هشام بن عبدالملک

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از هشام‌ بن عبدالملک)

آشنایی اجمالی

هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکم بن ابی‌العاص بن امیة بن عبدشمس، ابوالولید اموی دمشقی، است. مادرش امّ هشام ـ دختر هشام بن اسماعیل مخزومی ـ است. در سال ۷۲ / ۶۹۱ متولّد شد[۱]. وی در ۳۴ سالگی پس از مرگ برادرش به خلافت رسید و از خلفای نیک بنی امیه به حساب می‌آید[۲]. هشام به دوراندیشی، ذکاوت، عقل، تدبیر، بصیرت در کار، هشیاری، تلاش برای منافع مردم و حُسن سیاست معروف بود. او توانست با برقراری دوباره موازنه قبایلی در حکومت، موقتاً باعث کُندی در وخامت اوضاع شود[۳].

برخی از ویژگی‌های هشام بدین شرح است: وی از راه‌های مشروع، پول جمع‌آوری می‌کرد و آن را در کارهای مشروع، بدون اسراف یا خساست خرج می‌کرد؛ علاقه شدید به دقت در حساب‌های بیت‌المال و دادن حق به صاحبانِ حق داشت؛ کارهای استانداران و شیوه حکمرانی ایشان را به دقت زیر نظر داشت و خون‌ریزی را خوش نداشت[۴].[۵]

اوضاع حکومت اموی در دوران هشام

اوضاع داخلی

روابط با علویان

شیعه مدت طولانی تا زمان هشام آرام زندگی کرد. حقیقت این است که پیروزی بر جنبش مختار، باعث مهار شدن مخالفان کوفی و جنبش شیعی در آنجا نشد. بسیاری از پیروان مختار بعد از مرگ او به خط شیعی روی آوردند. در حقیقت، حرکت آنان با حوادث کوفه در خلال حکومت عبدالملک بن مروان ارتباط داشت. حرکت شیعه با سیاست حَجّاج و دیگر استانداران بنی‌امیه با رکود مواجه شد و حرکت فعالی در برابر بنی‌امیه نداشت. احتمالاً شکست‌های پی‌درپی و تجربه خسارت‌های سنگین و فقدان رهبر نیرومندی که پیرامون او جمع شوند، سبب آن بود.

علویان تا به دست آوردن فرصت مناسب، جنبشی نداشتند، ولی شورش بر حکومت اموی در دل شیعیان از بین نرفت. رفتاری که آنان بدان شهرت یافتند، احساسات بسیار در آغاز کار و دست برداشتن قبل از رسیدن به هدف بود. برخورد آنان با زید بن علی، رهبر جنبش در زمان هشام، همین‌گونه بود[۶].

امام باقر(ع) و رهبری جامعه شیعه امامی

پس از شهادت امام سجاد(ع) رهبری جامعه شیعه امامی در اختیار امام باقر(ع) قرار گرفت. یک انشعاب شیعه، تشیع زیدی بود که در آن زمان، نه با این نام، اما با پیروی از زید بن علی، که به سال ۱۲۲ قیام کرد، شناخته می‌شد. آن حرکت در ظاهر، یک حرکت انقلابی و سیاسی بود، در حالی که حرکت امام باقر(ع) یک حرکت علمی، فکری و فقهی بود.

دوران امامت امام باقر(ع) با ادامه فشارهای خلفای بنی‌امیه و حکام آنها با شیعیان عراق مقارن بود. عراق، در آن هنگام مرکز اصلی شیعه بود؛ از این‌رو در مورد امام باقر(ع) گفته می‌شد: «الْمَفْتُونُ بِهِ أَهْلُ الْعِرَاقِ‌»[۷] «إِمَامُ أَهْلِ الْعِرَاقِ»[۸] و یا «الَّذِي قَدْ تَدَاكَ عَلَيْهِ النَّاسُ يَسْأَلُونَهُ»[۹].

یکی از دشواری‌های شیعه در این دوره، همین انشعابات داخلی بود. گذشته از جریان انقلابی، جریان غلوّ هم وجود داشت و این جریان، هم‌زمان با فشار امویان، رو به فزونی گذاشته بود. غالیان با سوءاستفاده از روایات امام علی(ع) و فرزندان آن حضرت، و نسبت دادن احادیث جعلی می‌کوشیدند از حیثیت امامان و شیعیان برخوردار شده و با کشاندن شیعیان ساده‌لوح به دنبال خود، به اهداف خود برسند[۱۰].

اوضاع خارجی

جبهه شرق

جبهه شرقی شاهد ناآرامی‌های خطرناکی در دوران هشام بود که در برخی مناطق به کاهش متصرفات اسلامی منجر شد. علت آن بی‌کفایتی استانداران، بدرفتاری آنان و شرکت نکردن برخی از گروه‌های عربی در حملات بود.

این حادثه در سال ۱۱۰ / ۷۲۸ رخ داد که استاندار خراسان، اشرس بن عبدالله سلّمی را نزد مردم سمرقند و ماوراءالنهر ـ که بر دین خویش پایبند بودند ـ فرستاد تا آنان را دعوت کند که با پذیرش اسلام از پرداخت جزیه معاف شوند. این دعوت بیش از حدّ انتظار با استقبال مواجه شد. در نتیجه، خراج از میان رفت و بیت المال در انجام دادن کارهای حکومتی با مضیقه مالی مواجه شد.

استاندار با آگاهی بر این موضوع، ناچار بود برای برقراری موازنه در خزانه اقدام کند. بنابراین به حاکم سمرقند نامه نوشت: «در کار کسانی که ختنه شده‌اند، فرایض را انجام می‌دهند و سوره‌ای از قرآن می‌خوانند، بنگر؛ آن‌گاه آنان را از خراج معاف کن!».

اما تلاش برای گرفتن مالیات از نومسلمانان باعث درگیری شدیدی شد و خشم‌شان را برانگیخت و آنان را به دامان خاقان تُرک انداخت. دو طرف برای بیرون راندن مسلمانان از آن سرزمین همکاری کردند. در نزدیکی شهر آمل آنان و مسلمانان درگیر شدند، اما درگیری به نفع هیچ‌کدام از طرفین تمام نشد. از این‌رو دو طرف، وارد گفت‌وگو شده توافق کردند مسلمانان از برخی سرزمین‌های ماوراءالنهر از جمله بخارا عقب‌نشینی کنند[۱۱].[۱۲]

جبهه ارمنستان و آذربایجان

برخی از امیران مسلمان در این جبهه حاکم شدند. از سال ۱۰۷ / ۷۲۵ این جبهه به ضعف نظامی، به‌ویژه در منطقه اطراف سرزمین خزر دچار شد. درنتیجه نیروی ترکان افزایش یافت و برخی شهرها و روستاها از جمله شهر خلاط به تصرف آنان در آمد[۱۳].[۱۴]

جبهه روم

جنگ میان مسلمانان و رومی‌ها در دوران هشام، که جهاد را اِحیا کرد، ادامه یافت. این جنگ از جانب رومی‌ها رنگ مقدّسی به خود گرفت. این خلیفه در آغاز کار از یک سو دژهایی در مناطق مرزی برای جلوگیری از حمله رومی‌ها ایجاد کرد و از سوی دیگر دژهای یاد شده را پایگاه‌هایی برای حمله به روم قرار داد. او شش قلعه در راه نظامی میان اَنطاکیه و مصیصه ایجاد و قلعه مَلَطیَه را ترمیم کرد[۱۵].

یک سال بعد از به خلافت رسیدنش مسلمانان به حملات سالانه به منطقه اقدام کردند و تعدادی شهر و قلعه از جمله: خنجره، خرشنه، قیصریه و صمالو را فتح و شهرهای دیگری مانند دوریلیوم، نیقیه، طُوانه و بُرجمه را محاصره نمودند. همچنین حملات دریایی مسلمانان به جزایر قُبْرُس و سیسیل صورت گرفت[۱۶].[۱۷]

جبهه شمال افریقا

امویان در دوران هشام، از دشمنی بربر ـ بعد از آنکه جذب خوارج شدند ـ رنج می‌بردند. بربرها به علت اینکه مقام‌ها و امتیازها در انحصار عرب و سنگینی مالیات به دوش بربر بود و از مراکز قدرت نیز دور نگه داشته می‌شدند، از عرب‌ها انتقام گرفتند.

این دشمنی به علت افراط استاندار طَنْجه در گرفتن مالیات، به انقلاب توفنده‌ای در سال ۱۲۲ / ۷۴۰ تبدیل شد. شورشیان بر سپاهیان متعدد اموی که برای سرکوب ایشان به منطقه گسیل می‌شد، چیره شدند. خلیفه در سال ۱۲۴ / ۷۴۲ سپاه بزرگی به فرماندهی کارگزار مصر، حنظلة بن صفوان کلبی، اعزام کرد که در دو جنگ اصنام و قرن بر آنان پیروز شده سرکوب‌شان کرد و کار امویان از نو سامان گرفت[۱۸].[۱۹]

ولی‌عهدی ولید دوم و مرگ هشام

ولید بن یزید به استناد وصیت یزید بن عبدالملک، ولی‌عهد بود. هشام تصمیم داشت با برکناری او فرزندش مَسْلَمَه را جای گزین کند؛ اما در این کار شکست خورد. دوران هشام به پایان رسید و ولید در نقطه دوری در اردن به نام ازرق زندگی می‌کرد[۲۰]. هشام در روز چهار شنبه از ربیع الآخر ۱۲۵ / شباط ۷۴۳ درگذشت. مدت خلافت او نوزده سال و شش ماه و چند روز بود[۲۱].[۲۲]

منابع

پانویس

  1. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج۹، ص۲۳۳، ۲۵۱.
  2. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج۹، ص۲۳۳.
  3. مسعودی، مروج الذهب...، ج۳، ص۲۱۱.
  4. ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۳۵۲.
  5. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۸۹.
  6. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۹۲.
  7. مفید، الارشاد، ص۲۸۲ (کسی که اهل عراق شیفته او هستند).
  8. امین، اعیان الشیعة، ج۴، قسم ۲، ص۴۳.
  9. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲۰.
  10. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۹۳.
  11. مفید، الاختصاص، ص۵۶ - ۵۷. برای مطالعه مشروح آن ر.ک: بارتولد، واسیلی ولادی میروویچ، ترکستان من الفتح العربی الیالغز و المغولی، ص۳۰۹ - ۳۱۰.
  12. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۲۰۱.
  13. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۱۸۶ - ۱۸۷، ۲۰۷ - ۲۰۸ و ۲۱۵ - ۲۱۶.
  14. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۲۰۳.
  15. بلاذری، أنساب الأشراف، ص۲۶۲.
  16. در خصوص حملات مسلمانان به منطقه آسیای صغیر تا سال ۱۲۲ هجری ر.ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۳۴۹ - ۳۶۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۹۹، ۲۰۱، ۲۰۵ - ۲۰۷، ۲۱۴ - ۲۱۶ و ۲۱۹.
  17. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۲۰۴.
  18. ابن عبدالحَکَم، فتوح مصر و المغرب، ص۲۹۸ – ۲۹۹.
  19. محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل، دولت امویان (کتاب)|دولت امویان ص۲۰۵.
  20. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۳۰۹ - ۲۱۱ و ۲۱۵.
  21. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۰۰.
  22. محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل، دولت امویان (کتاب)|دولت امویان ص۲۰۸.