بحث:عصمت در تلقی وحی
دلائل عصمت در تلقی وحی و ابلاغ و ترویج آن
برای اثبات عصمت در تلقی وحی و ابلاغ و ترویج آن نخست میبایست به سراغ ادله عقلی رفت تا با اثبات عقلانی عصمت پیامبران در دریافت وحی و ابلاغ آن، اصل وحی و سایر پیامهای دینی پیامبر دارای حجت و مصون از خطای عمدی و سهوی باشند، بعد از حجیت وحی و سنت نبوی آن گاه میتوان برای تأیید دلیل عقلی به کتاب و سنت تمسک و استشهاد کرد؛ چراکه مادامی که پیشتر اصل مصونیت اصل وحی و ابلاغ آن ثابت نشده چگونه میتوان از آن برای حجیت خودش استفاده کرد.
لکن از میان ادله نقلی، قرآن مجید با سایر ادله نقلی از قبیل کتب دینی ادیان پیشین و همچنین روایات، تفاوت اساسی دارد و آن به معجزه بودن خود قرآن برمیگردد، به این معنا که قرآن پیش از آنکه بیانگر یک آموزه دینی باشد، خود معجزهای است که خلقِ مانند آن از توان بشر خارج است. پس قرآن پیش از اثبات عصمت پیامبر به عنوان معجزه الهی به خداوند مستند است و به عبارتی، اثبات آن به عصمت پیامبر بستگی ندارد. لازمه این نکته ـ که قرآن یک پیام آسمانی است که حجیت آن پیش از اثبات صفت عصمت پیامبر است ـ حجیت و قابل احتجاج بودن مفاهیم و دلالات قرآن مجید است. اگر بتوان از قرآن آیه و یا آیاتی یافت که دلالت بر عصمت پیامبران میکند، عقل به انقیاد از آن ـ به عنوان پیام الهی ـ حکم میکند[۱].
علم حضوری بودن وحی
احتمال خطا و نسیان در تلقی وحی وقتی قابل تصور است که حقیقت وحی ـ بنا به مشرب متکلمان ـ به گونه علم حصولی تفسیر شود که مطابق آن فرشتهای یا خداوند پیامی را به نبی ارسال و پیامبر نیز با حواس خود آن را دریافت میکند، اما بنا به تعریف مختار و همچنین مشرب عرفا، حقیقت وحی نوعی علم حضوری است؛ توضیح آن در جای خود مبرهن شده است که وحی پیامبر اسلام (ص) تنزل قرآن از حقیقت محمدیه به نفس نبوی است و واسطه (جبرئیل) تحت تعلیم و تربیت خود حقیقت محمدیه است؛ در واقع وحی و قرآن نازل بر پیامبر اسلام (ص) از شئونات و پرتو خود وجود محمدیه است و با این فرض و مبنا احتمال خطا و سهو در تلقی وحی وجود ندارد. اما وحی سایر پیامبران، به دلیل مقام قدسی نفس نبوی خودشان به عالم غیب متصل بوده و عظمت و کمال نفسشان مانع خطا و سهو در دریافت وحی میشود. اما پیامبرانی که تنها نبی و مبلغ آئین پیشین هستند، دریافت وحی در آنها نه برای ابلاغ آموزههای دینی بلکه برای انتصاب به مقام نبوت صورت میگیرد و برای عصمت این قسم از وحی، مقام قدسی نفس نبوی و علم حضوری بودن وحی کفایت میکند. بنا به تقریر فلاسفه، وحی ارتباط و مواجهه نبی با عقل فعال است که این مواجهه نه موقت که دایمی است، عقل مستفاد نبی دائماً در حضور عقل فعال است و از آن استفاضه میکند و در این صورت مجالی برای تصور خطا و نسیان نیست[۲].
تأمین غایت بعثت
در جای خود ثابت شده است که اصل بعثت پیامبران برای راهنمایی و هدایت مردم بنا اقتضای صفت حکمت و لطف برای خداوند واجب و ضروری است، پس اصل بعثت و وحی و ابلاغ آن از واجبات کلامی برای خداوند است.
از سوی دیگر تحقق اصل و غایت فوق در گرو مصونیت حاصل و مبلغ وحی از هر گونه لغزش و خطای عمدی و سهوی میباشد، به این معنی که در صورت احتمال و وقوع خطای در تلقی وحی یا ابلاغ آن غایت هدایت متحقق نمیشود. پس بر خداوند است که برای تحقق غایت مزبور انسانی را به این مقام برگزیند که دارای صفت همت از خطا و لغزش عمدی و سهوی باشد.
تقریر دیگر:
بعد از روشن شدن ضرورت و نیاز مردم به وحی الهی، این پیام میبایست به مردم ابلاغ میشود؛ علاوه بر مسأله ابلاغ، مخاطبان پیام یعنی مردم باید پیامرسان را شناخته و به او اطمینان و اعتماد در رساندن عین پیام آسمانی بدون کم و کاست داشته باشند. به تعبیری به امانت داری و مصونیت وی از هر گونه خطا و لغزش عمدی و سهوی وثوق پیدا کنند، تا پیام وی را پیام آسمانی تلقی کنند و الا در صورت عدم وثوق و احتمال خطای عمدی یا سهوی، هیچ تضمینی در مطابقت پیام نبی با پیام الهی وجود ندارد و در این فرض عقل به ضرورت و وجوب تبعیت و انقیاد از پیام نبی، حکم نمیدهد. پس ضرورت تبعیت و انقیاد از نبی بر عصمت وی در تلقی و ابلاغ وحی متوقف است[۳].
ملازمه عصمت و اعجاز
برای شناخت نبی و تمیز وی از متنبئ سه راه کار (تنصیص نبی پیشین، ادله و شواهد عقلی و اعجاز) وجود دارد. معجزه عمل خارقالعادهای است که از توان دیگران خارج و صدور آن از مدعی نبوت، دلیل صدق وی است؛ چراکه فاعل اعجاز یا خداوند است و یا خود نبی که با تمکین و اذن الهی صادر میشود. صدور اعجاز از مدعی نبوت به عنوان دلیل و تأیید مدعای نبوت از سوی خداوند تلقی میشود؛ چراکه در صورت عدم مطابقت مدعای نبی با وحی الهی و خطای عمدی یا سهوی نبی، هیچ دلیلی بر تأیید وی از طریق صدور معجزات وجود نداشت، بلکه تأیید وی نوعی تأیید کذب یا خطا است که موجب اغواء و انحراف مردم میشود و این با صفت حکمت، لطف و هدایت الهی ناسازگار است[۴].
ملازمه با هدایت تکوینی
برخی از معاصران برای اثبات عصمت انبیا به لزوم هدایت تکوینی همه موجودات از جمله انسان از سوی خداوند تمسک کردهاند که این هدایت و کمال یابی انسان در گرو بعثت پیامبران است که آن نیز با عصمت پیامبران کامل میشود. علامه طباطبایی در تقریر آن مینویسد: "خدای متعال، هدایت بقیه مردم را با مأموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود، و از این جاست که پیغمبر خدا باید به صفت عصمت متصف باشد.. ؛ زیرا چنان که گذشت، تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی میباشد و خطا در تکوین معنا ندارد"[۵].
دلائل عصمت در رفتار و کردار
پیامبر علاوه بر عصمت و مصونیت در دو مقام پیشین (اعتقادات، تلقی وحی و ابلاغ آن) در رفتار و کردار و عمل خود نیز باید از ارتکاب معاصی مبرا و مصون باشد. اصل نظریه مورد اتفاق اندیشوران اسلامی است اما درباره جزئیات آن از قبیل امکان ارتکاب گناه پیش از نبوت یا ارتکاب گناه صغیره بعد از نبوت بین متکلمان اشاعره، معتزله و امامیه اختلافاتی وجود دارد.
دلایل عقلی
تأمین غایت بعثت
در تحلیل دلیل اول عصمت در تلقی وحی و ابلاغ آن گفته شد که غرض و غایت بعثت، اصل هدایت و راهنمایی مردم است که با امتثال اوامر الهی و دوری از نواهی و معاصی محقق میگردد. پس غایت بعثت پیراستن مردم از گناه است. با این فرض اگر خود حامل پیام بعثت و متولی و مجری آن، عامل به پیام خویش نباشد، تأثیر و اثرگذاری پیام آسمانی در مخاطبان اگر به صفر نرسد، به حداقل ممکن تنزل پیدا میکند که آن با غایت بعثت ناسازگار است. حاصل آنکه عقل بر این نکته صحّه میگذارد که اگر خداوند خواستار هدایت مخاطبان است ـ که است ـ میبایست آن را با راهکار مطمئن ارائه دهد و آن نه با صرف برانگیختن پیامبران بلکه با فرستادن پیامبران معصوم بهدست میآید.
به تقریر دیگر، قاعده لطف مقتضی است که خداوند ابزار لازم برای هدایت انسان را مهیا سازد و این ابزار با فرستادن پیامبر معصوم تأمین میگردد.
نکته قابل ذکر در این دلیل اینکه بعضی از معاصران دلیل فوق را صرف روانشناختی و نه منطقی توصیف کردند و معتقدند عصمت عملی پیامبران تنها با ادله نقلی قابل اثبات است.
در تحلیل این اشکال باید گفت اولاً بر حسب فرض و واقعیتهای تاریخی هیچ پیامبری مدعی نشده است که عمل او گناه و خطا و برخلاف وحی است تا آن قرینه و دلیل عدم گمراهی مردم باشد و لذا با صدور گناه از پیامبر اکثریت مردم سَره را از ناسره تشخیص نداده و با الگو قرار دادن پیامبر به ارتکاب عمل مزبور مبادرت میورزند و یا حداقل اثر تربیتی و تأثیرپذیری پیامبر مخدوش میشود و آن بهانهای به اکثریت برای ارتکاب گناه میدهد که همه این لوازم نقض غرض بعثت است.
به دیگر سخن، نفس ارتکاب گناه برای پیامبر در فرض اول هیچ منافاتی با مقام نبوت به معنای تبلیغ دین الهی ندارد و عقل ملازمهای بین نبوت و عصمت از گناه در مقام عمل مشاهده نمیکند، لکن از آنجا که ارتکاب معصیت موجب لوازم و توالی فاسدی میگردد که مهمترین آن نقض غرض بعثت است، عقل با ضمیمه کردن قاعده لطف و اصل حکمت حکم میکند که فرستاده الهی باید معصوم از گناه نیز باشد و این کشف و وجوب عقل وجوب کلامی و نه فقهی است.
لزوم اغراء به جهل و ترویج باطل
رفتار و کردار پیامبر به عنوان فرستاده الهی حجت و از منظر پیروانش از وحی الهی نشأت میگیرد که الگو و اسوه برای دیگران بشمار میآید و مورد تصریح قرآن نیز قرار گرفته است. بر این اساس در صورت انجام فعل ناصحیح اعم از گناه و خطا، دیگران چه بسا آن را فعل حق و مأخوذ از وحی الهی تلقی کرده و به انجام آن و چه بسا به تبلیغ و ترویج آن به عنوان فعل و سیره حجت الهی بپردازند که آن موجب اغراء به جهل و ترویج باطل میگردد که با اصل بعثت و حکمت الهی ناسازگار است.
نکته قابل تذکر اینکه در صورتی که پیامبر تصریح کند عمل و فعل خاص وی برخلاف مبانی دینی است، دلیل فوق اعتبار خود را از دست میدهد، لکن از آنجا که چنین تصریحاتی از پیامبران ضبط نشده است، اعتبار دلیل مزبور بر قوت خود باقی است. نکته دیگر اینکه دو دلیل فوق مثبِت عصمت بعد از بعثت و نبوت است، اما درباره گناه صغیره یا خطا و نسیان پیش از نبوت، ساکت است.
علم حضوری بودن وحی
در تفسیر حقیقت نبوت بنا به مشرب فلاسفه و عرفا بیان شد که نبی انسانی است که با تعالی نفس خویش با عالم غیب و عقل فعّال ارتباط برقرار کرده و در پرتو آن به عقل مستفاد تکامل یافته است که دائماً از عقل فعال کسب فیض میکند. وحی نازل بر او نیز نتیجه همین اتصال و علم حضوری بودن پیامبر است.
نکته دیگر اینکه این مقام و علم پیامبر به صورت دفعی و هنگام بعثت نبوده است، بلکه پیش از بعثت نیز پیامبر از شخصیت و قوه عقل مستفاد برخوردار بود و نهایت زمان بعثت فرانرسیده بود.
با این نگاه به مسأله نبوت و وحی انجام گناه که نتیجه مغلوبیت عقل است و یا نسیان و خطا که رهاورد عدم اتصال عقل مستفاد به عالم غیب و عقل فعال است، ناممکن به نظر میرسد و لذا این دلیل بمعنای عام عصمت یعنی گناه و خطا و نسیان در هر زمانی را اثبات میکند.
اما نکته مهم در آن، اعتبار و قدرت اصل دلیل فلاسفه و عرفاست که آیا واقعاً ارتباط دایمی و علم حضوری پیامبر از عالم عقول در هر لحظه آن هم پیش و بعد از نبوت را اثبات میکند؟ به نظر میرسد به دلیل تعلق نفس نبوی به کالبد مادی و دیگر تعلقات دنیوی، حالات معنوی پیامبران متفاوت باشد ـ چنان که این نکته در خود روایت نبوی نیز مورد اذعان قرار گرفته است ـ و لذا احتمال صدور گناه صغیره پیش از نبوت یا خطا و سهو در قلمرو غیر دین در حالاتی که ارتباط نفس نبوی با عالم عقل قطع شده بعید نیست و دلیل فوق مثبِت این سنخ عصمت نیست.
از این رو اهل سنت به امکان صدور گناه صغیره پیش از نبوت و بعضِ اهل تشیع به امکان صدور خطا و نسیان از نفس نبوی معتقدند و در این خصوص روایاتی از فریقین وارد شده است که تفسیر و تحلیل آنها معرکه آرا در باب سهو النبی شده است که تفصیل آن از حوصله این رساله خارج است. در اثبات عصمت فوق روایات مختلفی وارد شده است[۶].
پانویس
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.