الهام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۱ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = شناخت | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[الهام در لغت]] - [[الهام در قرآن]] - [[الهام در علوم قرآنی]] - [[الهام در حدیث]] - [[الهام در کلام اسلامی]] - [[الهام در اخلاق اسلامی]] - [[الهام در معارف دعا و زیارات]] - [[الهام در معارف و سیره سجادی]] - [[الهام در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{علم امام}}
'''الهام''' القای یک معنا، معرفت یا انجام دادن کاری در دل انسان از سوی خدا یا فرشته<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۷]</ref>.


در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[وحی و الهام (پرسش)]]''' قابل دسترسی هستند.
'''الهام''' در لغت به معنای در [[دل]] افتادن و در [[دل]] افکندن است. در [[دل]] افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] است. الهام، یکی از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن است. اما با [[وحی]] به معنای خاص "[[وحی]] [[نبوّت]]" متفاوت است. این واژه فقط یک بار در [[قرآن]] آمده است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}، اما در احادیث همانند واژه [[وحی]] به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و [[معرفتی]] در [[قلب]] [[انسان]] است و به معنای عام، علاوه بر [[انسان‌ها]]، [[فرشتگان]] و حیواناتی چون زنبور عسل را هم شامل می‌شود. از [[کلام]] غالب [[عارفان]] و عالمان و همچنین احادیثی که درباره الهام وارد شده است، می‌توان [[دلایل]] و قرائنی بر حجیت و اعتبار آن اصطیاد کرد.


==واژه‌شناسی لغوی==
== معناشناسی ==
*الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگ‌نویسان عربی، «لَهْم» را «بلعیدن به یک‌باره» <ref>ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۵۴، «لهم».</ref> و «بلعیدن» <ref>الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۶ ـ ۲۰۳۷؛ مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ مفردات، ص ۷۴۸، «لهم».</ref> معنا کرده‌اند. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد به‌کار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود<ref> التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».</ref> معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref> و مفسران نخستین، سبب شده که واژه‌نامه‌های عربی، «الهام» را به معنای «تلقین» <ref> ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref>، «القای چیزی در دل» <ref>مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref> و «القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا» <ref>مفردات، ص ۶۴۸؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».</ref> بدانند. الهام به عنوان یکی از گونه‌ها و مراتب وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن <ref>مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref> و نیز تفاوتهای آن دو، از مباحث دیگری است که در فرهنگ‌نامه‌های عربی بازتاب یافته است <ref>الفروق اللغويه، ص ۶۹ ؛ مفردات، ص ۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».</ref> این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است <ref>لغت نامه، ج ۲، ص ۲۸۱۰؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۸]</ref>.
=== معناشناسی لغوی ===
*معنای لغوی الهام را‌ انداختن چیزی در دل <ref>مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.</ref>، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی <ref>لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.</ref> و تلقین کردن <ref>لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.</ref> دانسته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
الهام، ثلاثی مجرد «لهم» به معنای بلعیدن یک‌باره است<ref>صاحب بن عباد المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴: {{عربی|"لهمت الشیء و التهمته: و هو ابتلاک الشیء بمرة"}}. همچنین ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶؛ احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.</ref> که در باب افعال معنای افکندن در [[دل]] را می‌یابد<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶: {{عربی|"و الإِلْهَامُ‌: ما يُلْقى في الرُّوعِ‌"}}؛ همچنین ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقایس اللغه، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.</ref>. گویا در گذر [[زمان]]، دامنه استعمال این واژه از بلعیدن غذا و مانند آن، گسترش یافته و در معنای ثلاثی مزید آن، القای [[امور معنوی]] به دل را شامل شده است. مثلا عبارت {{عربی|أَلْهَمَه اللَّهُ خَيْراً}}، به معنای «[[خداوند]] به او خیر را تلقین کرده آمده است<ref>ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۷؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ فخر الدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱.</ref>. این گونه کاربردها، بلکه تصریح برخی لغویان، نشان می‌دهد که الهام در خصوص القائات [[الهی]] به کار می‌رود؛ نه وسوسه‌ها و القائات [[شیطانی]]<ref>مبارک بن محمد بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تصحیح محمود محمد طناحی، ج۴، ص۲۸۲: {{عربی|"الإِلْهَامُ أَن يُلْقِيَ اللَّهُ في النفس أَمراً يَبْعَثُه على الفعل أَو الترك، و هو نوع من الوَحْي، يَخُصُّ اللَّهُ به مَنْ يشاء مِن عباده"}}؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸: {{عربی|"الإلهام إلقاء الشیء فی الروع، و یختص ذلک بما کان من جهة الله تعالی، وجهة الملا الأعلی"}}، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۷، ص۶۶۹.</ref>. بنابراین الهام، افکندن (القای) [[الهی]] [[امور معنوی]] به [[قلب]] [[انسان]] است<ref>[[سید علی هاشمی (زاده ۱۳۵۲)|هاشمی، سید علی]]، [[ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی (کتاب)|ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی]]، ص ۴۴؛ [[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ ـ ۲۴؛ [[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۳۹۶-۴۰۲.</ref>.
*افزون بر کاربرد لغوی، در متون علوم و معارف اسلامی، الهام معنای اصطلاحی ویژه‌ای پیدا کرده است. و اگر چه در رشته‌های مختلف علوم اسلامی مثل تفسیر و کلام و اخلاق و فلسفه این اصطلاح رواج دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند <ref>التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.</ref> مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از:القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه <ref>انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.</ref> برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند و الهام عام را شامل مؤمن و مسلم و کافر، و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند <ref>جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*از طرف دیگر برخی، معارف افاضه شده به طریق الهام را منحصر در علوم عملی متعلق به صلاح و فساد اعمال در مقابل علوم نظری دانسته‌اند <ref>المیزان، ج۵، ص ۳۱۱ و ج۲۰، ص ۲۹۸.</ref>. جهت تبیین بیشتر، به ذکر اصطلاحات دیگری می‌پردازیم که معنایی نزدیک یا مرتبط با اصطلاح الهام دارند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>:
#خاطر: خطاب یا چیزی است که به قلب خطور می‌کند بدون این که انسان تلاشی برای تحقق آن کرده باشد. خطاب قلبی یا بدون واسطه، از ناحیه خداوند است که خاطر ربّانی، سبب اوّل و نَقْر خاطر گفته می‌شود، و یا از جانب فرشته، و تحریک‌کننده به عمل دارای مصلحت مستحب یا واجب است که الهام و خاطر ملکی خوانده می‌شود، و یا از جانب نفس سِفلی است که‌هاجس نام گرفته، و یا از ناحیه شیطان و دعوت کننده به شرّ و مخالفت با اوامر حق است که وسواس تعبیر می‌شود <ref>اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریة، ص ۴۳؛ انسان کامل، ص ۲۳۵ و ۲۳۹؛ مشارق الدراری، ص ۲۸۹ و الفتوحات المکّیة، ج۱، ص ۳۵۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#لَمّه: به استناد حدیث: {{عربی|اندازه=150%|« لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةٌ بِابْنِ آدَمَ وَ لِلْمَلَكِ لَمَّة‏»}}<ref>بحارالأنوار، ج۶، ص ۱۹؛ ج۶۷، ص ۵۰.</ref> هجوم شیطان بر قلب و القای مطلب از ناحیه وی را لمّه شیطانی و وسواس، و القای از جانب فرشته را لمّه مَلَکی و الهام دانسته‌اند <ref>لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۳۴؛ فتوحات، ج۱، ص ۳۵۹؛ مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۶۵ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۳۶.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>
#رؤیای صادقه: بنابر یک رأی، اگر القای فرشته در بیداری صورت گیرد نام آن الهام، و اگر در خواب حاصل شودرؤیای صادقه است <ref>انسان کامل، ص ۲۳۹.</ref>، و بر رأی دیگر رؤیای صادقه قسمی‌از الهام است <ref>شرح منازل السائرین، ص ۱۳۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>
#فراست: مأخوذ از تفرّس "به معنای تثبّت" و بر توسّم اطلاق می‌شود که اطلاع از عالم غیب است بدون استدلال. فراست گاه عادی است که به قرائن حال دانسته می‌شود، و گاه موهبت الهی است که در دل‌ها وارد می‌شود <ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص ۴۳۶.</ref> فرق میان فراست و الهام آن است که در فراست، کشف امور غیبی به واسطه تفرّس آثارِ صورت است، و در الهام بی‌واسطه آن<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص ۴۳۷.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#حدس: بنابر یک معنا، از مراتب قوّه قدسیه ای است که موجب تحقق علوم بدیهی و ضروری می‌شود، و بنابر معنای دیگر، قسیم فکر و از اقسام علوم نظری و کسبی است <ref>گوهر مراد، ص ۵۶ـ ۵۷؛ شرح اشارات، ج۱، ص ۱۱ـ ۱۲ و ۲۱۳ـ ۲۱۴؛ ج۲، ص ۳۵۸.</ref>. حدس در معنای دوم آن است که ذهن در وقت تصور مطلوب، بی‌آن که حرکتی برای پیدا کردن حدّ وسط بکند، مطلوب به صورت دفعی نزدش حاضر گشته، و انتقال به مطلوب حاصل شود، خواه به دنبال شوق و طلب مطلوب بیاید یا بدون طلب و شوق <ref>گوهر مراد، ص ۵۷؛ شرح اشارات، ج۲، ص ۳۵۸.</ref>. حدس به این معنا را اهل ریاضات، کشف گویند <ref>گوهر مراد، ص ۵۷.</ref>. فرق حدس و الهام آن است که حدس، انتقال دفعی یا از اقسام القائات وارد بر قوه عاقله است، و الهام، القای از عالم بالا بر قلب مستعد است <ref>شرح اصول کافی ملاصدرا، ج۲، ص ۴۵۵.</ref> و حدس گاهی مسبوق به توجه و التفات است و الهام مسبوق به توجه نیست <ref>شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۹.</ref>. البته گاهی الهام و حدس مترادف هم به کار رفته و شامل مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پر شتاب ذهنی، روشن بینی و تله پاتی، اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ هم دانسته شده است <ref>توحید، ص ۱۳۸ ۱۴۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#[[تحدیث]]: بنابر روایات منقول از [[امام صادق]]{{ع}}، محدّث کسی است که کلام فرشته را می‌شنود بی‌آن که در بیداری یا خواب او را ببیند <ref>بحارالأنوار، ج۶۱، ص ۱۶۷.</ref>، و فرق آن با الهام این است که الهام، القای در قلب است و تحدیث ملائکه، نواختن سمع و القای در آن است <ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۱۸.</ref>. هر چند در روایت دیگری نَکْت و القای در قلب توسط مَلَک، نشانه محدَّث بودن شخص دانسته شده است <ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۶۷.</ref>. در جمع بین دو حدیث، سمع را به سمع قلب و گوش دل در مقابل گوش ظاهر تفسیر کرده‌اند <ref>المیزان، ج۳، ص ۲۲۰ـ ۲۲۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#[[وحی]]: معنای لغوی [[وحی]]، تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است <ref>لسان العرب، ج۱۵، ص ۲۴۰؛ مفردات راغب، ص ۸۵۸.</ref>. و گاه به گونه‌ای به کار می‌رود که شامل وضع قوانین تکوینی در نهاد طبیعت {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا }}﴾}} <ref> زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه: ۵.</ref>، هدایت غریزی جانوران {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ }}﴾}} <ref> و خداوند شما را آفریده است سپس شما را می‌میراند و برخی از شما را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند، تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند؛ بی‌گمان خداوند دانایی تواناست؛ سوره نحل، آیه: ۷۰.</ref> و ودایع فطری انسان‌ها {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}} <ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه: ۸.</ref> نیز می‌شود. اما در فرهنگ اسلامی‌ و در یک اصطلاح خاص، فقط به آنچه بر پیامبران نازل شده، وحی اطلاق می‌گردد <ref>المیزان، ج۱۲، ص ۲۹۲ و مجمع البحرین، ج۱، ص ۴۳۱.</ref> و از موارد دیگر با عنوان الهام و مانند آن یاد می‌شود <ref>المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰؛ جامع البیان، ج۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ ج۱۰، ص ۷۹۹؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ ج۶، ص ۴۰۲ و ج۹، ص ۴۲۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*با این توضیح معلوم می‌شود که الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. و اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" این است که شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند که از کجا و به چه وسیله ای به او الهام شده است به خلاف وحی <ref>الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.</ref>. الهام، گاهی بدون واسطه موجودی از موجودات، و از وجه خاص که حق با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر نفس نبوی افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آن که کلام حق است وحی نمی‌دانند <ref>شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.</ref>. البته بعضی این فرق را منکرند و وساطت مَلَک را در هر دو قائل هستند <ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۵؛ المبدء والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۶۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref>. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}﴾}} <ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای  فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.</ref> یکی از اقسام [[وحی]] بر انبیاء، [[وحی]] بدون واسطه فرشته است <ref>المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.</ref>. فرق دیگر آن که [[وحی]]، از اقسام مکاشفات شهودیِ متضمن کشف معنوی است، چون [[وحی]] گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است. فرق چهارم آن که [[وحی]] از خواص [[نبوت]] است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست <ref>شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.</ref>. پنجم آن که وحی از حق تعالی به واسطه عقل کلّ بر بشریت نبیّ وارد می‌شود، و الهام از حق تعالی، به واسطه نفس کلّ، بر مُلهَم وارد می‌شود <ref>جامع الأسرار، ص ۴۴۹ـ ۴۵۰، انوار جلیّه، ۱۶۸ـ ۱۷۱.</ref>. ششم آن که وضوح وحی زیادتر از الهام است <ref>علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.


==الهام در قرآن==
=== معنای اصطلاحی ===
*الهام به‌رغم کاربرد نسبتاً چشمگیر آن در منابع تفسیری <ref>جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲؛ مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۷۳؛ الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹؛ ج ۱۲، ص ۲۹۲.</ref>، روایی <ref> التوحيد، ص ۲۸۷؛ الاختصاص، ص ۲۸۶؛ الامالى، ص ۴۰۸.</ref>، کلامی<ref> قواعد المرام، ص ۳۰؛ عقايد الاماميه، ص ۹۶؛ المصطلحات الكلاميه، ص ۳۵.</ref> و اخلاقی<ref> جامع‌السعادات، ج ۱، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۵؛ اغاثة‌اللهفان، ج۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰؛ احياء علوم‌الدين، ج ۳، ص ۳۲. </ref>مسلمانان، بیش از همه اصطلاحی عرفانی است <ref> التعريفات، ص ۵۱؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج ۱، ص۲۸۲؛ مصطلحات التصوف، ص۸۵ ـ ۸۷، «الهام».</ref> و می‌توان فارغ از برخی اختلافها در تعریف، آن را القای بی‌واسطه یک معنا، معرفت یا انجام دادن کاری در دل انسان برگزیده خواند که از سوی خدا و فرشته صورت می‌پذیرد<ref> التعريفات، ص۵۱؛ مصطلحات‌التصوف، ص۸۵ ـ ۸۷؛ المصطلحات الكلاميه، ص ۳۵، «الهام».</ref> این اصطلاح به‌رغم اقتباس از الهامِ به‌کار رفته در قرآن <ref>تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۷۵؛ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۱ ـ ۵۰۳ . </ref>{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref> و اشتراک با آن در برخی مؤلفه‌های معنایی، تفاوتهای چندی نیز با آن دارد<ref>( =>  همین مقاله، سیر پیدایش و تحول نظریه الهام)</ref>. اعتقاد به ارتباط آدمی با موجودات فرابشری اعم از خدا، فرشتگان، جنّ و شیاطین و دریافت پاره‌ای از معارف و دانستنیهای غیرمتعارف از آنان، پیشینه بسیار دیرینی در تاریخ ادیان و فرهنگهای بشری دارد. کاربرد وحی در کتاب مقدس به معنای الهام در اغلب موارد  <ref>قاموس كتاب مقدس، ص ۹۰۶.</ref>، وعده برخورداری از الهام به نویسندگان عهد جدید در کتاب مقدس<ref>كتاب مقدس متى، ۱۰: ۱۹ ـ ۲۱؛ يوحنا، ۱۴: ۲۶، ۱۶: ۱۳.</ref>، اعتقاد متکلمان مسیحی به برخورداری کاتبان کتاب مقدس از الهام و ارشاد الهی در نگارش آن<ref> قاموس كتاب‌مقدس، ص۹۰۵ ـ ۹۰۶؛ موسوعة‌الاديان، ص ۱۰۰؛ مقارنة الاديان اليهوديه، ص ۲۵۵.</ref> از جمله مؤیدهای این مدعاست. البته این مدعا با چالشهای جدی و مهمی روبه‌رو است <ref>الهدى الى دين المصطفى، ج ۱، ص ۶۹، ۹۳؛ اضواء على المسيحيه، ص ۸۷ ـ ۸۹؛ مقارنة الاديان المسيحيه، ص ۱۹۵.</ref> باور دیرین در فرهنگ جاهلی به ارتباط پدیده‌های شعر و کهانت با القائات جنّ و شیاطین مؤید دیگری در این زمینه است. پاره‌ای از اشعار جاهلی <ref> ترتيب‌العين، ج۲، ص۷۹۷ ـ۷۹۸؛ تاج‌العروس، ج ۱۴، ص ۳۳۹، «سحل»؛ مفهوم النص، ص ۳۱ ـ ۳۴.</ref>، گزارشهای تاریخی <ref> المفصل، ج‌۶، ص‌۷۵۵ ـ‌۷۵۸.</ref>و نیز آیاتی از قرآن {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ}}﴾}}<ref> و این (قرآن) را شیطان‌ها فرود نیاورده‌اند؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۰.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ  تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ }}﴾}}<ref> آیا شما را بیاگاهانم که شیطان‌ها بر که فرود می‌آیند؟  بر هر دروغزن بزهکاری فرود می‌آیند  که گوش می‌خوابانند و بیشتر آنان دروغگویند؛ سوره شعراء، آیه ۲۲۱ - ۲۲۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ}}﴾}}<ref> سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده‌ای دیوانه است؛ سوره دخان، آیه ۱۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}}﴾}}<ref> بنابراین پند بده  که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی  و نه دیوانه بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ  برای اوییم؛ سوره طور، آیه ۲۹ - ۳۰.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلا مَا تُؤْمِنُونَ  وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُونَ  تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ}}﴾}}<ref> و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان می‌آورید  و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید فرو فرستاده‌ای از پروردگار جهانیان است؛ سوره حاقه، آیه ۴۱ - ۴۳.</ref>نشان می‌دهد که عرب عصر نزول، به ویژه ساکنان قدیمی‌تر شبه جزیره عرب، ارتباط یاد شده را به خوبی می‌شناخته‌اند. آنان شاعران را انسانهایی الهام شده، شعر را معرفتی فراطبیعی و هر شاعری را دارای جنّی ویژه و به نام می‌پنداشته‌اند، بر این اساس، گاهی شاعران، برای مدت محدودی به تسخیر جنّ خاص خود در آمده و در حالتی خلسه مانند و متأثر از القائات آن، اشعاری را می‌سرودند که در حالت عادی از سرودن آن ناتوان بوده‌اند  <ref>خدا و انسان در قرآن، ص ۲۱۵ ـ ۲۱۷؛ مفهوم النص، ص ۷۹ ـ ۸۱؛ پژوهش‌هايى درباره قرآن و وحى، ص ۳۴. </ref>در باور عرب جاهلی، کاهنان نیز غیبگوییها و پیشگوییهای خود را از القائات شیاطین می‌گرفته‌اند. بنابر اعتقاد آنان شیاطین به سبب ویژگیهای خاص وجودی، از مرزهای زمین و آسمانها عبور کرده و با دسترسی به اخبار غیب و نهان، آن را به کاهنان، القا می‌کردند  <ref>جامع البيان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۲۱؛ مجمع‌البيان، ج ۶، ص ۵۱۰؛ المفصل، ج ۶، ص ۷۵۵ ـ ۷۵۸.</ref> در این میان، سخنان مسجّع و موزون، برجسته‌ترین و رایج‌ترین سبک بیانی و گفتاری ادراکات الهامی و القائات موجودات فراطبیعی به شمار می‌رفت <ref>خدا و انسان در قرآن، ص ۲۲۱ ـ ۲۲۲.</ref> مقایسه نابجای آیات مسجّع قرآن با اوراد سحرانگیز {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ}}﴾}}<ref> که بی‌گمان خدای شما یگانه است؛ سوره صافات، آیه ۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ }}﴾}}<ref> و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست؛ سوره مدثر، آیه ۲۴ - ۲۵.</ref>سروده‌های شاعران ملهم از جنیان {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ}}﴾}}<ref> و می‌گفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟؛ سوره صافات، آیه ۳۶.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ}}﴾}}<ref> سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده‌ای دیوانه است؛ سوره دخان، آیه ۱۴.</ref>القائات شیطانی {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ }}﴾}}<ref> و این (قرآن) را شیطان‌ها فرود نیاورده‌اند؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۰.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ}}﴾}}<ref> و این سخن شیطان رانده، نیست؛ سوره تکویر، آیه ۲۵.</ref> و سخنان مسجّع کاهنان {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُونَ}}﴾}}<ref> و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید؛ سوره حاقه، آیه ۴۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ}}﴾}}<ref>بنابراین پند بده  که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه؛ سوره طور، آیه ۲۹.</ref>نیز در چنین زمینه و ذهنیت فکری و فرهنگی صورت می‌پذیرفت. در واقع، مشرکان قریش اصل ارتباط انسان با موجودی فرابشری و دریافت پاره‌ای معارف فراطبیعی از آن را کاملاً شناخته و باور داشتند؛ اما در این پندار و ادعا که منبع الهام و القای پیامبر{{صل}} نیز جنّ و شیاطین است، نه خدا و فرشته، به خطا می‌رفتند {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى وَهُوَ بِالأُفُقِ الأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى  أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى  عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى}}﴾}}<ref>که همنشین شما گمراه و بیراه نیست و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است توانای خردمندی  که راست ایستاد و او در افق فراتر بود سپس نزدیک شد و فروتر آمد آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت پس آیا شما با او در آنچه می‌بیند، بگو- مگو می‌کنید؟ و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود کنار درخت سدری که در واپسین جای است؛ سوره نجم، آیه ۲ - ۱۴.</ref>. بررسی اشعار جاهلی، آیات قرآن و منابع لغوی، تفسیری، تاریخی و عدم دستیابی نگارنده به شواهدی مستند، نشان می‌دهد که پیش از اسلام، واژه الهام درباره ارتباط یاد شده به‌کار نمی‌رفت و کاربرد مصطلح آن‌مربوط به پس از نزول قرآن و متأثر از آن است. عرب جاهلی، در این‌باره بیشتر از واژه «وحی» و مشتقات آن و نیز واژگان تعلیم {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ}}﴾}}<ref> سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده‌ای دیوانه است؛ سوره دخان، آیه ۱۴.</ref>، القاء {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}﴾}}<ref>و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد که دعوتش فراگیر شود شیطان در آرزوی وی با وسوسه افکندن در دل مردم خلل می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره حج، آیه ۵۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً }}﴾}}<ref>ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و کلمه اوست که آن را به دامان مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از خدای سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید  که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند شما را کارساز، بس؛ سوره نساء، آیه ۱۷۱.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ }}﴾}}<ref>یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.</ref> و نزول {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ}}﴾}}<ref> که روح الامین آن را فرود آورده است  بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه ۱۹۳ - ۱۹۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ}}﴾}}<ref> آیا شما را بیاگاهانم که شیطان‌ها بر که فرود می‌آیند؟ بر هر دروغزن بزهکاری فرود می‌آیند؛ سوره شعراء، آیه ۲۲۱ - ۲۲۲.</ref> بهره می‌گرفت<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰]</ref>.
واژه الهام در [[علوم]] مختلف [[اسلامی]] کاربرد دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی [[عرفانی]] دانسته‌اند<ref>التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.</ref>. مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] به طریق [[فیض]] و بدون طلب و اکتساب و [[استفاضه]]<ref>انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.</ref>، یعنی بدون اینکه [[انسان]] درخواستی در این جهت داشته باشد، عنایت خداوندی شامل حال او می‌شود. برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل [[مؤمن]] و [[مسلمان]] و [[کافر]] و الهام خاص را ویژه [[اولیا]] و [[اوصیا]] دانسته‌اند<ref>جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۳۹۶-۴۰۲.</ref>
*واژه الهام فقط یک بار و به شکل فعل ماضی در قرآن آمده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}} <ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه: ۸.</ref>. در تفسیر این آیه و مراد از الهام فجور و تقوا به نفس، از ابتدا دو نگاه متفاوت میان مفسران مطرح بوده است: عده‌ای از مفسران نخستین مثل ابن عباس، مجاهد، قتاده و ضحاک، واژه ألهم را به یاد دادن "عَلَّم"، شناساندن "عرَّف" و معلوم ساختن "بَیَّن" تفسیر کرده‌اند که با آزادی اراده در گزینش هر یک از فجور و تقوا سازگار است. اما عده دیگری مثل ابن جبیر و ابن زید، الهام فجور و تقوا را به نهادن چیزی در جان انسان و ملزم ساختن وی به آن چیز تفسیر کرده و در نتیجه، الهام فجور را مربوط به کافر، و الهام تقوا را مربوط به مؤمن دانسته‌اند. این تفسیر جبرگرایانه که با عقیده اشعری هماهنگ است توسط زجّاج وواحدی هم پذیرفته شده است <ref>مجمع البیان، ج۵، ص ۴۹۸؛ جامع البیان، ج۱۵، ص ۲۶۴ـ ۲۶۵؛ فتح القدیر، ج۲، ص ۱۲۴۲ـ ۱۲۴۳؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص ۳۵۸.</ref>. اما مفسران متأخر اهل سنّت، به جز تعداد کمی‌همچون فخر رازی که تفسیر دوم را پذیرفته‌اند <ref>تفسیر کبیر، مجلد۱۶، جزء ۳۱، ص ۱۹۲.</ref>، بقیه، تفسیر دوم را حتی گزارش هم نکرده‌اند <ref>تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص ۴۴۳؛ تفسیر روح المعانی، ج۱۶، ص ۲۵۷؛ تفسیر مراغی، مجلد۱۰، جزء۳۰، ص ۱۶۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص ۳۰۰؛ تفسیر کشاف، ج۴، ص ۷۵۹.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*برخی احادیث <ref>بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶؛ ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۱۹، ص ۲۸۷.</ref>، به تبع آن، بسیاری از مفسران، تعداد دیگری از آیات را ناظر به الهام دانسته‌اند، از جمله [[وحی]] به مادر [[حضرت موسی]]{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}﴾}} <ref> و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه: ۷.</ref><ref>التبیان، ج۶، ص ۴۰۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۳۷۷؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ جامع البیان، ج۲۰، ص ۳۷.</ref>، [[وحی]] به حواریان [[حضرت عیسی]]{{ع}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}﴾}} <ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه: ۱۱۱.</ref><ref>جامع البیان، ج۳، ص ۳۶۲؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸.</ref>، آگاهی خضر نبی {{ع}} از تأویل حوادث {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا  أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا}}﴾}} <ref> گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد:  امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد .  پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند.  و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش  اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه: ۷۸ - ۸۲.</ref><ref>التبیان، ج۷، ص ۶۹؛ المیزان، ج۱۳، ص .۳۴۲</ref> علم [[حضرت یوسف]]{{ع}} به تعبیر خواب{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}﴾}} <ref> و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه: ۶.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ}}﴾}} <ref> و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار و با خادمان مگمار باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن سر زمین جای دادیم و بر آن شدیم تا بدو از دانش خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند؛ سوره یوسف، آیه: ۲۱.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}﴾}} <ref> یوسف گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام؛ سوره یوسف، آیه: ۳۷.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ}}﴾}} <ref> پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۱.</ref> <ref>مجمع ا لبیان، ج۵، ص ۳۵۷؛ فتح القدیر، ج۳، ص ۲۶.</ref>، آشنایی [[حضرت سلیمان]]{{ع}} با زبان دیگر موجودات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ }}﴾}} <ref> و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموخته‌اند و از همه چیز (بهره‌ای) بخشیده‌اند؛ بی‌گمان این برتری  آشکاری است؛ سوره نمل، آیه: ۱۶.</ref>؛  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}﴾}} <ref> سلیمان از گفتار آن (مور) خندان لب گشود  و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور؛ سوره نمل، آیه: ۱۹.</ref><ref>جامع البیان، ج۱۹، ص ۱۷۲؛ التبیان، ج۸، ص ۸۲؛ مجمع البیان، ج۵، ص ۳۵۳؛ المیزان، ج۵، ص ۷۹.</ref>، [[وحی]] به زنبور عسل {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذَا رَأى الَّذِينَ أَشْرَكُواْ شُرَكَاءَهُمْ قَالُواْ رَبَّنَا هَؤُلاء شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوْ مِن دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ}}﴾}} <ref> و چون مشرکان شریک‌هایشان را (که برای خداوند می‌پنداشتند) ببینند می‌گویند: پروردگارا! اینانند شریک‌هایی که ما به جای تو (به پرستش) می‌خواندیم آنگاه (آن شریکان) به آنان پاسخ می‌دهند که: بی‌گمان شما دروغگویید؛ سوره نحل، آیه: ۸۶.</ref> <ref>التبیان، ج۳، ص ۴۹۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص ۲۸۶.</ref>، و [[وحی]] به زمین {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا }}﴾}} <ref> زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه: 5.</ref><ref>التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*از این رو، الهام در یک کاربرد عام، علاوه بر الهام اصطلاحی الهام قلبی، شامل الهام فطری، الهام غریزی و الهام تکوینی یا طبیعی برای جمادات هم می‌شود. البته بعضی، [[وحی]] طبیعی و فطری و غریزی را از سنخ علوم لدنّی دانسته و آن را به خلاف الهام، علمی‌ دانسته‌اند که عارضی و قابل زوال نیست <ref>الفتوحات، ج۱، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
==الهام در حدیث==
*از جست وجو در احادیث معلوم می‌شود که الهام همانند واژه [[وحی]] به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و معرفتی در قلب انسان است که مقابل معنای خاص [[وحی]] "[[وحی]] نبوّت"، و برای بیان تمییز میان نبیّ و ولیّ است <ref>بحارالأنوار، ج۸، ص ۲۸؛ ج۱۶، ص ۳۷۰ و ۳۲۲ و ۳۱۸؛ و ج۴۹، ص ۱۹۶.</ref>. الهام به این معنا، در برخی احادیث مقابل تحدیث هم قرار گرفته؛ به این بیان که تحدیث، نواختن سمع و القای در قوه شنوایی است، و الهام،‌انداختن در قلب است <ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۱۸؛ و ج۶۶، ص ۴۷۸.</ref>، وبه توفیق الهی <ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۷۷.</ref>، و وقار و سکینه‌ای که در پی الهام برای او حاصل می‌شود <ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۶۰ و اصول کافی، ج۱، ص ۳۲۶.</ref> از وسوسه شیطانی بازشناخته می‌شود. آنچه به قلب الهام می‌شود تنها از سنخ علم و معرفت نیست بلکه از الهام حُبّ و بغض <ref>بحارالأنوار، ج۴۰، ص ۴۷.</ref> و طاعت <ref>بحارالأنوار، ج۵۱، ص ۳۱۵؛ ج۵۳، ص ۷۸.</ref> و شکر و دعا <ref>بحارالأنوار، ج۸۶، ص ۱۸۲.</ref> و صبر <ref>بحارالأنوار، ج۹۵، ص ۳۱۱.</ref> و امور دیگر هم سخن به میان رفته است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*اما الهام به معنای عام، علاوه بر انسان‌ها، فرشتگان <ref>بحارالأنوار، ج۱۹، ص ۲۸۷؛ ج۳، ص ۲۷۲.</ref> و حیواناتی چون زنبور عسل <ref>بحارالأنوار، ج۱۹، ص ۲۸۷.</ref> را هم شامل می‌شود. و می‌توان میان الهام و [[وحی]] به معنای عام آن دو رابطه عموم من وجه را استنباط کرد <ref>بحارالأنوار، ج۱۸، ص ۲۵۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
==کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی==
*در چند موضع از مباحث علم کلام، سخن از الهام به میان می‌آید<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>:
۱. در بحث اسباب یا راه‌های معرفت، برخی از متکلمان قبل از آن که به بحث درباره اعتقادات دینی بپردازند درباره مسایل معرفت شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای انسان را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای بشر است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نمی‌باشد، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد <ref>شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.


۲. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی، متکلمان اسلامی‌نظر و تفکر عقلی برای شناخت خداوند را واجب دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است، و نظر و تفکر عقلی مقدمه لازم برای آن می‌باشد، در این جا این مسئله مطرح شده است که می‌توان از راه الهام و تصفیه خاطر نیز خدا را شناخت، در این صورت راه شناخت خداوند منحصر در نظر و تفکر عقلی نخواهد بود<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
== تفاوت الهام با [[وحی]] ==
*در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه یاد شده احتمال این که آنچه بر قلب القا می‌شود از سوی شیطان باشد وجود دارد، و تشخیص این که مطلب القا شده بر قلب الهام رحمانی است یا القای شیطانی به تأمل و تفکر عقلی نیاز دارد <ref>قواعد المرام، ص ۲۹ـ ۳۰ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۶.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
الهام، یکی از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن است. اما تفاوت آن با [[وحی]] به معنای خاص "[[وحی]] [[نبوّت]]" در چند چیز است:
*مضافاً بر این که الهام از راه‌های اختیاری و اکتسابومعرفت نیست، و تصفیه نفس اگر چه اختیاری است، ولی مبتنی بر مقدمات دشواری است که از توان اکثر افراد بیرون است <ref>شرح المواقف، ج۱، ص ۲۵۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
# شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله‌ای به او الهام شده است به خلاف [[وحی]]<ref>الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.</ref>.  
۳. در مبحث [[نبوت]]، آن جا که از وحی بحث شده، فرق آن با ابزارهای معرفتی مشابه مثل رؤیای صادقه، تحدیث، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است <ref>رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
# الهام، گاهی بدون واسطۀ موجودی از موجودات و از[ارتباط خاصی که [[خداوند]] با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی [[وحی]] از طریق [[ملائکه]] و [[شهود]] [[فرشتگان]] بر [[پیامبر]] افاضه می‌شود، به همین جهت، [[احادیث]] قدسیه را با آنکه [[کلام]] [[حق]] است [[وحی]] نمی‌دانند<ref>شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.</ref>. از طرف دیگر، مطابق [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.</ref> یکی از اقسام [[وحی]] بر [[انبیاء]]، [[وحی]] بدون واسطه [[فرشته]] است<ref>المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.</ref>.  
*چنان که در بحث از فرق میان نبیّ و رسول و امام و محدَّث و وصیّ نیز از الهام سخن گفته‌اند <ref>اسرار الامامة، ۱۴۵ و ۳۶۴ـ ۳۶۵ و حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
# فرق دیگر آنکه [[وحی]]، از اقسام کشف شهود و متضمن [[کشف]] [[معنوی]] است، چون [[وحی]] گاهی از طریق تمثل [[فرشته]] به صورتی از صور و معانی بر [[نبیّ]] عرضه می‌شود، ولی الهام، [[کشف]] [[معنوی]] صِرف بدون [[مکاشفه]] [[شهودی]] است.  
۴. در بحث از منابع علوم [[ائمه]]{{عم}}، از الهام به عنوان یکی از منابع علم [[امامان]]{{عم}} یاد شده است <ref>اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
# فرق چهارم آنکه [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است و [[تبلیغ]]، از شرایط آن است، ولی الهام از [[خواص]] اهل ولایت بوده و شرط [[تبلیغ]] به دیگران در آن نیست<ref>شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.</ref>.  
# فرق پنجم آنکه واضح بودن [[وحی]] زیادتر از الهام است<ref>علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۳۹۶-۴۰۲.</ref>


۵. و اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل جدید کلامی، به عنوان یکی از اقسام تجارب دینی و عرفانی، در مباحث توحید و نبوّت می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث اثبات وجود خدا از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب عرفانی می‌توانند دلیل معتبر بر وجود خداوند تلقّی شوند یا نه <ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.</ref>. و در بحث [[نبوت]]، از سنخیت یا عدم سنخیت [[وحی]] انبیاء با تجارب عرفانی و از جمله الهام بحث می‌شود <ref>وحی و نبوّت در قرآن، ص۸۲ـ ۱۱۴؛ درآمدی بر کلام جدید؛ تحلیل وحی، ص ۵۶ـ ۷۲؛ وحی و افعال گفتاری، ص ۹۳ـ ۱۲۵.</ref>. البته جدید بودن این دو بحث، فقط از ناحیه طرح مسئله و دلایل تازه است، زیرا مطلب اول، بخشی از بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی است، و مطلب دوم، منطبق بر بحث نسبت [[وحی]] و الهام است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
== الهام در قرآن ==
*در منابع تصوف و عرفان، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانی <ref>قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.</ref>، مراتب و انواع کشف و کیفیت وصول به این مراتب <ref>شرح فصوص قیصری، ص ۸۷ـ ۹۲.</ref>، مراتب یقین <ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۱۸.</ref> و بحث از طوایف مجاهدان "اهل مجاهدت" و مجذوبان "اهل عطاء" <ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.</ref> به تفصیل یا اجمال درباره الهام سخن گفته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
{{اصلی|الهام در قرآن}}
*در علم اخلاق، ضمن بحث از انواع رذایل متعلق به قوّه عاقله <ref>جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.</ref> و شرح عجائب قلب و تسلط شیطان بر قلب به وسیله وسواس <ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.</ref> به بحث از الهام پرداخته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
واژه الهام فقط یک بار و به شکل فعل ماضی در [[قرآن]] آمده است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref>. برخی [[احادیث]]<ref>بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶؛ ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۱۹، ص ۲۸۷.</ref> و به تبع آن، بسیاری از [[مفسران]]، تعداد دیگری از [[آیات]] را ناظر به الهام دانسته‌اند، از جمله [[وحی]] به مادر [[حضرت موسی]] {{ع}}: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ}}<ref> و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده؛ سوره قصص، آیه ۷.</ref>.<ref>التبیان، ج۶، ص ۴۰۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۳۷۷؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ جامع البیان، ج۲۰، ص ۳۷.</ref>، وحی به حواریان [[حضرت عیسی]] {{ع}}: {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>.<ref>جامع البیان، ج۳، ص ۳۶۲؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸.</ref>، [[آگاهی]] [[خضر]] [[نبی]] {{ع}} از [[تأویل]] حوادث: {{متن قرآن|... سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ... ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا}}<ref>اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد ... این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.</ref>.<ref>التبیان، ج۷، ص ۶۹؛ المیزان، ج۱۳، ص. ۳۴۲.</ref> [[علم]] [[حضرت یوسف]] {{ع}} به تعبیر خواب: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ}}<ref>و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد؛ سوره یوسف، آیه ۶.</ref>؛ آشنایی [[حضرت سلیمان]] {{ع}} با زبان دیگر موجودات<ref>سوره نمل، آیه ۱۶.</ref>؛ [[وحی]] به زنبور عسل<ref>سوره نحل، آیه ۸۶.</ref> و وحی به [[زمین]]<ref>سوره زلزله، آیه ۵.</ref>.<ref>التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰.</ref>
==حجیت الهام==
*از ظاهر برخی عبارات برمی‌آید که الهام به هیچ وجه حجّت نیست.هُجویری می‌گوید: معرفت، شرعی و نبوی و هدایتی بود نه الهامی، و حکم الهام‌اندر معرفت به همه وجوه، باطل است <ref>کشف المحجوب، ص ۳۹۷.</ref>، برخی دیگر الهام را فقط نزد صوفیه معتبر می‌دانند <ref>التعریفات، ص ۱۵؛ النبراس، ص ۱۰۵.</ref>، عده ای نیز حجّیت آن برای دیگران را منکر شده‌اند <ref>شرح عقاید نسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶؛ النبراس، ص ۱۰۶.</ref> و سرخسی از عدم پذیرش شهادت کسی سخن می‌گوید که قائل به حجیت الهام و علم آور بودن آن باشد<ref>المبسوط، ص ۱۳۳.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*در مقابل این دیدگاه، متصوّفه کسب معرفت از طریق الهام را ارجح می‌دانند و به آن توجه بیشتری دارند <ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۵ـ ۲۶.</ref> و بعضی از آنها که به الهامیه معروفند طریق معرفت را منحصر در الهام دانسته‌اند <ref>شرح الاصول الخمسه، ص ۳۶.</ref>. اما صرف نظر از این دو دیدگاه افراطی و تفریطی، از کلام غالب عارفان و عالمانی که درباره الهام سخن گفته‌اند و همچنین احادیثی که در این موضوع وارد شده است، می‌توان دلایل و قرائنی بر حجیت و اعتبار الهام اصطیاد کرد. برخی از این دلایل و قرائن عبارتند از: شمرده شدن الهام در زمره اقسام وحی به انبیاء <ref>فتح الباری، ج۱، ص ۹ و ۱۹؛ ج۱۲، ص ۳۸۸؛ ارشاد الساری، ج۱، ص ۴۸ و ۵۹؛ حاشیه کستلی بر شرح عقاید نسفیه، ص ۳۶؛ مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.</ref>؛ انتساب الهام به خدا <ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۷۱؛ مقاصد السالکین، ص ۳۶۸؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶؛ فتح الباری، ج۱۲، ص ۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۵۱، ص ۳۱۵.</ref> و فرشتگان و عالم مفارقات <ref>الرسالة القشیریة، ص ۱۴۹و تفسیر قرآن کریم، سوره یس:۲۲۹.</ref>؛ قرار داشتن در زمره اسباب و جهات علوم امامان معصوم <ref>بحارالانوار، ج۸، ص ۲۸؛ ج۲۶، ص ۱۸ و ۱۹ و ۶۰ و ۵۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*تفکیک مقام ثبوت از مقام اثبات، می‌تواند روزنه ای باشد برای جمع میان مثبتین و منکرین حجّیت الهام، و فرو کاستن این اختلاف تا حدّ یک نزاع لفظی؛ آنان که در حجّیت الهام تشکیک و تردید کرده و یا منکر آن شده‌اند نظر به مقام اثبات دارند که الهام را چگونه می‌توان از وسوسه شیطانی باز شناساند، اما اگر در موردی یقین حاصل شود که الهام خالص و غیر مشوب به تخیلات و وسوسه‌های شیطانی است، در حجیت آن نزاعی نیست. توضیح این که: قلب و روح از پلیدی‌های بدنی و از تاریکی‌های جسمانی، پاک و منزه است، و آنچه بر آنها وارد می‌شود از کشف و شهودات همه با واقع و حقیقت مطابق است. بنابراین همه ربانی است. از این رو گفته شده است که خاطره‌های نخستین، همه در حقیقت، ربانی است، جز این که دست بافت‌های نفسانی و تصرفات آن، به حریم خاطره‌های بی شائبه نخستین راه می‌یابد و آنها را از راه صحیح منحرف می‌کند و به دروغ و دغل، دست بافته‌های احادیث نفسانی و وسوسه‌های شیطانی را جای گزین آنها می‌کند <ref>شرح فصوص الحکم، فصّ نوحی، ص ۵۳۷.</ref>. بنابراین هر چند مدرکات سالک و عارف در مقام عقل و قلب، همه ربانی است و لهو و لغو و باطل و تدلیس در آن راه ندارد، اما وقتی این خواطر به مراتب پایین تر و قوای زیرین راه می‌یابد همچون رسیدن به قوّه متخیّله، مورد دستبرد واقع می‌شود، زیرا در مرحله‌های متخیّله و خیال و توهم، راه برای شیطان باز است <ref>وحی و نبوّت در قرآن، ص ۹۸ـ ۹۹.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*از این رو برای تشخیص الهام و تفکیک آن از هواجس نفسانی و وسوسه‌های شیطانی، نشانه‌ها و معیارهایی ارائه کرده‌اند: نشانه الهام آن است که همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزه‌های الهی است و آدمی‌را به سوی خیر و نیکی فرا می‌خواند <ref>مجمع البیان، ج۴، ص ۵۰۲؛ المیزان، ج۳، ص ۲۲۱؛ اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریه، ص ۴۳؛ الحدود والحقائق، ص ۱۸۰؛ مرتع الصالحین وزاد السالکین، ص ۲۷۱؛ جامع الأسرار، ص ۴۵۶ـ ۴۵۷.</ref>. و معیار برای تفکیک الهام از وسوسه شیطانی، مطابقت با نبی مرسل و امام معصوم و دستورهای شرع است <ref>جامع الاسرار، ص ۴۵۵؛ اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریة، ص ۴۳؛ شرح منازل السائرین، ص ۱۲۴؛ فتح الباری، ج۱۲، ص ۳۸۹؛ احیاء علوم الدین، ج۳، ص۳۳ و تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۳۱۱.</ref> <ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.


==سیر پیدایش و تحول نظریه الهام==
از این رو، الهام در یک کاربرد عام، علاوه بر الهام اصطلاحی الهام [[قلبی]]، شامل الهام [[فطری]]، الهام غریزی و الهام [[تکوینی]] یا طبیعی برای جمادات هم می‌شود. البته بعضی، وحی طبیعی و [[فطری]] و غریزی را از سنخ [[علوم]] لدنّی دانسته و آن را به خلاف الهام، علمی‌ دانسته‌اند که عارضی و قابل زوال نیست<ref>الفتوحات، ج۱، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۳۹۶-۴۰۲.</ref>
واژه الهام که فقط یک بار و شکل ماضی آن در قرآن آمده {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref>، فقط در مورد انسان، آن هم به معنای القای بیواسطه و تکوینی (فطری) تقوا و فجور از سوی خدا در جان (نفس) وی همزمان با آفرینش ساحت روحانی او به‌کار رفته است <ref>تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ ؛ فتح‌القدير، ج ۳، ص ۱۷۵؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم»؛ ج ۱۳، ص ۵۶ ، «وحى».</ref>؛ اما برخی مفسران نخستین <ref>جامع‌البيان، مج ۱۵، ج۳۰، ص ۲۶۴؛ التبيان، ج ۶ ، ص ۴۰۲؛ ج ۱۰، ص ۳۵۸.</ref> و به تبع آنان قریب به اتفاق مفسران شیعه <ref>التبيان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع‌البيان، ج ۲، ص ۷۴۶؛ الميزان، ج ۶ ، ص ۲۲۳.</ref> و سنی <ref>جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲؛ تفسير قرطبى، ج ۴، ص ۵۵ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۷۵.</ref>، واژه یاد شده را در مفهومی کاملا نزدیک به معنای اصطلاحی آن و به عنوان یکی از مراتب و گونه‌های وحی الهی ـ به مفهوم لغوی و نه فقط مصطلح آن ـ در تفسیر برخی کاربردهای قرآنی «ایحاء» مورد توجه و تأکید قرار داده‌اند. آیات یاد شده، اغلب بیانگر القای پاره‌ای معارف و معانی به افرادی غیر از انبیا {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}﴾}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى}}﴾}}<ref> آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}﴾}}<ref> و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.</ref> یا هدایت تکوینی برخی حیوانات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}﴾}}<ref> و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.</ref> و نیز بعضی پدیده‌های طبیعی {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا}}﴾}}<ref> زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.</ref> از سوی خداوند است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰]</ref>.


در توضیح چرایی تفسیر موارد یاد شده از وحی الهی به الهام به‌رغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت، زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا به‌کار رفته است، ازاین‌رو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است <ref>مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.</ref>. از سوی دیگر، الهامِ به‌کار رفته در قرآن {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref> با برخی گونه‌ها و مراتب وحی در القای نهانی، درونی و قلبی بودن و داشتن منشأ الهی، اشتراک دارد <ref> التبيان، ج۱۰، ص۱۴۶؛ تفسير قرطبى، ج۴، ص ۵۵ .</ref>، بر همین اساس به نظر می‌رسد تفسیر برخی از مصادیق وحی الهی به الهام به ویژه در ارتباط با افرادی چون مادر موسی{{ع}} و حواریان {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى}}﴾}}<ref> آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}﴾}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref> به عنوان اقدامی گریزآمیز و بیشتر با هدف تفکیک آن از وحی به انبیا و نیز از بین بردن شائبه پیامبری آنان صورت گرفته است <ref>شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۴؛ الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۱.</ref>؛ همچنین تفکیک مواردی از وحی که مصدر آن خداوند است از موارد دیگر نیز می‌تواند در این باره دخیل باشد، به ویژه آنکه برخی آیات نشان می‌دهد که قرآن درباره الهام اصطلاحی نیز همان واژه وحی را به‌کار برده است؛ از جمله بیشتر مفسران شیعه <ref>مجمع‌البيان، ج۹، ص۵۷؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۲ ـ ۷۴؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۶۲ ـ ۶۳ ، «وحى».</ref> و سنی <ref>الكشاف، ج ۴، ص ۲۳۳؛ التحرير و التنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ معانى القرآن، ج ۶ ، ص ۳۲۶.</ref> درباره کاربرد نخست وحی در آیه ۵۱ سوره شوری، این دیدگاه را دارند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}﴾}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.</ref> حصر در آیه نشان می‌دهد که وحی نخست بی‌هیچ واسطه دیداری و شنیداری حسی، بین خدا و انسان برقرار می‌شود <ref> الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.</ref>؛ توضیح بیشتر اینکه سخن گفتن خدا از ورای حجاب، مانند تکلم با موسی{{ع}} به واسطه صوت <ref>البته نه لزوماً قابل درک و شنیدن با گوش سر</ref> و تکلم نوع سوم با واسطه فرشته صورت می‌گیرد؛ اما در نوع نخست تکلم، هیچ یک از دو واسطه یاد شده دخیل نیست، ازاین‌رو نمی‌توان آن را جز به معنای القای مستقیم معارف و معانی از سوی خدا در دل انسان دانست <ref>الكشاف، ج۴، ص۲۳۳؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۳ ـ ۷۴.</ref> و این همان معنای مصطلح الهام است. وحی فرشته نیز می‌تواند افزون بر اینکه در قالب شنیدن صدای تنها یا شنیدن آن همراه با دیدن فرشته باشد، با القای مستقیم در دل و بدون هیچ واسطه و ارتباط دیداری و شنیداری دست کم قابل درک با چشم و گوش سر باشد و این باز همان الهام اصطلاحی است. نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه بشر، در آیه می‌رساند که ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰]</ref>.
== الهام در حدیث ==
{{اصلی|الهام در حدیث}}
از جست وجو در [[احادیث]] معلوم می‌شود که الهام همانند واژه [[وحی]] به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و [[معرفتی]] در [[قلب]] [[انسان]] است که مقابل معنای خاص وحی "وحی [[نبوّت]]"، و برای بیان تمییز میان [[نبیّ]] و [[ولیّ]] است<ref>بحارالأنوار، ج۸، ص۲۸؛ ج۱۶، ص۳۷۰ و ۳۲۲ و ۳۱۸؛ و ج۴۹، ص۱۹۶.</ref>. الهام به این معنا، در برخی احادیث مقابل [[تحدیث]] هم قرار گرفته؛ به این بیان که تحدیث، نواختن [[سمع]] و القای در قوه شنوایی است و الهام، ‌انداختن در قلب است<ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۸؛ و ج۶۶، ص۴۷۸.</ref>، و به [[توفیق الهی]]<ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص۷۷.</ref> و [[وقار]] و سکینه‌ای که در پی الهام برای او حاصل می‌شود<ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص۶۰ و اصول کافی، ج۱، ص۳۲۶.</ref>. از [[وسوسه شیطانی]] بازشناخته می‌شود. آنچه به قلب الهام می‌شود تنها از سنخ [[علم]] و [[معرفت]] نیست بلکه از الهام حُبّ و [[بغض]]<ref>بحارالأنوار، ج۴۰، ص۴۷.</ref> و [[طاعت]]<ref>بحارالأنوار، ج۵۱، ص۳۱۵؛ ج۵۳، ص۷۸.</ref> و [[شکر]] و [[دعا]]<ref>بحارالأنوار، ج۸۶، ص۱۸۲.</ref> و [[صبر]]<ref>بحارالأنوار، ج۹۵، ص۳۱۱.</ref> و امور دیگر هم سخن به میان رفته است.


دقت در تفاوت کاربرد قرآنی الهام{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref> و «ایحاء» می‌تواند در ارتباط با تفسیر موارد یاد شده از وحی به الهام تأمل برانگیز و چالش آفرین باشد. بررسی کاربردهای قرآنی وحی نشان می‌دهد که این واژه هماهنگ با کاربردهای لغوی آن، در اصل به معنای تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است <ref>مفردات، ص ۸۵۸ ؛ لسان‌العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۱۹۵ ، ۲۰۲.</ref>. دقیقاً بر همین اساس است که در شعر جاهلی، صدای ویژه شترمرغ در ارتباط با همنوع خود <ref>غريب الحديث، ج ۱، ص ۳۰۰؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۴.</ref> و نیز حروف نگاشته شده که به سبب بی‌سوادی اغلب عربها برای آنان در عین معناداری، نامفهوم بوده، وحی خوانده شده است <ref>خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ، ۲۰۴.</ref>. این‌گونه ارتباط معرفتی می‌تواند در اشکال گوناگون و میان مراتب مختلف وجودی برقرار باشد، ازاین‌رو گاهی با واسطه و در قالب زبانی (اصوات)، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}﴾}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.</ref> <ref>الكشاف، ج ۳، ص ۷؛ التحرير والتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.</ref> رؤیا، وسوسه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ}}﴾}}<ref> و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.</ref>، نوشتار و اشاره <ref>جامع‌البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۵۵</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا}}﴾}}<ref> آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.</ref> و گاه در شکل بیواسطه اعم از القای تکوینی (غریزی و طبیعی) {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}﴾}}<ref> و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا}}﴾}}<ref> زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.</ref><ref>جامع‌البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۷۹۹؛ التبيان، ج ۶ ، ص ۴۰۲؛ ج ۹، ص ۴۲۲.</ref>و قلبی (الهام مصطلح) {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}﴾}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}﴾}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.</ref> صورت می‌پذیرد <ref>جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷ ، «وحى».</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۱]</ref>.
اما الهام به معنای عام، علاوه بر [[انسان‌ها]]، [[فرشتگان]]<ref>بحارالأنوار، ج۱۹، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۷۲.</ref> و حیواناتی چون زنبور عسل<ref>بحارالأنوار، ج۱۹، ص۲۸۷.</ref> را هم شامل می‌شود و می‌توان میان الهام و وحی به معنای عام آن دو رابطه عموم من وجه را [[استنباط]] کرد<ref>بحارالأنوار، ج۱۸، ص۲۵۴.</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۳۹۶-۴۰۲.</ref>


همچنین دو طرفی که واژه وحی به مفهوم عام، ارتباط شناختی میان آن دو را بیان می‌کند، می‌توانند مرتبه و سنخ وجودی همگون یا ناهمگون داشته باشند. بر این اساس است که افزون بر کاربرد آن درباره اعلام و القای خداوند به فرشتگان {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ }}}}<ref>یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.</ref>، پیامبران {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا}}﴾}}<ref> ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط  و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إوَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ }}﴾}}<ref> و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید؛ سوره انبیاء، آیه ۲۵.</ref>، برخی انسانهای غیر نبی {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}﴾}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}﴾}}<ref> و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.</ref> و نیز بعضی حیوانات و پدیده‌های طبیعی {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}﴾}}<ref> و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا}}﴾}}<ref> زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.</ref> درباره القائات شیاطین به یکدیگر و به انسانها {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ}}﴾}}<ref> و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ}}﴾}}<ref> و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار؛ سوره انعام، آیه ۱۱۲.</ref> و نیز انسان به انسان هم {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا}}﴾}}<ref> آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.</ref> به‌کار رفته است <ref>الفروق‌اللغويه، ص۶۹ ـ ۷۰؛ مفردات، ص۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷ ، «وحى».</ref> البته مصادیق متعدد یاد شده برای وحی در کنار پاره‌ای مشترکات، از نظر ماهیت کاملا با یکدیگر متفاوت است <ref>راه و راهنماشناسى، ص ۱۵۴؛ معارف قرآن، ص ۴۰۳ ـ ۴۰۴.</ref> برای تسهیل بحث الهام و براساس تعریفی که مفسران از آن به دست داده‌اند، رویکرد قرآنی و تفسیری الهام را تفکیک و تحت ۴ عنوانِ الهام فطری، قلبی، غریزی و طبیعی بررسی می‌کنیم<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۲]</ref>.
== کاربرد الهام در [[علم کلام]] و سایر علوم اسلامی ==
{{اصلی|الهام در کلام اسلامی}}
در چند موضع از مباحث [[علم کلام]]، [[سخن]] از الهام به میان می‌آید:
# در بحث اسباب یا راه‌های [[معرفت]]: برخی از [[متکلمان]] قبل از آنکه به بحث درباره [[اعتقادات]] [[دینی]] بپردازند درباره مسایل معرفت‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای [[انسان]] را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای [[بشر]] است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نیست، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف [[حس]] و [[عقل]] از اسباب [[معرفت]] به شمار آورد<ref>شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.</ref>.
# در بحث [[وجوب]] [[معرفت خداوند]] از راه [[تفکر]] [[عقلی]]، [[متکلمان]] [[اسلامی]] نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] برای [[شناخت خداوند]] را [[واجب]] دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است و نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] مقدمه لازم برای آن است.
# در مبحث [[نبوت]]، آنجا که از [[وحی]] بحث شده، فرق آن با ابزارهای [[معرفتی]] مشابه مثل [[رؤیای صادقه]]، [[تحدیث]]، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است<ref>رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref>.
# در بحث از منابع [[علوم]] [[ائمه]] {{عم}}، از الهام به عنوان یکی از [[منابع علم]] [[امامان]] {{عم}} یاد شده است<ref>اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.</ref>.
# اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل [[جدید]] [[کلامی]]، به عنوان یکی از اقسام [[تجارب دینی]] و [[عرفانی]]، در مباحث [[توحید]] و [[نبوّت]] می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث [[اثبات وجود خدا]] از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب [[عرفانی]] می‌توانند [[دلیل]] معتبر بر وجود [[خداوند]] تلقّی شوند یا نه<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.</ref>.


===الهام فطری<ref>العقائد الاسلاميه، ج ۱، ص ۳۶؛ الميزان، ج ۲، ص ۱۱۵؛ فلسفه اخلاق، ص ۳۰۱.</ref>===
در منابع تصوف و [[عرفان]]، در مباحث مربوط به [[شناخت]] نفس و انواع خطورات [[نفسانی]]<ref>قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.</ref>.
در [[علم اخلاق]]، ضمن بحث از انواع [[رذایل]] متعلق به قوّه عاقله<ref>جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.</ref> و شرح عجائب [[قلب]] و [[تسلط]] [[شیطان]] بر [[قلب]] به وسیله [[وسواس]]<ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.</ref> به بحث از الهام پرداخته‌اند<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۳۹۶-۴۰۲.</ref>.


تنها کاربرد قرآنی الهام که به شکل ماضی آن آمده، به معنای الهام فطری تفسیر شده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا}}﴾}}<ref> و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.</ref> در توضیح آیات یاد شده و الهام فطری باید گفت که در بینش قرآنی، آفریدگانی چون جمادات، گیاهان، حیوانات و نیز هر دو ساحت وجودی انسان، یعنی جسم و جان او هریک به تناسب و در پرتو یکی از دو هدایت تکوینی و تشریعی خداوند قابل رشد تکاملی است <ref>الميزان، ج ۵ ، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ ج ۶ ، ص ۱۶۶؛ لب الاثر، ص ۲۶۷؛ العقايد الاسلاميه، ج ۱، ص ۱۱۸.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى}}﴾}}<ref> گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه ۵۰.</ref> در این فرایند، افزون بر شرایط لازم و تغذیه سالم، بر کنار بودن از شرایط نامساعد و تغذیه ناسالم، ضرورتی انکارناپذیر است، با این تفاوت که شرایط و غذای لازم برای رشد و تکامل روح و جان آدمی، چیزی جز باورها، احساسات و عواطف و رفتارهای سالم گوناگون نیست، ازاین‌رو، عناصر یاد شده، در ادبیات معارف اسلامی با عناوینی چون توحیدی، شرک‌آلود، کفرآمیز، حرام، حلال، واجب و ... و در دو دسته سالم و ناسالم جای گرفته است تا براساس آن، زمینه گزینش آزادانه عناصر سالم و دوری جستن از عناصر ناسالم برای رسیدن به رشد تکاملی و کمال مقصود آدمی فراهم گردد. آیات یاد شده {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا}}﴾}}<ref> و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.</ref> نیز در این راستا قابل تفسیر و ارزیابی است. از این آیات بر می‌آید که هنگام آفرینش روح و جان آدمی (نفس)، گونه‌ای از شناخت و آگاهی در ارتباط با آنچه که قرآن آن را «تقوا و فجور» می‌نامد به وی داده شده است <ref>الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۳؛ فطرت و دين، ص ۲۱۰.</ref> برخی مفسران، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ}}﴾}}<ref> و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟؛ سوره بلد، آیه ۱۰.</ref> را نیز بیانگر همین معنا دانسته‌اند <ref>رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۳ ؛ فتح القدير، ج ۵ ، ص ۴۴۹؛ الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۳.</ref> براساس این شناخت، اگر کسی با گزینش آزادانه تقوا و به وسیله آن، به تزکیه نفس و پرورش استعدادهای روحی خود بپردازد، با رسیدن به کمال انسانی، رستگار می‌شود و کسی که به سبب آلوده شدن به فجور، استعدادها و توانمندیهای روحی خود را تباه ساخته و از رسیدن به کمال، بازمانده، نادم و ناامید می‌گردد <ref>فى ظلال القرآن، ج ۶ ، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ نمونه، ج ۲۷، ص ۴۵ ـ ۴۸.</ref>؛ اما به‌رغم آنچه که گفته شد، چیستی، چگونگی و تجربه و تکرارناپذیری الهامِ یاد شده، ناشناخته بودن بسیاری از لایه‌های هزارتوی روح و روان آدمی، وجود گرایشهای جبرگرایانه و تصور دلالت آیه بر وجود تضاد (تقوا و فجور) در نهاد انسان، سبب شده است که از همان آغاز، تفاسیر و برداشتهای متفاوتی در این‌باره پدید آید. در آغاز، مفسران نخستین با دو رویکرد کاملاً متفاوت به الهام فجور و تقوا نگریسته‌اند. دیدگاه مشهور که از سوی شماری از مفسران نامدار همانند ابن عباس، مجاهد، قتاده و ضحاک گزارش شده، تفسیری سازگار با آزادی اراده و اختیار آدمی است. بنابر دیدگاه این گروه که ألْهَمَ را با الفاظ نزدیک به هم و قابل جمعی چون عَلَّم (یاد داد)، عَرَّفَ (شناساند، آگاه کرد) و بَیَّنَ (روشن و معلوم ساخت) تفسیر کرده‌اند، خداوند، شناخت مربوط به تقوا و فجور را به انسان داده است. منتها به زمان و چگونگی آن نپرداخته‌اند<ref>جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۵۱ .</ref> دیدگاه دوم که منسوب به ابن جبیر، ابن زید و پذیرفته زجّاج و واحدی است، گویا برای گریز از قول به لزوم تضاد در نهاد آدمی و با تفسیری جبرگرایانه و سازگار با گرایش اشعری، الهام فجور را مربوط به کافر، و مؤمن را مُلْهَم به تقوا می‌داند. واحدی با تأکید بر تفاوت الهام باتعلیم، تعریف و تبیین، آن را به معنای «نهادن» چیزی در دل و جان انسان از سوی خداوند و در نتیجه ملزم ساختن وی بدان می‌داند <ref>جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۱۴۴.</ref> در پاره‌ای از منابع تفسیری، روایتی منسوب به پیامبر{{صل}} و به عنوان مؤیّد این دیدگاه، گزارش شده است. ازاین روایت بر می‌آید که انسان براساس آنچه که از پیش برای او مقدر شده است عمل می‌کند <ref>جامع‌البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ كشف‌الاسرار، ج۱۰، ص۵۰۶؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۲۵۹.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۴]</ref>.
== حجیت الهام ==
{{اصلی|حجیت الهام}}
از ظاهر برخی عبارات برمی‌آید که الهام به هیچ وجه [[حجّت]] نیست. هُجویری می‌گوید: [[معرفت]]، [[شرعی]] و [[نبوی]] و [[هدایتی]] بود نه الهامی و [[حکم]] الهام اندر معرفت به همه وجوه، [[باطل]] است<ref>کشف المحجوب، ص۳۹۷.</ref>، برخی دیگر الهام را فقط نزد [[صوفیه]] معتبر می‌دانند<ref>التعریفات، ص۱۵؛ النبراس، ص۱۰۵.</ref>، عده‌ای نیز حجّیت آن برای دیگران را منکر شده‌اند<ref>شرح عقاید نسفیه، ص۴۵ـ ۴۶؛ النبراس، ص۱۰۶.</ref> و سرخسی از عدم پذیرش [[شهادت]] کسی سخن می‌گوید که قائل به حجیت الهام و [[علم]]‌آور بودن آن باشد<ref>المبسوط، ص۱۳۳.</ref>.


فخر رازی با پذیرش این دیدگاه، آن را با معنای لغوی لَهْم و الهام و دیدگاه نخست را با رویکرد اعتزالی سازگار می‌خواند. وی در ردّ استدلال به آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا}}﴾}}<ref>بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۹ - ۱۰.</ref> که الهام فجور و تقوا به نوع بشر و آزادی اراده در گزینش یکی از آن دو را می‌رساند، به قول شماری از مفسران نخستین استناد می‌کند که فاعلِ «زکی» و «دسّی» را خداوند دانسته‌اند؛ یعنی کسی (مؤمن) رستگار می‌شود که خداوند با دادن توفیق طاعت، وی را تزکیه و اصلاح می‌کند و کافر به سبب خواری و خذلانی که خداوند به آن دچارش می‌سازد، ناامید می‌گردد <ref>التفسيرالكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روح‌المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.</ref> تفسیر جبرگرایانه این گروه، از سوی اغلب مفسران متأخر، اعم از شیعه<ref> مجمع‌البيان، ج۱۰، ص۷۵۵؛ غريب‌القرآن، ص۳۰۴؛ الصافى، ج ۵ ، ص ۳۳۱.</ref> و سنی <ref>جامع‌البيان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۶۶؛ رحمة‌ من‌ الرحمن، ج‌۴، ص‌۵۰۲‌؛ تفسير قرطبى، ج‌۲۰، ص‌۵۲‌.</ref> که تفسیر مبتنی بر آزادی اراده و اختیار را پذیرفته‌اند، گاه نادیده انگاشته شده و گاه فقط گزارش شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۴]</ref>.
در مقابل این دیدگاه، [[متصوّفه]] کسب معرفت از طریق الهام را ارجح می‌دانند و به آن توجه بیشتری دارند<ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۵ـ ۲۶.</ref> و بعضی از آنها که به الهامیه معروفند طریق معرفت را منحصر در الهام دانسته‌اند<ref>شرح الاصول الخمسه، ص۳۶.</ref>. اما صرف نظر از این دو دیدگاه [[افراطی]] و تفریطی، از [[کلام]] غالب [[عارفان]] و عالمانی که درباره الهام [[سخن]] گفته‌اند و همچنین احادیثی که در این موضوع وارد شده است، می‌توان [[دلایل]] و قرائنی بر حجیت و اعتبار الهام اصطیاد کرد. برخی از این دلایل و قرائن عبارت‌اند از: شمرده شدن الهام در زمره اقسام وحی به [[انبیاء]]<ref>فتح الباری، ج۱، ص۹ و ۱۹؛ ج۱۲، ص۳۸۸؛ ارشاد الساری، ج۱، ص۴۸ و ۵۹؛ حاشیه کستلی بر شرح عقاید نسفیه، ص۳۶؛ مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص۲۶۹.</ref>؛ انتساب الهام به [[خدا]]<ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص۲۷۱؛ مقاصد السالکین، ص۳۶۸؛ شرح مقدمه قیصری، ص۵۸۶؛ فتح الباری، ج۱۲، ص۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۵۲؛ ج۵۱، ص۳۱۵.</ref> و [[فرشتگان]] و عالم مفارقات<ref>الرسالة القشیریة، ص۱۴۹و تفسیر قرآن کریم، سوره یس، آیه ۲۲۹.</ref>؛ قرار داشتن در زمره اسباب و جهات [[علوم]] [[امامان معصوم]]<ref>بحارالانوار، ج۸، ص۲۸؛ ج۲۶، ص۱۸ و ۱۹ و ۶۰ و ۵۸.</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|الهام]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۰۱ ـ ۴۰۲.</ref>


اختلاف بر سر منشأ الهام تقوا و فجور از چالشهای دیگر مربوط به آیه و نتیجه خلط میان الهام فطری و اصطلاحی است. برخی برخلاف همه مفسران یاد شده، از یک سو با همانند انگاشتن الهام فجور و امر به فحشا، نسبت آن به خدا را ناروا خوانده و از سوی دیگر نسبت الهام فجور به شیطان و تقوا به خدا را بر نمی‌تابند؛ با این استدلال که جمع میان خدا و شیطان با یک ضمیر، و هم ردیف قرار دادن آن دو اسائه ادب است. قائل این دیدگاه با استناد به روایت {{عربی|اندازه=150%|«إنّ للملك لَمَّةً و للشيطان لَمَّة»}} <ref>بحار الانوار: ج۶، ص ۱۹؛ ج ۶۷، ص ۵۰.</ref>مُلْهِم تقوا را فرشته و ملهم فجور را شیطان خوانده و آیه را ناظر به معنای روایت یاد شده و منقول از پیامبر{{صل}} دانسته است <ref>رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۲ ؛ مصباح الهدايه، ص ۱۰۴.</ref> این تفسیر و تقسیم الهام به مَلَکی و شیطانی، حوزه و اوصاف هریک بازتاب نسبتاً گسترده‌ای در منابع عرفانی <ref>الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۸۶؛ مصباح الهدايه، ص۱۰۳ ـ ۱۰۵؛ مدارج‌السالكين، ج ۱، ص۵۴ ـ ۵۵ .</ref> و اخلاقی <ref>احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲؛ اغاثة اللهفان، ج ۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰؛ جامع‌السعادات، ج۱، ص۱۷۹ ـ ۱۸۵. </ref>یافته است، در حالی‌که الهام تقوا و فجور بیانی از هدایت تکوینی انسان است و مُلْهِم فجور بودن خدا به معنایی که یاد شد، ناروا نیست. <ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵]</ref>.
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
# [[الهام به امام]]{{ع}}
# [[الهام به پیامبر]]{{صل}}
# [[الهام به پیامبر خاتم]]{{صل}}
{{پایان مدخل وابسته}}


در دهه‌های پایانی سده اخیر، پاره‌ای از یافته‌های روان‌شناختی از یک سو و برخی از چالشها و پژوهشهای فلسفی، کلامی و فرهنگی جدید از سوی دیگر، گفتوگو بر سر الهام تقوا و فجور را در حوزه‌های نوینی از دانش مانند انسان‌شناسی فلسفی، دین‌شناسی و فلسفه اخلاق وارد ساخته است. در آثار و اندیشه‌های شماری از مفسران <ref>فى‌ظلال القرآن، ج۶ ، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ الميزان، ج ۱۰، ص ۲۶۱؛ ج ۱۶، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.</ref> و دین‌پژوهان<ref> فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، ۱۳۳؛ فى ظلال التوحيد، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲؛ فطرت و دين، ص ۴۶، ۵۷ ، ۷۹.</ref> معاصر مسلمان، آیه یاد شده به عنوان یکی از مستندات قرآنی «نظریه فطرت*» در حوزه‌های یاد شده مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این تفسیر و تئوری که در آن، افزون بر اراده آزاد آدمی و حسن و قبح عقلی افعال، تفاوت الهام با تعلیم، تعریف و تبیین نیز به شکل ضمنی پذیرفته شده است <ref>فى ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ فطرت و دين، ص ۱۹۸، ۲۱۰.</ref>، آمیزه‌ای نو از دیدگاهها و رویکردهای گوناگون گذشته درباره الهام فجور و تقواست. برخی از این صاحب‌نظران، آیه ۸ سوره شمس: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا}}﴾}} و نیز آیه ۷۳ سوره انبیاء: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ }}﴾}}<ref> و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> را مؤید نظریه وجدان اخلاقی کانت و نیز دلیل نفی نسبیت اخلاق و جبر تاریخی و اجتماعی از منظر قرآن دانسته‌اند<ref>مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ، ۲۶۰، ۴۳۳، «اسلام و نيازهاى زمان».</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵]</ref>.
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010488.jpg|22px]] [[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|'''آشنایی با علوم قرآنی''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']]
{{پایان منابع}}


اینکه مراد از تقوا و فجور الهام شده چیست از دیگر مباحث مورد چالش مفسران نخستین و متأخر است. برخی آن را به خیر و شر، بعضی به طاعت و معصیت <ref>جامع‌البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۳۷۰؛ الدر المنثور، ج ۶ ، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶.</ref> و برخی دیگر به راه خیر و شر <ref>تفسير قرطبى، ج۲۰، ص۷۵؛ تفسيرجلالين، ص ۸۰۹ ؛ تفسير ثعالبى، ج ۵ ، ص ۵۹۵.</ref> تفسیر کرده‌اند و در روایتی از امام صادق{{ع}} به بایدها و نبایدهای رفتاری تفسیر شده است <ref>مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۵۸۶ .</ref>، در حالی که بررسی کاربرد تقوا و فجور و نیز واژگان مرتبط با آنها در قرآن، نشان می‌دهد که می‌توان حوزه معنایی روشن‌تر، گسترده‌تر و مصادیق جزئی‌تری برای آن دو ترسیم کرد<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵]</ref>.
== پانویس ==
{{پانویس}}


بنابر آنچه که در تفسیر {{صل}} گفته شد، انسان براساس یک درک و دریافت درونی و سرشتین، از خوب و بد بودن همه مصادیق تقوا و فجور آگاه است، چنان که گرایش به تقوا و گریز و تنفر از فجور نیز در سرشت و نهاد وی نهفته است، هر چند که در مقام گزینش و عمل می‌تواند متأثر از امیال و گرایشهای متضاد<ref> فطرت و دين، ص ۸۵ ، ۹۴.</ref>، از تقوا روی برتافته و به فجور دامن آلاید <ref>الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ پرتوى از قرآن، ج ۳۰، ص ۱۱۱، ۱۱۳.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۶]</ref>.
[[رده:ویژگی‌های امام]]
 
[[رده:علم معصوم]]
===الهام قلبی===
[[رده:منابع معرفت]]
بنابر دیدگاه مفسران، گاه در موارد خاصی، خداوند، شناخت یا انجام کاری را هنگام خواب یا بیداری در دل افراد صالحی غیر از انبیا القا می‌کند که قرآن با تعبیر «وحی» از آن یاد می‌کند <ref>الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹.</ref> وحی به مادر موسی{{ع}} از این قبیل است:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}﴾}}<ref> و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.</ref> و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى}}﴾}}<ref> آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.</ref> اغلب مفسران شیعه <ref>التبيان، ج۶ ، ص ۴۰۳؛ مجمع‌البيان، ج ۷، ص ۳۷۷؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.</ref> و سنی <ref>جامع‌البيان، مج۱۱، ج۲۰، ص۳۷؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۲۳۴؛ تفسير الجلالين، ص ۴۶۶.</ref> به پیروی از قتاده و با تأکید بر پیامبر نبودن آن بانوی گرامی، وحی به او را، الهام و نه وحی نبوّت دانسته‌اند، چنان‌که وحی به حواریان عیسی{{ع}}<ref>جامع‌البيان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۳۶۲؛ التبيان، ج‌۲، ص‌۴۵۸؛ تفسير‌ قرطبى، ج‌۶‌، ص‌۲۳۴.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}﴾}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref> و فرشتگان {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ }}﴾}}<ref>یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.</ref> نیز از سوی شماری از مفسران الهام خوانده شده است. البته دیدگاههای دیگری هم در تفسیر و چگونگی وحی به مادر موسی{{ع}}وجود دارد که دست‌کم تفسیر آن به الهام را دچار چالش می‌کند <ref>جامع‌البيان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۳۷؛ التفسير الكبير، ج ۸ ، ص ۴۷؛ تفسير ابى السعود، ج ۴، ص ۲۲۴.</ref>، چنان‌که پاره‌ای از مفسران نیز در تفسیر دو مورد دیگر، واژه الهام را به‌کار نبرده‌اند <ref>التبيان، ج ۴، ص ۵۷ ؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۸۰۹ .</ref>
در شمار دیگری از آیات، برخی علوم غیر عادی و غیر اکتسابی یاد شده که خداوند به عنوان نعمت به بعضی از انبیا و اولیای خود داده است. شماری از مفسران یکی از راههای ممکن برای دریافت علوم یاد شده را الهام دانسته‌اند. آگاهی خضر نبی{{ع}} از تأویل حوادث {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا  أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا}}﴾}}<ref> گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد:  امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت.  امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد .  پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش  اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.</ref> ازاین قبیل است: <ref>التبيان، ج ۷، ص ۶۹ ؛ رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ الميزان، ج ۱۳، ص ۳۴۲.</ref>
{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا}}﴾}}<ref> و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.</ref> حضرت موسی{{ع}} به‌سبب عدم آگاهی از دانش یاد شده، به‌کارهای خضر(علیه السلام)اعتراض می‌کرد{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا }}﴾}}<ref> پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بی‌گمان کاری شگفت کردی! ؛ سوره کهف، آیه ۷۱.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا}}﴾}}<ref> پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچه‌ای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بی‌گناه را بی‌آنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی!؛ سوره کهف، آیه ۷۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا}}﴾}}<ref> باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که می‌خواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر می‌خواستی برای آن مزدی دریافت می‌داشتی؛ سوره کهف، آیه ۷۷.</ref>. الهامی یا وحیانی بودن معرفت خضر{{ع}}، از جمله ناشی از اختلاف در پیامبربودن اوست <ref>تفسير بغوى، ج‌۳، ص‌۱۴۴؛ التبيان، ج‌۷، ص‌۸۲؛ الميزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۸.</ref>چنین‌اختلافی درباره ذوالقرنین و معرفت دریافتی او {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا }}﴾}}<ref> تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمه‌ای پرلوش و لای غروب می‌کند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب می‌کنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش می‌گیری؛ سوره کهف، آیه ۸۶.</ref> <ref> زادالمسير، ج ۵ ، ص ۱۸۴؛ تفسير قرطبى، ج ۱۱، ص ۳۲.</ref> همچنین وحی القا شده به یوسف{{ع}}در درون چاه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ}}﴾}}<ref> پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه می‌کنی، در حالی که آنان درنیابند؛ سوره یوسف، آیه ۱۵.</ref> نیز وجود دارد <ref>التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۹۹.</ref>؛ با این توضیح که اغلب مفسران شیعه <ref>التبيان، ج ۶ ، ص ۱۱۰؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۶۳۵ ـ ۶۳۶ ؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۱۰۰.</ref> و سنی <ref>جامع البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۰.</ref> به تبع مفسران نخستین <ref>جامع‌البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۲۷۴؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴.</ref>، وحی یاد شده به یوسف{{ع}} را همانند وحی به یحیی و عیسی{{عم}} در زمان کودکی، وحی نبوت دانسته‌اند. علم یوسف{{ع}} به تعبیر خواب نیز از این شمار است  <ref>مجمع‌البيان، ج۵ ، ص۳۵۷؛ الصافى، ج ۳، ص ۵۲ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۲۶.</ref>: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينََ }}﴾}}<ref> پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۱.</ref> معرفت یاد شده، فضل الهی و سبب برخورداری از آن رویگردانی یوسف{{ع}} از شرک و بت‌پرستی و پیروی او از آیین توحیدی ابراهیم{{ع}} و دیگر نیاکان خوانده شده است <ref>مجمع‌البيان، ج۵، ص۳۵۷؛ فتح‌القدير، ج ۳، ص ۲۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۸۳. </ref>{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}﴾}}<ref> (یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم  این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی می‌کنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمی‌گزارند؛ سوره یوسف، آیه ۳۷ - ۳۸.</ref> برخی در تفسیر جمله «کدنا» نقشه قرار دادن پیمانه ازسوی یوسف{{ع}} در میان بارهای بنیامین برای نگهداری او را نیز با الهام الهی دانسته‌اند<ref>مجمع البيان، ج‌۵‌، ص‌۳۸۵ ـ‌ ۳۸۶.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ }}﴾}}<ref> آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!؛ سوره یوسف، آیه ۷۰.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ }}﴾}}<ref> آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی  فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست؛ سوره یوسف، آیه ۷۶.</ref>ر آشنایی حضرت سلیمان{{ع}}با زبان دیگر موجودات از قبیل مورچگان {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}﴾}}<ref> (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود  و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور؛ سوره نمل، آیه ۱۹.</ref> و پرندگان <ref>جامع البيان،مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۷۲؛ التبيان، ج۸، ص ۸۲ ؛ مجمع‌البيان، ج ۵ ، ص ۳۵۳.</ref>: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ }}﴾}}<ref> به ما زبان مرغان آموخته‌اند؛ سوره نمل، آیه ۱۶.</ref> را نیز از راه الهام گفته‌اند. به‌کار نرفتن واژه وحی در آیات یاد شده و اختصاص علوم مذکور به حوزه‌ای غیر از عقاید و احکام دینی می‌تواند مؤید دریافت آن معارف از طریق الهام باشد <ref>الميزان، ج ۵ ، ص ۷۹. </ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۶]</ref>.
آیاتی از این دست و شماری دیگر، از قبیل آیات ۱۲۲ سوره انعام و ۲۸ سوره حدید <ref>المیزان، ج 11، ص 119؛ ج 12، ص 342.</ref> زمینه‌ساز پیدایش تفکر و نظریه تازه‌ای در شناخت‌شناسی اسلامی شد. براساس این نظریه و نگرش که در گذر ایام رو به فربهی و استقلال نهاد، انسان می‌تواند در کنار شناخت تجربی، عقلی و وحیانی به نوع دیگری از شناخت دست یابد که زمینه، قلمرو و ابزار متفاوتی دارد و جهان‌بینی متفاوتی را پدید می‌آورد<ref> الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹؛ نظرات فى التصوف و الكرامات، ص ۵۲ ـ ۵۴ ؛ مجموعه‌آثار، ج ۲، ص ۲۲۸ ـ ۲۳۳، «مقدمه‌اى بر جهان بينى اسلامى».</ref>
زمینه و راه دستیابی به چنین فهم و درکی که می‌توان نام شناخت و معرفت الهامی و عرفانی بر آن نهاد، فقط تزکیه و تهذیب نفس و طهارت روح و روان و یگانه ابزار دریافت آن، دل آدمی است و همه مؤمنان صالح و پرهیزکار می‌توانند متناسب با اندازه ایمان، عمل صالح و طهارت روحی خود از معرفت یاد شده برخوردار باشند<ref> الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۳۱، ۲۸۹؛ الميزان، ج ۱۱، ص۱۱۹؛ ج۱۲، ص۳۴۲؛ آشنايى با علوم‌اسلامى، ج۱، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴.</ref>
چنین شناختی که بی‌هیچ زمینه حسّی و عقلی به یک‌باره و فقط از سوی خداوند افاضه می‌شود، <ref> رياض السالكين، ج‌۴، ص‌۴۵۳؛ احياء علوم الدين، ج۳، ص۲۳؛ نظرات فى التصوف والكرامات، ص‌۵۲‌.</ref>جلوه‌ای از امداد غیبی الهی در زندگی بشر است و در زمینه‌های گوناگون فکری و عملی که عقل و شرع در آن کافی نیست، راهگشایی می‌کند <ref> تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتح‌القدير، ج۳، ص۱۷۵؛ مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۴۷۳، «حماسه حسينى».</ref> از پاره‌ای گزارشهای رسیده بر می‌آید که الهام به عنوان یکی از منابع شناخت، ابتدا در حوزه مسائل و چالشهای نخستین کلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت <ref>الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۸۹ ؛ روح‌المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۷.</ref> و آنگاه به قلمرو عرفان و فلسفه راه یافت. گزارشهای یاد شده نشان می‌دهد که متکلمان مسلمان در برخورد با برخی آیات مربوط به صفات الهی همانند «استوای بر عرش» {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}}﴾}}<ref> خداوند بخشنده بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا دارد؛ سوره طه، آیه ۵.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ }}﴾}}<ref> به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا یافت؛ کار هستی را کارسازی می‌کند ، هیچ میانجی مگر با اذن او در کار نیست، این است  خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟؛ سوره یونس، آیه ۳.</ref> به اختلاف گراییدند. در این میان، گروهی به راه تشبیه و تجسیم <ref>(=مشبّهه و مجسّمه)</ref> رفته و گروهی دیگر قائل به تنزیه <ref>(=منزِّهه)</ref> شده‌اند. دسته‌ای از منزِّهه با نفی معانی ظاهری، بیشتر به معنای مجازی معتقد شده و دسته‌ای دیگر با این استدلال که درک و فهم صفات یاد شده، فراتر از توان عقل و اندیشه بشری است، مدعی شده‌اند که باید تأمّل و تعقل را کنار نهاد و به تزکیه و تهذیب نفس پرداخت تا زمینه دریافت آگاهی و شناخت در حوزه مسائل یاد شده از جانب خداوند، فراهم آید. این گروه با استناد به آیاتی چون: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ}}﴾}}<ref> و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً }}﴾}}<ref> ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد؛ سوره انفال، آیه ۲۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا}}﴾}}<ref> و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.</ref>و {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}﴾}}<ref> و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!؛ سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> مدعی شده‌اند که اگر دل و جان آدمی از راه تقوا و تهذیب پاک شود، خداوند معانی آیات و صفات یاد شده را بر آن القا می‌کند <ref>الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۸۹؛ روح المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.</ref>. با شکل‌گیری و تدوین عرفان و تصوف به مثابه یکی از شاخه‌های علوم اسلامی و مبتنی بر معرفت، شیوه و ابزار شناختی مستقل و متفاوت از معارف وحیانی، تجربی و عقلی، بحث از الهام به عنوان یقینی‌ترین و برترین منبع شناخت، توسعه یافت <ref>الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱.</ref> در این حوزه، گاهی از الهام با عناوینی چون علم لدنّی <ref>مفاتيح‌الغيب، ص۸ ؛ الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص ۸۹ ، ۲۸۷؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۹.</ref>، مکاشفه <ref> روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴.</ref>، خاطر قلبی <ref>الانوار الساطعه، ج ۱، ص ۴۴۲؛ رياض السالكين، ج ۴، ص ۴۵۳؛ شرح دعاء الصباح، ص ۴۶.</ref>، علم ربّانی، معرفت ذوقی <ref>رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰.</ref>، علم موهوب، علم باطن و اسرار نیز یاد می‌شود <ref>مفاتيح الغيب، ص ۸ ؛ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹ ؛ روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۵ ـ ۲۸.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۸]</ref>.
 
نظریه شناخت و ادراک الهامی با گذر از قلمرو عرفان و ورود به حوزه فلسفه اسلامی، تولد نظریه معرفت اشراقی را به‌ارمغان آورد. شیخ شهاب‌ الدین سهروردی حکمت اشراق را نتیجه القائات یک موجود قدسی در دل خود دانسته و ادراک مباحث آن را مشروط به یک اربعین ریاضت نفس می‌خواند <ref>شرح حكمة الاشراق، ص ۵۹۹ ـ ۶۰۰ ؛ شعاع انديشه و شهود، ص ۵۶۱ .</ref> تأثیرپذیری عمیق وی در عمل و اندیشه‌های فلسفی خویش از عرفان و تصوف اسلامی مورد اتفاق صاحب‌نظران است <ref>مجموعه آثار، ج ۵ ، ص ۱۴۳، ۱۴۸، «كليات فلسفه»؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳، ۵۹ ، «مقدمه مصحح».</ref>، بر همین اساس برخی از دانشمندان مسلمان با تردید افکنی در بازگشت حکمت و رویکرد اشراقی به فلسفه یونان، آمیختن اشراق و استدلال و ایجاد آشتی میان فلسفه و عرفان را، ابتکار خود شیخ اشراق و با اثر پذیری از عرفان و تصوف اسلامی و مشرب فکری و معرفتی آن دانسته و معتقدند که شیخ اشراق فقط برای پذیرفته شدن دیدگاهش و بدون ارائه هیچ سندی، شماری از فلاسفه باستان را پیرو مشرب فکری اشراق خوانده است، در حالی که ادعای یاد شده در آثار هیچ یک از فلاسفه مسلمان پیش از وی و نیز در تاریخ فلسفه مورخانی چون شهرستانی نیامده است  <ref>آشنايى با علوم‌اسلامى، ج۱، ص ۱۴۳ ـ ۱۴۶، ۱۵۳.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۹]</ref>.
 
گاه با توسعه در معنا وگستره الهام، مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پرشتاب ذهنی و درونی و پدیده موسوم به تله‌پاتی ذهنی را نیز در دایره الهام جای داده و پاره‌ای از اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ در حوزه‌های گوناگون علوم را الهام و اشراق علمی خوانده‌اند<ref>انسان موجود ناشناخته، ص ۸۶ ـ ۸۹ ؛ توحيد، ص ۱۳۸ ـ ۱۴۴؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۴ ـ ۷۷.</ref> و این البته با الهام اصطلاحی که منحصر به بندگان صالح است، تفاوت دارد<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۹]</ref>.
 
نظریه شناخت شناسانه الهام، چالشها و تنشهای جدی و فراوانی در حوزه اندیشه اسلامی برانگیخت <ref>الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹.</ref>. از جمله می‌توان به چالشهای مربوط به تشابه و تفاوتهای الهام با وحی از یک سو و القائات شیطانی و نفسانی از سوی دیگر، سازگار بودن یا نبودن اعتقاد به الهام با ختم نبوت، حجیت شرعی الهام، نسبت میان معارف الهامی و احکام شریعت و برتری یکی بر دیگری اشاره کرد <ref>شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱ـ ۱۱۳؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴ ـ ۲۸؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱ .</ref>؛ همچنین برخوردهای تحریمی و تکفیرآمیز با پیروان این رویکرد در هر دو حوزه عرفان و فلسفه در دوره‌هایی از تاریخ اندیشه اسلامی از این قبیل است <ref>اغاثة اللهفان، ج ۱، ص ۱۳۹ ـ ۱۴۰.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰]</ref>.
 
قائلان به الهام در پاسخ به یکی از مهم‌ترین چالشهای پیش‌روی خویش، ضمن اذعان به ختم نبوت و با استناد به آیاتی از قرآن، پاره‌ای از احادیث اسلامی و ارتباط غیبی افرادی چون مادر موسی{{ع}} و مادر عیسی{{ع}}، براین باورند که برخلاف وحی، راه الهام بر روی بشر بسته نیست و قرآن نیز ملازمه‌ای بین مقام نبوت و ارتباط با غیب نمی‌بیند <ref>الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹ ؛ احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱ . </ref>افراد یاد شده الهام به انسانهای غیر نبی را مرتبه نازلی از وحی نبوی <ref>مفاتيح‌الغيب، ص ۸ ؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۰؛ مجموعه آثار،، ج ۴، ص ۱۴۱، «توحيد».</ref> و در عین حال متفاوت از آن دانسته و معتقدند که ارتباط دیداری و شنیداری پیامبر با فرشته، <ref>شرح فصوص الحكم، ص ۱۱؛ احياء علوم الدين، ج ۱، ص ۸۸ ؛ ج ۳، ص ۱۰؛ من العقيدة الى الثوره، ج ۴، ص ۲۰ ـ ۲۱.</ref> اطمینان به از سوی خدا بودن  <ref>الانوار الساطعه، ص ۴۴۱؛ القاديانيه، ص ۲۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .</ref> و حجت<ref>روح‌المعانى، مج۹، ج۱۶، ص۲۴ ـ ۲۵؛ التحريروالتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸ ، «وحى».</ref> و مشروط بودن به تبلیغ <ref>شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .</ref> از ویژگیهای انحصاری وحی نبوی است که در الهام وجود ندارد؛ همچنین محتوای وحی را آموزه‌های همگانی، الزام‌آور و مصدر تشریع دانسته‌اند، درحالی که الهام یک دریافت شخصی و همانند ادراک گرسنگی و تشنگی است و منشأ آن روشن نیست <ref>تفسير مراغى، ج ۲، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۲ ـ ۷۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸ ، «وحى».</ref>، بر این اساس، الهام، بیشتر مربوط به اولیا و وحی مصطلح، مختص به انبیا دانسته شده است <ref>شرح فصوص، ص ۱۱۱؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰]</ref>.
 
در تفاوت الهام و وسوسه نیز، الهام را همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزه‌های الهی خوانده‌اند که برخلاف وسوسه‌ها آدمی را به سوی خیر و نیکی فرا می‌خواند <ref>مجمع البيان، ج ۴، ص ۵۰۲ ؛ الميزان، ج ۳، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۵؛ ج ۱۶، ص ۱۲.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰]</ref>.
 
نسبت میان معرفت الهامی و آموزه‌های وحیانی و بی‌نیازی از آموختن دانش دینی در صورت برخورداری از الهام، چالش مهم دیگری در این حوزه <ref>استروح‌ المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.</ref> عارفان نامدار و طرفداران پرآوازه الهام ضمن تأکید بر پایبندی نسبت به آموزه‌های وحی و شریعت، آن را تنها راه رسیدن به مقام بهره‌مندی از الهام و معیار تشخیص آن از القائات شیطانی و خطورات نفسانی می‌دانند <ref>مدارج‌ السالكين، ج۱، ص۴۵ ـ ۴۶؛ ج 3، ص ۱۶۷؛ احياء علوم الدين، ج ۳،ص ۳۳؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰]</ref>.
===الهام غریزی <ref>الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱.</ref>===
در آیه ۶۸ سوره نحل، از وحی به زنبور عسل یاد شده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}﴾}}<ref> و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.</ref> شمار زیادی از مفسران شیعه <ref> التبيان، ج۶ ، ص۴۰۲؛ مجمع‌البيان، ج۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.</ref> و سنی <ref>جامع البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۱۸۲؛ تفسير بيضاوى، ج ۲، ص ۴۱۲؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ .</ref>به تبع برخی مفسران نخستین و نیز احادیث اسلامی<ref> تفسيرعياشى، ج۲، ص۲۶۳؛ تفسيرقمى، ج۱، ص۴۱۸.</ref>، ایحاء در آیه را به معنای الهام گرفته‌اند. برخی نیز آن را به معنای آفرینش غرایز در آن دانسته‌اند <ref>التبيان، ج۶، ص۴۰۲؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۲ .</ref> براساس این آیه و آیه پس از آن، ساختن خانه‌های مسدّس با آن مهندسی شگفت و تحسین برانگیز بر فراز و در دامنه کوهساران، لا به لای شاخه‌های درختان و در میان کندوها، همچنین پیمایش مسافتهای طولانی در جستوجوی گلها و گیاهان و مکیدن شهد و شیره آنها و تبدیل آن به عسل با رنگهای گوناگون و خواص شفابخش، بازگشت از آن مسافت و یافتن خانه خود در میان صدها کندوی مشابه و بسیاری دیگر از کارهای زیبا و شگفت‌انگیز زنبور عسل، براساس هدایت و رهنمون درونی الهی که از آن به نیروی غریزه تعبیر می‌شود، صورت می‌گیرد <ref> الميزان، ج۱۲، ص۲۹۲ ـ ۲۹۳؛ الفرقان، ج۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸.</ref>؛ نیرویی که همچنان و به‌رغم پیشرفت شگفت دانش بشری، از رازهای سر به مُهر آفرینش است. چنین هدایتی که براساس آن زندگی حیوانی تدبیر می‌شود، هرچند در همه حیوانات نیز وجود دارد <ref>تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتح‌القدير، ج۳، ص۱۷۵.</ref>؛ اما با توجه به اینکه زندگی شگفت‌انگیز اجتماعی زنبور عسل در میان حیوانات همانندی ندارد، تنها از وحی به آن سخن گفته شده است[125]؛ همچنین برخی مفسران با اشاره به اینکه هابیل نخستین مرده‌ای بود که دفن شد، یاد دادن غیر مستقیم دفن وی به قابیل از سوی کلاغ را {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ}}﴾}}<ref> خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد؛ سوره مائده، آیه ۳۱.</ref> الهام الهی دانسته‌اند<ref> نمونه، ج ۱۱، ص ۲۹۷.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰]</ref>.
===الهام طبیعی===
در آیات سوره زلزال، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا  وَقَالَ الإِنسَانُ مَا لَهَا  يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا }}﴾}}<ref> هنگامی که زمین از لرزه واپسین خود به لرزه افتد،  و زمین بارهای سنگین خود را، برون افکند،  و انسان پرسد که چه بر سر آن آمده است؟  در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید؛ سوره زلزال، آیه ۱ - ۴.</ref> خداوند در آغاز از زلزله و تکانهای شدید زمین به وقت قیامت گزارش می‌دهد و اینکه زمین بارهای سنگین درون خود را بیرون افکنده و اخبار و ناگفته‌های خویش را بازگو می‌کند، آنگاه در پاسخ انسان که از سر شگفتی می‌پرسد: زمین را چه شده است که چنین می‌کند؟ آن را نتیجه وحی خداوند به آن می‌خواند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا }}﴾}}<ref> زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.</ref> در اینجا نیز مفسران، ایحا را به معنای الهام <ref>التبيان، ج۲، ص۴۵۸؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.</ref>و شماری نیز به معنای «امر»<ref>تفسير مجاهد، ج ۲، ص ۷۴۲؛ جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۳۸؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۱۰۲.</ref> گرفته‌اند<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۱]</ref>.
 
==منابع==
*[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۷ - ۲۱۱]
 
==جستارهای وابسته ==
# [[الهام به امام]]؛ {{ع}}
# [[الهام به پیامبر]]؛{{صل}}
# [[الهام به پیامبر خاتم]]؛ {{صل}}
# [[الهام به ولی]]؛
# [[الهام به وصی]]؛
# [[الهام به اهل بیت]] {{عم}}؛
# [[الهام به فاطمه زهرا]] {{س}}.
 
==[[:رده:آثار وحی و الهام|منبع‌شناسی جامع وحی و الهام]]==
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های وحی و الهام|کتاب‌شناسی وحی و الهام]]؛
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های وحی و الهام|مقاله‌شناسی وحی و الهام]]؛
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های وحی و الهام|پایان‌نامه‌شناسی وحی و الهام]].
 
==پانویس==
{{پانویس2}}
 
{{دانشنامه امامت-خرد}}
 
[[رده:مدخل‌های اصلی دانشنامه]]
[[رده:مدخل وابسته به علم معصوم]]
[[رده:مجرای علم لدنی معصوم]]
[[رده:وحی و الهام]]
[[رده:الهام به معصوم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۱

الهام در لغت به معنای در دل افتادن و در دل افکندن است. در دل افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی است. الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. اما با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" متفاوت است. این واژه فقط یک بار در قرآن آمده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، اما در احادیث همانند واژه وحی به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و معرفتی در قلب انسان است و به معنای عام، علاوه بر انسان‌ها، فرشتگان و حیواناتی چون زنبور عسل را هم شامل می‌شود. از کلام غالب عارفان و عالمان و همچنین احادیثی که درباره الهام وارد شده است، می‌توان دلایل و قرائنی بر حجیت و اعتبار آن اصطیاد کرد.

معناشناسی

معناشناسی لغوی

الهام، ثلاثی مجرد «لهم» به معنای بلعیدن یک‌باره است[۱] که در باب افعال معنای افکندن در دل را می‌یابد[۲]. گویا در گذر زمان، دامنه استعمال این واژه از بلعیدن غذا و مانند آن، گسترش یافته و در معنای ثلاثی مزید آن، القای امور معنوی به دل را شامل شده است. مثلا عبارت أَلْهَمَه اللَّهُ خَيْراً، به معنای «خداوند به او خیر را تلقین کرده آمده است[۳]. این گونه کاربردها، بلکه تصریح برخی لغویان، نشان می‌دهد که الهام در خصوص القائات الهی به کار می‌رود؛ نه وسوسه‌ها و القائات شیطانی[۴]. بنابراین الهام، افکندن (القای) الهی امور معنوی به قلب انسان است[۵].

معنای اصطلاحی

واژه الهام در علوم مختلف اسلامی کاربرد دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند[۶]. مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه[۷]، یعنی بدون اینکه انسان درخواستی در این جهت داشته باشد، عنایت خداوندی شامل حال او می‌شود. برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل مؤمن و مسلمان و کافر و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند[۸].[۹]

تفاوت الهام با وحی

الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" در چند چیز است:

  1. شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله‌ای به او الهام شده است به خلاف وحی[۱۰].
  2. الهام، گاهی بدون واسطۀ موجودی از موجودات و از[ارتباط خاصی که خداوند با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر پیامبر افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آنکه کلام حق است وحی نمی‌دانند[۱۱]. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۲] یکی از اقسام وحی بر انبیاء، وحی بدون واسطه فرشته است[۱۳].
  3. فرق دیگر آنکه وحی، از اقسام کشف شهود و متضمن کشف معنوی است، چون وحی گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است.
  4. فرق چهارم آنکه وحی از خواص نبوت است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست[۱۴].
  5. فرق پنجم آنکه واضح بودن وحی زیادتر از الهام است[۱۵].[۱۶]

الهام در قرآن

واژه الهام فقط یک بار و به شکل فعل ماضی در قرآن آمده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۷]. برخی احادیث[۱۸] و به تبع آن، بسیاری از مفسران، تعداد دیگری از آیات را ناظر به الهام دانسته‌اند، از جمله وحی به مادر حضرت موسی (ع): ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ[۱۹].[۲۰]، وحی به حواریان حضرت عیسی (ع): ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ[۲۱].[۲۲]، آگاهی خضر نبی (ع) از تأویل حوادث: ﴿... سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ... ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۲۳].[۲۴] علم حضرت یوسف (ع) به تعبیر خواب: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ[۲۵]؛ آشنایی حضرت سلیمان (ع) با زبان دیگر موجودات[۲۶]؛ وحی به زنبور عسل[۲۷] و وحی به زمین[۲۸].[۲۹]

از این رو، الهام در یک کاربرد عام، علاوه بر الهام اصطلاحی الهام قلبی، شامل الهام فطری، الهام غریزی و الهام تکوینی یا طبیعی برای جمادات هم می‌شود. البته بعضی، وحی طبیعی و فطری و غریزی را از سنخ علوم لدنّی دانسته و آن را به خلاف الهام، علمی‌ دانسته‌اند که عارضی و قابل زوال نیست[۳۰].[۳۱]

الهام در حدیث

از جست وجو در احادیث معلوم می‌شود که الهام همانند واژه وحی به دو معنای عام و خاص به کار رفته است؛ معنای خاص آن، القای چیزی و معرفتی در قلب انسان است که مقابل معنای خاص وحی "وحی نبوّت"، و برای بیان تمییز میان نبیّ و ولیّ است[۳۲]. الهام به این معنا، در برخی احادیث مقابل تحدیث هم قرار گرفته؛ به این بیان که تحدیث، نواختن سمع و القای در قوه شنوایی است و الهام، ‌انداختن در قلب است[۳۳]، و به توفیق الهی[۳۴] و وقار و سکینه‌ای که در پی الهام برای او حاصل می‌شود[۳۵]. از وسوسه شیطانی بازشناخته می‌شود. آنچه به قلب الهام می‌شود تنها از سنخ علم و معرفت نیست بلکه از الهام حُبّ و بغض[۳۶] و طاعت[۳۷] و شکر و دعا[۳۸] و صبر[۳۹] و امور دیگر هم سخن به میان رفته است.

اما الهام به معنای عام، علاوه بر انسان‌ها، فرشتگان[۴۰] و حیواناتی چون زنبور عسل[۴۱] را هم شامل می‌شود و می‌توان میان الهام و وحی به معنای عام آن دو رابطه عموم من وجه را استنباط کرد[۴۲].[۴۳]

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

در چند موضع از مباحث علم کلام، سخن از الهام به میان می‌آید:

  1. در بحث اسباب یا راه‌های معرفت: برخی از متکلمان قبل از آنکه به بحث درباره اعتقادات دینی بپردازند درباره مسایل معرفت‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای انسان را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای بشر است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نیست، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد[۴۴].
  2. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی، متکلمان اسلامی نظر و تفکر عقلی برای شناخت خداوند را واجب دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است و نظر و تفکر عقلی مقدمه لازم برای آن است.
  3. در مبحث نبوت، آنجا که از وحی بحث شده، فرق آن با ابزارهای معرفتی مشابه مثل رؤیای صادقه، تحدیث، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است[۴۵].
  4. در بحث از منابع علوم ائمه (ع)، از الهام به عنوان یکی از منابع علم امامان (ع) یاد شده است[۴۶].
  5. اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل جدید کلامی، به عنوان یکی از اقسام تجارب دینی و عرفانی، در مباحث توحید و نبوّت می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث اثبات وجود خدا از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب عرفانی می‌توانند دلیل معتبر بر وجود خداوند تلقّی شوند یا نه[۴۷].

در منابع تصوف و عرفان، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانی[۴۸]. در علم اخلاق، ضمن بحث از انواع رذایل متعلق به قوّه عاقله[۴۹] و شرح عجائب قلب و تسلط شیطان بر قلب به وسیله وسواس[۵۰] به بحث از الهام پرداخته‌اند[۵۱].

حجیت الهام

از ظاهر برخی عبارات برمی‌آید که الهام به هیچ وجه حجّت نیست. هُجویری می‌گوید: معرفت، شرعی و نبوی و هدایتی بود نه الهامی و حکم الهام اندر معرفت به همه وجوه، باطل است[۵۲]، برخی دیگر الهام را فقط نزد صوفیه معتبر می‌دانند[۵۳]، عده‌ای نیز حجّیت آن برای دیگران را منکر شده‌اند[۵۴] و سرخسی از عدم پذیرش شهادت کسی سخن می‌گوید که قائل به حجیت الهام و علم‌آور بودن آن باشد[۵۵].

در مقابل این دیدگاه، متصوّفه کسب معرفت از طریق الهام را ارجح می‌دانند و به آن توجه بیشتری دارند[۵۶] و بعضی از آنها که به الهامیه معروفند طریق معرفت را منحصر در الهام دانسته‌اند[۵۷]. اما صرف نظر از این دو دیدگاه افراطی و تفریطی، از کلام غالب عارفان و عالمانی که درباره الهام سخن گفته‌اند و همچنین احادیثی که در این موضوع وارد شده است، می‌توان دلایل و قرائنی بر حجیت و اعتبار الهام اصطیاد کرد. برخی از این دلایل و قرائن عبارت‌اند از: شمرده شدن الهام در زمره اقسام وحی به انبیاء[۵۸]؛ انتساب الهام به خدا[۵۹] و فرشتگان و عالم مفارقات[۶۰]؛ قرار داشتن در زمره اسباب و جهات علوم امامان معصوم[۶۱].[۶۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. صاحب بن عباد المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴: "لهمت الشیء و التهمته: و هو ابتلاک الشیء بمرة". همچنین ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶؛ احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.
  2. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶: "و الإِلْهَامُ‌: ما يُلْقى في الرُّوعِ‌"؛ همچنین ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقایس اللغه، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.
  3. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۷؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ فخر الدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱.
  4. مبارک بن محمد بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تصحیح محمود محمد طناحی، ج۴، ص۲۸۲: "الإِلْهَامُ أَن يُلْقِيَ اللَّهُ في النفس أَمراً يَبْعَثُه على الفعل أَو الترك، و هو نوع من الوَحْي، يَخُصُّ اللَّهُ به مَنْ يشاء مِن عباده"؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸: "الإلهام إلقاء الشیء فی الروع، و یختص ذلک بما کان من جهة الله تعالی، وجهة الملا الأعلی"، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۷، ص۶۶۹.
  5. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۴؛ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ ـ ۲۴؛ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  6. التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.
  7. انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.
  8. جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.
  9. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  10. الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.
  11. شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.
  12. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.
  13. المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.
  14. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.
  15. علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.
  16. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  17. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  18. بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶؛ ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۱۹، ص ۲۸۷.
  19. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده؛ سوره قصص، آیه ۷.
  20. التبیان، ج۶، ص ۴۰۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۳۷۷؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ جامع البیان، ج۲۰، ص ۳۷.
  21. و یاد کن که به حواریان وحی کردم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  22. جامع البیان، ج۳، ص ۳۶۲؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸.
  23. اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد ... این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.
  24. التبیان، ج۷، ص ۶۹؛ المیزان، ج۱۳، ص. ۳۴۲.
  25. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد؛ سوره یوسف، آیه ۶.
  26. سوره نمل، آیه ۱۶.
  27. سوره نحل، آیه ۸۶.
  28. سوره زلزله، آیه ۵.
  29. التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ المیزان، ج۱۶، ص ۱۰.
  30. الفتوحات، ج۱، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  31. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲.
  32. بحارالأنوار، ج۸، ص۲۸؛ ج۱۶، ص۳۷۰ و ۳۲۲ و ۳۱۸؛ و ج۴۹، ص۱۹۶.
  33. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۸؛ و ج۶۶، ص۴۷۸.
  34. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۷۷.
  35. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۶۰ و اصول کافی، ج۱، ص۳۲۶.
  36. بحارالأنوار، ج۴۰، ص۴۷.
  37. بحارالأنوار، ج۵۱، ص۳۱۵؛ ج۵۳، ص۷۸.
  38. بحارالأنوار، ج۸۶، ص۱۸۲.
  39. بحارالأنوار، ج۹۵، ص۳۱۱.
  40. بحارالأنوار، ج۱۹، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۷۲.
  41. بحارالأنوار، ج۱۹، ص۲۸۷.
  42. بحارالأنوار، ج۱۸، ص۲۵۴.
  43. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۳۹۶-۴۰۲.
  44. شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.
  45. رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  46. اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.
  47. تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.
  48. قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.
  49. جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.
  50. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.
  51. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲.
  52. کشف المحجوب، ص۳۹۷.
  53. التعریفات، ص۱۵؛ النبراس، ص۱۰۵.
  54. شرح عقاید نسفیه، ص۴۵ـ ۴۶؛ النبراس، ص۱۰۶.
  55. المبسوط، ص۱۳۳.
  56. احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۵ـ ۲۶.
  57. شرح الاصول الخمسه، ص۳۶.
  58. فتح الباری، ج۱، ص۹ و ۱۹؛ ج۱۲، ص۳۸۸؛ ارشاد الساری، ج۱، ص۴۸ و ۵۹؛ حاشیه کستلی بر شرح عقاید نسفیه، ص۳۶؛ مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص۲۶۹.
  59. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص۲۷۱؛ مقاصد السالکین، ص۳۶۸؛ شرح مقدمه قیصری، ص۵۸۶؛ فتح الباری، ج۱۲، ص۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۵۲؛ ج۵۱، ص۳۱۵.
  60. الرسالة القشیریة، ص۱۴۹و تفسیر قرآن کریم، سوره یس، آیه ۲۲۹.
  61. بحارالانوار، ج۸، ص۲۸؛ ج۲۶، ص۱۸ و ۱۹ و ۶۰ و ۵۸.
  62. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، الهام، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۱ ـ ۴۰۲.