خیبر: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
{{اصلی|جنگ خیبر}} | {{اصلی|جنگ خیبر}} | ||
در [[سال هفتم هجری]]، رسول خدا {{صل}}، برای خاموش کردن کانون [[توطئه]] [[یهودیان]]، به سوی خیبر رفت. [[هدف]] [[مسلمانان]] از [[لشکرکشی]] به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره [[دولت اسلامی]] در مدینه را مورد [[تهدید]] قرار میداد؛ زیرا خیبر، [[پناهگاه]] [[مخالفان]] [[دولت]] مدینه همچون [[بنی نضیر]] و پشتوانه [[قریش]] و محرک [[قبیله غطفان]] و بنی [[فزاره]] به شمار میآمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیتهای [[مخالفان پیامبر]] بود و موانعی که برای [[گسترش اسلام]] در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان میرفت. سپاه اسلام در این جنگ پیروز شده و قلعههای یهود را یکی یکی و با رشادت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فتح کردند<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۴-۶۵؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه خیبر (مقاله)|غزوه خیبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>. | در [[سال هفتم هجری]]، رسول خدا {{صل}}، برای خاموش کردن کانون [[توطئه]] [[یهودیان]]، به سوی خیبر رفت. [[هدف]] [[مسلمانان]] از [[لشکرکشی]] به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره [[دولت اسلامی]] در مدینه را مورد [[تهدید]] قرار میداد؛ زیرا خیبر، [[پناهگاه]] [[مخالفان]] [[دولت]] مدینه همچون [[بنی نضیر]] و پشتوانه [[قریش]] و محرک [[قبیله غطفان]] و بنی [[فزاره]] به شمار میآمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیتهای [[مخالفان پیامبر]] بود و موانعی که برای [[گسترش اسلام]] در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان میرفت. سپاه اسلام در این جنگ پیروز شده و قلعههای یهود را یکی یکی و با رشادت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فتح کردند<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۴-۶۵؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه خیبر (مقاله)|غزوه خیبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>. | ||
==[[فتح خیبر]]== | |||
هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} از [[حدیبیه]] بازگشت تمام [[ماه ذی الحجة]]، و مقداری از [[محرم]] [[سال هفتم هجری]] را در [[مدینه]] توقف فرمود، سپس با یک هزار و چهارصد نفر از یارانش که در حدیبیه شرکت کرده بودند به سوی «[[خیبر]]» حرکت کرد (جایی که کانون تحریکات [[ضد]] [[اسلامی]] بود. و پیامبر{{صل}} برای [[فرصت]] مناسبی روزشماری میکرد که آن کانون [[فساد]] را برچیند). | |||
پیامبر{{صل}} تصریح فرمود که در این [[پیکار]] فقط [[مسلمانان]] شرکتکننده در حدیبیه شرکت کنند، و [[غنائم جنگی]] مخصوص آنها است، و تخلفکنندگان را [[نصیبی]] از این [[غنائم]] نخواهد بود! | |||
اما [[دنیاپرستان]] [[ترسو]] همین که از قرائن فهمیدند پیامبر{{صل}} در این [[جنگی]] که در پیش دارد قطعاً [[پیروز]] میشود و غنائم فراوانی به دست [[سپاه اسلام]] خواهد افتاد، از فرصت استفاده کرده، [[خدمت]] پیامبر{{صل}} آمدند و اجازۀ شرکت در میدان «خیبر» خواستند! و شاید به این عذر نیز [[متوسل]] شدند که ما برای جبران خطای گذشته، و سبک کردن بار [[مسئولیت]]، و [[توبه از گناه]]، و [[خدمت خالصانه]] به [[اسلام]] و [[قرآن]]، میخواهیم در این میدان [[جهاد]] با شما شرکت کنیم! [[غافل]] از اینکه [[وحی الهی]] از قبل نازل شده بود، و سرّ آنها را فاش ساخته بود، چنانکه در قرآن میخوانیم: | |||
«و هنگامی که شما برای به دست آوردن غنائمی حرکت میکنید متخلفان میگویند بگذارید ما هم از شما [[پیروی]] کنیم، و در این جهاد شرکت نمائیم!»<ref>سوره فتح، آیه ۱۵.</ref>. | |||
و در پاسخ این گروه سودجو و فرصت [[طلب]] میگوید: «آنها میخواهند [[کلام خدا]] را [[تغییر]] دهند». | |||
سپس میافزاید: «به آنها بگو، شما هرگز نباید به دنبال ما بیائید»<ref>سوره فتح، آیه ۱۵.</ref> و [[حق]] ندارید در این میدان شرکت کنید. | |||
این سخنی نیست که من از پیش خود بگویم، «این مطلبی است که [[خداوند]] از قبل گفته»<ref>سوره فتح، آیه ۱۵.</ref> و ما را از آیندۀ شما با خبر ساخته است. | |||
خداوند دستور داده «غنائم خیبر» مخصوص «[[اهل]] حدیبیه» باشد، و احدی با آنها در این امر شرکت نکند! | |||
ولی این متخلفان [[بیشرم]] و پر ادعا، باز از میدان در نمیروند و شما را متهم به [[حسادت]] میکنند «و به زودی میگویند: مطلب چنین نیست بلکه شما نسبت به ما [[حسد]] میورزید»<ref>{{متن قرآن|سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا}} «چون برای گرفتن غنیمتهایی رهسپار شوید جهادگریزان خواهند گفت: بگذارید دنبال شما بیاییم، آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند؛ بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است؛ آنگاه خواهند گفت بلکه به ما رشک میبرید! (چنین نیست) بلکه» سوره فتح، آیه ۱۵.</ref>. | |||
و به این ترتیب آنها حتی بهطور ضمنی [[پیامبر]]{{صل}} را [[تکذیب]] میکنند، و ریشۀ منع آنها را از شرکت در «[[جنگ خیبر]]» حسادت میشمرند!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۴۱.</ref> | |||
===[[دعای پیامبر]]{{صل}}=== | |||
[[قبیله]] «[[غطفان]]» در آغاز [[تصمیم]] گرفتند که از [[یهود]] «[[خیبر]]» [[حمایت]] کنند، ولی بعداً ترسیدند و خودداری کردند. | |||
هنگامی که پیامبر{{صل}} به نزدیک قلعههای «خیبر» رسید، به یارانش دستور داد توقف کنید، سپس سر به [[آسمان]] بلند کرد و این [[دعا]] را خواند: | |||
«خداوندا! ای [[پروردگار]] [[آسمانها]] و آنچه بر آن [[سایه]] افکندهاند، و ای پروردگار [[زمینها]] و آنچه بر خود حمل کردهاند... از تو خیر این [[آبادی]] و خیر [[اهل]] آن را میخواهیم. و به تو از [[شر]] آن و شر اهلش، و شر آنچه در آن است [[پناه]] میبریم». | |||
سپس فرمود: [[بسم الله]] حرکت کنید، و به این ترتیب شبانه به کنار «خیبر» رسیدند، و صبحگاهان که اهل «خیبر» از ماجرا باخبر شدند خود را در محاصرۀ [[سربازان]] [[اسلام]] دیدند، سپس پیامبر{{صل}} قلعهها را یکی بعد از دیگری فتح کرد، تا به آخرین قلعه که از همه محکمتر و نیرومندتر بود و [[فرمانده]] معروف یهود «مرحب» در آن قرار داشت، رسید. | |||
در این ایام حالت سردرد شدیدی که گهگاه به سراغ پیامبر{{صل}} میآمد به او دست داد، به گونهای که یکی دو [[روز]] نتوانست از [[خیمه]] بیرون آید، در این هنگام (طبق [[تواریخ]] معروف [[اسلامی]]) «[[ابوبکر]]» [[پرچم]] را به دست گرفت و با [[مسلمانان]] به سوی [[لشکر]] [[یهود]] تاخت، اما بیآنکه نتیجه بگیرد بازگشت، بار دیگر «[[عمر]]» پرچم را به دست گرفت و مسلمانان شدیدتر از روز قبل جنگیدند ولی بدون گرفتن نتیجه بازگشتند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۴۲.</ref> | |||
===[[فاتح خیبر]] علی=== | |||
این خبر به [[گوش]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]] فردا پرچم را به دست مردی میسپارم که او خدا و پیامبرش را [[دوست]] دارد، و خدا و [[پیامبر]] نیز او را دوست دارند. و او قلعه را با [[قدرت]] فتح خواهد نمود». | |||
گردنها از هر سو کشیده شد که منظور چه کسی است؟ جمعی [[حدس]] میزدند که منظور پیامبر{{صل}} علی{{ع}} است ولی علی{{ع}} هنوز در آنجا حضور نداشت،؛ چراکه چشم درد شدیدی او را از حضور در لشکر مانع شده بود، اما صبحگاهان علی{{ع}} سوار بر شتری وارد شد. و نزدیک خیمۀ پیامبر{{صل}} پیاده گشت، در حالی که چشمانش شدیداً درد میکرد. | |||
پیامبر{{صل}} فرمود: نزدیک بیا! نزدیک رفت، از آب دهان مبارکش بر چشم علی{{ع}} مالید، و چشمش به [[برکت]] این [[اعجاز]] کاملاً سالم شد، سپس پرچم را به دست او داد. | |||
علی{{ع}} با [[لشکر اسلام]] به سوی قلعۀ بزرگ [[خیبر]] حرکت کرد، مردی از یهود از بالای [[دیوار]] سؤال کرد تو کیستی؟ فرمود: «من علی بن ابیطالبم» [[یهودی]] فریاد کشید ای [[جماعت]] یهود شکستتان فرا رسید! در این هنگام مرحب یهودی فرماندۀ آن [[دژ]] به میدان مبارزۀ علی{{ع}} آمد و چیزی نگذشت که با یک ضربت کاری بر [[زمین]] افتاد: | |||
[[جنگ]] شدیدی میان مسلمانان و [[یهودیان]] درگرفت علی{{ع}} نزدیک در قلعه آمد، و با حرکتی نیرومند و پر قدرت در را از جا بر کند و به کناری افکند، به این ترتیب قلعه گشوده شد و مسلمانان وارد آن شدند و آن را فتح کردند. | |||
یهود [[تسلیم]] شدند و از پیامبر خواستند در برابر این [[تسلیم]]، [[خون]] آنها محفوظ باشد، [[پیامبر]]{{صل}} پذیرفت، [[غنائم]] منقول به دست [[سپاه اسلام]] افتاد، و [[اراضی]] و باغهای آنجا را به دست [[یهود]] سپرد مشروط به اینکه نیمی از درآمد آن را به [[مسلمین]] بپردازند. | |||
[[پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[غنایم]] [[خیبر]] را تنها بر [[اهل]] [[حدیبیه]] تقسیم کرد، حتی کسانی که در حدیبیه بودند و موفق به شرکت در غزوۀ خیبر نشدند سهمی برای آنها قرار داد، البته این موضوع یک مصداق بیشتر نداشت و آن «[[جابر بن عبدالله]]» بود.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۴۳.</ref> | |||
==خیبر== | |||
خیبر منطقهای است در شمال [[مدینه]] که در مسیر [[شام]] به مدینه، یا در حدود آن، قرار داشته است. فاصله آن تا مدینه در منابع جغرافیایی و غیر آن به گونههای مختلف یاد شده است. مستوفی در نزهه القلوب گوید: «در حوالی [[شهر مدینه]] دیههای معتبری بوده است، بل قصبات مشتهره، که اکثر آنها خراب است، منها خیبر که بر ۲۷ فرسنگی است»<ref>مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ص۱۵.</ref>. در برخی کتابها از طبقات [[ابن سعد]] نقل شده که این فاصله ۳۲ فرسخ است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۶.</ref>. همچنین اقوال دیگری نیز وجود دارد<ref>استاد شهیدی مینویسد: «امروز این دهستان در ۱۲۰ کیلومتری مدینه واقع شده است». این فاصله، در کتاب وقعه خیبر حدود ۱۶۰ کیلومتر یاد شده است.</ref>، و شاید [[اختلافها]] بدین جهت باشد که در زمانهای مختلف، راههای گوناگونی از مدینه به خیبر وجود داشته است. | |||
برخی از منابع، خیبر را روستا معرفی کردهاند؛ اما از این که گفته شده ده هزار و بلکه به قولی بیست هزار<ref>احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی)، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ حلبی، علی بن برهان الدین، السیره الحلبیه، ج۳، ص۳۵.</ref> [[جنگجو]] داشته، برمیآید که منطقهای وسیع بوده است. مستوفی گوید: «خیبر [[دیه]] سخت بزرگ بوده و هفت حصار هم در میان داشته و در [[قرب]] آن قریههای بسیار و خانههای بیشمار بوده است»<ref>نزهه القلوب، ص۱۵.</ref>. همچنین از بکری نقل شده که در [[زمان عثمان]] خیبر به صورت [[شهر]] درآمد<ref>{{عربی|وكان عثمان مصرها}}.</ref>. | |||
در وجه [[تسمیه]] آن منطقه به «خیبر» نیز آوردهاند که اولین کسی که در آن [[سرزمین]] استقرار یافت، خیبر بن کانیه (یا قانیه) بن مهلائیل بوده است. [[ابن درید]] گوید: «خیبر به معنای سرزمین نرم و خوش خاک است»<ref>ابن درید، جمهره اللغه، ج۳، ص۳۵۶.</ref>. و این نام، [[گواه]] حاصل خیز بودن آن منطقه است. برخی دیگر از فرهنگنویسان نیز گفتهاند: خیبر واژهای [[عبری]] و به معنای «[[حصن]]» و «قلعه» در [[زبان عربی]] است و آنجا را چون [[شهر]] و [[دیه]] قلعهها بوده، خیبر نامیدهاند<ref>مقدسی در احسن التقاسیم، ص۸۳، گوید: «در سال ۳۷۵ خیبر پادگان نظامی بود».</ref>. | |||
مؤلف مراصد الاطلاع گوید: «در خیبر هفت قلعه بود و در اطراف آن مزارع و نخلستان؛ و خیبر به زبان [[یهود]] همان [[حصن]] است»<ref>حموی، یاقوت، مراصدالاطلاع، ج۱، ص۴۹۴.</ref>. [[یعقوبی]] مینویسد: «در آغاز [[سال هفتم هجری]]، [[جنگ خیبر]] واقع، و قلعههای آنکه شش تا بود فتح شد»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref>. بنابراین، شمار قلعههای خیبر را شش یا هفت دانستهاند، ولی هنگامی که نام این قلعهها یاد میشود، شمار آنها بیش از هفت است. شاید دلیل این تفاوت آن باشد که در این «شهر قلعهها»، افزون بر آن شش یا هفت قلعه بزرگ اصلی، قلاع فرعی متعدد دیگری نیز وجود داشته، و یا همانها به نامهای مختلف نامیده شدهاند. | |||
در هر حال، خیبر از کانونهای خطر برای [[اسلام]] و [[مسلمین]] به شمار میآمد و [[توطئه]] آنان برای [[حمله]] به [[مدینه]] و [[مسلمانان]] بسیار محتمل بود. [[طبری]] و دیگران مینویسند: به [[پیامبر]] گزارش دادند که گروهی از اهالی [[فدک]] قصد دارند یهود خیبر را در [[جنگ]] با مسلمانان [[یاری]] دهند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۴۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۴ و ۷۳.</ref>. [[رسول الله]]{{صل}} نیز پیشدستی کرده، در [[محرم]] یا جمادیالاول سال هفتم<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۶.</ref>، با ۱۴۰۰ نفر به سوی خیبر رهسپار شد. [[یهودیان]] غافلگیر شدند و به قلعهها که روی تپهها بنا شده بود، [[پناه]] بردند و به [[نبرد]] پرداختند. مسلمانان قلعهها را یکی پس از دیگری فتح کردند و فقط محکمترین آنها [[مقاومت]] کرد، و به دلیل سکونت مرحب بن حارث در آن، به قلعه مرحب مشهور بود. این قلعه نیز به دست توانای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فتح شد. | |||
سرانجام بقیه یهودیان [[تسلیم]] شدند و مقرر گردید هر ساله نیمی از حاصل خیبر را به [[رسول خدا]]{{صل}} دهند و تا زمانی که به آنان [[اجازه]] داده شود، در خیبر بمانند، و در غیر این صورت، از آنجا کوچ کنند. پس از مدتی، چون به برخی از کارهای خلاف، مانند [[زنا]]، [[آلوده]] شدند، در سال سیام [[هجری]] [[خلیفه دوم]] با خرید سهمشان، آنان را از آن منطقه [[اخراج]] کرد<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۱۲؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۷۶؛ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. | |||
در [[غزوه خیبر]] چند برگ زرین به کتاب [[فضایل علی بن ابیطالب]]{{ع}} افزوده شد: | |||
۱. علی{{ع}} در آن روزها به چشم دردی شدید [[مبتلا]] شد که نیروی حرکت را از ایشان گرفت. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: علی را بیاورید. یکی از [[یاران پیامبر]] رفت و دست مولا را گرفت و نزد [[پیامبر]] آورد. [[رسول الله]] سر علی را بر زانوی خود نهاد و آب دهان [[مبارک]] را بر چشمهای آن حضرت گذاشت و چشمان علی [[شفا]] یافت. [[حسان بن ثابت]] در این باره گوید: | |||
{{عربی|وَ كَانَ عَلِيٌّ أَرْمَدَ الْعَيْنِ يَبْتَغِي دَوَاءً فَلَمَّا لَمْ يُحِسَّ مُدَاوِياً | |||
شَفَاهُ رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُ بِتَفْلِهِ فَبُورِكَ مَرْقِيّاً وَ بُورِكَ رَاقِياً}}<ref>ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۳۷؛ ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۳۵۱.</ref> | |||
۲. [[مسلمانان]] قلعههای خیبر را یکی پس از دیگری فتح کردند و فقط قلعه مرحب که نام دیگر آن «[[قلعه]] [[القموص]]» بود [[مقاومت]] کرد. هر [[روز]] یکی از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} [[پرچم]] را به دست میگرفت و به طرف آن قلعه میرفت و فتح ناکرده بازمیگشت. روزی رسول خدا{{صل}} فرمود: | |||
{{متن حدیث|لادفعن الراية غدا إن شاء الله إلى رجل كرار غير فرار يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله لا ينصرف حتى فتح الله على يده، فدفعها إلى علي{{ع}} فقتل مرحبا... و دخل الحصن ودخل المسلمون}}<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref>؛ «فردا پرچم را، به خواست [[خدا]]، به مردی میدهم که [[اهل]] [[فرار از جنگ]] نیست. خدا و [[رسول]] را [[دوست]] دارد و خدا و رسول هم وی را دوست دارند. از میدان برنخواهد گشت مگر با فتح و [[پیروزی]]... و فردایش [[پرچم]] را به علی{{ع}} سپرد و آن حضرت با کشتن مرحب که از جنگجویان معروف و [[مقتدر]] آن دوران بود، قلعه مرحب را فتح [کرد] و خود داخل قلعه شد و سپس [[مسلمانان]] هم داخل شدند». | |||
[[حدیث]] یادشده با دلالت بر این که علی{{ع}} [[محبوب]] همیشگی<ref>از صیغه مضارع «یحبه» دوام و همیشگی استفاده میشود.</ref> [[خدا]] و [[رسول]] او است، از افتخارات بزرگ آن حضرت به شمار میرود که در [[تاریخ]] ثبت شده است<ref>این حدیث شریف را میتوان از احادیث متواتر شمرد؛ زیرا گروهی از اصحاب رسول خدا{{صل}} آن را نقل کردهاند و در کتابهای حدیثی معتبر اهل سنت و شیعه به طرق مختلف روایت شده است. شیخ عبدالحق دهلوی گفته است: «انه متفق علیه». (همو، مشکاه المصابیح، ص۵۶۳) نیز ر.ک: وشنوی، قوام الدین، حیاهالنبی و سیرته، ج۲، ص۳۲۲؛ بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، ص۴۶۴.</ref>. | |||
۳. علی{{ع}} در این [[نبرد]] بسیار سنگین، پس از کشتن مرحب، در سنگی یا آهنین قلعه را که چهار ذراع در دو ذراع در یک ذراع بود، از جا کند و پشت سر خود انداخت. روشن است این کار از عهده یک [[انسان]] معمولی ساخته نیست. از این رو، آن [[بزرگوار]] میفرماید: | |||
{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمِانِيَّةٍ وَ لَا بِحَرَكَةٍ غِذَائِيَّةٍ وَ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ بَارِئِهَا مُضِيئَةٍ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۰، ص۳۱۸؛ ج۶، ص۵۸۱، ۵۷۸؛ ج۲۱، ص۴۰۷، ۲۶؛ نمازی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۳، ص۱۹۴.</ref>؛ «[[سوگند]] به خدا به [[قوه]] جسمی و [[حر]] و حرکت غذایی، در [[قلعه خیبر]] را برنکندم؛ بلکه [در انجام این کار] به قوت [[ملکوتی]] و نفسی که به [[نور]] [[رب]] خود [[نورانی]] است، [[تأیید]] شدم». | |||
در [[امالی شیخ صدوق]] آمده است: | |||
{{متن حدیث|قَالَ ابْنُ عَمْرٍو مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَيْبَرَ عَلَى يَدَيْ عَلِيٍّ وَ لَكِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ وَ رَمْيِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِينَ ذِرَاعاً وَ لَقَدْ تَكَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ فَأُخْبِرَ النَّبِيُّ{{صل}} بِذَلِكَ فَقَالَ: وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَيْهِ أَرْبَعُونَ مَلَكاً}}<ref>غایه المرام، ص۴۷۰.</ref>؛ «[[ابن عمر]] گوید: ما از اینکه [[خدای متعال]] خیبر را به دست علی{{ع}} فتح کرد، شگفتزده نشدیم؛ اما از این متعجب شدیم که در خیبر را کند و به حدود بیست متری پشت سر خود افکند، با اینکه چهل نفر هم با [[زحمت]] میتوانستند آن در را حرکت دهند. وقتی که این خبر به [[پیامبر]] رسید، فرمود: [[سوگند]] به خدایی که جانم به دست او است، چهل [[فرشته]] علی{{ع}} را در این کار کمک کردند. | |||
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] نیز در سروده معروف خود به آن حضرت عرض میکند: | |||
{{عربی|يا قَالِعَ البَابِ الَّتِي عَنْ هَزِّهَا عَجَزَتْ أَكُفٌّ أَرْبَعُونَ و أَرْبَعٌ}}<ref>ابن ابی الحدید، القصائد السبع العلویات، قصیده عینیه.</ref>؛ | |||
«ای کسی که در [[قلعه خیبر]] را از جا کندی، در حالی که ۴۴ نفر (شاید مقصود گروهی کثیر باشد) از حرکت دادن آن [[ناتوان]] بودند». | |||
۴. از آنجا که بدون فتح قلعه مرحب، خیبر فتح نشده بود، باید [[فتح خیبر]] را از [[برکات]] وجود علی{{ع}} دانست و از اینرو است که در [[روایات]] آمده: {{متن حدیث|فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ خَيْبَرَ}}، و حتی در برخی روایات آمده است: {{متن حدیث|فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ خَيْبَرَ وَ فَدَكَ}}<ref>شوشتری، نورالله، احقاق الحق، ج۵، ص۴۰۳.</ref>؛ زیرا [[تسلیم شدن]] اهالی [[فدک]] به [[برکت]] فتح خیبر بود. | |||
۵. پنجمین افتخاری که به نام [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[جنگ خیبر]] باقی است، چشمه منسوب به ایشان است که در دامنه تپهای که قلعه مرحب بر آن قرار داشته، جریان دارد، و انتساب این چشمه به [[امام علی]]{{ع}} از نظر [[تاریخی]] مسلم است<ref>نجفی، سید محمد باقر، مدینهشناسی، ص۴۵۴.</ref>، و در میان اهالی خیبر، در [[زمان]] ما نیز به نام «عین علی» منزلتی خاص دارد و ایشان آن را یادگاری گرامی از عصر [[رسول خدا]]{{صل}} میدانند. نامگذاری آن به «عین علی» گویای آن است که این چشمه، سهم علی{{ع}} از [[غنایم]] فتح خیبر میباشد.<ref>[[رضا استادی|استادی، رضا]]، [[فدک - استادی (مقاله)| مقاله «فدک»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]] ص ۳۵۰.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۴۰: | خط ۱۰۱: | ||
# [[پرونده:IM010527.jpg|22px]] [[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|'''معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة''']] | # [[پرونده:IM010527.jpg|22px]] [[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|'''معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة''']] | ||
# [[پرونده:1100842.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|'''قصههای قرآن''']] | # [[پرونده:1100842.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|'''قصههای قرآن''']] | ||
# [[پرونده:1368106.jpg|22px]] [[رضا استادی|استادی، رضا]]، [[فدک - استادی (مقاله)| مقاله «فدک»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۸''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۷
آشنایی اجمالی
«خیبر» جلگه وسیع و حاصلخیزی است که از آن به عنوان «ریف حجاز» یاد میشود و در شمال مدینه و در فاصله دو فرسنگی آن قرار دارد که با مدینه ۸ منزل[۱] (چاپار) یعنی سه روز راه[۲] و به گزارشی ۵ روز[۳] مطابق ۱۶۵ کیلومتر فاصله داشت[۴]. ساکنان آنها یهودیانی بودند که به این سرزمین مهاجرت کرده[۵] و با دیگر قبایل مناطق مجاور خود، از جمله غطفان، همپیمان بودند[۶]. یهودیان برای مبارزه و براندازی حکومت اسلامی، در زمان رسول اکرم(ص)، در آنجا دژهای هفتگانه محکم خود را ساخته بودند.
آب و خاک این منطقه، برای کشاورزی آمادگی کامل داشت و ساکنان این سرزمین در امور زراعت مهارت کاملی داشتند. جمعیت این منطقه، در حدود بیست هزار نفر بود[۷].
خیبر سرزمینی است پر آب و زراعت و با ساکنان بسیار که از آن به عنوان «ریف حجاز» یاد میشود. بیشتر محصولات آن خرما است و کثرت درختان خرمای آن را تا میلیونها اصله تخمین زدهاند. خیبر دارای درههای معروفی است که آب چشمههای پر آبش بر روی زمین جاری است. خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه بر راه شام که از خیبر و سپس تیماء میگذرد، قرار دارد. مرکز آن شهر «الشُّرَیف» است و صاحبان آن بیشتر، از قبیله عنزه هستند. مردم خیبر آمیزه ای از مردمان مختلف و مردمانی از نسل بردگان با پوستی تیرهاند[۸].[۹]
حَمَوی درباره نامگذاری خیبر، دو نظریه یاد میکند:
- خیبر در زبان عِبری به معنای قلعه و دژ است و از آنجا که خود، شامل چندین قلعه بود، به آن «خیابر» هم اطلاق کردهاند.
- ابوالقاسم زجاجی، آن را منسوب به «خیبر بن قانیة بن مهلائیل» از نوادگان حضرت نوح(ع) دانسته است[۱۰].[۱۱]
منطقه خیبر سه بخش داشت: نطات؛ شِق؛ کتیبه که با یکدیگر اندکی فاصله داشتند. قلعههای صعب بن معاذ، ناعم و زبیر در بخش نطات قرار داشتند و بخش شِقّ، دو قلعه اُبی و نِزار را در بر میگرفت و بخش کتیبه، شامل قلعههای قَمُوص، وَطیح و سُلالِم بود[۱۲]. یاقوت حموی آن را ۷ قلعه[۱۳] و یعقوبی ۶ قلعه دانسته و نامهای غیر مشهور قصاره و مربطه را افزوده است[۱۴].[۱۵]
مستحکمترین قلعه از این مجموعه، «نُطاة» بود که از سه دژ متشکل میشد و مهمترین آنها «ناعم» نام داشت[۱۶]. در کنار هر دژ، برجی برای مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانانی که در آنها جای دارند بتوانند جریان حوادث خارج قلعه را به داخل گزارش دهند[۱۷]. به گفته مورخینی که از فتح خیبر سخن گفتهاند: در داخل هر دژ یا چاههای آب وجود داشت که بخشی از آب لازم را برای اهل دژ فراهم میساختند یا از طریق راههای مخفی که به قنات یا چاهها و چشمههای بیرون متصل بودند، آب به داخل قلعه وارد میشد و از حیث آب هیچ مضیقهای وجود نداشت[۱۸]. آذوقه موجود در درون قلعهها هم به اندازه کافی بود و برای خوراک اهالی قلعهها در مدت طولانی نیز جوابگو بود[۱۹].
از دید اقتصادی، خیبر اهمیت کشاورزی و بازرگانی داشت: خرمای آن زبانزد و مشهور بود و در ضربالمثلی آمده که «بردن خرما به خیبر بیهوده است»[۲۰]. آیات قرآن و گزارشهای تاریخی نیز نشانه اهمیت اقتصادی خیبر هستند و قرار گرفتن آنجا در مسیر تجاری به خیبر اهمیت بازرگانی نیز داده بود[۲۱].
برخی از پژوهشگران[۲۲]، زیر عنوان غزوه خیبر، مینویسند: «خیبر نام هفت قلعه سخت و محکم بوده... و ساکنین آن، یهودی عرب زبان بودند. نام این هفت حصار استوار بدین ترتیب بوده: ۱. ناعم ۲. قموس ۳. شق ۴. نطاق ۵، سلالم ۶. وطیخ ۷. کستیبه[۲۳].
برخی از نویسندگان فرهنگنامهها نیز گفتهاند: «خیبر، قلعهای واقع در نزدیکی مدینه، که مقر یهودیان بود و در آغاز ظهور اسلام، به دست علی بن ابیطالب گشوده شد»[۲۴].
جنگ خیبر
در سال هفتم هجری، رسول خدا (ص)، برای خاموش کردن کانون توطئه یهودیان، به سوی خیبر رفت. هدف مسلمانان از لشکرکشی به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره دولت اسلامی در مدینه را مورد تهدید قرار میداد؛ زیرا خیبر، پناهگاه مخالفان دولت مدینه همچون بنی نضیر و پشتوانه قریش و محرک قبیله غطفان و بنی فزاره به شمار میآمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیتهای مخالفان پیامبر بود و موانعی که برای گسترش اسلام در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان میرفت. سپاه اسلام در این جنگ پیروز شده و قلعههای یهود را یکی یکی و با رشادت امیرالمؤمنین (ع) فتح کردند[۲۵].
فتح خیبر
هنگامی که پیامبر(ص) از حدیبیه بازگشت تمام ماه ذی الحجة، و مقداری از محرم سال هفتم هجری را در مدینه توقف فرمود، سپس با یک هزار و چهارصد نفر از یارانش که در حدیبیه شرکت کرده بودند به سوی «خیبر» حرکت کرد (جایی که کانون تحریکات ضد اسلامی بود. و پیامبر(ص) برای فرصت مناسبی روزشماری میکرد که آن کانون فساد را برچیند). پیامبر(ص) تصریح فرمود که در این پیکار فقط مسلمانان شرکتکننده در حدیبیه شرکت کنند، و غنائم جنگی مخصوص آنها است، و تخلفکنندگان را نصیبی از این غنائم نخواهد بود! اما دنیاپرستان ترسو همین که از قرائن فهمیدند پیامبر(ص) در این جنگی که در پیش دارد قطعاً پیروز میشود و غنائم فراوانی به دست سپاه اسلام خواهد افتاد، از فرصت استفاده کرده، خدمت پیامبر(ص) آمدند و اجازۀ شرکت در میدان «خیبر» خواستند! و شاید به این عذر نیز متوسل شدند که ما برای جبران خطای گذشته، و سبک کردن بار مسئولیت، و توبه از گناه، و خدمت خالصانه به اسلام و قرآن، میخواهیم در این میدان جهاد با شما شرکت کنیم! غافل از اینکه وحی الهی از قبل نازل شده بود، و سرّ آنها را فاش ساخته بود، چنانکه در قرآن میخوانیم: «و هنگامی که شما برای به دست آوردن غنائمی حرکت میکنید متخلفان میگویند بگذارید ما هم از شما پیروی کنیم، و در این جهاد شرکت نمائیم!»[۲۶]. و در پاسخ این گروه سودجو و فرصت طلب میگوید: «آنها میخواهند کلام خدا را تغییر دهند».
سپس میافزاید: «به آنها بگو، شما هرگز نباید به دنبال ما بیائید»[۲۷] و حق ندارید در این میدان شرکت کنید. این سخنی نیست که من از پیش خود بگویم، «این مطلبی است که خداوند از قبل گفته»[۲۸] و ما را از آیندۀ شما با خبر ساخته است. خداوند دستور داده «غنائم خیبر» مخصوص «اهل حدیبیه» باشد، و احدی با آنها در این امر شرکت نکند! ولی این متخلفان بیشرم و پر ادعا، باز از میدان در نمیروند و شما را متهم به حسادت میکنند «و به زودی میگویند: مطلب چنین نیست بلکه شما نسبت به ما حسد میورزید»[۲۹]. و به این ترتیب آنها حتی بهطور ضمنی پیامبر(ص) را تکذیب میکنند، و ریشۀ منع آنها را از شرکت در «جنگ خیبر» حسادت میشمرند![۳۰]
دعای پیامبر(ص)
قبیله «غطفان» در آغاز تصمیم گرفتند که از یهود «خیبر» حمایت کنند، ولی بعداً ترسیدند و خودداری کردند. هنگامی که پیامبر(ص) به نزدیک قلعههای «خیبر» رسید، به یارانش دستور داد توقف کنید، سپس سر به آسمان بلند کرد و این دعا را خواند: «خداوندا! ای پروردگار آسمانها و آنچه بر آن سایه افکندهاند، و ای پروردگار زمینها و آنچه بر خود حمل کردهاند... از تو خیر این آبادی و خیر اهل آن را میخواهیم. و به تو از شر آن و شر اهلش، و شر آنچه در آن است پناه میبریم». سپس فرمود: بسم الله حرکت کنید، و به این ترتیب شبانه به کنار «خیبر» رسیدند، و صبحگاهان که اهل «خیبر» از ماجرا باخبر شدند خود را در محاصرۀ سربازان اسلام دیدند، سپس پیامبر(ص) قلعهها را یکی بعد از دیگری فتح کرد، تا به آخرین قلعه که از همه محکمتر و نیرومندتر بود و فرمانده معروف یهود «مرحب» در آن قرار داشت، رسید. در این ایام حالت سردرد شدیدی که گهگاه به سراغ پیامبر(ص) میآمد به او دست داد، به گونهای که یکی دو روز نتوانست از خیمه بیرون آید، در این هنگام (طبق تواریخ معروف اسلامی) «ابوبکر» پرچم را به دست گرفت و با مسلمانان به سوی لشکر یهود تاخت، اما بیآنکه نتیجه بگیرد بازگشت، بار دیگر «عمر» پرچم را به دست گرفت و مسلمانان شدیدتر از روز قبل جنگیدند ولی بدون گرفتن نتیجه بازگشتند.[۳۱]
فاتح خیبر علی
این خبر به گوش رسول خدا(ص) رسید فرمود: «به خدا سوگند فردا پرچم را به دست مردی میسپارم که او خدا و پیامبرش را دوست دارد، و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند. و او قلعه را با قدرت فتح خواهد نمود». گردنها از هر سو کشیده شد که منظور چه کسی است؟ جمعی حدس میزدند که منظور پیامبر(ص) علی(ع) است ولی علی(ع) هنوز در آنجا حضور نداشت،؛ چراکه چشم درد شدیدی او را از حضور در لشکر مانع شده بود، اما صبحگاهان علی(ع) سوار بر شتری وارد شد. و نزدیک خیمۀ پیامبر(ص) پیاده گشت، در حالی که چشمانش شدیداً درد میکرد. پیامبر(ص) فرمود: نزدیک بیا! نزدیک رفت، از آب دهان مبارکش بر چشم علی(ع) مالید، و چشمش به برکت این اعجاز کاملاً سالم شد، سپس پرچم را به دست او داد. علی(ع) با لشکر اسلام به سوی قلعۀ بزرگ خیبر حرکت کرد، مردی از یهود از بالای دیوار سؤال کرد تو کیستی؟ فرمود: «من علی بن ابیطالبم» یهودی فریاد کشید ای جماعت یهود شکستتان فرا رسید! در این هنگام مرحب یهودی فرماندۀ آن دژ به میدان مبارزۀ علی(ع) آمد و چیزی نگذشت که با یک ضربت کاری بر زمین افتاد: جنگ شدیدی میان مسلمانان و یهودیان درگرفت علی(ع) نزدیک در قلعه آمد، و با حرکتی نیرومند و پر قدرت در را از جا بر کند و به کناری افکند، به این ترتیب قلعه گشوده شد و مسلمانان وارد آن شدند و آن را فتح کردند. یهود تسلیم شدند و از پیامبر خواستند در برابر این تسلیم، خون آنها محفوظ باشد، پیامبر(ص) پذیرفت، غنائم منقول به دست سپاه اسلام افتاد، و اراضی و باغهای آنجا را به دست یهود سپرد مشروط به اینکه نیمی از درآمد آن را به مسلمین بپردازند. پیغمبر اکرم(ص) غنایم خیبر را تنها بر اهل حدیبیه تقسیم کرد، حتی کسانی که در حدیبیه بودند و موفق به شرکت در غزوۀ خیبر نشدند سهمی برای آنها قرار داد، البته این موضوع یک مصداق بیشتر نداشت و آن «جابر بن عبدالله» بود.[۳۲]
خیبر
خیبر منطقهای است در شمال مدینه که در مسیر شام به مدینه، یا در حدود آن، قرار داشته است. فاصله آن تا مدینه در منابع جغرافیایی و غیر آن به گونههای مختلف یاد شده است. مستوفی در نزهه القلوب گوید: «در حوالی شهر مدینه دیههای معتبری بوده است، بل قصبات مشتهره، که اکثر آنها خراب است، منها خیبر که بر ۲۷ فرسنگی است»[۳۳]. در برخی کتابها از طبقات ابن سعد نقل شده که این فاصله ۳۲ فرسخ است[۳۴]. همچنین اقوال دیگری نیز وجود دارد[۳۵]، و شاید اختلافها بدین جهت باشد که در زمانهای مختلف، راههای گوناگونی از مدینه به خیبر وجود داشته است. برخی از منابع، خیبر را روستا معرفی کردهاند؛ اما از این که گفته شده ده هزار و بلکه به قولی بیست هزار[۳۶] جنگجو داشته، برمیآید که منطقهای وسیع بوده است. مستوفی گوید: «خیبر دیه سخت بزرگ بوده و هفت حصار هم در میان داشته و در قرب آن قریههای بسیار و خانههای بیشمار بوده است»[۳۷]. همچنین از بکری نقل شده که در زمان عثمان خیبر به صورت شهر درآمد[۳۸].
در وجه تسمیه آن منطقه به «خیبر» نیز آوردهاند که اولین کسی که در آن سرزمین استقرار یافت، خیبر بن کانیه (یا قانیه) بن مهلائیل بوده است. ابن درید گوید: «خیبر به معنای سرزمین نرم و خوش خاک است»[۳۹]. و این نام، گواه حاصل خیز بودن آن منطقه است. برخی دیگر از فرهنگنویسان نیز گفتهاند: خیبر واژهای عبری و به معنای «حصن» و «قلعه» در زبان عربی است و آنجا را چون شهر و دیه قلعهها بوده، خیبر نامیدهاند[۴۰]. مؤلف مراصد الاطلاع گوید: «در خیبر هفت قلعه بود و در اطراف آن مزارع و نخلستان؛ و خیبر به زبان یهود همان حصن است»[۴۱]. یعقوبی مینویسد: «در آغاز سال هفتم هجری، جنگ خیبر واقع، و قلعههای آنکه شش تا بود فتح شد»[۴۲]. بنابراین، شمار قلعههای خیبر را شش یا هفت دانستهاند، ولی هنگامی که نام این قلعهها یاد میشود، شمار آنها بیش از هفت است. شاید دلیل این تفاوت آن باشد که در این «شهر قلعهها»، افزون بر آن شش یا هفت قلعه بزرگ اصلی، قلاع فرعی متعدد دیگری نیز وجود داشته، و یا همانها به نامهای مختلف نامیده شدهاند.
در هر حال، خیبر از کانونهای خطر برای اسلام و مسلمین به شمار میآمد و توطئه آنان برای حمله به مدینه و مسلمانان بسیار محتمل بود. طبری و دیگران مینویسند: به پیامبر گزارش دادند که گروهی از اهالی فدک قصد دارند یهود خیبر را در جنگ با مسلمانان یاری دهند[۴۳]. رسول الله(ص) نیز پیشدستی کرده، در محرم یا جمادیالاول سال هفتم[۴۴]، با ۱۴۰۰ نفر به سوی خیبر رهسپار شد. یهودیان غافلگیر شدند و به قلعهها که روی تپهها بنا شده بود، پناه بردند و به نبرد پرداختند. مسلمانان قلعهها را یکی پس از دیگری فتح کردند و فقط محکمترین آنها مقاومت کرد، و به دلیل سکونت مرحب بن حارث در آن، به قلعه مرحب مشهور بود. این قلعه نیز به دست توانای امیرمؤمنان(ع) فتح شد. سرانجام بقیه یهودیان تسلیم شدند و مقرر گردید هر ساله نیمی از حاصل خیبر را به رسول خدا(ص) دهند و تا زمانی که به آنان اجازه داده شود، در خیبر بمانند، و در غیر این صورت، از آنجا کوچ کنند. پس از مدتی، چون به برخی از کارهای خلاف، مانند زنا، آلوده شدند، در سال سیام هجری خلیفه دوم با خرید سهمشان، آنان را از آن منطقه اخراج کرد[۴۵]. در غزوه خیبر چند برگ زرین به کتاب فضایل علی بن ابیطالب(ع) افزوده شد:
۱. علی(ع) در آن روزها به چشم دردی شدید مبتلا شد که نیروی حرکت را از ایشان گرفت. رسول خدا(ص) فرمود: علی را بیاورید. یکی از یاران پیامبر رفت و دست مولا را گرفت و نزد پیامبر آورد. رسول الله سر علی را بر زانوی خود نهاد و آب دهان مبارک را بر چشمهای آن حضرت گذاشت و چشمان علی شفا یافت. حسان بن ثابت در این باره گوید: وَ كَانَ عَلِيٌّ أَرْمَدَ الْعَيْنِ يَبْتَغِي دَوَاءً فَلَمَّا لَمْ يُحِسَّ مُدَاوِياً شَفَاهُ رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُ بِتَفْلِهِ فَبُورِكَ مَرْقِيّاً وَ بُورِكَ رَاقِياً[۴۶]
۲. مسلمانان قلعههای خیبر را یکی پس از دیگری فتح کردند و فقط قلعه مرحب که نام دیگر آن «قلعه القموص» بود مقاومت کرد. هر روز یکی از اصحاب رسول خدا(ص) پرچم را به دست میگرفت و به طرف آن قلعه میرفت و فتح ناکرده بازمیگشت. روزی رسول خدا(ص) فرمود: «لادفعن الراية غدا إن شاء الله إلى رجل كرار غير فرار يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله لا ينصرف حتى فتح الله على يده، فدفعها إلى علي(ع) فقتل مرحبا... و دخل الحصن ودخل المسلمون»[۴۷]؛ «فردا پرچم را، به خواست خدا، به مردی میدهم که اهل فرار از جنگ نیست. خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم وی را دوست دارند. از میدان برنخواهد گشت مگر با فتح و پیروزی... و فردایش پرچم را به علی(ع) سپرد و آن حضرت با کشتن مرحب که از جنگجویان معروف و مقتدر آن دوران بود، قلعه مرحب را فتح [کرد] و خود داخل قلعه شد و سپس مسلمانان هم داخل شدند». حدیث یادشده با دلالت بر این که علی(ع) محبوب همیشگی[۴۸] خدا و رسول او است، از افتخارات بزرگ آن حضرت به شمار میرود که در تاریخ ثبت شده است[۴۹].
۳. علی(ع) در این نبرد بسیار سنگین، پس از کشتن مرحب، در سنگی یا آهنین قلعه را که چهار ذراع در دو ذراع در یک ذراع بود، از جا کند و پشت سر خود انداخت. روشن است این کار از عهده یک انسان معمولی ساخته نیست. از این رو، آن بزرگوار میفرماید: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمِانِيَّةٍ وَ لَا بِحَرَكَةٍ غِذَائِيَّةٍ وَ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ بَارِئِهَا مُضِيئَةٍ»[۵۰]؛ «سوگند به خدا به قوه جسمی و حر و حرکت غذایی، در قلعه خیبر را برنکندم؛ بلکه [در انجام این کار] به قوت ملکوتی و نفسی که به نور رب خود نورانی است، تأیید شدم».
در امالی شیخ صدوق آمده است: «قَالَ ابْنُ عَمْرٍو مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَيْبَرَ عَلَى يَدَيْ عَلِيٍّ وَ لَكِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ وَ رَمْيِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِينَ ذِرَاعاً وَ لَقَدْ تَكَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ فَأُخْبِرَ النَّبِيُّ(ص) بِذَلِكَ فَقَالَ: وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَيْهِ أَرْبَعُونَ مَلَكاً»[۵۱]؛ «ابن عمر گوید: ما از اینکه خدای متعال خیبر را به دست علی(ع) فتح کرد، شگفتزده نشدیم؛ اما از این متعجب شدیم که در خیبر را کند و به حدود بیست متری پشت سر خود افکند، با اینکه چهل نفر هم با زحمت میتوانستند آن در را حرکت دهند. وقتی که این خبر به پیامبر رسید، فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست او است، چهل فرشته علی(ع) را در این کار کمک کردند. ابن ابی الحدید معتزلی نیز در سروده معروف خود به آن حضرت عرض میکند: يا قَالِعَ البَابِ الَّتِي عَنْ هَزِّهَا عَجَزَتْ أَكُفٌّ أَرْبَعُونَ و أَرْبَعٌ[۵۲]؛ «ای کسی که در قلعه خیبر را از جا کندی، در حالی که ۴۴ نفر (شاید مقصود گروهی کثیر باشد) از حرکت دادن آن ناتوان بودند».
۴. از آنجا که بدون فتح قلعه مرحب، خیبر فتح نشده بود، باید فتح خیبر را از برکات وجود علی(ع) دانست و از اینرو است که در روایات آمده: «فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ خَيْبَرَ»، و حتی در برخی روایات آمده است: «فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ خَيْبَرَ وَ فَدَكَ»[۵۳]؛ زیرا تسلیم شدن اهالی فدک به برکت فتح خیبر بود.
۵. پنجمین افتخاری که به نام امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ خیبر باقی است، چشمه منسوب به ایشان است که در دامنه تپهای که قلعه مرحب بر آن قرار داشته، جریان دارد، و انتساب این چشمه به امام علی(ع) از نظر تاریخی مسلم است[۵۴]، و در میان اهالی خیبر، در زمان ما نیز به نام «عین علی» منزلتی خاص دارد و ایشان آن را یادگاری گرامی از عصر رسول خدا(ص) میدانند. نامگذاری آن به «عین علی» گویای آن است که این چشمه، سهم علی(ع) از غنایم فتح خیبر میباشد.[۵۵]
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱
- صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲
- عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید
- جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر
- بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة
- مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن
- استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸
پانویس
- ↑ معجم البلدان، ج ۲، ص۴۰۹.
- ↑ معجم ما استعجم، ج ۲، ص۵۲۱.
- ↑ معجم البلدان، ج ۳، ص۲۹.
- ↑ المعالم الاثیره، ص۱۰۹.
- ↑ امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص۳۶۶.
- ↑ امتاع الاسماع، ج ۹، ص۲۳۰.
- ↑ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۵.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۲۱.
- ↑ بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص ۱۱۸.
- ↑ معجمالبلدان، ج ۲، ص۴۰۹ ـ ۴۱۰.
- ↑ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۵.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص۱۰۶.
- ↑ معجمالبلدان، ج ۲، ص۴۰۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۵۶.
- ↑ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۵۰۳ و ۵۰۴، چاپ اروپا؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۸.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۳۸ و ۶۳۷ و ۷۱۳؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۴۷.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص۲۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۹۶؛ مجمعالامثال، ج ۲، ص۹۸.
- ↑ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
- ↑ حسین عمادزاده، مجموعه زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص۱۶۶.
- ↑ به نقل از تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص۹۱.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۴-۶۵؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷.
- ↑ سوره فتح، آیه ۱۵.
- ↑ سوره فتح، آیه ۱۵.
- ↑ سوره فتح، آیه ۱۵.
- ↑ ﴿سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ «چون برای گرفتن غنیمتهایی رهسپار شوید جهادگریزان خواهند گفت: بگذارید دنبال شما بیاییم، آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند؛ بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است؛ آنگاه خواهند گفت بلکه به ما رشک میبرید! (چنین نیست) بلکه» سوره فتح، آیه ۱۵.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۴۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۴۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۴۳.
- ↑ مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ص۱۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ استاد شهیدی مینویسد: «امروز این دهستان در ۱۲۰ کیلومتری مدینه واقع شده است». این فاصله، در کتاب وقعه خیبر حدود ۱۶۰ کیلومتر یاد شده است.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی)، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ حلبی، علی بن برهان الدین، السیره الحلبیه، ج۳، ص۳۵.
- ↑ نزهه القلوب، ص۱۵.
- ↑ وكان عثمان مصرها.
- ↑ ابن درید، جمهره اللغه، ج۳، ص۳۵۶.
- ↑ مقدسی در احسن التقاسیم، ص۸۳، گوید: «در سال ۳۷۵ خیبر پادگان نظامی بود».
- ↑ حموی، یاقوت، مراصدالاطلاع، ج۱، ص۴۹۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۴۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۴ و ۷۳.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۱۲؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۷۶؛ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۳۷؛ ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۳۵۱.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.
- ↑ از صیغه مضارع «یحبه» دوام و همیشگی استفاده میشود.
- ↑ این حدیث شریف را میتوان از احادیث متواتر شمرد؛ زیرا گروهی از اصحاب رسول خدا(ص) آن را نقل کردهاند و در کتابهای حدیثی معتبر اهل سنت و شیعه به طرق مختلف روایت شده است. شیخ عبدالحق دهلوی گفته است: «انه متفق علیه». (همو، مشکاه المصابیح، ص۵۶۳) نیز ر.ک: وشنوی، قوام الدین، حیاهالنبی و سیرته، ج۲، ص۳۲۲؛ بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، ص۴۶۴.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۰، ص۳۱۸؛ ج۶، ص۵۸۱، ۵۷۸؛ ج۲۱، ص۴۰۷، ۲۶؛ نمازی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۳، ص۱۹۴.
- ↑ غایه المرام، ص۴۷۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، القصائد السبع العلویات، قصیده عینیه.
- ↑ شوشتری، نورالله، احقاق الحق، ج۵، ص۴۰۳.
- ↑ نجفی، سید محمد باقر، مدینهشناسی، ص۴۵۴.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۳۵۰.