وحی بیانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معنای لغوی وحی

وحی واژه‌ای عربی و دارای سابقه‌ای کهن در فرهنگ و ادب عرب می‌باشد. یکی از لغتشناسان کهن می‌گوید: اشاره، الهام، نوشتن، کلام پنهانی و خطاب بدون واسطه را وحی می‌‌گویند.[۱] طریحی نیز معتقد است مهمترین کاربرد این کلمه که معنای حقیقی و موضوع له آن نیز می‌باشد، اعلام پنهانی است و به همین جهت، الهام را نیز وحی می‌نامند.[۲]. از بررسی کتاب‌های لغت و مجموع آنچه نقل شد، معلوم می‌شود که:

  1. کلمه وحی مصدر وَحَیَ از باب وَعَدَ است و باب افعال آن، هم به صورت متعدی بنفسه و هم متعدی به حرف جر إلی و لام به کار می‌‌رود؛
  2. وجه مشترک تمامی معانی این کلمه و نیز موارد استعمال آن، فهماندن یک کلام به صورت سرّی و سریع است؛ به طوری که غیر از شخص مخاطب، افراد دیگر متوجه آن نشوند؛
  3. این کلمه نه تنها مشترک معنوی بین معانی الهام، اعلام مخفیانه و اعلام سریع است، بین معنای حقیقی و موارد استعمال آن نیز تفاوتی نیست و حتی بین معنای لغوی و اصطلاحی آن هماهنگی برقرار است. پس هر کلامی که از یک متکلم به مخاطبی به سرعت و مخفیانه منتقل شود، وحی نام دارد؛ البته این واژه غالباً به کلامی که خداوند متعال به پیامبران(ع) القا می‌نماید، اطلاق می‌شود.[۳]

عالمان علم لغت برای واژۀ وحی، کاربردهای گوناگونی برشمرده‌اند؛ مانند نوشتن، اشاره، پیام، الهام، و کلام مخفی. برخی از لغت‌شناسان می‌گویند: ریشۀ اصلی وحی بر القای پنهانی دانش و غیر آن دلالت می‌کند و همۀ استعمال‌های واژۀ وحی به این معنی باز می‌گردد[۴] آنگونه که لغت‌شناسان عرب گفته‌اند، معنی اصلی وحی، ایحاء پوشیده اعلام کردن است. بدین جهت، الهام [۵] هم وحی نامیده شده است. بر همین مبنا به اشاره و ایما و سخن پنهانی هم وحی گفته شده است [۶] برخی نیز اصل وحی را به معنی اشارۀ سری دانسته‌اند [۷] وحی در اصطلاح، ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال با عالم غیب برقرار می‌شود. به گفتۀ علامه طباطبایی: وحی یک نوع سخن گفتن آسمانی است که از راه حس و تفکر عقلی درک نمی‌شود، بلکه درک و شعور دیگری است که گاهی در برخی از افراد به مشیت الهی پیدا می‌شود و دستورات غیبی را که از حس و عقل پنهان است، از وحی و تعلیم الهی دریافت می‌کند.[۸]

وحی در قرآن کریم، فراتر از معنی اصطلاحی، یعنی وحی نبوی، به کار رفته است. واژۀ وحی و مشتقاتش به صورت اسم و فعل، ۱۲ بار در قرآن آمده است. گاهی این وحی از طرف خداست و گاهی از طرف شیطان. گاهی وحی بر پیامبر خدا(ص) است و گاهی هم بر انسان‌های عادی یا زنبور عسل و یا آسمان و زمین است. در تمام این موارد به نحوی این انتقال پنهانی صورت گرفته است که به ریشۀ اصلی و لغوی آن بر می‌گردد[۹].[۱۰]

عالی‌ترین درجۀ وحی، همان است که تنها به سلسلۀ پیامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القای معانی از سوی خدا به قلب پیامبر و سخن گفتن خدا با اوست. از کلمات پیامبر اکرم(ص) هم می‌توان فهمید که اساسا وحی با سایر القائاتی که به بشر می‌شود، از نظر ماهیت، متفاوت نیست، بلکه از نظر درجه فرق می‌کند مثلا پیامبر اکرم ضمن حدیثی می‌فرماید: رویای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است[۱۱] این حدیث اشاره می‌کند که وحی به انبیا درجه‌ای قوی و پر تلالؤ از نوری است که همگان از پرتو این نور بهرهمند و روزی خوارند.[۱۲]

وحی بر پیامبر به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم، نازل می‌شده که هر دو راه، مطمئن و بدون نفوذ شیطان و نسیان است [۱۳] وحی مستقیم، وحیی است که پیامبر بدون هیچ واسطه‌ای، حتی جبرئیل، با خداوند متعال ارتباط برقرار می‌کند: وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۱۴] وحی مستقیم بر آن حضرت آنقدر سنگین بوده که در برخی از روایات به برحاء وحی یعنی شدت تب، تعبیر شده است [۱۵] دومین قسم وحی بر پیامبر اکرم(ص) وحی به واسطۀ جبرئیل بوده است. قرآن مجید در این باره می‌فرماید: وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ* نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ* عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۱۶] پس وحی در لغت به معنای آگاه کردن یا سخن گفتن پنهانی و یا الهام، طلب، اشارۀ سریع رمزی، رویا و... است که از جهات مالک‌ها و ضوابط مختلف قابل تقسیم است. گاهی وحی از جهت فاعل و گویندۀ آن به وحی الهی یا الهام ربانی و القای شیطانی، تقسیم می‌شود: وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۱۷] یا از جهت قابل و گیرنده نیز می‌توان وحی را به وحی به پیامبران وحی به غیر پیامبران تقسیم کرد: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱۸] و نیز وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۹] کلامی که فرشتگان با حضرت مریم داشتند نیز از این قسم بود [۲۰] البته امام علی(ع) نیز وحی را به نحو دیگری تقسیم‌بندی کرده‌اند. از عبارت وحی بر پیامبر، همانند وحی بر نوح و پیامبران پس از اوست [۲۱] چنین استنباط می‌شود که وحی به پیامبران از جهاتی با وحی با دیگران، متفاوت است. این وحی را "وحی رسالی" یا "وحی تشریعی" نامیده‌اند؛ زیرا پیامبران با دریافت این وحی، مأموریت می‌یابند پیام خداوند را که حاوی شریعت الهی است، به مردم ابالغ کنند.[۲۲]

می‌توان ارتباط گفتاری خداوند با پیامبران را، که همان وحی رسالی است، در سه دستۀ عمده طبقه‌بندی کرد: وحی اخباری، وحی دستوری، وحی ابلاغی. ولی وحی تکوینی، در مقابل وحی تشریعی است و انواع گوناگونی دارد. بارزترین نمونۀ وحی تکوینی، الهامات فطری و غریزی در وجود آدمی است که انسان را به سوی خداوند سوق می‌دهد و همواره از اندرون او را به سوی حق می‌کشاند[۲۳][۲۴]

تقسیمات وحی

وحی از جهات ملاک‌ها، ضوابط و از منظرهای متفاوت قابل تقسیم است. گاهی وحی از جهت فاعل و گوینده آن به وحی الهی یا الهام ربانی و وحی و القای شیطانی تقسیم می‌شود: وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ[۲۵] از جهت قابل و گیرنده نیز می‌توان وحی را به وحی به پیامبران و وحی به غیر پیامبران تقسیم کرد: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ[۲۶] و نیز وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى[۲۷] کلامی که فرشتگان با حضرت مریم داشته‌اند نیز از این قسم بوده است. تقسیم دیگر آن است که وحی را از جهت نوع رابطه وحی کننده و وحی گیرنده، به سه دسته تقسیم می‌کنند: گاهی تلقی و گرفتن وحی، بدون واسطه است؛ گاهی باواسطه فرشته صورت می‌گیرد و زمانی از پس حجابِ بین متکلم و مخاطب دریافت می‌گردد.[۲۸] آیه آخر سوره شوری، این تقسیم را بیان فرموده است. تقسیم دیگر آنکه گاهی تلقی وحی در خواب است و گاهی در بیداری. همچنانکه گاهی لفظ و معنای کلام، هر دو وحی است و گاهی معنای وحیانی با الفاظ غیروحیانی بیان می‌شود. در تقسیم دیگر، وحی به دو گونه قرآنی و غیرقرآنی که احادیث، مبین آن هستند، تفکیک می‌شود. آنچه در اینجا مهم است، همین تقسیم از وحی است که آن را به دو گونه قرآنی و بیانی مطرح می‌سازد. در شریعت اسلام، دو نوع وحی وجو د دارد: قرآنی و بیانی و منحصر دانستن وحی به قرآن مجید صحیح نیست؛ مگر آنکه مقصود گویندگان این کلام "وحی قرآنی" باشد که بدون کاستی و فزونی، منحصر در قرآن است.[۲۹]

تعریف وحی قرآنی و وحی بیانی

وحی قرآنی و وحی بیانی در کلمات مفسران بزرگ

شیخ طوسی فرموده است "خص هذه الأشیاء بنص القرآن و ما عداه بوحی غیرالقرآن"[۳۰] و منظور او از اشیا احکام است. مرحوم طبرسی نیز می‌نویسد اما بنّص القرآن و اما بوحی غیرالقرآن[۳۱] ابوالفتوح رازی نیز می‌نویسد: بعضی دیگر گفتند: این چیزها به نص قرآن حرام است و آنچه جز این است، به وحیی که غیر قرآن است.[۳۲] فخر رازی نیز می‌گوید سواء کان ذلک الوحی قراناً أو غیره[۳۳] بیضاوی نیز در تفسیر ابتدای سوره اعراف گوید آیه شریفه: اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ[۳۴] علاوه بر قرآن، شامل سنت نیز می‌شود؛ زیرا خود قرآن فرموده است: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۳۵][۳۶] وی در این عبارت، اصطلاح وحی بیانی را به کار نبرده است؛ اما صریحاً سنت را جزء وحی و "ما انزل االله" دانسته است. قرطبی نیز ذیل تفسیر همان آیه، سنت را جزء "ما انزل االله" دانسته و به آیه شریفه وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ[۳۷] استشهاد نموده است.[۳۸]. آنچه ذکر شد نمونه اندکی از کلمات مفسران بود که همگی شهادت می‌دهند مفسران بزرگ شیعه و اهل سنت، تقسیم وحی به وحی قرآنی و وحی بیانی را پذیرفته‌اند.[۳۹]

اثبات وحی بیانی

در اینجا بحث در حجیت قول و سنت پیامبر نیست؛ زیرا این لازمه ایمان است و در جای خود بحث می‌شود. مهم این است که آیا می‌‎توان سخنان پیامبر(ص) را علاوه بر حجیت آنها، وحی شمرد یا خیر؟ اگر وحی بودن آنها ثابت شود، تقسیم وحی به قرآنی و بیانی صحیح خواهد بود. ادله‌ای که این مدعا را اثبات می‌کنند دوگونه‌اند؛ نقلی و عقلی:

  1. ادله نقلی: به مدد برخی از آیات و روایات می‌توان وحی بیانی را اثبات نمود؛ مثل وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۴۰] و آیه دیگر که شبیه همین آیه است: وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ[۴۱] و نیز: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۴۲] ضمیر هو در این آیه شریفه به قرآن برنمی‌گردد؛ بلکه به منطوق و گفته‌های پیامبر(ص) رجوع می‌کند. این آیات به خوبی دلالت می‌کنند که گفته‌های پیامبر وحی است و آن حضرت در بیان وحی، متأثر از امور نفسانی نبوده و سخنان او از طرف خداوند بوده است. در برخی از روایات نیز آمده است که قد أوتیت الکتاب و مثلَه معه[۴۳] و منظور آن است که قرآن و همانند آن به ایشان عطا شده است. بنابراین نه تنها لازم است به تمام کلمات پیامبر(ص) تمسک نمود؛ بلکه باید کلمات آن حضرت را وحی الهی دانست که به ایشان القا شده است.[۴۴]
  2. ادله عقلی: برهان لطف اثبات می‌کند که فراهم آوردن هر آنچه در قبول، میل و نزدیک شدن مردم به اطاعت و دور شدن آنان از معصیت دخیل باشد، بر خداوند متعال لازم است؛ مگر آنکه چیزي عقلاً محال باشد. بنابراین اگر عصمت پیامبر و نیز وحی بودن کلمات آن حضرت محال عقلی نبوده، از نظر عقلی ممکن باشد، لازم است خداوند آن را انجام دهد [۴۵] اینکه در برخی از روایات آمده است آن حضرت گاهی سخنی می‌گوید که ازطرف خود او بوده و چه بسا اشتباه می‌کرده است و گاهی می‌گوید: شما مسایل دنیوي را بهتر از من می‌دانید![۴۶] به هیچ وجه پذیرفتنی نیست؛ زیرا گذشته از آنکه این روایات با سند ضعیف و افراد کذابی چون مجالدبن سعید نقل شده و در هیچ منبع شیعی نیامده‌اند، ازجهت متن نیز قابل نقد هستند؛ زیرا هر شخصی که در محیط عربستان متولد و بزرگ شده باشد، می‌داند روایاتی که می‌گوید: درخت خرما تلقیح نمی‌خواهد، قابل پذیرش نیست؛ علاوه بر آنکه استدلال عقلی برخلاف آن است.[۴۷]

دستاوردهای نظریه وحی بیانی

یکی از مهمترین آثار و نتایجی که بر نظریه فوق مترتب می‌شود، پذیرش بخش بسیاری از روایات مربوطبه وحی است. توضیح آنکه، روایات فراوانی در جوامع حدیثی نقل شده که برخی از آیات قرآن را با تفاوت‌هایی غیر از آنچه در قرآن است، نقل می‌نمایند و گاهی در این روایات چنین آمده است که این آیه اینگونه نازل شده و یا اینگونه قرائت شده است. برخورد پژوهشگران قرآنی با این روایات، متفاوت بوده است. برخی با ادعای متواتر بودن این روایات به مسأله تحریف گرایش پیدا کرده‌اند و گروهی نیز چون علامه عسکری در کتاب القرآن الکریم و روایات المدرستین تمام این روایات را با دیده تردید نگرسته و نقد نموده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد این روایات به دلیل کثرت، قابل نقد سندی نبوده، دارای تواتر معنویاند و از جهت متن و مضمون با نظریه وحی بیانی در تعارض نباشند؛ زیرا روایاتی که نزول یک آیه را این گونه می‌دانند، در واقع وحی بیانی آن آیه را بیان می‌کنند، نه وحی قرآنی آن را. مثلاً در روایتی درباره آیه ۳۷ سوره بقره آمده است "واالله این آیه این گونه نازل شد" و عبارتی دارد که غیر از متن قرآن کریم است.[۴۸] این روایات که بیان می‌کنند امام صادق(ع) قرآن را به گونه‌ای دیگر قرائت نمود، هرگز به معنای نسبت دادن تحریف یا پذیرفتن تغییر در قرآن نیست؛ بلکه وحی قرآنی همان است که در قرآن وجود دارد، بدون کاهش یا افزایش یا تغییر و اما وحی بیانی، مطالب فراهم آمده در روایات است. ضمناً باید به این نکته مهم نیز توجه داشت که کلمه قرائت در صدر اسلام، گاهی به معنای تفسیر و شرح بوده است و مقصود از قرائتامام صادق(ع) شرح، توضیح و تفسیری است که آن حضرت بیان نموده است: و ما یؤثر عن الصحابۀو التابعین أنّهم قرؤوا بکذا و کذا، إنّما ذلک علی جهۀ البیان و التفسیر، لا أنّ ذلک قرآنٌ یتلی[۴۹][۵۰]

با توجه به آنچه گذشت، وحی بیانی وحی است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده و آن حضرت آن را نزد اهل بیت(ع) خود نهاده تا ایشان آن را بیان کنند. ابن اثیر که از بزرگترین لغت شناسان اهل سنت است، پس از نقل حدیثی می‌گوید: از این حدیث، همان عقیده شیعه استفاده می‌شود که پیامبر(ص) برخی از آنچه بر وی نازل شد را نزد اهل بیت خود نهاد تا بیان کنند.[۵۱]

اکنون برخی از اشکالات و شبهاتی را که می‌توان با این نظریه پاسخ داد، برمی‌شمریم: دکتر قفاری به تبعیت از اسلاف خود با تمسک و استناد به روا یات فوق، نه تنها شیعه را متهم به تحریف قرآن نموده است؛ بلکه چون خود از فرقه تکفیری‌هاست، شیعه را به کفر صریح متهم کرده است.[۵۲] در حالی که روایات فوق در مقام بیان وحی قرآنی و فزونی و کاستی آن نیستند؛ بلکه تنها وحی بیانی که به شرح و تفسیر آیات قرآن اختصاص دارد را متذکر شده‌اند شبهه دیگری که با توجه به نظریهوحی بیانی قابل نقد و بررسی است، ادعای برخی از نویسندگان معاصر است که تصور نموده‌اند روایات فقهی اهل بیت در دوران عصر حضور به معنای تداوم نبوت و پذیرفتن نوعی رسالت از جانب صاحب این روایت است؛ در حالی که همانگونه که در تقسیمات وحی در ابتدای مقاله بیان شد، پذیرفتن وحی، مستلزم پذیرفتنرسالت صاحب آن وحی نیست و مادر حضرت موسی(ع) یا حضرت مریم(ع) با فرشته وحی در ارتباط بوده‌اند و کسی هم ادعای نبوت آنان را مطرح نکرده است؛ از سوی دیگر قبلاً از ابن اثیر نقل شد که حتی به نظر اهل سنت، پیامبر اکرم(ص) برخی از موارد وحی را تنها به اهل بیت(ع) خود منتقل نموده است تا ایشان جهت برخی مصالح، آن وحی را بیان کنند. صدرالمتألهین نیز مقصود از وحی را گاهی اوقات، وراثت عن الرسول می‌داند.[۵۳]

چند نمونه از موارد وحی بیانی

  1. در مقدمه تفسیر قمی ذیل آیه كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ[۵۴] حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده است که آن حضرت فرمودند: "این آیه شریفه اینگونه نازل شده است: کنتم خیرَ أئمۀٍ اخرجت للناس[۵۵] آنچه در این حدیث آمده است به معنای ادعای تحریف نیست و حتی مؤیدی نیز بر این نظریه نمی‌باشد؛ بلکه وحی بیانی را بیان کرده است.
  2. ایشان همچنین در ذیل آیه وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ[۵۶] از امام صادق نقل کرده است که آیه شریفه این گونه نازل شد و سیعلم الَذین ظلموا آلَ محمد حقَّهم أی منقلبٍ ینقلبون و این گونه روایات در تفسیر پیشگفته به صدها روایت می‌رسد. حال برای آنکه تصور نشود این اشکال مربوط به روایات و کتب تفسیری شیعه است، چند نمونه نیز از تفاسیر روایی اهل سنت نقل می‌کنیم تا معلوم شود این اشکال، مشترک الورود است و اینکه برخی آن را دستاویزی برای نقد افکار و آرای شیعی قرار داده‌اند بی‌وجه می‌نماید و نیز روشن شود که نظریهوحی بیانی اینگونه مشکلات را از تفاسیر اهل سنت نیز برطرف می‌کند.
  3. طبری در حدیثی همچنین نقل کرده است که: شخصی از ابن عباس درباره متعه نساء سؤال نمود. وی گفت: مگر سوره نساء را نخوانده‌ای؟ سؤال کننده پاسخ داد: خوانده‌ام. ابن عباس گفت: مگر این آیه را نخوانده‌ای که خداوند می‌فرماید فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً[۵۷] و جمله "إلی أجل مسمی" را که در قرآن نیست، به آن اضافه نمود! سؤال کننده گفت: من هرگز این آیه را این گونه قرائت نکرده بودم. ابن عباس سه مرتبه گفت: به خداوند سوگند، این آیه اینگونه نازل شده است. در اینجا روشن است که جمله افزوده ابن عباس و سوگند وی، اشاره به وحی بیانی است؛ هرچند در وحی قرآنی موجود نیست.
  4. ثعالبی ذیل آیه قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاء[۵۸] می‌گوید: حسن بن ابی الحسن و طاوس و عمروبن خالد، کلمه أشاء را أساء با سین مهمله قرائت کرده و گفته‌اند: از ماده اسائه است.[۵۹] روشن است که آنان با این کلام درصدد بوده‌اند فعل خداوند در این آیه شریفه مبنی بر خواست مطلق او را موجه نمایند و بگویند خداوند اراده کرده تا عذاب خود را به بدکاران برساند. پس مقصود از قرائت در این آیه به معنای وحی بیانی و تفسیر آیه است.
  5. ایشان همچنین در ذیل آیه: فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ[۶۰] می‌گوید: ابن کعب و ابن مسعود، آیه را اینگونه قرائت کرده و جماعتی نیز گفته‌اند: آیه اینگونه نازل شده است: ثلاثۀ ایام متتابعات[۶۱] بدیهی است که مقصود آنان این نیست که بگویند کلمه متتابعات از آیه شریفه ساقط شده است؛ بلکه مراد آنان باید این باشد که طبق وحی بیانی و توضیح و تفسیر آیه شریفه، آن سه روز روزه به صورت متوالی واجب شده است.
  6. سیوطی ذیل آیه حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ[۶۲] می‌گوید: ابن مسعود این آیه شریفه را این گونه قرا ئت نموده است:حتی یلج الجمل الاصفر فی سم الخیاط[۶۳] بیشک منظور وی این بوده که مقصود از جمل در این آیه شتر است نه ریسمان ضخیم کشتی که لنگرش را با آن طناب می‌بندند؛ مخصوصاً اینکه طناب با سوراخ سوزن، مناسبت بیشتری دارد تا شتر! سیوطی می‌گوید: ابن مسعود آیه را با اضافه کلمه اصفر قرائت نموده است.
  • این نمونه‌های اندکی از روایات بی‌شماری بود که در کتاب‌های شیعه و سنی نقل شده‌اند و دلالت می‌کنند که برخی از آیات شریفه به گونه‌ای دیگر و با کلماتی متفاوت و گاهی با اضافه کلمه یا جمله‌ای در صدر اسلام و در زبان صحابه و تابعین قرائت شده است و گاهی سوگند یاد کرده‌اند که این آیات آن گونه نازل شده است. حال ما نه می‌توانیم این روایات را انکار کرده، همگی را مورد مناقشه قرار دهیم و نه آنکه مضمون ظاهری آنها را بپذیریم؛ زیرا مستلزم قول به تحریف است که از هر جهت قابل نقد می‌باشد. بنابراین بهترین پاسخ همان است که ادعا کنیم این روایات مطلب صحیحی را بیان می‌کنند و آن اینکه قرآن کریم در وحی قرآنی همان‌گونه است که اکنون نزد مسلمانان وجود دارد و در قالب وحی بیانی و شرح و تفسیری که از صحابه و ائمه اطهار(ع) نقل شده و آن نیز مستند به وحی الهی است، تفسیر و بیان قرآن کریم مطابق با مضمون و محتوای این روایات است و دیگر هیچ اشکالی باقی نمی‌ماند.[۶۴] مضافاً بر آنکه روایات اهل بیت(ع) هرگز به معنای پذیرفتن رسالت ایشان نیست؛ زیرا نسبت قرآن کریم به این روایات، نسبت اجمال و تفصیل است و محدث بودن اهل بیت به معنای وحی قرآنی یا نبوت نیست؛ بلکه آنان فرموده‌اند: ما اجبتک فیه من شیء فهو عن رسول االله(ص) لنا من شیء[۶۵] و لذا آنان هرگز تشریع جدید نداشته، تنها شارح و مفسر وحی قرآنی هستند برخی از احکامی که خداوند بر پیامبر نازل کرده، مقید به شرایط و قیودی است که در عهد نبوی فراهم شد و لذا آنها را بیان نموده‌اند؛ هم چنان که ممکن است برخی از این احکام در عصر ظهور امام زمان(ع) به فعلیت برسند و آنگاه بیان شوند. بنابراین اگر کسی روایات تفسیری یا فقهی ائمه(ع) را وحی بداند، هیچ مشکلی پدید نمی‌آید؛ اما باید توجه داشت که اینها از سنخ وحی بیانی هستند و ربطی به وحی قرآنی ندارد. پس ظاهر این روایات قابل پذیرش می‌باشد و صحیح است که ادعا شود مضمون آن احادیث وحی بوده و آنگونه نازل شده است و در عین حال، خللی در اعتقاد به مصونیت قرآن وارد نگردد البته ما ادعا نمی‌کنیم که با نظریهوحی بیانی تمامی اشکالات برطرف می‌شود؛ اما به هرحال بخش فراوانی از اشکالات وهابیان و سلفیه به کتب حدیثی و تفسیر روایی شیعه که آن را دست مایه انتساب تکفیر به مسلمانان قرار داده‌اند، پاسخ داده می‌شود؛ بدون آنکه این روایات را انکار کنیم یا توجیهات ناروا و دور از طبع و ذوق سلیم را بر آنها تحمیل کنیم[۶۶]

منابع

پانویس

  1. مجدالدین مبارک ابن اثیر، النهایۀ ج۵ ص۱۶۳
  2. محمودبن عمر زمخشری، الکشاف، ص۴۳۰
  3. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.
  4. ابن فارس، احمد بن فارس. معجم مقاییس اللغة ۷۰/۶
  5. در دل افکندن
  6. ابن منظور، محمد بن مکرم. لسان العرب چاپ سوم، بیروت: دار صار۲۴۱/۱۵
  7. راغب اصفهانی، حسین بن محمد المفردات فی غریب القرآن دمشق بیروت: دارالعلم الدار الشامیة؛ ۸۵۸
  8. شریفی، محمد و هدایتی، فاطمه، تأملی بر رابطه بین وحی قرآنی وحی بیانی حدیث قدسی و حدیث نبوی، ص۴۳ تا ۴۵.
  9. قرشی، سید علی اکبر. قاموس قرآن چاپ ششم، تهران: دارالکتب الاسلامیة ۱۸۳/۷
  10. شریفی، محمد و هدایتی، فاطمه، تأملی بر رابطه بین وحی قرآنی وحی بیانی حدیث قدسی و حدیث نبوی، ص۴۳ تا ۴۵.
  11. صدوق، محمد بن علی. من لا یحضر الفقیه، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی؛ ۵۸۵/۲
  12. شریفی، محمد و هدایتی، فاطمه، تأملی بر رابطه بین وحی قرآنی وحی بیانی حدیث قدسی و حدیث نبوی، ص۴۳ تا ۴۵.
  13. تقی پور، حسین. در آمدی بر علوم قرآن، تهران: تلاوت (سازمان دارالقرآن الکریم) ۵۳
  14. «و حقا قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت می‌داری» سوره نمل آیه ۶
  15. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی. المناقب، قم: مؤسسه العلامه للنشر ۴۴/۱
  16. سوره شعرا آیه ۱۹۲-۱۹۴
  17. انعام آیه ۱۲۱
  18. سوره نحل آیه ۶۸
  19. سوره قصص آیه ۷
  20. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص ۶۲-۴۹
  21. آل عمران: ۱۲
  22. شریفی، محمد و هدایتی، فاطمه، تأملی بر رابطه بین وحی قرآنی وحی بیانی حدیث قدسی و حدیث نبوی، ص۴۳ تا ۴۵.
  23. سعیدی روشن، محمدباقر. وحی‌شناسی؛ تهران: دانش و اندیشه معاصر؛ ۳
  24. شریفی، محمد و هدایتی، فاطمه، تأملی بر رابطه بین وحی قرآنی وحی بیانی حدیث قدسی و حدیث نبوی، ص۴۳ تا ۴۵.
  25. سوره انعام آیه ۱۲۱
  26. سوره نحل آیه ۶۸
  27. سوره قصص آیه ۷
  28. معرفت، محمدهادی خلاصه التمهید، صفحه ۱۴ و ۲۱
  29. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.
  30. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج ۴ ص۳۲۸
  31. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت، دار احیاء التراث العربی ج۴ ص۳۷۸
  32. رازی، ابوالفتوح، روح الجنان و روض الجنان، تصحیح محمد حسن شعرانی، ج۵ ص۸۰
  33. رازی، فخرالدین محمد، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۵ ص۱۷۰
  34. اعراف، آیه ۳
  35. سوره نجم، آیه ۳
  36. بیضاوی، عبداالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، مصر، مکتبۀ مصطفی الحلبی ج۱ ص۳۴۱
  37. سوره حشر آیه ۷
  38. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۷ ص۱۶۱
  39. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.
  40. سوره نحل، آیه ۴۴
  41. نحل، آیه ۶۴
  42. نجم، آیه ۳و۴
  43. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۷ ص۳۷
  44. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه ج۱۲ ص۲۶۱
  45. طالقانی، نظر علی، کاشف الاسرار، به کوشش مهدي طیب، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رساپ جلد۱ ص۱۱۱؛ معرفت، محمدهادی خلاصه التمهید، ج۱ صفحه ۳۲
  46. هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتاب العربی جلد ۱ ص۱۷۹
  47. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.
  48. کلینی، محمد بن یعقوب الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری ص۴۱۶
  49. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.، ج۱ ص۸۶
  50. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.
  51. ابن اثیر، مجدالدین مبارک، النهایۀ، قم، اسماعیلیان. ج۵ ص۱۶۳
  52. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، با تحقیق علی محمد معوض، بیروت، دار احیاء التراث العربی ج۱ ص۲۹۵ و ۲۹۶
  53. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.
  54. سوره آل عمران، آیه ۱۱۰
  55. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، با تصحیح سید طیب موسوی جزائری، نجف اشرف، منشورات مکتبۀ الهدی ج۱ ص۱۰
  56. شعراء آیه ۲۲۷
  57. سوره نسا آیه۲۴
  58. اعراف، 156
  59. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، با تحقیق علی محمد معوض، بیروت، دار احیاء التراث العربی ج۳ ص۸۲
  60. مائده، آیه ۸۹
  61. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، با تحقیق علی محمد معوض، بیروت، دار احیاء التراث العربی ج ۲ ص۴۱۸
  62. اعراف، آیه ۴۰
  63. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفۀ ج۸ ص۱۳۱
  64. صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی ج۸ ص۳۸
  65. کلینی، محمد بن یعقوب الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری ج۱ ص۷۷
  66. عابدی، احمد، وحی قرآنی و وحی بیانی، ص۵۰ تا ۶۰.