سمرة بن جندب فزاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = سمرة بن جندب فزاری | |||
| عنوان مدخل = [[سمرة بن جندب فزاری]] | |||
| مداخل مرتبط = [[سمرة بن جندب فزاری در قرآن]] - [[سمرة بن جندب فزاری در تاریخ اسلامی]] - [[سمرة بن جندب فزاری در حدیث]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[سمره]] ساکن [[بصره]] بود. وقتی پدرش [[جندب]] درگذشت، او [[کودکی]] بیش نبود و مادرش او را به همراه خود به [[مدینه]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۴.</ref>. [[مادر]] سمره زنی از [[قبیله بنی اسد]] بود <ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۵۷.</ref>. او به خاطر زیباییش، خواستگاران زیادی داشت، اما شرط کرده بود که با کسی [[ازدواج]] میکند که [[سرپرستی]] فرزندش سمره را هم بر عهده بگیرد و هزینهاش را بپردازد تا زمانی که سمره به سن [[بلوغ]] برسد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۴.</ref>. مردی از [[انصار]] به نام [[مُرَیّ بن سنان]] این شرط را قبول کرد و با او ازدواج کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۲.</ref>. سمره این گونه تحت تکفل انصار در آمد. یکی از چشمانش [[انحراف]] داشته، هم چنان که [[زیاد بن ابیه]] نیز چنین بود. | [[سمره]] ساکن [[بصره]] بود. وقتی پدرش [[جندب]] درگذشت، او [[کودکی]] بیش نبود و مادرش او را به همراه خود به [[مدینه]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۴.</ref>. [[مادر]] سمره زنی از [[قبیله بنی اسد]] بود <ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۵۷.</ref>. او به خاطر زیباییش، خواستگاران زیادی داشت، اما شرط کرده بود که با کسی [[ازدواج]] میکند که [[سرپرستی]] فرزندش سمره را هم بر عهده بگیرد و هزینهاش را بپردازد تا زمانی که سمره به سن [[بلوغ]] برسد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۴.</ref>. مردی از [[انصار]] به نام [[مُرَیّ بن سنان]] این شرط را قبول کرد و با او ازدواج کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۲.</ref>. سمره این گونه تحت تکفل انصار در آمد. یکی از چشمانش [[انحراف]] داشته، هم چنان که [[زیاد بن ابیه]] نیز چنین بود. | ||
سمره همراه [[پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ احد]] شرکت کرد. او بعدها به بصره آمد و در آنجا دارای [[املاک]] زیادی شد. سپس به [[کوفه]] رفت و در محله [[بنی اسد]] که در حومه [[شهر]] بود، خانههای کلنگی را خرید و بازسازی کرد و در آن ساکن شد. او از پیامبر{{صل}} [[احادیث]] بسیاری [[نقل]] کرده است که البته به واسطه [[شخصیت]] نامتعادل، [[جنایتکار]] و منفی او، چندان به آنها توجه نمیشود؛ هر چند آن [[روایات]]، از نظر معنا مهم و [[ارزشمند]] هستند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۷.</ref>. همچنین دو [[خانه]] در بصره داشت؛ که یکی در بازار و دیگری در محله کلا واقع بود. بین سمره و [[منذر بن زبیر]] [[اختلاف]] [[مالی]] به وجود آمده بود که نزد [[معاویه]] رفتند و [[خیانت]] سمره آشکار شد و او صد هزار [[دینار]] به منذر [[جریمه]] پرداخت <ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۱۸۵.</ref>. | سمره همراه [[پیامبر]] {{صل}} در [[جنگ احد]] شرکت کرد. او بعدها به بصره آمد و در آنجا دارای [[املاک]] زیادی شد. سپس به [[کوفه]] رفت و در محله [[بنی اسد]] که در حومه [[شهر]] بود، خانههای کلنگی را خرید و بازسازی کرد و در آن ساکن شد. او از پیامبر {{صل}} [[احادیث]] بسیاری [[نقل]] کرده است که البته به واسطه [[شخصیت]] نامتعادل، [[جنایتکار]] و منفی او، چندان به آنها توجه نمیشود؛ هر چند آن [[روایات]]، از نظر معنا مهم و [[ارزشمند]] هستند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۷.</ref>. همچنین دو [[خانه]] در بصره داشت؛ که یکی در بازار و دیگری در محله کلا واقع بود. بین سمره و [[منذر بن زبیر]] [[اختلاف]] [[مالی]] به وجود آمده بود که نزد [[معاویه]] رفتند و [[خیانت]] سمره آشکار شد و او صد هزار [[دینار]] به منذر [[جریمه]] پرداخت <ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۱۸۵.</ref>. | ||
سمره میگوید: "در [[زمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} پسر بچه بودم و هر آنچه را از پیامبر{{صل}} میشنیدم، [[حفظ]] میکردم و پیامبر{{صل}} هم مرا از این کار منع نمیکرد، مگر این که [[اولویت]] را در اینگونه امور به کسانی میداد که از من مسنتر بودند. من در نمازی که [[پیامبر]]{{صل}} بر زنی که هنگام زایمان، مرده بود، میخواند، حاضر بودم و پیامبر{{صل}} در حالی که در وسط جنازه [[ایستاده]] بود، [[نماز]] میت را میخواند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۵.</ref>. | سمره میگوید: "در [[زمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} پسر بچه بودم و هر آنچه را از پیامبر {{صل}} میشنیدم، [[حفظ]] میکردم و پیامبر {{صل}} هم مرا از این کار منع نمیکرد، مگر این که [[اولویت]] را در اینگونه امور به کسانی میداد که از من مسنتر بودند. من در نمازی که [[پیامبر]] {{صل}} بر زنی که هنگام زایمان، مرده بود، میخواند، حاضر بودم و پیامبر {{صل}} در حالی که در وسط جنازه [[ایستاده]] بود، [[نماز]] میت را میخواند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۵.</ref>. | ||
[[ابو موسی اشعری]]، [[سمرة بن جندب]] را [[مسئول]] [[نظارت]] بر [[امور مالی]] و بازار در منطقه [[اهواز]] کرد<ref>فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۵۲۷.</ref>. در [[زمان]] [[حاکمیت]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[بصره]] و [[کوفه]]<ref>به دلیل حکومت همزمان زیاد بر این دو شهر به صورتی که شش ماه در بصره و شش ماه در کوفه بود.</ref> زمانی که او به کوفه میرفت، سمره را در بصره [[جانشین]] خود قرار میداد و سمره تا شش ماه [[حاکم بصره]] میشد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۵-۳۴۶.</ref> | [[ابو موسی اشعری]]، [[سمرة بن جندب]] را [[مسئول]] [[نظارت]] بر [[امور مالی]] و بازار در منطقه [[اهواز]] کرد<ref>فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۵۲۷.</ref>. در [[زمان]] [[حاکمیت]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[بصره]] و [[کوفه]]<ref>به دلیل حکومت همزمان زیاد بر این دو شهر به صورتی که شش ماه در بصره و شش ماه در کوفه بود.</ref> زمانی که او به کوفه میرفت، سمره را در بصره [[جانشین]] خود قرار میداد و سمره تا شش ماه [[حاکم بصره]] میشد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۵-۳۴۶.</ref> | ||
==سمره و شرکت در [[جنگ احد]]== | == سمره و شرکت در [[جنگ احد]] == | ||
پیامبر{{صل}} قبل از جنگ احد، با جوانانی<ref>این جوانان عبارت بودند از: عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، أسامة بن زید، نعمان بن بشیر، زید بن ارقم، براء بن عازب، اسید بن ظهیر، عرابة بن اوس، ابو سعید خدری، سمرة بن جندب و رافع بن خدیج. البته پیامبر{{صل}} همه آنها را از شرکت در این جنگ منع کرد.</ref> که در [[شرف]] [[بلوغ]] بودند، [[دیدار]] کرد تا کسانی را که میتوانند در [[جنگ]] شرکت کنند، [[انتخاب]] کند. [[رافع بن خدیج]] میگوید: "[[ظهیر بن رافع]] گفت: " ای [[رسول خدا]]! رافع بن خدیج تیرانداز است و مرا کمک میکند. در این موقع من روی پنجه بلند شدم که قدم بلندتر دیده شود. پیامبر{{صل}} نیز سخن [[ظهیر]] را پذیرفت و مرا برای شرکت در جنگ پذیرفت. سمرة بن جندب به شوهر مادرش، [[مرئ بن سنان حارثی]]، گفت: "[[پدر]]! رسول خدا{{صل}} به رافع بن خدیج اجازه داد که در جنگ شرکت کند، اما به من اجازه نداد. در صورتی که من حاضرم با رافع بن خدیج کشتی بگیرم و بر او | پیامبر {{صل}} قبل از جنگ احد، با جوانانی<ref>این جوانان عبارت بودند از: عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، أسامة بن زید، نعمان بن بشیر، زید بن ارقم، براء بن عازب، اسید بن ظهیر، عرابة بن اوس، ابو سعید خدری، سمرة بن جندب و رافع بن خدیج. البته پیامبر {{صل}} همه آنها را از شرکت در این جنگ منع کرد.</ref> که در [[شرف]] [[بلوغ]] بودند، [[دیدار]] کرد تا کسانی را که میتوانند در [[جنگ]] شرکت کنند، [[انتخاب]] کند. [[رافع بن خدیج]] میگوید: "[[ظهیر بن رافع]] گفت: " ای [[رسول خدا]]! رافع بن خدیج تیرانداز است و مرا کمک میکند. در این موقع من روی پنجه بلند شدم که قدم بلندتر دیده شود. پیامبر {{صل}} نیز سخن [[ظهیر]] را پذیرفت و مرا برای شرکت در جنگ پذیرفت. سمرة بن جندب به شوهر مادرش، [[مرئ بن سنان حارثی]]، گفت: "[[پدر]]! رسول خدا {{صل}} به رافع بن خدیج اجازه داد که در جنگ شرکت کند، اما به من اجازه نداد. در صورتی که من حاضرم با رافع بن خدیج کشتی بگیرم و بر او غالب شوم". مری بن سنان به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! شما [[سمره]]، پسر مرا رد فرمودید؛ در صورتی که به [[رافع بن خدیج]] اجازه شرکت در [[جنگ]] دادید؛ پسرم حاضر است که با [[رافع]] کشتی بگیرد و مطمئن است که زورش از رافع بیشتر است". پیامبر {{صل}} فرمود: "بیایند و کشتی بگیرند". سمره با رافع کشتی گرفت و پشت او را به [[زمین]] خوابانید. وقتی پیامبر {{صل}} چنین دید، به سمره هم اجازه داد که در جنگ شرکت کند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۶-۳۴۷.</ref> | ||
==حجامت پیامبر{{صل}}== | == حجامت پیامبر {{صل}} == | ||
[[سمرة بن جندب]] [[نقل]] میکند: "در محضر رسول خدا{{صل}} بودم که شخصی ایشان را حجامت میکرد. آن مرد با شانههای مخصوص خراش [[بدن]]، بدن پیامبر{{صل}} را تیغ زد و از آن [[حضرت]] [[خون]] گرفت. در این هنگام [[مرد]] [[عربی]] وارد شد و چون تا آن [[زمان]]، حجامت ندیده بود، هراسان شد و گفت: ای رسول خدا! چرا اجازه میدهی که این شخص پوست شما را زخمی کند؟ پیامبر{{صل}} فرمود: " این حجامت است. " آن [[فرد]] گفت: " چه فایدهای دارد؟ " | [[سمرة بن جندب]] [[نقل]] میکند: "در محضر رسول خدا {{صل}} بودم که شخصی ایشان را حجامت میکرد. آن مرد با شانههای مخصوص خراش [[بدن]]، بدن پیامبر {{صل}} را تیغ زد و از آن [[حضرت]] [[خون]] گرفت. در این هنگام [[مرد]] [[عربی]] وارد شد و چون تا آن [[زمان]]، حجامت ندیده بود، هراسان شد و گفت: ای رسول خدا! چرا اجازه میدهی که این شخص پوست شما را زخمی کند؟ پیامبر {{صل}} فرمود: " این حجامت است. " آن [[فرد]] گفت: " چه فایدهای دارد؟ " | ||
پیامبر{{صل}} فرمود: " [[بهترین]] [[راه]] معالجه برای افرادی است که خون آنها به مرور زمان، غلیظ و پرچربی شده است. حجامت، چربی خون بدن را تنظیم میکند و بدن را سالم نگه میدارد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۴۲۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۷.</ref> | پیامبر {{صل}} فرمود: " [[بهترین]] [[راه]] معالجه برای افرادی است که خون آنها به مرور زمان، غلیظ و پرچربی شده است. حجامت، چربی خون بدن را تنظیم میکند و بدن را سالم نگه میدارد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۴۲۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۷.</ref> | ||
==گستاخی سمره در برابر پیامبر{{صل}}== | == گستاخی سمره در برابر پیامبر {{صل}} == | ||
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: "سمره در [[باغی]]، درخت خرمایی داشت و [[منزل]] یکی از اهالی [[مدینه]] در ابتدای مسیر ورود به این باغ قرار داشت. هرگاه سمره به این باغ میرفت، بدون اجازه گرفتن از صاحب [[خانه]] از آنجا عبور میکرد و موجب [[آزار]] و [[اذیت]] آنها میشد و [[امنیت روانی]] آنها را از بین | [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: "سمره در [[باغی]]، درخت خرمایی داشت و [[منزل]] یکی از اهالی [[مدینه]] در ابتدای مسیر ورود به این باغ قرار داشت. هرگاه سمره به این باغ میرفت، بدون اجازه گرفتن از صاحب [[خانه]] از آنجا عبور میکرد و موجب [[آزار]] و [[اذیت]] آنها میشد و [[امنیت روانی]] آنها را از بین برده بود. صاحب خانه، چند بار به سمره [[تذکر]] داد، اما اثری نداشت. مرد [[انصاری]] به ستوه آمد و به نزد رسول خدا {{صل}} [[شکایت]] برد. پیامبر {{صل}} سمره را خواست و [[اعتراض]] مرد انصاری را به او رساند و فرمود: " هر گاه خواستی به نزد درخت خودت بروی، از اهالی آن [[خانه]] اجازه بگیر تا مزاحمتی برای آنان نباشد. [[سمره]] قبول نکرد. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: " این درخت را به هر قیمتی که خودت میگویی به آن مرد بفروش. " سمره گفت: "نمیفروشم". پیامبر {{صل}} فرمود: " آن درخت را به او واگذار کن، در عوض، من درختی را در [[بهشت]] برایت تضمین میکنم. " باز هم سمره نپذیرفت. | ||
پس پیامبر{{صل}} رو به [[مرد]] [[انصاری]] کرد و فرمود: هم اکنون به آن باغ میروی و درخت او را از ریشه در میآوری و جلوی او میاندازی! هیچ کس [[حق]] ندارد ضرری به دیگران برساند؛ در صورتی [[آزادی]] [[انسانها]] رعایت میشود که مزاحم آزادی دیگران نباشد"<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۳۱۳.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۸.</ref> | پس پیامبر {{صل}} رو به [[مرد]] [[انصاری]] کرد و فرمود: هم اکنون به آن باغ میروی و درخت او را از ریشه در میآوری و جلوی او میاندازی! هیچ کس [[حق]] ندارد ضرری به دیگران برساند؛ در صورتی [[آزادی]] [[انسانها]] رعایت میشود که مزاحم آزادی دیگران نباشد"<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۳۱۳.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۸.</ref> | ||
==سمره و [[خورشید گرفتگی]] در [[زمان]] پیامبر{{صل}}== | == سمره و [[خورشید گرفتگی]] در [[زمان]] پیامبر {{صل}} == | ||
سمره میگوید: "در زمان [[رسول خدا]]{{صل}} روزی [[خورشید]] گرفت و همه جا تاریک شد. [[کسوف]] به حدی بود که از خورشید تنها به اندازه یک کمان باقی مانده بود. همه [[مردم]] [[وحشت]] زده از خانههایشان بیرون آمدند؛ رسول خدا{{صل}} هم بیرون آمد. پیامبر{{صل}} [[دستور]] [[اقامه نماز]] داد و همه برای [[نماز]] آماده شدیم. آن [[حضرت]] دو رکعت نماز طولانی خواند که صدای قرائتش شنیده نمیشد. بعد از تمام شدن نماز، [[خدا]] را [[سپاس]] گفت و [[شهادتین]] را بر [[زبان]] جاری ساخت و فرمود: " ای مردم! من [[انسان]] هستم و [[پیامبر خدا]]، اگر [[فکر]] میکنید که در رساندن دستورهای خدا به شما کوتاهی کرده ام، اعلام کنید تا همه چیز را برای شما بیان کنم. " مردی از میان جمع به پا خاست و گفت: " ما همه [[شهادت]] میدهیم که شما دستورهای خدا را به ما رساندهای و ما را به [[راه]] خیر [[هدایت]] کردهای و وظیفهات را به طور کامل به جا آوردهای. " پیامبر{{صل}} افزود: عده ای [[گمان]] میکنند که کسوف و [[خسوف]] و حرکت سریع [[ستارگان]] به خاطر [[مرگ]] برخی از انسانها در روی [[زمین]] است. [[خیر]]، این گونه نیست. اینها نشانههایی از [[قدرت خدا]] هستند که [[انسانها]] را متوجه [[عظمت]] و قدرت خدا میکنند"<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۸، ص۳۳۲</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۸-۳۴۹.</ref> | سمره میگوید: "در زمان [[رسول خدا]] {{صل}} روزی [[خورشید]] گرفت و همه جا تاریک شد. [[کسوف]] به حدی بود که از خورشید تنها به اندازه یک کمان باقی مانده بود. همه [[مردم]] [[وحشت]] زده از خانههایشان بیرون آمدند؛ رسول خدا {{صل}} هم بیرون آمد. پیامبر {{صل}} [[دستور]] [[اقامه نماز]] داد و همه برای [[نماز]] آماده شدیم. آن [[حضرت]] دو رکعت نماز طولانی خواند که صدای قرائتش شنیده نمیشد. بعد از تمام شدن نماز، [[خدا]] را [[سپاس]] گفت و [[شهادتین]] را بر [[زبان]] جاری ساخت و فرمود: " ای مردم! من [[انسان]] هستم و [[پیامبر خدا]]، اگر [[فکر]] میکنید که در رساندن دستورهای خدا به شما کوتاهی کرده ام، اعلام کنید تا همه چیز را برای شما بیان کنم. " مردی از میان جمع به پا خاست و گفت: " ما همه [[شهادت]] میدهیم که شما دستورهای خدا را به ما رساندهای و ما را به [[راه]] خیر [[هدایت]] کردهای و وظیفهات را به طور کامل به جا آوردهای. " پیامبر {{صل}} افزود: عده ای [[گمان]] میکنند که کسوف و [[خسوف]] و حرکت سریع [[ستارگان]] به خاطر [[مرگ]] برخی از انسانها در روی [[زمین]] است. [[خیر]]، این گونه نیست. اینها نشانههایی از [[قدرت خدا]] هستند که [[انسانها]] را متوجه [[عظمت]] و قدرت خدا میکنند"<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۸، ص۳۳۲</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۸-۳۴۹.</ref> | ||
==[[سمره]] و [[فرمانداری | == [[سمره]] و [[فرمانداری بصره]] == | ||
سمره در [[زمان]] فرمانداری بصره به قدری از خود شقاوت نشان داده بود که [[محمد بن سلیم]] گوید: "از [[انس بن سیرین]] پرسیدم: آیا سمره کسی را کشت؟ انس در جواب گفت:" مگر کشتگان سمره را میتوان شمرد؟ زیاد او را در بصره [[جانشین]] خود کرد و به [[کوفه]] آمد و چون زیاد به بصره بازگشت، سمره هشت هزار نفر را کشته بود". | سمره در [[زمان]] فرمانداری بصره به قدری از خود شقاوت نشان داده بود که [[محمد بن سلیم]] گوید: "از [[انس بن سیرین]] پرسیدم: آیا سمره کسی را کشت؟ انس در جواب گفت:" مگر کشتگان سمره را میتوان شمرد؟ زیاد او را در بصره [[جانشین]] خود کرد و به [[کوفه]] آمد و چون زیاد به بصره بازگشت، سمره هشت هزار نفر را کشته بود". | ||
به سمره گفتند: آیا نمیترسی که انسانها را میکشی؟ سمره گفت: "اگر دو برابر این را هم بکشم، باکی ندارم!" ابو سوار [[علوی]] گوید: سمره در یک صبحگاه هفتاد و چهار نفر از [[قوم]] مرا کشت<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۷، ص۲۸۰۱.</ref>. | به سمره گفتند: آیا نمیترسی که انسانها را میکشی؟ سمره گفت: "اگر دو برابر این را هم بکشم، باکی ندارم!" ابو سوار [[علوی]] گوید: سمره در یک صبحگاه هفتاد و چهار نفر از [[قوم]] مرا کشت<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۷، ص۲۸۰۱.</ref>. | ||
[[أبو المعلی جنانی]] از پدرش [[نقل]] میکند که: زمانی که [[سمرة بن جندب]] [[حاکم بصره]] بود، نزد او [[ایستاده]] بودم که در همین حال، ده نفر را به نزد او آوردند. پس یکی یکی آنها را به نزد او میآوردند و او از آنها میپرسید: دینت چیست؟ آن [[فرد]] هم میگفت: مسلمانم و محمد{{صل}} [[پیامبر]] من است. سمره میگفت: او را ببرید و گردنش را بزنید! اگر [[دروغ]] گفته باشد، به سزای عملش رسیده است و اگر راست گفته باشد، خیر او در همین است و ضرر نخواهد کرد<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۱۱.</ref>. | [[أبو المعلی جنانی]] از پدرش [[نقل]] میکند که: زمانی که [[سمرة بن جندب]] [[حاکم بصره]] بود، نزد او [[ایستاده]] بودم که در همین حال، ده نفر را به نزد او آوردند. پس یکی یکی آنها را به نزد او میآوردند و او از آنها میپرسید: دینت چیست؟ آن [[فرد]] هم میگفت: مسلمانم و محمد {{صل}} [[پیامبر]] من است. سمره میگفت: او را ببرید و گردنش را بزنید! اگر [[دروغ]] گفته باشد، به سزای عملش رسیده است و اگر راست گفته باشد، خیر او در همین است و ضرر نخواهد کرد<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۱۱.</ref>. | ||
وقتی [[زیاد بن ابیه]] از [[دنیا]] رفت، [[معاویه]] [[حکومت]] بصره را به سمرة بن جندب سپرد، اما پس از شش ماه او را [[عزل]] کرد<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۷۸۸.</ref>. سمره نیز در پاسخ این عمل گفت: "[[لعنت خدا]] بر معاویه! اگر من [[خداوند]] را به اندازه معاویه میشناختم و [[اطاعت]] میکردم، هرگز دچار [[عذاب]] خداوند نمیشدم"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۱، ص۴۰.</ref>. | وقتی [[زیاد بن ابیه]] از [[دنیا]] رفت، [[معاویه]] [[حکومت]] بصره را به سمرة بن جندب سپرد، اما پس از شش ماه او را [[عزل]] کرد<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۷۸۸.</ref>. سمره نیز در پاسخ این عمل گفت: "[[لعنت خدا]] بر معاویه! اگر من [[خداوند]] را به اندازه معاویه میشناختم و [[اطاعت]] میکردم، هرگز دچار [[عذاب]] خداوند نمیشدم"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۱، ص۴۰.</ref>. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۳: | ||
به او گفتند: ای سمره! فردا پاسخ خدای خود را چگونه میدهی؟ مردی را پیش تو میآورند و میگویند از خوارج است؛ فرمان [[قتل]] او را میدهی، سپس یکی دیگر را میآورند و میگویند آنکه کشتی، از خوارج نبوده است، بلکه [[جوانی]] بوده است که در پی کار خود بوده و [[اشتباه]] شده است؛ خارجی همین فردی است که حالا آوردهایم، و به کشتن دومی اشاره میکنی! سمره گفت: "چه عیبی در این کار است؟ اگر از [[اهل بهشت]] بوده، به [[بهشت]] میرود و اگر دوزخی بوده، به [[دوزخ]] میرود"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۶؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ۔ خلیلی)، ج۱۱، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۹-۳۵۰.</ref> | به او گفتند: ای سمره! فردا پاسخ خدای خود را چگونه میدهی؟ مردی را پیش تو میآورند و میگویند از خوارج است؛ فرمان [[قتل]] او را میدهی، سپس یکی دیگر را میآورند و میگویند آنکه کشتی، از خوارج نبوده است، بلکه [[جوانی]] بوده است که در پی کار خود بوده و [[اشتباه]] شده است؛ خارجی همین فردی است که حالا آوردهایم، و به کشتن دومی اشاره میکنی! سمره گفت: "چه عیبی در این کار است؟ اگر از [[اهل بهشت]] بوده، به [[بهشت]] میرود و اگر دوزخی بوده، به [[دوزخ]] میرود"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۶؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ۔ خلیلی)، ج۱۱، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۴۹-۳۵۰.</ref> | ||
==سمره و [[خواندن نماز]] بر سجاح== | == سمره و [[خواندن نماز]] بر سجاح == | ||
زنی به نام سجاح که ساحر بود و [[کهانت]] میکرد، [[ادعای پیامبری]] نمود. پس نزد [[مسیلمه کذاب]] که او نیز ادعای پیامبری کرده بود، آمد و با او [[ازدواج]] کرد و دینهای خود را در یکدیگر ادغام کردند! زمانی که [[مسیلمه کذاب]] کشته شد، سجاح به [[بصره]] رفت و [[مسلمان]] شد. وی در همین [[شهر]] مرد و [[سمرة بن جندب]] بر او نماز گزارد <ref>فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۱۴۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۰-۳۵۱.</ref> | زنی به نام سجاح که ساحر بود و [[کهانت]] میکرد، [[ادعای پیامبری]] نمود. پس نزد [[مسیلمه کذاب]] که او نیز ادعای پیامبری کرده بود، آمد و با او [[ازدواج]] کرد و دینهای خود را در یکدیگر ادغام کردند! زمانی که [[مسیلمه کذاب]] کشته شد، سجاح به [[بصره]] رفت و [[مسلمان]] شد. وی در همین [[شهر]] مرد و [[سمرة بن جندب]] بر او نماز گزارد <ref>فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۱۴۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۰-۳۵۱.</ref> | ||
==سمره و [[جعل حدیث]]== | == سمره و [[جعل حدیث]] == | ||
از جمله کسانی که با جعل حدیث، [[معاویه]] را در [[تسلط]] بر [[جامعه]] [[یاری]] میکردند و برای این کار خود، [[پول]] میگرفتند؛ [[سمرة]]، [[ابو هریره]]، [[عمرو عاص]]، [[مغیرة بن شعبه]] و [[عروة بن زبیر]] بودند. به عنوان نمونه؛ [[معاویه]] صد هزار [[درهم]] به سمرة داد تا [[حدیثی]] از خود درست کند که [[آیات]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>"و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا میدارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و همو کینهتوزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمیدارد * و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتنبینی او را به گناه میکشاند پس دوزخ او را بس و بیگمان، این بستر بد است" سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۶.</ref> درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[آیه]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>"و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است" سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref> در باره [[ابن ملجم]]، نازل شده است. اما [[سمره]] صد هزار درهم را کم دانست و معاویه دویست هزار درهم به او داد. سمره باز هم قبول نکرد. معاویه آن را به سیصد هزار درهم رسانید. اما سمره باز نپذیرفت تا این که معاویه چهار صد هزار درهم به او بخشید و سمره با گرفتن این مبلغ، روایتی در این باره [[جعل]] کرد. لازم به ذکر است که این دو آیه درست بر عکس آنچه سمره [[نقل]] کرده، نازل شده بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۱-۳۵۲.</ref> | از جمله کسانی که با جعل حدیث، [[معاویه]] را در [[تسلط]] بر [[جامعه]] [[یاری]] میکردند و برای این کار خود، [[پول]] میگرفتند؛ [[سمرة]]، [[ابو هریره]]، [[عمرو عاص]]، [[مغیرة بن شعبه]] و [[عروة بن زبیر]] بودند. به عنوان نمونه؛ [[معاویه]] صد هزار [[درهم]] به سمرة داد تا [[حدیثی]] از خود درست کند که [[آیات]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>"و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا میدارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و همو کینهتوزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمیدارد * و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتنبینی او را به گناه میکشاند پس دوزخ او را بس و بیگمان، این بستر بد است" سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۶.</ref> درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[آیه]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>"و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است" سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref> در باره [[ابن ملجم]]، نازل شده است. اما [[سمره]] صد هزار درهم را کم دانست و معاویه دویست هزار درهم به او داد. سمره باز هم قبول نکرد. معاویه آن را به سیصد هزار درهم رسانید. اما سمره باز نپذیرفت تا این که معاویه چهار صد هزار درهم به او بخشید و سمره با گرفتن این مبلغ، روایتی در این باره [[جعل]] کرد. لازم به ذکر است که این دو آیه درست بر عکس آنچه سمره [[نقل]] کرده، نازل شده بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۱-۳۵۲.</ref> | ||
==[[سمره | == [[سمرة بن جندب فزاری در حدیث|سمره و نقل روایت از پیامبر]] {{صل}} == | ||
== سرانجام [[سمره]] == | |||
[[ابو هریره]] میگوید: "ما ده نفر بودیم که در خانهای در [[مدینه]] نشسته بودیم؛ [[پیامبر]] {{صل}} وارد آن [[خانه]] شد و دستانش را به دو طرف در تکیه داد و در چهرههای ما ده نفر نگاه کرد و فرمود: آخرین کسی که از شما میمیرد، در [[آتش]] خواهد بود<ref>{{متن حدیث|آِخَرِينَ آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي اَلنَّارِ}}؛ أمتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۲۲۳.</ref>. | |||
[[سمرة بن جندب]] دچار یک [[بیماری]] مرموز شده بود. سرمای وحشتناکی سراسر وجود او را فرا میگرفت و هر چه در اطرافش آتش میافروختند، سودی نداشت. او میگفت: بیرونم را گرم میکنید، اما با سرمای درونیام چه کنم؟ <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۴۸۱.</ref> سمره [[دستور]] داد که دیگی از آب [[جوش]] آماده کنند و زیر آن آتش روشن کنند و او در بالای آن سکویی درست کرده بود که روی آن قرار میگرفت و از بخار آن آب برای گرم شدن استفاده میکرد. روزی، از جایگاه خود غلط خورد و در داخل دیگ جوشان افتاد"<ref>دلائل النبوه، بیهقی، ج۴، ص۴۶۰.</ref>. بدین ترتیب سمره در [[سال ۵۹ هجری]] در [[بصره]] به خاطر [[سقوط]] در دیگ آب جوش مرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۳.</ref>. وی در آخرین روزهای [[زمان]] [[معاویه]] [[وفات]] کرد<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۱۸۵.</ref>. او آخرین [[صحابی]] است که در [[کوفه]] مرده است<ref>أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۴۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۶.</ref> | |||
== | ==سمرة بن جندب فزاری== | ||
[[ | برای [[سمرة]] دو [[نسب]] ذکر نمودهاند: ابن هلال بن حریج بن مرة بن حزن بن عمرو بن جابر بن خشین و دیگری، ابن لای بن عصم بن شمخ بن فزارة بن ذبیان بن بغیص بن ریث بن غطفان فزاری. برای او چند [[کنیه]] ذکر کردهاند. [[ابوسعید]]، [[ابوعبدالرحمن]]، [[ابوعبدالله]] و [[ابوسلیمان]]. مادرش، الکلفا، دختر [[حارث]] از [[قبیله بنیاسد]]، بود<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.</ref> و دخترش، امثابت، [[همسر]] مختار بن ابیعبیده ثقفی بود. او بعد از فوت پدر، به همراه مادر از [[بصره]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند و در آنجا مادرش با مردی از [[انصار]] به نام مری [[ابن سنان بن ثعلبه]] عموی [[ابوسعید خدری]] [[ازدواج]] کرد و [[سمره]] در [[خانه]] او پا گرفت و بزرگ شد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۳۰۲.</ref>. سمره از جمله [[صحابی پیامبر]]{{صل}} به شمار میآید که [[افتخار]] [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}} را داشت، در [[جنگ احد]] شرکت کرد، از ایشان [[روایات]] فراوانی نقل کرد و با وجود جنایات متعددی که مرتکب شده است، از آن جهت که یک [[صحابی]] است، مورد [[وثوق]] [[اهل سنت]] قرار گرفته است و تمام روایات او را میپذیرند. در بیان شرکت او در جنگ احد آمده است که چون [[پیامبر]]{{صل}} نیروهای خود را آماده اعزام میکرد، به [[رافع بن خدیج]] [[اجازه]] داد تا در [[جنگ]] شرکت یابد؛ ولی به [[سمرة بن جندب]] که در آن ایام سن کمی داشت، اجازه حضور نداد سمرة به ناپدری خود گفت: پیامبر{{صل}} به رافع بن خدیج اجازه داد و مرا رد کرد درحالیکه من در کشتی، [[رافع]] را به [[زمین]] میزنم. مرّی بن شیبان نیز این موضوع را با پیامبر{{صل}} در میان گذاشت. پیامبر{{صل}} به آنان فرمود تا کشتی بگیرند و سمرة، رافع را به زمین زد؛ پس پیامبر{{صل}} به او نیز اجازه داد که در جنگ احد شرکت کند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۵ و ۵۰۶.</ref>. | ||
سمرة بن جندب از جمله اشخاصی است که در [[دشمنی]] و [[کینه]] ورزی با [[اهل بیت]]{{عم}} بسیار کوشیدند و برای دستیابی به [[امیال]] و آرزوهای [[نفسانی]] و [[نامشروع]] خود، از هیچ کوششی دریغ نکردند. او با ایجاد فضای [[رعب]] و [[وحشت]] و [[سرکوب]] در میان [[مردم]] بهخصوص [[شیعیان]] و نیز [[جعل احادیث]] فراوان در [[مدح]] [[بنیامیه]] و [[مذمت]] امیرالمؤمنین علی{{ع}}، [[جامعه اسلامی]] را به سمت [[انحراف]] سوق میدادند. | |||
[[ | [[سمره]] در [[صدر اسلام]] ماجرای معروفی داشت که [[قاعده فقهی]] معروف «[[لا ضرر]] ولا [[ضرار]] فی الاسلام: ضرر و [[زیان]] در [[اسلام]] راه ندارد» از جانب [[پیامبر]]{{صل}} درباره او صادر شد<ref>برای مطالعه بیشتر به وسایل الشیعه، ج۲۵، ص۴۲۸ مراجعه فرمایید.</ref>. | ||
بعد از آنکه [[معاویه]] بر تخت [[سلطنت]] تکیه زد، [[عُمّال]] خود را به سرتاسر [[سرزمینهای اسلامی]] گسیل داشت و در [[سال ۴۵ هجری]]، [[زیاد بن ابیه]] را [[حاکم بصره]] کرد. معاویه در [[سال پنجاه هجری]] و پس از [[مرگ]] [[مغیره بن شعبه]]، زیاد را به عنوان [[والی کوفه]] نیز برگزید و زیاد نیز در مدتی که در [[کوفه]] حضور داشت، [[سمرة]] را [[جانشین]] خود در [[بصره]] قرار داد. سمره در مدت شش ماهی که در بصره بود، مرتکب جنایات فراوانی شد. [[طبری]] در [[تاریخ]] خود از قول [[انس بن سیرین]] آورده است که از انس پرسیده شد: آیا سمرة کسی را کشت؟ پاسخ داد: مگر میتوان تعداد کشتگان سمره را شمارش کرد؟ زیاد او را در بصره جانشین خود کرد و به کوفه رفت و چون بازگشت او ۸ هزار نفر را کشته بود. به او گفتند: [[بیم]] نداری که کسی را کشته باشی؟ گفت: اگر دو برابر این را هم کشته بودم، بیمی نداشتم. همچنین از ابوسوار [[عدوی]] [[روایت]] کرده است که گفت: سمره در یک صبحگاه ۷۴ کس از [[قوم]] مرا کشت که [[حافظ قرآن]] بودند<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۰۱.</ref>. | |||
ابنسعد در طبقات کبری درباره [[سمرة بن جندب]] مینویسد که او از [[جعلکنندگان حدیث]] و از افرادی بود که [[دین]] خود را برای [[دنیا]] فروخته بود و مورد مهر و [[عنایت]] سرشار [[معاویه]] بود که پس از [[مرگ]] زیاد، معاویه او را بر [[حکومت بصره]] ابقا کرد. [[ابوجعفر اسکافی]] میگوید معاویه برای او ۱۰۰ هزار درهم فرستاد تا [[حدیثی]] در [[نکوهش]] [[علم]]{{ع}} و حدیثی در [[ستایش]] [[ابنملجم]] [[جعل]] کند. [[سمره]] آن مبلغ را نپذیرفت تا اینکه معاویه مبلغ را به ۴۰۰ هزار درهم رساند؛ در این حالت او پذیرفت تا حدیثی جعل کند<ref>طبقات کبری، ج۶، ص۴۸۱.</ref>. | |||
همانگونه که آمد، پس از مرگ [[زیاد بن ابیه]]، [[سمرة بن جندب فزاری]] از طرف معاویه بر [[حکومت]] گماشته شد. در مدت آنکه شش ماه یا هجده ماه است، [[اختلاف]] وجود دارد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۵۵.</ref>. پس از این مدت، معاویه دستور به [[عزل]] سمره داد و به جای او [[عبدالله بن عمرو بن غیلان الثقفی]] را آنجا فرستاد و بعد از شش ماه او را معزول کرد و [[امارت بصره]] را به [[خالد بن سعید بن العاص بن امیه]] داد<ref>فتوح، ص۷۸۸.</ref>. [[طبری]] نقل میکند: پس از آنکه سمره از حکومت بصره عزل شد، بسیار ناراحت بود و میگفت: «[[خدا]] معاویه را [[لعنت]] کند، به خدا اگر خدا را چنان [[اطاعت]] کرده بودم که معاویه را اطاعت میکردم، هرگز عذابم نمیکرد»<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۵۵.</ref>. | |||
[[سمرة بن جندب]] پس از آنکه از حکومت بصره عزل شد به [[کوفه]] رفت و در محله [[بنیاسد]] در کناره [[شهر]]، خانهای خرید، آن را بازسازی کرد، آنجا ساکن شد و در همان کوفه نیز درگذشت<ref>طبقات کبری، ج۷، ص۴۸.</ref>. از ابنسعد نقل است که هنگامی که مرگ سمرة بن جندب فرارسید، گرفتار لرز و سرمای [[سختی]] شد. بنابراین پیش روی او، پشت سرش، سمت چپ و راستش [[آتش]] افروختند؛ ولی برای او سودی نداشت و او را گرم نمیکرد و میگفت: با سرمای درون خود چه کنم؟ بر همان حال بود تا اینکه مرد<ref>طبقات کبری، ج۷، ص۴۸.</ref>. | |||
[[ابنحجر]] از قول [[ابن عبدالبر]]، حدیثی از [[پیامبر]]{{صل}} آورده است به این مضمون که روزی پیامبر به سه تن از [[صحابه]]، [[ابوهریره]] و [[ابومحذوره]] و [[سمرة بن جندب]] فرمود: «آن کس از شما که دیرتر از دو تن دیگر از [[دنیا]] برود، در [[آتش]] است». و [[سمره]] آخرین آنها بود و این نشانگر [[راستی]] [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} درباره او بود<ref>الاصابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۵۰.</ref>. | |||
در استیعاب آمده است، سمره در دیگ آب [[جوش]] افتاد و سوخت و [[سخن پیامبر]]{{صل}} که به ابوهریره فرموده بود که: «آخرین کس از شما سه تن که بمیرد در آتش است»، صحیح باشد<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴.</ref>. | |||
در سال [[مرگ]] سمرة بن جندب [[اختلاف]] وجود دارد؛ در استیعاب [[سال ۵۴ هجری]] آمده است<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴.</ref>، [[ابنحجر]] سال ۵۸ یا ۵۹ [[هجری]] در [[بصره]] را اعلام میدارد<ref>الاصابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۵۰.</ref>. [[ابناثیر]] [[معتقد]] است که مرگ سمره در [[سال ۵۸ هجری]] اتفاق افتاده است<ref>الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۲۰.</ref>. [[ذهبی]] در [[تاریخ الاسلام]] سال ۵۸ یا [[۶۰ هجری]] را سال مرگ او میداند<ref>تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۳۴.</ref>. [[بلاذری]] نیز مرگ سمره را در سالهای آخر [[حکومت معاویه]] و در بصره میداند<ref>فتوح البلدان، ج۱۳، ص۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۰۶.</ref> | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1100357.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵''']] | |||
# [[پرونده: IM010553.jpg|22px]] [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|'''بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:سمرة بن جندب فزاری]] | [[رده:سمرة بن جندب فزاری]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۵۵
مقدمه
سمره ساکن بصره بود. وقتی پدرش جندب درگذشت، او کودکی بیش نبود و مادرش او را به همراه خود به مدینه آورد[۱]. مادر سمره زنی از قبیله بنی اسد بود [۲]. او به خاطر زیباییش، خواستگاران زیادی داشت، اما شرط کرده بود که با کسی ازدواج میکند که سرپرستی فرزندش سمره را هم بر عهده بگیرد و هزینهاش را بپردازد تا زمانی که سمره به سن بلوغ برسد[۳]. مردی از انصار به نام مُرَیّ بن سنان این شرط را قبول کرد و با او ازدواج کرد[۴]. سمره این گونه تحت تکفل انصار در آمد. یکی از چشمانش انحراف داشته، هم چنان که زیاد بن ابیه نیز چنین بود.
سمره همراه پیامبر (ص) در جنگ احد شرکت کرد. او بعدها به بصره آمد و در آنجا دارای املاک زیادی شد. سپس به کوفه رفت و در محله بنی اسد که در حومه شهر بود، خانههای کلنگی را خرید و بازسازی کرد و در آن ساکن شد. او از پیامبر (ص) احادیث بسیاری نقل کرده است که البته به واسطه شخصیت نامتعادل، جنایتکار و منفی او، چندان به آنها توجه نمیشود؛ هر چند آن روایات، از نظر معنا مهم و ارزشمند هستند[۵]. همچنین دو خانه در بصره داشت؛ که یکی در بازار و دیگری در محله کلا واقع بود. بین سمره و منذر بن زبیر اختلاف مالی به وجود آمده بود که نزد معاویه رفتند و خیانت سمره آشکار شد و او صد هزار دینار به منذر جریمه پرداخت [۶].
سمره میگوید: "در زمان رسول خدا (ص) پسر بچه بودم و هر آنچه را از پیامبر (ص) میشنیدم، حفظ میکردم و پیامبر (ص) هم مرا از این کار منع نمیکرد، مگر این که اولویت را در اینگونه امور به کسانی میداد که از من مسنتر بودند. من در نمازی که پیامبر (ص) بر زنی که هنگام زایمان، مرده بود، میخواند، حاضر بودم و پیامبر (ص) در حالی که در وسط جنازه ایستاده بود، نماز میت را میخواند[۷].
ابو موسی اشعری، سمرة بن جندب را مسئول نظارت بر امور مالی و بازار در منطقه اهواز کرد[۸]. در زمان حاکمیت زیاد بن ابیه بر بصره و کوفه[۹] زمانی که او به کوفه میرفت، سمره را در بصره جانشین خود قرار میداد و سمره تا شش ماه حاکم بصره میشد[۱۰].[۱۱]
سمره و شرکت در جنگ احد
پیامبر (ص) قبل از جنگ احد، با جوانانی[۱۲] که در شرف بلوغ بودند، دیدار کرد تا کسانی را که میتوانند در جنگ شرکت کنند، انتخاب کند. رافع بن خدیج میگوید: "ظهیر بن رافع گفت: " ای رسول خدا! رافع بن خدیج تیرانداز است و مرا کمک میکند. در این موقع من روی پنجه بلند شدم که قدم بلندتر دیده شود. پیامبر (ص) نیز سخن ظهیر را پذیرفت و مرا برای شرکت در جنگ پذیرفت. سمرة بن جندب به شوهر مادرش، مرئ بن سنان حارثی، گفت: "پدر! رسول خدا (ص) به رافع بن خدیج اجازه داد که در جنگ شرکت کند، اما به من اجازه نداد. در صورتی که من حاضرم با رافع بن خدیج کشتی بگیرم و بر او غالب شوم". مری بن سنان به نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا! شما سمره، پسر مرا رد فرمودید؛ در صورتی که به رافع بن خدیج اجازه شرکت در جنگ دادید؛ پسرم حاضر است که با رافع کشتی بگیرد و مطمئن است که زورش از رافع بیشتر است". پیامبر (ص) فرمود: "بیایند و کشتی بگیرند". سمره با رافع کشتی گرفت و پشت او را به زمین خوابانید. وقتی پیامبر (ص) چنین دید، به سمره هم اجازه داد که در جنگ شرکت کند[۱۳].[۱۴]
حجامت پیامبر (ص)
سمرة بن جندب نقل میکند: "در محضر رسول خدا (ص) بودم که شخصی ایشان را حجامت میکرد. آن مرد با شانههای مخصوص خراش بدن، بدن پیامبر (ص) را تیغ زد و از آن حضرت خون گرفت. در این هنگام مرد عربی وارد شد و چون تا آن زمان، حجامت ندیده بود، هراسان شد و گفت: ای رسول خدا! چرا اجازه میدهی که این شخص پوست شما را زخمی کند؟ پیامبر (ص) فرمود: " این حجامت است. " آن فرد گفت: " چه فایدهای دارد؟ " پیامبر (ص) فرمود: " بهترین راه معالجه برای افرادی است که خون آنها به مرور زمان، غلیظ و پرچربی شده است. حجامت، چربی خون بدن را تنظیم میکند و بدن را سالم نگه میدارد"[۱۵].[۱۶]
گستاخی سمره در برابر پیامبر (ص)
امام باقر (ع) فرمود: "سمره در باغی، درخت خرمایی داشت و منزل یکی از اهالی مدینه در ابتدای مسیر ورود به این باغ قرار داشت. هرگاه سمره به این باغ میرفت، بدون اجازه گرفتن از صاحب خانه از آنجا عبور میکرد و موجب آزار و اذیت آنها میشد و امنیت روانی آنها را از بین برده بود. صاحب خانه، چند بار به سمره تذکر داد، اما اثری نداشت. مرد انصاری به ستوه آمد و به نزد رسول خدا (ص) شکایت برد. پیامبر (ص) سمره را خواست و اعتراض مرد انصاری را به او رساند و فرمود: " هر گاه خواستی به نزد درخت خودت بروی، از اهالی آن خانه اجازه بگیر تا مزاحمتی برای آنان نباشد. سمره قبول نکرد. پیامبر (ص) فرمود: " این درخت را به هر قیمتی که خودت میگویی به آن مرد بفروش. " سمره گفت: "نمیفروشم". پیامبر (ص) فرمود: " آن درخت را به او واگذار کن، در عوض، من درختی را در بهشت برایت تضمین میکنم. " باز هم سمره نپذیرفت.
پس پیامبر (ص) رو به مرد انصاری کرد و فرمود: هم اکنون به آن باغ میروی و درخت او را از ریشه در میآوری و جلوی او میاندازی! هیچ کس حق ندارد ضرری به دیگران برساند؛ در صورتی آزادی انسانها رعایت میشود که مزاحم آزادی دیگران نباشد"[۱۷].[۱۸]
سمره و خورشید گرفتگی در زمان پیامبر (ص)
سمره میگوید: "در زمان رسول خدا (ص) روزی خورشید گرفت و همه جا تاریک شد. کسوف به حدی بود که از خورشید تنها به اندازه یک کمان باقی مانده بود. همه مردم وحشت زده از خانههایشان بیرون آمدند؛ رسول خدا (ص) هم بیرون آمد. پیامبر (ص) دستور اقامه نماز داد و همه برای نماز آماده شدیم. آن حضرت دو رکعت نماز طولانی خواند که صدای قرائتش شنیده نمیشد. بعد از تمام شدن نماز، خدا را سپاس گفت و شهادتین را بر زبان جاری ساخت و فرمود: " ای مردم! من انسان هستم و پیامبر خدا، اگر فکر میکنید که در رساندن دستورهای خدا به شما کوتاهی کرده ام، اعلام کنید تا همه چیز را برای شما بیان کنم. " مردی از میان جمع به پا خاست و گفت: " ما همه شهادت میدهیم که شما دستورهای خدا را به ما رساندهای و ما را به راه خیر هدایت کردهای و وظیفهات را به طور کامل به جا آوردهای. " پیامبر (ص) افزود: عده ای گمان میکنند که کسوف و خسوف و حرکت سریع ستارگان به خاطر مرگ برخی از انسانها در روی زمین است. خیر، این گونه نیست. اینها نشانههایی از قدرت خدا هستند که انسانها را متوجه عظمت و قدرت خدا میکنند"[۱۹].[۲۰]
سمره و فرمانداری بصره
سمره در زمان فرمانداری بصره به قدری از خود شقاوت نشان داده بود که محمد بن سلیم گوید: "از انس بن سیرین پرسیدم: آیا سمره کسی را کشت؟ انس در جواب گفت:" مگر کشتگان سمره را میتوان شمرد؟ زیاد او را در بصره جانشین خود کرد و به کوفه آمد و چون زیاد به بصره بازگشت، سمره هشت هزار نفر را کشته بود".
به سمره گفتند: آیا نمیترسی که انسانها را میکشی؟ سمره گفت: "اگر دو برابر این را هم بکشم، باکی ندارم!" ابو سوار علوی گوید: سمره در یک صبحگاه هفتاد و چهار نفر از قوم مرا کشت[۲۱].
أبو المعلی جنانی از پدرش نقل میکند که: زمانی که سمرة بن جندب حاکم بصره بود، نزد او ایستاده بودم که در همین حال، ده نفر را به نزد او آوردند. پس یکی یکی آنها را به نزد او میآوردند و او از آنها میپرسید: دینت چیست؟ آن فرد هم میگفت: مسلمانم و محمد (ص) پیامبر من است. سمره میگفت: او را ببرید و گردنش را بزنید! اگر دروغ گفته باشد، به سزای عملش رسیده است و اگر راست گفته باشد، خیر او در همین است و ضرر نخواهد کرد[۲۲].
وقتی زیاد بن ابیه از دنیا رفت، معاویه حکومت بصره را به سمرة بن جندب سپرد، اما پس از شش ماه او را عزل کرد[۲۳]. سمره نیز در پاسخ این عمل گفت: "لعنت خدا بر معاویه! اگر من خداوند را به اندازه معاویه میشناختم و اطاعت میکردم، هرگز دچار عذاب خداوند نمیشدم"[۲۴].
مردی از اهل خراسان به بصره آمد و اموالی را که با خود داشت، به بیت المال سپرد و رسید پرداخت زکات خویش را گرفت. سپس وارد مسجد شد و دو رکعت نماز گزارد. در همان هنگام سمره که رئیس پلیس زیاد بود، او را گرفت و متهم ساخت که عضو خوارج است و به همین اتهام، گردنش را زد. از جمله چیزهایی که در جیب او یافتند، رسید پرداخت زکات بود که به خط سرپرست بیت المال زیاد بود. ابوبکره، برادر زیاد، گفت: "ای سمره! مگر نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: "همانا آن کس که زکات میپردازد و نام پروردگارش را یاد میکند و نماز میگزارد، رستگار است"؛ سمره گفت: برادرت فرمان این کار را به من داد".
به او گفتند: ای سمره! فردا پاسخ خدای خود را چگونه میدهی؟ مردی را پیش تو میآورند و میگویند از خوارج است؛ فرمان قتل او را میدهی، سپس یکی دیگر را میآورند و میگویند آنکه کشتی، از خوارج نبوده است، بلکه جوانی بوده است که در پی کار خود بوده و اشتباه شده است؛ خارجی همین فردی است که حالا آوردهایم، و به کشتن دومی اشاره میکنی! سمره گفت: "چه عیبی در این کار است؟ اگر از اهل بهشت بوده، به بهشت میرود و اگر دوزخی بوده، به دوزخ میرود"[۲۵].[۲۶]
سمره و خواندن نماز بر سجاح
زنی به نام سجاح که ساحر بود و کهانت میکرد، ادعای پیامبری نمود. پس نزد مسیلمه کذاب که او نیز ادعای پیامبری کرده بود، آمد و با او ازدواج کرد و دینهای خود را در یکدیگر ادغام کردند! زمانی که مسیلمه کذاب کشته شد، سجاح به بصره رفت و مسلمان شد. وی در همین شهر مرد و سمرة بن جندب بر او نماز گزارد [۲۷].[۲۸]
سمره و جعل حدیث
از جمله کسانی که با جعل حدیث، معاویه را در تسلط بر جامعه یاری میکردند و برای این کار خود، پول میگرفتند؛ سمرة، ابو هریره، عمرو عاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر بودند. به عنوان نمونه؛ معاویه صد هزار درهم به سمرة داد تا حدیثی از خود درست کند که آیات: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾[۲۹] درباره علی بن ابی طالب و آیه: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۳۰] در باره ابن ملجم، نازل شده است. اما سمره صد هزار درهم را کم دانست و معاویه دویست هزار درهم به او داد. سمره باز هم قبول نکرد. معاویه آن را به سیصد هزار درهم رسانید. اما سمره باز نپذیرفت تا این که معاویه چهار صد هزار درهم به او بخشید و سمره با گرفتن این مبلغ، روایتی در این باره جعل کرد. لازم به ذکر است که این دو آیه درست بر عکس آنچه سمره نقل کرده، نازل شده بود[۳۱].[۳۲]
سمره و نقل روایت از پیامبر (ص)
سرانجام سمره
ابو هریره میگوید: "ما ده نفر بودیم که در خانهای در مدینه نشسته بودیم؛ پیامبر (ص) وارد آن خانه شد و دستانش را به دو طرف در تکیه داد و در چهرههای ما ده نفر نگاه کرد و فرمود: آخرین کسی که از شما میمیرد، در آتش خواهد بود[۳۳].
سمرة بن جندب دچار یک بیماری مرموز شده بود. سرمای وحشتناکی سراسر وجود او را فرا میگرفت و هر چه در اطرافش آتش میافروختند، سودی نداشت. او میگفت: بیرونم را گرم میکنید، اما با سرمای درونیام چه کنم؟ [۳۴] سمره دستور داد که دیگی از آب جوش آماده کنند و زیر آن آتش روشن کنند و او در بالای آن سکویی درست کرده بود که روی آن قرار میگرفت و از بخار آن آب برای گرم شدن استفاده میکرد. روزی، از جایگاه خود غلط خورد و در داخل دیگ جوشان افتاد"[۳۵]. بدین ترتیب سمره در سال ۵۹ هجری در بصره به خاطر سقوط در دیگ آب جوش مرد[۳۶]. وی در آخرین روزهای زمان معاویه وفات کرد[۳۷]. او آخرین صحابی است که در کوفه مرده است[۳۸].[۳۹]
سمرة بن جندب فزاری
برای سمرة دو نسب ذکر نمودهاند: ابن هلال بن حریج بن مرة بن حزن بن عمرو بن جابر بن خشین و دیگری، ابن لای بن عصم بن شمخ بن فزارة بن ذبیان بن بغیص بن ریث بن غطفان فزاری. برای او چند کنیه ذکر کردهاند. ابوسعید، ابوعبدالرحمن، ابوعبدالله و ابوسلیمان. مادرش، الکلفا، دختر حارث از قبیله بنیاسد، بود[۴۰] و دخترش، امثابت، همسر مختار بن ابیعبیده ثقفی بود. او بعد از فوت پدر، به همراه مادر از بصره به مدینه هجرت کردند و در آنجا مادرش با مردی از انصار به نام مری ابن سنان بن ثعلبه عموی ابوسعید خدری ازدواج کرد و سمره در خانه او پا گرفت و بزرگ شد[۴۱]. سمره از جمله صحابی پیامبر(ص) به شمار میآید که افتخار مصاحبت با پیامبر(ص) را داشت، در جنگ احد شرکت کرد، از ایشان روایات فراوانی نقل کرد و با وجود جنایات متعددی که مرتکب شده است، از آن جهت که یک صحابی است، مورد وثوق اهل سنت قرار گرفته است و تمام روایات او را میپذیرند. در بیان شرکت او در جنگ احد آمده است که چون پیامبر(ص) نیروهای خود را آماده اعزام میکرد، به رافع بن خدیج اجازه داد تا در جنگ شرکت یابد؛ ولی به سمرة بن جندب که در آن ایام سن کمی داشت، اجازه حضور نداد سمرة به ناپدری خود گفت: پیامبر(ص) به رافع بن خدیج اجازه داد و مرا رد کرد درحالیکه من در کشتی، رافع را به زمین میزنم. مرّی بن شیبان نیز این موضوع را با پیامبر(ص) در میان گذاشت. پیامبر(ص) به آنان فرمود تا کشتی بگیرند و سمرة، رافع را به زمین زد؛ پس پیامبر(ص) به او نیز اجازه داد که در جنگ احد شرکت کند[۴۲]. سمرة بن جندب از جمله اشخاصی است که در دشمنی و کینه ورزی با اهل بیت(ع) بسیار کوشیدند و برای دستیابی به امیال و آرزوهای نفسانی و نامشروع خود، از هیچ کوششی دریغ نکردند. او با ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوب در میان مردم بهخصوص شیعیان و نیز جعل احادیث فراوان در مدح بنیامیه و مذمت امیرالمؤمنین علی(ع)، جامعه اسلامی را به سمت انحراف سوق میدادند.
سمره در صدر اسلام ماجرای معروفی داشت که قاعده فقهی معروف «لا ضرر ولا ضرار فی الاسلام: ضرر و زیان در اسلام راه ندارد» از جانب پیامبر(ص) درباره او صادر شد[۴۳]. بعد از آنکه معاویه بر تخت سلطنت تکیه زد، عُمّال خود را به سرتاسر سرزمینهای اسلامی گسیل داشت و در سال ۴۵ هجری، زیاد بن ابیه را حاکم بصره کرد. معاویه در سال پنجاه هجری و پس از مرگ مغیره بن شعبه، زیاد را به عنوان والی کوفه نیز برگزید و زیاد نیز در مدتی که در کوفه حضور داشت، سمرة را جانشین خود در بصره قرار داد. سمره در مدت شش ماهی که در بصره بود، مرتکب جنایات فراوانی شد. طبری در تاریخ خود از قول انس بن سیرین آورده است که از انس پرسیده شد: آیا سمرة کسی را کشت؟ پاسخ داد: مگر میتوان تعداد کشتگان سمره را شمارش کرد؟ زیاد او را در بصره جانشین خود کرد و به کوفه رفت و چون بازگشت او ۸ هزار نفر را کشته بود. به او گفتند: بیم نداری که کسی را کشته باشی؟ گفت: اگر دو برابر این را هم کشته بودم، بیمی نداشتم. همچنین از ابوسوار عدوی روایت کرده است که گفت: سمره در یک صبحگاه ۷۴ کس از قوم مرا کشت که حافظ قرآن بودند[۴۴]. ابنسعد در طبقات کبری درباره سمرة بن جندب مینویسد که او از جعلکنندگان حدیث و از افرادی بود که دین خود را برای دنیا فروخته بود و مورد مهر و عنایت سرشار معاویه بود که پس از مرگ زیاد، معاویه او را بر حکومت بصره ابقا کرد. ابوجعفر اسکافی میگوید معاویه برای او ۱۰۰ هزار درهم فرستاد تا حدیثی در نکوهش علم(ع) و حدیثی در ستایش ابنملجم جعل کند. سمره آن مبلغ را نپذیرفت تا اینکه معاویه مبلغ را به ۴۰۰ هزار درهم رساند؛ در این حالت او پذیرفت تا حدیثی جعل کند[۴۵]. همانگونه که آمد، پس از مرگ زیاد بن ابیه، سمرة بن جندب فزاری از طرف معاویه بر حکومت گماشته شد. در مدت آنکه شش ماه یا هجده ماه است، اختلاف وجود دارد[۴۶]. پس از این مدت، معاویه دستور به عزل سمره داد و به جای او عبدالله بن عمرو بن غیلان الثقفی را آنجا فرستاد و بعد از شش ماه او را معزول کرد و امارت بصره را به خالد بن سعید بن العاص بن امیه داد[۴۷]. طبری نقل میکند: پس از آنکه سمره از حکومت بصره عزل شد، بسیار ناراحت بود و میگفت: «خدا معاویه را لعنت کند، به خدا اگر خدا را چنان اطاعت کرده بودم که معاویه را اطاعت میکردم، هرگز عذابم نمیکرد»[۴۸].
سمرة بن جندب پس از آنکه از حکومت بصره عزل شد به کوفه رفت و در محله بنیاسد در کناره شهر، خانهای خرید، آن را بازسازی کرد، آنجا ساکن شد و در همان کوفه نیز درگذشت[۴۹]. از ابنسعد نقل است که هنگامی که مرگ سمرة بن جندب فرارسید، گرفتار لرز و سرمای سختی شد. بنابراین پیش روی او، پشت سرش، سمت چپ و راستش آتش افروختند؛ ولی برای او سودی نداشت و او را گرم نمیکرد و میگفت: با سرمای درون خود چه کنم؟ بر همان حال بود تا اینکه مرد[۵۰]. ابنحجر از قول ابن عبدالبر، حدیثی از پیامبر(ص) آورده است به این مضمون که روزی پیامبر به سه تن از صحابه، ابوهریره و ابومحذوره و سمرة بن جندب فرمود: «آن کس از شما که دیرتر از دو تن دیگر از دنیا برود، در آتش است». و سمره آخرین آنها بود و این نشانگر راستی کلام رسول خدا(ص) درباره او بود[۵۱]. در استیعاب آمده است، سمره در دیگ آب جوش افتاد و سوخت و سخن پیامبر(ص) که به ابوهریره فرموده بود که: «آخرین کس از شما سه تن که بمیرد در آتش است»، صحیح باشد[۵۲]. در سال مرگ سمرة بن جندب اختلاف وجود دارد؛ در استیعاب سال ۵۴ هجری آمده است[۵۳]، ابنحجر سال ۵۸ یا ۵۹ هجری در بصره را اعلام میدارد[۵۴]. ابناثیر معتقد است که مرگ سمره در سال ۵۸ هجری اتفاق افتاده است[۵۵]. ذهبی در تاریخ الاسلام سال ۵۸ یا ۶۰ هجری را سال مرگ او میداند[۵۶]. بلاذری نیز مرگ سمره را در سالهای آخر حکومت معاویه و در بصره میداند[۵۷].[۵۸]
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۴.
- ↑ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۵۷.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۴.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۷.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۱۸۵.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۵۵.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۵۲۷.
- ↑ به دلیل حکومت همزمان زیاد بر این دو شهر به صورتی که شش ماه در بصره و شش ماه در کوفه بود.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۳۴-۲۳۵.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ این جوانان عبارت بودند از: عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، أسامة بن زید، نعمان بن بشیر، زید بن ارقم، براء بن عازب، اسید بن ظهیر، عرابة بن اوس، ابو سعید خدری، سمرة بن جندب و رافع بن خدیج. البته پیامبر (ص) همه آنها را از شرکت در این جنگ منع کرد.
- ↑ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۵۷.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۴۶-۳۴۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۴۲۱.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۴۷.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۳۱۳.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۴۸.
- ↑ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۸، ص۳۳۲
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۴۸-۳۴۹.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۷، ص۲۸۰۱.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۱۱.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۷۸۸.
- ↑ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۱، ص۴۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۶؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ۔ خلیلی)، ج۱۱، ص۴۰.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۴۹-۳۵۰.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۱۴۴.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۵۰-۳۵۱.
- ↑ "و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا میدارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و همو کینهتوزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمیدارد * و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتنبینی او را به گناه میکشاند پس دوزخ او را بس و بیگمان، این بستر بد است" سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۶.
- ↑ "و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است" سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۰.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۵۱-۳۵۲.
- ↑ «آِخَرِينَ آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي اَلنَّارِ»؛ أمتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۲۲۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۴۸۱.
- ↑ دلائل النبوه، بیهقی، ج۴، ص۴۶۰.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۱۸۵.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سمرة بن جندب فزاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص:۳۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۵ و ۵۰۶.
- ↑ برای مطالعه بیشتر به وسایل الشیعه، ج۲۵، ص۴۲۸ مراجعه فرمایید.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۰۱.
- ↑ طبقات کبری، ج۶، ص۴۸۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۵۵.
- ↑ فتوح، ص۷۸۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۵۵.
- ↑ طبقات کبری، ج۷، ص۴۸.
- ↑ طبقات کبری، ج۷، ص۴۸.
- ↑ الاصابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۵۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴.
- ↑ الاصابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۵۰.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۲۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۳۴.
- ↑ فتوح البلدان، ج۱۳، ص۱۸۶.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۰۶.