به قدرت رسیدن مسیحیتسیاسی و اصولگرا در آمریکا در ۲۵ سال آخر قرن بیستم، با حوادثی جهانی همراه گردید که شامل احیای اصولگرایی در سه دین آسمانی اسلام، یهودیت و مسیحیت بود. اما میتوان ویژگیهای خاصی برای جنبش مسیحیتسیاسی و اصولگرای آمریکا در نظر گرفت که عبارتند از:
مسیحیتسیاسی و اصولگرا در آمریکا "جنبشی پس لائیک" بود که در جامعهای "پس لائیک" ظهور کرد. جامعهای که لامذهبی را از دو قرن پیش میشناخته و از یک قرن قبل در تمام زمینههای اجتماعی، چه در فضای قانونی و سیاسی و چه در سایر فضاها، با آن آشنا بوده و در آن ریشه دوانده بود. برعکس جوامع اسلامی که وقتی پدیده لامذهبی در این جوامعظهور کرد، فقط نخبگان غربزده آن را در برمیگرفت. یک مسلمانوظایف فردی و اصطلاحات قرآنی را میخواند، آنها را میشناسد یا به راحتی آنها را به یاد میآورد و در آن مسیر گام برمیدارد، چون مرجع کنونی و حال حاضر مذهبی آن است، در حالی که یک آمریکایی چون لامذهبی بر او تأثیر گذاشته است، نیاز به این دارد که وظایف فردی و اصطلاحات کتاب مقدس را دوباره از نو بخواند و فراگیرد و سرانجام اینکه احیای مذهبی در آمریکا "غسل تعمید دوباره" از پایین "تأثیر بر جامعه" یا از بالا "تلاش جهت تغییر نظام" بود.
جنبش مسیحیتسیاسی و اصولگرا در آمریکا (برعکس جوامع اسلامی) در جامعهای دمکراتیک زاده شد، به همین دلیلمقید و محدود به فرهنگ و آداب و رسومی دمکراتیک است. به همین دلیل به خشونت و زور روی نمیآورد، مگر به وسیله گروههای بیاهمیت و خُردهپا، همچنین در معرض قلعوقمع و سرکوب به سان جوامع اسلامی قرار نمیگیرد، مگر در موارد خاصی؛ مانند خودکشی. همچنین به قدرت رسیدن مسیحیتسیاسی و اصولگرا آمریکا در جامعهای دمکراتیک، آن را به سوی مبارزاتسیاسی بهعنوان قدرت رأیدهنده مؤثر و حاکمیت بر شوراهای مدارس و شهرها در بسیاری از ایالتها سوق داد و باعث شد تا نمایندگانی در کنگره و میان استانداران ایالتها داشته باشد. غیر از آن، راست مسیحی، در چارچوب سعی و تلاش خویش جهت "تعمید از بالا" اقدام به ارائه کاندیدای خویش جهت حضور در انتخابات اولیه حزب جمهوریخواه در سال ۱۹۸۸ نمود و او کسی نبود جز "پاپ رابرتسون". این تلاش در کاندیداتوری اولیه جهت شرکت در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۰ به وسیله معرفی "گریپویر" که در جنگانتخاب کاندیداهای حزب جمهوریخواه پیروز شده بود، تکرار شد.
جنبش مسیحیتسیاسی و اصولگرای آمریکا، در جامعهای پسا مدرنیسم و پسا صنعتی ظهور نمود؛ به همین دلیلتوانایی خارق العادهای داشت که از زبان و تکنولوژی بسیار پیشرفته برای نشر رسالت خویش استفاده کند. این مسئله در ابداع "کلیساهای تلویزیونی" و استفاده از "اینترنت" و "پست الکترونیک" جهت تأسیس شبکههای ارتباطی با یاران و پیروان خویش و حتی مردم عادی، طی حملات انتخابی یا جمعآوری کمکها با فشار بر اداره ریاستجمهوری و کنگره نمود پیدا میکند.
در جامعهسرمایهداری که براساس اصول آزادی و رقابت استوار است، نشوونما یافت. به همین دلیل ملاحظه میکنیم، براساس منطق "بازار" فعالیت میکند. به اندازهای که میتوان گفت به خاطر نبود "دین رسمی برای دولت" و یا کلیسای ملی، "بازار آمریکایی دین" وجود دارد که در آن شبکههای مذهبی تلویزیونی (کلیساهای مرئی یا تصویری) و دانشگاههای الهیات و سازمانهای بشارتدهنده و دستگاههای چاپ کاغذی و الکترونیکی مسیحی باهم در رقابت هستند.
جنبش مسیحیتسیاسی و اصولگری آمریکا بسان جنبش اسلامی شرایط اجتماعی را به مبارزه فرامیخواند. جنبش اسلامی به مبارزه با بدبختی و فقر مادی و اجتماعی میپردازد. در حالی که نوع آمریکایی آن به مبارزه با بدبختیهای اجتماعی در جامعهای مادی و آزاد، با وعده، به درمان اجتماعی از خدای واعظان تلویزیونی و دانشگاههای الهیات و درمانهای سحرآمیز و التزام به قوانین خشک اخلاقی میپردازد. قوانینی که سقط جنین را منع و همجنسبازی را تحریم کرده و روابط جنسی را محدود به ازدواج میکند و کودکانی براساس اصول اخلاقیمسیحیتتربیت میکند و آنها را از ارتکاب خلاف موارد فوق یا "پورنوگرافی" برحذر میدارد.
بیشک هرکس که به سیاست داخلی و سیاست خارجی آمریکا توجه دارد، میبایست بداند که مسیحیت آمریکایی از زمان پای گذاشتن مهاجران پروتستانی پورتانی اولیه بر سواحل آمریکا، صبغهای یهودی یافت و با اولین بیداری و آگاهی بزرگ مذهبی در قرن نوزدهم تبدیل به مسیحیتی یهودی شد و از آن تاریخ، مسیحیتصهیونیسم از آن نشأت گرفت و نشو و نما یافت[۱][۲].