسفی در این دسته از احکام‌اند؛ برای مثال در فقه، استنباط نظر شارع در خصوص موازین و بایدها و نبایدهای مشارکت سیاسی مد نظر است؛ اما در فلسفه، درک ماهیت این فعل و عوامل مؤثر در شکل دادن عمل مشارکت سیاسی عاملان سیاسی مورد پژوهش است.

احکام “شرعی فرعی” در مقابل احکام “شرعی اصولی” است. احکام شرعی فرعی احکامی است که شرع آن را بیان می‌کند یا از شرع استنباط می‌شود و مربوط به أعمال مکلفان است؛ از جمله وجوب نماز بعد از دخول وقت. اما احکام شرعی اصولی که در دانش اصول مورد بررسی قرار می‌گیرد، مستقیماً مربوط به عمل مکلف نمی‌شود، بلکه آن دسته از احکامی است که مبنای استنباط احکام فرعی قرار می‌گیرد؛ برای مثال اصل حجیت ظواهر و ظهور صیغه امر در وجوب از مسائل علم اصول است که بر اساس آن می‌توان حکم به وجوب نماز براساس آیه شریفه ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ[۵۰] داد.

“ادله تفصیلیه” در تعریف فوق در مقابل “ادله اجمالیه” قرار دارد. توضیح آنکه برای درک احکام شرعی دو راه وجود دارد: راه نخست آن است که در مواجهه با همه احکام شرعی به یک دلیل اکتفا شود؛ مثل اینکه مکلف در مواجهه با همه احکام شرعی به مرجع اعلم رجوع می‌کند. پس دلیل عمل به همه احکام خود را فتوای آن مرجع می‌داند. از چنین دلیلی به ادله اجمالیه تعبیر شده است. اما راه دوم آن است که در مواجهه با هر حکم شرعی یک دلیل متناسب با آن حکم به کار گرفته شود تا آن حکم درک شود. چنین کاری را مجتهدان انجام می‌دهند[۵۱]. از چنین دلایلی نیز به ادله تفصیلیه تعبیر شده است؛ بنابراین تنها فراگیری احکام و مسائل شرعی فقه نامیده نمی‌شود و شخص آگاه به این مسائل نیز فقیه محسوب نمی‌شود»[۵۲]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۴۴۲.
  2. الفقه حقیقة: الشق و الفتح، والفقیه: العالم الذی یشق الاحکام و یفتش عن حقائقها، و یفتح ما استغلق منها (زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۴۵).
  3. الفقه التوصل الی علم غائب بعلم شاهد (اصفهانی، المفردات، ص۳۸۴).
  4. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۵۲۲؛ اصفهانی، المفردات، ص۳۸۴؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۹، ص۱۲۴.
  5. ابن سیده، المحکم والمحیط الاعظم، ج۴، ص۱۲۸.
  6. ر.ک: طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۳۵۵.
  7. «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم» سوره هود، آیه ۹۱.
  8. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  9. ابن‌شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۴۱۰.
  10. الاجتهاد اخذ النفس ببذل الطاقه و تحمل المشقه، یقال جهدت رأیی و اجتهدته اتعبته بالفکر. والجهاد والمجاهده استفراغ الوسع فی مدافعه العدو (ر.ک: اصفهانی، المفردات، ص۳۸۴)؛ نبط الماء نبع و استنبط البثر استخرج مائها، و استنبط الفقیه استخرج الفقیه استخرج الفقه الباطن بفهمه و اجتهاده (المنجد، ماده “جهد”).
  11. ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۴۶۵؛ برای آشنایی بیشتر در این زمینه ر.ک: ورعی، اندیشه‌های فقهی امام خمینی، ص۲-۴.
  12. مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۸، ص۲۱۱.
  13. ر.ک: فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ص۶.
  14. مشکینی، مصطلحات الفقه، ص۱۸۰.
  15. امام خمینی، الاجتهاد والتقلید، ص۱۲.
  16. ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۶-۳۰. امام محمد غزالی در دسته‌بندی علوم، دانش فقه را دانشی دنیوی به منظور ساماندهی به زندگی این جهان دانسته که تأثیری در حیات اخروی انسان ندارد. به همین جهت، فقیهان را “عالمان دنیا”، و “آشنایان به قوانین فصل خصومت” و “معلم سلاطین” خوانده که سلاطین برای اداره مطلوب جامعه به آنان محتاج‌اند (برای آشنایی بیشتر با نقدهای وارده بر این نظریه ر.ک: به “اندیشه‌های فقهی امام خمینی”، اثر نگارنده).
  17. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
  18. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
  19. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۳.
  20. مجمع البحرین، ج۳، ص۴۲۱؛ صحاح اللغه، قاموس اللغه و مصباح المنیر، ماده فقه.
  21. ﴿وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ «اما شما ستایش آنان را در نمی‌یابید» سوره اسراء، آیه ۴۴.
  22. الفروق اللغویة، الفرق بین العلم و الفقه، ص۴۱۲؛ التحقیق فی کلمات القرآن، ماده فقه.
  23. الفروق اللغویه، ص۴۱۲.
  24. لسان العرب، ج۱۳، ص۵۲۲.
  25. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  26. عوالی اللئائی، ج۴، ص۷۹، ح۷۷.
  27. قال بعض الشارحين: ليس المراد بالفقه الفهم؛ فإنه لا يناسب المقام، و له العلم بالأحكام الشرعية... فإنه مستحدث، بل المراد البصيرة في أمر الدين. (العین، ج۳، ص۳۷۰؛ مجمع البحرین، ص۴۲۱).
  28. منتهی المطلب، ج۱، ص۳؛ تحریر الأحکام، ج۱، ص۲؛ ذکری الشیعه، ص۱.
  29. فهرست‌واره فقه هزار و چهار صد ساله اسلامی در زبان فارسی، ص۱۵.
  30. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰.
  31. آداب الصلوة، ص۱۹۰.
  32. القواعد و الفوائد، ج۱، ص۳۰.
  33. ر.ک: اجتهاد و تقلید، ص۹۱.
  34. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
  35. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۴.
  36. الفقه هو العلم بالأحکام الشرعیة الفرعیة عن ادلتها التفصیلیة. (حسن بن زین الدین، معالم الدین، ص۲۲).
  37. ر.ک: صبحی رجب محمصانی، المبادئ الشرعیة والقانونیة، ص۱۰.
  38. شرح نبراس، ص۳. شرح نبراس کتاب فقهی منظوم است. اشعار آن را خود حاجی سروده و خود نیز بر آن شرح نوشته است. این کتاب، بسیار مفید و شگفت‌انگیز است.
  39. الفقه الأرقی فی شرح العروة‌الوثقی، ج۱، ص۵۶.
  40. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۴۹.
  41. برای مثال فارابی فقه را این‌گونه تعریف می‌کند: «صناعت فقه دانشی است که انسان به وسیله آن می‌تواند حدود هر چیز را که واضع شریعت بدان تصریح نکرده است، با مقایسه با چیزهایی که حدود و میزان آنها آشکارا در شریعت بیان شده، تشخیص دهد» (فارابی، احصاء العلوم، ص۱۱۳).
  42. واسطی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۹، ص۷۲؛ همچنین ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۴، ص۴۴۲؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۵۲۲.
  43. عاملی (شهید اول)، القواعد و الفوائد، ج۱، ص۳۰.
  44. عاملی (ابن‌ثانی)، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ط۹، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۰۱۱ ق.
  45. حلی (علامه)، قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، ج۳، ص۳۳۲؛ همچنین محمدمهدی نراقی، لوامع الأحکام فی فقه شریعة الإسلام، ص۱۳۰.
  46. استعمال مواد مست‌کننده حرام است، چه نجس باشد و چه نباشد.
  47. ر.ک: عاملی (ابن‌ثانی)، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص۲۶.
  48. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: اصغرآقا مهدوی، «جایگاه شناخت موضوع و روش‌های آن در فقه امامیه»، گفتارهایی در باب قرآن، فقه، فلسفه، به اهتمام کامران ایزدی مبارکه، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، ۱۳۸۹.
  49. علی‌دوست، فقه و عقل، ص۲۰.
  50. «نماز را برپا دارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  51. مشکینی اردبیلی، اصطلاحات الأصول و معظم أبحاثها، ص۱۸۱.
  52. مهدوی و کاظمی، کلیات فقه سیاسی، ص ۷۴.