امام عسکری از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
[[فضائل]] امام نه تنها مرزهای [[دوست]] و [[دشمن]] را در نوردیده بود که برخی از [[دانشمندان]] [[ادیان]] دیگر را نیز به [[کرنش]] و اعتراف وا داشته بود. برای نمونه، بختیشوع که طبیبی [[مسیحی]] بوده است به یکی از [[شاگردان]] خود به نام بطریق میگوید: وی ([[امام عسکری]]{{ع}}) در [[روزگار]] ما از همه افراد زیر این [[آسمان]] دانشمندتر است<ref>ابن طاووس، فرج المهموم، ص۲۳۷.</ref>. یا بنا بر [[نقلی]] گفت: آن [[حضرت]] به آن چه زیر این آسمان قرار دارد دانشمندتر است<ref>قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۲۲.</ref>. همچنین انوش [[نصرانی]] که کاتب دربار بود [[مقام]] امام عسکری{{ع}} را در [[انجیل]] چون [[عیسی بن مریم]] میدانست و از آن حضرت برای دو فرزندش در مراسمی [[دعوت]] کرد تا برای آنان [[دعا]] فرماید. او علت این درخواست را چنین بیان داشت که ما با دعای بقایای [[نبوت]] و [[رسالت]] متبرک میشویم. [[امام]] فرمودند: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَعْرَفَ بِحَقِّنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}. در ادامه این گزارش آمده که امام خبر از [[مسلمان]] و [[شیعه]] شدن یک پسر و درگذشت پسر دیگرش بعد از سه [[روز]] میدهد و انوش به امام عرضه میدارد که خود نیز مسلمان شده است<ref>بحرانی، مدینة المعاجز، ج۷، ص۶۷۰ - ۶۷۲.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]] ص ۲۳۱.</ref> | [[فضائل]] امام نه تنها مرزهای [[دوست]] و [[دشمن]] را در نوردیده بود که برخی از [[دانشمندان]] [[ادیان]] دیگر را نیز به [[کرنش]] و اعتراف وا داشته بود. برای نمونه، بختیشوع که طبیبی [[مسیحی]] بوده است به یکی از [[شاگردان]] خود به نام بطریق میگوید: وی ([[امام عسکری]]{{ع}}) در [[روزگار]] ما از همه افراد زیر این [[آسمان]] دانشمندتر است<ref>ابن طاووس، فرج المهموم، ص۲۳۷.</ref>. یا بنا بر [[نقلی]] گفت: آن [[حضرت]] به آن چه زیر این آسمان قرار دارد دانشمندتر است<ref>قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۲۲.</ref>. همچنین انوش [[نصرانی]] که کاتب دربار بود [[مقام]] امام عسکری{{ع}} را در [[انجیل]] چون [[عیسی بن مریم]] میدانست و از آن حضرت برای دو فرزندش در مراسمی [[دعوت]] کرد تا برای آنان [[دعا]] فرماید. او علت این درخواست را چنین بیان داشت که ما با دعای بقایای [[نبوت]] و [[رسالت]] متبرک میشویم. [[امام]] فرمودند: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَعْرَفَ بِحَقِّنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}. در ادامه این گزارش آمده که امام خبر از [[مسلمان]] و [[شیعه]] شدن یک پسر و درگذشت پسر دیگرش بعد از سه [[روز]] میدهد و انوش به امام عرضه میدارد که خود نیز مسلمان شده است<ref>بحرانی، مدینة المعاجز، ج۷، ص۶۷۰ - ۶۷۲.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]] ص ۲۳۱.</ref> | ||
== [[امام حسن عسکری]] از دیدگاه [[اهل سنت]] == | |||
یکی از موارد [[اختلاف]] بین [[شیعه]] و [[سنی]] در موضوع [[مهدویت]]، [[اختلاف]] در [[پدر حضرت مهدی]]{{ع}} است. شیعه با ارائه [[ادله]] فراوان ثابت کرده که پدر حضرت مهدی{{ع}}، امام حسن عسکری{{ع}} است، در حالیکه اغلب اهل سنت، با بیان برخی [[روایات]] در این زمینه، بر این باورند که نام پدر حضرت مهدی{{ع}} عبد الله، همنام پدر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است. [[دانشمندان شیعه]]، اگرچه با [[حفظ امانت]] کامل، برخی از این [[احادیث]] را- هرچند که صحیح نمیدانستهاند- بدون کم و کاست از کتابهای اهل سنت نقل کردهاند؛ اما هرگز تردید در این موضوع به خود راه ندادهاند. بعضی از احادیثی که اهل سنت با استناد به آنها، چنین دیدگاهی را [[انتخاب]] کردهاند؛ بدین قرار است: | |||
# [[ابن ابی شیبه]]، [[طبرانی]] و [[حاکم]]، از [[عاصم بن ابی النجود]]، از [[زر بن حبیش]] از [[عبد الله بن مسعود]] [[روایت]] کردهاند که پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: {{متن حدیث| لاَ تَذْهَبُ اَلدُّنْيَا حَتَّى يَبْعَثَ اَللَّهُ رَجُلاً يُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِي، وَ اِسْمُ أَبِيهِ اِسْمَ أَبِي}}<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۱۵، ص۱۹۸، ح ۱۹۴۹۳؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص۱۶۳، ح ۱۰۲۱۳ و ص۱۶۶، ح ۱۰۲۲۲؛ مستدرک حاکم، ج ۴، ص۴۴۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج ۳، ص۲۶۱.</ref>؛ "[[دنیا]] از میان نمیرود، مگر اینکه [[خداوند]] مردی را برمیانگیزاند که نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است". | |||
# [[ابو عمرو]] دانی و [[خطیب بغدادی]]، از عاصم بن ابی النجود از زر بن حبیش، از عبد الله بن مسعود نقل کردهاند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لاَ يَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسم أبی}}<ref>سنن ابو عمرو دانی، ص۹۴ و ۹۵؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۳۷۰.</ref>؛ "[[قیامت]] برپا نمیشود؛ مگر آنکه مردی از [[خاندان]] من بر همه [[مردم]] [[پادشاهی]] کند، نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است". | |||
# [[نعیم بن حماد]]، [[خطیب]] و [[ابن حجر]]، همگی از عاصم، از [[زر بن حبیش]] از [[ابن مسعود]] [[روایت]] کردهاند که [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|اَلْمَهْدِيُّ يُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِي وَ اِسْمُ أَبِيهِ اِسْمَ أَبِي}}<ref>تاریخ بغداد، ص۳۹۱؛ نعیم بن حماد، الفتن، ج ۱، ص۳۶۷، ح ۱۰۷۶ و ۱۰۷۷؛ کنز العمال، ج ۱۴، ص۲۶۸، ح ۳۸۶۷۸ به نقل از ابن عساکر.</ref>؛ "[[مهدی]] نامش همنام من و نام پدرش نام پدر من است". | |||
# [[نعیم بن حماد]] به سند خودش از [[ابو الطفیل]] آورده است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|اَلْمَهْدِيُّ اِسْمُهُ اِسْمِي وَ اِسْمُ أَبِيهِ اِسْمَ أَبِي}<ref>نعیم بن حماد، الفتن، ج ۱، ص۳۶۸، ح ۱۰۸۰.</ref>؛ "مهدی نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است". هیچیک از این احادیث، نمیتواند حجت و دلیلی محکم، بر ادعای کسانی باشد که نام پدر مهدی{{ع}} را "عبد الله" دانستهاند. [[سند حدیث]] چهارم به اتفاق همه [[محدثان]] [[ضعیف]] است؛ زیرا یکی از [[راویان]] آن رشدین بن سعد است؛ یعنی همان "رشدین بن ابی رشدین" است که همه بزرگان [[اهل سنت]] در [[علم رجال]] بر [[ضعف]] او اتفاق دارند<ref>ر.ک: تهذیب الکمال، ج ۹، ص۱۹۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۳، ص۲۴۰.</ref>. بدین ترتیب و بدون [[شک]] در چنین امر مهمی، نمیتوان سخن اینگونه افراد را پذیرفت. سه [[حدیث]] نخستین، نیز نمیتوانند [[حجت]] و دلیل باشند؛ چون عبارت "نام پدرش نام پدر من است" را بزرگان و [[حافظان حدیث]] نقل نکردهاند و تنها جمله "نام او، نام من است" را همگان، بدون اضافهای دیگر آوردهاند. برخی از [[پژوهشگران]] اهل سنت- که روایتکنندگان از [[عاصم بن ابی النجود]] را مورد بررسی قرار دادهاند- به این مطلب تصریح کرده و گفتهاند: این اضافه در اصل حدیث نیست. | |||
از طرف دیگر، هر سه حدیث، فقط به ابن مسعود، ختم میشود و [[حال]] آنکه در [[مسند احمد]] در چند مورد، همین حدیث از ابن مسعود نقل شده که با جمله "نام او، نام من است"، پایان یافته است<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، ص۳۷۶ و ۳۷۷ و ۴۳۰ و ۴۴۸.</ref>. [[ترمذی]] میگوید: [[حدیث]] از علی{{ع}}، [[ابو سعید خدری]]، [[ام سلمه]] و [[ابو هریره]]، فقط با لفظ "نام او، نام من است" [[روایت]] شده است. آنگاه- بعد از [[نقل حدیث]] [[ابن مسعود]] با این لفظ- میافزاید: "در این باب، از علی، [[ابو سعید]]، ام سلمه و ابو هریره روایت شده و این [[حدیث]] [[نیکو]] و صحیح است"<ref>سنن ترمذی، ج ۴، ص۵۰۵، ح ۲۲۳۰.</ref>. [[طبرانی]] در [[المعجم الکبیر]] آن را از ابن مسعود، از چند طریق فقط با لفظ "نام او نام من است" در حدیثهای ۱۰۲۱۴ به بعد، نقل کرده است. [[حاکم]] نیز در مستدرک، حدیث را از ابن مسعود فقط با جمله "نام او نام من است"، نقل کرده و گفته است: "این حدیث با شرط [[شیخین]] صحیح است و آنان آن را نقل نکردهاند"<ref>مستدرک حاکم، ج ۴، ص۴۴۲.</ref>. [[بغوی]] در مصابیح السنة حدیث را- بدون اضافه- نقل کرده و گوید: حدیث نیکو است<ref>مصابیح السنة، ص۴۹۲، ح ۴۲۱۰.</ref>. مقدسی [[شافعی]] تصریح میکند: این افزوده را بزرگان حدیث روایت نکردهاند. پس از نقل حدیث- بدون آن اضافه- مینویسد: "گروهی از بزرگان حدیث، در کتابهای خود به همینگونه آوردهاند؛ مانند: ابو [[عیسی]] ترمذی در جامع، ابی داوود در [[سنن]] و [[حافظ]] [[ابو بکر]] [[بیهقی]] و شیخ [[ابو عمر]] دانی"<ref>عقد الدرر، ص۵۱، باب ۲.</ref>. سپس حدیثهای دیگری در [[تأیید]] [[درستی]] نقل خود از بزرگانی چند- مانند [[طبری]]، [[احمد بن حنبل]]، ترمذی، [[ابو داوود]]، حافظ ابو داوود و بیهقی- به نقل از [[عبد الله بن مسعود]]، [[عبد الله بن عمر]] و [[حذیفه]] میآورد<ref>عقد الدرر، ص۵۱- ۵۶، باب ۲.</ref>. همانگونه که اشاره شد، ترمذی این حدیث را از [[حضرت علی]]{{ع}}، ابو سعید خدری، ام سلمه و ابو هریره فقط با جمله "نام او، نام من است"، روایت کرده است. بنابراین اگر جمله "و نام پدرش، نام پدر من است" در متن اصلی روایت [[ابن مسعود]] میبود، قابل تصور نیست که همه این شخصیتهای یاد شده، به اتفاق آن را حذف کرده باشند؛ هرچند آنان از [[عاصم بن ابی النجود]] هم [[روایت]] کرده باشند! اما اینکه چگونه این افزوده به [[روایتها]] راه یافته، احتمالاتی قابل طرح است: | |||
# از سوی [[پیروان]] و [[یاران]] حسنیها به منظور [[اثبات مهدویت]] [[محمد بن عبد الله بن حسن]] [[مثنی]]، اضافه شده است. | |||
# از سوی طرفداران [[بنی عباس]]، جهت [[تأیید]] [[مهدویت]] [[محمد بن عبد الله]] ([[ابو جعفر]]) [[منصور عباسی]]، به [[حدیث]] ابن مسعود افزوده شده است. این احتمال، زمانی به [[واقعیت]] نزدیک میشود که بدانیم محمد بن عبد الله بن حسن مثنی، لکنت زبان داشته و لذا پیروانش [[دروغ]] دیگری به وایت [[ابو هریره]] افزوده و روایت را چنین نقل کردهاند: "به [[درستی]] که [[مهدی]] نامش محمد بن عبد الله است و در زبانش کندی وجود دارد"<ref>ر.ک: مقاتل الطالبین، ص۱۶۳ و ۱۶۴.</ref>. بر این اساس هر سه حدیث نخستین، با نقل [[حافظان حدیث]] از عاصم [[مخالفت]] دارد. از این رو [[حافظ]] [[ابو نعیم اصفهانی]] (م ۴۳۰ﻫ) در [[مناقب المهدی]] این حدیث را با ۳۳ سلسله [[راویان]] مختلف تا عاصم، نقل کرده است. در این نقلها حتی یکی از آنها عبارت "و نام پدرش نام پدر من است" را ندارد و با عبارت "نام او نام من است" پایان یافته است. گنجی [[شافعی]] (م ۶۳۸ﻫ) متن [[اصفهانی]] را نقل و اضافه میکند: "این حدیث را غیر از عاصم، دیگرانی هم مانند عمرو بن [[حره]]، از زر نقل کردهاند و همگی با "نام او نام من است"، آن را به پایان بردهاند؛ جز روایتی که عبارت "و نام پدرش نام پدر من است" را دارد. | |||
کوتاه سخن اینکه چنین اضافهای پذیرفتنی نیست؛ به خصوص که: [[احمد بن حنبل]] "با دقتی که در [[ضبط حدیث]] دارد"، این حدیث را چندبار در مسندش با جمله "و نامش نام من است"، نقل کرده است"<ref>گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان{{ع}}، ص۴۸۲.</ref>. از بحثهای گذشته روشن میشود که [[تبار امام مهدی]]{{ع}}، به [[امام حسین]]{{ع}} میرسد و دیگر احادیثی که خلاف این را میرسانند، [[ضعیف]] و بیاعتبار بوده هیچ قرینهای بر [[صحت]] آنها در دست نیست. با توجه به نتیجه بحثهای گذشته نیز به دست میآید: نقل [[متواتر]] نزد [[مسلمانان]] نیز، همین نتیجه را [[تأیید]] میکند<ref>سید ثامر هاشم العمیدی، مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، صص ۹۲- ۱۰۷(با تصرف).</ref>.<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[درسنامه مهدویت (کتاب)|درسنامه مهدویت ج۱]]، ص۱۲۷، ۱۲۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:IM010507.jpg|22px]] پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|'''تاریخ اسلام بخش دوم ج۲''']] | # [[پرونده:IM010507.jpg|22px]] پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|'''تاریخ اسلام بخش دوم ج۲''']] | ||
# [[پرونده:136861.jpg|22px]] [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[درسنامه مهدویت ج۱ (کتاب)|'''درسنامه مهدویت ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۱۸
مقدمه
امام حسن عسکری(ع) دارای چنان جایگاه ویژه و برجستهای بود که همگان به آن اعتراف کردهاند. از این میان نه تنها شیعیان، بلکه اهل سنت نیز به مقام و جایگاه آن حضرت اعتراف کردهاند. از جمله آنکه ابن صبّاغ مالکی درباره امام عسکری(ع) میگوید: «او سرور مردم عصرش و امام روزگار خود بود، سخنان او محکم، کارهایش پسندیده، سوار بر علومی است که همسان ندارد و بیان کننده غوامض آن است که کسی با او مجادله نتواند؛ کشفکننده حقایق است با نظر صائب خود، اظهارکننده دقائق است؛ با فکر ژرفاندیش خود، بیانکننده امور غیبی در (جلسات) پنهانی بود. او دارای بزرگواری ریشه دار و روح و ذات کریم بود[۱].
شبراوی شافعی نیز درباره آن حضرت میگوید: یازدهمین امام، حسن خالص، ملقّب به عسکری است، در شرف او همین بس که امام مهدی(ع) منتظر فرزند اوست. خدا به این بیت خیر کثیر دهد که بیت شریفی است و نسب خالص و بلندمرتبه دارد. خوشا به حال حسن عسکری(ع) که از خانواده عالیرتبه و بلندمرتبهای است و به راستی در بلندمرتبگی بر همه غلبه یافته و بر خورشید و قمر از نظر جایگاه رفعت یافته است، و همه کمالات بدون استثنا در او آمده و هیچ کمالی با کلمه «غیر» و «الّا» از او استثنا نشده است، همچون دُرّ و گوهر در مجد و عظمت آن امامان به نظم آمدهاند، اول آنها با آخر آنها یکسان هستند و چه بسیار کسانی که تلاش کردند مقام آنها را پایین آورند؛ ولی خدا آنها را بالا برد و تلاش کردند که جمع آنان را جمع پراکنده کنند؛ اما خدا آنان را گرد آورد؛ خداوند بر محبت آنان ما را زنده بدارد و بمیراند[۲].
این فضائل چنان بود که حتی افرادی از دشمنان آن حضرت از دستگاه خلافت عباسی به این مقامات امام عسکری(ع) معترف بودند و به دیده احترام و عظمت از آن مینگریستند. برای نمونه، احمد بن عبیدالله بن خاقان، مأمور مالیات قم در گزارشی طولانی از وقار، آرامش، عفاف، بزرگواری و کرم بیمانند امام سخن به میان آورده که گوید مثل حسن بن علی بن محمد، ابن الرضا(ع) نه دیدهام و نه میشناسم. بنیهاشم او را بر بزرگسالان و بزرگانشان ترجیح میدهند؛ همچنین بزرگان دربار، وزرا و عموم مردم نیز او را بر دیگران مقدّم میدارند. وی سپس برای تأیید نظر خود به ماجرایی از پدرش اشاره کرده است که در آن آمده است که از امام عسکری(ع) چنان احترامی میکرد که در مورد احدی از بنیهاشم و فرماندهان از او سراغ نداشتم. همین که نزدیکش رسید، او را در آغوش گرفت، صورت و سینهاش را بوسید، دستش را گرفت و او را در جای خود نشاند و خودش هم در کنارش نشست. به او نگاه میکرد، با او حرف میزد و قربان صدقهاش میرفت. وقتی در خلوت از او درباره این رفتارش پرسیدم گفت: پسرم، اگر خلافت از بنیعباس گرفته شود، در میان بنیهاشم کسی لایقتر از او نیست. او به خاطر فضیلت، عفاف، وقار، خویشتنداری، زهد، عبادت و اخلاق نیکویش لیاقت خلافت دارد. اگر پدرش را دیده بودی، او را مردی بزرگ، بخشنده، گرانمایه و بافضیلت مییافتی. پس از آن نیز از هریک از بنیهاشم، فرماندهان، کاتبان، قاضیها، فقها و سایر مردم هم که در مورد او میپرسیدم، او را بسیار بزرگ، باعظمت، بلندمرتبه و خوش گفتار معرفی کرده و او را بر تمام اهل بیت و بزرگانشان ترجیح میدادند. در نزد من مقامش بالا رفت؛ زیرا تمام دوستان و دشمنانش او را تمجید و ستایش میکردند...[۳].
فضائل امام نه تنها مرزهای دوست و دشمن را در نوردیده بود که برخی از دانشمندان ادیان دیگر را نیز به کرنش و اعتراف وا داشته بود. برای نمونه، بختیشوع که طبیبی مسیحی بوده است به یکی از شاگردان خود به نام بطریق میگوید: وی (امام عسکری(ع)) در روزگار ما از همه افراد زیر این آسمان دانشمندتر است[۴]. یا بنا بر نقلی گفت: آن حضرت به آن چه زیر این آسمان قرار دارد دانشمندتر است[۵]. همچنین انوش نصرانی که کاتب دربار بود مقام امام عسکری(ع) را در انجیل چون عیسی بن مریم میدانست و از آن حضرت برای دو فرزندش در مراسمی دعوت کرد تا برای آنان دعا فرماید. او علت این درخواست را چنین بیان داشت که ما با دعای بقایای نبوت و رسالت متبرک میشویم. امام فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَعْرَفَ بِحَقِّنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ». در ادامه این گزارش آمده که امام خبر از مسلمان و شیعه شدن یک پسر و درگذشت پسر دیگرش بعد از سه روز میدهد و انوش به امام عرضه میدارد که خود نیز مسلمان شده است[۶].[۷]
امام حسن عسکری از دیدگاه اهل سنت
یکی از موارد اختلاف بین شیعه و سنی در موضوع مهدویت، اختلاف در پدر حضرت مهدی(ع) است. شیعه با ارائه ادله فراوان ثابت کرده که پدر حضرت مهدی(ع)، امام حسن عسکری(ع) است، در حالیکه اغلب اهل سنت، با بیان برخی روایات در این زمینه، بر این باورند که نام پدر حضرت مهدی(ع) عبد الله، همنام پدر پیامبر اکرم(ص) است. دانشمندان شیعه، اگرچه با حفظ امانت کامل، برخی از این احادیث را- هرچند که صحیح نمیدانستهاند- بدون کم و کاست از کتابهای اهل سنت نقل کردهاند؛ اما هرگز تردید در این موضوع به خود راه ندادهاند. بعضی از احادیثی که اهل سنت با استناد به آنها، چنین دیدگاهی را انتخاب کردهاند؛ بدین قرار است:
- ابن ابی شیبه، طبرانی و حاکم، از عاصم بن ابی النجود، از زر بن حبیش از عبد الله بن مسعود روایت کردهاند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: « لاَ تَذْهَبُ اَلدُّنْيَا حَتَّى يَبْعَثَ اَللَّهُ رَجُلاً يُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِي، وَ اِسْمُ أَبِيهِ اِسْمَ أَبِي»[۸]؛ "دنیا از میان نمیرود، مگر اینکه خداوند مردی را برمیانگیزاند که نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است".
- ابو عمرو دانی و خطیب بغدادی، از عاصم بن ابی النجود از زر بن حبیش، از عبد الله بن مسعود نقل کردهاند که پیامبر(ص) فرمود: «لاَ يَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسم أبی»[۹]؛ "قیامت برپا نمیشود؛ مگر آنکه مردی از خاندان من بر همه مردم پادشاهی کند، نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است".
- نعیم بن حماد، خطیب و ابن حجر، همگی از عاصم، از زر بن حبیش از ابن مسعود روایت کردهاند که رسول اکرم(ص) فرمود: «اَلْمَهْدِيُّ يُوَاطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِي وَ اِسْمُ أَبِيهِ اِسْمَ أَبِي»[۱۰]؛ "مهدی نامش همنام من و نام پدرش نام پدر من است".
- نعیم بن حماد به سند خودش از ابو الطفیل آورده است که رسول خدا(ص) فرمود: {{متن حدیث|اَلْمَهْدِيُّ اِسْمُهُ اِسْمِي وَ اِسْمُ أَبِيهِ اِسْمَ أَبِي}[۱۱]؛ "مهدی نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است". هیچیک از این احادیث، نمیتواند حجت و دلیلی محکم، بر ادعای کسانی باشد که نام پدر مهدی(ع) را "عبد الله" دانستهاند. سند حدیث چهارم به اتفاق همه محدثان ضعیف است؛ زیرا یکی از راویان آن رشدین بن سعد است؛ یعنی همان "رشدین بن ابی رشدین" است که همه بزرگان اهل سنت در علم رجال بر ضعف او اتفاق دارند[۱۲]. بدین ترتیب و بدون شک در چنین امر مهمی، نمیتوان سخن اینگونه افراد را پذیرفت. سه حدیث نخستین، نیز نمیتوانند حجت و دلیل باشند؛ چون عبارت "نام پدرش نام پدر من است" را بزرگان و حافظان حدیث نقل نکردهاند و تنها جمله "نام او، نام من است" را همگان، بدون اضافهای دیگر آوردهاند. برخی از پژوهشگران اهل سنت- که روایتکنندگان از عاصم بن ابی النجود را مورد بررسی قرار دادهاند- به این مطلب تصریح کرده و گفتهاند: این اضافه در اصل حدیث نیست.
از طرف دیگر، هر سه حدیث، فقط به ابن مسعود، ختم میشود و حال آنکه در مسند احمد در چند مورد، همین حدیث از ابن مسعود نقل شده که با جمله "نام او، نام من است"، پایان یافته است[۱۳]. ترمذی میگوید: حدیث از علی(ع)، ابو سعید خدری، ام سلمه و ابو هریره، فقط با لفظ "نام او، نام من است" روایت شده است. آنگاه- بعد از نقل حدیث ابن مسعود با این لفظ- میافزاید: "در این باب، از علی، ابو سعید، ام سلمه و ابو هریره روایت شده و این حدیث نیکو و صحیح است"[۱۴]. طبرانی در المعجم الکبیر آن را از ابن مسعود، از چند طریق فقط با لفظ "نام او نام من است" در حدیثهای ۱۰۲۱۴ به بعد، نقل کرده است. حاکم نیز در مستدرک، حدیث را از ابن مسعود فقط با جمله "نام او نام من است"، نقل کرده و گفته است: "این حدیث با شرط شیخین صحیح است و آنان آن را نقل نکردهاند"[۱۵]. بغوی در مصابیح السنة حدیث را- بدون اضافه- نقل کرده و گوید: حدیث نیکو است[۱۶]. مقدسی شافعی تصریح میکند: این افزوده را بزرگان حدیث روایت نکردهاند. پس از نقل حدیث- بدون آن اضافه- مینویسد: "گروهی از بزرگان حدیث، در کتابهای خود به همینگونه آوردهاند؛ مانند: ابو عیسی ترمذی در جامع، ابی داوود در سنن و حافظ ابو بکر بیهقی و شیخ ابو عمر دانی"[۱۷]. سپس حدیثهای دیگری در تأیید درستی نقل خود از بزرگانی چند- مانند طبری، احمد بن حنبل، ترمذی، ابو داوود، حافظ ابو داوود و بیهقی- به نقل از عبد الله بن مسعود، عبد الله بن عمر و حذیفه میآورد[۱۸]. همانگونه که اشاره شد، ترمذی این حدیث را از حضرت علی(ع)، ابو سعید خدری، ام سلمه و ابو هریره فقط با جمله "نام او، نام من است"، روایت کرده است. بنابراین اگر جمله "و نام پدرش، نام پدر من است" در متن اصلی روایت ابن مسعود میبود، قابل تصور نیست که همه این شخصیتهای یاد شده، به اتفاق آن را حذف کرده باشند؛ هرچند آنان از عاصم بن ابی النجود هم روایت کرده باشند! اما اینکه چگونه این افزوده به روایتها راه یافته، احتمالاتی قابل طرح است:
- از سوی پیروان و یاران حسنیها به منظور اثبات مهدویت محمد بن عبد الله بن حسن مثنی، اضافه شده است.
- از سوی طرفداران بنی عباس، جهت تأیید مهدویت محمد بن عبد الله (ابو جعفر) منصور عباسی، به حدیث ابن مسعود افزوده شده است. این احتمال، زمانی به واقعیت نزدیک میشود که بدانیم محمد بن عبد الله بن حسن مثنی، لکنت زبان داشته و لذا پیروانش دروغ دیگری به وایت ابو هریره افزوده و روایت را چنین نقل کردهاند: "به درستی که مهدی نامش محمد بن عبد الله است و در زبانش کندی وجود دارد"[۱۹]. بر این اساس هر سه حدیث نخستین، با نقل حافظان حدیث از عاصم مخالفت دارد. از این رو حافظ ابو نعیم اصفهانی (م ۴۳۰ﻫ) در مناقب المهدی این حدیث را با ۳۳ سلسله راویان مختلف تا عاصم، نقل کرده است. در این نقلها حتی یکی از آنها عبارت "و نام پدرش نام پدر من است" را ندارد و با عبارت "نام او نام من است" پایان یافته است. گنجی شافعی (م ۶۳۸ﻫ) متن اصفهانی را نقل و اضافه میکند: "این حدیث را غیر از عاصم، دیگرانی هم مانند عمرو بن حره، از زر نقل کردهاند و همگی با "نام او نام من است"، آن را به پایان بردهاند؛ جز روایتی که عبارت "و نام پدرش نام پدر من است" را دارد.
کوتاه سخن اینکه چنین اضافهای پذیرفتنی نیست؛ به خصوص که: احمد بن حنبل "با دقتی که در ضبط حدیث دارد"، این حدیث را چندبار در مسندش با جمله "و نامش نام من است"، نقل کرده است"[۲۰]. از بحثهای گذشته روشن میشود که تبار امام مهدی(ع)، به امام حسین(ع) میرسد و دیگر احادیثی که خلاف این را میرسانند، ضعیف و بیاعتبار بوده هیچ قرینهای بر صحت آنها در دست نیست. با توجه به نتیجه بحثهای گذشته نیز به دست میآید: نقل متواتر نزد مسلمانان نیز، همین نتیجه را تأیید میکند[۲۱].[۲۲]
منابع
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲
- سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۱
پانویس
- ↑ ابن صباغ، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۹۳.
- ↑ شبراوی، الاتحاف بحبّ الاشراف، ص۱۷۸.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۵۰۳ - ۵۰۴.
- ↑ ابن طاووس، فرج المهموم، ص۲۳۷.
- ↑ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ بحرانی، مدینة المعاجز، ج۷، ص۶۷۰ - ۶۷۲.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۲۳۱.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۱۵، ص۱۹۸، ح ۱۹۴۹۳؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص۱۶۳، ح ۱۰۲۱۳ و ص۱۶۶، ح ۱۰۲۲۲؛ مستدرک حاکم، ج ۴، ص۴۴۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج ۳، ص۲۶۱.
- ↑ سنن ابو عمرو دانی، ص۹۴ و ۹۵؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۳۷۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ص۳۹۱؛ نعیم بن حماد، الفتن، ج ۱، ص۳۶۷، ح ۱۰۷۶ و ۱۰۷۷؛ کنز العمال، ج ۱۴، ص۲۶۸، ح ۳۸۶۷۸ به نقل از ابن عساکر.
- ↑ نعیم بن حماد، الفتن، ج ۱، ص۳۶۸، ح ۱۰۸۰.
- ↑ ر.ک: تهذیب الکمال، ج ۹، ص۱۹۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۳، ص۲۴۰.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، ص۳۷۶ و ۳۷۷ و ۴۳۰ و ۴۴۸.
- ↑ سنن ترمذی، ج ۴، ص۵۰۵، ح ۲۲۳۰.
- ↑ مستدرک حاکم، ج ۴، ص۴۴۲.
- ↑ مصابیح السنة، ص۴۹۲، ح ۴۲۱۰.
- ↑ عقد الدرر، ص۵۱، باب ۲.
- ↑ عقد الدرر، ص۵۱- ۵۶، باب ۲.
- ↑ ر.ک: مقاتل الطالبین، ص۱۶۳ و ۱۶۴.
- ↑ گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان(ع)، ص۴۸۲.
- ↑ سید ثامر هاشم العمیدی، مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، صص ۹۲- ۱۰۷(با تصرف).
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۱، ص۱۲۷، ۱۲۸.