مبارزه با خرافه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[خرافه]]''' است. "'''[[مبارزه با خرافه]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = خرافه
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[مبارزه با خرافه در قرآن]] - [[مبارزه با خرافه در حدیث]] - [[مبارزه با خرافه در کلام اسلامی]] - [[مبارزه با خرافه در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[مبارزه با خرافه در معارف و سیره نبوی]]</div>
| عنوان مدخل =
| مداخل مرتبط = [[مبارزه با خرافه در معارف و سیره نبوی]]
| پرسش مرتبط  =
}}


==خرافه‌زدایی==
== خرافه‌زدایی ==
در آن هنگام که محمد{{صل}} [[دوران کودکی]] خود را نزد [[حلیمه سعدیه]]، [[مادر]] رضاعی خود می‌گذراند، کمتر از پنج سال داشت. روزی به حلیمه سعدیه فرمود: ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور [[فرزندان]] حلیمه بودند) در [[روز]] نمی‌بینم؟ حلیمه گفت: آنها روزها گوسفندها را به چراگاه می‌برند و اکنون در دشت هستند. محمد گفت: چرا مرا همراه آنها نمی‌فرستید؟ حلیمه پاسخ داد: آیا [[دوست]] داری همراه آنها به صحرا بروی؟ [[پیامبر]] گفت: آری.
در آن هنگام که محمد {{صل}} دوران کودکی خود را نزد [[حلیمه سعدیه]]، مادر رضاعی خود می‌گذراند، کمتر از پنج سال داشت. روزی به حلیمه سعدیه فرمود: ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور [[فرزندان]] حلیمه بودند) در [[روز]] نمی‌بینم؟ حلیمه گفت: آنها روزها گوسفندها را به چراگاه می‌برند و اکنون در دشت هستند. محمد گفت: چرا مرا همراه آنها نمی‌فرستید؟ حلیمه پاسخ داد: آیا [[دوست]] داری همراه آنها به صحرا بروی؟ [[پیامبر]] گفت: آری.
بامداد روز بعد، حلیمه [[موی سر]] محمد{{صل}} را شانه زد و خوش‌بو کرد و سرمه بر چشمانش کشید. یک عدد [[مهره]] [[یمانی]] نیز برای محافظت به گردنش آویخت. محمد{{صل}} بی‌درنگ آن مهره را از گردن بیرون آورد و به کنار انداخت و به حلیمه فرمود: «مادر [[جان]] آرام باش این چیست؟ من خدایی دارم که مرا [[حفظ]] می‌کند (نه مهره یمانی!)»<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۹۲.</ref>.
بامداد روز بعد، حلیمه موی سر محمد {{صل}} را شانه زد و خوش‌بو کرد و سرمه بر چشمانش کشید. یک عدد [[مهره]] [[یمانی]] نیز برای محافظت به گردنش آویخت. محمد {{صل}} بی‌درنگ آن مهره را از گردن بیرون آورد و به کنار انداخت و به حلیمه فرمود: «مادر [[جان]] آرام باش این چیست؟ من خدایی دارم که مرا [[حفظ]] می‌کند (نه مهره یمانی!)»<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۹۲.</ref>.


[[اسلام]]، [[دین]] [[آگاهی]] و [[معرفت]] است و [[واقع‌گرایی]] در ذات آن نهفته است. از این رو، نمی‌تواند با اوهام و [[خرافات]] هماهنگ باشد یا در برابر آن [[سکوت]] کند، بلکه اصولاً این [[مکتب]]، [[مبارزه]] با [[افکار]] [[خرافی]] و [[باطل]] را در رأس کار خود قرار می‌دهد. بر این اساس، [[پیامبر اسلام]]، آگاهی دادن به [[مردم]] و جذب آنان به سوی واقعیت‌ها را در دستور کار خویش قرار داده بود.
[[اسلام]]، [[دین]] [[آگاهی]] و [[معرفت]] است و واقع‌گرایی در ذات آن نهفته است. از این رو، نمی‌تواند با اوهام و [[خرافات]] هماهنگ باشد یا در برابر آن [[سکوت]] کند، بلکه اصولاً این [[مکتب]]، [[مبارزه]] با [[افکار]] [[خرافی]] و [[باطل]] را در رأس کار خود قرار می‌دهد. بر این اساس، [[پیامبر اسلام]]، آگاهی دادن به [[مردم]] و جذب آنان به سوی واقعیت‌ها را در دستور کار خویش قرار داده بود.


[[پیش از بعثت]]، خرافات بر [[سرزمین]] [[حجاز]] سایه افکنده بود. [[پیامبر گرامی اسلام]] تلاش کرد تا این اوهام و تاریکی‌ها را از [[دل]] و [[ذهن]] مردم [[پاک]] کند. برای نمونه، ایشان پسری از [[ماریه قبطیه]] به نام ابراهیم داشت. وی این پسر را بسیار دوست داشت تا اینکه در هجده ماهگی از [[دنیا]] رفت. [[حضرت]] متأثر شد و گریست و فرمود: دل می‌سوزد و [[اشک]] می‌ریزد. ای ابراهیم، ما به خاطر تو محزونیم، ولی هرگز چیزی برخلاف رضای [[پروردگار]] نمی‌گوییم. تمام [[مسلمانان]] نیز به خاطر اینکه غباری از [[حزن]] بر دل [[مبارک]] آن حضرت نشسته بود، ناراحت بودند.
پیش از بعثت، خرافات بر [[سرزمین]] [[حجاز]] سایه افکنده بود. [[پیامبر گرامی اسلام]] تلاش کرد تا این اوهام و تاریکی‌ها را از [[دل]] و ذهن مردم [[پاک]] کند. برای نمونه، ایشان پسری از [[ماریه قبطیه]] به نام ابراهیم داشت. وی این پسر را بسیار دوست داشت تا اینکه در هجده ماهگی از [[دنیا]] رفت. حضرت متأثر شد و گریست و فرمود: دل می‌سوزد و [[اشک]] می‌ریزد. ای ابراهیم، ما به خاطر تو محزونیم، ولی هرگز چیزی برخلاف رضای [[پروردگار]] نمی‌گوییم. تمام [[مسلمانان]] نیز به خاطر اینکه غباری از [[حزن]] بر دل [[مبارک]] آن حضرت نشسته بود، ناراحت بودند.


به طور اتفاقی، همان [[روز]] [[خورشید]] گرفت. [[مسلمانان]] نیز پنداشتند که عالم بالا هم در [[غم]] [[حضرت رسول]] سوگمند است. این مطلب در میان [[مردم مدینه]] پیچید و [[زن]] و مرد یک زبان شدند و گفتند خورشید به سبب اندوهی که به [[پیامبر]] رسیده، گرفته است. گرچه این کار سبب شد که [[عقیده]] و [[ایمان]] [[مردم]] به پیامبر افزوده شود، ولی پیامبر که نمی‌خواست از [[نادانی]] مردم استفاده کند، بالای [[منبر]] رفت و فرمود: اینکه خورشید گرفت، به خاطر [[فرزند من]] نبود. [[خورشید و ماه گرفتگی]] دو نشانه از [[نشانه‌های الهی]] است<ref>سیری در سیره نبوی، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|مروارید نبوت]] ص ۶۹.</ref>
به طور اتفاقی، همان [[روز]] [[خورشید]] گرفت. [[مسلمانان]] نیز پنداشتند که عالم بالا هم در [[غم]] [[حضرت رسول]] سوگمند است. این مطلب در میان [[مردم مدینه]] پیچید و [[زن]] و مرد یک زبان شدند و گفتند خورشید به سبب اندوهی که به [[پیامبر]] رسیده، گرفته است. گرچه این کار سبب شد که [[عقیده]] و [[ایمان]] [[مردم]] به پیامبر افزوده شود، ولی پیامبر که نمی‌خواست از [[نادانی]] مردم استفاده کند، بالای [[منبر]] رفت و فرمود: اینکه خورشید گرفت، به خاطر فرزند من نبود. خورشید و ماه گرفتگی دو نشانه از [[نشانه‌های الهی]] است<ref>سیری در سیره نبوی، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|مروارید نبوت]] ص ۶۹.</ref>


==مبارزه با خرافات==
== سیره نبوی در مبارزه با خرافه ==
«[[رسول اعظم]]{{صل}} از نقاط [[ضعف]] [[مردم]] و جهالت‌های آنان استفاده نمی‌کرد، بلکه بر عکس، با آن نقاط ضعف [[مبارزه]] می‌کرد و مردم را به جهالتشان واقف می‌ساخت.
روزی که ابراهیم، پسر هیجده ماهه‌اش از [[دنیا]] رفت، از [[قضا]] آن [[روز]] [[خورشید]] گرفت. مردم گفتند علت اینکه [[کسوف]] شد، مصیبتی است که بر [[پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} وارد شد. او در مقابل این [[خیال]] جاهلانه مردم [[سکوت]] نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به [[منبر]] رفت و گفت: ایها [[الناس]]! ماه و خورشید دو [[آیت]] از [[آیات خدا]] هستند و برای مردن کسی نمی‌گیرند»<ref>مرتضی مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[حسن اردشیری لاجیمی|اردشیری لاجیمی، حسن]]، [[سیره نبوی از نگاه استاد مطهری (کتاب)|سیره نبوی از نگاه استاد مطهری]] ص ۵۲.</ref>.
 
==سیره نبوی در مبارزه با خرافه==
[[رسول]] گرامی در [[زندگی]] پربرکت خود به [[پاک‌سازی]] [[اندیشه‌های خرافی]] پرداخت. البته [[مبارزه]] جدی و پیوسته آن [[حضرت]]، به [[عصر بعثت]] بازمی گردد. این [[پیکار]] در قالب‌های گوناگونی بود که آنها را برمی‌شماریم:
[[رسول]] گرامی در [[زندگی]] پربرکت خود به [[پاک‌سازی]] [[اندیشه‌های خرافی]] پرداخت. البته [[مبارزه]] جدی و پیوسته آن [[حضرت]]، به [[عصر بعثت]] بازمی گردد. این [[پیکار]] در قالب‌های گوناگونی بود که آنها را برمی‌شماریم:


===[[رشد]] [[حیات]] [[فکری]] - [[عقلانی]] [[جامعه]]===
=== [[رشد]] [[حیات]] [[فکری]] - [[عقلانی]] [[جامعه]] ===
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای [[رشد اندیشه]] [[اعراب]] کوشید تا درست بیندیشند و [[حقیقت]] را از [[خرافه]] باز شناسند. [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] درباره [[رسالت پیامبر]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای [[رشد اندیشه]] [[اعراب]] کوشید تا درست بیندیشند و [[حقیقت]] را از [[خرافه]] باز شناسند. [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] درباره [[رسالت پیامبر]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>.


«إِصْر» به معنای نگهداری و [[محبوس]] کردن است. همچنین به کار سنگینی که [[انسان]] را از فعالیت باز می‌دارد، «[[اصر]]» گفته می‌شود<ref>نک: لغت‌نامه دهخدا، ج۷، ص۲۷۵۰، ماده «اصر».</ref>.
«إِصْر» به معنای نگهداری و [[محبوس]] کردن است. همچنین به کار سنگینی که [[انسان]] را از فعالیت باز می‌دارد، «[[اصر]]» گفته می‌شود<ref>نک: لغت‌نامه دهخدا، ج۷، ص۲۷۵۰، ماده «اصر».</ref>.
خط ۲۷: خط ۲۶:
یکی از مصداق‌های «اصر» در [[دوره جاهلی]]، [[خرافات]] بود که پر و بال [[اندیشه]] اعراب را بسته بود. آنان به جایِ ریشه‌یابی علت‌ها و دست یافتن به راه‌حل‌ها، به اوهام و خرافات [[معتقد]] بودند.
یکی از مصداق‌های «اصر» در [[دوره جاهلی]]، [[خرافات]] بود که پر و بال [[اندیشه]] اعراب را بسته بود. آنان به جایِ ریشه‌یابی علت‌ها و دست یافتن به راه‌حل‌ها، به اوهام و خرافات [[معتقد]] بودند.


[[رسول خدا]]{{صل}} این [[غل]] و زنجیرها را گشود و از [[ملت]] پیرو خرافه، مردمانی [[اندیشمند]] و [[متمدن]] پدید آورد. [[پیامبر]]، یکی از برنامه‌های [[تبلیغی]] [[اسلام]] را [[مبارزه با خرافه]] اعلام کرد. هنگامی که [[معاذ بن جبل]] را به [[یمن]] فرستاد، به او چنین سفارش کرد: {{متن حدیث|وَ أَمِتْ أَمْرَ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَّا مَا سَنَّهُ الْإِسْلَامُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ الْإِسْلَامِ كُلَّهُ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۶؛ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۴۱۲.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} این [[غل]] و زنجیرها را گشود و از [[ملت]] پیرو خرافه، مردمانی [[اندیشمند]] و [[متمدن]] پدید آورد. [[پیامبر]]، یکی از برنامه‌های [[تبلیغی]] [[اسلام]] را [[مبارزه با خرافه]] اعلام کرد. هنگامی که [[معاذ بن جبل]] را به [[یمن]] فرستاد، به او چنین سفارش کرد: {{متن حدیث|وَ أَمِتْ أَمْرَ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَّا مَا سَنَّهُ الْإِسْلَامُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ الْإِسْلَامِ كُلَّهُ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۶؛ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۴۱۲.</ref>.


آثار [[جاهلیت]] (و [[افکار]] و [[عقاید]] [[خرافی]]) را در میان [[مردم]] نابود کن و [[سنن]] اسلام را از [[خرد]] و کلان (که همان [[دعوت به تعقل]] است) زنده ساز. همچنین به مردم فرمود: {{متن حدیث|كُلُّ مَأْثُرَةٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيَّ}}<ref>سیره ابن هشام، ج۳، ص۴۱۲.</ref>. تمامی آثار ([[باطل]] و نادرست) دوره جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و بی‌اعتبار است).
آثار [[جاهلیت]] (و [[افکار]] و [[عقاید]] [[خرافی]]) را در میان [[مردم]] نابود کن و [[سنن]] اسلام را از [[خرد]] و کلان (که همان [[دعوت به تعقل]] است) زنده ساز. همچنین به مردم فرمود: {{متن حدیث|كُلُّ مَأْثُرَةٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيَّ}}<ref>سیره ابن هشام، ج۳، ص۴۱۲.</ref>. تمامی آثار ([[باطل]] و نادرست) دوره جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و بی‌اعتبار است).
خط ۳۳: خط ۳۲:
قرآن کریم، از پیامبر با نام‌های برجسته‌ای چون رسول، [[داعی]]، [[شاهد]] و مزکّی یاد کرده است. «مزکّی» از ماده [[زکی]] و به معنای گام برداشتن آن [[حضرت]] در مسیر [[رشد]] و [[تربیت]] [[فکری]] [[جامعه]] است. [[اندیشمندان]]، [[خرافه‌زدایی]] را مهم‌ترین [[عامل رشد]] فکری می‌دانند. ازاین رو، [[ذهنی]] که گرفتار [[خرافه]] باشد، نمی‌تواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگ‌ترین مانع در مسیر [[اندیشیدن]] است. مهم‌ترین کاری که [[پیامبر اسلام]] برای [[رشد فکری]] جامعه انجام داد، برقراری درست پیوندها بود. ایشان هرگز اجازه نمی‌داد [[پندار]]، جایگزین [[حقیقت]] شود. بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصداق‌های خرافه، رهنمودهای لازم را مطرح می‌کرد. در فصل پیشین، نمونه‌هایی از آن را بیان کردیم.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۳.</ref>
قرآن کریم، از پیامبر با نام‌های برجسته‌ای چون رسول، [[داعی]]، [[شاهد]] و مزکّی یاد کرده است. «مزکّی» از ماده [[زکی]] و به معنای گام برداشتن آن [[حضرت]] در مسیر [[رشد]] و [[تربیت]] [[فکری]] [[جامعه]] است. [[اندیشمندان]]، [[خرافه‌زدایی]] را مهم‌ترین [[عامل رشد]] فکری می‌دانند. ازاین رو، [[ذهنی]] که گرفتار [[خرافه]] باشد، نمی‌تواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگ‌ترین مانع در مسیر [[اندیشیدن]] است. مهم‌ترین کاری که [[پیامبر اسلام]] برای [[رشد فکری]] جامعه انجام داد، برقراری درست پیوندها بود. ایشان هرگز اجازه نمی‌داد [[پندار]]، جایگزین [[حقیقت]] شود. بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصداق‌های خرافه، رهنمودهای لازم را مطرح می‌کرد. در فصل پیشین، نمونه‌هایی از آن را بیان کردیم.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۳.</ref>


===برخورد عملی با خرافه===
=== برخورد عملی با خرافه ===
[[مبارزه]] آن حضرت با [[خرافات]]، به ویژه با [[شرک]] و [[بت‌پرستی]]، منحصر به دوره رسالتش نبود، بلکه آن حضرت در [[کودکی]] و نوجوانی‌اش هم با [[خرافه‌ها]] مبارزه می‌کرد. [[ابن عباس]] از [[حلیمه سعدیه]] نقل می‌کند که می‌گفت: وقتی محمد{{صل}} به سه سالگی رسید، روزی گفت: [[مادر]] چه شده است که برادرانم ([[برادران]] رضاعی) را در [[روز]] نمی‌بینم؟ جواب دادم: آنها گوسفندان را به صحرا می‌برند. گفت: پس چرا من نتوانم همراه آنها بروم؟ گفتم: [[دوست]] داری همراه آنها بروی؟ پاسخ داد: آری. فردای آن روز روغن بر موی وی مالیدم و سرمه به چشمانش زدم و به گردنش یک [[مهره]] [[یمانی]] که در نخ کشیده بودم، آویزان کردم (که به [[زعم]] خودم، او را از [[شر]] [[جن]] نگه دارد). محمد{{صل}} مهره را از گردن باز کرد و گفت: {{متن حدیث|مَهْلًا يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ مَعِي مَنْ يَحْفَظُنِي}}؛ دست نگه دار مادرم! همراه من کسی است که در همه حال مرا [[حفظ]] می‌کند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۹۲.</ref>.
[[مبارزه]] آن حضرت با [[خرافات]]، به ویژه با [[شرک]] و [[بت‌پرستی]]، منحصر به دوره رسالتش نبود، بلکه آن حضرت در [[کودکی]] و نوجوانی‌اش هم با [[خرافه‌ها]] مبارزه می‌کرد. [[ابن عباس]] از [[حلیمه سعدیه]] نقل می‌کند که می‌گفت: وقتی محمد {{صل}} به سه سالگی رسید، روزی گفت: [[مادر]] چه شده است که برادرانم ([[برادران]] رضاعی) را در [[روز]] نمی‌بینم؟ جواب دادم: آنها گوسفندان را به صحرا می‌برند. گفت: پس چرا من نتوانم همراه آنها بروم؟ گفتم: [[دوست]] داری همراه آنها بروی؟ پاسخ داد: آری. فردای آن روز روغن بر موی وی مالیدم و سرمه به چشمانش زدم و به گردنش یک [[مهره]] [[یمانی]] که در نخ کشیده بودم، آویزان کردم (که به [[زعم]] خودم، او را از [[شر]] [[جن]] نگه دارد). محمد {{صل}} مهره را از گردن باز کرد و گفت: {{متن حدیث|مَهْلًا يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ مَعِي مَنْ يَحْفَظُنِي}}؛ دست نگه دار مادرم! همراه من کسی است که در همه حال مرا [[حفظ]] می‌کند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۹۲.</ref>.


[[پیامبر]] با هرگونه [[باور]] [[خرافی]] که در [[جاهلیت]] رواج داشت، مخالف بود و آن را با [[توحید]] ناسازگار می‌دانست. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} با خرافه‌ای رو به رو می‌شد، از کنار آن نمی‌گذشت، بلکه برای نابودی خرافه می‌کوشید. برای نمونه، زمانی که فرزندش ابراهیم از [[دنیا]] رفت، [[خسوف]] شد. [[مردم]] علت گرفتگی [[خورشید]] را [[مرگ]] ابراهیم دانستند. این [[تفکر]] ظاهراً به سود [[پیامبر]] بود و به گفته برخی [[اندیشمندان]] جا داشت پیامبر آن را [[تأیید]] و از آن بهره‌برداری کند<ref>نک: مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۱۳۶- ۱۳۹.</ref>، ولی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[رشد]] [[انسان‌ها]] می‌اندیشید و هدفش مطرح کردن [[حقایق]] بود. او می‌دانست که [[باور]] بی‌اساس و به دور از [[حقیقت]]، [[اصل دین]] را زیر سؤال می‌برد و بعدها که [[بشر]] به علت حادثه‌های [[گیتی]]، از جمله [[خسوف]] پی ببرد، اعتبار [[دین]] و [[رسالت]] [[نبوی]] آسیب می‌بیند. بر این اساس، این [[اندیشه]] را [[خرافی]] دانست و فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَ إِنَّهُمَا لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذلِكَ فَادْعُوا اللَّهَ وَ كَبِّروُا وَ صَلُّوا حَتّى يَكْشِفَ مَا بِكُمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۳، ص۴۶۳.</ref>.
[[پیامبر]] با هرگونه [[باور]] [[خرافی]] که در [[جاهلیت]] رواج داشت، مخالف بود و آن را با [[توحید]] ناسازگار می‌دانست. وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} با خرافه‌ای رو به رو می‌شد، از کنار آن نمی‌گذشت، بلکه برای نابودی خرافه می‌کوشید. برای نمونه، زمانی که فرزندش ابراهیم از [[دنیا]] رفت، [[خسوف]] شد. [[مردم]] علت گرفتگی [[خورشید]] را [[مرگ]] ابراهیم دانستند. این [[تفکر]] ظاهراً به سود [[پیامبر]] بود و به گفته برخی [[اندیشمندان]] جا داشت پیامبر آن را [[تأیید]] و از آن بهره‌برداری کند<ref>نک: مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۱۳۶- ۱۳۹.</ref>، ولی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[رشد]] [[انسان‌ها]] می‌اندیشید و هدفش مطرح کردن [[حقایق]] بود. او می‌دانست که [[باور]] بی‌اساس و به دور از [[حقیقت]]، [[اصل دین]] را زیر سؤال می‌برد و بعدها که [[بشر]] به علت حادثه‌های [[گیتی]]، از جمله [[خسوف]] پی ببرد، اعتبار [[دین]] و [[رسالت]] [[نبوی]] آسیب می‌بیند. بر این اساس، این [[اندیشه]] را [[خرافی]] دانست و فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَ إِنَّهُمَا لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذلِكَ فَادْعُوا اللَّهَ وَ كَبِّروُا وَ صَلُّوا حَتّى يَكْشِفَ مَا بِكُمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۳، ص۴۶۳.</ref>.


[[خورشید و ماه]]، دو نشانه از نشانه‌های پروردگارند و [[خسوف و کسوف]] این دو به [[مرگ]] و [[حیات]] کسی [[ارتباط]] ندارد. هرگاه این دو حادثه رخ داد، [[خدا]] را یاد کنید. کبریایی او را بر زبان آورید و [[نماز]] گزارید تا این حادثه جوّی برطرف شود.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۵.</ref>
[[خورشید و ماه]]، دو نشانه از نشانه‌های پروردگارند و [[خسوف و کسوف]] این دو به [[مرگ]] و [[حیات]] کسی [[ارتباط]] ندارد. هرگاه این دو حادثه رخ داد، [[خدا]] را یاد کنید. کبریایی او را بر زبان آورید و [[نماز]] گزارید تا این حادثه جوّی برطرف شود.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۵.</ref>


===[[دعوت]] به [[خردورزی]]===
=== [[دعوت]] به [[خردورزی]] ===
[[فرهنگ]] [[اسلام]]، [[دین داری]] بدون [[آگاهی]] و [[شناخت]] را بی‌ارزش می‌داند و باور مبتنی بر برهان‌های محکم و [[استوار]] را به رسمیت می‌شناسد. بر این اساس، [[قرآن کریم]]، انسان‌های [[نادانی]] را که درباره [[امور اعتقادی]] نمی‌اندیشند، به جانورانی کر و [[کور]] [[تشبیه]] می‌کند<ref>نک: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> و در آیه‌های بسیاری، [[مردم]] به [[اندیشیدن]] و [[تعقل]] دعوت شده‌اند<ref>نک: {{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ}} «از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است و از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را؛ این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.</ref>.
[[فرهنگ]] [[اسلام]]، [[دین‌داری]] بدون [[آگاهی]] و [[شناخت]] را بی‌ارزش می‌داند و باور مبتنی بر برهان‌های محکم و [[استوار]] را به رسمیت می‌شناسد. بر این اساس، [[قرآن کریم]]، انسان‌های [[نادانی]] را که درباره [[امور اعتقادی]] نمی‌اندیشند، به جانورانی کر و [[کور]] [[تشبیه]] می‌کند<ref>نک: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> و در آیه‌های بسیاری، [[مردم]] به [[اندیشیدن]] و [[تعقل]] دعوت شده‌اند<ref>نک: {{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ}} «از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است و از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را؛ این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.</ref>.


[[پیامبر گرامی اسلام]] نیز بر اهمیت کاربرد [[اندیشه]] در [[زندگی]] [[آدمی]] تأکید کرده است و می‌فرماید: {{متن حدیث|لَا عِبَادَةَ كَالتَّفَكُّرِ}}؛ «هیچ عبادتی [[برتر]] از اندیشه کردن نیست»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.</ref>. در جایی دیگر نیز می‌فرماید: {{متن حدیث|تَفَكُّرُ سَاعَةٍ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةً}}؛ «یک [[ساعت]] [[اندیشیدن]] بر شصت سال [[عبادت]] [[برتری]] دارد»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.</ref>. ایشان [[عقل]] را [[بهترین آفریده خدا]] می‌داند و می‌فرماید: {{متن حدیث|مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ}}؛ «[[خداوند]] چیزی را بهتر از عقل، میان [[بندگان]] خویش قسمت نکرده است»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۱، ص۱۷ - ۱۹، کتاب العقل و الجهل.</ref>. یا در جایی می‌فرماید: {{متن حدیث|أَكْثِرُوا التَّفَكُّرِ}}؛ «زیاد بیندیشید»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.</ref>. همچنین می‌فرماید: {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ}}؛ «کسی که [[خردمند]] نیست، [[دین]] ندارد»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۶۰.</ref>.
[[پیامبر گرامی اسلام]] نیز بر اهمیت کاربرد [[اندیشه]] در [[زندگی]] [[آدمی]] تأکید کرده است و می‌فرماید: {{متن حدیث|لَا عِبَادَةَ كَالتَّفَكُّرِ}}؛ «هیچ عبادتی [[برتر]] از اندیشه کردن نیست»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.</ref>. در جایی دیگر نیز می‌فرماید: {{متن حدیث|تَفَكُّرُ سَاعَةٍ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةً}}؛ «یک [[ساعت]] [[اندیشیدن]] بر شصت سال [[عبادت]] [[برتری]] دارد»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.</ref>. ایشان [[عقل]] را [[بهترین آفریده خدا]] می‌داند و می‌فرماید: {{متن حدیث|مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ}}؛ «[[خداوند]] چیزی را بهتر از عقل، میان [[بندگان]] خویش قسمت نکرده است»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۱، ص۱۷ - ۱۹، کتاب العقل و الجهل.</ref>. یا در جایی می‌فرماید: {{متن حدیث|أَكْثِرُوا التَّفَكُّرِ}}؛ «زیاد بیندیشید»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.</ref>. همچنین می‌فرماید: {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ}}؛ «کسی که [[خردمند]] نیست، [[دین]] ندارد»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۶۰.</ref>.
خط ۴۷: خط ۴۶:
این [[روایت‌ها]]، دلیل روشنی بر [[مبارزه]] آن [[حضرت]] با [[خرافات]] است. [[پیامبر]] از [[انسان‌ها]] می‌خواهد تا در پرتو عقل و [[فکر]]، از آسیب اوهام و خرافات در [[امان]] بمانند.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۶.</ref>
این [[روایت‌ها]]، دلیل روشنی بر [[مبارزه]] آن [[حضرت]] با [[خرافات]] است. [[پیامبر]] از [[انسان‌ها]] می‌خواهد تا در پرتو عقل و [[فکر]]، از آسیب اوهام و خرافات در [[امان]] بمانند.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۶.</ref>


===اعلام [[برادری]] و [[برابری]] انسان‌ها===
=== اعلام [[برادری]] و [[برابری]] انسان‌ها ===
[[اسلام]]، [[باور]] واهی برتری قومی و قبیله‌ای را [[باطل]] دانسته و اندیشه برابری انسان‌ها را مطرح کرده است و تنها معیار برتری را [[پرهیزکاری]] می‌داند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.
[[اسلام]]، [[باور]] واهی برتری قومی و قبیله‌ای را [[باطل]] دانسته و اندیشه برابری انسان‌ها را مطرح کرده است و تنها معیار برتری را [[پرهیزکاری]] می‌داند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.


وجود استعاره‌های جذاب در سخنان [[ارزشمند]] [[رسول گرامی اسلام]] نشانه این است که [[فرهنگ]] [[اسلام]]، [[اندیشه‌های خرافی]]، [[برتری نژادی]] و قومی را مردود می‌شمارد و [[مبارزه]] با آنها را جزو [[وظایف]] مهم می‌داند. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} بارها درباره [[برابری]] و [[برادری]] [[انسان‌ها]] سخن گفته است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
وجود استعاره‌های جذاب در سخنان [[ارزشمند]] [[رسول گرامی اسلام]] نشانه این است که [[فرهنگ]] [[اسلام]]، [[اندیشه‌های خرافی]]، [[برتری نژادی]] و قومی را مردود می‌شمارد و [[مبارزه]] با آنها را جزو [[وظایف]] مهم می‌داند. [[پیامبر اعظم]] {{صل}} بارها درباره [[برابری]] و [[برادری]] [[انسان‌ها]] سخن گفته است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
#{{متن حدیث|النَّاسُ كُلُّهُمْ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْطِ}} «همه [[مردم]] همانند دانه‌های یک شانه برابر و یکسانند»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۴۱۸، ح۱۹۷۲.</ref>.
#{{متن حدیث|النَّاسُ كُلُّهُمْ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْطِ}} «همه [[مردم]] همانند دانه‌های یک شانه برابر و یکسانند»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۴۱۸، ح۱۹۷۲.</ref>.
#{{متن حدیث|مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكى بَعْضُهُمْ تَدَاعَى سائِرُهُمْ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى}}<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۵۶۱، ح۲۷۱۲.</ref>. «مثل انسان‌های [[مؤمن]] [[خداشناس]] در [[دوستی]] و [[مهربانی]]، چونان اعضای یک تن است که وقتی یکی از ایشان رنجور می‌شود، دیگران را بیدارخوابی و تب فرا می‌گیرد».
#{{متن حدیث|مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكى بَعْضُهُمْ تَدَاعَى سائِرُهُمْ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى}}<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۵۶۱، ح۲۷۱۲.</ref>. «مثل انسان‌های [[مؤمن]] [[خداشناس]] در [[دوستی]] و [[مهربانی]]، چونان اعضای یک تن است که وقتی یکی از ایشان رنجور می‌شود، دیگران را بیدارخوابی و تب فرا می‌گیرد».
خط ۵۶: خط ۵۵:
#{{متن حدیث|كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ}} «ای [[بندگان خدا]]! همچنان که پروردگارتان [[فرمان]] داده است، با هم [[برادر]] باشید»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۴۱۸، ح۱۹۷۶.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۷.</ref>
#{{متن حدیث|كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ}} «ای [[بندگان خدا]]! همچنان که پروردگارتان [[فرمان]] داده است، با هم [[برادر]] باشید»<ref>نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۴۱۸، ح۱۹۷۶.</ref>.<ref>[[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی]] ص ۵۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
==خرافه‌زدایی==
از جمله عوامل پیدایش تهیدستی پاره‌ای از [[خرافات]] [[حاکم]] بر [[افکار]] و اندیشه‌های [[مردم]] است که می‌باید برای فقرزدایی از [[زندگی]] به مقابلۀ با آن پرداخت؛ چنان‌که بر اساس گزارش‌های مضبوط در [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] حضرات [[معصومین]]{{عم}} به مقابلۀ با آن می‌پرداخته‌اند و توانمندان از مردم را به [[کار و تلاش]] [[ترغیب]] می‌کرده‌اند؛ از جمله گزارش کرده‌اند روزی [[پیامبر]] در میان شماری از [[اصحاب]] خود نشسته بود. [[جوانی]] [[قوی]] و نیرومند را دید که از صبح به کار و تلاش می‌پرداخت تا در معاش خود [[درمانده]] نگردد. اصحاب آن حضرت گفتند: «وای بر این [[جوان]] که جوانی و قوّتش را در راه غیرخدا از دست می‌دهد. حضرت فرمود: هرگز چنین نگویید! زیرا او اگر تلاش می‌کند تا از درخواست و [[تقاضای کمک]] [[مالی]] از دیگران [[بی‌نیاز]] شود، کارش در راه خداست و اگر کار می‌کند تا پدر و مادر [[ناتوان]] خود یا [[فرزندان]] و [[اهل]] و عیالش را بی‌نیاز کند و زندگی آنان را تأمین نماید، باز هم در راه خداست؛ اما اگر سعی و تلاش می‌کند تا اموالی به دست آورد و با آن [[تفاخر]] کند و به جمع‌کردن [[ثروت]] بپردازد، در راه [[شیطان]] است»<ref>ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۳، ص۱۴۰.</ref>؛ همچنین آن حضرت در [[ملاقات]] با گروهی از صوفیان نیز اتکای بیش از حدّ به [[دعا]] را در تأمین نیازهای زندگی تقبیح کرد و آنان را بر کار و تلاش ترغیب نمود و فرمود: دعای چند گروه [[مستجاب]] نمی‌شود که از جملۀ آنها است مردی که در [[خانه]] بنشیند و برای امرارِ معاش از [[منزل]] خود خارج نشود و تنها دست به [[دعا]] بلند کند و بگوید: خدایا روزی‌ام ده. که به او از جانب [[حق]] خطاب می‌شود: [[بنده]] من! آیا راهی برای کسب روزی تو نگشودم! آیا اعضا و جوارح سالم برای [[حرکت]] در [[زمین]] به تو ندادم؟ من راه عذر را بر تو بستم تا سر بار خویشاوندانت نباشی<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.</ref>.


==پرسش مستقیم==
آن حضرت حتی پس از [[نزول]] [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ}}<ref>«و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید * و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۲-۳.</ref> و شنیدن خبر گروهی از [[صحابه]] که کار را ترک کرده و در [[خانه]] را به روی خود بسته، به [[عبادت]] پرداخته بودند، شخصی نزد آنان فرستاد و جویای علت گردید. آنان پاسخ دادند: چون [[خداوند متعال]] روزی ما را تکفل کرده است، ما [[کار و تلاش]] را رها کرده‌ایم و به عبادت روی آورده‌ایم. [[رسول خدا]] فرمود: هر کس چنین کند، دعایش به [[اجابت]] نمی‌رسد و روزی او تأمین نمی‌شود بر شما باد به کار<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۴.</ref>. پس [[اسلام]] [[مردم]] را به کار و تلاش فرا خوانده است و با التفات به [[ارزش]] و [[جایگاه دعا]] و بلکه [[دعوت]] به آن، دعا را برای تأمین نیازهای [[زندگی]] کافی ندانسته است، بلکه مردم را به کار و فعالیت در برآوردن نیازهای زندگی دعوت کرده است و کار و تلاش را بر اساس برخی از [[روایات]] برابر با [[جهاد در راه خدا]] قرار داده است.<ref>[[محمد حسین علی اکبری|علی اکبری، محمد حسین]]، [[سیره معصومان در فقرزدایی (کتاب)|سیره معصومان در فقرزدایی]]، ص ۱۶۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1379754.jpg|22px]] [[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|'''مروارید نبوت''']]
# [[پرونده:1379754.jpg|22px]] [[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|'''مروارید نبوت''']]
# [[پرونده:1379758.jpg|22px]] [[حسن اردشیری لاجیمی|اردشیری لاجیمی، حسن]]، [[سیره نبوی از نگاه استاد مطهری (کتاب)|'''سیره نبوی از نگاه استاد مطهری''']]
# [[پرونده:13681440.jpg|22px]] [[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|'''پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی''']]
# [[پرونده:13681440.jpg|22px]] [[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|'''پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی''']]
# [[پرونده:IM010610.jpg|22px]] [[محمد حسین علی اکبری|علی اکبری، محمد حسین]]، [[سیره معصومان در فقرزدایی (کتاب)|'''سیره معصومان در فقرزدایی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مبارزه با خرافه]]
[[رده:مبارزه]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۹

خرافه‌زدایی

در آن هنگام که محمد (ص) دوران کودکی خود را نزد حلیمه سعدیه، مادر رضاعی خود می‌گذراند، کمتر از پنج سال داشت. روزی به حلیمه سعدیه فرمود: ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور فرزندان حلیمه بودند) در روز نمی‌بینم؟ حلیمه گفت: آنها روزها گوسفندها را به چراگاه می‌برند و اکنون در دشت هستند. محمد گفت: چرا مرا همراه آنها نمی‌فرستید؟ حلیمه پاسخ داد: آیا دوست داری همراه آنها به صحرا بروی؟ پیامبر گفت: آری. بامداد روز بعد، حلیمه موی سر محمد (ص) را شانه زد و خوش‌بو کرد و سرمه بر چشمانش کشید. یک عدد مهره یمانی نیز برای محافظت به گردنش آویخت. محمد (ص) بی‌درنگ آن مهره را از گردن بیرون آورد و به کنار انداخت و به حلیمه فرمود: «مادر جان آرام باش این چیست؟ من خدایی دارم که مرا حفظ می‌کند (نه مهره یمانی!)»[۱].

اسلام، دین آگاهی و معرفت است و واقع‌گرایی در ذات آن نهفته است. از این رو، نمی‌تواند با اوهام و خرافات هماهنگ باشد یا در برابر آن سکوت کند، بلکه اصولاً این مکتب، مبارزه با افکار خرافی و باطل را در رأس کار خود قرار می‌دهد. بر این اساس، پیامبر اسلام، آگاهی دادن به مردم و جذب آنان به سوی واقعیت‌ها را در دستور کار خویش قرار داده بود.

پیش از بعثت، خرافات بر سرزمین حجاز سایه افکنده بود. پیامبر گرامی اسلام تلاش کرد تا این اوهام و تاریکی‌ها را از دل و ذهن مردم پاک کند. برای نمونه، ایشان پسری از ماریه قبطیه به نام ابراهیم داشت. وی این پسر را بسیار دوست داشت تا اینکه در هجده ماهگی از دنیا رفت. حضرت متأثر شد و گریست و فرمود: دل می‌سوزد و اشک می‌ریزد. ای ابراهیم، ما به خاطر تو محزونیم، ولی هرگز چیزی برخلاف رضای پروردگار نمی‌گوییم. تمام مسلمانان نیز به خاطر اینکه غباری از حزن بر دل مبارک آن حضرت نشسته بود، ناراحت بودند.

به طور اتفاقی، همان روز خورشید گرفت. مسلمانان نیز پنداشتند که عالم بالا هم در غم حضرت رسول سوگمند است. این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یک زبان شدند و گفتند خورشید به سبب اندوهی که به پیامبر رسیده، گرفته است. گرچه این کار سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیامبر افزوده شود، ولی پیامبر که نمی‌خواست از نادانی مردم استفاده کند، بالای منبر رفت و فرمود: اینکه خورشید گرفت، به خاطر فرزند من نبود. خورشید و ماه گرفتگی دو نشانه از نشانه‌های الهی است[۲].[۳]

سیره نبوی در مبارزه با خرافه

رسول گرامی در زندگی پربرکت خود به پاک‌سازی اندیشه‌های خرافی پرداخت. البته مبارزه جدی و پیوسته آن حضرت، به عصر بعثت بازمی گردد. این پیکار در قالب‌های گوناگونی بود که آنها را برمی‌شماریم:

رشد حیات فکری - عقلانی جامعه

پیامبر اکرم (ص) برای رشد اندیشه اعراب کوشید تا درست بیندیشند و حقیقت را از خرافه باز شناسند. خداوند در قرآن کریم درباره رسالت پیامبر در این باره می‌فرماید: ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۴].

«إِصْر» به معنای نگهداری و محبوس کردن است. همچنین به کار سنگینی که انسان را از فعالیت باز می‌دارد، «اصر» گفته می‌شود[۵].

یکی از مصداق‌های «اصر» در دوره جاهلی، خرافات بود که پر و بال اندیشه اعراب را بسته بود. آنان به جایِ ریشه‌یابی علت‌ها و دست یافتن به راه‌حل‌ها، به اوهام و خرافات معتقد بودند.

رسول خدا (ص) این غل و زنجیرها را گشود و از ملت پیرو خرافه، مردمانی اندیشمند و متمدن پدید آورد. پیامبر، یکی از برنامه‌های تبلیغی اسلام را مبارزه با خرافه اعلام کرد. هنگامی که معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، به او چنین سفارش کرد: «وَ أَمِتْ أَمْرَ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَّا مَا سَنَّهُ الْإِسْلَامُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ الْإِسْلَامِ كُلَّهُ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ»[۶].

آثار جاهلیتافکار و عقاید خرافی) را در میان مردم نابود کن و سنن اسلام را از خرد و کلان (که همان دعوت به تعقل است) زنده ساز. همچنین به مردم فرمود: «كُلُّ مَأْثُرَةٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيَّ»[۷]. تمامی آثار (باطل و نادرست) دوره جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و بی‌اعتبار است).

قرآن کریم، از پیامبر با نام‌های برجسته‌ای چون رسول، داعی، شاهد و مزکّی یاد کرده است. «مزکّی» از ماده زکی و به معنای گام برداشتن آن حضرت در مسیر رشد و تربیت فکری جامعه است. اندیشمندان، خرافه‌زدایی را مهم‌ترین عامل رشد فکری می‌دانند. ازاین رو، ذهنی که گرفتار خرافه باشد، نمی‌تواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگ‌ترین مانع در مسیر اندیشیدن است. مهم‌ترین کاری که پیامبر اسلام برای رشد فکری جامعه انجام داد، برقراری درست پیوندها بود. ایشان هرگز اجازه نمی‌داد پندار، جایگزین حقیقت شود. بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصداق‌های خرافه، رهنمودهای لازم را مطرح می‌کرد. در فصل پیشین، نمونه‌هایی از آن را بیان کردیم.[۸]

برخورد عملی با خرافه

مبارزه آن حضرت با خرافات، به ویژه با شرک و بت‌پرستی، منحصر به دوره رسالتش نبود، بلکه آن حضرت در کودکی و نوجوانی‌اش هم با خرافه‌ها مبارزه می‌کرد. ابن عباس از حلیمه سعدیه نقل می‌کند که می‌گفت: وقتی محمد (ص) به سه سالگی رسید، روزی گفت: مادر چه شده است که برادرانم (برادران رضاعی) را در روز نمی‌بینم؟ جواب دادم: آنها گوسفندان را به صحرا می‌برند. گفت: پس چرا من نتوانم همراه آنها بروم؟ گفتم: دوست داری همراه آنها بروی؟ پاسخ داد: آری. فردای آن روز روغن بر موی وی مالیدم و سرمه به چشمانش زدم و به گردنش یک مهره یمانی که در نخ کشیده بودم، آویزان کردم (که به زعم خودم، او را از شر جن نگه دارد). محمد (ص) مهره را از گردن باز کرد و گفت: «مَهْلًا يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ مَعِي مَنْ يَحْفَظُنِي»؛ دست نگه دار مادرم! همراه من کسی است که در همه حال مرا حفظ می‌کند[۹].

پیامبر با هرگونه باور خرافی که در جاهلیت رواج داشت، مخالف بود و آن را با توحید ناسازگار می‌دانست. وقتی رسول خدا (ص) با خرافه‌ای رو به رو می‌شد، از کنار آن نمی‌گذشت، بلکه برای نابودی خرافه می‌کوشید. برای نمونه، زمانی که فرزندش ابراهیم از دنیا رفت، خسوف شد. مردم علت گرفتگی خورشید را مرگ ابراهیم دانستند. این تفکر ظاهراً به سود پیامبر بود و به گفته برخی اندیشمندان جا داشت پیامبر آن را تأیید و از آن بهره‌برداری کند[۱۰]، ولی پیامبر اکرم (ص) به رشد انسان‌ها می‌اندیشید و هدفش مطرح کردن حقایق بود. او می‌دانست که باور بی‌اساس و به دور از حقیقت، اصل دین را زیر سؤال می‌برد و بعدها که بشر به علت حادثه‌های گیتی، از جمله خسوف پی ببرد، اعتبار دین و رسالت نبوی آسیب می‌بیند. بر این اساس، این اندیشه را خرافی دانست و فرمود: «إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَ إِنَّهُمَا لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذلِكَ فَادْعُوا اللَّهَ وَ كَبِّروُا وَ صَلُّوا حَتّى يَكْشِفَ مَا بِكُمْ»[۱۱].

خورشید و ماه، دو نشانه از نشانه‌های پروردگارند و خسوف و کسوف این دو به مرگ و حیات کسی ارتباط ندارد. هرگاه این دو حادثه رخ داد، خدا را یاد کنید. کبریایی او را بر زبان آورید و نماز گزارید تا این حادثه جوّی برطرف شود.[۱۲]

دعوت به خردورزی

فرهنگ اسلام، دین‌داری بدون آگاهی و شناخت را بی‌ارزش می‌داند و باور مبتنی بر برهان‌های محکم و استوار را به رسمیت می‌شناسد. بر این اساس، قرآن کریم، انسان‌های نادانی را که درباره امور اعتقادی نمی‌اندیشند، به جانورانی کر و کور تشبیه می‌کند[۱۳] و در آیه‌های بسیاری، مردم به اندیشیدن و تعقل دعوت شده‌اند[۱۴].

پیامبر گرامی اسلام نیز بر اهمیت کاربرد اندیشه در زندگی آدمی تأکید کرده است و می‌فرماید: «لَا عِبَادَةَ كَالتَّفَكُّرِ»؛ «هیچ عبادتی برتر از اندیشه کردن نیست»[۱۵]. در جایی دیگر نیز می‌فرماید: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةً»؛ «یک ساعت اندیشیدن بر شصت سال عبادت برتری دارد»[۱۶]. ایشان عقل را بهترین آفریده خدا می‌داند و می‌فرماید: «مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ»؛ «خداوند چیزی را بهتر از عقل، میان بندگان خویش قسمت نکرده است»[۱۷]. یا در جایی می‌فرماید: «أَكْثِرُوا التَّفَكُّرِ»؛ «زیاد بیندیشید»[۱۸]. همچنین می‌فرماید: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ»؛ «کسی که خردمند نیست، دین ندارد»[۱۹].

این روایت‌ها، دلیل روشنی بر مبارزه آن حضرت با خرافات است. پیامبر از انسان‌ها می‌خواهد تا در پرتو عقل و فکر، از آسیب اوهام و خرافات در امان بمانند.[۲۰]

اعلام برادری و برابری انسان‌ها

اسلام، باور واهی برتری قومی و قبیله‌ای را باطل دانسته و اندیشه برابری انسان‌ها را مطرح کرده است و تنها معیار برتری را پرهیزکاری می‌داند: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۲۱].

وجود استعاره‌های جذاب در سخنان ارزشمند رسول گرامی اسلام نشانه این است که فرهنگ اسلام، اندیشه‌های خرافی، برتری نژادی و قومی را مردود می‌شمارد و مبارزه با آنها را جزو وظایف مهم می‌داند. پیامبر اعظم (ص) بارها درباره برابری و برادری انسان‌ها سخن گفته است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. «النَّاسُ كُلُّهُمْ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْطِ» «همه مردم همانند دانه‌های یک شانه برابر و یکسانند»[۲۲].
  2. «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكى بَعْضُهُمْ تَدَاعَى سائِرُهُمْ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى»[۲۳]. «مثل انسان‌های مؤمن خداشناس در دوستی و مهربانی، چونان اعضای یک تن است که وقتی یکی از ایشان رنجور می‌شود، دیگران را بیدارخوابی و تب فرا می‌گیرد».
  3. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ... لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ إِلَّا بِالتَّقْوَى»[۲۴] «ای مردم! همگی شما فرزندان آدم هستید و آدم، خود از خاک آفریده شده است... عرب بر غیرعرب جز به پرهیزکاری و فرمانبری خداوند برتری ندارد».
  4. «كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ» «ای بندگان خدا! همچنان که پروردگارتان فرمان داده است، با هم برادر باشید»[۲۵].[۲۶]

خرافه‌زدایی

از جمله عوامل پیدایش تهیدستی پاره‌ای از خرافات حاکم بر افکار و اندیشه‌های مردم است که می‌باید برای فقرزدایی از زندگی به مقابلۀ با آن پرداخت؛ چنان‌که بر اساس گزارش‌های مضبوط در منابع روایی و تاریخی حضرات معصومین(ع) به مقابلۀ با آن می‌پرداخته‌اند و توانمندان از مردم را به کار و تلاش ترغیب می‌کرده‌اند؛ از جمله گزارش کرده‌اند روزی پیامبر در میان شماری از اصحاب خود نشسته بود. جوانی قوی و نیرومند را دید که از صبح به کار و تلاش می‌پرداخت تا در معاش خود درمانده نگردد. اصحاب آن حضرت گفتند: «وای بر این جوان که جوانی و قوّتش را در راه غیرخدا از دست می‌دهد. حضرت فرمود: هرگز چنین نگویید! زیرا او اگر تلاش می‌کند تا از درخواست و تقاضای کمک مالی از دیگران بی‌نیاز شود، کارش در راه خداست و اگر کار می‌کند تا پدر و مادر ناتوان خود یا فرزندان و اهل و عیالش را بی‌نیاز کند و زندگی آنان را تأمین نماید، باز هم در راه خداست؛ اما اگر سعی و تلاش می‌کند تا اموالی به دست آورد و با آن تفاخر کند و به جمع‌کردن ثروت بپردازد، در راه شیطان است»[۲۷]؛ همچنین آن حضرت در ملاقات با گروهی از صوفیان نیز اتکای بیش از حدّ به دعا را در تأمین نیازهای زندگی تقبیح کرد و آنان را بر کار و تلاش ترغیب نمود و فرمود: دعای چند گروه مستجاب نمی‌شود که از جملۀ آنها است مردی که در خانه بنشیند و برای امرارِ معاش از منزل خود خارج نشود و تنها دست به دعا بلند کند و بگوید: خدایا روزی‌ام ده. که به او از جانب حق خطاب می‌شود: بنده من! آیا راهی برای کسب روزی تو نگشودم! آیا اعضا و جوارح سالم برای حرکت در زمین به تو ندادم؟ من راه عذر را بر تو بستم تا سر بار خویشاوندانت نباشی[۲۸].

آن حضرت حتی پس از نزول آیه شریفه ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[۲۹] و شنیدن خبر گروهی از صحابه که کار را ترک کرده و در خانه را به روی خود بسته، به عبادت پرداخته بودند، شخصی نزد آنان فرستاد و جویای علت گردید. آنان پاسخ دادند: چون خداوند متعال روزی ما را تکفل کرده است، ما کار و تلاش را رها کرده‌ایم و به عبادت روی آورده‌ایم. رسول خدا فرمود: هر کس چنین کند، دعایش به اجابت نمی‌رسد و روزی او تأمین نمی‌شود بر شما باد به کار[۳۰]. پس اسلام مردم را به کار و تلاش فرا خوانده است و با التفات به ارزش و جایگاه دعا و بلکه دعوت به آن، دعا را برای تأمین نیازهای زندگی کافی ندانسته است، بلکه مردم را به کار و فعالیت در برآوردن نیازهای زندگی دعوت کرده است و کار و تلاش را بر اساس برخی از روایات برابر با جهاد در راه خدا قرار داده است.[۳۱]

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۹۲.
  2. سیری در سیره نبوی، ص۱۳۶.
  3. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۶۹.
  4. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  5. نک: لغت‌نامه دهخدا، ج۷، ص۲۷۵۰، ماده «اصر».
  6. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۶؛ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۴۱۲.
  7. سیره ابن هشام، ج۳، ص۴۱۲.
  8. فتاحی‌زاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی ص ۵۳.
  9. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۹۲.
  10. نک: مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۱۳۶- ۱۳۹.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۳، ص۴۶۳.
  12. فتاحی‌زاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی ص ۵۵.
  13. نک: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  14. نک: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷؛ ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ «از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است و از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را؛ این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
  15. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.
  16. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.
  17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۱، ص۱۷ - ۱۹، کتاب العقل و الجهل.
  18. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۳۲۲ - ۴۳۶.
  19. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۶۰.
  20. فتاحی‌زاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی ص ۵۶.
  21. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  22. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۴۱۸، ح۱۹۷۲.
  23. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۵۶۱، ح۲۷۱۲.
  24. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۴.
  25. نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص۴۱۸، ح۱۹۷۶.
  26. فتاحی‌زاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی ص ۵۷.
  27. ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۳، ص۱۴۰.
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.
  29. «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید * و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۲-۳.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۴.
  31. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۶۰.