عدالت اقتصادی در مکتب خلفا: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←پانویس) |
||
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[جهان اسلام]] پس از [[رحلت پیامبر]] و رویگردانیای که به [[ولایت امیر المؤمنین]] شد یک زاویهای نسبت به [[روح]] [[تعالیم اسلام]] پیدا کرد که هرچه [[زمان]] گذشت این زاویه بیشتر شد. | |||
در آغاز، [[اختلاف]] و انشقاقی که بین [[مسلمانان]] بعد از [[پیامبر]] پیش آمد فقط بعد سیاسی داشت و بحث [[حاکمیت]] بود که اندکی [[اصحاب خاص]] و با [[اعتقاد]] [[قوی]] پیامبر اینها قائل به | در آغاز، [[اختلاف]] و انشقاقی که بین [[مسلمانان]] بعد از [[پیامبر]] پیش آمد فقط بعد سیاسی داشت و بحث [[حاکمیت]] بود که اندکی [[اصحاب خاص]] و با [[اعتقاد]] [[قوی]] پیامبر اینها قائل به [[رهبری]] و [[امامت امام علی]]{{ع}} بودند. | ||
بخشی از [[انصار]]، قائل به [[خلافت]] [[سعد بن عباده انصاری]] که حاضر به [[بیعت با ابوبکر]] نشده بود بودند. دو تیره هم از قریشیهای [[مهاجر]] یعنی [[بنی امیه]] و بنی ظهره، [[ابوبکر]] را به رسمیت نشناخته بودند. اگر چه انشقاق ایجاد شده بود و آن [[وحدت]] [[زمان پیامبر]] مخدوش گردیده بود، اما [[اختلافات]] فقط در ارتباط با حاکمیت بود نه در مسائل دیگر | بخشی از [[انصار]]، قائل به [[خلافت]] [[سعد بن عباده انصاری]] که حاضر به [[بیعت با ابوبکر]] نشده بود بودند. دو تیره هم از قریشیهای [[مهاجر]] یعنی [[بنی امیه]] و بنی ظهره، [[ابوبکر]] را به رسمیت نشناخته بودند. اگر چه انشقاق ایجاد شده بود و آن [[وحدت]] [[زمان پیامبر]] مخدوش گردیده بود، | ||
اما [[اختلافات]] فقط در ارتباط با حاکمیت بود نه در مسائل دیگر. | |||
[[ | پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}}، اختلافاتی در میان [[مسلمانان]] دربارهٔ مسئلهٔ [[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر]] پدید آمد. عدهای از مسلمانان بر این [[باور]] بودند که جانشینی پیامبر باید بر عهدهٔ امیرالمؤمنین علی{{ع}} باشد، اما عدهای دیگر با این نظر [[مخالفت]] میکردند. گروهی از [[انصار]] خواهان خلافت [[سعد بن عباده]] بودند و تیرههایی از [[قریش]] مانند [[بنیامیه]] و بنیظهره، [[ابوبکر]] را بهعنوان [[خلیفه]] نپذیرفته بودند. این [[اختلافات]] منجر به شکاف در [[وحدت مسلمانان]] پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} شد. اما محور اصلی اختلافات، مسئلهٔ خلافت و جانشینی پیامبر بود و این مسائل به حوزههای دیگر کشیده نشده بود. | ||
==زمان خلیفه دوم== | |||
{{همچنین|خلیفه دوم}} | |||
همزمان با [[پیشرفت]] فتوحات اسلامی در عصر [[خلافت عمر]]، [[جهان اسلام]] با [[تغییر]] [[ارزشهای اخلاقی]] و [[دینی]] در میان [[مردم]] مواجه شد. اگرچه همچنان ظواهر [[دین]] رعایت میشد اما روحیه [[دنیاگرایی]] و مادیگرایی در [[جامعه]] نفوذ کرده بود. | |||
===سادهزیستی عمر=== | |||
[[عمر بن خطاب]] خود [[سادهزیست]] بود و [[اجازه]] نمیداد حاکمانش [[زندگی]] مرفّهی داشته باشند، به جز [[معاویه بن ابی سفیان]] که به او اجازه داد در برابر [[رومیان]] در [[شام]]، کاخی سبز رنگ بسازد. [[معاویه]] توجیه میکرد که این کار برای نشان دادن [[عزّت]] [[اسلام]] لازم است. عمر نیز توجیه او را پذیرفت، اگرچه ظاهراً همچنان بر [[سادهزیستی]] پافشاری میکرد. اما در عمل، روحیۀ [[دنیاطلبی]] در جامعه رواج یافت و خود عمر نیز در ترویج آن نقش داشت. | |||
به عنوان مثال، هنگامی که میخواست مردم را پس از [[شکست]] از [[ایرانیان]] برای ادامۀ [[جنگ]] [[تشویق]] کند، به [[غنایم]] و سرزمینهای مرغوبی که از [[پیروزی]] حاصل خواهد شد، اشاره میکرد. در حالی که پیش از آن، انگیزۀ مسلمانان برای جنگ، [[پیروزی دین اسلام]] یا [[شهادت در راه خدا]] بود. | |||
===تبعیض در بیت المال=== | |||
[[عمر بن خطاب]] در [[سال 20 هجری]] [[بیت المال]] را تأسیس کرد. اما در [[توزیع ثروت]] بیت المال، اختلافات [[نژادی]] و طبقاتی ایجاد شد. عمر [[عربها]] را بر [[عجم]] ترجیح میداد، درون عربها [[مهاجران]] را بر انصار ترجیح میداد، درون مهاجران قریشها را بر غیر [[قریش]] ترجیح میداد، و درون [[انصار]] هم اوسیها را بر خزرجیها ترجیح میداد. | |||
این اقدامات با [[سیره]] [[پیامبر اسلام]]، که همیشه به [[معاملات]] عادلانه برای تمامی [[مسلمانان]] بدون توجه به نژاد یا [[قبیله]] تأکید میکرد، در تضاد بود. به جای این که [[مردم]] به [[خلیفه]] مراجعه کنند و از وی بخواهند که [[عدل]] و [[انصاف]] را رعایت کند، آنها به یکدیگر بدبین شدند. این [[اختلافات]] نه تنها درون گروههای مختلف [[عربها]] به وجود آمد، بلکه بین [[مهاجران]] و انصار نیز اختلافاتی ایجاد شد. | |||
===سنت شیخین=== | |||
زمانی که [[خلیفه دوم]] به [[قتل]] رسید، یک شورایی برای [[تعیین خلیفه]] سوم تشکیل داده شد. این [[شورا]] خود ماجرایی داشت و امیرالمؤمنین علی{{ع}} یکی از اعضای این شورا بود. به مرور [[زمان]]، کاندیداهای اصلی به دو نفر، یعنی [[امیرالمؤمنین]] و [[عثمان]] منتهی شد. | |||
در این مرحله، [[عبدالرحمن بن عوف]] به عنوان یکی از اعضای شورا نقش مهمی را [[بازی]] کرد. او اعلام کرد که با هر کدام از این دو نفر [[بیعت]] کند، او خلیفه خواهد شد. سپس به این دو کاندیدا، علی و عثمان، پیشنهاد داد که کدام یک از آنها حاضر است به نفع دیگری از میدان کنار برود تا او با بیعت با او، او را خلیفه کند. | |||
امیرالمؤمنین علی{{ع}} در این موقعیت حاضر به [[کنارهگیری]] به نفع عثمان نبود. او خود را مستحق [[خلافت]] میدانست و آرزومند بود که در این [[مقام]] باشد. اما او شرط عبدالرحمان بن عوف را قبول نکرد. عبدالرحمان بن عوف شرط گذاشته بود که خلیفه باید مطابق [[کتاب خدا]]، [[سنت]] [[پیغمبر]] و روش دو [[خلیفه اول]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]]) عمل کند. امیرالمؤمنین علی{{ع}} این شرط را قبول نکرد؛ چراکه از نظر او، روش دو خلیفه اول باعث ایجاد [[بدعتها]] در [[دین]] و اختلافات نسبت به دوران پیغمبر{{صل}} شده بود. | |||
اگر امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[تعهد]] میکرد که به این روش عمل کند، این کار میتوانست صحهگذاشتن بر [[انحرافها]] تلقی شود و صحت بدعتهای ظاهر شده در [[دین]] را [[تأیید]] کند. بنابراین، به دلیل این مسئله، او [[خلافت]] را از دست داد. | |||
==پس از انقلاب بر خلیفه سوم== | |||
پس از [[انقلاب]] علیه [[خلیفه سوم]]، [[عثمان]]، که منجر به کشته شدن او شد، [[مردم]] به سمت [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} روی آوردند و از او خواستند که [[خلافت]] را بپذیرد. اما [[امیر المؤمنین]] در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد. این سوال پیش میآید که چرا او در شورای [[عمر]]، که برای [[تعیین خلیفه]] سوم تشکیل شده بود، حاضر نبود از میدان خلافت کنار برود، اما در این موقعیت که مردم به طور گسترده ای از او خواستند خلافت را بپذیرد، او این را میرد؟ | |||
==شرایط اقتصادی در زمان عثمان== | |||
در دوره [[خلافت عثمان]]، که بیش از [[دوازده]] سال به طول انجامید، شرایط [[اقتصادی]] در مقایسه با [[دوران پیامبر]]{{صل}} [[تغییر]] کرد. [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} با دیدن این تغییرات، متوجه شد که بازگرداندن این شرایط به حالت اصلی از پیچیدگیها و چالشهای فراوانی همراه خواهد بود. اما این به معنای این نبود که او از [[برابری]] با این چالشها کاسته است. | |||
[[امیر المؤمنین]] از قبل [[حکمرانی]] [[عثمان]]، به [[مردم]] هشدار داده بود که اگر با او [[بیعت]] کنند، به بحرانهایی روبرو خواهند شد. اما، مردم این [[هشدارها]] را نادیده گرفتند و با عثمان بیعت کردند. پس از آن، شرایط [[سیاسی]]، [[اجتماعی]]، اقتصادی و [[فرهنگی]] به شدت زیر و رو شد. در این موقعیت، امیر المؤمنین{{ع}} از قبول [[خلافت]] در چنین شرایطی خودداری کرد؛ زیرا او [[معتقد]] بود که این [[انتظار]] برای [[اصلاح]] شرایط، منطقی نیست. | |||
چند ایراد به [[عدالت اقتصادی]] [[خلیفه سوم]] قابل بررسی است: | |||
# عثمان، خلیفهای بود که برای اولین بار از [[ساده زیستی]] خلافت فاصله گرفت و به سوی [[زندگی اشرافی]]، [[کاخنشینی]] و [[تجملگرایی]] گام برداشت. در این راستا، مطابق اصل {{متن حدیث|النّاسُ عَلَی دینِ مُلُوکِهِمْ}}، [[حکمرانان]] او را در این [[رهبری]] تجملگرایی [[تقلید]] کردند، که این امر یک [[فرهنگ]] جدید در [[جامعه]] ایجاد کرد. [[طبیعت انسان]] به دنبال [[رفاه]] و [[لذت]] است، بنابراین وقتی خلیفهای - که توقع میرود [[جانشین پیامبر]] باشد - راهی را باز میکند، این بدیهتاً به یک فرهنگ جدید در جامعه تبدیل خواهد شد. | |||
# عثمان، خلیفهای بود که برای نخستین بار روی [[خویشاوندسالاری]] تأکید کرد و [[خویشان]] خود را از [[بنی امیه]] به سمت [[قدرت]] [[هدایت]] کرد. او به شدت به خویشان و بستگان خود [[تعصب]] داشت. اما چه کسانی بودند این خویشان و بستگان؟ آیا افراد توانا و باکفایتی بودند؟ متأسفانه خیر. اینها همان افراد بودند که در [[زمان پیامبر]] و تا [[فتح مکه]]، به شدت با [[اسلام]] [[مخالفت]] میکردند. برخی حتی توسط پیامبر به [[اعدام]] محکوم شده بودند. مثلا [[مروان حکم]] - پسرعموی [[عثمان]]- و [[عبدالله بن سعد بن ابیسرح]] - [[برادر]] رضاعی عثمان- که توسط [[پیامبر]] به [[اعدام]] محکوم شده بود، شد [[فرمانروای مصر]]. [[ولید بن عقبة بن ابیمعیط]] - برادر [[مادری]] عثمان - که [[قرآن]] او را [[فاسق]] نامیده بود، [[فرمانروای کوفه]] شد. اینها فقط مثالهایی بودند. در مقابل، خلفای قبلی مثل [[ابوبکر]] و [[عمر]]، بستگان یا اعضای [[قبیله]] خود را به هیچ [[پستی]] توصیف نکردند. مثلا [[طلحه]]، که یک فرد [[توانمند]] و با سابقه بود و برادرزاده ابوبکر، هرگز پستی از ابوبکر نگرفت. حتی اگر ابوبکر به او [[پست]] میداد، کسی اعتراضی نمیکرد،؛ چراکه او یکی از [[صحابیان]] پیامبر بود. عمر نیز به قبیله خود، [[بنی عدی]]، هیچ مسئولیتی نسپارد. اما وقتی عثمان به [[قدرت]] رسید، او [[بنی امیه]] و [[خویشان]] خود را به قدرت ارتقا داد و بر امور [[مسلمانان]] [[حکمرانی]] کرد. | |||
# بیتوجهی او به مظاهر [[فساد اقتصادی]] و [[اخلاقی]] و حتی [[تأیید]] ضمنی این [[فسادها]] بود. در دوران [[خلافت عثمان]]، انواع فساد اقتصادی و اخلاقی گسترش پیدا کرد؛ اگرچه زمینهسازی این فسادها توسط [[خلیفه]] قبل یعنی [[عمر]] صورت گرفته بود، اما در دوره او بروز نیافته بود و در [[زمان عثمان]] به طور آشکارا نمایان شد و قباحت خود را از دست داد. در حالی که در [[زمان عمر]]، هرچند برخی [[تمایل]] به [[ثروتاندوزی]] داشتند، اما جوّ عمومی [[جامعه]] مخالف آن بود و هیچکس [[جرأت]] نمیکرد به داشتن [[ثروت]] فراوان [[افتخار]] کند، اما در [[عهد]] [[عثمان]]، حتی برخی از [[اصحاب پیامبر]] نیز در شهرهای مختلف به نمایش ثروتهای کلان خود [[مباهات]] میکردند. گزارش شده است که در [[مکه]]، شبنشینیها و مجالس [[لهو و لعب]] [[اصحاب]] جایگزین مجالس متعارف گذشته شدهبود و در [[مدینه]] نیز [[کنیزکان]] آوازخوان [[تربیت]] میشدند تا به بهای گزافی به فروش برسند که نشان از [[تباهی]] اوضاع اخلاقی در آن دوران داشت. همچنین [[جنگها]] و [[غزوات]]، بیش از آنکه جنبه [[تبلیغ]] [[دینی]] داشته باشند، جنبهٔ [[غارتگری]] و اسیرگیری داشتند که موجب توجه بیش از حد به [[مادیات]] شده بود. علاوه بر [[فساد اخلاقی]] و [[اقتصادی]]، در زمان عثمان طبقه مرفهی ظهور کرد که در حالی دیگران در [[فقر]] به سر میبردند. اینها از پیامدهای منفی سیاستهای او بود که منجر به [[نارضایتی]] عمومی و سرانجام [[سقوط]] خلافتش شد. [[امام علی]]{{ع}} نیز در [[خطبه شقشقیه]]، فساد اقتصادی و [[غارت بیتالمال]] توسط [[بنیامیه]] را از [[دلایل]] اصلی سقوط عثمان برمیشمرد. در همین [[خطبه]]، [[امام]] یکی از مهمترین دلایل سقوط عثمان را غارت بیتالمال و [[اموال عمومی]] مسلمین توسط او و خویشاوندانش از قبیل بنیامیه عنوان کرده است. ایشان عثمان و بنیامیه را به شتری [[تشبیه]] نمودهاند که در [[بهار]] به [[طمع]] علفهای سرسبز، آنها را به طرز حریصانهای میخورد. سپس اظهار داشتهاند که اگر [[عثمان]] به جای [[سوء استفاده]] از [[مناصب]]، دست و پای خود را قطع میکرد، به نفع او بود. | |||
بنابراین، مجموعهای از عوامل همچون [[فساد اخلاقی]] و [[اقتصادی]]، توجه بیش از حد به [[مادیات]]، [[تبعیض طبقاتی]] و [[غارت بیتالمال]]، دست به دست هم داد و باعث بروز [[نارضایتی]] و [[خشم]] عمومی [[مردم]] در شهرهای مهم [[اسلامی]] نظیر [[کوفه]]، [[بصره]] و [[مصر]] شدند. گزارشهای [[تاریخی]] حاکی از آن است که بزرگان و علمای این [[شهرها]] حتی به [[رزمندگان]] مستقر در جبهههای [[جنگ]] گفتند تا [[فتوحات]] را رها کرده و برای [[مبارزه]] با [[خلیفه]] بازگردند؛ زیرا [[جهاد]] اصلی در برابر خلیفه [[ستمگر]] است نه فتح سرزمینهای جدید. این فراخوان موجب شد تا رزمندگان به شهرها بازگشته و فتوحات متوقف شود.<ref>[https://www.porseman.com/article/%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%88%D8%B6%D8%B9-%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%81%D8%AA-%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86/182843 ر.ک: تحلیل وضع عدالت اقتصادی دوران خلافت عثمان].</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۲۸: | خط ۶۰: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:عدالت اقتصادی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۳
مقدمه
جهان اسلام پس از رحلت پیامبر و رویگردانیای که به ولایت امیر المؤمنین شد یک زاویهای نسبت به روح تعالیم اسلام پیدا کرد که هرچه زمان گذشت این زاویه بیشتر شد. در آغاز، اختلاف و انشقاقی که بین مسلمانان بعد از پیامبر پیش آمد فقط بعد سیاسی داشت و بحث حاکمیت بود که اندکی اصحاب خاص و با اعتقاد قوی پیامبر اینها قائل به رهبری و امامت امام علی(ع) بودند.
بخشی از انصار، قائل به خلافت سعد بن عباده انصاری که حاضر به بیعت با ابوبکر نشده بود بودند. دو تیره هم از قریشیهای مهاجر یعنی بنی امیه و بنی ظهره، ابوبکر را به رسمیت نشناخته بودند. اگر چه انشقاق ایجاد شده بود و آن وحدت زمان پیامبر مخدوش گردیده بود، اما اختلافات فقط در ارتباط با حاکمیت بود نه در مسائل دیگر.
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، اختلافاتی در میان مسلمانان دربارهٔ مسئلهٔ خلافت و جانشینی پیامبر پدید آمد. عدهای از مسلمانان بر این باور بودند که جانشینی پیامبر باید بر عهدهٔ امیرالمؤمنین علی(ع) باشد، اما عدهای دیگر با این نظر مخالفت میکردند. گروهی از انصار خواهان خلافت سعد بن عباده بودند و تیرههایی از قریش مانند بنیامیه و بنیظهره، ابوبکر را بهعنوان خلیفه نپذیرفته بودند. این اختلافات منجر به شکاف در وحدت مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) شد. اما محور اصلی اختلافات، مسئلهٔ خلافت و جانشینی پیامبر بود و این مسائل به حوزههای دیگر کشیده نشده بود.
زمان خلیفه دوم
همزمان با پیشرفت فتوحات اسلامی در عصر خلافت عمر، جهان اسلام با تغییر ارزشهای اخلاقی و دینی در میان مردم مواجه شد. اگرچه همچنان ظواهر دین رعایت میشد اما روحیه دنیاگرایی و مادیگرایی در جامعه نفوذ کرده بود.
سادهزیستی عمر
عمر بن خطاب خود سادهزیست بود و اجازه نمیداد حاکمانش زندگی مرفّهی داشته باشند، به جز معاویه بن ابی سفیان که به او اجازه داد در برابر رومیان در شام، کاخی سبز رنگ بسازد. معاویه توجیه میکرد که این کار برای نشان دادن عزّت اسلام لازم است. عمر نیز توجیه او را پذیرفت، اگرچه ظاهراً همچنان بر سادهزیستی پافشاری میکرد. اما در عمل، روحیۀ دنیاطلبی در جامعه رواج یافت و خود عمر نیز در ترویج آن نقش داشت.
به عنوان مثال، هنگامی که میخواست مردم را پس از شکست از ایرانیان برای ادامۀ جنگ تشویق کند، به غنایم و سرزمینهای مرغوبی که از پیروزی حاصل خواهد شد، اشاره میکرد. در حالی که پیش از آن، انگیزۀ مسلمانان برای جنگ، پیروزی دین اسلام یا شهادت در راه خدا بود.
تبعیض در بیت المال
عمر بن خطاب در سال 20 هجری بیت المال را تأسیس کرد. اما در توزیع ثروت بیت المال، اختلافات نژادی و طبقاتی ایجاد شد. عمر عربها را بر عجم ترجیح میداد، درون عربها مهاجران را بر انصار ترجیح میداد، درون مهاجران قریشها را بر غیر قریش ترجیح میداد، و درون انصار هم اوسیها را بر خزرجیها ترجیح میداد.
این اقدامات با سیره پیامبر اسلام، که همیشه به معاملات عادلانه برای تمامی مسلمانان بدون توجه به نژاد یا قبیله تأکید میکرد، در تضاد بود. به جای این که مردم به خلیفه مراجعه کنند و از وی بخواهند که عدل و انصاف را رعایت کند، آنها به یکدیگر بدبین شدند. این اختلافات نه تنها درون گروههای مختلف عربها به وجود آمد، بلکه بین مهاجران و انصار نیز اختلافاتی ایجاد شد.
سنت شیخین
زمانی که خلیفه دوم به قتل رسید، یک شورایی برای تعیین خلیفه سوم تشکیل داده شد. این شورا خود ماجرایی داشت و امیرالمؤمنین علی(ع) یکی از اعضای این شورا بود. به مرور زمان، کاندیداهای اصلی به دو نفر، یعنی امیرالمؤمنین و عثمان منتهی شد.
در این مرحله، عبدالرحمن بن عوف به عنوان یکی از اعضای شورا نقش مهمی را بازی کرد. او اعلام کرد که با هر کدام از این دو نفر بیعت کند، او خلیفه خواهد شد. سپس به این دو کاندیدا، علی و عثمان، پیشنهاد داد که کدام یک از آنها حاضر است به نفع دیگری از میدان کنار برود تا او با بیعت با او، او را خلیفه کند.
امیرالمؤمنین علی(ع) در این موقعیت حاضر به کنارهگیری به نفع عثمان نبود. او خود را مستحق خلافت میدانست و آرزومند بود که در این مقام باشد. اما او شرط عبدالرحمان بن عوف را قبول نکرد. عبدالرحمان بن عوف شرط گذاشته بود که خلیفه باید مطابق کتاب خدا، سنت پیغمبر و روش دو خلیفه اول (ابوبکر و عمر) عمل کند. امیرالمؤمنین علی(ع) این شرط را قبول نکرد؛ چراکه از نظر او، روش دو خلیفه اول باعث ایجاد بدعتها در دین و اختلافات نسبت به دوران پیغمبر(ص) شده بود.
اگر امیرالمؤمنین علی(ع) تعهد میکرد که به این روش عمل کند، این کار میتوانست صحهگذاشتن بر انحرافها تلقی شود و صحت بدعتهای ظاهر شده در دین را تأیید کند. بنابراین، به دلیل این مسئله، او خلافت را از دست داد.
پس از انقلاب بر خلیفه سوم
پس از انقلاب علیه خلیفه سوم، عثمان، که منجر به کشته شدن او شد، مردم به سمت امیر المؤمنین علی(ع) روی آوردند و از او خواستند که خلافت را بپذیرد. اما امیر المؤمنین در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد. این سوال پیش میآید که چرا او در شورای عمر، که برای تعیین خلیفه سوم تشکیل شده بود، حاضر نبود از میدان خلافت کنار برود، اما در این موقعیت که مردم به طور گسترده ای از او خواستند خلافت را بپذیرد، او این را میرد؟
شرایط اقتصادی در زمان عثمان
در دوره خلافت عثمان، که بیش از دوازده سال به طول انجامید، شرایط اقتصادی در مقایسه با دوران پیامبر(ص) تغییر کرد. امیر المؤمنین علی(ع) با دیدن این تغییرات، متوجه شد که بازگرداندن این شرایط به حالت اصلی از پیچیدگیها و چالشهای فراوانی همراه خواهد بود. اما این به معنای این نبود که او از برابری با این چالشها کاسته است.
امیر المؤمنین از قبل حکمرانی عثمان، به مردم هشدار داده بود که اگر با او بیعت کنند، به بحرانهایی روبرو خواهند شد. اما، مردم این هشدارها را نادیده گرفتند و با عثمان بیعت کردند. پس از آن، شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به شدت زیر و رو شد. در این موقعیت، امیر المؤمنین(ع) از قبول خلافت در چنین شرایطی خودداری کرد؛ زیرا او معتقد بود که این انتظار برای اصلاح شرایط، منطقی نیست.
چند ایراد به عدالت اقتصادی خلیفه سوم قابل بررسی است:
- عثمان، خلیفهای بود که برای اولین بار از ساده زیستی خلافت فاصله گرفت و به سوی زندگی اشرافی، کاخنشینی و تجملگرایی گام برداشت. در این راستا، مطابق اصل «النّاسُ عَلَی دینِ مُلُوکِهِمْ»، حکمرانان او را در این رهبری تجملگرایی تقلید کردند، که این امر یک فرهنگ جدید در جامعه ایجاد کرد. طبیعت انسان به دنبال رفاه و لذت است، بنابراین وقتی خلیفهای - که توقع میرود جانشین پیامبر باشد - راهی را باز میکند، این بدیهتاً به یک فرهنگ جدید در جامعه تبدیل خواهد شد.
- عثمان، خلیفهای بود که برای نخستین بار روی خویشاوندسالاری تأکید کرد و خویشان خود را از بنی امیه به سمت قدرت هدایت کرد. او به شدت به خویشان و بستگان خود تعصب داشت. اما چه کسانی بودند این خویشان و بستگان؟ آیا افراد توانا و باکفایتی بودند؟ متأسفانه خیر. اینها همان افراد بودند که در زمان پیامبر و تا فتح مکه، به شدت با اسلام مخالفت میکردند. برخی حتی توسط پیامبر به اعدام محکوم شده بودند. مثلا مروان حکم - پسرعموی عثمان- و عبدالله بن سعد بن ابیسرح - برادر رضاعی عثمان- که توسط پیامبر به اعدام محکوم شده بود، شد فرمانروای مصر. ولید بن عقبة بن ابیمعیط - برادر مادری عثمان - که قرآن او را فاسق نامیده بود، فرمانروای کوفه شد. اینها فقط مثالهایی بودند. در مقابل، خلفای قبلی مثل ابوبکر و عمر، بستگان یا اعضای قبیله خود را به هیچ پستی توصیف نکردند. مثلا طلحه، که یک فرد توانمند و با سابقه بود و برادرزاده ابوبکر، هرگز پستی از ابوبکر نگرفت. حتی اگر ابوبکر به او پست میداد، کسی اعتراضی نمیکرد،؛ چراکه او یکی از صحابیان پیامبر بود. عمر نیز به قبیله خود، بنی عدی، هیچ مسئولیتی نسپارد. اما وقتی عثمان به قدرت رسید، او بنی امیه و خویشان خود را به قدرت ارتقا داد و بر امور مسلمانان حکمرانی کرد.
- بیتوجهی او به مظاهر فساد اقتصادی و اخلاقی و حتی تأیید ضمنی این فسادها بود. در دوران خلافت عثمان، انواع فساد اقتصادی و اخلاقی گسترش پیدا کرد؛ اگرچه زمینهسازی این فسادها توسط خلیفه قبل یعنی عمر صورت گرفته بود، اما در دوره او بروز نیافته بود و در زمان عثمان به طور آشکارا نمایان شد و قباحت خود را از دست داد. در حالی که در زمان عمر، هرچند برخی تمایل به ثروتاندوزی داشتند، اما جوّ عمومی جامعه مخالف آن بود و هیچکس جرأت نمیکرد به داشتن ثروت فراوان افتخار کند، اما در عهد عثمان، حتی برخی از اصحاب پیامبر نیز در شهرهای مختلف به نمایش ثروتهای کلان خود مباهات میکردند. گزارش شده است که در مکه، شبنشینیها و مجالس لهو و لعب اصحاب جایگزین مجالس متعارف گذشته شدهبود و در مدینه نیز کنیزکان آوازخوان تربیت میشدند تا به بهای گزافی به فروش برسند که نشان از تباهی اوضاع اخلاقی در آن دوران داشت. همچنین جنگها و غزوات، بیش از آنکه جنبه تبلیغ دینی داشته باشند، جنبهٔ غارتگری و اسیرگیری داشتند که موجب توجه بیش از حد به مادیات شده بود. علاوه بر فساد اخلاقی و اقتصادی، در زمان عثمان طبقه مرفهی ظهور کرد که در حالی دیگران در فقر به سر میبردند. اینها از پیامدهای منفی سیاستهای او بود که منجر به نارضایتی عمومی و سرانجام سقوط خلافتش شد. امام علی(ع) نیز در خطبه شقشقیه، فساد اقتصادی و غارت بیتالمال توسط بنیامیه را از دلایل اصلی سقوط عثمان برمیشمرد. در همین خطبه، امام یکی از مهمترین دلایل سقوط عثمان را غارت بیتالمال و اموال عمومی مسلمین توسط او و خویشاوندانش از قبیل بنیامیه عنوان کرده است. ایشان عثمان و بنیامیه را به شتری تشبیه نمودهاند که در بهار به طمع علفهای سرسبز، آنها را به طرز حریصانهای میخورد. سپس اظهار داشتهاند که اگر عثمان به جای سوء استفاده از مناصب، دست و پای خود را قطع میکرد، به نفع او بود.
بنابراین، مجموعهای از عوامل همچون فساد اخلاقی و اقتصادی، توجه بیش از حد به مادیات، تبعیض طبقاتی و غارت بیتالمال، دست به دست هم داد و باعث بروز نارضایتی و خشم عمومی مردم در شهرهای مهم اسلامی نظیر کوفه، بصره و مصر شدند. گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که بزرگان و علمای این شهرها حتی به رزمندگان مستقر در جبهههای جنگ گفتند تا فتوحات را رها کرده و برای مبارزه با خلیفه بازگردند؛ زیرا جهاد اصلی در برابر خلیفه ستمگر است نه فتح سرزمینهای جدید. این فراخوان موجب شد تا رزمندگان به شهرها بازگشته و فتوحات متوقف شود.[۱]