مرگ در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مرگ یکی از پیچیده‌ترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده است در برخی ادیان غیر آسمانی مسئله مرگ پایان حیات، شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات و مومیایی کردن مرده‌ها برای سالم ماندن بدن، گواه اعتقاد انسان‌ها به ادامه زندگی پس از مرگ است.

در اسلام بحث، مرگ از مباحث مهم معاد است و در آیات بسیاری از قرآن کریم به آن توجه شده است.

امام خمینی با براهین فلسفی و کلامی به تبیین حقیقت مرگ و کیفیت آن پرداخته است و معتقد است مرگ امری وجودی و انتقال از نشئه ملکی به نشئه ملکوتی است، ایشان با استناد به سخن میرداماد بر این نکته تأکید دارد که پس از مرگ، علاقه نفس به بدن باقی می‌ماند؛ زیرا بدن، ماده ظهور نفس است.

امام خمینی اقسام مرگ را عبارت از: مرگ طبیعی، مرگ اخترامی و مرگ ارادی می‌داند و مباحثی چون عوامل، ترس و یاد مرگ را مورد بررسی قرار داده است. ایشان برای احتضار نشانه‌هایی برمی‌شمارد ازجمله: مشاهده عالم غیب که برای محتضر رخ می‌دهد، مشاهده برخی درجات و درکات، ظهور ولایت معصومان(ع) و آگاهی به جدا شدن از امور مورد علاقه انسان که به اعتقاد امامخمینی عمده سختی مرگ ترک تعلقات است.[۱]

معناشناسی

«مرگ» به معنای پایان حیات و رفتن از دنیاست.[۲] در زبان عربی از آن به «موت» تعبیر می‌شود. در اصطلاح فلسفه و کلام، جداشدن همیشگی روح از جسم و انتقال آن از عالم دنیا به عالم آخرت است[۳] امام خمینی مرگ را استقلال نفس،[۴] انتقال از خنشئه ملکی به نشئه ملکوتی یا انتقال به حیات ثانوی ملکوتی، پس از حیات اولی مُلکی[۵] می‌داند. افزون بر معنای انتقال روح، مرگ در اصطلاح اهل معرفت، به معنای ریشه‌کن کردن هوای نفس به‌کار می‌رود[۶] که از آن به «موت ارادی» تعبیر می‌کنند.[۷].[۸]

پیشینه

مرگ یکی از پیچیده‌ترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده‌است؛ حکما و اندیشمندان دربارهٔ آن نظر داده‌اند و در فلسفه یونان دربارهٔ حقیقت و ماهیت آن بحث شده‌ است.[۹] همه ادیان آسمانی پیشین بر این نظر اتفاق دارند که مرگ پایان هستی انسان نیست.[۱۰] در برخی ادیان غیر آسمانی نیز مسئله مرگ پایان حیات شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات[۱۱] و مومیایی‌کردن مرده‌ها برای سالم‌ماندن بدن[۱۲] گواه اعتقاد انسان‌ها به ادامه زندگی پس از مرگ است.

در ادیان آسمانی، مرگ از تقدیرات خداوند است که برای همه موجودات زنده مقرر شده‌است.[۱۳] در اسلام نیز بحث مرگ، از مباحث مهم معاد است و در آیات بسیاری از قرآن کریم] ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۴]، ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۱۵]، ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۱۶] و [[روایات[۱۷] به آن توجه شده‌است. فلاسفه اسلامی در تبیین چگونگی مرگ، با براهین عقلی کوشش‌های فراوانی کرده‌اند.[۱۸] امام خمینی نیز با براهین فلسفی و کلامی به تبیین حقیقت مرگ و کیفیت آن پرداخته، نگاه مادی به مرگ را نقد کرده‌است.[۱۹].[۲۰]

ماهیت و حقیقت مرگ

حکما با استناد به آیه ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ[۲۱] مرگ را امری وجودی می‌دانند؛ زیرا مرگ به معنای انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ بنابراین به واسطه مرگ، آدمی در هیچ‌ یک از مراتب حیات خود در عدم قرار نمی‌گیرد، بلکه نحوه هستی و حیات او تغییر می‌کند.[۲۲] مرگ از نگاه مفسران نیز، انتقال از یک عالم به عالم دیگر است.[۲۳]

در علم پزشکی گاه تعبیر مرگ مغزی به کار می‌رود که غیر از مرگ مصطلح است؛ چون در مرگ مغزی تمامی کارویژه‌های مغز به‌طور کامل و غیرقابل بازگشت از میان می‌روند، اما به کمک دستگاه‌های کمکی امکان حیات برای اعضای دیگر ـ هر چند به صورت نباتی ـ وجود دارد.[۲۴] امام خمینی نیز عقیده دارد مرگ امری وجودی و انتقال از نشئه ملکی به نشئه ملکوتی یا حیات ملکوتی ثانوی پس از حیات ملکی اولی است که این حیات، قوی‌تر از وجود ملکی و دنیوی است؛ زیرا حیات ملکی عرضی است و زایل می‌شود، اما حیات ملکوتی، امری ذاتی است که به تبع استقلال نفوس به دست می‌آید.[۲۵] ایشان با تفکیک شئون و مراتب مختلف حیات و موت، مرگ را پایان شئون مادی انسان می‌شمارد، امّا شئون معنوی او را در حیاتی برتر ـ که همان حیات حقیقی است ـ باقی و مستمر می‌داند.[۲۶] بنا بر نظر ایشان، حیات این دنیا، تنزل حیات حقیقی در عالم غیب است و مرگ در حقیقت رجوع به همان حیات حقیقی است که مراتب و شئون آن مختلف است.[۲۷]

مرگ دارای اقسامی است ازجمله؛ موت طبیعی، اخترامی و ارادی امام خمینی در تبیین چگونگی مرگ طبیعی، همانند ملاصدرا[۲۸] براین باور است که نفس با حرکت تدریجی و جوهری در مراحل هستی به مرحله تجرد رسیده، مستقل می‌شود؛ اما این حرکت تدریجی توسط قوا و عمّال عزرائیلی صورت می‌گیرد و در این حرکت، قوای نفس به‌تدریج رو به ضعف می‌رود تا اینکه به‌طور کلی از عالم طبیعت جدا شده، به برزخ منتقل می‌گردد[۲۹] این استقلال نفوس و خروج از بدن، به اختیار نفس نیست، بلکه به محض استقلال و به‌آخر رسیدن حرکت نفس، جدایی نفس امری حتمی است و یک لحظه تأخیر صورت نمی‌گیرد.[۳۰] به اعتقاد ایشان، حیات پس از مرگ برای انسان، امری خارج از نظام هستی و دایره ممکنات نیست، بلکه انسان با عنوان جزئی از این نظام، در مراحل هستی سیر می‌کند و در وجود او، عدم و نابودی راه ندارد و تنها با انتقال به عالم دیگر، صورت و فعلیت دیگری خواهد یافت.[۳۱]

امام خمینی با استناد به سخن میرداماد، بر این نکته تأکید دارد که پس از مرگ، علاقه نفس به بدن باقی می‌ماند و می‌توان گفت با مرگ، تنها علاقه صوری نفس از بدن قطع می‌گردد، اما علاقه مادی آن باقی می‌ماند؛ زیرا بدن، ماده ظهور نفس است؛ بنابراین، نفس پس از مرگ نیز به‌طور کامل از بدن قطع علاقه نمی‌کند و با آن همراه است و از این‌روست که زیارت اموات تشریع شده‌است.[۳۲].[۳۳]

ضرورت مرگ

حکمای اسلامی بر ضرورت مرگ این‌گونه استدلال کرده‌اند که اگر اشخاص در دنیا جاودانه باشند، مانع ایجاد موجودات دیگر می‌شود و موجود نشدن افراد بعدی، با حکمت الهی سازگار نیست.[۳۴] ملاصدرا ضرورت مرگ طبیعی را برای هر نفسی با حرکت جوهری تبیین می‌کند و معتقد است نفس به واسطه حرکت جوهری قوت یافته، به کمالات معنوی می‌رسد و در مقابل، این اشتداد در باطن، موجب نقص در وجود ظاهری و حسی او می‌شود؛ تا آنجاکه از عالم طبیعت اعراض می‌کند و موت حاصل می‌شود.[۳۵] امام خمینی نیز به پیروی ملاصدرا بر این باور است که نفس با حرکت جوهری رو به استقلال می‌رود و به‌تدریج تجرد یافته، توجه او به عالم غیب بیشتر و اشتغالش از عالم طبیعت کاسته می‌شود و به واسطه قطع توجه نفس، بدن سستی و ضعف می‌یابد؛ تا آنجاکه نفس به‌طور کامل مستقل شده، بدن خود را رها می‌کند. در این هنگام، موت طبیعی رخ می‌دهد.[۳۶] ایشان افزون بر این، مرگ را یکی از عوامل امتیاز نفوس سعید از نفوس شقی می‌داند.[۳۷].[۳۸]

اقسام مرگ

امام خمینی مانند دیگر حکما[۳۹] به انواعی از مرگ اشاره کرده‌است:[۴۰]

  1. مرگ طبیعی: خروج نفس از بدن؛ پس از اینکه نفس به‌تدریج به فعلیت و استقلال می‌رسد. در واقع این مرگ، رهایی تدریجی نفس از بدن و رویگردانی آن از عالم حس و روی‌آوردن به عالم ملکوت است. زمانی که جوهر نفس به کمال و فعلیت می‌رسد، دیگر نیازی به بدن ندارد و آن را رها می‌کند.[۴۱] برخی از آیات ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ[۴۲] و روایات[۴۳]شاهد این مدعا هستند.
  2. مرگ اخترامی: خروج نفس از بدن، به سبب آنکه بدن به دلیل حادثه‌ای از قابلیت می‌افتد یا منهدم می‌شود. در این حال، نفس دیگر نمی‌تواند در آن بدن استقرار یابد.[۴۴] در این مورد، نفس که صورت بدن است، به کمال خود نمی‌رسد، بلکه این بدن است که دیگر قابلیت تدبیر توسط نفس را ندارد و نفس از آن مفارقت خواهد کرد. در واقع، نفسی که از طریق حرکت جوهری رو به کمال می‌رود، پیش از رسیدن به نهایت مرتبه‌ای که در نهاد او به ودیعه گذاشته شده‌است، به سبب عدم لیاقت ماده، دچار مفارقت قهری می‌شود.[۴۵] در برخی از روایات[۴۶] به این نوع از مرگ، «اجل موقوف» گفته می‌شود. مرگ عموم مردم از این قسم است. امام خمینی موت اخترامی را با توجه به نظام کلی عالم ـ که بر اساس اسباب و علل است ـ امری طبیعی می‌داند؛ زیرا این موت اخترامی که به واسطه حوادث و امراض به دست می‌آید، بر اساس علل و عواملی است که با دست به دست هم دادن، منجر به این موت می‌شود؛ بنابراین نسبت به نظام کلی عالم، موت طبیعی محسوب می‌شود؛ زیرا بر اساس علل وجودی، در نظام کلی عالم، غایت حرکت او تا این اندازه بوده‌ است.[۴۷] اما از آنجا که نفس حرکت جوهری خود را به پایان نبرده‌است، موتی طبیعی نبوده و اخترامی است، ولی اگر سیر انسان کامل ملاک شمرده شود که این سیر، سیری معنوی و روحانی بوده و نهایت آن وصول به محبوب است و غایت همه انسان‌ها همان غایت سیر انسان کامل دانسته شود، همه انسان‌ها غیر از انسان کامل، به‌غایت و مقصد نرسیده و موتی اخترامی خواهند داشت.[۴۸]
  3. مرگ ارادی: برخی از اهل معرفت قسم دیگری از مرگ را ذکر کرده‌اند که از آن به مرگ ارادی تعبیر می‌شود و انسان با تزکیه نفس می‌تواند با اراده خود از تعلقات و شهوات نفس رهایی یابد [۴۹] در واقع مرگ ارادی همان ترک ماسوی‌الله و انقطاع به سوی اوست که نه تنها موجب بقای سرمدی و حیات طیبه ابدی در بهشت صوری و معنوی می‌شود؛[۵۰] بلکه به قدر استعداد و سیر و سلوک اشخاص بر حسب تجلیات اسمائی یا صفاتی یا ذاتی، موجب لقای حق شده، مقام‌ها و مراتب عارفان برای آنان حاصل می‌شود.[۵۱] امام خمینی شکستن حجاب‌ها در زمان حیات را مرگ ارادی و اختیاری می‌داند.[۵۲] ایشان مرگ اختیاری را مختص انبیا(ع) و اولیا(ع) می‌داند که به سبب رفع موانع در زمان حیات‌شان، به این قسم از مرگ رسیده‌اند و با مرگ اختیاری، بر نفس و قوای آن چیره شده، به مرحله فنا و صعق رسیده‌اند.[۵۳]

برخی علمای اخلاق در تقسیمی دیگر، موت را «شهادت فی سبیل الله» و «موت مفاجاة» (ناگهانی) دانسته‌اند که در اولی انسان با رفتن به جنگ دشمنان خدا، رضایت پروردگار و رسول خدا(ص) را به دست می‌آورد؛ اما دومی، مرگ ناگهانی‌ای است که به سراغ آدمی می‌آید.[۵۴].[۵۵]

عوامل مرگ

حکما و اندیشمندان در علل و عوامل مرگ طبیعی اعم از طبیعی و اخترامی، اختلاف نظر دارند. حکمای الهی بقای حیات را اعتدال در مزاج می‌دانند که ترکیبی از حرارت، رطوبت، یبوست و برودت است[۵۶] جالینوس معتقد است سبب مرگ طبیعی، چیرگی و استیلای حرارت بر رطوبت است.[۵۷] ابن‌سینا نیز به‌هم‌ریختن اعتدال مزاج طبیعی را سبب موت می‌داند.[۵۸] ملاصدرا بر این باور است که سبب موت طبیعی، کمال نفس و استقلال آن به واسطه حرکت جوهری و خروج آن از قوه به فعلیت است[۵۹] امام خمینی معتقد است طبق سنت الهی، هنگامی که قوه نفس بر حسب استعداد خود، کمالاتی که امکان آن را داشت، گرفت و تمامی قوه به واسطه حرکت جوهری به فعلیت رسید، نفس مستقل می‌شود و دیگر امکان ندارد به مقدار یک آن در بدن باقی بماند، و استقلال آن، عین خروج از بدن و موت است.[۶۰].[۶۱]

ترس از مرگ

حکما دلایل چندی برای ترس از مرگ بیان کرده‌اند. بعضی، علت آن را جهل به حقیقت مرگ[۶۲] و بعضی، ترس انسان از فنا و نیستی خود دانسته‌اند؛ البته چنین اندیشه‌ای برخاسته از بی‌ایمانی به معاد و جهان آخرت است.[۶۳] چنان‌که علت دیگر، دوری نفس از احساس تألم و ضررهای جسمانی دانسته شده‌است.[۶۴]

امام خمینی در این مسئله، مردم را به سه گروه ناقص، متوسط و مؤمن تقسیم می‌کند. ایشان سبب ترس عموم مردم (ناقصان) از مرگ را علاقه و دلبستگی به دنیا، حبّ بقا و تنفّر از فنا می‌داند؛[۶۵] اگرچه به اعتقاد ایشان، طبق برخی روایات، هراس از مرگ، امری فطری و جبلی است.[۶۶] علت دیگر ترس این گروه از مرگ، عدم ایمان و طمأنینه قلبی به انتقال از این عالم به سرای ملکوت است؛ زیرا در این موضوع ادراک عقلی و تصدیق تعبدی کافی نیست؛ بلکه اطمینان قلبی لازم است، اما ترس متوسطان، به سبب توجه قلبی آنها به تعمیر دنیا و غفلت از آباد کردن آخرت است[۶۷] ترس انسان‌های کامل نیز ناشی از عظمت حق‌تعالی و جلالت ذات مقدس او در هنگام مرگ است؛ از این‌رو اولیای الهی از مرگ ترس دارند، اما از آن کراهت ندارند.[۶۸]

برخی علمای اخلاق برای جلوگیری از ترس مردم از مرگ، اسبابی ذکر کرده‌اند؛ ازجمله تحصیل اصول عقاید و استحکام آنها به براهین قطعی، مجاهدت و عبادت تا در فنا نبودن مرگ و صرف قطع بودن علاقه آن از بدن، یقین حاصل شود.[۶۹] امام خمینی نیز راه درمان ترس از مرگ را در آگاهی دل‌ها نسبت به پست بودن عالم دنیا و دار فنا و زوال و تغیّر بودن آن می‌داند تا انسان فطرتاً به عالم آخرت اشتیاق پیدا کند.[۷۰].[۷۱]

یاد مرگ

برخی علمای اخلاق، با توجه به بعضی آیات ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[۷۲] و روایات[۷۳] آثار و فوایدی برای یاد مرگ ذکر کرده‌اند؛ ازجمله نزول رحمت الهی[۷۴] آمادگی برای سفر آخرت[۷۵] و بی‌توجهی به دنیا[۷۶] این است که در روایتی آمده‌است خداوند کسی را که بسیار به یاد مرگ باشد دوست دارد[۷۷] امام خمینی نیز اثر یاد مرگ و آخرت را این می‌داند که اگر انسان روز حساب را باور داشته باشد، مردن را فنا نمی‌داند؛ بلکه مرگ را انتقال از نقص به کمال دانسته، همین باور، او را از همه لغزش‌ها نگه می‌دارد.[۷۸].[۷۹]

احتضار و نشانه‌های آن

مرگ علایم و نشانه‌هایی دارد که با نزدیک‌شدن زمان آن، نشانه‌هایش ـ که همانند نوعی مستی و بی‌هوشی است ـ ظاهر می‌شود. در اصطلاح به این علایم «سکرات مرگ» می‌گویند[۸۰] هنگام احتضار و فرارسیدن مرگ، اعضا و قوای انسان ضعیف شده، اضطرابی در آن پدیدار می‌شود و حقایقی از عالم آخرت برای او آشکار می‌گردد.[۸۱] امام خمینی، انکشاف برخی حقایق و صور اعمال و آثار آنها را در وقت مرگ، مطابق برهان و موافق مکاشفات اصحاب کشف و روایت[۸۲] می‌داند؛ در این هنگام که سکرات موت بر فرد وارد می‌شود، حالت احتضار و معاینه بر او عارض می‌گردد.[۸۳]

امام خمینی برای احتضار نشانه‌هایی برمی‌شمرد:

  1. مشاهده عالم غیب که برای محتضر رخ می‌دهد.
  2. مشاهده برخی درجات و درکات که حاصل مشاهده و درک آثار صور اعمال انسان است.[۸۴]
  3. ظهور ولایت معصومان(ع) که برخی روایات[۸۵] این امر را تأیید می‌کنند که آنان هنگام احتضارانسان بر بالین محتضر ـ اعم از کافر و مؤمن ـ حاضر می‌شوند.[۸۶]
  4. آگاهی به جدا شدن از امور مورد علاقه انسان که به اعتقاد ایشان، عمده سختی مرگ ترک تعلقات است؛[۸۷] به همین دلیل لحظه مرگ، لحظه‌ای است که شیطان برای سلب ایمان انسان تلاش می‌کند[۸۸] ایشان محبت به دنیا و امور مربوط به آن را از خطرهای عظیم به هنگام سکرات موت ذکر کرده،[۸۹] در موارد پرشماری یادآور شده‌است در سکرات مرگ، در صورتی که معارف الهی وارد قلب نشده باشد، این معارف از قلب محو می‌گردد[۹۰] و چه بسا زمینه‌ساز بغض به حق می‌گردد.[۹۱] از این‌رو، ایشان «تلقین» را برای چنین اشخاصی ـ که معارف را به قلب خود نرسانده‌اند ـ مفید نمی‌داند.[۹۲].[۹۳]

منابع

پانویس

  1. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  2. دهخدا، فرهنگ‌لغت دهخدا، ۱۳/۲۰۷۰۱.
  3. افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۴–۴۵ و ۴۹–۶۳؛ ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۳؛ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۱۷–۱۰۱۹.
  4. امام خمینی، تقریرات، ۳/۷۱.
  5. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳.
  6. جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۰۴.
  7. ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۰؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.
  8. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  9. افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۸۳ و ۴۹۱.
  10. کتاب مقدس، تکوین، ب۳، ۱۹؛ اشعیا، ب۲۶، ۱۹؛ دانیال، ب۱۲، ۲؛ حزقیال، ب۳۷؛ لوقا، ب۲۳، ۳۹–۴۳؛ یوحنا، ب۵، ۲۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ۶۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۸.
  11. چایدستر، شور جاودانگی، ۲۳–۲۴؛ لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۶۹–۷۱.
  12. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۰.
  13. کتاب مقدس، یوحنا، ب۸، ۵۱–۵۴؛ خروج، ب۴، ۱۹.
  14. «آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  15. «(همان) کسانی که (خود از جنگ، پس) نشستند و درباره همگنان (شهید) خویش گفتند: اگر (آنها هم) از ما پیروی می‌کردند کشته نمی‌شدند؛ بگو: اگر راست می‌گویید مرگ را از خویش برانید» سوره آل عمران، آیه ۱۶۸.
  16. «خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن می‌گیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه می‌دارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها می‌کند؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره زمر، آیه ۴۲.
  17. کلینی، الکافی، ۳/۱۱۱–۱۱۳.
  18. ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۹۷–۱۰۳.
  19. امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۰ و ۲۶۳.
  20. باقر صاحبی|صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  21. «همان که مرگ و زندگی را آفرید» سوره ملک، آیه ۲.
  22. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۱۵۳؛ میرداماد، القبسات، ۱۷۹–۱۸۰؛ ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳–۲۴.
  23. طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ۶۳.
  24. بجنوردی و نبی‌لو، بررسی فقهی و حقوقی مرگ مغزی، ۳۹.
  25. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۲–۳۲۳.
  26. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۵.
  27. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۵.
  28. الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۷–۲۴۰.
  29. امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲۰–۳۲۱؛ ۳/۳۵، ۷۴–۷۵ و ۳۸۵.
  30. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۴.
  31. امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۷۶؛ ۱۱/۴۵۰ و ۱۹/۲۸۵.
  32. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.
  33. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  34. ابن‌سینا، التعلیقات، ۴۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۷.
  35. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۲۶۳ و ۹/۲۳۸–۲۴۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۴–۴۵۸.
  36. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۲.
  37. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.
  38. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  39. ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۷ و ۲۱۸.
  40. امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷ و ۳/۲۶۴–۲۶۷.
  41. ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۹۹–۱۰۲؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷.
  42. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  43. کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.
  44. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹–۵۳.
  45. امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷.
  46. کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.
  47. امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲۴–۳۲۵.
  48. امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹
  49. کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۹۴؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.
  50. آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.
  51. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۶۰.
  52. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۳–۵۱۵.
  53. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۴–۵۱۵.
  54. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۲۷۷.
  55. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  56. ارسطو، فی النفس، ۲۳۳.
  57. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۸۸.
  58. ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۷۳.
  59. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹–۵۲.
  60. امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۴.
  61. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  62. ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹.
  63. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۶–۴۵۷.
  64. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۴۱–۲۴۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۷–۴۵۸.
  65. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸؛ صحیفه، ۱۴/۳۵۱.
  66. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸.
  67. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹.
  68. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۶۱.
  69. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۱۷۲.
  70. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۲.
  71. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  72. «و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
  73. مجلسی، بحار الانوار، ۴۶/۱۲۶ و ۱۳۲–۱۳۳.
  74. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۷.
  75. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۷۰.
  76. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۵؛ غزالی، احیاء العلوم، ۸/۲۰۴.
  77. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۲.
  78. امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۹.
  79. باقر صاحبی|صاحبی، باقر، مرگ (مقاله)|مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  80. مجلسی، بحار الانوار، ۶/۱۴۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۳۴.
  81. کلینی، الکافی، ۳/۱۲۸–۱۳۵؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱/۵۲۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴۵–۱۱۴۶.
  82. فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۳۹–۱۰۴۳.
  83. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳ و ۴۵۷.
  84. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳، ۴۵۷ و ۴۶۱–۴۶۲؛ حدیث جنود، ۲۷۳–۲۷۴.
  85. کلینی، الکافی، ۳/۱۳۱.
  86. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۸.
  87. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴.
  88. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۶.
  89. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴ و ۲۰۹.
  90. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۷ و ۲۶۶.
  91. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۳–۱۲۴؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۳۸.
  92. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.
  93. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.