جرهم در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'صحابه نگاران' به 'صحابهنگاران') |
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== [[مهاجرت]] [[جرهم]] به [[مکه]] == | == [[مهاجرت]] [[جرهم]] به [[مکه]] == | ||
منابع از مهاجرت جرهمیان، سالها پیش از میلاد [[مسیح]]، از [[یمن]] به [[حجاز]] سخن گفته و از سکونت آنان ابتدا در تهامه در [[غرب]] مکه یا [[عرفات]] (در ۲۳ کیلومتری [[شرق]] مکه) <ref> المعالم الاثیره، ص ۱۸۹. </ref> و سپس نزدیک [[زمزم]] یاد کردهاند؛<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۹. </ref> گویا با گسترش جمعیتی تیرههای [[قحطانی]] یمن و [[اختلاف]] شدید آنان بر سر [[ریاست]] و [[قدرت]]، جرهمیها ناگزیر شدند [[یمن]] را ترک کنند و در [[حجاز]] مستقر شوند. <ref> الاخبار الطوال، ص ۸ - ۹؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳. </ref> اینان ابتدا قصد داشتند به [[شام]] کوچ کنند؛ اما آن گاه که در مسیر خود در وادی [[مکه]] آب یافتند همانجا ماندند. <ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۷۹ - ۱۸۰. </ref> برخی گزارشها نیز در بیان سبب این [[مهاجرت]] به عامل دیگری اشاره دارند، بر این اساس در پی [[غلبه]] یَعْرُب بن [[قحطان]] ([[برادر]] [[جرهم]]) بر [[قوم عاد]] در یمن و از میان برداشتن [[سلطه]] عمالقه در حجاز، وی [[حکومت]] حجاز را به [[جرهم]] واگذاشت و او نیز به همراه [[خانواده]] خود به این سو مهاجرت کرد. <ref> تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۰ - ۳۱؛ معجم قبایل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳. </ref> این در حالی است که برخی انقراض عمالقه را به دست جرهم در نبردی نزدیک مکه دانستهاند. <ref>معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۱؛ الاخبار الطوال، ص ۸ - ۹؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۰. </ref> به نظر میرسد که درگیری جرهم و عمالقه به دورههای بعدی حضور این [[قبایل]] در مکه باز میگردد؛ اما برخی از منابع آن را به ابتدای ورود جرهم به مکه سرایت دادهاند. پس از سکونت [[هاجر]] و [[اسماعیل]] در مکه و جوشش چشمه [[زمزم]]، [[جرهمیان]] ساکن در اطراف مکه بدان سو حرکت کردند و با دیدن هاجر و اسماعیل و شناختن آنان، از هاجر خواستند تا در کنار زمزم، که در آن [[روزگار]] سکنه نداشت، ساکن شوند؛<ref>صحیح البخاری، ج ۳، ص ۷۸؛ السنن الکبری، ج ۵، ص ۱۰۰ - ۱۰۱. </ref> اما هاجر سکونت [[قطعی]] آنان را منوط به کسب اجازه از [[حضرت ابراهیم]] دانست. بدین شکل جرهمیان چادرهای خود را در آنجا برپا کردند و با بازگشت [[مجدد]] [[ابراهیم]] به مکه و [[رضایتمندی]] او از [[همسایگی]] [[جرهم]]، [[سکونت]] خود را در [[مکه]] [[قطعی]] کردند. در این میان [[جرهمیان]] نیز هر یک با اهدای یک تا دو گوسفند به [[اسماعیل]] به تقویت [[روابط]] خود با [[خاندان ابراهیم]] | منابع از مهاجرت جرهمیان، سالها پیش از میلاد [[مسیح]]، از [[یمن]] به [[حجاز]] سخن گفته و از سکونت آنان ابتدا در تهامه در [[غرب]] مکه یا [[عرفات]] (در ۲۳ کیلومتری [[شرق]] مکه) <ref> المعالم الاثیره، ص ۱۸۹. </ref> و سپس نزدیک [[زمزم]] یاد کردهاند؛<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۹. </ref> گویا با گسترش جمعیتی تیرههای [[قحطانی]] یمن و [[اختلاف]] شدید آنان بر سر [[ریاست]] و [[قدرت]]، جرهمیها ناگزیر شدند [[یمن]] را ترک کنند و در [[حجاز]] مستقر شوند. <ref> الاخبار الطوال، ص ۸ - ۹؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳. </ref> اینان ابتدا قصد داشتند به [[شام]] کوچ کنند؛ اما آن گاه که در مسیر خود در وادی [[مکه]] آب یافتند همانجا ماندند. <ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۷۹ - ۱۸۰. </ref> برخی گزارشها نیز در بیان سبب این [[مهاجرت]] به عامل دیگری اشاره دارند، بر این اساس در پی [[غلبه]] یَعْرُب بن [[قحطان]] ([[برادر]] [[جرهم]]) بر [[قوم عاد]] در یمن و از میان برداشتن [[سلطه]] عمالقه در حجاز، وی [[حکومت]] حجاز را به [[جرهم]] واگذاشت و او نیز به همراه [[خانواده]] خود به این سو مهاجرت کرد. <ref> تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۰ - ۳۱؛ معجم قبایل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳. </ref> این در حالی است که برخی انقراض عمالقه را به دست جرهم در نبردی نزدیک مکه دانستهاند. <ref>معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۱؛ الاخبار الطوال، ص ۸ - ۹؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۰. </ref> به نظر میرسد که درگیری جرهم و عمالقه به دورههای بعدی حضور این [[قبایل]] در مکه باز میگردد؛ اما برخی از منابع آن را به ابتدای ورود جرهم به مکه سرایت دادهاند. پس از سکونت [[هاجر]] و [[اسماعیل]] در مکه و جوشش چشمه [[زمزم]]، [[جرهمیان]] ساکن در اطراف مکه بدان سو حرکت کردند و با دیدن هاجر و اسماعیل و شناختن آنان، از هاجر خواستند تا در کنار زمزم، که در آن [[روزگار]] سکنه نداشت، ساکن شوند؛<ref>صحیح البخاری، ج ۳، ص ۷۸؛ السنن الکبری، ج ۵، ص ۱۰۰ - ۱۰۱. </ref> اما هاجر سکونت [[قطعی]] آنان را منوط به کسب اجازه از [[حضرت ابراهیم]] دانست. بدین شکل جرهمیان چادرهای خود را در آنجا برپا کردند و با بازگشت [[مجدد]] [[ابراهیم]] به مکه و [[رضایتمندی]] او از [[همسایگی]] [[جرهم]]، [[سکونت]] خود را در [[مکه]] [[قطعی]] کردند. در این میان [[جرهمیان]] نیز هر یک با اهدای یک تا دو گوسفند به [[اسماعیل]] به تقویت [[روابط]] خود با [[خاندان ابراهیم]] دست زدند. <ref> مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۹؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۸۸ - ۸۹. </ref> به گزارش [[مسعودی]]، نخست عمالقه و سپس [[جرهم]] با اجازه [[هاجر]] در مکه ساکن شدند. <ref> مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۰ - ۵۲. </ref> به نظر میرسد [[مورخان]] درباره جرهم و روابطشان با اسماعیل و هاجر در این مقطع به قصه پردازی روی آوردهاند، چرا که [[ابراهیم]] و اسماعیل برای آنان شناخته شده نبودند تا [[حرمت]] و [[شأن]] آنها را نگه داشته، برای استفاده از آب [[زمزم]] [[منتظر]] اجازه هاجر و ابراهیم باشند، به ویژه آنکه هنوز [[کعبه]] ساخته نشده و نهاد [[حج]] تأسیس نشده بود، ضمن آنکه مسئله جرهمیان پس از [[مهاجرت]]، مسئله [[مرگ]] و [[حیات]] بود و در چنین اوضاعی برای دسترسی به آب به اجازه یک [[زن]] اهمیتی نمیدهند. | ||
بعدها اسماعیل از جرهمیان همسری برگزید. برخی هر دو [[همسر]] اسماعیل را [[جرهمی]] میدانند و بر این باورند که بعد از [[طلاق]] همسر اول به توصیه پدرش، با [[رعله]] یا [[سیده]] یا حیفاء دختر [[مضاض بن عمرو]] <ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۶ - ۲۷؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۲۰؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۲؛ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۱. </ref> یا سامه دختر [[مهلهل بن سعدجرهمی]]<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲. </ref> [[ازدواج]] کرد و از او صاحب ۱۲ پسر شد. برخی از محققان بر اساس گزارش [[تورات]] بر این باورند که اسماعیل ابتدا با دختری از جرهم [[ازدواج]] کرد و پس از طلاق دادن او همسری [[مصری]] [[اختیار]] کرد و از او صاحب فرزندانی شد. <ref>المفصل، ج ۱، ص ۴۳۴ - ۴۳۵؛ احکام القرآن، ج ۴، ص ۱۹۵۷. </ref> بعدها [[جرهمیان]] به سبب این [[ازدواج]] چندان اعتبار یافتند که حتی [[شایسته]] [[خلافت]] شمرده شدند. <ref> روح المعانی، ج ۱۳، ص ۳۱۷. </ref> در نسلهای بعدی نیز ازدواجهایی میان جرهمیان و [[فرزندان]] [[اسماعیل]] صورت گرفت، چنان که [[همسر]] [[معد بن عدنان]]،<ref> السیرة النبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۱۹۰. </ref> [[نزار بن معد]]،<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴؛ الطبقات، ج ۱، ص ۵۹. </ref>[[مضر]] بن نزار <ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۴۹؛ الانباه علی قبائل الرواة، ص ۶۴. </ref> و [[مالک بن نضر]]،<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲؛ الطبقات، ج ۱، ص ۶۵. </ref> بزرگ [[کنانه]] و از اجداد [[پیامبر]] را زنانی از [[جرهم]] دانستهاند.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[جرهم (مقاله)|مقاله «جرهم»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref> | بعدها اسماعیل از جرهمیان همسری برگزید. برخی هر دو [[همسر]] اسماعیل را [[جرهمی]] میدانند و بر این باورند که بعد از [[طلاق]] همسر اول به توصیه پدرش، با [[رعله]] یا [[سیده]] یا حیفاء دختر [[مضاض بن عمرو]] <ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۶ - ۲۷؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۲۰؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۲؛ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۱. </ref> یا سامه دختر [[مهلهل بن سعدجرهمی]]<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲. </ref> [[ازدواج]] کرد و از او صاحب ۱۲ پسر شد. برخی از محققان بر اساس گزارش [[تورات]] بر این باورند که اسماعیل ابتدا با دختری از جرهم [[ازدواج]] کرد و پس از طلاق دادن او همسری [[مصری]] [[اختیار]] کرد و از او صاحب فرزندانی شد. <ref>المفصل، ج ۱، ص ۴۳۴ - ۴۳۵؛ احکام القرآن، ج ۴، ص ۱۹۵۷. </ref> بعدها [[جرهمیان]] به سبب این [[ازدواج]] چندان اعتبار یافتند که حتی [[شایسته]] [[خلافت]] شمرده شدند. <ref> روح المعانی، ج ۱۳، ص ۳۱۷. </ref> در نسلهای بعدی نیز ازدواجهایی میان جرهمیان و [[فرزندان]] [[اسماعیل]] صورت گرفت، چنان که [[همسر]] [[معد بن عدنان]]،<ref> السیرة النبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۱۹۰. </ref> [[نزار بن معد]]،<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴؛ الطبقات، ج ۱، ص ۵۹. </ref>[[مضر]] بن نزار <ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۴۹؛ الانباه علی قبائل الرواة، ص ۶۴. </ref> و [[مالک بن نضر]]،<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲؛ الطبقات، ج ۱، ص ۶۵. </ref> بزرگ [[کنانه]] و از اجداد [[پیامبر]] را زنانی از [[جرهم]] دانستهاند.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[جرهم (مقاله)|مقاله «جرهم»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref> |
نسخهٔ ۲ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۷
مقدمه
جُرهم از مشهورترین قبایل قَحطانی یمن در روزگار قدیماند که مدتی زمامدار مکه و متولی امور کعبه بودند. واژه جرهم را عربی دانستهاند؛ ولی ابن کلبی آن را معرّب ذُرهم میداند. [۱] ابن سعد و طبری نام جرهم را هَذرم نوشتهاند [۲] که در تورات نیز به شکل هدورام "Hadoram" آمده است. [۳] گزارشهای مربوط به گذشته جرهم، نسب آنها و تحولاتی که طی کردهاند بر اثر فاصله طولانی میان این رخدادها و ثبت آنها اتقانآور نیستند، هر چند عموم تاریخنگاران به نوعی درباره این اطلاعات به اجماع رسیده باشند.
در منابع اسلامی از دو قبیله متفاوت به نام "جرهم اولی" (نخستین) و "جرهم قحطانی" یاد شده است. از تاریخ جرهم اولی اطلاعات چندانی در منابع وجود ندارد. [۴] به نوشته مورخان، آنان از نسل سام بن نوح بودند که در دوره عاد و ثمود میزیستند و سپس منقرض شدند، از این رو آنان را "عرب بائده" (منقرض شده) نیز خواندهاند. [۵] برخی مفسران ذیل آیه ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ﴾[۶] و ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾[۷] که در آنها خداوند به شمار اندک مؤمنان و نجات یافتگان همراه نوح اشاره دارد، با استناد به روایتی از ابن عباس از ۸۰ حاضر و نجات یافته در کشتی، یک نفر را جرهمی دانستهاند،[۸] هرچند این روایت پذیرفتنی نیست، زیرا چنانچه جرهم اولی از نسل سام بن نوح باشد نمیتواند در طوفان نوح حضور داشته باشد.
اما جرهم دوم که آنان را غیر از جرهم اولی دانستهاند، به جرهم فرزند [۹] یا نبیره قحطان [۱۰] نیای اعلای عرب جنوبی [۱۱] منتسب هستند. قحطان (معرّب یَقْطُن) [۱۲] را نیز از اعقاب سام بن نوح [۱۳] برشمردهاند. بعدها برخی برای کاستن منزلت جرهمیان، پدرِ جرهم را از ملائکه گناهکار و رانده شده خداوند دانستند. [۱۴] مجموعه بزرگ بنی یَعْرُب (بن قحطان) با دو بطن گسترده خود به نام حِمْیَر [۱۵] و کَهْلان [۱۶] از بزرگ ترین قبایل همعرض جرهم به شمار میآید. مادر جرهم را نیز زنی از قبیلهای عرب به نام عَمالقه دانستهاند[۱۷].[۱۸]
مهاجرت جرهم به مکه
منابع از مهاجرت جرهمیان، سالها پیش از میلاد مسیح، از یمن به حجاز سخن گفته و از سکونت آنان ابتدا در تهامه در غرب مکه یا عرفات (در ۲۳ کیلومتری شرق مکه) [۱۹] و سپس نزدیک زمزم یاد کردهاند؛[۲۰] گویا با گسترش جمعیتی تیرههای قحطانی یمن و اختلاف شدید آنان بر سر ریاست و قدرت، جرهمیها ناگزیر شدند یمن را ترک کنند و در حجاز مستقر شوند. [۲۱] اینان ابتدا قصد داشتند به شام کوچ کنند؛ اما آن گاه که در مسیر خود در وادی مکه آب یافتند همانجا ماندند. [۲۲] برخی گزارشها نیز در بیان سبب این مهاجرت به عامل دیگری اشاره دارند، بر این اساس در پی غلبه یَعْرُب بن قحطان (برادر جرهم) بر قوم عاد در یمن و از میان برداشتن سلطه عمالقه در حجاز، وی حکومت حجاز را به جرهم واگذاشت و او نیز به همراه خانواده خود به این سو مهاجرت کرد. [۲۳] این در حالی است که برخی انقراض عمالقه را به دست جرهم در نبردی نزدیک مکه دانستهاند. [۲۴] به نظر میرسد که درگیری جرهم و عمالقه به دورههای بعدی حضور این قبایل در مکه باز میگردد؛ اما برخی از منابع آن را به ابتدای ورود جرهم به مکه سرایت دادهاند. پس از سکونت هاجر و اسماعیل در مکه و جوشش چشمه زمزم، جرهمیان ساکن در اطراف مکه بدان سو حرکت کردند و با دیدن هاجر و اسماعیل و شناختن آنان، از هاجر خواستند تا در کنار زمزم، که در آن روزگار سکنه نداشت، ساکن شوند؛[۲۵] اما هاجر سکونت قطعی آنان را منوط به کسب اجازه از حضرت ابراهیم دانست. بدین شکل جرهمیان چادرهای خود را در آنجا برپا کردند و با بازگشت مجدد ابراهیم به مکه و رضایتمندی او از همسایگی جرهم، سکونت خود را در مکه قطعی کردند. در این میان جرهمیان نیز هر یک با اهدای یک تا دو گوسفند به اسماعیل به تقویت روابط خود با خاندان ابراهیم دست زدند. [۲۶] به گزارش مسعودی، نخست عمالقه و سپس جرهم با اجازه هاجر در مکه ساکن شدند. [۲۷] به نظر میرسد مورخان درباره جرهم و روابطشان با اسماعیل و هاجر در این مقطع به قصه پردازی روی آوردهاند، چرا که ابراهیم و اسماعیل برای آنان شناخته شده نبودند تا حرمت و شأن آنها را نگه داشته، برای استفاده از آب زمزم منتظر اجازه هاجر و ابراهیم باشند، به ویژه آنکه هنوز کعبه ساخته نشده و نهاد حج تأسیس نشده بود، ضمن آنکه مسئله جرهمیان پس از مهاجرت، مسئله مرگ و حیات بود و در چنین اوضاعی برای دسترسی به آب به اجازه یک زن اهمیتی نمیدهند.
بعدها اسماعیل از جرهمیان همسری برگزید. برخی هر دو همسر اسماعیل را جرهمی میدانند و بر این باورند که بعد از طلاق همسر اول به توصیه پدرش، با رعله یا سیده یا حیفاء دختر مضاض بن عمرو [۲۸] یا سامه دختر مهلهل بن سعدجرهمی[۲۹] ازدواج کرد و از او صاحب ۱۲ پسر شد. برخی از محققان بر اساس گزارش تورات بر این باورند که اسماعیل ابتدا با دختری از جرهم ازدواج کرد و پس از طلاق دادن او همسری مصری اختیار کرد و از او صاحب فرزندانی شد. [۳۰] بعدها جرهمیان به سبب این ازدواج چندان اعتبار یافتند که حتی شایسته خلافت شمرده شدند. [۳۱] در نسلهای بعدی نیز ازدواجهایی میان جرهمیان و فرزندان اسماعیل صورت گرفت، چنان که همسر معد بن عدنان،[۳۲] نزار بن معد،[۳۳]مضر بن نزار [۳۴] و مالک بن نضر،[۳۵] بزرگ کنانه و از اجداد پیامبر را زنانی از جرهم دانستهاند.[۳۶]
زبان جرهم
اینکه جرهم به چه زبانی سخن میگفتند محل نزاع فراوانی قرار گرفته است؛ برخی زبان جرهمیان را عربی [۳۷] و آنان را فصیحترین عرب شمردهاند،[۳۸] از این رو بر این باورند که اسماعیل که به زبان سُریانی سخن میگفت، بر اثر همزیستی با جرهم، عربی را از آنان فرا گرفت. [۳۹] در برابر، گروهی با تعصب نسبت به عرب بودن اسماعیل مدعی شدهاند که زبان جرهمیان هیچ گاه عربی نبوده و اسماعیل خود از ابتدا به زبان عربی سخن میگفته است. [۴۰] تقابل این دو نظر را نتیجه تعصب قحطانیان (دیدگاه اول) و نزاریان(دیدگاه دوم) دانستهاند. [۴۱] برخی دیگر ضمن تأیید روایت ابن عباس درباره عربی آموختن اسماعیل از جبرئیل، درصدد انکار زبان عربیجرهم برنیامدهاند؛ ولی میان عربی جرهم و عربی اسماعیل تمایز قائل شده و عربی جرهم را متفاوت با زبان قرآن دانستهاند. [۴۲] در برابر، ابن ابی بریده مراد از لسان عربی را در آیه ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾[۴۳] که در آن خداوند به نزول قرآن به زبان عربی روشن تصریح دارد زبان جرهمیان دانسته است. [۴۴] منابع از برخی واژگان عربی جرهم در قرآن یاد کردهاند که از آن میان میتوان به ﴿أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ در آیه ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا﴾[۴۵] اشاره کرد [۴۶]؛ همچنین کلمه ﴿فَبَاءُوا﴾ را در آیه ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾[۴۷] از لغات جرهمی دانسته شده است[۴۸]. در این آیه خداوند کافرانی را که از روی ستم به کتاب او کفر ورزیدند به خشم خود و عذاب خوار کننده تهدید میکند. از دیگر لغات جرهمی قرآن باید به ﴿ يَيْأَسِ﴾ در آیه ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[۴۹] اشاره کرد[۵۰]. سیوطی نیز از ۲۵ لغت جرهمی به کار رفته در قرآن نام برده است. [۵۱].[۵۲]
جرهم و اداره امور مکه
با مرگ نابت بن اسماعیل اداره امور کعبه از دست فرزندان اسماعیل خارج و به دست جرهم افتاد. از مضاض بن عمرو بن حارث بن مضاض [۵۳] و به روایتی حارث بن مضاض [۵۴] به عنوان نخستین سران جرهمی متولی کعبه یاد کردهاند؛ اما یعقوبی برخلاف دیگران بر این باور است که جرهمیان به جهت احترام به فرزندان اسماعیل همواره امور کعبه را به آنان وا میگذاشتند. [۵۵] در این زمان جرهم برای تحقق حاکمیت مطلق خود بر مکه، با عمالقه که در آنجا میزیستند وارد جنگ شدند و پس از پیروزی بر آنان حکومت ۳۰۰ ساله خود را بر مکه آغاز کردند. [۵۶] برخی منابع با ذکر دو نبرد میان جرهم و عمالقه آوردهاند که در نخستین درگیری، عمالقه بر جرهم غلبه یافتند؛ اما در نبرد دوم جرهم پیروز شدند؛[۵۷] همچنین جرهم برای توسعه قلمرو خود با قبیله ای دیگر با نام قطوراء که در پایین مکه میزیستند وارد جنگ شدند و آنان را نیز شکست دادند. [۵۸] دینوری نیز از نبردی میان جرهم و بنو معتمر یاد کرده است که با هدف اقامت در مکه به آنجا مهاجرت کرده بودند. [۵۹] نبرد دیگر جرهم با یهودیانی بود که از شمال به سوی مکه آمده بودند. در این نبرد حارث بن مضاض توانست بر یهودیان غلبه کند. [۶۰] طبری نیز از درگیری حارث بن مضاض با دَوْس العُتُق یهودی سخن به میان آورده است. در این نبرد بسیاری از جرهمیان کشته شدند. [۶۱] در روند مهاجرت قبایل اَزْدی از یمن به مناطق مرکزی و شمالی شبه جزیره، جرهم با چالش جدیدی روبهرو شدند؛ بخشی از ازدیان جنوب با هدف سکونت در مکه به رهبری ثعلبة بن عامر وارد نبردی با جرهم شدند؛ ولی شکست خوردند. [۶۲] در پی این شکست برخی از آنان که بعدها به خزاعه شهرت یافتند، با پذیرش حاکمیت جرهم در اطراف مکه ساکن شدند و به تدریج با آنان روابط خویشاوندی برقرار کردند تا آنکه در مقطعی دیگر به رهبری عمرو بن ربیعه که مادری جرهمی داشت و مدعی پرده داری کعبه بود وارد نبردی دیگر با جرهم شده، به حاکمیت آنان پایان دادند. [۶۳] از عوامل شکست جرهمیان میتوان به همراهی بنی بکر، از اسلاف قریش و فرزندان اسماعیل، با خزاعه اشاره کرد؛[۶۴] همچنین گفته شده: پیش از نبرد با خزاعه بیش از ۸۰ تن از مردان جرهم بر اثر ابتلا به عذاب الهی (خونریزی بینی و دملهای چرکین) مردند و بدین شکل از قدرت نظامی آنان کاسته شد. [۶۵] درباره عدم مشروعیت حاکمان جرهمی که به عذاب الهی و انقراضشان انجامید مطالب فراوان و گاه افسانه گونه ای آورده شده تا اقدام بنی بکر و خزاعه را توجیه کرده باشند که از آن جمله بر هتک حرمت کعبه توسط جرهم تأکید فراوانی شده است. افسانه زنای دو تن از جرهم به نامهای اُساف و نائله درون کعبه که به سنگ شدن آنان انجامید [۶۶] و نیز سرقت ۵ تن جرهمی از هدایا و نذورات کعبه که بر اثر سقوط یکی از دزدان به درون چاه محل نگهداری اموالِ کعبه ناکام ماند [۶۷] از موارد هتک حرمت دانستهاند؛ همچنین گفته شده که جرهمیان به حاجیان و مسافران نیز ستم میکردند. در این خصوص بسیاری از منابع آورده اند: جرهم که تا پیش از غلبه بر قطوراء در قعیقعان در بالای مکه ساکن بودند، به همراه قَطوراء که در اجیاد در پایین مکه سکنا داشتند از اموال افرادی که از سمت آنان وارد مکه میشدند عُشریه میگرفتند و پس از غلبه جرهم بر قطوراء که با همراهی فرزندان اسماعیل نیز همراه بود ظلم جرهم فزونی یافت [۶۸]. از این نبرد به عنوان نخستین بغی در مکه نام بردهاند. [۶۹] در این میان سخنان و هشدارهای مضاض نیز مانع اقدامات جرهمیان نشد. او مردمان خود را از حرمتشکنی حرم و ظلم به واردان و پناه آورندگان به حرم برحذر داشت و سرنوشت عمالقه را یادآور شد که به سبب استخفاف حرم و ستم به مردم به اراده الهی نابود شدند؛ اما جرهمیان مال و سلاح خود را به رخ کشیده، خود را برترین عرب و از این رو شکست ناپذیر میپنداشتند. [۷۰] ریشه داشتن پیمان حلف الفضول در عصر جرهم که با هدف حمایت از مظلومان، میان چند تن از جوانمردان جرهم بسته شده بود [۷۱] نیز میتواند حاکی از رواج ظلم در این دوره باشد.
مضاض بن عمرو حاکم جرهم قبل از نبرد با خزاعه، در مخالفت با این جنگ، به همراه نزدیکانش از صحنه درگیری خارج شد [۷۲] و به دره قَنَوْنَی از درههای سَرات میان مکه و یمن رفت،[۷۳] از این رو عمرو بن حارث بن مضاض رهبری جرهمیان باقی مانده را در نبرد با خزاعه بر عهده گرفت. [۷۴] وی پس از شکست و به هنگام فرار از مکه دو آهوی طلایی را که به گمان مسعودی ساسان نیای بزرگ ساسانیان ایران به کعبه هدیه کرده بود [۷۵] به همراه اشیایی دیگر از جمله ۵ شمشیر در چاه زمزم انداخت و این چاه را با خاک پر و پنهان کرد. [۷۶] در پی شکست جرهم از خزاعه و اخراج آنان از مکه، مضاض بن عمرو رئیس جرهم نیز که در مخالفت با این جنگ از مکه خارج شده بود از خزاعه خواست تا به مکه بازگردد؛ ولی این بار خزاعیان از ورود او و دیگر جرهمیان مانع شدند و آنان را به مرگ تهدید کردند. [۷۷] آن دسته از جرهمیان که توانستند از این کشتار جان سالم به در ببرند به همراه رئیس خود به سرزمین جهینه یا نواحی عسیر(در جنوب شبه جزیره و در منطقه یمن) [۷۸] رفتند؛ ولی در آنجا همگی بر اثر سیلی نابود شدند. [۷۹] طبری از شکست و نابودی جرهم به دست مَعَد بن عدنان از نوادگان اسماعیل و اجداد پیامبر حکایت دارد. [۸۰] یعقوبی معتقد است که اضمحلال سلطه جرهم از زمان اُدَد، پدر عدنان، آغاز شده بود. [۸۱] به احتمالی این گزارشها درصدد بیان این واقعیتاند که مقدمات شکست جرهم از دوره معد یا ادد پایهریزی شده است.
ابن خلدون به نقل از ابن سعید از ۱۱ حاکم جرهمی یاد کرده است: جرهم بن قحطان، عبدیالیل بن جرهم، عبدالمدان بن جرهم (عبدالمدان بن عبدیالیل)، [۸۲] نُفَیلة بن عبدالمدان، عبدالمسیح بن نفیله، مُضاض بن عبدالمسیح (معاصر با اسماعیل)، حرث بن مضاض، جرهم بن عبدیالیل، عمرو بن حرث بن مضاض، بشیر بن حرث و مضاض بن عمرو بن مضاض [۸۳]. این حاکمان تا مدتها تابع حکومت بنی یعرب، عموزادگان خود در یمن بودند. [۸۴] یعقوبی نیز با اختلاف فراوانی به نامهای حاکمان پس از حرث بن مضاض اشاره کرده است. [۸۵] به نقل از همدانی قبور برخی شاهان جرهم در دوحة الزیتون، نزدیک مکه، قرار داشت. [۸۶] ابن کثیر نیز به قبور ملوک جرهم در غاری نزدیک مکه اشاره دارد که عبدالله بن جدعان بزرگ قبیله بنوتیم (پسرعموی پدر ابوبکر) آن را کشف کرد و اشیای گرانبهای آن را ربود. [۸۷] به رغم پایان حکومت جرهم در مکه، گروهها و تیرههایی از این قبیله به حیات خود در جزیرة العرب ادامه دادند که شواهدی از این امر در منابع اسلامی وجود دارد. برخی نیز بنی لِحیان را از بازماندگان جرهم میدانند. [۸۸].[۸۹]
اعتقادات و آداب جرهم
از پیشینه اعتقادی جرهم اطلاعی در دست نیست؛ ولی با دعوت ابراهیم به حج در سفر سوم خود به مکه، جرهم دعوت او را اجابت کردند [۹۰] و با او و اسماعیل حج گزاردند. [۹۱] آنان برای خود تلبیه ای مخصوص داشتند. [۹۲] جرهمیان آن گاه که کعبه برای دومین بار بر اثر حوادث طبیعی ویران شد آن را بازسازی کردند [۹۳]. بعدها هم با روی کار آمدن خزاعیان هنگامی که رهبر خزاعه تلاش داشت تا بت پرستی را در مکه رواج دهد، مردی جرهمی تغییر دین ابراهیم و ترویج بت پرستی را به دست وی ستمکاری خواند. [۹۴] برخی مفسران، در تفسیر آیه ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۹۵] اسماعیل را پیامبر جرهم دانستهاند که بر اساس صحف ابراهیم آنان را به یکتاپرستی دعوت میکرد[۹۶]
ابن کلبی نیز در تفسیر آیه ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۹۷] از اسماعیل به عنوان پیامبر جرهم یاد کرده است[۹۸].[۹۹]
جرهم در عصر بعثت
با توجه به پراکندگی جمعیتی جرهم پس از انقراض حکومت آنان واکنش اولیه بازماندگان از جرهم در برابر پدیده ظهور پیامبر اکرم (ص) در منابع انعکاس نیافته است. در این میان تنها از چند گزارش میتوان به اسلام برخی از جرهمیان و ارتباط آنان با پیامبر پی برد. برخی از صحابهنگاران از آسیه جرهمی دختر فرج که در حجون نزدیک مکه میزیسته یاد کرده و او را صحابی پیامبر شمرده است؛[۱۰۰] نیز قبیله ای ناشناخته با نام بنی سامر که تنها در برخی منابع فقهی از آنان یاد شده به جرهم نسبت داده شدهاند. اینان که به زنبورداری اشتغال داشتند یک دهم محصول خود را مالیات به پیامبر میدادند؛ ولی در دوره عمر از پرداخت آن سر باز زدند. [۱۰۱] اما بنی لِحیان که آنان را از بقایای جرهم دانستهاند [۱۰۲] در صفر سال چهارم هجری با به شهادت رساندن ۵ تن از یاران پیامبر و اسیر کردن دو تن دیگر و سپس فروش اسیران به قریش که به شهادتشان انجامید تا مدتها مورد لعن و نفرین پیامبر بودند [۱۰۳].
برخی مفسران در شأن نزول آیه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾[۱۰۴] به نفرین آن حضرت در حق بنی لحیان اشاره کردهاند [۱۰۵]. سپس آن حضرت در جمادی الاولی سال ۵ هجری و به نقلی ربیع الاول سال ۶ هجری [۱۰۶] برای انتقام خون شهدای رجیع با ۲۰۰ سوار به سوی بنی لحیان حرکت کرد؛ ولی آنان با اطلاع از اقدام پیامبر به کوهها گریختند، از این رو مسلمانان بدون درگیری به مدینه بازگشتند. [۱۰۷] کتاب اخبار جرهم هشام بن محمد بن سائب کلبی [۱۰۸] و کتاب جرهم محدث شیعی، ابراهیم بن سلیمان خزاز کوفی از جمله کتبیاند که درباره سرگذشت جرهم نگاشته شدهاند؛[۱۰۹] همچنین داستانهای عبید بن شریه جرهمی که عصر پیامبر را درک و بعدها نیز اخبار پیشینیان را برای معاویه نقل کرده بود با نام اخبار عبید بن شریه الجرهمی فی اخبار الیمن و اشعارها و انسابها همراه با کتاب التیجان ابن هشام چاپ شده است، از این رو عبید را نخستین نویسنده و مترجم عرب دانسته اند[۱۱۰].[۱۱۱]
منابع
پانویس
- ↑ جمهره اللغه، ج ۲، ص ۱۴۳.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۴۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۴۳.
- ↑ کتاب مقدس، تکوین، ۲۷:۱۰؛ اخبار، ۲۱:۱؛ المفصل، ج ۱، ص ۲۶۱.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۱۹؛ صبح الاعشی، ج ۴، ص ۲۴۵.
- ↑ «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونهای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانوادهات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند» سوره هود، آیه ۴۰.
- ↑ «آنگاه ما او و کسانی را که در آن کشتی آکنده، همراه او بودند رهانیدیم» سوره شعراء، آیه ۱۱۹.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۸، ص ۲۷۹۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲؛ مروج الذهب، ج ۱، ص ۳۸؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۴۳؛ الطبقات، ج ۱، ص ۴۳.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳؛ المعارف، ص ۲۷؛ البحر المحیط، ج ۴، ص ۳۲۶.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۸ ـ ۹؛ الاستغاثه، ج ۱، ص ۷۲؛ مروج الذهب، ج ۱، ص ۳۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۳۱۳؛ الحیوان، ج ۱، ص ۱۸۷.
- ↑ الانباه علی قبائل الرواه، ص ۱۳۳؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۷۶.
- ↑ الاخبار الطوال، ص ۴۱؛ الانساب، ج ۴، ص ۳۵؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۴۷ - ۲۴۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص ۷.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المعالم الاثیره، ص ۱۸۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۹.
- ↑ الاخبار الطوال، ص ۸ - ۹؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۷۹ - ۱۸۰.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۰ - ۳۱؛ معجم قبایل العرب، ج ۱، ص ۱۸۳.
- ↑ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۱؛ الاخبار الطوال، ص ۸ - ۹؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۳، ص ۷۸؛ السنن الکبری، ج ۵، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۹؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۸۸ - ۸۹.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۰ - ۵۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۶ - ۲۷؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۲۰؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۲؛ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۱.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۲.
- ↑ المفصل، ج ۱، ص ۴۳۴ - ۴۳۵؛ احکام القرآن، ج ۴، ص ۱۹۵۷.
- ↑ روح المعانی، ج ۱۳، ص ۳۱۷.
- ↑ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۱۹۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴؛ الطبقات، ج ۱، ص ۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۴۹؛ الانباه علی قبائل الرواة، ص ۶۴.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲؛ الطبقات، ج ۱، ص ۶۵.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج ۱، ص ۱۳۸؛ المعارف، ص ۲۷.
- ↑ الغارات، ج ۲، ص ۷۶۶.
- ↑ الفهرست، ص ۸؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۷۷؛ الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص ۱۰۴.
- ↑ الاستغاثه، ج ۱، ص ۷۴؛ طبقات فحول الشعراء، ج ۱، ص ۹؛ التنبیه و الاشراف، ص ۷۰.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۷۷.
- ↑ طبقات فحول الشعراء، ج ۱، ص ۹ - ۱۰؛ تاج العروس، ج ۱، ص ۵۳.
- ↑ «به زبان عربی روشن» سوره شعراء، آیه ۱۹۵.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۹، ص ۲۸۱۸؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۹۴؛ المصنف، ج ۷، ص ۱۵۷.
- ↑ «و اگر میهراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که میپسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیکتر است» سوره نساء، آیه ۳.
- ↑ حقائق التأویل، ج ۵، ص ۳۰۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۳، ص ۲۴۸.
- ↑ «خود را به بد چیزی فروختند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است، از سر افزونجویی کفر میورزند (و میگویند:) چرا خداوند برای برخی از بندگانش که بخواهد، از بخشش خویش، فرو میفرستد! و سزاوار خشمی از پی خشمی گشتند و برای کافران، عذابی خواری آور، خواهد بود» سوره بقره، آیه ۹۰.
- ↑ التبیان، ج ۱، ص ۳۵۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۲۸۵.
- ↑ «و اگر قرآنی بود که کوهساران بدان به جنبش میافتاد یا زمین با آن پاره پاره میشد یا با آن مردگان به سخن آورده میشدند (باز ایمان نمیآوردند و کار ایمانشان با شما نیست)؛ بلکه تمام کارها از آن خداوند است؛ آیا مؤمنان درنیافتهاند که اگر خداوند بخواهد همه مردم را راهنمایی میکند؟ و به کافران همواره برای کارهایی که کردهاند بلایی سخت میرسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانهشان وارد میشود تا وعده خداوند فرا رسد، بیگمان خداوند در وعده (خویش) خلاف نمیورزد» سوره رعد، آیه ۳۱.
- ↑ تفسیر ابن عبدالسلام، ج ۲، ص ۱۵۴.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۳۸۴ - ۳۸۵.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۷.
- ↑ مروج الذهب، ج ۱، ص ۵۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۴.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۴.
- ↑ معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۱؛ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۳ - ۷۴.
- ↑ الاخبار الطوال، ص ۹.
- ↑ الاعلام، ج ۲، ص ۱۵۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۳۹۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۱۷۲ - ۱۷۳.
- ↑ المنمق، ص ۲۸۸؛ الاصنام، ص ۵۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۷ - ۳۸.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۰.
- ↑ المنمق، ص ۲۸۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۴ - ۷۵؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۸.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۳؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۵۴؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۴.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۳؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۸۷؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۳۶۸.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۲؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۸۲ - ۸۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۲ - ۷۴.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۴؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۸۳.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۴؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۸۷، ۹۰ - ۹۲.
- ↑ الاغانی، ج ۱۷، ص ۳۰۰ - ۳۰۱؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۸۰؛ المتنظم، ج ۲، ص ۳۱۰.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۵ - ۱۶؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۴.
- ↑ معجم البلدان، ج ۴، ص ۴۰۹؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۴.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۷۴ - ۷۵؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص ۲۳۴.
- ↑ مروج الذهب، ج ۱، ص ۲۵۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۱۶.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۱۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۹۵؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۵ - ۱۶؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۶.
- ↑ المعالم الاثیره، ص ۱۵۲.
- ↑ المنمق، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۳، ۲۸۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۳۹۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲.
- ↑ الاعلام، ج ۴، ص ۱۵۳.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۱.
- ↑ الاعلام، ج ۲، ص ۱۵۷، ۳۰۵؛ ج ۴، ص ۱۸۷؛ ج ۸، ص ۴۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۲۲.
- ↑ المفصل، ج ۱، ص ۳۶۲.
- ↑ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۲۷۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۲۳۷؛ سبل الهدی، ج ۶، ص ۵۰.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۶، ص ۲۵۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۷۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۵۳، ص ۹۹ ـ ۱۰۰؛ المحبّر، ص ۳۱۴.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲؛ صبح الاعشی، ج ۴، ص ۲۵۰؛ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۳.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۳؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۱۸۱.
- ↑ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ الوسیط، ج ۳، ص ۱۸۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۱۶.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ اسدالغابه، ج ۷، ص ۳؛ الاصابه، ج ۸، ص ۳.
- ↑ المبسوط، ج ۲، ص ۲۱۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۲۳۷.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۵۴ - ۳۵۶؛ صحیح ابن حبان، ج ۵، ص ۳۲۲.
- ↑ «- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بیگمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.
- ↑ جامع البیان، ج ۴، ص ۵۸؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۶؛ اسباب النزول، ص ۵۶.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۳۵؛ الطبقات، ج ۲، ص ۶۲؛ التنبیه و الاشراف، ص ۲۱۸.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۷۵۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۴.
- ↑ رجال النجاشی، ص ۴۳۴؛ الاعلام، ج ۲، ص ۱۱۸.
- ↑ رجال النجاشی، ص ۱۸.
- ↑ الاعلام، ج ۴، ص ۱۸۹.
- ↑ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.