گواهان توحید

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

براساس برخی از آیات قرآن، توحید حقیقتی است که افزون بر وضوح و برهانی بودن آن، مورد گواهی کسانی واقع شده است که شهادت آنان پذیرفته می‌شود:

  1. خداوند: اعتبار شهادت هرکس به میزان علم، حفظ، عدالت و صداقتِ اوست. هرقدر شاهد از این فضایل بهره بیشتری داشته باشد. شهادت او اطمینان آورتر است، بنابراین اگر کسی که بر توحید گواهی می‌دهد، خودِ خداوند باشد که مبدأ همه موجودات و کمالات است و این فضایل را به طور مطلق و نامحدود داراست، شهادت او برترین شهادت و اطمینان آورترین گواهی است، چنان که در آیه ۱۸ سوره آل عمران خداوند در حالی که بر عدل و داد خویش تأکید می‌کند، گواهی می‌دهد که جز او خدایی نیست: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱]. در این آیه، عدل الهی به عنوان حقیقتی روشن و بی‌نیاز از اثبات مطرح شده که خود شاهد بر خویش است و نیز بر راستی و درستی شهادت خداوند به توحید گواهی می‌دهد. مراد از گواهی خدا در آیه مزبور گواهی قولی[۲] است نه فعلی، چنان که برخی پنداشته‌اند[۳]، گرچه آن نیز با توجه به اینکه مجموعه عالم فعل خداست و با نظام هماهنگ خود شاهد یکتایی اوست، در جای خود سخن صحیح و قابل توجّهی است؛ ولی در آیه سخن از گواهی قولی خدا بر توحید است که برخی در آن تردید کرده و گفته‌اند: حمل این شهادت بر شهادت قولی مستلزم آن است که مسئله توحید را که عقلی و برهانی است، به نقل مستند سازیم. علاوه آنکه این امر بر صحیح بودن وحی و وحیانی بودن قرآن متوقّف است، در حالی که وحیانی بودن قرآن بر توحید مبتنی است و این مستلزم دور و باطل است، بر این اساس برخی دیگر تأکید کرده‌اند که مراد از شهادت در آیه یادشده، امری استعاری و مجازی است؛ بدین معنا که دلالت نظام یکپارچه آفرینش بر وحدت صانع به منزله آن است که خداوند خود سخن بگوید و از وحدانیت خویش خبر دهد. در پاسخ اینان باید گفت اوّلاً صرف نقلی بودن امری دلیل بر قطعی و برهانی نبودن آن نیست، زیرا گاه دلیل نقلی، همانند عقل یا بیشتر از آن مفید علم و یقین است، چنان که خبر متواتر همین گونه است که مردم آن را از دلیل عقلی معتبرتر می‌دانند، هرچند دلیل عقلی از مقدمات قطعی تشکیل شده و مفید یقین باشد، بنابراین اگر فرض شود شاهد، کسی چون خداوند است که به گواهی برهان، دروغ از او محال است، شهادتش همان یقینی را نتیجه می‌دهد که برهان عقلی. ثانیا روی سخن در آیه با مشرکانی است که خدا را به عنوان خالق عالم پذیرفته بودند و اصنام و ارباب اصنام را به عنوان شفیع و واسطه بین او و خلق می‌پرستیدند: أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ[۴] حال اگر خداوند که عادل است و به آنچه در آسمان‌ها و زمین است آگاه بوده، چیزی بر او مخفی نیست، گواهی دهد که او برای خویش شریک و واسطه‌ای قرار نداده که به جای وی یا در کنار او پرستیده شود، این گواهی ادعای آنان را مبنی بر وجود شریک یا واسطه بین خدا و خلق باطل می‌سازد. استدلالی که با توجه به آیه یاد شده در ذهن سامان می‌یابد، بدین قرار است: اگر در عالم، اربابی وجود می‌داشت که در آفرینش و تدبیر شریک خدا باشند، قطعا خداوند از آن‌ها خبر داشت و بر حقانیتشان گواهی می‌داد؛ ولی او شهادت می‌دهد که شریکی ندارد و خدایی جز او نیست[۵]. برخی ذیل آیه یاد شده شهادت خدا به توحید را به سه قسم قولی، فعلی و ذاتی تقسیم کرده‌اند. در این نظریه، آنچه در قرآن و دیگر کتب آسمانی به زبان پیامبران درباره توحید و یگانگی ذات الهی آمده است، "شهادت قولی" است و وجود مخلوقات که با آن نظم و ویژگی‌ها بر وحدانیت خدا دلالت می‌کند "شهادت فعلی" است. این نظر گاه درباره شهادت ذاتی بر توحید می‌گوید: واجب چنین نیست که مانند دیگر موجودات ماهیت و وجودی زاید بر خود داشته باشد، بلکه او وجود بَحْت و صِرف الوجود است و در صرف وجود به هیچ وجه دوگانگی راه نمی‌یابد، زیرا آنچه در مقابل وجود است، یا عدم است یا ماهیت که هیچ یک مابه ازای خارجی ندارند، پس واجب با ذات خود بر وحدت خویش دلالت می‌کند[۶]. برخی شهادت خدا بر وحدانیت خود را، "حکم به توحید" معنا کرده[۷] و برخی دیگر حقیقت آن را "علم به توحید" دانسته‌اند[۸].
  2. فرشتگان: فرشتگان موجودات با شعور و درّاکی هستند که به سبب قرب به مقام ربوبی و انکشاف حقایق بر ایشان[۹]، معبود بودن و عدالت خدا را درک می‌کنند[۱۰] و یکسره به حمد و تسبیح او مشغول‌اند: تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [۱۱] آن‌ها با مشاهده عجایب و قدرت خدا[۱۲] به وحدانیت و یگانگی‌اش گواهی می‌دهند: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱۳] و این گواهی معتبر است، زیرا فرشتگان بندگان محترم خدایند و هرچه می‌کنند، به امر اوست: لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ[۱۴] به گفته‌ای شهادت فرشتگان بر توحید امری است پنهان که خداوند از آن پرده برداشته و اگر اِخبار او نبود انسان‌ها به آن راهی نداشتند[۱۵]. گواهی فرشتگان بر توحید افزون بر اینکه قولی است، عملی نیز هست، زیرا آن‌ها او را می‌پرستند و در برابر معبود دیگری سر تعظیم فرود نمی‌آورند[۱۶]. برخی این شهادت را اقرار معنا کرده و آن را نسبت به قومی، ذاتی و نسبت به قومی دیگر فعلی و نسبت به قوم سوم قولی دانسته‌اند[۱۷] برخی دیگر معتقدند از آن رو که فرشتگان در عوالم آسمان‌ها و زمین حضور دارند، آگاهی آن‌ها بر مصنوعات الهی و بدایع صنع او از همه موجودات بیشتر است و بدیهی است که شهادت آن‌ها در مقایسه با شهادت دیگران به واقع نزدیک‌تر است و از این رو خداوند پس از گواهی خود بر توحید، از خصوص شهادت آن‌ها با صراحت یاد کرده است[۱۸].
  3. صاحبان علم: صاحبان علم با حجّت‌های روشن و برهان‌های قطعی[۱۹] و آشنایی با شگفتی‌های جهان آفرینش[۲۰] به توحید پی‌برده، بر یگانگی و وحدانیت پروردگار عالم گواهی می‌دهند: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۲۱] تقارن شهادت صاحبان علم با شهادت خدا و گواهی فرشتگان در این آیه، بر عظمت و شرافت آنان دلالت دارد و از درجه بالای آن‌ها در کمال حکایت می‌کند[۲۲]. مصداق کامل "صاحبان علمپیامبران و اوصیای آنان و اولیای معصوم (ع) است[۲۳] که خداوند معرفت خویش را به گونه کامل بدانان ارزانی داشته است. برخی گفته اند: تنها این بزرگواران هستند که شایسته عنوان "اولواالعلمِ" در آیه یاد شده‌اند، زیرا آنان‌اند که بنیاد دانش و خداپرستی را در جهان پی ریخته‌اند؛ ولی علم و معرفت دیگر عالمان درباره توحید و قرآن، اکتسابی و مقرون به اموری خطاپذیر یا آغشته به جهل است[۲۴]؛ امّا این سخن را نمی‌توان پذیرفت، زیرا کلمه "اولواالعلمِ" قید و شرطی ندارد و ثانیاً غیر از انبیا و اوصیای الهی، عالمان بسیاری با ادلّه و برهان‌های شایان اعتماد "برهان صدّیقین، برهان نظم، برهان تمانع و برهان محبت مدخل‌های مربوط" به توحید علم یافته‌اند[۲۵] و بر اساس آن ها بر حقانیت توحید گواهی می‌دهند، با این حال، می‌توان پذیرفت که مراد از علم در عبارت "اولواالعلمِعلم توحید و علوم دینی است نه هر گونه علمی، زیرا آیه درصدد بیان یکتایی خداست[۲۶]

گفتنی است که در این آیه جمله " لا إِلهَ‏ إِلَّا هُوَ ‏‏‏‏‏‏‏‏" تکرار شده است. این تکرار چنان که در برخی روایات آمده[۲۷]، برای آن است که در آغاز آیه شهادت خداوند و فرشتگان و صاحبان علم به توحید گزارش شده و در پایان آیه تعلیم داده شده است که هرکس این گواهی را درمی یابد، لازم است با آن گواهان همصدا گردد و بر وحدت و یگانگی معبود گواهی دهد[۲۸]. برخی سرّ تکرار را تأکید و بیان اهتمام قرآن به توحید دانسته‌اند[۲۹].

نقل است که دو عالم مسیحی از پیامبر (ص) پرسیدند: مهم‌ترین شهادت در کتاب خدا کدام شهادت و چگونه شهادتی است؟ در این حال آیه یاد شده نازل شد [۳۰] و از آن پس همواره در کانون توجه پیامبر خدا (ص) بود و آن حضرت بارها در مواقع مختلف آیه را بر زبان می‌آورد[۳۱]؛ از جمله آنکه زبیر بن عوام گوید: شب عرفه در خدمت رسول اللّه (ص) بودم و شنیدم آن حضرت این آیه را به صورت مکرّر تلاوت می‌کرد[۳۲] برخی صاحب‌نظران که فقط انبیا و اوصیا (ع) را مصداق "اولواالعلمِ" می‌دانند و معتقدند که اهل توحید به لسان قال و جمیع موجودات به لسان حال بر حقانیت توحید شهادت می‌دهند، در بیان ادله نظریه خویش گفته‌اند:

  1. شهادت خدا و فرشتگان و انبیا و اوصیا به واسطه عصمت آنان، در معرض شبهه و اشکال نیست، برخلاف شهادت غیر معصوم که در معرض شک و تردید است.
  2. شهادت غیر آنان از آنان اخذ شده و فرع بر آن است.
  3. گویی قرآن فرموده است: توحید مسئله‌ای است که چنین شاهدان معصومی دارد و ازاین رو احدی نباید آن را ردّ کند، همان گونه که در برابر کسی که منکر مطلبی است، دلیل می‌آورند که این مطلب را فلان عالم یا متدین گواهی داده است و از این رو نباید کسی آن را انکار کند[۳۳].[۳۴]

منابع

پانویس

  1. خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۸.
  2. المیزان، ج ۳، ص ۱۱۵.
  3. نمونه، ج ۲، ص ۴۶۷.
  4. آگاه باش که دین ناب، از آن خداوند است و خداوند میان آنان که به جای او سرورانی گرفته‌اند (و می‌گویند) ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمی‌پرستیم، در آنچه اختلاف می‌ورزند داوری خواهد کرد؛ خداوند کسی را که دروغگوی بسیار ناسپاس است راهنمایی نمی‌کند؛ سوره زمر، آیه: ۳.
  5. المیزان، ج ۳، ص ۱۱۵.
  6. اطیب البیان، ج ۳، ص ۱۳۹.
  7. التبیان، ج ۲، ص ۴۱۶؛ منهج الصادقین، ج ۲، ص ۱۹۰.
  8. مجمع البیان، ج ۲، ص ۲۵۷؛ مقتنیات الدرر، ج ۲، ص ۱۷۳.
  9. اطیب البیان، ج ۳، ص ۱۳۹.
  10. احسن الحدیث، ج ۲، ص ۳۵.
  11. نزدیک است که آسمان‌ها بر فراز سرشان بشکافند و فرشتگان با سپاس پروردگارشان را به پاکی می‌ستایند و برای هر کس که در زمین است آمرزش می‌خواهند؛ آگاه باشید که بی‌گمان خداوند است که آمرزنده بخشاینده است؛ سوره شوری، آیه:۵.
  12. مجمع البیان، ج ۲، ص ۲۵۷؛ منهج الصادقین، ج ۲، ص ۱۹۰.
  13. خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۸.
  14. اگر می‌خواستیم سرگرمی‌یی برگزینیم- چنانچه کننده (ی این کار) می‌بودیم- آن را از نزد خود می‌گزیدیم. بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید؛ سوره انبیاء، آیه: ۱۷- ۱۸.
  15. احسن الحدیث، ج ۲، ص ۳۵.
  16. نمونه، ج ۲، ص ۴۶۷.
  17. الجوهر الثمین، ج ۱، ص ۳۰۳.
  18. المنیر، ج ۳، ص ۱۷۸.
  19. منهج الصادقین، ج ۲، ص ۱۹۰.
  20. مجمع البیان، ج ۲، ص ۲۵۸.
  21. خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۸.
  22. تفسیر اثنی عشری، ج ۲، ص ۱۴۰.
  23. تفسیر فرات الکوفی، ص ۷۸؛ الاصفی، ج ۱، ص ۱۴۷؛ تفسیر آسان، ج ۲، ص ۲۲۴.
  24. انوار درخشان، ج ۳، ص ۳۰.
  25. تفسیر آسان، ج ۲، ص ۲۲۴.
  26. تفسیر آسان، ج ۲، ص ۲۲۵.
  27. روض الجنان، ج ۴، ص ۲۳۴ - ۲۳۵.
  28. تفسیر عاملی، ج ۲، ص ۳۷.
  29. کنز الدقائق، ج ۳، ص ۵۵؛ الجوهر الثمین، ج ۱، ص ۳۰۴.
  30. روض الجنان، ج ۴، ص ۲۲۴ - ۲۲۵.
  31. انوار العرفان، ج ۵، ص ۱۹۵.
  32. نمونه، ج ۲، ص ۴۶۹؛ انوار العرفان، ج ۵، ص ۱۹۵.
  33. اطیب البیان، ج ۳، ص ۱۴۲.
  34. رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.