جامعه بشری
مقدمه
انسانها به مقتضای فطرت و طبیعت خود موجوداتی اجتماعی و نیازمند به همدیگرند. این نیاز فطری علت پیدایش گروههای اجتماعی، شهرها، کشورها و تمدنها در طول تاریخ است. مکاتب الهی و تعالیم معصومین (ع) نسبت به این نیاز بشر بیتفاوت نبوده و در تدارک طرح و اصولی برای زندگی اجتماعی بودهاند، همانطور که مکاتب بشری نیز در برنامهریزی خود از این مسئله غافل نبودهاند[۱].
باید دانست اجتماع مانند افراد حالت اعتدالی دارد که اگر اجتماع به حالت معتدل باشد، باقی میماند و اگر انحرافی از این اعتدال پدید آید و کم و زیادی بشود نابود میگردد. اجتماع بشری مانند فرد است، دوره کودکی دارد، دوره رشد دارد، نزدیک به مرحله بلوغ دارد، دوره بلوغ دارد. بشریت در ابتدا حالت یک کودک را دارد یعنی اساساً قدرت دریافتش ضعیف و کم است. هرچه پیش میرود و رشدش بیشتر میشود، استعداد بیشتری پیدا میکند[۲].[۳]
معناشناسی
دیدگاه قرآنی
قرآن کریم نیز بر فطرت اجتماعی انسان تأکید کرده است. قرآن ضمن اشاره به خلقت اولیه بشر، به پدیداری شعبهها و نسلهای مختلف اشاره کرده است تا اینکه این نسلها همدیگر را بشناسند و به هم نزدیک شونديَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۴]، أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[۵].[۶]
پیشینه تاریخی
هویت جامعه
منشأ جامعه
ضرورت جامعه (نیاز به اجتماع)
وجود اختلاف میان مردم ایجادکننده نیازهای گوناگون است که تعاون و همکاری انسانها را میطلبد و انسان را بهسوی زندگی اجتماعی حرکت میدهد. امام علی (ع) نیز به ضرورت زندگی اجتماعی انسان پرداختهاند. حضرت بر ضرورت و نیاز انسان به عشیره و خویشان را علاوه بر جنبه عاطفی، بر جنبههای گوناگون نیاز آدمی، چون دفاع و پشتیبانی و در هنگام اضطرار و اضطراب تأکید دارد[۷]. این مفهوم در نامه ۳۱ بیان شده و از عشیره با عنوان پروبال پرواز و اصل و ریشه، دست و نیرو تعبیر شده است. تمایل زن و مرد به یکدیگر بهعنوان نیاز فطری و میل باطنی سبب پیدایش خانواده و به تبع آن اجتماع میشود. امام در سخنی حکمتآمیز، با وجود سختیهایی که ممکن است در زندگی خانوادگی ایجاد شود، گریزی از تشکیل خانواده و زندگی مشترک نمیبیند[۸].
اختلاف استعدادها و تواناییهای انسانها، تفاوتهای جسمی و روحی بیانگر ضرورت زندگی اجتماعی است[۹]. این نیاز اجتنابناپذیر از عوامل تشکیل اجتماعهای بشری است. امام به فردی که از خداوند تقاضای بینیازی از خلق را میکرد، فرمود: "اینگونه درخواست نکن، زیرا احتیاج آدمی به مردم چون احتیاج او به دست و پاست." ایجاد طبقات مختلف اجتماعی و صنفی، وجود استعدادها، انگیزهها و علائق گوناگون است که افراد جامعه را بهحسب تخصصی که دارند به یکدیگر نیازمند میکند و افراد در جامعه با تعاون و همکاری تواناییهای خود را به اشتراک میگذارند و نیازهای یکدیگر را برطرف میکنند[۱۰]. مفهوم طبقات اجتماعی در نهج البلاغه، تأیید اختلاف طبقاتی و تبعیضهای نابجا نیست، بلکه ناظر بر وجود اختلافهای مردم در انجام امور مربوط به زندگیشان است.
افزون بر آنچه گذشت، بخشی از سخنان امام علی (ع) ناظر بر نیازهای معنوی مردمان به یکدیگر است. از آن جمله میتوان به عواطف انسانی اشاره کرد. امام (ع) در کلامی مردم را به همیاری در اطاعت از خدا، برپاداری عدل و عدالت، وفای به عهد و پیمان و هر آنچه بر انسان واجب شده است، فرامیخواند و میفرماید: "مردمان به چیزی محتاجتر از تعاون در اجرای فرامین الهی نیست". در این نیازمندی فرقی بین افراد در درجات مختلف علمی، فرهنگی و اجتماعی نیست. در نهج البلاغه این مسئله با بیانی دیگر مطرح شده است: "پس در چنین اوضاعی باید دست در دست هم نهید و یکدیگر را پند دهید و موج نصیحتگری را به اوج رسانید. پس هیچکس هر چند حریص بر تحصیل رضای الهی باشد و سخت در این راه بکوشد، آنطورکه باید و شاید به حقیقت فرمانبرداری الهی نرسد. امّا مهمترین و برترین حقوق الهی بر مردم همان نصیحتگزاری و برپا داشتن حق در جامعه است و هیچکس، هر چند جایگاهش در حق عظیم و برتریاش در دین پرسابقه باشد، بالاتر از رعایت حقّ خداوند و کمک به استواریِ حق نیست و هیچکس، هر چند مردم کوتهبین او را کوچک شمارند و دیدهها او را به بزرگی نبینند، سزاوار نیست که بر اقامه حق کمک نکند یا او را در راه برپایی حق یاری ندهند"[۱۱].[۱۲]
اهمیت زندگی اجتماعی
امام علی (ع) از دیدگاههای مختلف بر اهمیت زندگی اجتماعی تأکید کردهاند. در این میان میتوان مباحث زیر را در نظر گرفت: دست خدا با جمعیت است، انسان در اجتماع از دام شیطان دور خواهد بود[۱۳]؛ مسکن گزیدن آدمی در شهرهای بزرگ که اقامتگاه مسلمانان است. همچنین بر این نکته تأکید دارد و گویا مسکن گزیدن در شهرهای بزرگ و وجود تمرکز انسانهای با ایمان، آسایش و امنیت برای انسان بهوجود میآورد[۱۴]. برادران دینی و دوستان؛ یاران انسان در دنیا و آخرتاند.
امام افرادی را که عزلتگزینی میکنند و خود را از جامعه جدا میدانند، نکوهش میکند[۱۵]؛ انسانها را مسئول در برابر اجتماع، شهرها و بندگان برمیشمرد[۱۶]؛ بر دوستی و حفظ آن تأکید میورزد[۱۷]؛ تأکیدهای فراوان بر رفتار نیکو در همسایهداری[۱۸]؛ تأکید بر انس افراد با یکدیگر و وحدت انسانها در جامعه[۱۹] و پرهیز از تفرقه دارند[۲۰].[۲۱]
اصناف اجتماعی
امام علی (ع) صنفهای مختلف برای مردم در نظر میگیرد. این اصناف که در نامه ۵۳ از آن تعبیر به طبقه شده است، ناظر بر تقسیمبندی حرفهای است، نه نظامهای طبقاتی مرسوم در اصطلاح سیاسی جدید که جامعه را در یک دستهبندی کلی به دو طبقه حاکم و محکوم تقسیم میکند. امام (ع) در نامه ۵۳ مردم را به هفت صنف سپاهیان، کاتبان، قضات، اهل جزیه، بازرگانان و صنعتگران و طبقه فرودست تقسیم میکند. این تقسیمبندی، گرچه در شرایط مختلف اجتماعی و زمانی تغییر میکند، اما در مجموع بیانگر تأیید اختلاف سطوح مردم در جامعه است. از اینرو امام در کلامی در مورد اختلافهای طبیعی افراد فرمود: خیر مردم در اختلاف بین آنهاست. اگر مردم همه برابر باشند، نابود میشوند. اما با این همه مطابق با دستوراتی مردمان را در برقراری پیوند با یکدیگر و مددرسانی به هم در اجتماع سفارش میکند[۲۲].
اهداف جامعه
حقوق متقابل فرد و جامعه
تعارض منافع فرد و جامعه
رابطه دین و جامعه
قانونمندی جامعه
قطببندی جامعه
جامعه مطلوب (جامعه اسلامی)
ویژگیهای زیربنایی جامعه مطلوب
نخست: خدامحوری
بر اساس فلسفه سیاسی دین بهویژه اسلام به طور معمول روابط بر اساس خدامحوری تنظیم میشود، الگوی خدا محوری به دو صورت در روابط اجتماعی و از جمله در روابط دولت و جامعه اثر مستقیم دارد.
- قانونمند شدن روابط بر اساس مشیت تشریعی و اراده تقنینی خدا که از راه وحی و شریعت بیان شده است و به این گونه هم روابط درونی سیستمها و نظامهای اجتماعی و نیز روابط همه نهادها در دولت و همچنین رابطه دولت به عنوان یک مجموعه با جامعه به معنای یک ترکیب بر اساس قوانین الهی تنظیم و تعاملها با آن منطبق میشود؛
- شیوههای اجرایی و اعمال قانون و انگیزهها و روابط جانبی مؤثر نیز با موازین اخلاقی و رعایت خدامحوری همراه باشد. به طوری که احقاق و استیفای حقوق مسلم و قانونی نیز در مقابل منافع همگانی، نظم، باز شدن راه تکامل عمومی و عدالت اجتماعی قابل گذشت بوده و معنویت جای خواستههای مادی را گرفته و انگیزهها را تلطیف کند. مشروط بر آنکه چنین گذشتها و گرایشهای معنوی با انتخاب آزاد و هوشمندانه و از روی رضایت انجام شود.
بیگمان در چنین جامعهای که بر اساس روابط بر خدامحوری است، شکافها، تعارضها و مبارزهها حالت دیگری به خود گرفته و تمایز طبقاتی فرو خواهد ریخت و برادری، برابری، صمیمیت، خیرخواهی، عدالتجویی، کسب کمال، صلح، امنیت و همزیستی با اهداف و آرمانهای مشترک، جای تنشها، درگیریهای فردگراییها، منفعتجوییها، خودمحوریها، گروهگراییها، حاکمیت ماده و مادی کردن همه روابط اجتماعی را خواهد گرفت و انگیزههای مبارزاتی به انگیزههای همبستگی و تعاون مبدل خواهد شد. برخی از رابطه دولت و جامعه بر اساس خدا محوری شرایطی آرمانگونه ترسیم میکنند که دسترسی به آن در شرایط عادی امکانپذیر نیست، اما اگر مشکلات ناشی از ماده محوری و فردگرایی و خودمحوری در سطح جامعه و روابط آن با دولت به دقت بررسی و گردآوری شود و از آن پس مشکلات ناشی از خدامحوری کردن جامعه و دولت نیز به شمار آید؛ مقایسه آن دو حتی بر اساس اندیشه مادی و خودمحوری نیز ترجیحاً به انتخاب خدامحوری خواهد انجامید.
فلسفه سیاسی خدامحوری در انسجام و تشکیل ویژهای نهفته است که به تعالی انسان کمک میکند و بدون آن شکافها، معارضهها و مبارزات بین افراد، گروهها، عوامل حاکم، نهادها، طبقات اجتماعی و بالاخره در درون دولت و درون جامعه و بین آن دو اجتنابناپذیر بوده و راهحلهای حقوقی یا سیاسی هرگز نمیتواند به آنها پایان بخشد؛ چنان که از آغاز شکوفایی اندیشه سیاسی انسان تا کنون با وجود پیشرفتهای بسیار نه تنها مشکلات مزبور از میان نرفته، بلکه بر کمیت و کیفیت آنها افزوده شده است. اگر شرایط جدید اجتماعی، مشکلات جدید را در روند رابطه دولت و جامعه به وجود آورده است بیشک راهحلهای جدید نیز ارائه شده که نتیجه مثبت و کاملی از آنها هنوز عاید نشدهاند و مشکلات همچنان روز افزون ادامه یافته است. سکولاریزم حاکم بر تفکرات اجتماعی و سیاسی و مسلط بر همه راهحلهایی که امروز برای مشکلات درونی دولت، جامعه و نیز مشکلات بین آن دو ارائه میشود، با سابقه ذهنی تاریخی در مورد تفتیش عقاید قرون وسطایی و معنای منفی از خدامحوری به مفهوم کلیسایی و وحشتی که از این رهگذر نسبت به اصل خدا محوری دارد؛ مشکل بتواند این راهحل را با تمام محدودیتهایی که به نفع جامعه بشری و مصلحت عمومی دارد، بر فردگرایی و اصالت ماده و منافع مادی برگزیند، اما به نظر میرسد آخرین راهی است که بشر پس از تجربه همه راهحلها ناگزیر از پذیرفتن و بازگشت به آن است[۲۳].[۲۴]
دوم: عدل و برابری
یکی از ارکان روابط اجتماعی اصل مساوات و برابری است. در مکتب وحی، گرچه مردم به گونههای مختلف آفریده شدهاند و تفاوتهایی از نظر موقعیتهای طبیعی دارند، اما همه به حسب گوهر و ذات برابرند. آزادی و عدالت در اسلام زاده اصل برابری و مساوات بین انسانهاست[۲۵]. این مفهوم در سیره و سنت ائمه معصومین (ع) نیز پیگیری میشد. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی مردم را همچون دندانههای یک شانه مساوی و برابر میداند. برابری و مساواتی که مورد نظر اسلام است، گرچه مردم را از نظر حقوق و ارزشهای انسانی همسان و برابر میشمارد، اما در عین حال اختلافهای طبیعی بین افراد را امری طبیعی و مورد پذیرش میداند. مساوات، افزون بر تأثیری که در ارکان جامعه میگذارد، در رفتار انسانها با هم، بهعنوان افرادی که با هم در تماس و تعامل هستند، تأثیرگذار است. در روابط اجتماعی تنها ملاک برتری رعایت تقوای الهی است و مال و ثروت و نسب ... هیچیک ارزش فرد را در استفاده از حقوق بیشتر نسبت به دیگران افزایش نمیدهد. افراد با یکدیگر برابر و در استفاده از مواهب و حقوق اجتماعی مساویاند[۲۶].
سوم: برادری
قرآن کریم همه مؤمنان را برادر ایمانی میداند و آنان را به اصلاح روابط توصیه میکند إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۲۷]. جمله إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ برادری را بین مسلمانان مؤمن برقرار میسازد که قبلاً نبوده و این نسبت، آثار شرعی و حقوقی به همراه دارد. خداوند در این آیه مؤمنان را با یکدیگر چنان پیوند داده است که گویی آنها پیکره واحدی هستند و در سایه برادری و اخوت، مسئولیتها و حقوق افراد نسبت به هم شکل میگیرد. مؤمنان باید از نیازهای برادران دینی خود آگاه و پیش از اظهار نیاز اقدام به برآورده کردن آن کنند؛ کمترین حق مؤمن بر برادرش این است، چیزی را که او بدان نیاز دارد، نزد خود نگه ندارد؛ با رعایت انصاف و مواسات امور دین سامان میگیرد؛ مسلمانان، برادر مسلمان است و کسی به برادر خود ستم نمیکند. در سایه رعایت آیین برادری و حقوق متقابل، پیوندهای اجتماعی شکل میگیرد و روابط اجتماعی بهدرستی انجام میشود. در این صورت، جامعه، ساختاری مناسب مییابد و روابط افراد در سایه برادری دینی و ایمانی، رابطهای مبتنی بر اصول اسلامی خواهد بود[۲۸].
چهارم: مواسات
در سایه اصل برادری ایمانی، اصل مواسات پدیدار میشود. مواسات یعنی برادر دینی را در مال خود شریک دانستن، یعنی همانگونه که فرد از مال خویش استفاده و در آن تصرف میکند، دیگری نیز همانگونه باشد. برقراری جامعه دینی با اصل اخوت و برادری همبستگی دارد و هیچ امری جز مواسات باعث پایداری برادری ایمانی نمیشود. بر همین اساس امام علی (ع) محبوبترین مردم نزد خداوند را سودمندترین آنها برای دیگران برمیشمرد و تنها در اینصورت است که پیوندهای اجتماعی برقرار میشود و فقر از میان جامعه رخت برمیبندد و جامعهای سالم بهوجود میآید[۲۹].
جامعه نامطلوب
انحراف جامعه
انحطاط جامعه
انحطاط در لغت به معنای فروافتادن و پستشدن است. گویاترین عبارت نهج البلاغه درباره انحطاط یک قوم و علت آن، این کلام است: "و در احوال گذشتگان پیش از خود بنگرید. مردمی که با ایمان بودند چه سان بهسر بردند؟ و چگونه آنان را آزمودند؟ پس بنگرید... آیا مهتران سراسر زمین نبودند و بر جهان پادشاهی نمیکردند؟ پس بنگرید پایان کارشان به کجا کشید، چون میانشان جدایی افتاد و الفت به پراکندگی انجامید و سخنها و دلهاشان گوناگون شد. از هم جدا شدند و به حزبها گراییدند و خدا لباس کرامت خود را از تنشان برون آورد، نعمت فراخ خویش را از دستشان به در کرد، داستان آنان میان شما ماند و آن را برای پندگیرنده عبرت گرداند ... در کار آنان بیندیشید و روزگاری که پراکنده بودند و از هم جدا و کسراها و قیصرها بر آنان پادشاه ... آنان را واگذاشتند و مستمند و درویش و چراننده اشتران پشت ریش. پستترین جاهایشان، خانه و خشکترین بیابانشان، جای قرار و کاشانه. نه ـ به سوی حق ـ دعوتی، تا بدان روی آرند و خود را ـ از گمراهی ـ بازدارند؛ دستها به خلاف هم در کار، جمعیت پراکنده، در بلای سخت و تیه نادانی دست و پا زننده، از زنده به گور کردن دختران بتان و بریدن پیوند خویشان و یکدیگر را غارتکنان[۳۰].[۳۱]
اقوام سرزنششده در کلام امام، ویژگیهایی دارند که موجب انحطاط آنان شده است. این اقوام برخی فرزندان ابراهیماند، برخی در دوره قبل از بعثت پیامبر اسلام زیستهاند، برخی مسلمانان معاصر امام علی (ع) و برخی پس از او خواهند آمد که درباره آنان پیشگویی شده است.[۳۲].
در مجموع میتوان ویژگیهای جوامع نکوهیده در کلام امام علی بن ابیطالب (ع) را در چند مشخصه کلی بررسی کرد:
- در بُعد ذهنی و فرهنگی: عدم اعتقاد به خدا و ضعف شدید باور به مبدأ و معاد و هدایتگری رسولان الهی.
- در بُعد تعاملات اجتماعی: رواج تعاملات سرد و نابرابر، مانند فریبکاری و سرقت و فقدان روابط صمیمانه و دیگر دوستان.
- در بُعد عاطفه جمعی: ضعف شدید همبستگی اجتماعی و بیوفایی و بیاعتمادی اجتماعی.
- در بُعد تمایزات پایگاهی: رواج ستم و توزیع نابحقّ امتیازات و امکانات[۳۳].
اصلاح جامعه
راههای اصلاح جامعه
نظام جامعه
جامعهشناسی
منابع
پانویس
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۶۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَالٍ عَنْ [عَشِيرَتِهِ] عِتْرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳
- ↑ «الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا، وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۰
- ↑ «إِنَّمَا فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبَادِئُ طِينِهِمْ، وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا؛ فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ يَتَقَارَبُونَ وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلَافِهَا يَتَفَاوَتُونَ؛ فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَ زَاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ، وَ تَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴
- ↑ «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَ زَيْنُ الْوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاَمْنِ وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ وَيَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلاَّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْکُتَّابِ، لِمَا يُحْکِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الاْمُورِ وَعَوَامِّهَا. وَلاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، فِيمَا يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ، وَيُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَيَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لاَ يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ. ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَسْکَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَمَعُونَتُهُمْ. وَفِي اللهِ لِکُلّ سَعَةٌ، وَلِکُلّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ، وَلَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللهُ مِنْ ذَلِکَ إِلاَّ بِالاِهْتِمَامِ وَالاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ، وَتَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ، وَالصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ «فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ؛ وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ، وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْه»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233-234.
- ↑ «فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ»؛ خطبه ۱۲۷
- ↑ «وَ اسْكُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۹
- ↑ «قَالَ لَهُ الْعَلَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ. قَالَ وَ مَا لَهُ؟ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْيَا. قَالَ عَلَيَّ بِهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ، أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ؟ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ. قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ. قَالَ وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰
- ↑ «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶
- ↑ «احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
- ↑ «اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷
- ↑ «فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ؛ فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَيْنَ ذَوِي الْأَرْحَامِ، بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِي الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴
- ↑ «إِنَّ الشَّيْطَانَ الْيَوْمَ قَدِ اسْتَفَلَّهُمْ وَ هُوَ غَداً مُتَبَرِّئٌ مِنْهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبههای ۱۱۸ و ۱۷۵
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 234-235.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ منابع درآمدی برفقه سیاسی، ص۳۴۸ – ۳۴۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۷۳.
- ↑ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ؛ سوره حجرات، آیه ۱۳
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 236.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ «وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ، فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ؛ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ [حَالَهُمْ] وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ، مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ التَّوَاصِي بِهَا؛ وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ، مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ اهمّ خطبههای حاوی این مطالب عبارتند از: خطبههای ۱، ۹، ۲۵، ۲۹، ۳۰، ۳۲، ۴۳، ۶۲، ۶۹، ۷۱، ۸۸، ۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۱۶، ۱۱۹، ۱۳۰، ۱۳۱، ۱۳۸، ۱۴۴، ۱۴۷، ۱۵۰، ۱۵۱، ۱۵۶، ۱۶۶، ۱۸۰، ۱۸۷، ۱۹۲، ۲۱۳، ۲۱۷، ۲۳۱ و ۲۳۳.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.