جنگ مؤته: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = سریه | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = [[جنگ مؤته در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== | ==سریه چیست؟== | ||
{{اصلی|سریه}} | |||
==مؤته کجاست؟== | |||
{{اصلی|مؤته}} | |||
== | == مقدمه == | ||
در راستای توسعه و بسط [[فکر]] و [[اندیشه]] [[مکتب]] [[وحی]]، [[پیامبر اکرم]] [[تصمیم]] گرفت امپراطوری [[روم]] را به [[تعالیم اسلام]] [[دعوت]] کند و لذا گروهی ۱۵ نفره را برای امر [[تبلیغ]] و آشنایی با [[اسلام]] به سوی ناحیه [[شام]] فرستاد؛ ولی آنها نه تنها دعوت اسلام را نپذیرفتند بلکه [[نمایندگان]] پیامبر{{صل}} را [[شهید]] کردند. پیامبر{{صل}} گروهی دیگر از [[مسلمانان]] را به سوی [[بصری]] فرستاد که تحت امر امپراطوری روم بود؛ ولی [[فرماندار]] آنجا، [[شرحبیل]]، باز نمایندگان پیامبر را به [[شهادت]] رساند. این دو ماجرا سبب شد که پیامبر{{صل}} در سال هشتم ( | در راستای توسعه و بسط [[فکر]] و [[اندیشه]] [[مکتب]] [[وحی]]، [[پیامبر اکرم]] [[تصمیم]] گرفت امپراطوری [[روم]] را به [[تعالیم اسلام]] [[دعوت]] کند و لذا گروهی ۱۵ نفره را برای امر [[تبلیغ]] و آشنایی با [[اسلام]] به سوی ناحیه [[شام]] فرستاد؛ ولی آنها نه تنها دعوت اسلام را نپذیرفتند بلکه [[نمایندگان]] پیامبر {{صل}} را [[شهید]] کردند. پیامبر {{صل}} گروهی دیگر از [[مسلمانان]] را به سوی [[بصری]] فرستاد که تحت امر امپراطوری روم بود؛ ولی [[فرماندار]] آنجا، [[شرحبیل]]، باز نمایندگان پیامبر را به [[شهادت]] رساند. این دو ماجرا سبب شد که پیامبر {{صل}} در سال هشتم (ﻫ.ق) لشکری را برای [[جنگ]] با [[رومیان]] به [[موته]] که مرز شام بود اعزام کند. | ||
پیامبر{{صل}} [[فرماندهی]] جنگ را ابتدا به [[زید بن حارثه]]، سپس [[جعفر بن ابیطالب]] و در صورت شهادت آن دو به [[عبدالله بن رواحه]] واگذار کرد. [[لشکر اسلام]] با [[شور]] و [[ایمان]] عجیبی بیابان خشک و سوزان [[عربستان]] را به سوی [[سرزمین]] حاصلخیز و خوش آب و هوای شام، پشت سر میگذاشتند. آنها مسافتی حدود ۹۰۰ کیلومتر را میبایست طی کنند که طولانیتر از تمام سفرهای [[جنگی]] بود. مسلمانان تا معان که جنوب [[کشور]] [[اردن]] باشد، پیش رفتند که باخبر شدند | پیامبر {{صل}} [[فرماندهی]] جنگ را ابتدا به [[زید بن حارثه]]، سپس [[جعفر بن ابیطالب]] و در صورت شهادت آن دو به [[عبدالله بن رواحه]] واگذار کرد. [[لشکر اسلام]] با [[شور]] و [[ایمان]] عجیبی بیابان خشک و سوزان [[عربستان]] را به سوی [[سرزمین]] حاصلخیز و خوش آب و هوای شام، پشت سر میگذاشتند. آنها مسافتی حدود ۹۰۰ کیلومتر را میبایست طی کنند که طولانیتر از تمام سفرهای [[جنگی]] بود. مسلمانان تا «[[معان]]» که جنوب [[کشور]] [[اردن]] باشد، پیش رفتند که باخبر شدند هرقل امپراطوری روم با ۲۰۰ هزار سپاهی به جنگ مسلمانان آمده و حال آنکه مسلمانان فقط سه هزار نفر بودند. | ||
گرچه ابتداء برای [[سپاه اسلام]] تأملی در باب جنگ با کثرت [[سپاهیان]] [[دشمن]] پیش آمد ولی عبدالله بن رواحه که فرماندهی [[شجاع]] و [[شاعری]] [[فصیح]] بود، با سخنانی شورآفرین سپاهیان را به ادای [[تکلیف شرعی]] محکم کرد و لذا به راه خود ادامه دادند و در بلقاء با سپاهیان روم برخورد کردند. | گرچه ابتداء برای [[سپاه اسلام]] تأملی در باب جنگ با کثرت [[سپاهیان]] [[دشمن]] پیش آمد ولی عبدالله بن رواحه که فرماندهی [[شجاع]] و [[شاعری]] [[فصیح]] بود، با سخنانی شورآفرین سپاهیان را به ادای [[تکلیف شرعی]] محکم کرد و لذا به راه خود ادامه دادند و در بلقاء با سپاهیان روم برخورد کردند. | ||
خط ۱۵: | خط ۲۰: | ||
جنگ آغاز شد، سه هزار سپاهی [[مؤمن]] و [[عاشق]] و [[امیدوار]] به وصال [[بهشت]] و [[رضوان]] [[حق]]، مثل [[صاعقه]] بر سر [[سپاه]] [[خصم]] فرود آمدند. برای سپاه روم باورکردنی نبود که این همه [[شهامت]] و [[فداکاری]] را مسلمانان به نمایش [[تاریخ]] در آورند. در این [[جنگ]] [[زید بن حارثه]] به [[شهادت]] رسید؛ ولی [[فرمانده]] دوم [[جعفر بن ابیطالب]] به سرعت [[پرچم]] را برداشت و به [[دشمن]] [[حمله]] کرد. وقتی در حلقه محاصره قرار گرفت، پیاده به جنگ ادامه داد. دشمن تلاش میکرد تا هر چه زودتر پرچم جنگ را از دست جعفر به زیر اندازد؛ لذا با [[شمشیر]] دست راست جعفر قطع شد ولی جعفر پرچم را به دست چپ گرفت ولی دست چپ را نیز قطع کردند و او پرچم را به سینه گرفت تا اینکه دشمن او را به شهادت رساند. جعفر با زبان [[روزه]] بیش از نود جراحت در [[بدن]] برداشت و [[حق]] شمشیر و [[شجاعت]] و [[شهامت]] را ادا کرد. | جنگ آغاز شد، سه هزار سپاهی [[مؤمن]] و [[عاشق]] و [[امیدوار]] به وصال [[بهشت]] و [[رضوان]] [[حق]]، مثل [[صاعقه]] بر سر [[سپاه]] [[خصم]] فرود آمدند. برای سپاه روم باورکردنی نبود که این همه [[شهامت]] و [[فداکاری]] را مسلمانان به نمایش [[تاریخ]] در آورند. در این [[جنگ]] [[زید بن حارثه]] به [[شهادت]] رسید؛ ولی [[فرمانده]] دوم [[جعفر بن ابیطالب]] به سرعت [[پرچم]] را برداشت و به [[دشمن]] [[حمله]] کرد. وقتی در حلقه محاصره قرار گرفت، پیاده به جنگ ادامه داد. دشمن تلاش میکرد تا هر چه زودتر پرچم جنگ را از دست جعفر به زیر اندازد؛ لذا با [[شمشیر]] دست راست جعفر قطع شد ولی جعفر پرچم را به دست چپ گرفت ولی دست چپ را نیز قطع کردند و او پرچم را به سینه گرفت تا اینکه دشمن او را به شهادت رساند. جعفر با زبان [[روزه]] بیش از نود جراحت در [[بدن]] برداشت و [[حق]] شمشیر و [[شجاعت]] و [[شهامت]] را ادا کرد. | ||
پس از او [[عبدالله بن رواحه]] با [[عشق]] به شهادت پرچم را گرفت و با [[رجزخوانی]] وارد دریای جنگ شد و با شهامت بینظیری جنگید تا [[شهید]] شد. پس از شهادت | پس از او [[عبدالله بن رواحه]] با [[عشق]] به شهادت پرچم را گرفت و با [[رجزخوانی]] وارد دریای جنگ شد و با شهامت بینظیری جنگید تا [[شهید]] شد. پس از شهادت عبدالله، [[مسلمانان]] [[خالد بن ولید]] را که تازه [[مسلمان]] شده بود و داوطلبانه به همراه [[سپاهیان اسلام]] به جنگ آمده بود، به دلیل [[جنگجو]] بودنش [[فرمانده سپاه]] کردند. خالد تا شب به زد و خورد پرداخت و چون شب شد، عدهای از سپاهیان را به عقب [[لشکر]] فرستاد و چون صبح شد آنها با هیاهو به نزد [[لشکریان]] آمدند که وانمود کنند نیروی کمکی از [[مدینه]] ملحق شده است؛ لذا دشمن دست به حمله نزد و سپاهیان اسلام هم حمله را متوقف کردند و توقف حمله تبدیل به [[متارکه جنگ]] شد. [[رومیان]] از اینکه سپاهیان اسلام حمله نکنند را به عنوان [[پیروزی]] تلقی میکردند چون شهامت و [[رشادت]] [[سپاه اسلام]] [[چشم]] آنها را [[خیره]] کرده بود. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} که در این جنگ حضور نداشت در [[روز]] عملیات در [[مسجد]] بر بالای [[منبر]] بود و حوادث جنگ را برای [[اهل]] مجلس نقل کرد، آنگونه که گویا در کنار آنهاست. وقتی جعفر بن ابیطالب به شهادت رسید، پیامبر{{صل}} اشکش جاری شد و خبر [[شهادت]] هر سه [[فرمانده]] را به [[مردم]] بیان کرد. | [[پیامبر]] {{صل}} که در این جنگ حضور نداشت در [[روز]] عملیات در [[مسجد]] بر بالای [[منبر]] بود و حوادث جنگ را برای [[اهل]] مجلس نقل کرد، آنگونه که گویا در کنار آنهاست. وقتی جعفر بن ابیطالب به شهادت رسید، پیامبر {{صل}} اشکش جاری شد و خبر [[شهادت]] هر سه [[فرمانده]] را به [[مردم]] بیان کرد. | ||
[[پیامبر اکرم]] از [[مسجد]] راهی [[خانه]] [[جعفر بن ابیطالب]] شد. [[اسماء بنت عمیس]] [[همسر]] جعفر میگوید: من آن [[روز]] در خانه نان میپختم، بچهها را شستشو داده بودم که ناگاه پیامبر اکرم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را نزد [[رسول خدا]] بردم، [[پیامبر]]{{صل}} آنها را در بغل گرفت و نوازش کرد. [[اسماء]] میگوید عرض کردم: یا [[رسول الله]] گویا دست | [[پیامبر اکرم]] از [[مسجد]] راهی [[خانه]] [[جعفر بن ابیطالب]] شد. [[اسماء بنت عمیس]] [[همسر]] جعفر میگوید: من آن [[روز]] در خانه نان میپختم، بچهها را شستشو داده بودم که ناگاه پیامبر اکرم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را نزد [[رسول خدا]] بردم، [[پیامبر]] {{صل}} آنها را در بغل گرفت و نوازش کرد. [[اسماء]] میگوید عرض کردم: یا [[رسول الله]] گویا دست یتیم نوازی بر سرشان میکشی؟ [[اشک]] از دیدگان پیامبر {{صل}} جاری شد و فرمود: آری! جعفر به شهادت رسید. من هم [[گریه]] کردم، زنانی که اطرافم بودند آنها هم به گریه افتادند. پیامبر {{صل}} برخاست و به [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} رفت و دستور داد، غذایی برای خانه جعفر تهیه کنید و برای آنها ببرید و به [[همسران]] خود فرمود: به خانه جعفر بروید و در [[عزاداری]] آنها حاضر شوید. | ||
[[سپاهیان | [[سپاهیان اسلام]] به [[مدینه]] مراجعت کردند و چون خبر آمدن آنها به [[شهر]] رسید، مردم برای [[دیدار]] آنها به استقبالشان شتافتند و پیامبر {{صل}} با [[مسلمانان]] به استقبال آنها شتافت؛ ولی در این استقبال سرد، مردم زبان به [[سرزنش]] باز کردند که چرا با [[برادران]] خود [[پایداری]] نکردید تا شما هم [[شهید]] بشوید؟ کار به جایی رسید که بعضی از آنها از [[خانهها]] بیرون نمیآمدند، حتی برای [[نماز]] به مسجد نرفتند. تا اینکه پیامبر اکرم به دنبال آنها فرستاد و جلوی سرزنش مردم را گرفت و آنها را آرام کرد<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۲۳۴؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۱۹۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۵.</ref>. | ||
== | ==مُؤتَه== | ||
روستایی است از روستاهای بلقاء در مرز [[شام]].<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۰.</ref> برخی [[مؤته]] را از [[مشارف]] شام دانسته، ساخت شمشیری معروف، به نام «المشرفیه» را بدان منسوب کردهاند.<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۰.</ref> امروزه مؤته شهری است در [[اردن]] با فاصله اندک از جنوب کَرک. در نزدیک این مکان، محلی است که به نام «المزار» خوانده میشود و در آن [[قبر]] [[شریف]] [[جعفر طیار]] قرار دارد. [[سرزمین]] مؤته همواره یادآور واقعه [[غم]] انگیز [[شهادت]] جمعی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} - از جمله جعفر طیار، [[زید بن حارثه]] و [[عبدالله بن رواحه]] - در سریهای موسوم به مؤته در [[سال هشتم هجری]] در مقابله با [[رومیان]] است.<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۴۰-۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۷-۹۸.</ref>.<ref>[[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة]] ص۳۰۴.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده: | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']] | # [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']] | ||
# [[پرونده:IM010504.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|'''تاریخ اسلام ج۱''']] | |||
# [[پرونده:IM010527.jpg|22px]] [[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|'''معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:غزوهها]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۷
سریه چیست؟
مؤته کجاست؟
مقدمه
در راستای توسعه و بسط فکر و اندیشه مکتب وحی، پیامبر اکرم تصمیم گرفت امپراطوری روم را به تعالیم اسلام دعوت کند و لذا گروهی ۱۵ نفره را برای امر تبلیغ و آشنایی با اسلام به سوی ناحیه شام فرستاد؛ ولی آنها نه تنها دعوت اسلام را نپذیرفتند بلکه نمایندگان پیامبر (ص) را شهید کردند. پیامبر (ص) گروهی دیگر از مسلمانان را به سوی بصری فرستاد که تحت امر امپراطوری روم بود؛ ولی فرماندار آنجا، شرحبیل، باز نمایندگان پیامبر را به شهادت رساند. این دو ماجرا سبب شد که پیامبر (ص) در سال هشتم (ﻫ.ق) لشکری را برای جنگ با رومیان به موته که مرز شام بود اعزام کند.
پیامبر (ص) فرماندهی جنگ را ابتدا به زید بن حارثه، سپس جعفر بن ابیطالب و در صورت شهادت آن دو به عبدالله بن رواحه واگذار کرد. لشکر اسلام با شور و ایمان عجیبی بیابان خشک و سوزان عربستان را به سوی سرزمین حاصلخیز و خوش آب و هوای شام، پشت سر میگذاشتند. آنها مسافتی حدود ۹۰۰ کیلومتر را میبایست طی کنند که طولانیتر از تمام سفرهای جنگی بود. مسلمانان تا «معان» که جنوب کشور اردن باشد، پیش رفتند که باخبر شدند هرقل امپراطوری روم با ۲۰۰ هزار سپاهی به جنگ مسلمانان آمده و حال آنکه مسلمانان فقط سه هزار نفر بودند.
گرچه ابتداء برای سپاه اسلام تأملی در باب جنگ با کثرت سپاهیان دشمن پیش آمد ولی عبدالله بن رواحه که فرماندهی شجاع و شاعری فصیح بود، با سخنانی شورآفرین سپاهیان را به ادای تکلیف شرعی محکم کرد و لذا به راه خود ادامه دادند و در بلقاء با سپاهیان روم برخورد کردند.
جنگ آغاز شد، سه هزار سپاهی مؤمن و عاشق و امیدوار به وصال بهشت و رضوان حق، مثل صاعقه بر سر سپاه خصم فرود آمدند. برای سپاه روم باورکردنی نبود که این همه شهامت و فداکاری را مسلمانان به نمایش تاریخ در آورند. در این جنگ زید بن حارثه به شهادت رسید؛ ولی فرمانده دوم جعفر بن ابیطالب به سرعت پرچم را برداشت و به دشمن حمله کرد. وقتی در حلقه محاصره قرار گرفت، پیاده به جنگ ادامه داد. دشمن تلاش میکرد تا هر چه زودتر پرچم جنگ را از دست جعفر به زیر اندازد؛ لذا با شمشیر دست راست جعفر قطع شد ولی جعفر پرچم را به دست چپ گرفت ولی دست چپ را نیز قطع کردند و او پرچم را به سینه گرفت تا اینکه دشمن او را به شهادت رساند. جعفر با زبان روزه بیش از نود جراحت در بدن برداشت و حق شمشیر و شجاعت و شهامت را ادا کرد.
پس از او عبدالله بن رواحه با عشق به شهادت پرچم را گرفت و با رجزخوانی وارد دریای جنگ شد و با شهامت بینظیری جنگید تا شهید شد. پس از شهادت عبدالله، مسلمانان خالد بن ولید را که تازه مسلمان شده بود و داوطلبانه به همراه سپاهیان اسلام به جنگ آمده بود، به دلیل جنگجو بودنش فرمانده سپاه کردند. خالد تا شب به زد و خورد پرداخت و چون شب شد، عدهای از سپاهیان را به عقب لشکر فرستاد و چون صبح شد آنها با هیاهو به نزد لشکریان آمدند که وانمود کنند نیروی کمکی از مدینه ملحق شده است؛ لذا دشمن دست به حمله نزد و سپاهیان اسلام هم حمله را متوقف کردند و توقف حمله تبدیل به متارکه جنگ شد. رومیان از اینکه سپاهیان اسلام حمله نکنند را به عنوان پیروزی تلقی میکردند چون شهامت و رشادت سپاه اسلام چشم آنها را خیره کرده بود.
پیامبر (ص) که در این جنگ حضور نداشت در روز عملیات در مسجد بر بالای منبر بود و حوادث جنگ را برای اهل مجلس نقل کرد، آنگونه که گویا در کنار آنهاست. وقتی جعفر بن ابیطالب به شهادت رسید، پیامبر (ص) اشکش جاری شد و خبر شهادت هر سه فرمانده را به مردم بیان کرد.
پیامبر اکرم از مسجد راهی خانه جعفر بن ابیطالب شد. اسماء بنت عمیس همسر جعفر میگوید: من آن روز در خانه نان میپختم، بچهها را شستشو داده بودم که ناگاه پیامبر اکرم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را نزد رسول خدا بردم، پیامبر (ص) آنها را در بغل گرفت و نوازش کرد. اسماء میگوید عرض کردم: یا رسول الله گویا دست یتیم نوازی بر سرشان میکشی؟ اشک از دیدگان پیامبر (ص) جاری شد و فرمود: آری! جعفر به شهادت رسید. من هم گریه کردم، زنانی که اطرافم بودند آنها هم به گریه افتادند. پیامبر (ص) برخاست و به خانه فاطمه زهرا (س) رفت و دستور داد، غذایی برای خانه جعفر تهیه کنید و برای آنها ببرید و به همسران خود فرمود: به خانه جعفر بروید و در عزاداری آنها حاضر شوید.
سپاهیان اسلام به مدینه مراجعت کردند و چون خبر آمدن آنها به شهر رسید، مردم برای دیدار آنها به استقبالشان شتافتند و پیامبر (ص) با مسلمانان به استقبال آنها شتافت؛ ولی در این استقبال سرد، مردم زبان به سرزنش باز کردند که چرا با برادران خود پایداری نکردید تا شما هم شهید بشوید؟ کار به جایی رسید که بعضی از آنها از خانهها بیرون نمیآمدند، حتی برای نماز به مسجد نرفتند. تا اینکه پیامبر اکرم به دنبال آنها فرستاد و جلوی سرزنش مردم را گرفت و آنها را آرام کرد[۱].
مُؤتَه
روستایی است از روستاهای بلقاء در مرز شام.[۲] برخی مؤته را از مشارف شام دانسته، ساخت شمشیری معروف، به نام «المشرفیه» را بدان منسوب کردهاند.[۳] امروزه مؤته شهری است در اردن با فاصله اندک از جنوب کَرک. در نزدیک این مکان، محلی است که به نام «المزار» خوانده میشود و در آن قبر شریف جعفر طیار قرار دارد. سرزمین مؤته همواره یادآور واقعه غم انگیز شهادت جمعی از اصحاب پیامبر(ص) - از جمله جعفر طیار، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه - در سریهای موسوم به مؤته در سال هشتم هجری در مقابله با رومیان است.[۴].[۵]
منابع
پانویس
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص۲۳۴؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۹۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۵.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۰.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۰.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۴۰-۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۷-۹۸.
- ↑ بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص۳۰۴.