باطل
باطل به معنای «ضایع» و «هدر شدن» و موجود متصف به وصف باطل، غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است. این واژه و مشتقات آن در آیات بسیاری به کار رفته که در بیشتر موارد با کلمه حق و یا در برابر حق استعمال شده است. حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یک جهت اینکه حق و باطل نقیض هم هستند و برای آن وجه سومی نیست. وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که حق و باطل هرگز نمیتوانند با هم جمع شوند. برخی از مهمترین جلوههای باطل در زندگی عبارت است از: شرک؛ استکبار؛ تجاوزگری؛ حرام خواری؛ رشوه؛ غنا؛ غلو در دین و ... . قرآن کریم به بیان ویژگیهای هر یک از حق و باطل پرداخته است که برخی از آنها عبارت است از: بد فرجامی باطل؛ درآمیختگی و فرو رفتن در پوشش حق و پیروی نابخردان از باطل.
معناشناسی
ریشه «ب ـ ط ـ ل» به معنای «ضایع»، «نیست» و «هدر شدن» است[۱]. موجود متصف به وصف باطل، غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است. سخن باطل، سخن بیمحتوا و غیر مطابق با واقع[۲] است[۳].
باطل در قرآن
واژه باطل و مشتقات آن ۳۶ بار در قرآن به کار رفته است که در بیشتر موارد با کلمه حق و یا در برابر حق استعمال شده است: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ[۴].
از جمله مصادیق باطل در قرآن میتوان به موارد زیر اشاره کرد: اخراج به ناحق[۵]؛ تکبر و استکبارورزی[۶]؛ بتپرستی[۷]؛ تجاوزگری[۸]؛ جادوگری[۹]؛ حرامخواری[۱۰]؛ رشوه گرفتن و رشوه دادن[۱۱]؛ شرک ورزی[۱۲]؛ صدقه با منّت و اذیت[۱۳]؛ صدقه با ریا[۱۴]؛ اعمالِ دنیاطلبان[۱۵]؛ غنا و آهنگهای لهو[۱۶]؛ مطالب بیهوده و اغفال کننده[۱۷]؛ افراط و غلو در دین[۱۸]؛ کشتن پیامبران[۱۹].
گروههایی به عنوان اهل باطل یاد شدهاند که عبارتاند از: جاهلان بیهودهگو[۲۰]؛ مشرکان[۲۱]؛ مکذّبان حقّانیت پیامبر و قرآن[۲۲]؛ تقلیدکنندگان از عقاید مشرکانه پیشینیان[۲۳].
قرآن کریم، اصل خلقت را هدفمند و به دور از عبث و بطلان دانسته است: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ[۲۴]. همچنین «شریعت» را حق و به دور از باطل دانسته است: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا[۲۵].
در نگاه قرآن کریم، هر نوع عمل صحیح، باید شکل صحیح نیز داشته باشد و در غیر این صورت پذیرفته نخواهد شد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى[۲۶]. هر نوع رشوه، غصب، سرقت، قمار و آنچه که از طریق غیرعادلانه به دست میآید همگی از مصادیق «اکل باطل» است. همچنین خوردن مال یتیم، کسب حاصل از کمفروشی، کوتاهی از ادای حق و حقوق مردم، عدم پرداخت زکات، احتکار اموال و رباخواری نیز از دیگر مصادیق باطل به شمار میآیند[۲۷].
تقابل حق و باطل
حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یک جهت اینکه حق و باطل نقیض هم هستند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یا حق است یا باطل و حد وسطی برای آن نیست. آیه فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۲۸] بر نبود هیچ واسطهای، میان حق و باطل تاکید میکند. وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که حق و باطل هرگز نمیتوانند با هم جمع شوند و هرگاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به جنگ و ستیز میپردازند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد بلکه تنها قیافه و چهرهای از حق را به خود گرفته است.
این گونه است که هر جا حق آمد باطل میگریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان میرود؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ استوار است و با کمترین حضور حق، ازهم فرو میپاشد. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ [۲۹] بنابر این آن چیزی که باطل خود را بدان میآراید و به عنوان حق نمایش میدهد اصولا نمیتواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی میکند و هیچ بهرهای از حق ندارد[۳۰].
در منطق قرآن، شکست باطل و پیروزی حق، امری حتمی است: قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[۳۱] و خداوند خود نابود کننده باطل و تثبیت کننده حق است: أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۳۲].[۳۳]
اعمال و مصادیق باطل از نظر قرآن
افرادی از انسانها به دلایلی چند گرایش به باطل پیدا کرده و حتی حق را باطل میانگارند و باطل را حق میدانند. این گونه است که دچار وارونگی میشوند و جای حق و باطل در قلب و جان ایشان عوض میشود و حتی نه تنها به انکار حق پرداخته بلکه به دفاع جانانه از باطل رو میآورند.
مهمترین جلوههای باطل در زندگی این گونه افراد را میتوان در موارد زیر شناسایی و ردگیری کرد:
- شرک: از مهمترین جلوههای باطلگرایی انسان را میبایست در شرک آنان جست. آنان به دلیل آنکه به هستی مینگرند، نمیتوانند منکر وجود خدای حکیم شوند، ولی از سوی به کثرت مینگرند و از توحید دور میشوند.
- بت پرستی: شاید بتوان گفت که بت پرستی از بدترین جلوههای گرایش به باطل باشد؛ زیرا اموری را حق قرار میدهند که نمیتوان آن را حق شمرد.
- استکبار: کبر و تکبّر از انسانهایی صادر میشود که به باطل، خود را بزرگ میدانند. همین تصور باطل از خود است که آنان را به سوی استکبار سوق میدهد و نسبت به مردم استکبار میکنند و خود را از آنان برتر میشمارند.
- تجاوزگری: تجاوز به حقوق الهی و احکام و حدود خداوندی یا حقوق انسانی و مانند آن از دیگر مصادیق اعمال باطل است.
- سحر و جادو: جادوگری، امری باطل و شکستپذیر با اراده و مشیّت الهی است. بنابراین، نمیبایست آن را امری حق بر شمرد؛ البته ممکن است واقعیتی داشته باشد ولی امر حقی نیست. از این روست که به اراده الهی این امر باطل و اعمال ناحق از میان میرود و تاثیر خودش را از دست میدهد[۳۴].
- حرام خواری: کسب حرام، امری باطل و نارواست که خداوند در آیاتی از قرآن از جمله ۱۸۸ سوره بقره، ۲۹ و ۱۵۱ سوره نساء و ۳۴ سوره توبه به آن اشاره کرده است.
- رشوه: پرداخت رشوه به قضات و حاکمان، به منظور دستیابی به اموال دیگران، عملی باطل و نارواست[۳۵] البته هر گونه پرداخت رشوه برای ظلم و ستم به دیگران از مصادیق باطل و اعمال نارواست و اختصاصی به مورد قضات و حاکمان ندارد.
- صدقه با اذیت و منت: صدقه یک عمل احسانی و حق و نیک است؛ ولی بسیاری از مردم آن را با اذیت همراه میکنند و صورت مسأله را تغییر میدهند. از این روست که خداوند در آیه ۲۶۴ سوره بقره میفرماید که صدقه همراه با اذیّت، امری باطل و بیاثر است.
- غنا: غنا و آهنگهای لهوی، از مصادیق اعمال باطل است که باید از آن پرهیز شود[۳۶].
- غلو در دین: افراط و غلو در دین، از مصادیق باطل و خروج از حق است. این غلو ممکن است درباره پیامبران و امامان معصوم(ع) و یا دیگر امور اعتقادی باشد. به هر حال غلو در دین از مصادیق باطل است که باید از آن اجتناب و پرهیز کرد[۳۷].[۳۸]
علل و عوامل باطلانگاری حق
خداوند در آیاتی از قرآن، چند عامل را به عنوان علل و عوامل اصلی باطلانگاری حق در انسان معرفی میکند:
- مهر شدن دلها: از نظر قرآن، قلب قوه ادراکی بشر است. به این معنا که ابزارهای معرفتی چون حواس انسانی، حقایق هستی را به قوه ادراکی بشر میرساند و انسان با قلب خویش حقیقت درک کرده و آن را از باطل جدا میکند[۳۹]. از همین روست کافران که دلهایشان مهر و مختوم شده نمیتوانند حق را بشناسند و بدان گرایش یابند بلکه باطل به جای حق قرار میگیرد و بدان گرایش مییابند. این فواد و قلب آدمی که مرکز قوه ادراکی و فهم بشر است، وقتی از کار بیافتد دیگر نمیتواند مسئولیت خویش را انجام دهد. خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف میفرماید: ...لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۴۰].
- جهل و نادانی: از دیگر علل و عواملی که موجب میشود تا انسان دچار وارونگی شود و حق را باطل و باطل را حق بداند، جهل و نادانی است. این جهل هم میتواند به معنای فقدان علم باشد و هم میتواند به معنای فقدان عقل و خرد باشد.
- کفر: خداوند همچنین به کفر به عنوان یکی از علل مهم در اتهام باطل انگاری حق از سوی کافران اشاره کرده است. پس میتوان گفت که کفر، از عوامل متهم ساختن پیامبر(ص) و مؤمنان به ارائه امور موهوم و عاری از حقیقت از سوی کافران است[۴۱].
ویژگیها و نشانههای باطل
قرآن کریم به بیان ویژگیهای هر یک از حق و باطل پرداخته است.
- بد فرجامی باطل: حق همواره اصیل است و باطل از هیچگونه ثبات و استقراری برخوردار نیست: إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[۴۲].[۴۳]؛ در آیهای دیگر از بیریشگی و نافرجامی باطل یاد شده: قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ[۴۴].[۴۵] که بر بطلان و بیاثر بودن آن در روند کلی هستی دلالت دارد.[۴۶].
- درآمیختگی و فرو رفتن در پوشش حق: باطل، آبروی خود را از حق و دروغ نیروی خود را از راستی میگیرد[۴۷]. اهل باطل برای جلوه دادن باطل خود، آن را با حق درآمیخته، لباس حق بر آن میپوشانند و در مقابل، حق را باطل جلوه میدهند، چنان که قرآن کریم بارها سخن کافران و مشرکان را نقل میکند که سخن و رسالت پیامبران الهی را باطل میشمردند: وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ[۴۸].
- پیروی نابخردان از باطل: در برخی از آیات[۴۹] آفرینش از نظر کافران باطل شمرده شده و در مقابل از مؤمنان یاد شده که در آیات قرآن تدبر کرده، از خردورزان هستند[۵۰]. از سیاق این آیات چنین برمیآید که اعتقادات باطل و فاسد بر اثر رویگردانی از عقل حاصل میشود[۵۱]. قرآن بارها اهل باطل را افرادی سفیه[۵۲]، فاقد تعقل[۵۳]، فاقد ادراک[۵۴] و دارای چشم و گوش بدون استفاده و در نهایت، بسته و مُهر شده[۵۵] برشمرده است[۵۶].
آثار و پیامدها باطلگرایی
نخستین پیامد باطلگرایی و اعمال باطل انسانی آن است که در پایان و فرجام کار چیزی در دستش نیست؛ زیرا عمل پوچ هیچ وزنی و تاثیری ندارد. از این روست که خداوند میفرماید که در آخرت در ترازوی سنجش الهی این اعمال هیچ وزنی ندارد و صاحبان آن را بیوزن و سبک میکند؛ در حالی که اعمال حق دارای وزن بوده و صاحبان آن سنگین میشوند و از نتایج تلاش خویش بهره مند میشوند[۵۷].
خداوند در آیه ۱۷۳ سوره اعراف میفرماید که پیروی از اهل باطل و شرک، عذری غیرقابل قبول در نزد خداوند است و باید از باطل و باطلگرایی و باطل گرایان پرهیز کرد؛ چراکه زیان و خسارت، فرجام اهل باطل در قیامت است.
از نظر قرآن ایمان به باطل، ناسپاسی در مقابل نعمتهای خداوند است[۵۸] پس میتوان گفت از آثار باطلگرایی خسارت و زیان در دنیا و آخرت[۵۹]، کفران و ناسپاسی نسبت به خدا و نعمت هایش[۶۰]، سرزنش و توبیخ الهی، و تباهی همه اعمال است[۶۱].[۶۲]
شیوههای معرفی باطل
قرآن کریم که دستور پرهیز از باطل را داده، آن را نیز به چند گونه معرفی کرده است:
- معرفی باطل با نقیض: مهمترین ویژگی و علامت باطل، تقابل آن با حق است، ازاینرو قرآن کریم با بهرهگیری از شیوه تعریف به نقیض، هر معبودی جز خداوند را که حق مطلق است باطل دانسته و آنرا شایسته معبودیت نمیداند: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ[۶۳] و هر امری که از مسیر حقْ دور یا مقابل آن باشد، باطل خواهد بود، به همین جهت قرآن کریم، کوششهای غافلان و دنیاطلبان را به سبب بازماندگی از هدف اصلی خلقت و دوری از حق، باطل شمرده است[۶۴].
- معرفی با تمثیل: تمثیل حق و باطل در سوره رعد، به روشنی گویای ماهیت باطل است: أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ[۶۵].[۶۶]
- بیان نمونهها: قرآن کریم برای معرفی باطل به نمونههایی از آن اشاره کرده و در عین حال تأکید میکند که پوچ بودن باطل و زیانکاری باطل گرایان، در آخرت به طور کامل آشکار خواهد شد[۶۷]. قرآن، داستان رویارویی حق و باطل را در سرگذشت پیامبران از زوایای گوناگون بررسی کرده که هر یک از این رویاروییها، بیانگر انحراف یا انحرافهایی خاص در بین مخالفان پیامبران و مواجهه آنان با آن انحراف است؛ عاد و ثمود به قدرت و طغیان[۶۸]، اصحاب مدین و ایکه به فساد اقتصادی، قوم نوح به ظلم و طغیان، دشمنان یوسف به کیدهای پیچیده و بداندیشی و قوم فرعون به آمیزهای از همه این موارد وصف شدهاند[۶۹].
فواید و کارکردهای تشخیص حق از باطل
شناخت حق به انسان این امکان را میدهد تا از کوردلی بیرون آید و حقایق هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و غایت هر امری را بداند و در مسیر درست گام بردارد. اهل بصیرت همانند کسی است که در درهها و دامنه کوهها غرق در جزئیات است ولی با توجه به اینکه غایت سیر و حرکت خویش را میبیند و در آن مسیر گام برمی دارد، هرگز جزئیات، وی را فریب نمیدهد و از اصل غایت و هدف باز نمیماند؛ ضمن این که هدف غایی را به شکل وضوح میبیند.
انسان وقتی حق را شناخت، میتواند به سادگی اهل باطل را بشناسد، هر چند که نقابی از حق بر چهره زده و در پس شبهات، خود را به وجود حقی زنده نگه بدارند. امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: «به درستی که حق و باطل را با قدر و شخصیت افراد نمیتوان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار میگردد»[۷۰].[۷۱]
راه رهایی از باطل
برای اینکه گرفتار باطل نشویم میبایست خود را از هر گونه علل و عوامل ایجادی آن دور سازیم. بنابراین، گرایش به خرد و تعقل، تقوا و پرهیز از گناه، کسب علم و دانش نسبت به حقایق جهان، رهایی از کفر و عوامل آن میتواند ما را از هر گونه گرفتاری به باطل حفظ و صیانت کند.
بسیاری از مردم گرفتار گناه میشوند و همین گناه است که زنگاری بر دلها و قلوب ایشان میکشد و زمینه برای دسیسه و دفن قلب و ناتوانی در کسب حقایق میشود؛ زیرا قلوب مرکز ادراکی بشر است و اگر زنگار گرفته شود، یا دسیسه و دفن شود دیگر نمیتواند مانند آینه حقایق را برتابد و به نمایش گذارد و قدرت تفقه و فهم عمیق از انسان سلب میشود. خداوند بارها به انسانها هشدار داده که از گناه پرهیز کنند تا گرفتار زنگارگرفتگی، وارونگی، دفن و یا مهر و ختم قلوب نشوند[۷۲].
از نظر قرآن تقوا بهترین وسیله و ابزاری است که در دستان بشر است تا از باطل مصون مانند و یا از آن رهایی و نجات یافته و حقایق بر دلهایشان بتابد و جلوه کند. از این روست که در آیاتی از قرآن از جمله آیه ۲۸۲ سوره بقره و ۲ و ۳ سوره طلاق و ۲۹ سوره انفال بر تقوا به عنوان مهمترین عامل تاکید کرده است تا این گونه از شر باطل و باطلگرایی و باطل گرایان رهایی یافته به علم شهودی و تشخیص حق و باطل دست یافته و راه خویش را در میان شبهات و مشکلات پیدا کرده و در مسیر حق و حقانیت گام برداشته و از اثار آن بهره مند شویم[۷۳].
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج ۱، ص۴۳۲، «بطل».
- ↑ نثر طوبی، ج ۱، ص۸۳.
- ↑ خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۷۷-۲۷۹.
- ↑ «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) میخوانند نادرست است» سوره حج، آیه ۶۲.
- ↑ سوره حج، آیه ۳۹ و ۴۰.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۴۶ و سوره قصص، آیه ۳۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۳۸ و ۱۳۹.
- ↑ سوره شوری، آیه ۴۲؛ سوره یونس، آیه ۲۳؛ سوره اعراف، آیه ۳۳.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۱۷ ـ ۱۱۸؛ سوره یونس، آیه ۸۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۸۸؛ سوره نساء، آیه ۲۹ و ۱۶۱؛ سوره توبه، آیه ۳۴.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۸۸.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۳۷.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۶۲.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۶۴.
- ↑ سوره هود، آیه ۱۵ـ ۱۶.
- ↑ سوره حج، آیه ۳۰.
- ↑ سوره لقمان، آیه ۶.
- ↑ سوره مائده، آیه ۷۷.
- ↑ سوره بقره، آیه ۶۱؛ سوره آل عمران، آیه ۲۱ و ۱۱۲ و ۱۸۱؛ سوره نساء، آیه ۱۵۵.
- ↑ سوره قصص، آیه ۵۵.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۷۳؛ سوره انفال، آیه ۷-۸.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
- ↑ «سپاس خداوندی را که بر بنده خود این کتاب را فرو فرستاد و در آن هیچ کژی ننهاد» سوره کهف، آیه ۱.
- ↑ «ای مؤمنان! صدقههای خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
- ↑ کوشا، مقاله «باطل»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۳۵۴-۳۵۶.
- ↑ «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان میکنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
- ↑ «بلکه، راستی را بر ناراستی میافکنیم که آن را درهم میشکند؛ و خود ناگهان از میان میرود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف میکنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸ و آیات دیگر.
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیتزدگی آفت تشخیص حق از باطل.
- ↑ «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بیگمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
- ↑ «یا میگویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر مینهد: و خداوند باطل را از میان برمیدارد و حقّ را با کلمات خویش استوار میدارد که او به اندیشهها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
- ↑ کوشا، مقاله «باطل»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۳۵۴-۳۵۶.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۱۷-۱۱۸؛ سوره یونس، آیه ۸۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۸۸.
- ↑ سوره حج، آیه ۳۰؛ سوره لقمان، آیه ۶.
- ↑ سوره مائده، آیه ۷۷.
- ↑ منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
- ↑ سوره نحل، آیه ۷۸.
- ↑ «... دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
- ↑ «بیگمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
- ↑ التبیان، ج ۶، ص۵۱۲.
- ↑ «بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) میآغازد و نه باز میگرداند» سوره سبأ، آیه ۴۹.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۴۰۷؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۸۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۶، ص۳۸۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۴۱، «حق و باطل».
- ↑ «و بیگمان ما در این قرآن برای مردم هر گونه مثلی زدهایم و اگر برای آنان نشانهای بیاوری کافران خواهند گفت: شما تباهاندیشانی بیش نیستید» سوره روم، آیه ۵۸.
- ↑ سوره ص، آیه ۲۷ ـ ۲۹
- ↑ التحریر والتنویر، ص۲۴۸.
- ↑ المیزان، ج ۲، ص۱۸۷ ـ ۱۸۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ سوره حشر، آیه ۱۴.
- ↑ سوره حشر، آیه ۱۳.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۸۰-۲۸۲.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۸-۹؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۲-۱۰۳؛ سوره قارعة، آیه ۶ و ۸.
- ↑ سوره نحل، آیه ۷۲؛ سوره عنکبوت، آیه ۶۷.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۵۲.
- ↑ نحل، آیه ۷۲.
- ↑ سوره محمد، آیه ۱تا ۳ و آیه ۳۳.
- ↑ منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
- ↑ «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) میخوانند نادرست است و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره حج، آیه ۶۲.
- ↑ سوره هود، آیه ۱۵.
- ↑ «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش میگدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدینگونه خداوند درست و نادرست را مثل میزند؛ باری، کف، کنار میرود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز میماند؛ بدینگونه خداوند مثل میزند» سوره رعد، آیه ۱۷.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ص۳۳۵.
- ↑ سوره جاثیه، آیه ۲۷.
- ↑ پرتوی از قرآن، ق ۲، ج ۳۰، ص۵۷، ۶۲.
- ↑ خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۸۴-۲۸۶.
- ↑ «اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ انساب الاشراف۳/۳۵ و تفسیر قرطبی/ ۱/۳۴۰ و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر /۱/۲۱۰ و تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ خلافت امیرالمؤمنین(ع).
- ↑ منصوری، خلیل، شخصیتزدگی آفت تشخیص حق از باطل.
- ↑ كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ «نه چنین است؛ بلکه آنچه میکردهاند بر دلهاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴؛ خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ * وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت * به دل بیمارییی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که میگفتند عذابی دردناک خواهند داشت * و آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز (سر) تان برافراختیم (و گفتیم) آنچه به شما بخشیدهایم، با توانمندی (در اختیار) گیرید و گوش به فرمان باشید؛ (به زبان) گفتند شنفتیم و (به دل گفتند) نپذیرفتیم و به سبب کفری که داشتند، (مهر) گوساله در دلش» سوره بقره، آیه ۷ و ۱۰ و ۹۳؛ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰؛ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.