بنی یأم بن أصبی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب قبیله

این طایفه از اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بنی حاشد بن همدان‌اند که نسب از یَأم بن أصبَی بن دافع بن مالک بن جُشَم بن حاشد بن جشم بن خیوان (خیران) بن نوف بن أوسله(همدان) می‌‌برند.[۲] یأم بن اصبی فرزندانی به اسامی جشم و مذکور(مذکر) داشت.[۳] از جشم، دؤل و به قولی دول و صعب متولد شدند و از دؤل، سلمه. از سلمه هم، ذهل و نمر و سلمة بن سلمه پدید آمدند.[۴] از مذکر بن یأم هم پسرانی به نام هبره و مُواجِد معروف به «أحلاف»[۵] و غز تولد یافتند.[۶] این طایفه - که افراد آن با نسبت «الیأمی»،[۷] و برخی دیگر علاوه بر «الیأمی» از آنها با نسبت «الإیامی»[۸] شناخته شده‌اند، - از شاخه‌های متعددی برخوردار است که از مهم‌ترین آنان می‌‌توان از احرم بن هبرة بن مذکر بن یأم بن اصبَی،[۹] مواجد بن مذکر[۱۰] و هبرة بن مذکر[۱۱]نام برد. قبیله یأم از دو شاخه اصلی «بنی مذکر» و «بنی جُشَم» تشکیل یافته است. طایفه «بنی مذکر» به عنوان یکی از این شعب اصلی، خود، به سه خاندان اصلی تقسیم می‌شود:

  1. هشام بن مذکر. با شاخه‌های اصلی:
    1. وعیل، عجیم، آل مطلق، آل فطیح و آل العرجاء؛ که هریک از آنان، خود، از زیر شاخه‌های متعددی تشکیل یافته‌اند.
    2. عجیم (عجمان) که از ساکنان جنوب شرقی ریاض محسوب شده و از فروعات اصلی آن می‌‌توان به مرزوق و وبیر - که هر یک دارای طوایف و بیوت متعددی‌اند - اشاره کرد.[۱۲]
  2. واصل (هبرة) بن مذکر. با شاخه‌ها و طوایف متعددی نظیر آل سالم، آل محمد بن شریة، آل مسعد، آل زعیرزع، الیحامده و ولد مره. هر یک از این بیوت، خود، دارای انشعابات متعددی‌اند. امروزه از این شاخه با نام بنی هبره - که در حقیقت لقب واصل است - یاد می‌‌شود.[۱۳] این دو شعبه (هبره و هشام) و شاخه‌ها و بیوت زیر مجموعه آنها را به جهت نام فاطمه مادر هبره و هشام، «آل فاطمه» می‌‌گویند. ریاست و شیخوخیت آل فاطمه در حال حاضر در خاندان ابوساق قرار دارد.[۱۴]
  3. مواجد بن مذکر. مواجد فرزند سوم در نسب یام بن أصبی است. از فروعات اصلی این شاخه می‌‌توان از: أسلوم بن مواجد بن مذکر بن یام و آل الحسن یاد کرد. ریاست بنی مواجد، نخست با ابن قعوان بود و بین آنها و آل سعود (عبدالله بن سعود) مواثیق و عهودی برقرار بود. پس از حمله محمد علی پاشا - حاکم مصر - به الدرعیه - دیار آل سعود - بنی یأم به یاری او برخاستند اما ابن قعوان بر اساس مواثیقی که با مردم این طایفه داشت، از یاری دادن به محمد علی خودداری کرد. از این رو، حسن بن هبه مکرمی، وی را از ریاست بنی مواجد برکنار کرد و ابن نصیب را به جای او بر همه مواجد ریاست داد. از آن زمان تا کنون آل نصیب، عهده دار ریاست و شیخوخیت بنی مواجد شدند.[۱۵]

به بیان دیگر، طایفه بنی مذکر بر دو شاخه اصلی آل فاطمه و مواجد تقسیم می‌‌شوند و هر یک از آنان به خاندانهای متعددی تقسیم می‌‌شوند که در برخی منابع، مفصل بدان پرداخته شده است.[۱۶] بنی جشم نیز، دومین شاخه اصلی طایفه بنی یأم است که امروزه به سه طایفه اصلی ذهل، عیاد سلمان و آل مره تقسیم می‌‌شود.[۱۷]از فروعات اصلی بنی ذهل می‌‌توان از بنی هندی و طوایف متعدد آن و آل مره با دو شعبه اصلی شبیب بن مره و علی بن مره و طوایف وابسته به آن، یاد کرد.[۱۸].[۱۹]

مواطن و منازل بنی یأم

موطن اصلی و خاستگاه نخستین این طایفه را یمن به‌ویژه منطقه نجران گفته‌اند.[۲۰] از جمله سکونت گاه‌های آنان در این سرزمین، مخلافی به نام یأم است در شرق صنعا که به نام این طایفه، «مخلاف یأم» خوانده شده است.[۲۱] مقدسی نیز مخلاف‌های شاکر و وادعه و یأم را سمت راست صنعاء عنوان کرده است.[۲۲] این مخلاف که یکی از بخش‌های سرزمین نجران به شمار می‌‌رفت، نیمی از دیار همدان را به خود اختصاص داده بود.[۲۳] علاوه بر مخلاف یأم، گروهی از مردم این طایفه همراه با بستگان خود بنی شاکر و بنی وادعه در منطقه ای در میان صعده و نجران سکونت داشتند.[۲۴] ضمن آنکه در مَدَر[۲۵] هم، شاخه‌هایی از طوایف یأم و بکیل و بنی‌خطیب بن اسعد مشترکاً منزل داشتند.[۲۶] بنی صلیح هم، از دیگر افراد این طایفه بودند که در قلعه«حرار» ساکن بودند.[۲۷]

پس از اسلام، بسیاری از یأمی‌ها در سرزمین‌های اسلامی پراکنده شدند و علاوه بر یمن،[۲۸] در مناطقی از جمله عراق و به‌ویژه کوفه[۲۹] مأوی گزیدند. چندان که مؤلف کتاب «تاریخ کوفه» بنی یأم را در شمار یکی از بیست و چهار شاخه همدان ساکن کوفه یاد کرده است.[۳۰] «همدانی» در کتاب خود - صفة جزیرة العرب - در ذکر حدود جغرافیایی سرزمین بنی یأم بن اصبی، از دو موضع جداگانه و دور از هم، یکی نزدیک مأرب و دیگر، نجران و حبونن به عنوان منازل بنی یأم یاد کرده است. این در حالی است که برشمردن «محدوده اطراف مأرب» به عنوان سرزمین بنی یام، - همان طور که برخی محققان کنونی نیز بر آن تأکید دارند، - با آنچه که از حدود جغرافیایی منازل بنی حاشد در منابع و مصادر از جمله خود همین کتاب، ترسیم شده است، سازگاری ندارد. از این رو چنین به نظر می‌‌رسد که حدود و ثغور جغرافیایی ذکر شده، متعلق به بنی یأم بن عنس همدانی باشد نه بنی یأم حاشد همدانی.[۳۱] بر این اساس و بنا بر تصریح همدانی در کتاب صفة جزیرة العرب، می‌‌توان گفت که دیار یأم در نجران واقع بوده است؛ اما آنها، تنها ساکنان این سرزمین نبودند بلکه همراه با دیگر طوایف مشترکاً به سکونت اشتغال داشتند. گفته شده که وسعت سرزمین یأم در نجران، معادل نصف سرزمین کل بنی همدان در این منطقه بود. لکن یأمی‌ها، به مرور زمان، به سمت ناحیه حجاز تا حدود زبید و نهد در ناحیه حاره و اطراف آن یعنی حاره، ملاح و سنحان تا نزدیکی‌های دکم در قسمت علیای حبونن، حظیره، بدر و صیحان کوچ کردند و روبروی نجران و هداده مسکن گزیدند. ترسیمی که همدانی از منازل بنی یأم داشته، بر حدود جغرافیایی کنونی سرزمین‌های بنی یأم نیز منطبق است. در حال حاضر، بدر، هداده و سنحان از بخش‌های حبونن هستند و همه این اماکن در شمار سرزمین‌های بنی یأم قرار دارند.[۳۲]

امروزه، قبائل بسیاری خود را منتسب به قبیله یأم می‌‌دانند که از جمله آنان می‌‌توان از العجمان - که در صحرای نجد ساکنند و به «یأمیه همدان» معروفند، - یاد کرد.[۳۳] مردم یأم، در حال حاضر، در جوف، نجد، یمن و نجران[۳۴] در حد فاصل نقاط مرزی عربستان و شمال یمن ساکنند و زندگی عشیره ای دارند. جمعی از آنان هم در کویت و قطر و امارات متحده عربی منتشر شده‌اند.[۳۵]عجمان با طول ساحل ۱۶ کیلومتری خود، کوچک‌ترین امارت از امارات هفت گانه امارات متحده عربی است. این امیرنشین، دو قطعه جدا و دور افتاده به نام‌های «مصفوت» و «منامه» دارد. این امارت، از شمال به خلیج فارس، از جنوب به ام القیوین و رأس الخیمه، و از شمال و شمال غرب به شارجه و بعد از ارجه دبی، از شرق به ذید و فجیره محدود می‌‌شود. عجمان نام خود را وامدار مردمان طایفه العجمان است که در سده دهم هجری قمری، از بادیه نجد در شبه جزیره عربستان به این منطقه خالی السکنه مهاجرت کردند. قبیله العجمان از سلاله نشوان بن مرزوق بن علی بن هشام مرزوقی از فروعات قبیله یأم هستند.[۳۶] همچنین، شاخه دیگر قبیله «العجمان» به سرپرستی راشد بن نشوان به ساحل فارس رسیدند و در مغویه مستقر شدند و مدتها مناطق گسترده ای از شیبکوه را زیر نفوذ داشته‌اند. از مشهورترین حکمرانان قبیله العجمان در کرانه فارس، شیخ سلطان مرزوقی بود که آثار کاخ بزرگ او موسوم به «قلعه شیخ سلطان»، هنوز هم در مغویه باقی است.[۳۷].[۳۸]

تاریخ جاهلی بنی یأم

تاریخ جاهلی این قوم نیز بمانند بسیاری دیگر از قبائل جاهلی عرب با جنگ و خونریزی عجین است؛ چندان که نبرد و خشونت، بسان دیگر قبایل جاهلی، بخشی بزرگ و پررنگ از تاریخ جاهلی فرزندان یأم را به خود اختصاص داده است. آنان در ایام جاهلیت، نبردها و حرکات خشونت باری را با برخی قبایل همجوار داشتند که از جمله آن می‌‌توان به ستیزه جویی‌های عقار بن سلیل - یکی از سران بنی یأم - یاد کرد. عقّار را از آن جهت «عقّار» گفته‌اند که وی در جنگی که بین همدان و برخی از دشمنان آنان در دوران جاهلیت روی داده بود، حضور داشت. او در این جنگ، سوگند یاد کرد که کسی را نکشد، از این رو، هرگاه با سواری از دشمن مواجه می‌‌شد، ضربتی خفیف بر او وارد می‌‌کرد، تا اینکه حدود سی سوار را زخمی کرد؛ از این رو او را «عقّار» و آن روز را «یوم العقّار» نامیدند[۳۹]. عقار را همچنین قاتل مشجعة بن مجمع جعفی در عهد جاهلی گفته‌اند. «همدانی» در کتابش در شرح علت کشته شدن مشجعه به دست عقار آورده: در یکی از سالها، سرزمین یأم دچار خشکسالی شد، پس عقار جهت دریافت کمک، به سرزمین بنی جعفی رفت. بین یأم و جعفی از پیش، پیوند سستی وجود داشت که بر اساس آن، هر گاه یکی از این دو سرزمین دچار خشکسالی می‌‌شد، دیگری به حمایت از آن وارد عمل می‌‌شد. از این رو، عقار جهت گرفتن کمک به سرزمین بنی جعفی رفت اما با پاسخ سرد مشجعة بن مجمّع جعفی روبرو شد. و چون عقار، عهد و پیمان فی ما بین را یادآور شد، مشجعه یک مشت ریحان لذت بخش را نزد خود محبوبتر از عهد و پیمان با بنی یأم دانست. پس عقار، نزد همسر مردی از جعفی به نام ذیبان بن بادیه - که پیشه شراب فروشی داشت، - رفت و اسبی را که در ازای دریافت چهار شتر، نزدش به رهن گذاشته بود، از او طلب کرد. عقال پس از گرفتن اسب، اموالش را همراه با خادمانش به سرزمین خود فرستاد و سپس در حالی که نیزه ای در دست داشت، نزد مشجعه آمد. پس با آن نیزه ضربتی به مشجه زد و هلاکش کرد. جعفی‌ها بر او حمله ور شدند اما عقار پیش دستی کرد و پیش از هر اقدامی از سوی آنان، از معرکه گریخت[۴۰]. همپیمانی هبره و مواجد فرزندان مذکر بن یأم با برادر دیگر خود غز و شهرت یافتن شان به «أحلاف»[۴۱]، و نیز خبر دستبرد سمیر الفرسان بر اموال غنیمتی عمرو بن معدیکرب، از دیگر اخبار جاهلی این قوم برشمرده شده است. نقل است که عمرو بن معدیکرب حمله ای را علیه خولان ترتیب داد و پس از پیروزی بر آنان، احشام آنان را به غنیمت گرفت. او این غنایم را همراه عموهایش سعد و شهاب به سوی قبیله‌اش رهسپار کرد. اما سمیر، همراه با گروهی از یأمی‌ها بر آنها حمله بردند و آن دو را همراه با جمعی از مردم بنی زبید کشتند و اموال و احشام همراهشان را به غارت بردند. عمرو، نمایندگانی را نزد سمیر فرستاد و او را تهدید کرد. اما سمیر، نه تنها از رد اموال مسروقه خودداری کرد بلکه ضمن شعری به سرزنش و شماتت عمرو بن معدیکرب پرداخت[۴۲].

به نظر می‌‌رسد فرزندان یأم، نبردی را هم با بنی خولان در دوران جاهلی تجربه کرده‌اند، چندان که در برخی مصادر از حضور بعضی از افراد این طایفه از جمله حبیب بن مواجد در نبرد با بنی خولان خبر داده شده است[۴۳]. از دیگر اخبار جالب توجه این دوران، ادعای بنی یأم در کشتن ترسوی قبیله خود است تا بزعم خود، از تولد ترسوهای دیگر در قوم خود و انتشار ترس بین قبیله جلوگیری نمایند. نقل است که در میان این قوم، ترسویی به نام «أنیب» بود که مردم قبیله آن را ننگی برای خود شمرده، از این رو، جمع شده، او را طعمه تیرها و نیزه‌های خود کردند و هلاکش کردند[۴۴]. یأمی‌ها که در جاهلیت ادعای کشتن ترسوی خود را داشتند، پس از پذیرش اسلام نیز مدعی «یام القری» برای خود بودند[۴۵]. از نظر دینی و اعتقادی هم، چنین به نظر می‌‌رسد که این قوم، بمانند دیگر اقوام بنی همدان به پرستش بتهایی نظیر «سواء»[۴۶]، «یعوق»[۴۷] و«یغوث»[۴۸] اشتغال داشتند. همچنین برخی از رجال این قوم با تعفّف پیشه کردن در این دوران، شراب و زنا را بر خود حرام نموده بودند که از جمله این افراد می‌‌توان از اسلوم یأمی یاد کرد[۴۹].[۵۰]

بنی یأم و پذیرش اسلام

بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پس از بازگشت رسول خدا(ص) از غزوه تبوک، جمعی از سران قبیله همدان از جمله مالک بن نمط، ابوثَور، مالک بن أیفع، ضمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی، در حالی که لباس‌های فاخر یمنی به بر کرده، عمامه‌هایی از پارچه‌های عدنی بر سر بسته و بر زین‌های چوبی بر شتران اصیل مَهری[۵۱] سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را مدح، و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر رسول خدا(ص) وارد شدند[۵۲]. در این دیدار مالک بن نمط - که از سخنانش پیداست مرد فصیحی بود - برخاست و گفت: «ای رسول خدا؛ گروهی از بزرگان همدان از شهری و بادیه نشین بر شتران تندرو پیش تو آمده و خود را به پیوندهای اسلام متصل کرده و بدون آنکه از سرزنش ملامت کنندگان باکی داشته باشند. و اینان از شهرهای خارف، یأم و شاکر و صاحبان اسب و شترند که دعوت پیامبر خدا را اجابت کرده و از خدایان سنگی دوری کرده‌اند و تا کوه لغلع برپاست و بچه آهوان در صلع در رفت و آمدند، پیمان شان شکسته نخواهد شد»[۵۳]. پیامبر(ص) نیز، ضمن ستایش از قبیله همدان[۵۴]، فرمانی برای همدانیان نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود[۵۵]. اما در برخی دیگر از گزارشات، مسلمان شدن همه مردم یمن - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی(ع) به یمن در سال دهم هجری بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا(ص) در سال نهم هجری نخست خالد بن ولید را به یمن نزد بنی‌همدان گسیل داشت تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی از مسلمانان، سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را در پی خالد به این سرزمین فرستاد و فرمان داد که خالد بن ولید به مدینه برگردد و از اصحاب و یاران خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت امیرالمؤمنین(ع) بمانند و اگر تمایل نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین(ع) همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی(ع) به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به جنگ با ایشان شدند. علی(ع) نیز سپاه خود را منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با شجاعت تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر(ص) را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از دعوت پیامبر اکرم(ص) آگاه نمود[۵۶]. گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و طوایف آن چون از منظور و دعوت پیامبر(ص) مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شدند و حضرت، پیامبر(ص) را به توسط نامه از این واقعه باخبر کرد[۵۷]. حضور حضرت علی(ع) در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای گرایش این قبیله و طوایف آن به سوی اهل بیت(ع) و تشیع بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت دشمنی با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که شیعه بودند - برای مدتی عثمانی گردیدند، همه شیعه بودند[۵۸].[۵۹]

بنی یأم و نقش‌آفرینی در حوادث صدر اسلام

از نقش این طایفه در وقایع و حوادث صدر اسلام از جمله، فتوحات اسلامی خبر چندانی در دست نیست. به نظر می‌‌رسد بنی یأم بن اصبی نیز در این امر، چونان سایر قبایل عرب - خصوص قبیله مادری‌اش همدان - نقشی گسترده داشتند. اما چون در نقل گزارشات، - به ویژه اخبار فتوح، - حضور قبایل کوچکتر تحت شعاع حضور قبایل بزرگتر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچکتر از جمله قبیله بنی یأم با وجود قبیله مادری شان، دیده نمی‌شود. از این رو حضور همدان در وقایع و حوادث پیش آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های فروتر آن از جمله بنی یأم و بنی شبام و... است. با این وصف، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور همدان در هر سه جبهه فتوحات شام و عراق و ایران به منزله مشارکت قبیله همدان با تمام طوایف خود از جمله بنی یأم در این جنگ‌ها است هر چند نامی از طایفه یا دیگر قبایل همسو و هم ریشه در این حوادث ذکری به میان نیآمده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر، نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است. این امر در سایر حوادث مهم صدر اسلام از جمله دوران حکومت علی(ع)، - بخصوص جنگ‌های آن حضرت - نیز مشهود است. معدود ذکرهایی که از این طایفه در برخی منابع در باب نبرد صفین به میان آمده، می‌‌تواند تأییدی بر این گفته باشد. از جمله این اخبار معدود، شعر معاویة بن ابوسفیان در برهه ای از جنگ صفین است. او در یکی از مواقف جنگ پس از حملات خرد کننده سپاه امیرالمؤمنین(ع) بخصوص همدانی‌ها بر پیکره لشکر شام، تمامی سواران خود را جمع کرد و آهنگ نبرد با همدانیان کرد. صبح روز نبرد، در حالی که سوار بر اسب شده بود و سوار بر آن جلوی سپاه خود رسیده بود، خطاب به همدانیان چنین سرود: لا عيش إلا فلق قحف الهام من أرحب و شاكر و يام***قوم هم أعداء أهل الشام كم من كريم بطل همام***كم من قتيل و جريح دامي كذاك حرب السادة الكرام زندگی نشاید مگر آنکه تارک‌ها و جمجمه‌های سپاهیان از ارحب و شاکر و یأم شکافته شود. مردمی که دشمن مردم شام هستند، چه بسیارند مردان سخاوتمند قهرمان دلیر. چه بسیارند کشته شدگان و زخمی‌هایی که خون آنها جاری است، این است نبرد رؤسا و بزرگان محترم. سعید بن قیس همدانی - بزرگ همدانیان - در پاسخ او شعری سرود و سپس بر او حمله برد تا با نیزه‌اش بر او ضربتی بزند پس معاویه گریخت و به لشکرش پیوست[۶۰].

از دیگر حوادث مهمی که نامی از طایفه بنی یأم در آن به میان آمده می‌‌توان به جریان شورش عبیدالله بن حر جعفی علیه مختار اشاره کرد. پس از شورش عبیدالله بن حر جعفی و حمله به کوفه، مختار نزد ارحب و شبام و شاکر و سبیع و یأم از قبایل همدان فرستاد و آنان را بواسطه این که مردی از ایشان با گروهی از جاسوسان بیاید و به خانه‌های شان هجوم آورد و عده ای از آنها را بکشد و آنچه خواست انجام دهد و سپس سالم از آنجا برود، مورد سرزنش قرار داد. همدانیان نیز این اتفاق را مایه ننگی برای خود دانستند و به مختار اطمینان دادند که هر جا عبیدالله بن حر را بیابند بر او لشکر خواهند کشید و جز با سر او باز نخواهند گشت[۶۱]. سپس سیصد سوار از همدانیان همراه با سیصد نفر از یاران مختار در کوفه و در رونق الضحی جمع شدند تا بر ابن حر یورش آورند؛ غافل از آنکه عبیدالله بن حر خود را زودتر به آنها رسانده است. همدانیان پس اطلاع از این امر، از هر سوی ندا در دادند و بر او هجوم آوردند. عمرو بن نفیل از شجاعان و بزرگان همدان، عبیدالله را به هماوردی خواند. پس ابن حر به نبرد او رفته، در ضرباتی که بین دو طرف رد و بدل شد، عمرو از اسب به زیر افتاد و فرار کرد و در پی‌اش سپاه همدان نیز روی به گریز نهادند[۶۲]. حضور جمعی از یأمی‌ها در شورش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی در سال ۸۲ هجری هم، دیگر موضعی است که حضور جمعی از بزرگان و مردم بنی یأم در آن به ثبت رسیده ست. حکم بن عبد الرحمن بن حارث یکی از این افراد بود که از او به عنوان یکی از شجاعان نبرد «دیرالجماجم» نام برده شده است[۶۳]. طلحة بن مصرف، زید بن حارث[۶۴] و علاء بن عبدالکریم[۶۵] هم دیگر افراد این طایفه‌اند که نامی از آنها در ضمن این واقعه برده شده است.

به نظر می‌‌رسد که بنی یأم در قبال شورش یزید بن مهلب (سال ۱۰۱-۱۰۲ هجری)، برخلاف شورش ابن اشعث، سیاست عدم همراهی را پی گرفته بودند و این احتمال با برخی شواهد تاریخی تأیید می‌‌گردد. از جمله این شواهد، هدایای مسلمة بن عبدالملک به زبید یأمی - فقیه بنی یأم - و برخی دیگر از بزرگان بصره بعد از شکست و کشته شدن یزید بن مهلب است. نقل است که مسلمة بن عبدالملک پس از این پیروزی و ورود به بصره، زبید یأمی و مسلمة بن کهیل را نزد خود خواند و به هر یک ۵۰۰ درهم اعطا کرد[۶۶]. قیام زید بن علی(ع) در سال ۱۲۱ هجری نیز از مهمترین وقایع تاریخی صدر اسلام است که در آن به نام برخی از رجال بنی یأم پرداخته شده است. بر اساس برخی اخبار، زید پس از آغاز قیام خود، عطاء بن سهم را نزد زبید یأمی فرستاد و او را به جهاد فرا خواند. اما زبید با این سخن که: «خبر می‌‌دهم که نصرت زید حق است اما می‌‌ترسم که او هم مانند جدش حسین شکست بخورد»[۶۷]، از یاری وی چشم پوشید. همچنین در نقلی دیگر آمده است که منصور بن معتمر نزد زبید یأمی رفت و با چشمانی اشکبار از او و دیگر رجال خواست تا فرزند دختر رسول خدا(ص) را یاری کنند. اما زبید در پاسخ به او، با این گفته که: «ما موظف نیستیم جز با پیامبر(ص) خروج کنیم و من زید را پیامبر نیافتم پس خوددار باش». موضع خود را در عدم همراهی زید اعلام نمود[۶۸].

از وقایع دوران متأخرتر اسلامی این قبیله برقراری حکومت در یمن توسط برخی از رجال بنی صلیح - از شاخه‌های بنی یأم - است. علی بن محمد صلیحی از داعیان دعوت عبیدیان در یمن در دژ حرار - که از آن بنی یأم بود - به شمار می‌‌رفت[۶۹]. آنان از شیعیان امیرالمؤمنین علی(ع) و از حامیان اصلی دولت زیدی بنی الرسی در صعده به شمار می‌‌رفتند چندان که گفته‌اند این دولت به پشتوانه آنان و به یاری و مظاهرت ایشان بر سر کار بودند. اندکی بعد، علی بن محمد صلیحی با غلبه بر یمن، فرمانروایی آن دیار را به دست گرفت. این حکومت بعد از او به پسرش احمد المکرم رسید[۷۰]. احمد المکرم پس از رسیدن به امارت بنی معن را که در زمان حکومت یافتن و استیلای علی بن محمد صلیحی بر یمن در عدن ماندگار کرده بود[۷۱]، از عدن اخراج نمود و بنی مکرم - از طوایف جشم بن یأم - را جانشین آنان در این منطقه کرد. اندکی بعد بنی مکرمی‌ها دچار اختلاف شده، به دو گروه بنی مسعود بن مکرم و بنی زریع بن عباس بن مکرم تقسیم شدند. پس از نبردهایی که بین این دو دسته اتفاق افتاد سرانجام بنی زریع به پیروزی رسیدند و داعی سبأ بن سعود بن زریع به عنوان نخستین فرد از آنان به حکومت رسید[۷۲]. سلطه بنی زریع بر عدن همچنان ادامه داشت تا آنکه شمس الدولة بن ایوب آنجا را تصرف کرد[۷۳]. علاوه بر افراد مذکور، جمع دیگری از یأمی‌ها در یمن به حکومت رسیدند که از جمله آنها می‌‌توان از حاتم بن احمد بن عمران یأمی همدانی ملقب به حمیدالدوله، عبدالله بن حاتم بن احمد، معد بن حاتم بن احمد، هشام بن قبیب، حماس بن قبیب و حاتم بن حماس بن قبیب نام برد[۷۴]. نقل است که مردم یأم که در شمال یمن سکونت داشتند به مرور زمان به حوثی‌ها پیوسته، از نجران به شهر صنعا که در سیطره حوثی‌ها بود، رفتند و در پاکسازی منطقه از افرادی که طاغی و فاسدشان می‌‌خواندند، با آنان همکاری نمودند[۷۵].[۷۶]

معاریف و مشاهیر بنی یأم

این قبیله خاستگاه رجال بی‌شماری از امرا، فرماندهان، شعرا و دیگر رجال علمی عرب بود که عمرو بن کعب یأمی[۷۷] و کعب بن عمرو یأمی همدانی[۷۸] صحابه‌های بنام پیامبر(ص)، از جمله آنان‌اند. از دیگر رجال بنی یأم و از امرا و اشراف و رؤسای شهیر این قوم در جاهلیت می‌‌توان از عقار بن سلیل بن ذهل از سران جاهلی همدان[۷۹]، سمیر الفرسان از اشراف جاهلی بنی یأم[۸۰] و اسلوم یأمی از تعفف پیشه گان در جاهلیت و حرام کننده شراب و زنا بر خود[۸۱]، نام برد. ضمن این که از شعرای ایشان نیز می‌‌توان از عبدالعزّی بن سبع بن نمر از شعرای جاهلی همدان[۸۲] و پسرش مدرک بن عبدالعزی[۸۳]، عاصم بن أسفع[۸۴] و وزاع بن معاویة بن مالک[۸۵] یاد کرد. حکم بن عبد الرحمن بن حارث از شجاعان دیر الجماجم[۸۶]، حبیب بن مواجد از بزرگان و حاضران در نبرد خولان[۸۷]، حارث بن موزع از اشراف[۸۸] ابو جسیس از بخشندگان بنی یأم[۸۹]، احمد بن بدیل بن قریش از قضات کوفه و بعد شهر همدان[۹۰]، علی بن محمد صلیحی از داعیان دعوت عبیدیان و از امرای یمن[۹۱]، حاتم بن احمد بن عمران یأمی همدانی ملقب به «حمیدالدوله» از امرای یمن[۹۲]، حاتم بن حماس بن قبیب از حکام بنام یمن[۹۳] و شرقی بن عمرو[۹۴] هم از دیگر رجال معروف این قوم به شمار رفته‌اند. بعلاوه این که از فقهای بنی یأم نیز باید از بزرگانی چون زبید بن حارث بن عبدالکریم یأمی کوفی برادر زاده حکم بن عبدالرحمن[۹۵] و از فقهای اهل سنت[۹۶]، طلحة بن مصرف بن عمرو از فقها[۹۷] و از ائمه قرائت[۹۸]، عبیدة بن أجدع بن سلمان بن حبیب بن مواجد فقیه[۹۹] و از رجال علمی و محدثان این قوم از امیر بدرالدین محمد بن حاتم یأمی یمانی همدانی از مورخان[۱۰۰]، عرار بن عبدالله یأمی[۱۰۱]، ابوعبدالله یأمی[۱۰۲]، حارث بن عبدالکریم یأمی[۱۰۳]، عبدالرحمن بن زبید یأمی[۱۰۴] عبدالله بن زبید بن حارث یأمی کوفی[۱۰۵]، مصرف بن عمرو بن سری یأمی[۱۰۶]، محمد بن طلحة بن مصرف[۱۰۷]، ابوعون علاء بن عبدالکریم کوفی از زهاد و راویان[۱۰۸]، طلحة بن سنان بن حارث بن مصرف یأمی[۱۰۹]، محمد بن معلی یأمی کوفی[۱۱۰]، اشعث بن عبدالرحمن بن زبید یأمی[۱۱۱]، ابوالسکن عمیرة بن سعد کوفی[۱۱۲]، احمد بن مصرف بن عمرو یأمی[۱۱۳]، زبیر بن عدی یأمی[۱۱۴]، محاضر بن مورع[۱۱۵]، یزید بن حکیم یأمی[۱۱۶] و.... همگی از محدثان و راویان حدیث یاد کرد. همچنین از برخی رجال این قبیله در شمار شخصیت‌های شیعی این قوم نام برده شده که از جمله ایشان می‌‌توان به اسامی افرادی چون زبید بن حارث بن عبدالکریم از راویان شیعه[۱۱۷] و محمد بن طلحة بن مصرف یأمی کوفی از راویان و اصحاب امام صادق(ع)[۱۱۸] اشاره کرد.[۱۱۹]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۴۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۵۱؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۴۹؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.
  5. به آنها به جهت هم قسم شدن بر برادر دیگر خود غز، «احلاف» می‌‌گفتند (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.)
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  7. سمعانی، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.
  8. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۹۶؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۴۱. ذکر برخی رجال مانند طلحة بن مصرف با نسبت الایامی می‌‌تواند تأییدی بر این نظر باشد. (بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۳۵۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۳۲۶.
  9. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۶۴.
  10. . ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۵۳.
  11. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۴؛ اشرف الرسولی، طرفة الاصحاب فی معرفة الانساب، ص۴۷.
  12. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۸.
  13. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۹-۹۴۰.
  14. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۴۰.
  15. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۴۰-۹۴۱.
  16. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۸-۹۴۰؛ پایگاه اینترنتی منتدیات المصعبین، المنتدیات العامه، منتدی قبائل العرب، قبیله یــــام وفرعها.
  17. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۴۱. بیوت اصلی بنی جشم با اختلاف در دیگر منابع سخن به میان آمده، چندان که برخی از مصادر، بیوت اصلی این طایفه را آل هندی و طوایف آن، زبید، ابن سلیمان، الصقور، آل مصعب، آل ریح و آل جعران برشمردند و شیخ آن را ابن منیف گفته‌اند. (سایت اینترنتی منتدیات المصعبین، المنتدیات العامه، منتدی قبائل العرب، قبیله یام وفرعها.)
  18. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۴۱.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  20. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.
  21. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۲۶.
  22. مقدسی، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ج۱، ص۱۲۷.
  23. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  24. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  25. روستایی در یمن در بیست میلی صنعاء. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۶)
  26. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  27. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.
  28. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲.
  29. ر.ک: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۳۴؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۹۵.
  30. این بیست و چهار شاخه عبارتند از: حاشد، بکیل، حجور، قدم، أدران، أهنوم، راهب، شاور، خیوان، غدر، وادعة، یام، شبام، جشم، تغلب، مذکر، هبیرة، العزة، دعام، مرهبة، أرحب، شاکر، سفیان، ذبیان، بنو حریم، بنو صاع، بنو مدلج، بنو حملة، أسلم، الاقروح. (البراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶.)
  31. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۴۲.
  32. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۴۳.
  33. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.
  34. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.
  35. پایگاه خلیج نت، مقاله «نسب قبیله یام».
  36. برداشتی از: ویکی پدیا، مقاله «امارت عجمان»
  37. ویکی پدیا، مقاله «امارت عجمان» به نقل از کتاب تاریخ لنجه تألیف حسین بن علی الوحیدی الخنجی.
  38. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  39. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  40. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶. بنا بر برخی اخبار بنی نهد بر این ادعا بودند که قاتل مشجعه آنها هستند. ولی همدانی بر این اعتقاد است که خبر صحیح همان است که ما ذکر کردیم.
  41. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  42. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  43. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  44. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۸.
  45. محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۸.
  46. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.
  47. ابن‌کلبی، الاصنام، ص۵۸. نیز ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۳۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.
  48. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  49. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.
  50. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  51. شتری معروف در عرب منتسب به قبیله بنی مهرة بن حیدان - از شاخه‌های قضاعه - که در عرب به سرعت و قدرت ضرب المثل بود و این شهرت تا به امروز برای آنها باقی است. (حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۳۴؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۸۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۳۱۴.)
  52. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶-۵۹۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱.
  53. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷-۵۹۸؛
  54. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.
  55. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۸.
  56. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.
  57. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲
  58. دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.
  59. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  60. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۴۴. و با اختلاف در نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۲۷.
  61. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۵.
  62. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۶.
  63. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.
  64. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۲۱. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۳۰.
  65. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۲۲.
  66. بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۶۴.
  67. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۹.
  68. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۴.
  69. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.
  70. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲.
  71. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۷۹.
  72. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۸۳.
  73. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۷۹.
  74. علی بن حسن خزرجی، العقد الفاخر الحسن فی طبقات أکابر أهل الیمن، ج۲، ص۶۴۹ – ۶۶۳. نیز ر.ک: ابومخرمه عبدالله بن طیب بن عبدالله، قلادة النحر فی وفیات اعیان الدهر، ج۴، ص۶۳ و ۹۶ و۱۹۴.
  75. پایگاه خلیج نت، مقاله «نسب قبیله یام».
  76. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  77. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۲۸؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۱۹۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۲.
  78. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۲۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۸۵. ابن اثیر بنا بر نقلی این دو را در واقع یک نفر دانسته است. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۲)
  79. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  80. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  81. ابن ابی الدنیا، ذمّ المسکر، ص۴۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.
  82. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.
  83. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.
  84. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷.
  85. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  86. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.
  87. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  88. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  89. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  90. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۹، ص۳۷؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۳، ص۲۵۸.
  91. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲.
  92. علی بن حسن خزرجی، العقد الفاخر الحسن فی طبقات أکابر أهل الیمن، ج۲، ص۶۴۹؛ ابومخرمه عبدالله بن طیب بن عبدالله، قلادة النحر فی وفیات اعیان الدهر، ج۴، ص۱۹۴.
  93. علی بن حسن خزرجی، العقد الفاخر الحسن فی طبقات أکابر أهل الیمن، ج۲، ص۶۶۲؛ ابومخرمه عبدالله بن طیب بن عبدالله، قلادة النحر فی وفیات اعیان الدهر، ج۴، ص۹۶.
  94. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷.
  95. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  96. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۶۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۰۹؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۷.
  97. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۱۰۸؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۲، ص۶۵.
  98. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۲، ص۶۵.
  99. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.
  100. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۷.
  101. زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۷۵.
  102. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  103. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۸۰؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۴۷۹.
  104. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۲۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۴۰؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۶۷.
  105. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۹۵؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۵، ص۶۲؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۲۳.
  106. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۲۰؛ ابن حبان، الثقات، ج۹، ص۲۰۷؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۱۶.
  107. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۳۸۸.
  108. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۵۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۳۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۲۶۴.
  109. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۱۹۵.
  110. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۱۰۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۹، ص۴۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۴۸۳-۴۸۴.
  111. المزی، تهذیب الکمال، ج۳، ص۲۷۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۱۱۰.
  112. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۷۹.
  113. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۸، ص۱۴۸.
  114. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۲۲؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۲۶۲.
  115. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۶۷.
  116. ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۶۲۲.
  117. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۶۷؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۶.
  118. شیخ طوسی، رجال، ص۲۸۶؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۲۰۴.
  119. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت