دعا در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

دعا از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع) از چنان اهمیتی برخوردار است که آن را محبوب‌ترین کارها نزد خداوند می‌داند و نیز دعا را سلاح اولیا و سپر مؤمن و کلید پیروزی و رستگاری دانسته است و در روایات و توصیه‌هایی که دارند تاکید فراوانی بر روی دعا داشته‌اند. از نگاه آن حضرت دعا در برگرداندن قضای الهی؛ بخشایش گناه و برآورده شدن خواست‌ها تاثیر دارد لکن مشروط به اینکه همراه با اخلاص؛ اطاعت و حضور قلب باشد.

اهمیت و جایگاه دعا از نگاه علی (ع)

علی (ع) محبوب‌ترین کارها نزد خداوند را دعا می‌داند: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فِي الْأَرْضِ الدُّعَاءُ»[۱]. شاید این تحلیل امام از آیه شریفه ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ[۲] برگرفته شده باشد؛ چه، در این آیه، از دعا با عنوان «عبادت» یاد شده است. در روایتی از رسول اکرم (ص)، دعا جوهر عبادت دانسته شده است. پیداست اگر دعا همان عبادت، بلکه جوهر آن باشد، محبوب‌ترین کارها نزد خداوند خواهد بود. امیرمؤمنان در بیانی دیگر دعا را سلاح اولیا[۳]، بهترین سلاح[۴] و سپر مؤمن[۵] و کلید پیروزی و رستگاری[۶] دانسته است. بر این اساس مؤمن می‌تواند با کمک دعا، باران رحمت الهی را بر سرزمین تفتیده دل‌ها بباراند و زنگار گناه را از دل بشوید؛ چنان که می‌تواند با حمایت این سلاح، تنهایی و بی‌کسی خود را از خود دور و ستمکاران را عقوبت کند. حیات تابناک اهل بیت (ع) نشان‌گر این امر است که گاه از سلاح کارآمد دعا برای رفع آزار دشمنان خود استفاده می‌کرده‌اند[۷].

علی (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) چنین بر دعا و اصرار بر آن، تأکید فرموده‌اند: "بدان؛ کسی که گنجینه‌های آسمان و زمین در دست او است، تو را در دعا رخصت داده و پذیرفتن دعایت را بر عهده نهاده و تو را فرموده از او بخواهی تا به تو بدهد و از او بطلبی تا تو را بیامرزد و میان تو و خود کسی را نگمارده تا تو را از وی باز دارد و از کسی ناگزیرت نکرده که نزد او برایت میانجی‌گر آرد،... و درِ بازگشت را برایت باز گذارده و چون بخوانیش آوایت را شنود و چون راز خود را با او در میان نهی، آن را داند. پس حاجت خود بدو نمایی و آنچه در دل داری پیش او بگشایی و از اندوه خویش بدو شکایت بری و خواهی تا غم تو را گشاید و در کارها یاریت نماید و از گنجینه‌های رحمت او آن را خواهی که بخشیدنش از جز او نیاید: از افزودن مدت زندگانی و تندرستی‌ها و فراوانی روزی‌ها..."[۸].

شیرینی کلام امام در این سخنان موج می‌زند و از آن می‌توان دریافت که امام رابطه معنوی با خداوند را دارای چه مرتبه‌ای می‌داند و می‌کوشد این عرفان برخاسته از درون جانش را به فرزند صالح خود امام مجتبی (ع) منتقل کند. امام در سخنی دیگر خطاب به محمد بن ابی‌بکر در این باره چنین فرمودند: "خود را در تمام کارها به خداوند یگانه قادر بسپار که در این صورت به دژی استوار و نگاهدارنده‌ای توانمند و پاسبانی استوار پناه برده‌ای و خواسته‌ات را خالصانه از پروردگارت بخواه که خیر و شر و بخشش و منع و عطا و محروم ساختن در دست اوست"[۹].

امام معتقد است که انسان هماره باید به درگاه حق، تضرع آورد و چنان نباشد که تنها در حال عافیت اهل دعا باشد: "آنکه به بلایی گرفتار آمده، هر چند گرفتاری‌اش بزرگ باشد، از آن کس که در عافیت و سلامت به سر برده و از بلا ایمنی ندارد، به دعا کردن سزاوارتر نیست"[۱۰].[۱۱]

تأثیر دعا در نگاه علی (ع)

در گفتار امیرمؤمنان (ع)، تصریح شده که دعا از علل تأثیرگذار است. امام برای دعا، تأثیرهای ذیل را برشمرده است:

برگرداندن قضای الهی

رد قضای الهی از رایج‌ترین تأثیرهای دعا است که در روایات به آن اشاره شده است. امام در این باره فرموده است: «الدُّعَاءُ يَرُدُّ الْقَضَاءَ الْمُبْرَمَ فَاتَّخِذُوهُ عُدَّةً»[۱۲]؛ «دعا قضای استوار را باز می‌گرداند؛ پس آن را ساز و برگ خود گیرید». نیز فرموده‌اند که دعا مانع تأثیر قضا می‌شود؛ برخلاف فرار و گریختن که نمی‌تواند جلو قضا را بگیرد. سپس به ماجرای یونس و قوم او در قرآن اشاره و استناد می‌کنند[۱۳]. این مفهوم با تعابیر دیگری همچون «ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ قَبْلَ وُرُودِ الْبَلَاءِ...»[۱۴]؛ «امواج بلا را پیش از در رسیدن آن با دعا دور کنید». یا «بالدعاء سیدفع البلاء»[۱۵] نیز آمده است[۱۶].

بخشایش گناه

یکی از آثار دعا، عفو گناهان است. این امر ممکن است با درخواست مغفرت از خداوند همراه باشد؛ چنان‌که این مضمون در بیش‌تر دعاهای حضرت علی (ع) آمده است؛ مثلاً در یکی از مناجات‌ها می‌گویند: "خدایا، بر من ببخش آن‌چه را که از من بدان داناتری، و اگر بدان باز گشتم تو با بخشایش به سوی من بازگرد. خدایا، بر من ببخش وعده‌هایی که نهادم و آن را نزد من وفایی نبود؛ و بیامرز آن‌چه را که به زبان به تو نزدیکی جستم و دل راه مخالف آن را پیمود. خدایا، بر من ببخشای نگاه‌هایی را که نباید، و سخنانی که به زبان رفت و نشاید، و آن‌چه دل خواست و نبایست و آن‌چه بر زبان رفت از ناشایست"[۱۷].

نیز ممکن است دعا بدون درخواست مغفرت باشد. علی (ع) معتقد است که اگر اخلاص در میان باشد، دعا کننده به یکی از سه نتیجه ـ که یکی از آنها بخشش گناه است ـ دست می‌یابد: «لا يخطئ المخلص في الدعاء إحدى ثلاث ذنب يغفر أو خير يعجل أو شر يؤجل»[۱۸]؛ "آن که در دعا مخلص باشد از دست‌یابی به یکی از سه چیز، محروم نخواهد شد؛ گناهی که بخشیده شده باشد، خیری که پیش افتاده باشد یا شری که به تأخیر افتد"[۱۹].

برآورده شدن خواست‌ها

به دلیل تأثیر دعا در برآوردن خواست‌ها است که امام در وصایایش، از فرزندش امام حسن (ع) می‌خواهد که "حاجت خود را نزد او آر... و از اندوه‌هایت بدو شکایت بر، و برای گره‌گشایی کارهایت او را بطلب و برای کارهایت از او یاری جوی، و از گنجینه‌های رحمت او، آن را بخواه که بخشیدنش از غیر او برنیاید: از افزودن مدت زندگانی، تندرستی‌ها و فراوانی روزی"[۲۰]. امام در ادامه این وصیت راهنمایی می‌کند که چگونه و در چه زمان و با رعایت چه موازینی دعا کنیم. معتقد است که اگر توفیق دعا به کسی ارزانی شود، از اجابت الهی محروم نخواهد بود[۲۱].

خود بارها شاهد تأثیر دعای رسول اکرم (ص) و خود بوده است. هنگامی که از سوی پیامبر مأمور شد تا برای هدایت و قضاوت به میان مردم منطقه‌ای برود، به پیامبر گفت که من جوانم و قضاوت نمی‌دانم. رسول اکرم (ص) با دست به سینه‌اش زد و می‌فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَلْبِهِ وَ ثَبِّتْ لِسَانَهُ‌»؛ «خداوندا، قلبش را هدایت و زبانش را استواری بخش». امام می‌فرماید: «با دعای پیامبر سینه‌ام لبالب از دانش دین شد و هرگز در قضاوت میان دو کس تردید نکردم»[۲۲].[۲۳]

شرایط دعا

مقصود از شرایط، أموری است که اجابت دعا منوط به آنها است و با فقدان همه یا بخشی از آن، اجابت دعا نیز منتفی می‌شود. آنچه در روایات و سخنان علی (ع) آمده است، رعایت اموری است که در اجابت دعا تأثیرگذار است. روایات نشان می‌دهند که بخشی از این امور شرط دعا است و بخشی از آن به مراتب و کمال دعا نظر دارد. از این رو ما از این دو بخش با دو عنوان شرایط و آداب دعا یاد می‌کنیم. شرایط دعا را می‌توان «اخلاص»، در «اطاعت» و «حضور قلب» دانست. این سه عنوان را در مباحث زیر پی می‌گیریم.

اخلاص

اخلاص مرتبه‌ای است که در آن انسان همه تأثیرها را منحصراً از آن خداوند می‌داند و برای هیچ یک از عوامل طبیعی و غیرطبیعی تأثیری مگر به صورت وساطت و در طول تأثیر الهی و طبق خواست خداوند، قائل نیست. قرآن خود به زیباترین بیان، اخلاص آدمی را در درخواست از خداوند ترسیم کرده است: ﴿وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ[۲۴].

چرا انسان کشتی‌نشین وقتی خود را در چنگال طوفان و موج‌های سهمگین اسیر می‌بیند، خدا را خالصانه می‌خواند؟ پاسخ روشن است؛ زیرا انسان در چنین هنگامه‌ای به حقیقت در می‌یابد که دستش از همه جا و همه کس کوتاه است و هیچ قدرتی قادر به نجات او نیست. در چنین حالتی او هم با تمام وجود به وجود قدرت لایزال الهی پی می‌برد، و هم با تمام اخلاص به سوی او روی می‌آورد و در دعای خود تنها او را قادر بر اجابت می‌شناسد. اما برخی وقتی پای به خشکی می‌نهند، برای او شریک می‌گیرند؛ یعنی ستم‌کارانه چنین می‌پندارند که غیر خدا نیز در نجات آنان مؤثر بوده است. به گمان آنان آرام گرفتن ناگهانی طوفان یا آشکار شدن کشتی دیگری، به صورت مستقل در نجات آنان نقش داشته است. البته چنین نگرش شرک‌آمیزی تنها در دعا نیست؛ بسیاری از انسان‌ها در زندگی خود دچار چنین شرکی هستند؛ ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ[۲۵].

بر اساس این آموزه، خداوند از انسان‌ها خواسته است همان‌گونه که در حالت اضطرار و بی‌کسی کامل، خداوند را خالصانه می‌خوانند، در حالات دیگر نیز چنین کنند تا دعایشان به اجابت برسد. بنابراین اگر کسی با رعایت تمام شئون دعا، خداوند را بخواند، اما در درون جانش اجابت خواسته‌اش را در دست غیر خدا بداند، دچار شرک است و قطعاً دعایش مستجاب نخواهد شد؛ زیرا حقیقتاً از خدا چیزی نخواسته است. به فرموده علی (ع) خداوند بندگانی را که برای رفع حاجات خود به دیگران دل بسته‌اند به شدت نکوهش می‌کند و به رغم حمایت همه جهانیان، امید آنان را به یأس تبدیل خواهد کرد؛ زیرا نجات در اخلاص است[۲۶]: «وَ بِالْإِخْلَاصِ يَكُونُ الْخَلَاصُ‌»[۲۷]: «رهایی در گرو اخلاص است». خطاب به فرزندش فرموده است: «وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي الْأُمُورِ كُلِّهَا إِلَى اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَصِينٍ... وَ أَخْلِصِ الْمَسْأَلَةَ لِرَبِّكَ فَإِنَّ بِيَدِهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ»[۲۸]؛ «خود را در تمام کارها در پناه خداوند یکتای قدرت‌مدار قرار ده که در این صورت به دژی استوار پناه آورده‌ای... و در درخواست از پروردگارت خالص باش که خیر و شر به دست او است»[۲۹].

اطاعت

قرآن در آیاتی همچون ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ[۳۰] و ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۳۱]، بر اصل بنیادین ارتباط میان رویکرد خداوند و بندگان تأکید کرده است. بر اساس این اصل، توجه خداوند به بندگان و شدت و ضعف آن، بسته به توجه بندگان به خداوند و شدت و ضعف آن است. هرچه بندگان بیش‌تر خدا را یاد کنند، او نیز آنان را بیشتر یاد می‌کند. چنان که فراموشی خداوند از بندگان به فراموشی آنان از خداوند بستگی دارد. این رابطه ممکن است پایاپای نباشد؛ یعنی با یک گام پیش گذاشتن بندگان، خداوند چندین برابر به بندگان توجه کند. بر همین اساس خداوند فرموده است: ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ[۳۲].

اگر اصل رویکرد خداوند و بنده متقابل است، اصل اجابت دعوت نیز متقابل است؛ یعنی هر چه اجابت دعوت الهی توسط انسان و پای‌بندی به خواسته‌های او در حوزه عقیده، اخلاق و عمل بیشتر باشد، اجابت درخواست‌ها توسط خداوند نیز بیش‌تر خواهد بود؛ هر چند کفه اجابت در طرف مولا هماره سنگین‌تر است. این نکته لطیف در شیرین‌ترین آیه مربوط به دعا در دل آیات مربوط به ماه مبارک رمضان، ماه بهار دعا، جای گرفته است: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ[۳۳]. در این آیه خداوند بلافاصله پس از اعلان اجابت خواسته بندگان، می‌فرماید که بر بندگان نیز لازم است که خواسته‌های مرا اجابت کنند. این همان رابطه میان این دو رویکرد است. همچنین می‌توانیم از این آیات دریابیم که اجابت هر دعا، در هر مرحله، بستگی به اطاعت و عمل به وظایف بندگی در سطحی برابر یا کم‌تر از آن دارد. بنابراین با فقدان کامل عمل یا فقدان مرتبه‌ای از آن در سطحی فروتر، دعا یا اصلاً یا در سطحی مطلوب دعا کننده به اجابت نمی‌رسد.

علی (ع) در گوشه‌هایی از سخنان خود به این موضوع پرداخته است؛ چنان که در تقسیم مردم به دو دسته، چنین می‌فرماید: «مردم در دنیا دو دسته‌اند: یک دسته در دنیا برای پس از آن، عمل می‌کنند... آنان نزد خدا دارای چنان آب‌رویی‌اند که هیچ حاجتی از خداوند درخواست نمی‌کنند که رد شود.»..[۳۴]. آن کس که برای آخرت عمل می‌کند، در حقیقت خواسته‌های الهی را اجابت کرده است و پیدا است که نزد خداوند برخوردار از منزلت است و خواسته او بی‌پاسخ نمی‌ماند. امام در جای دیگر طاعت الهی را شفیع و واسطه دست‌یابی به خواسته‌ها معرفی کرده است: «فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللَّهِ شِعَاراً... وَ شَفِيعاً لِدَرَكِ طَلِبَتِكُمْ‌»[۳۵]؛ «اطاعت خداوند را شعار خود... و واسطه دستیابی به خواسته‌هایتان قرار دهید».

به همین دلیل است که علی (ع) در تصویری روشن‌گرانه دعا را بدون عمل بسان انداختن تیر از کمان بدون زه دانسته است. پیداست تیری که از چنین کمانی رها شود، به هدف اصابت نمی‌کند و در پیش‌پای پرتاب کننده بر زمین می‌افتد. دعایی که از پشتوانه عمل و اطاعت برخوردار نباشد، تنها لقلقه زبان است و هرگز به آسمان نخواهد رسید تا به اجابت برسد. علی (ع) در خطبه‌ای بلند در پاسخ فردی که از ایشان سبب عدم اجابت دعاها را پرسیده بود، چنین فرمودند: زیرا دل‌های شما با داشتن هشت ویژگی، دچار خیانت شده است:

  1. خدا را شناختید، اما حقش را – چنان‌که بر شما واجب کرده است- ادا نکردید؛ از این رو شناخت او سودی به حال شما نرساند؛.
  2. به پیامبرش ایمان آوردید، اما با سنتش مخالفت کردید و به شریعت او پای‌بند نبودید؛ پس نتیجه ایمان شما کجا است؟
  3. کتاب خدا را که بر شما فرو فرستاده، خواندید اما به آن عمل نکردید و گفتید: «شنیدیم و اطاعت کردیم». اما مخالفت کردید؛
  4. گفتید که از آتش می‌ترسید، در حالی که بدنتان را با گناهان به آتش می‌سپارید؛ پس ترس شما کجا است؟
  5. گفتید که دوستدار بهشتید، در حالی که هماره کارهایی انجام می‌دهید که شما را از بهشت دور می‌سازد؛ پس میل شما به بهشت کجا است؟
  6. از نعمت مولا بهره گرفتید، اما ناسپاسی کردید...[۳۶].[۳۷]

حضور قلب

دو شرط پیشین، اخلاص و عمل، منحصر به حالت دعا نیست، بلکه تحقق آنها در تمام حالات، مورد نظر است. اما حضور قلب، شرطی است که مربوط به حالت دعا است. به عبارت روشن‌تر دعا کننده باید در حال دعا آن را رعایت کند. مقصود از حضور قلب، توجه صادقانه دعا کننده به خدایی است که او را می‌خواند. راز و نیاز با خدا، و حتی عبادت، برای برخی از مردم عادت شده است. آنان از روی عادت در ساعات مخصوص برای ادای نماز مهیا می‌شوند و طبق همین عادت در پایان نماز دست به آسمان بلند کرده، خواسته‌های خود را بر زبان جاری می‌کنند؛ بی‌آن‌که توجه کنند که اندیشه آنان در همین حالات به ظاهر عرفانی، مالامال از دغدغه‌های روزمره زندگی و امور خانه و کسب است. قرآن کریم این حالت را «سهو» خوانده است: ﴿الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ[۳۸]؛ سهو در عرف به معنای «اشتباه» است و البته انسان خاستگاه سهو و نسیان است و چنین اشتباه گریزناپذیری، نکوهش به دنبال نخواهد داشت؛ در حالی که قرآن سهو در نماز را نکوهش کرده است. معلوم می‌شود «سهو» مفهومی فراتر از اشتباه دارد. در تفاسیر نیز سهو در آیه شریفه، به تأخیر انداختن نماز، سستی در آن، تضییع یا ترک آن و غفلت از آن معنا شده است[۳۹].

چنان‌که بسیاری از مفسران گفته‌اند یکی از معانی خشوع در آیه شریفه: ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۴۰] همین توجه و حضور قلب است[۴۱]. بنابراین توجه و حضور قلب، شرط تأثیرگذاری عبادت و پذیرش آن است. هر چند ممکن است نماز آلوده به سهو در ظاهر رافع تکلیف باشد، اما در باطن و حقیقت امر پذیرفته نخواهد شد. عدم پذیرش نماز به معنای عدم تأثیرگذاری آن در قرب نمازگزار به سوی حق است. همین امر در دعا نیز صادق است. کسی که با فکری آشفته و بدون توجه لازم به آن‌چه می‌گوید و آن‌چه می‌خواهد و به آن‌که با او سخن می‌گوید، به راز و نیاز بپردازد، تنها از ظاهر دعا بهره دارد. چنین دعایی تأثیر نخواهد گذاشت؛ زیرا مستجاب نخواهد شد. بر اساس نقل امام صادق (ع) مردی نزد امیرمؤمنان (ع) آمد و از عدم اجابت دعایش شکایت کرد. امام به او فرمود: «تو خدا را به صفاتی که ندارد همچون بی‌اعتنایی به دعا موصوف کرده‌ای». امام آن‌گاه یکی از ویژگی‌های چهارگانه دعا را «احضار نیت» می‌شمارد[۴۲] که تعبیری دیگر از «حضور قلب» است. علی (ع) از رسول اکرم (ص) نقل می‌کند: «يَا عَلِيُّ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ دُعَاءَ قَلْبٍ سَاهٍ»[۴۳]؛ «ای علی، خداوند دعای دل غافل را نمی‌پذیرد». قلب ساهی درست همان تعبیری است که خداوند درباره قلب بعضی نمازگزاران به کار برده است[۴۴].

عرفان امیرالمؤمنین (ع) در ادعیه

دعا و نیایش علوی به استناد حیات شاهدانه وی، درخواست رؤیت کامل و شهود تام و زیارت مستمر خدا بوده است. ادعیه دیگر حضرت با چنین همت والایی منافات ندارد؛ زیرا انسانی که «مختصر شریف» و «کون جامع» است همه مراحل کمال را خواهد داشت، و تکیه همه مراتب آن، به همان قله هرم حیات شاهدانه علوی است.

شکوه مشهود حضرت را می‌توان در مناجات شعبانیه مشاهده کرد؛ زیرا در آن نجوا، آمده است: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ... إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خَائِفاً مُرَاقِباً يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»[۴۵]. در این مناجات، خواسته‌های فراوانی مطرح شده که همگی برخاسته از حیات شاهدانه و سیرت و سنت عارفانه علوی است.

اگر برخی پیام‌آوران الهی درخواست بخشش ملک انحصاری داشتند: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي[۴۶]، امام علی (ع) درخواست شهود «مالک» را دارد، نه «مِلک» و نه «مُلک»؛ زیرا نه هوای مالک شدن دارد و نه هوس مَلِک شدن؛ بلکه فقط شوق شهود مالک حقیقی و ملک واقعی را دارد و بس، برای دست‌یابی به چنین مطلوبی، معارضه با ماسوا و اعتراض بر آنها و اعراض از آنها که رهزن هستند، مطرح است و برای رهایی از همه این دشواری‌ها، نه تنها «قطع» پیوند با آنها کافی نیست، بلکه «انقطاع» از آنها نیز کفایت نمی‌کند و فقط «کمال انقطاع» راه‌گشا است که در حال اخیر، سالک ساعی هیچ‌گونه احساسی به ماسوا، و نیز احساسی به زوال پیوند با آنها ندارد؛ زیرا «انقطاع»، بالاتر از «قطع»، و «کمال انقطاع» برتر از خود انقطاع است و در کمال انقطاع، هیچ توجهی به ترک ماعدا نخواهد بود.

برای راه یافتن به چنین مقصدی، نور ویژه الهی لازم است تا چشم دل با آن بتواند حجاب‌های نورانی را پس از پاره کردن حجاب‌های ظلمانی بدرد؛ چون سلسله معارف الهی در طول یکدیگر است و هر حلقه برتر، مانع ارتقای حلقه زیرین است و این منع نیز نوری است، نه ظلمانی؛ بنابراین، برای رسیدن حلقه زیرین به مقام برین، دو عنصر محوری لازم است: یکی آن‌که حلقه زیرین، همانند فرشتگان، محکوم به اصل حاکم: ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۴۷] نباشد که در این وضع، ترقی میسور نیست و دیگری آن‌که فیض روح القدس مدد کند و به استعداد حلقه زیرین پاسخ مثبت دهد و به صورت محرک جذبی، وی را از بالا جذب کند تا بتواند حجاب نوری حلقه برتر را پاره کند و به مقام برین دست یابد.

ادراک هویت مطلق، نه تنها از راه ادراک برخی از مظاهر و آیات میسور نیست، بلکه بیان عین القضاة که محقق دوانی از وی با عنوان «هَمَه‌دانِ هَمَدانی» یاد کرده است[۴۸]، ادراک برخی از صفات نیز از راه مشاهده آیات ممکن نیست؛ زیرا وی در زبدة الحقائق، صفات الهی را دو قسم دانسته: برخی از آنها را عقل می‌تواند با نظر در مخلوق‌ها بفهمد؛ مانند صفت صانع، خالق، حکیم، و بعضی از آنها که نَفْسی است، نه اضافی و به موجودی تعلق ندارد، ادراک آن موقوف بر ظهور «طور ورای عقل» است؛ مانند وصف کبریا، عظمت، جمال، بها[۴۹].

آنچه در مناجات شعبانیه آمده است، درباره بخش دوم از اوصاف الهی است که بدون ظهور طور خاص عرفانی که ورای طور عقل برهانی است، ادراک نخواهد شد؛ از این رو حضرت علی (ع) وصول به معدن عظمت الهی را از راه اناره ابصار دل و خرق همه حجاب‌های نوری خواسته است. روح انسان سالک پس از پاره کردن همه حجاب‌های ظلمانی و نورانی، به بدن نیازی ندارد؛ بلکه بدن محتاج او است. چنین روحی فقط به مبدأ فاعلی متکی است و از آن لحاظ که مبدأ غایی، عین مبدأ فاعلی است، روح واصل به معدن عظمت و شکوه، فقط به علل وجود، یعنی فاعل و غایت اعتماد دارد و از علل قوام، یعنی ماده و صورت و جنس و فصل بی‌نیاز است و این وارستگی از طبیعت و پیوستگی به ماورای طبیعت همان است که از آن در مناجات شعبانیه به «تَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ‌» یاد شده است.

حضرت امیر (ع) در این باره به کمیل فرمود: «حجت‌های الهی مردانی هستند که «صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ»[۵۰]؛ یعنی در حالت مزبور، انسانی واصل دارای بدن است؛ اما بدن به روح نیاز دارد، نه به عکس و نه به نحو تعامل و تقابل تا هر کدام از جهتی به دیگری تکیه کرده باشد.

نیایش علوی در جهت حفظ حیات شاهدانه و ارتقای مراتب آن، جلوه‌های گوناگون دارد که برخی از آنها را می‌توان در دعایی که به نوف بکالی آموخت، مشاهده کرد؛ زیرا در آن نیایش آموزشی چنین آمده است: «فَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي ظَهَرْتَ بِهِ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِكَ فَوَحَّدُوكَ وَ عَرَفُوكَ فَعَبَدُوكَ بِحَقِيقَتِكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي نَفْسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ عَلَى حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ بِكَ وَ لَا تَجْعَلْنِي يَا إِلَهِي مِمَّنْ يَعْبُدُ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى وَ الْحَظْنِي بِلَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِكَ تَنَوَّرْ بِهَا قَلْبِي بِمَعْرِفَتِكَ خَاصَّةً وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ»[۵۱].

آنچه در ذهن حکیم یا متکلم ترسیم می‌شود، نه خدا است و نه مماثل خدا. خدا نیست؛ زیرا هر عنوان، مفهوم، صورت عقلی و مانند آن‌که در ذهن انسان ترسیم می‌شود - گرچه به حمل اولی عنوان خاص خود را دارد، به طور مثال، عنوان «خدا» به حمل اولی، خدا است- به حمل شایع، صورت ذهنی، ممکن، مخلوق و مانند آن است؛ پس هیچ اسم، مفهوم، عنوان و نظایر آن، به حمل شایع خدا نیست. کسی که غیر از آن مفهوم، عنوان و صورت ذهنی، چیز دیگری را به همراه ندارد، گرفتار پرستش اسم است، نه مفتخر به عبادت مسما. از طرف دیگر، صورت ذهنی، مماثل خدا هم نیست تا از راه تماثل از وجود یک مثل، به مثل دیگر پی برد؛ زیرا خداوند منزه از مثل است: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[۵۲] و کسی که بخواهد اسم و مسما و صورت و معنا، هر دو را بپرستد، گرفتار ثنویت می‌شود؛ از این رو چاره‌ای جز پرستش مسما و معنای محض نیست و آن نیز بدون شناخت شهودی وی امکان ندارد و آن‌چه در این نیایش آمده، به همین بخش معرفتی و عبادی و دعایی ناظر است.

ابتهال سالک ساعی، به حسب درجات سلوک و شهود خواهد بود کسی که به مقام «کان» رسید، از «گویا» سخن می‌گوید و نیایش او نیز در همین حد است؛ نظیر آنان که در خطبه پارسایان چنین وصف شده اند: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[۵۳]؛ و آن‌چه در بخشی از دعای کمیل آمد، به آن مرحله و سالکان مخصوص آن مرتبه ناظر است: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ»[۵۴].

ولی کسی که به مقام «ان» رسید و از منزلت «کأن» گذشت، چنین سالک شاهد و اصلی اگر به فرض محال، معذب شود، توان صبر را دارد؛ زیرا اولاً هرگونه احساس، از آن روح است نه بدن. ثانیاً هنگام استغراق روح در شهود جمال الهی، هیچ توجهی به ماسوا ندارد و ثالثاً تقطیع اعضای بدن و تحریق آنها کم‌ترین احساسی در روح او پدید نمی‌آورد؛ از این رو، زبان حال، مقال و استعداد چنین عارف شاهدی از مرتبه «گویا» گذشته و به مرحله تحقیق می‌رسد؛ یعنی اگر معذب شوم، به قطع بر آن صبر می‌کنم؛ ولی چون تعذیب، نشان جدایی است و هجران محبوب، عذاب روحی است و چنین رنجی همان ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ[۵۵]است، توان‌فرسا خواهد بود.

دَلال و غَنْج و ناز بنده در مشهد مولا و عتاب مُدلانه وی (اشاره به جمله «مُدِلًّا عَلَيْكَ‌» در دعای افتتاح) در ساحت قدس ربوبی نشانه شهود تام و وصول به بارگاه منبع الهی است وگرنه ما للتراب و رب الأرباب که به او بگوید: «إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ»[۵۶]؛ «اگر تو مرا به گناهم مؤاخذه کنی، من تو را به بخشش و گذشتت مؤاخذه می‌کنم».

یعنی اگر تو بگویی: چرا گناه کردی؟ می‌گویم: تو چرا عفو نکردی؟ این‌گونه از نجواهای مُدلانه و نیایش‌های نازمدارانه به جای نیازمندانه، نشانی انس کامل داعی و مدعو است که چنین انس تام در مرحله شهود نهایی پدید می‌آید. کسی که به این منزلت والا بار نیافت، دعای مزبور را یا با نیابت از واصلان کوی حق می‌خواند یا معانی دیگری را قصد می‌کند.

با توجه به این که امام علی (ع) مصداق کامل متنی است، آن‌چه در خطبه پارسایان آمده: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»، چگونه با بیان دیگر حضرت درباره برادر ایمانی خود: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ‌] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ...»[۵۷] سازگاری دارد؛ زیرا لازم آن کلام این است که غیر خدا در نگاه علی بن ابی طالب (ع) بزرگ باشد؛ اما با دقت روشن می‌شود که وصف مزبور (بزرگ بودن آن برادر ایمانی در دید علی)، از سنخ وصف به حال متعلق موصوف است، نه خود موصوف؛ یعنی چون آن برادر ایمانی در سایه سلوک صادقانه و معرفت شاهدانه، اندیشه‌ای الهی و انگیزه‌ای خدایی داشت و در مدار علم و محور عمل جز به دستور ربوبی زندگی نمی‌کرد، از این رو گرامی‌داشت او بالاصاله به تعظیم فرمان الهی، و بالعَرَض به آن شخص سالک که مظهر کرامت خدا بود، باز می‌گردد[۵۸].

منابع

پانویس

  1. الکافی، ج۲، ص۴۸۸.
  2. «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمی‌کشند به زودی با خواری در دوزخ درمی‌آیند» سوره غافر، آیه ۶۰.
  3. «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْأَوْلِيَاءِ»؛ (آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ح۷۷۸).
  4. «نِعْمَ السِّلَاحُ الدُّعَاءُ»؛ (غررالحکم، ح۹۹۳۸).
  5. «الدُّعَاءُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ‌»؛ (الکافی، ج۲، ص۴۸۸).
  6. «الدُّعَاءُ مَفَاتِيحُ النَّجَاحِ وَ مَقَالِيدُ الْفَلَاحِ‌»؛ (الکافی، ج۲، ص۴۶۸).
  7. دعاهای امام حسین (ع) در روز عاشورا در این باره گواه خوبی است. (ر. ک: علی محمد علی دخیل، ائمتنا، ج۱، ص۲۱۴- ۲۲۲. باب‌های ادعية القصار و استجابة دعائه).
  8. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  9. صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۶.
  10. صدوق، الامالی، ص۲۳۷.
  11. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۲۴.
  12. صدوق، الخصال، ج۲، ص۶۲۰.
  13. ر. ک: متقی هندی، علی، کنزالعمال، ج۲، ص۶۱۲.
  14. بحارالانوار، ج۹۳، ص۲۸.
  15. غررالحکم، ح۴۲۴۰.
  16. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۲۶.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۷۸.
  18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۷۶.
  19. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۲۷.
  20. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  21. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۷.
  22. سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۷۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۹۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۸۸.
  23. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۲۷.
  24. «و چون موجی سایه‌بان‌آسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشته‌اند می‌خوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانه‌رو هستند و نشانه‌های ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمی‌کند» سوره لقمان، آیه ۳۲.
  25. «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
  26. بحارالانوار، ج۴، ص۹۵.
  27. الکافی، ج۲، ص۴۶۸.
  28. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  29. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۳۸.
  30. «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» سوره بقره، آیه ۱۵۲.
  31. «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
  32. «بگو: اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمی‌دهد» سوره فرقان، آیه ۷۷.
  33. «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم، دعاکننده چون مرا بخواند دعا (ی او) را پاسخ می‌دهم؛ پس باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند باشد که راهیاب شوند» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
  34. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۵۷.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸.
  36. دیلمی، حسن بن محمد، اعلام الدین، ص۲۶۹؛ بحارالانوار، ج۹۳، ص۳۷۶.
  37. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۴۰.
  38. «آنان که از نماز خویش غافلند» سوره ماعون، آیه ۵.
  39. ر. ک: طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۴۱۵؛ طبرسی، امین الاسلام، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۵۶؛ المیزان، ج۲۰، ص۳۶۸.
  40. «همانان که در نماز خویش فروتنند» سوره مؤمنون، آیه ۲.
  41. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۸، ص۶؛ المیزان، ج۱۵، ص۷.
  42. ورام، ابوالحسن، تنبیه الخواطر، ج۱، ص۳۰۲.
  43. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۷.
  44. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۳۴۲.
  45. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
  46. «گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بی‌گمان این تویی که بسیار بخشنده‌ای» سوره ص، آیه ۳۵.
  47. «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر که جایگاهی معیّن دارد» سوره صافات، آیه ۱۶۴.
  48. محقق دواتی، شرح رباعیات فلسفی، ص۷۳.
  49. همدانی، عین القضاة، زبدة الحقائق، ص۳۲، فصل ۲۵.
  50. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  51. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۶، ح۱۲.
  52. «چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.
  53. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
  54. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
  55. «آتش برافروخته خداوند است * که به دل‌ها راه می‌یابد» سوره همزه، آیه ۶-۷.
  56. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
  57. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.
  58. جوادی آملی، عبدالله، مقاله «حیات عارفانه امام علی»، دانشنامه امام علی ج۴، ص ۵۰.