نماز بر پیکر حضرت فاطمه در معارف و سیره فاطمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تشییع و نماز پنهانی بر پیکر حضرت فاطمه

صدای گریه و شیون تمام مرد و زن مدینه را فرا گرفت. مردم مانند همان روزی که رسول اکرم (ص) از دنیا رفته بود، حیران و سرگردان شدند و همه اهل مدینه یک صدا و به صیحه و ناله برخاستند. زنان در خانه حضرت صدیقه طاهره (س) جمع شدند و دیدند که وی در اتاق خویش رو به قبله خوابیده است. در اطراف او یتیمانش بر مادر خویش می‌گریند؛ مادری که در جوانی از دست داده بودند. زنان چنان فریاد بر می‌آوردند که نزدیک بود شهر مدینه از صدای فریاد آنان تکان بخورد و بلرزد. آنان فریاد می‌کردند: «يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ‌» عایشه آمد تا وارد خانه شود. اسماء به وی گفت: داخل نشو. عایشه شروع کرد با ابوبکر سخن گفتن و به وی گفت: اسماء بین ما و دخت رسول خدا حائل شده و برای فاطمه (س) هودج عروس ساخته است. ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت: ای اسماء چرا نمی‌گذاری زنان پیامبر وارد خانه دختر رسول خدا شوند؟ چرا برای فاطمه (س) هودج عروس درست کرده‌ای؟ اسماء گفت: فاطمه (س) به من فرمان داد که هیچ کس در خانه‌اش وارد نشود. در ضمن آنچه را که شما هودج عروس می‌نامید، در زمان حیات او ساختم؛ به وی نشان نیز دادم و خود او فرمود که مانند آن را بسازم. ابوبکر گفت: آنچه فاطمه (س) به تو امر کرده انجام بده و بعد هم برگشت. شیخین به سراغ علی (ع) اتمام رفتند تا به وی تسلیت بگویند و در ضمن به ایشان گفتند: ای ابالحسن! در نماز خواندن بر جنازه دختر رسول خدا بر ما سبقت می‌گیری.

حاکم نیشابوری از زهری نقل می‌کند: دفنت فاطمة بنت رسول الله لیلا، دفنها علی و لم یسمع بدفنها أبوبکر حتی دفنت و صلی علیها علی بن أبی طالب رضی الله عنه[۱]؛ «فاطمه (س) شبانه دفن شد؛ علی (ع) او را دفن کرد. ابوبکر از دفن فاطمه (س) باخبر نشد و علی (ع) بر او نماز خواند».

عمر گفت: من تصمیم گرفته‌ام که قبر او را بشکافم و بر او نماز بخوانم! علی (ع) فرمود: به خدا سوگند ای پسر صهاک! اگر بخواهی چنین کاری کنی شمشیر می‌کشم و... ، آن را در غلاف نمی‌کنم. عمر که وضع را خطرناک دید، سکوت کرد[۲].

مردم منتظر بودند که جنازه از منزل بیرون آید، ولی علی (ع) به ابوذر فرمود تا به صدای بلند اعلام کند برگردید؛ چراکه تشییع جنازه دختر رسول خدا در این وقت شب به تعویق و تأخیر افتاده است. به این ترتیب مردم متفرق گردیدند؛ زیرا گمان می‌کردند که جنازه فردا صبح تشییع خواهد گردید؛ زیرا که حضرت صدیقه طاهره (س) بعد از نماز عصر و یا اوایل شب از دنیا رفته بود. مقداری از شب گذشته بود که علی (ع) به وصایای زهرا (س) پرداخت. آن بدن پاک را روی محل غسل قرار داد و همان‌گونه که حضرت صدیقه (س) خواسته بودند، لباس فاطمه زهرا (س) را از تن بیرون نیاورد؛ زیرا که نیازی نبود جامه را از آن بدنی که خدای متعال پاکش قرار داده بیرون کند؛ به ریختن آب بر روی بدن از روی جامه اکتفا فرمود؛ همان‌گونه که رسول گرامی را غسل داده بود. در این مراسم اسماء بنت عمیس همان بانوی باوفای پاک که در ابراز علاقه و محبت حسنه‌اش نسبت به اهل بیت رسول خدا وفادار و با استقامت باقی مانده بود نیز شرکت داشت. آب به دست علی (ع) می‌داد تا حضرت فاطمه (س) را شستشو دهد. پس از آنکه کار غسل دادن را به انجام رساند، او را برداشت و در درون کفن‌هایش جای داد. آن‌گاه وی را با پارچه‌ای که رسول خدا را با آن خشک نموده بود، خشک نمود. سپس او را با حنوط بهشتی که پیامبر فرموده بود و از حنوط دنیا به طور کامل متمایز بود، حنوط فرمود. آن‌گاه وی را در کفن‌هایش پوشاند و در هفت قطعه پارچه کفن نمود. مراسم تکفین و حنوط کردن پایان یافت و هنگام نماز خواندن فرا رسید. در این باره شخصی از امام صادق (ع) پرسید حضرت امیرالمؤمنین بر بدن مطهر حضرت زهرا (س) چند تکبیر گفت. آن حضرت فرمود: امیرالمؤمنین تکبیر می‌گفت، جبرئیل و دیگر فرشتگان مقرب آن را تکرار می‌کردند تا اینکه حضرت پنج تکبیر را تکمیل کرد. آن‌گاه از ایشان پرسیدند در کجا نماز خوانده شد؟ فرمودند: در خانه‌اش؛ بعد او را بیرون برد[۳].

آن‌گاه زمان تدفین وی رسید. در مراسم نماز خواندن بر پیکر مطهر حضرت صدیقه طاهره (س) افرادی احضار شدند که قرار بود در مراسم تشییع جنازه شرکت داشته باشند. کسانی که به فاطمه زهرا (س) ظلم نکرده بودند؛ مردمانی که در برابر حوادث تأثرآور حیات کوتاه حضرت صدیقه (س) پس از رسول اکرم ننشسته و موضعی خنثی نگرفته بودند. آنان در آن ساعت آخر شب، ترسان و با احتیاط حاضر شدند. اینان، همان‌هایی بودند که فاطمه (س) از علی (ع) به خدا و رسولش پیمان گرفت که جز ام سلمه، ام ایمن، فضه، حسنین (ع)، سلمان، عمار، مقداد، ابوذر و حذیفه کسی بر جنازه‌اش حاضر نشود[۴] زیرا که قرار بود اجرای آن مراسم در شب و مخفیانه انجام پذیرد. باید که انجام نماز و تدفین هنگامی که شب به طور کامل پرده خود را بر جهان گسترده، با رعایت آرامش و سکوت کامل عملی گردد. تمام این مسائل به خاطر آن بود که وصیت حضرت صدیقه طاهره (س) انجام گیرد[۵].

آری باید که تشییع جنازه حبیبه رسول اکرم این‌گونه غریبانه و مظلومانه در مدینه انجام پذیرد. آن‌چنان که گویی هیچ کس او را نمی‌شناسد. تنها صدای شوهر مظلومش بود که‌ای صدیقه تو را به کسی تسلیم کردم که از من به تو سزاوارتر و شایسته‌تر است و راضی شدم برای تو آنچه را که خدای تعالی برای تو راضی شد[۶]. سپس آیه ۵۵ سوره طه را تلاوت فرمود: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى[۷]. بدین‌سان حضرت علی (ع) بر فاطمه (س) نماز گزارد[۸] و پندار برخی که ابوبکر بر جنازه زهرا (س) حاضر و بر او نماز گزارد[۹]، درست نیست. او نه بر زهرا (س) نماز گزارد و نه بر پیکر رسول خدا، که جنازه او سه روز روی زمین بود[۱۰].

امیرالمؤمنین به وصیت فاطمه (س) عمل کرد و احدی را از مرگ او باخبر نکرد و در شب دفن دختر پیغمبر، در بقیع چهل قبر تازه کند. هنگامی که مسلمانان از رحلت و دفن فاطمه (س) با خبر شدند، برای تسلیت به نزد علی (ع) آمدند. به او گفتند: «ای برادر رسول خدا چه خوب می‌شد اگر به تجهیز جنازه فاطمه (س) و کندن قبر برای او دستور می‌فرمودی؟ علی (ع) گفت: فاطمه (س) دفن شد و به پدرش پیوست. گفتند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۱] یگانه دختر پیغمبر ما محمد (ص)، بمیرد، ولی ما نتوانیم بر جنازه‌اش نماز بخوانیم؛ این برای ما ناگوار است.

علی (ع) گفت: جنایتی که بر خدا و رسول خدا و خاندان او کرده‌اید، شما را بس است. به خدا قسم، نمی‌توانستم از وصیت فاطمه (س) نافرمانی کنم چون سفارش کرد: احدی از شما بر او نماز نگذارد.... آنان لباس‌هایشان را تکاندند (به معنای اینکه این سخنان مورد قبول ما نیست) و گفتند: باید بردختر پیغمبرمان نماز بگزاریم و بی‌درنگ به بقیع رفتند. آنان در بقیع چهل قبر تازه دیدند و قبر فاطمه (س) را در میان این همه قبر پیدا نکردند. مردم ناله کردند و همدیگر را شماتت کردند و گفتند: نه در وفات دختر پیغمبرتان حاضر بودید و نه در نماز براو و نه قبرش را می‌شناسید تا زیارت کنید!

ابوبکر گفت: کسانی از معتمدان مسلمانان را بیاورید تا همه این قبرها را نبش کنند تا قبرش را پیدا کنید و بر او نماز گزاریم و زیارتش کنیم. این مطلب به گوش علی (ع) رسید؛ خشمگین و با چهره‌ای برافروخته و چشمانی برآمده و در حالی که قبای زردش را که جز در روزهای سخت نمی‌پوشید، در دست داشت و به شمشیرش ذوالفقار تکیه داده بود، بیرون آمد و خود را به بقیع رساند. پیش از او بیم دهنده‌ای خود را به مردم رساند و گفت: این علی است که چنان که می‌بینید می‌آید و به خدا سوگند می‌خورد که اگر یک سنگ از این قبرها برداشته شود، شمشیرش را در میان امت خواهد گذاشت؛ مردم گروه گروه هراسان فرار کردند»[۱۲].

در همین رابطه از امام صادق (ع) نیز رسیده است: «هنگامی که مرگش فرا رسید، حضرت علی (ع) را خواست و به او گفت: یا تضمین می‌کنی یا به زبیر وصیت می‌کنم. علی (ع) گفت: دختر محمد! خودم وصیت تو را تضمین می‌کنم. فاطمه زهرا (س) گفت: تو را به حق رسول خدا می‌خوانم که وقتی از دنیا رفتم، آن دو بر جنازه‌ام حاضر نشوند و بر من نماز نگزارند. علی (ع) گفت: این حق تو است»[۱۳].

شبیه این روایت با اندکی تفاوت از خود امیرمؤمنان نقل شده است که می‌فرماید: «علی (ع) فرمود: هنگامی که وفات فاطمه (س) فرا رسید، مرا فراخواند و گفت: آیا به وصیت و عهدم عمل می‌کنی؟ گفتم: آری؛ به آن عمل می‌کنم؛ پس به من وصیت کرد و گفت زمانی که من از دنیا رفتم، مرا شبانه دفن کن و اجازه نده آن دو مردی را که به تو گفتم، بر جنازه من حاضر شوند»[۱۴].

«پس هنگامی که رحلت کرد، علی (ع) او را شبانه در خانه‌اش دفن کرد. صبح، مردم مدینه و همین طور ابوبکر و عمر بر آن شدند که در تشییع جنازه فاطمه (س) شرکت کنند. علی (ع) به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به تجهیز او اقدام کرده‌ای؟ علی (ع) گفت: به خدا قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش فرمان داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که می‌خواهم نبش قبر کنم و بر او نماز بخوانم. علی (ع) گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم می‌تپد و ذوالفقار در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب می‌دانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه (س) سزاوارتر است. مردم نیز پراکنده شدند»[۱۵].[۱۶]

نمازگزاران بر فاطمه (س)

امیرالمؤمنین بدن حضرت زهرا (س) را در تابوتی که اسماء ساخته بود، گذاشت و به امام حسن (ع) فرمود: ابوذر را صدا بزن تا نزد من بیاید. ابوذر آمد و با کمک حضرت تابوت را به مکانی که می‌خواستند، نماز بخوانند بردند[۱۷]. در روایتی آمده است: فاطمه (س) رحلت نمودند در حالی که هجده سال و دو ماه از عمر شریفشان می‌گذشت و پس از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز بیشتر زنده نبودند و در روایت دیگر آمده:... علی (ع) امر غسل و تکفین حضرت را بر عهده گرفتند. حضرت را شبانه برای دفن خارج نمودند که حسن و حسین (ع) هم به همراه حضرت بودند و در حالی که احدی مطلع نشد بر حضرت نماز گزاردند[۱۸].

در روایت دیگری آمده: چون حضرت رحلت کردند، امیرالمؤمنین (ع) به انجام وصایای حضرت اهتمام ورزیدند؛ حضرت را در لباس خود غسل دادند که در امر تغسیل، اسماء بنت عمیس حضرت را کمک می‌کرد و حسن و حسین (ع) را امر کردند که آب بیاورند و در آنجا غیر حضرت، حسنین (ع)، زینب، ام کلثوم، فضه و اسماء بنت عمیس کس دیگری حضور نداشت. حضرت زهرا (س) را در هفت جامه کفن کردند. سپس حضرت بر او نماز گزاردند و پنج تکبیر فرستاده و او را در دل شب به خاک سپردند و قبر او را مخفی کردند و در مراسم دفن و نماز بر میت کسی جز حسنین (ع)، یک نفر از بنی‌هاشم و خواص حضرت علی (ع) وجود نداشت[۱۹].

امیرالمؤمنین مقابل جنازه ایستاد و از مردها امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و حذیفه (در روایات دیگر، عباس، عقیل، عبدالله بن جعفر، بریده، عبدالله بن عباس، (فضل بن عباس هم آمده) و از زن‌ها حضرت زینب، ام کلثوم، فضه، اسماء، ام سلمه و ام ایمن برای نماز ایستادند. آن‌گاه امیرالمؤمنین نماز را شروع کرد و با هر تکبیری که می‌گفت جبرئیل و فرشتگان مقرب نیز تکبیر می‌گفتند. حضرت پنج مرتبه تکبیر گفت و نماز را به پایان برد[۲۰].

علی (ع) هم روایت می‌کند: زمین برای هفت کس آفریده شد و افراد به وجود ایشان از روزی برخوردارند و بر آنان باران می‌بارد و به وجود ایشان کمک می‌شوند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حذیفه و عبدالله بن مسعود. حضرت علی (ع) در ادامه سخن فرمودند: من امام ایشان هستم و ایشان هستند که در نماز بر فاطمه (س) حضور داشتند[۲۱].

در نقلی هم آمده است: چون تاریکی شب گسترده شد، علی (ع) حضرت را غسل داد و او را بر تخت قرار داد و آن‌گاه به حسن (ع) گفت: ابوذر را خبر کن. پس او را خبر کرد؛ آن‌گاه او را به مصلی حمل کردند؛ حضرت بر (پیکر مطهر او) نماز خواندند. سپس دو رکعت نماز دیگر هم گزاردند و دستان خود را به آسمان بلند کرده و فرمودند: این دخت پیامبرت، فاطمه (س) است، که او را از تاریکی خارج نموده به سوی نور برده‌ای؛ پس، زمین به طول و عرض یک میل روشن شد. هنگامی که خواستند حضرت را دفن نمایند از بقعه‌ای از بقیع ندا آمد، به سوی من، به سوی من، او را به سوی من آورید؛ چون خاک او را از من برداشته‌اند. پس سریر را حمل کرده و دفنش نمودند. آن‌گاه علی (ع) بر گوشه قبر جای گرفته و فرمودند: ای زمین امانت خود را به نزد تو، به ودیعه نهادم؛ او دخت رسول خداست. پس از زمین ندایی به گوش رسید: ای علی! من با او بیشتر از تو مدارا می‌کنم؛ بازگرد و نگران مباش. حضرت بازگشتند و قبر را پوشاندند و زمین را هموار نمودند که تا روز قیامت جای او شناخته نمی‌شود[۲۲].

محمد بن جریر طبری نقل می‌کند: فاطمه (س) را شبانه دفن کردند و بر نعش او جز عباس، علی (ع)، مقداد و زبیر کس دیگری حاضر نبود. در روایات ما آمده است که بر امیرالمؤمنین، حسن و حسین (ع)، عقیل، سلمان، ابوذر، عمار و بریده نماز گزاردند. در روایتی آمده است: عباس و پسرش فضل هم در نماز حاضر بودند و در روایت دیگر حذیفه و ابن مسعود را هم به جمع نمازگزاران افزوده‌اند[۲۳].

مراسم نماز در خانه آن حضرت برگزار شد. پس از نماز، جنازه پاک و پاکیزه صدیقه طاهره (س) را غریبانه، مظلومانه و ناشناس، به سوی نقطه‌ای نامعلوم حرکت دادند.

برای چه پیکر پاره تن پیامبر برگزیده مخفیانه دفن شود و قبرش با زمین هموار گردد. آن حضرت در حالی از دنیا رفت که در تنگنای تلخ روزگار، غم و اندوه او از همه اندوه‌های مردم بیشتر بود. قبر او ناشناخته شد و مردم آن را ندیدند؛ کدام زمین مقدسی است که قبر او را در خود جای داده است؟ در آن شب غم‌بار و ظلمانی، علی (ع) چند چوب خرما را با آتش روشن نمود تا از نور روشنایی آن استفاده نمایند[۲۴].

امیرمؤمنان در حالی که باران اشک از گونه‌هایش جاری بود، پیکر مقدسی را که از فشار بیدادگران ذوب شده بود، در قبر نهاد و چهره نورافشانی را که پیوسته شامگاهان و بامدادان و اوقات دیگر برای سجده در برابر خداوند به خاک می‌نهاد و مدام پیامبر گرامی او را بوسه باران می‌ساخت بر روی خاک قبر نهاد و فرمودند: «اسْتَوْدَعْتُكِ وَدِيعَتِي هَذِهِ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ»؛ «اینک امانت خویش را به تو می‌سپارم بدان که این دختر پیامبر خداست».

امام صادق (ع) می‌فرماید: هنگامی که امیر مؤمنان پیکر (مادرم) حضرت فاطمه (س) را در قبر نهاد فرمود: «‌بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ» و در ادامه فرمودند:«سَلَّمْتُكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ إِلَى مَنْ هُوَ أَوْلَى بِكِ مِنِّي وَ رَضِيتُ لَكِ بِمَا رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى لَكِ»؛ «ای صیقه! اینک تو را به کسی سپردم که نسبت به تو از خودم سزاوارتر و شایسته‌تر است و راضی شدم برای تو آنچه را که خدای متعال، به آن راضی شد».

آن‌گاه این آیه را تلاوت فرمود: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى[۲۵]. سپس در کنار قبر محزون نشست؛ عمویش عباس دست آن حضرت را گرفت و به خانه برد[۲۶].[۲۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فضائل فاطمة الزهراء (س)، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، ص۱۱۶.
  2. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۲۶.
  3. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۸۱، ص۳۹۰.
  4. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۷۸، ص۳۱۰.
  5. حضرت فاطمه (س) از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه: علی کرمی فریدونی، ص۶۰۰ - ۶۰۲.
  6. حضرت فاطمه (س) از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه: علی کرمی فریدونی، ص۶۰۵.
  7. «شما را از آن آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و بار دیگر از همان برمی‌آوریم» سوره طه، آیه ۵۵.
  8. مستدرک حاکم، محمد بن عبد الله حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۲.
  9. الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج۴، ص۴۷۹.
  10. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۶.
  11. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  12. «يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ (ص)! لَوْ أَمَرْتَ بِتَجْهِيزِهَا وَ حَفْرِ تُرْبَتِهَا. فَقَالَ (ع): قَدْ وُرِّيَتْ وَ لَحِقَتْ بِأَبِيهَا (ص). فَقَالُوا: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، تَمُوتُ ابْنَةُ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ (ص) وَ لَمْ يُخَلِّفْ فِينَا وَلَداً غَيْرَهَا، وَ لَا نُصَلِّي عَلَيْهَا! إِنَّ هَذَا لَشَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ. فَقَالَ (ع): حَسْبُكُمْ مَا جَنَيْتُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ (ص) وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَمْ أَكُنْ- وَ اللَّهِ- لِأَعْصِيَهَا فِي وَصِيَّتِهَا الَّتِي أَوْصَتْ بِهَا فِي أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْكُمْ، وَ لَا بَعُدَ الْعَهْدُ فَأُعْذَرَ، فَنَفَضَ الْقَوْمُ أَثْوَابَهُمْ، وَ قَالُوا: لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)، وَ مَضَوْا مِنْ فَوْرِهِمْ إِلَى الْبَقِيعِ فَوَجَدُوا فِيهِ أَرْبَعِينَ قَبْراً جُدُداً، فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِمْ قَبْرُهَا عَلَيْهَا السَّلَامُ بَيْنَ تِلْكَ الْقُبُورِ فصح فَضَجَ‌ النَّاسُ وَ لَامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، وَ قَالُوا: لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاةَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ لَا تَعْرِفُونَ قَبْرَهَا فَتَزُورُونَهُ؟. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: هَاتُوا مِنْ ثِقَاتِ الْمُسْلِمِينَ مَنْ يَنْبِشُ هَذِهِ الْقُبُورَ حَتَّى تَجِدُوا قَبْرَهَا فَنُصَلِّيَ عَلَيْهَا وَ نَزُورَهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع)، فَخَرَجَ مِنْ دَارِهِ مُغْضَباً وَ قَدِ احْمَرَّ وَجْهُهُ وَ قَامَتْ عَيْنَاهُ وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ، وَ عَلَى يَدِهِ قَبَاهُ الْأَصْفَرُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ يَلْبَسُهُ إِلَّا فِي يَوْمٍ كَرِيهَةٍ- يَتَوَكَّأُ عَلَى سَيْفِهِ ذِي الْفَقَارِ حَتَّى وَرَدَ الْبَقِيعَ، فَسَبَقَ النَّاسَ النَّذِيرُ، فَقَالَ لَهُمْ: هَذَا عَلِيٌّ قَدْ أَقْبَلَ كَمَا تَرَوْنَ يُقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ بُحِثَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ وَاحِدٌ لَأَضَعَنَّ السَّيْفَ عَلَى غَائِرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَوَلَّى الْقَوْمُ هَارِبِينَ قِطَعاً قِطَعاً»؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹.
  13. «فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ: إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَيْتُ إِلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ، فَقَالَ عَلِيٌّ (ع): أَنَا أَضْمَنُ وَصِيَّتَكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، قَالَتْ: سَأَلْتُكَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِذَا أَنَا مِتُّ أَنْ لَا يَشْهَدَانِي وَ لَا يُصَلِّيَا عَلَيَّ، قَالَ: فَلَكِ ذَلِكِ‌»؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۲.
  14. «عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ (س) الْوَفَاةُ دَعَتْنِي فَقَالَتْ أَ مُنَفِّذٌ أَنْتَ وَصِيَّتِي وَ عَهْدِي قَالَ قُلْتُ بَلَى أُنَفِّذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَيَّ وَ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلًا وَ لَا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَيْنِ ذَكَرْتُهُمَا»؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۳۵۵.
  15. «فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ (ع)، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ (ع): قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ»؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.
  16. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۷۸۶.
  17. روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، ص۱۵۲؛ مقتل الحسین (ع)، أبوالمؤید الموفق بن احمد اخطب خوارزمی، ص۸۵.
  18. عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۲۹۲.
  19. المجالس السنیة، سید محسن امین، ج۲، ص۱۲۲.
  20. ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج۲، ص۷۹؛الإختصاص، شیخ مفید، ص۵.
  21. الخصال، شیخ صدوق، ص۵۸۸.
  22. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۵.
  23. تاریخ الرسل و الملوک، محمد بن جریر طبری، ص۱۸۳.
  24. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۴.
  25. «شما را از آن آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و بار دیگر از همان برمی‌آوریم» سوره طه، آیه ۵۵.
  26. بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۵۶.
  27. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۸۲۷.