الهام در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = الهام
| موضوع مرتبط = الهام
| عنوان مدخل  = [[الهام]]
| عنوان مدخل  = الهام
| مداخل مرتبط = [[الهام در قرآن]] - [[الهام در علوم قرآنی]] - [[الهام در حدیث]] - [[الهام در کلام اسلامی]] - [[الهام در اخلاق اسلامی]] - [[الهام در معارف دعا و زیارات]] - [[الهام در معارف و سیره سجادی]] - [[الهام در معارف و سیره رضوی]]
| مداخل مرتبط = [[الهام در قرآن]] - [[الهام در علوم قرآنی]] - [[الهام در حدیث]] - [[الهام در کلام اسلامی]] - [[الهام در اخلاق اسلامی]] - [[الهام در معارف دعا و زیارات]] - [[الهام در معارف و سیره سجادی]] - [[الهام در معارف و سیره رضوی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==معناشناسی==
== معناشناسی ==
اصطلاحی [[کلامی]] و [[عرفانی]]، به معنای القای معنا، [[معرفت]] یا انجام دادن فعلی در [[درون انسان]] از جانب [[خداوند]] یا [[فرشته]]. [[الهام]] از ماده «ل‌ه‌م» است که در شکل ثلاثی مجرد آن به معنای بلعیدن است<ref>جمهرة اللغة، ج۲، ص۹۸۷؛ صحاح اللغة، ج۵، ص۲۰۳۶؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.</ref>. به نظر می‌رسد که این واژه ابتدا به بلعیدن و فرو بردن [[غذا]] و [[امور مادی]] اختصاص داشته و به مرور [[زمان]] توسعه معنایی یافته و القای امور غیر مادی در نفس را نیز شامل شده است و صورت ثلاثی مزید آن در باب [[افعال]] به القای امور غیر مادی در نفس اختصاص یافته است. از این‌روست که بیشتر اهل لغت «الهام» را القای در نفس دانسته‌اند<ref>صحاح اللغة، ج۵، ص۲۰۳۷؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱؛ معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۲۱۷.</ref>. هر چند در اصل معنای لغوی «الهام»، سنخ [[القا]] (ربّانی، مَلَکی یا [[شیطانی]] بودن)، مشخص نشده است، با این همه برخی از اهل لغت معتقدند تنها القایی را می‌توان «الهام» دانست که از جانب [[خدا]] و [[فرشتگان]] باشد<ref>تاج العروس، ج۱۷، ص۶۷۰؛ المفردات، ص۷۴۸.</ref>. البته این مطلب با توجه به کاربرد [[قرآنی]] این کلمه<ref>{{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}} «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref> بیان شده است. برخی برای تفکیک القای شیطانی از القای ربانی - ملکی از تعبیر «[[وسوسه]]» و «[[وسواس]]» استفاده کرده‌اند و از به کار بردن تعبیر «الهام» برای این سنخ القائات [[امتناع]] ورزیده‌اند<ref>شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۴، ص۱۷۷۵؛ تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۵، ص۲۲۹ - ۲۳۰.</ref>. این تفکیک، خاص معنای اصطلاحی است و مطرح کردن آن در حوزه لغت، خلط معنای لغوی و اصطلاحی است. الهام با [[وحی]] از حیث لغوی و اصطلاحی [[ارتباط]] معنایی دارد. این منظور [[معتقد]] است الهام، نوعی وحی است که خاص [[بندگان]] خداوند است و ایشان را از افعال [[ناپسند]] دور می‌دارد و به [[کارهای نیک]] برمی‌انگیز‌اند<ref>لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵.</ref>. با مقایسه معنای لغوی [[الهام]] و [[وحی]] در می‌یابیم که الهام اخص از وحی است؛ زیرا الهام به معنای القای در نفس است و وحی به معنی مطلق [[القا]]<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۷۹.</ref>. البته معنای اصطلاحی این دو واژه با هم شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند.
اصطلاحی [[کلامی]] و [[عرفانی]]، به معنای القای معنا، [[معرفت]] یا انجام دادن فعلی در [[درون انسان]] از جانب [[خداوند]] یا [[فرشته]]. [[الهام]] از ماده «ل‌ه‌م» است که در شکل ثلاثی مجرد آن به معنای بلعیدن است<ref>جمهرة اللغة، ج۲، ص۹۸۷؛ صحاح اللغة، ج۵، ص۲۰۳۶؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.</ref>. به نظر می‌رسد که این واژه ابتدا به بلعیدن و فرو بردن [[غذا]] و [[امور مادی]] اختصاص داشته و به مرور [[زمان]] توسعه معنایی یافته و القای امور غیر مادی در نفس را نیز شامل شده است و صورت ثلاثی مزید آن در باب [[افعال]] به القای امور غیر مادی در نفس اختصاص یافته است. از این‌روست که بیشتر اهل لغت «الهام» را القای در نفس دانسته‌اند<ref>صحاح اللغة، ج۵، ص۲۰۳۷؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱؛ معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۲۱۷.</ref>. هر چند در اصل معنای لغوی «الهام»، سنخ [[القا]] (ربّانی، مَلَکی یا [[شیطانی]] بودن)، مشخص نشده است، با این همه برخی از اهل لغت معتقدند تنها القایی را می‌توان «الهام» دانست که از جانب [[خدا]] و [[فرشتگان]] باشد<ref>تاج العروس، ج۱۷، ص۶۷۰؛ المفردات، ص۷۴۸.</ref>. البته این مطلب با توجه به کاربرد [[قرآنی]] این کلمه<ref>{{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}} «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref> بیان شده است. برخی برای تفکیک القای شیطانی از القای ربانی - ملکی از تعبیر «[[وسوسه]]» و «[[وسواس]]» استفاده کرده‌اند و از به کار بردن تعبیر «الهام» برای این سنخ القائات [[امتناع]] ورزیده‌اند<ref>شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۴، ص۱۷۷۵؛ تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۵، ص۲۲۹ - ۲۳۰.</ref>. این تفکیک، خاص معنای اصطلاحی است و مطرح کردن آن در حوزه لغت، خلط معنای لغوی و اصطلاحی است. الهام با [[وحی]] از حیث لغوی و اصطلاحی [[ارتباط]] معنایی دارد. این منظور [[معتقد]] است الهام، نوعی وحی است که خاص [[بندگان]] خداوند است و ایشان را از افعال [[ناپسند]] دور می‌دارد و به [[کارهای نیک]] برمی‌انگیز‌اند<ref>لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵.</ref>. با مقایسه معنای لغوی [[الهام]] و [[وحی]] در می‌یابیم که الهام اخص از وحی است؛ زیرا الهام به معنای القای در نفس است و وحی به معنی مطلق [[القا]]<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۷۹.</ref>. البته معنای اصطلاحی این دو واژه با هم شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند.


معنای مشهور و مصطلح الهام، وسعت معنای لغوی آن را ندارد و عبارت است از نوع خاصی از القائات [[الهی]] - ملکی بر [[قلب]] برخی از [[خواص]] [[انسان‌ها]] از جمله [[اولیای الهی]] و [[امامان معصوم]]{{عم}} که از طرق متعارف ([[عقل]]، [[حس]]، [[گواهی]] و...) قابل تحصیل نیست<ref>جامع العلوم، ج۱، ص۱۵۶؛ کتاب التعریفات، ص۱۵؛ الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۳۹؛ قوت القلوب، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. بر این اساس بسیاری از مواردی که در [[قرآن]] از وحی و [[علم موهوبی]] الهی سخن رفته است، زیر [[پوشش]] این تعریف از الهام قرار می‌گیرد. وحی به [[مادر حضرت موسی]]{{ع}}<ref>{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}} «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷؛ {{متن قرآن|إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى}} «آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم» سوره طه، آیه ۳۸.</ref>، [[سخن گفتن]] [[ملائکه]] با [[حضرت مریم]]{{س}}<ref>{{متن قرآن| إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ}} «آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیک‌شدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref> و علم موهوبی [[حضرت خضر]]{{ع}}<ref>{{متن قرآن| فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا}} «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.</ref> از این شمار است.  
معنای مشهور و مصطلح الهام، وسعت معنای لغوی آن را ندارد و عبارت است از نوع خاصی از القائات [[الهی]] - ملکی بر [[قلب]] برخی از [[خواص]] [[انسان‌ها]] از جمله [[اولیای الهی]] و [[امامان معصوم]] {{عم}} که از طرق متعارف ([[عقل]]، [[حس]]، [[گواهی]] و...) قابل تحصیل نیست<ref>جامع العلوم، ج۱، ص۱۵۶؛ کتاب التعریفات، ص۱۵؛ الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۳۹؛ قوت القلوب، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. بر این اساس بسیاری از مواردی که در [[قرآن]] از وحی و [[علم موهوبی]] الهی سخن رفته است، زیر [[پوشش]] این تعریف از الهام قرار می‌گیرد. وحی به [[مادر حضرت موسی]] {{ع}}<ref>{{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}} «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷؛ {{متن قرآن|إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى}} «آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم» سوره طه، آیه ۳۸.</ref>، [[سخن گفتن]] [[ملائکه]] با [[حضرت مریم]] {{س}}<ref>{{متن قرآن| إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ}} «آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیک‌شدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref> و علم موهوبی [[حضرت خضر]] {{ع}}<ref>{{متن قرآن| فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا}} «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.</ref> از این شمار است.  


== الهام منبع علم معصوم ==
== الهام منبع علم معصوم ==
در روایت‌های [[معصومان]]{{عم}} نیز [[الهام]] شعبه مهمی از [[دانش]] [[امامان]] معصوم‌{{عم}} دانسته شده و از آن به بیان‌های مختلفی از جمله «در [[دل]] افتادن»، «در گوش اثر کردن» و... تعبیر شده است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref>. در برخی روایت‌های دیگر نیز از [[محدث]] بودن تمام امامان{{عم}} سخن رفته است<ref>بصائر الدرجات، ص۳۱۹؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۶۷.</ref>. بر اساس آنچه از [[روایت‌ها]] به دست می‌آید محدث کسی را گویند که صدای [[فرشته]] را می‌شنود؛ اما او را [[مشاهده]] نمی‌کند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. در واقع، [[تحدیث]]» گونه ای الهام است که [[القا]] در آن از طریق فرشته صورت می‌پذیرد و این القایی است غیر [[حسی]] و از طریق [[قلب]] و خاص شخص محدَّث<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۲، ص۴۵۰؛ المیزان، ج۳، ص۲۲۰ – ۳۲۱.</ref>. [[امام رضا]]{{ع}} نیز محدَّث‌بودن را از علامات امام‌بودن دانسته است<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۱۳؛ معانی الأخبار، ص۱۰۲.</ref>. ایشان صراحتاً از اینکه به [[امام]] الهام می‌شود، سخن می‌گویند. شخصی از امام رضا{{ع}} می‌پرسد امام چه وقت می‌داند امام است؟ آن [[زمان]] که به وی خبر رسد که امام سابق در گذشته، یا همان وقت [[وفات]]؟ مثل اینکه [[امام کاظم]]{{ع}} در [[بغداد]] وفات یافت و شما در [[مدینه]] بودید. امام رضا{{ع}} به او پاسخ داد: «امام بعد، همان‌گاه که امام قبل از [[دنیا]] برود می‌داند که امام است». آن شخص از امام پرسید [[آگاهی امام]] از این امر به چه وسیله ای است. ایشان فرمود: «[[خداوند متعال]] به او الهام می‌کند»<ref>الکافی، ج۱، ص۳۸۱.</ref>. با این توضیحات دانسته می‌شود که برای امام اصناف [[الهامات]] ربّانی و مَلَکی وجود دارد و ایشان از این طرق آگاهی‌های بسیاری را به دست می‌آورند. یکی از مهم‌ترین مباحث مطرح شده در بحث [[الهام]]، تشخیص [[الهامات]] [[الهی]] از غیر آن است. چنان‌که از برخی [[روایت‌ها]] به دست می‌آید در [[عصر ائمه]]{{عم}} نیز برخی این [[پرسش]] را مطرح می‌کرده‌اند که آیا برای تشخیص الهام ربّانی از [[شیطانی]] معیاری وجود دارد، یا نه و آیا برای [[امام]] شاخصی برای تشخیص موجود است<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۷، ۲۷۱.</ref>؟ اینکه القائات می‌تواند منشأ و مبدأیی غیر الهی داشته باشد، سخنی است که در بافت [[باورها]] و [[معتقدات]] [[اعراب]] سابقه‌ای طولانی داشته است. [[شعر]] [[شاعران]] بزرگ [[عرب]]، الهامات برخی از اجنّه دانسته می‌شد و هر شاعر برای خود جنّی داشت که به وی القای شعر می‌کرد. شاعرانی چون [[میمون]] بن [[قیس]]، [[حسان بن ثابت]] و ابوالنجم صراحتاً از [[ارتباط]] خود با اجنّه و بهره‌جستن از القائات ایشان سخن می‌گفتند و به واسطه داشتن چنین ارتباطی به دیگران [[فخر]] می‌فروختند<ref>دیوان الأعشی الکبیر، ص۲۲۱؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۴۲۴- ۴۲۵.</ref>.
در روایت‌های [[معصومان]] {{عم}} نیز [[الهام]] شعبه مهمی از [[دانش]] [[امامان]] معصوم‌{{عم}} دانسته شده و از آن به بیان‌های مختلفی از جمله «در [[دل]] افتادن»، «در گوش اثر کردن» و... تعبیر شده است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref>. در برخی روایت‌های دیگر نیز از [[محدث]] بودن تمام امامان {{عم}} سخن رفته است<ref>بصائر الدرجات، ص۳۱۹؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۶۷.</ref>. بر اساس آنچه از [[روایت‌ها]] به دست می‌آید محدث کسی را گویند که صدای [[فرشته]] را می‌شنود؛ اما او را [[مشاهده]] نمی‌کند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. در واقع، [[تحدیث]]» گونه ای الهام است که [[القا]] در آن از طریق فرشته صورت می‌پذیرد و این القایی است غیر [[حسی]] و از طریق [[قلب]] و خاص شخص محدَّث<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۲، ص۴۵۰؛ المیزان، ج۳، ص۲۲۰ – ۳۲۱.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} نیز محدَّث‌بودن را از علامات امام‌بودن دانسته است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۱۳؛ معانی الأخبار، ص۱۰۲.</ref>. ایشان صراحتاً از اینکه به [[امام]] الهام می‌شود، سخن می‌گویند. شخصی از امام رضا {{ع}} می‌پرسد امام چه وقت می‌داند امام است؟ آن [[زمان]] که به وی خبر رسد که امام سابق در گذشته، یا همان وقت [[وفات]]؟ مثل اینکه [[امام کاظم]] {{ع}} در [[بغداد]] وفات یافت و شما در [[مدینه]] بودید. امام رضا {{ع}} به او پاسخ داد: «امام بعد، همان‌گاه که امام قبل از [[دنیا]] برود می‌داند که امام است». آن شخص از امام پرسید [[آگاهی امام]] از این امر به چه وسیله ای است. ایشان فرمود: «[[خداوند متعال]] به او الهام می‌کند»<ref>الکافی، ج۱، ص۳۸۱.</ref>. با این توضیحات دانسته می‌شود که برای امام اصناف [[الهامات]] ربّانی و مَلَکی وجود دارد و ایشان از این طرق آگاهی‌های بسیاری را به دست می‌آورند. یکی از مهم‌ترین مباحث مطرح شده در بحث [[الهام]]، تشخیص [[الهامات]] [[الهی]] از غیر آن است. چنان‌که از برخی [[روایت‌ها]] به دست می‌آید در [[عصر ائمه]] {{عم}} نیز برخی این [[پرسش]] را مطرح می‌کرده‌اند که آیا برای تشخیص الهام ربّانی از [[شیطانی]] معیاری وجود دارد، یا نه و آیا برای [[امام]] شاخصی برای تشخیص موجود است<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۷، ۲۷۱.</ref>؟ اینکه القائات می‌تواند منشأ و مبدأیی غیر الهی داشته باشد، سخنی است که در بافت [[باورها]] و [[معتقدات]] [[اعراب]] سابقه‌ای طولانی داشته است. [[شعر]] [[شاعران]] بزرگ [[عرب]]، الهامات برخی از اجنّه دانسته می‌شد و هر شاعر برای خود جنّی داشت که به وی القای شعر می‌کرد. شاعرانی چون [[میمون]] بن [[قیس]]، [[حسان بن ثابت]] و ابوالنجم صراحتاً از [[ارتباط]] خود با اجنّه و بهره‌جستن از القائات ایشان سخن می‌گفتند و به واسطه داشتن چنین ارتباطی به دیگران [[فخر]] می‌فروختند<ref>دیوان الأعشی الکبیر، ص۲۲۱؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۴۲۴- ۴۲۵.</ref>.


اینکه برخی از مخاطبان نخستین [[قرآن]]، آن را در شمار شعر شاعران و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را از جمله مرتبطان با اجنّه ([[مجنون]]) می‌دانستند<ref>{{متن قرآن| وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ}} «و می‌گفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟» سوره صافات، آیه ۳۶؛ {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}} «بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۳۰.</ref>، در این زمینه [[فرهنگی]] باید [[درک]] شود. [[اعراب جاهلی]] هر چند در اصل القای برخی امور از [[عالم غیب]] تردیدی نداشتند؛ اما تنها به ارتباط میان اجنّه و [[شیاطین]] با انسان‌های خاص (مانند شاعران) قائل بودند و هرگونه ارتباط ماورایی را در این رابطه درک می‌کردند ولی عموماً منکر القائات ربانی و ارتباط [[فرشتگان]] با [[انسان‌ها]] بودند<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۳۱۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۶.</ref> و حتی چنان‌که قرآن می‌فرماید<ref>{{متن قرآن| وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ}} «و میان او و پریان، خویشی نهادند و بی‌گمان پریان می‌دانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر می‌آورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.</ref>، تمایز میان [[خداوند]] و جنّیان را [[درک]] نمی‌کردند. پس از آنکه [[اسلام]] امکان [[ارتباط]] [[خدا]] و [[فرشتگان]] را با برخی انسان‌های خاص بیان داشت، کسانی که به امکان ارتباط [[بشر]] با اجنه و [[شیاطین]] [[باور]] داشتند و یا دست‌کم از آن مطّلع بودند، از وجوه تمایز القائات این موجودات [[پرسش]] نمودند. در برخی [[روایت‌ها]] وارد شده که برخی از هم عصران [[ائمه]]{{عم}} از ایشان در این باب پرسش می‌کردند و ایشان به این اشاره می‌کردند که صاحب [[الهام]] از ناحیه خداوند [[توفیق]] درک تفاوت الهام ربّانی و [[شیطانی]] را خواهد یافت و امکان [[خطا]] در این باب وجود ندارد<ref>خدا و انسان در قرآن، ص۲۱۵ – ۲۲۰.</ref>. در برخی روایت‌ها نیز بیان شده که خداوند به صاحب چنین الهاماتی [[سکینه]] و وقاری می‌دهد که بر اساس آن درک می‌کند که منشأ الهاماتش [[الهی]] است و نه شیطانی<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. آنچه از بیان [[امام رضا]]{{ع}} درباره مفهوم «سکینه» استفاده می‌شود، این است که آنچه در روایت‌ها «سکینه» خوانده می‌شود، تنها حالتی احساسی در فرد نیست و [[توانایی]] معرفت‌بخشی نیز در آن موجود است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. شخص صاحب سکینه واجد دانشی است که [[الهامات]] الهی را از الهامات غیر الهی تمییز می‌دهد<ref>المیزان، ج۳، ص۲۲۱.</ref>.  
اینکه برخی از مخاطبان نخستین [[قرآن]]، آن را در شمار شعر شاعران و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را از جمله مرتبطان با اجنّه ([[مجنون]]) می‌دانستند<ref>{{متن قرآن| وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ}} «و می‌گفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟» سوره صافات، آیه ۳۶؛ {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}} «بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۳۰.</ref>، در این زمینه [[فرهنگی]] باید [[درک]] شود. [[اعراب جاهلی]] هر چند در اصل القای برخی امور از [[عالم غیب]] تردیدی نداشتند؛ اما تنها به ارتباط میان اجنّه و [[شیاطین]] با انسان‌های خاص (مانند شاعران) قائل بودند و هرگونه ارتباط ماورایی را در این رابطه درک می‌کردند ولی عموماً منکر القائات ربانی و ارتباط [[فرشتگان]] با [[انسان‌ها]] بودند<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۳۱۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۶.</ref> و حتی چنان‌که قرآن می‌فرماید<ref>{{متن قرآن| وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ}} «و میان او و پریان، خویشی نهادند و بی‌گمان پریان می‌دانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر می‌آورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.</ref>، تمایز میان [[خداوند]] و جنّیان را [[درک]] نمی‌کردند. پس از آنکه [[اسلام]] امکان [[ارتباط]] [[خدا]] و [[فرشتگان]] را با برخی انسان‌های خاص بیان داشت، کسانی که به امکان ارتباط [[بشر]] با اجنه و [[شیاطین]] [[باور]] داشتند و یا دست‌کم از آن مطّلع بودند، از وجوه تمایز القائات این موجودات [[پرسش]] نمودند. در برخی [[روایت‌ها]] وارد شده که برخی از هم عصران [[ائمه]] {{عم}} از ایشان در این باب پرسش می‌کردند و ایشان به این اشاره می‌کردند که صاحب [[الهام]] از ناحیه خداوند [[توفیق]] درک تفاوت الهام ربّانی و [[شیطانی]] را خواهد یافت و امکان [[خطا]] در این باب وجود ندارد<ref>خدا و انسان در قرآن، ص۲۱۵ – ۲۲۰.</ref>. در برخی روایت‌ها نیز بیان شده که خداوند به صاحب چنین الهاماتی [[سکینه]] و وقاری می‌دهد که بر اساس آن درک می‌کند که منشأ الهاماتش [[الهی]] است و نه شیطانی<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. آنچه از بیان [[امام رضا]] {{ع}} درباره مفهوم «سکینه» استفاده می‌شود، این است که آنچه در روایت‌ها «سکینه» خوانده می‌شود، تنها حالتی احساسی در فرد نیست و [[توانایی]] معرفت‌بخشی نیز در آن موجود است<ref>الکافی، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. شخص صاحب سکینه واجد دانشی است که [[الهامات]] الهی را از الهامات غیر الهی تمییز می‌دهد<ref>المیزان، ج۳، ص۲۲۱.</ref>.  


== الهام در سخنان [[امام رضا]] {{ع}} ==
== الهام در سخنان [[امام رضا]] {{ع}} ==
از [[سخنان امام رضا]]{{ع}}، شباهت‌ها و تفاوت‌های [[پیامبران]] و [[امامان]] از جهت [[ارتباط با عالم غیب]] و دریافت آگاهی‌های نهانی از آن و فرق میان [[وحی]] و الهام نیز دانسته می‌شود. به بیان ایشان فرق میان [[رسول]] و [[نبی]] و [[امام]] این است که [[فرشته وحی]] بر رسول نازل می‌شود و سخن خداوند را به او ارائه می‌کند در حالی‌که رسول نیز [[فرشته]] را می‌بیند و سخنش را می‌شنود، فارغ از اینکه این وقایع در [[خواب]] باشد یا [[بیداری]]، اما در الهام، امام آن سخنان را می‌شنود و شخص را نمی‌بیند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. از [[سخن امام]] استفاده می‌شود که میان [[وحی]] [[انبیا]] و [[الهام]] [[ائمه]]{{عم}} در عین وجود برخی شباهت‌ها، تفاوت‌هایی نیز وجود دارد. این مطلبی است که برخی عرفای [[شیعی]] نیز صراحتاً بدان [[اذعان]] کرده‌اند. [[سید حیدر آملی]] [[معتقد]] است همان‌گونه که [[نبی]] غیر از [[ولیّ]] است، وحی نیز غیر از الهام است و نسبت به آن ضعیف‌تر است، هر چند نسبت به [[رؤیا]] قوی‌تر است<ref>تفسیر المحیط الأعظم، ج۱، ص۴۷۵.</ref>. ضعیف‌تر دانستن الهام از وحی به جهت این است که الهام، صرف [[کشف]] [[معنوی]] است، در حالی‌که وحی، علاوه بر کشف معنوی، متضمن کشف صوری است و صاحب وحی علاوه بر [[ادراک]] محتوای [[پیام]] از طریق [[قلب]]، آورنده آن را نیز آشکارا به چشم [[باطن]] [[مشاهده]] می‌کند<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و این همان مطلبی است که در [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} بدان اشاره شد. تفاوت [[حقیقت وحی]] و الهام همان‌گونه که گفته شد در شدت و [[ضعف]] کشفی است که در این دو واقع می‌شود. عمده تفاوت الهام و وحی در [[ارتباط]] با کسانی است که مخاطبان پیام الهی‌اند. در الهام، مخاطب [[پیام الهی]] محدود است و گاه در همان شخص گیرنده الهام منحصر می‌ماند، اما در وحی دایره مخاطبان بسیار گسترده‌تر است و آنچه محتوای وحی را تشکیل می‌دهد در ارتباط با خیل عظیمی است و باید از حیث حجت‌بودن و عدم ورود [[خطا]] در آن تضمین شده باشد؛ زیرا محتوای آن در اغلب موارد مصدر [[تشریع]] برای همگان و متضمن امور الزام‌آور است. از این‌روست که باب وحی پس از [[پیامبر خاتم]] بسته می‌شود، اما باب الهام همواره گشوده است<ref>جامع الأسرار، ص۴۵۳- ۴۵۶؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۷۷۶؛ الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. سید حیدر آملی به نقل از برخی عرفا تفاوت دیگری را میان الهام و وحی بیان می‌کند. بر اساس بیان وی منشأ وحی، [[عقل]] کلی است، در حالی‌که منشأ [[الهام]]، نفس کلی است. همچنین [[وحی]] و [[دانش]] [[نبوی]] اثر [[فیض]] مستقیم [[الهی]] است، در حالی‌که الهام و [[علم لدنّی]] ولی [[اللّه]]، اثر وحی است<ref>جامع الأسرار، ص۴۴۸ – ۴۵۳.</ref>. نکته قابل توجه در [[احادیث]] [[معصومان]]{{عم}} این است که ایشان برای جلوگیری از خلط میان وحی و الهام و برخی [[سوء]] استفاده‌ها و سوء فهم‌ها علاوه بر تشریح برخی از تفاوت‌های آنها<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۷.</ref>، به این مطلب تصریح می‌کنند که وحی در [[حضرت محمد]]{{صل}} به پایان رسیده است و آنچه از [[ارتباط]] [[خدا]] با [[بندگان]] واقع می‌شود، از این سنخ نخواهد بود<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref>.
از [[سخنان امام رضا]] {{ع}}، شباهت‌ها و تفاوت‌های [[پیامبران]] و [[امامان]] از جهت [[ارتباط با عالم غیب]] و دریافت آگاهی‌های نهانی از آن و فرق میان [[وحی]] و الهام نیز دانسته می‌شود. به بیان ایشان فرق میان [[رسول]] و [[نبی]] و [[امام]] این است که [[فرشته وحی]] بر رسول نازل می‌شود و سخن خداوند را به او ارائه می‌کند در حالی‌که رسول نیز [[فرشته]] را می‌بیند و سخنش را می‌شنود، فارغ از اینکه این وقایع در [[خواب]] باشد یا [[بیداری]]، اما در الهام، امام آن سخنان را می‌شنود و شخص را نمی‌بیند<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. از [[سخن امام]] استفاده می‌شود که میان [[وحی]] [[انبیا]] و [[الهام]] [[ائمه]] {{عم}} در عین وجود برخی شباهت‌ها، تفاوت‌هایی نیز وجود دارد. این مطلبی است که برخی عرفای [[شیعی]] نیز صراحتاً بدان [[اذعان]] کرده‌اند. [[سید حیدر آملی]] [[معتقد]] است همان‌گونه که [[نبی]] غیر از [[ولیّ]] است، وحی نیز غیر از الهام است و نسبت به آن ضعیف‌تر است، هر چند نسبت به [[رؤیا]] قوی‌تر است<ref>تفسیر المحیط الأعظم، ج۱، ص۴۷۵.</ref>. ضعیف‌تر دانستن الهام از وحی به جهت این است که الهام، صرف [[کشف]] [[معنوی]] است، در حالی‌که وحی، علاوه بر کشف معنوی، متضمن کشف صوری است و صاحب وحی علاوه بر [[ادراک]] محتوای [[پیام]] از طریق [[قلب]]، آورنده آن را نیز آشکارا به چشم [[باطن]] [[مشاهده]] می‌کند<ref>شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و این همان مطلبی است که در [[روایت]] [[امام رضا]] {{ع}} بدان اشاره شد. تفاوت [[حقیقت وحی]] و الهام همان‌گونه که گفته شد در شدت و [[ضعف]] کشفی است که در این دو واقع می‌شود. عمده تفاوت الهام و وحی در [[ارتباط]] با کسانی است که مخاطبان پیام الهی‌اند. در الهام، مخاطب [[پیام الهی]] محدود است و گاه در همان شخص گیرنده الهام منحصر می‌ماند، اما در وحی دایره مخاطبان بسیار گسترده‌تر است و آنچه محتوای وحی را تشکیل می‌دهد در ارتباط با خیل عظیمی است و باید از حیث حجت‌بودن و عدم ورود [[خطا]] در آن تضمین شده باشد؛ زیرا محتوای آن در اغلب موارد مصدر [[تشریع]] برای همگان و متضمن امور الزام‌آور است. از این‌روست که باب وحی پس از [[پیامبر خاتم]] بسته می‌شود، اما باب الهام همواره گشوده است<ref>جامع الأسرار، ص۴۵۳- ۴۵۶؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۷۷۶؛ الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. سید حیدر آملی به نقل از برخی عرفا تفاوت دیگری را میان الهام و وحی بیان می‌کند. بر اساس بیان وی منشأ وحی، [[عقل]] کلی است، در حالی‌که منشأ [[الهام]]، نفس کلی است. همچنین [[وحی]] و [[دانش]] [[نبوی]] اثر [[فیض]] مستقیم [[الهی]] است، در حالی‌که الهام و [[علم لدنّی]] ولی [[اللّه]]، اثر وحی است<ref>جامع الأسرار، ص۴۴۸ – ۴۵۳.</ref>. نکته قابل توجه در [[احادیث]] [[معصومان]] {{عم}} این است که ایشان برای جلوگیری از خلط میان وحی و الهام و برخی [[سوء]] استفاده‌ها و سوء فهم‌ها علاوه بر تشریح برخی از تفاوت‌های آنها<ref>الکافی، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۷.</ref>، به این مطلب تصریح می‌کنند که وحی در [[حضرت محمد]] {{صل}} به پایان رسیده است و آنچه از [[ارتباط]] [[خدا]] با [[بندگان]] واقع می‌شود، از این سنخ نخواهد بود<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref>.


به غیر از این معنا از الهام که در [[سخنان امام رضا]]{{ع}} در ارتباط با انسان‌های خاصی (به ویژه [[امامان معصوم]]{{عم}}) مطرح شده است، معنای دیگری از الهام که عام است و به همه [[انسان‌ها]] قابل تعمیم است، دیده می‌شود. این معنا از الهام مرتبط با [[خلقت]] الهی [[انسان]] است و برای هر [[انسانی]] [[تکوین]] وجود دارد. این معنای الهام را با توجه به بیان [[امام]] می‌توان به «[[شناخت فطری]]» نیز تعبیر کرد. ایشان در ابتدای نامه‌ای ضمن [[حمد]] و [[سپاس]] الهی به این اطلاق از الهام اشاره می‌کنند. امام می‌فرماید: [[ستایش]] خدایی را که ستایش‌کردن را به بندگانش الهام فرموده و ایشان را بر [[فطرت]] [[شناخت]] [[ربوبیت]] خویش [[آفریده]] است<ref>التوحید، ص۵۶.</ref>.
به غیر از این معنا از الهام که در [[سخنان امام رضا]] {{ع}} در ارتباط با انسان‌های خاصی (به ویژه [[امامان معصوم]] {{عم}}) مطرح شده است، معنای دیگری از الهام که عام است و به همه [[انسان‌ها]] قابل تعمیم است، دیده می‌شود. این معنا از الهام مرتبط با [[خلقت]] الهی [[انسان]] است و برای هر [[انسانی]] [[تکوین]] وجود دارد. این معنای الهام را با توجه به بیان [[امام]] می‌توان به «[[شناخت فطری]]» نیز تعبیر کرد. ایشان در ابتدای نامه‌ای ضمن [[حمد]] و [[سپاس]] الهی به این اطلاق از الهام اشاره می‌کنند. امام می‌فرماید: [[ستایش]] خدایی را که ستایش‌کردن را به بندگانش الهام فرموده و ایشان را بر [[فطرت]] [[شناخت]] [[ربوبیت]] خویش [[آفریده]] است<ref>التوحید، ص۵۶.</ref>.


این کاربرد معنای الهام ناظر به تنها مورد استعمال این لفظ در [[قرآن]] است. در تنها موردی که در قرآن ماده «لهم» به کار رفته و از [[الهام الهی]] سخن رفته است، [[خداوند متعال]] از این حکایت می‌کند که [[فجور]] و [[تقوا]] را به انسان الهام کرده است<ref>{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}} «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.</ref>. علیرغم اختلاف‌نظرهایی که میان [[مفسران]] در باب چیستی و چگونگی الهام فجور و تقوا وجود دارد<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۱۳۴- ۱۳۵؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۵۸ – ۳۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۱۷۷؛ فی ظلال القرآن، ج۶ ص۳۹۱۷.</ref>، می‌توان دانست که مراد از این [[آیه]] [[شناخت فطری]] [[انسان]] از [[اعمال نیک]] و [[بدی]] است که در [[حیات]] خود می‌تواند انجام دهد. [[خداوند]] در این آیه می‌فرماید که به انسان فطرتاً این امر را آموخته، فعلی که انجام می‌دهد بد است یا [[نیک]]؛ [[فجور]] است یا [[تقوا]]، و برای او مشخص کرده که تقوا چگونه عملی، و فجور چگونه عملی است<ref>المیزان، ج۲۰، ص۲۹۸.</ref>. در واقع خداوند می‌فرماید که انسان علاوه بر دانش‌هایی که از راه تحصیل و [[آموزش]] به دست می‌آورد، واجد آگاهی‌هایی [[فطری]] است که او را در [[شناخت]] امور [[یاری]] می‌کند و به هیچ‌روی نمی‌تواند مدعی آن باشد که [[آفرینش]] وی از چنین [[فهم]] و تشخیصی خالی است و اساساً از برخی امور هیچ درکی ندارد. اگر چنین [[شناختی]] برای انسان وجود نداشت، خداوند نمی‌توانست برای انسان باید و نبایدهایی را قرار دهد؛ زیرا انسان تصوراً درکی از نیک و بد و بایسته‌ها و نبایسته‌ها نداشت تا بتواند مخاطب چنین اموری قرار گیرد. در [[قرآن]] ملازمه‌ای میان [[دعوت به دین]] [[حق]] و داشتن [[فطرت]] [[الهی]] دیده می‌شود و اساس این [[دعوت]]، داشتن چنین فطرتی دانسته می‌شود<ref>{{متن قرآن| فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. در [[سخن امام رضا]]{{ع}} نیز بر این نکته تأکید شده که [[شناخت خداوند]] و [[ربوبیت]] وی امری است فطری و هر نفسی به الهامی الهی از خداوند و قابل ستایش‌بودن وی [[آگاه]] است<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۵۱؛ الأمالی، مفید، ص۲۵۴.</ref>. از این سخن می‌توان دانست که [[الهام الهی]] چنان‌که در بحث از [[آیه]] پیش‌گفته بیان شد، منحصر در حوزه [[عقل عملی]] نیست و در حیطه [[عقل نظری]] نیز قابل طرح است و برای همه [[انسان‌ها]] آگاهی‌های نظری فطری‌ای نیز وجود دارد که می‌تواند اساس [[اندیشه‌ها]] و گرایش‌های آنان باشد که منشأ همه آنها الهام الهی است. [[امام رضا]]{{ع}} یکی از مهم‌ترین معرفت‌های نظری [[انسان]] را که همان [[شناخت خداوند]] است، در اساس خودشناختی [[فطری]] و مبتنی بر الهام الهی می‌دانند<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. از این مطلب می‌توان دانست که چرا [[معصومان]]{{عم}} برای [[اثبات وجود]] [[خداوند]] و شناساندن وی بیش از همه، انسان را به [[فطرت]] خویش ارجاع می‌دهند و از وی می‌خواهند که خداوند را از این طریق بشناسند. نقل شده که شخصی به [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} رسید و از ایشان خواست که وجود خداوند را برای وی روشن کند. [[امام]] به آن شخص فرمود: آیا تاکنون به کشتی‌ای سوار شده‌ای که دچار [[طوفان]] شود و در آن‌حال هیچ ابزار و اسبابی نتواند تو را از غرق‌شدن و [[مرگ]] برهاند؟ آن شخص جواب مثبت داد. امام به وی فرمود: آیا در آن موقعیت به این اندیشیده‌ای که چیزی می‌تواند تو را از آن ورطه [[نجات]] دهد؟ شخص باز هم پاسخ مثبت داد. امام به وی فرمود: آن چیز خداست و اوست که می‌تواند تو را نجات دهد و [[فریادرس]] تو باشد در جایی‌که هیچ [[منجی]] و فریادرسی نیست. این سخن امام صادق{{ع}} را بر اساس [[کلام امام رضا]]{{ع}} به [[نیکی]] می‌توان دریافت. شناخت خداوند امری است اصالتاً فطری و مُلهَم از خداوند و اگر فرد به علل مختلف، از [[دانش]] فطری خویش [[غافل]] نگردد، صرف [[تذکر]] برای [[درک]] وی از خداوند کافی است.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[الهام - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۴۰.</ref>
این کاربرد معنای الهام ناظر به تنها مورد استعمال این لفظ در [[قرآن]] است. در تنها موردی که در قرآن ماده «لهم» به کار رفته و از [[الهام الهی]] سخن رفته است، [[خداوند متعال]] از این حکایت می‌کند که [[فجور]] و [[تقوا]] را به انسان الهام کرده است<ref>{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}} «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.</ref>. علیرغم اختلاف‌نظرهایی که میان [[مفسران]] در باب چیستی و چگونگی الهام فجور و تقوا وجود دارد<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۱۳۴- ۱۳۵؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۵۸ – ۳۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۱۷۷؛ فی ظلال القرآن، ج۶ ص۳۹۱۷.</ref>، می‌توان دانست که مراد از این [[آیه]] [[شناخت فطری]] [[انسان]] از [[اعمال نیک]] و [[بدی]] است که در [[حیات]] خود می‌تواند انجام دهد. [[خداوند]] در این آیه می‌فرماید که به انسان فطرتاً این امر را آموخته، فعلی که انجام می‌دهد بد است یا [[نیک]]؛ [[فجور]] است یا [[تقوا]]، و برای او مشخص کرده که تقوا چگونه عملی، و فجور چگونه عملی است<ref>المیزان، ج۲۰، ص۲۹۸.</ref>. در واقع خداوند می‌فرماید که انسان علاوه بر دانش‌هایی که از راه تحصیل و [[آموزش]] به دست می‌آورد، واجد آگاهی‌هایی [[فطری]] است که او را در [[شناخت]] امور [[یاری]] می‌کند و به هیچ‌روی نمی‌تواند مدعی آن باشد که [[آفرینش]] وی از چنین [[فهم]] و تشخیصی خالی است و اساساً از برخی امور هیچ درکی ندارد. اگر چنین [[شناختی]] برای انسان وجود نداشت، خداوند نمی‌توانست برای انسان باید و نبایدهایی را قرار دهد؛ زیرا انسان تصوراً درکی از نیک و بد و بایسته‌ها و نبایسته‌ها نداشت تا بتواند مخاطب چنین اموری قرار گیرد. در [[قرآن]] ملازمه‌ای میان [[دعوت به دین]] [[حق]] و داشتن [[فطرت]] [[الهی]] دیده می‌شود و اساس این [[دعوت]]، داشتن چنین فطرتی دانسته می‌شود<ref>{{متن قرآن| فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. در [[سخن امام رضا]] {{ع}} نیز بر این نکته تأکید شده که [[شناخت خداوند]] و [[ربوبیت]] وی امری است فطری و هر نفسی به الهامی الهی از خداوند و قابل ستایش‌بودن وی [[آگاه]] است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۵۱؛ الأمالی، مفید، ص۲۵۴.</ref>. از این سخن می‌توان دانست که [[الهام الهی]] چنان‌که در بحث از [[آیه]] پیش‌گفته بیان شد، منحصر در حوزه [[عقل عملی]] نیست و در حیطه [[عقل نظری]] نیز قابل طرح است و برای همه [[انسان‌ها]] آگاهی‌های نظری فطری‌ای نیز وجود دارد که می‌تواند اساس [[اندیشه‌ها]] و گرایش‌های آنان باشد که منشأ همه آنها الهام الهی است. [[امام رضا]] {{ع}} یکی از مهم‌ترین معرفت‌های نظری [[انسان]] را که همان [[شناخت خداوند]] است، در اساس خودشناختی [[فطری]] و مبتنی بر الهام الهی می‌دانند<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. از این مطلب می‌توان دانست که چرا [[معصومان]] {{عم}} برای [[اثبات وجود]] [[خداوند]] و شناساندن وی بیش از همه، انسان را به [[فطرت]] خویش ارجاع می‌دهند و از وی می‌خواهند که خداوند را از این طریق بشناسند. نقل شده که شخصی به [[خدمت]] [[امام صادق]] {{ع}} رسید و از ایشان خواست که وجود خداوند را برای وی روشن کند. [[امام]] به آن شخص فرمود: آیا تاکنون به کشتی‌ای سوار شده‌ای که دچار [[طوفان]] شود و در آن‌حال هیچ ابزار و اسبابی نتواند تو را از غرق‌شدن و [[مرگ]] برهاند؟ آن شخص جواب مثبت داد. امام به وی فرمود: آیا در آن موقعیت به این اندیشیده‌ای که چیزی می‌تواند تو را از آن ورطه [[نجات]] دهد؟ شخص باز هم پاسخ مثبت داد. امام به وی فرمود: آن چیز خداست و اوست که می‌تواند تو را نجات دهد و [[فریادرس]] تو باشد در جایی‌که هیچ [[منجی]] و فریادرسی نیست. این سخن امام صادق {{ع}} را بر اساس [[کلام امام رضا]] {{ع}} به [[نیکی]] می‌توان دریافت. شناخت خداوند امری است اصالتاً فطری و مُلهَم از خداوند و اگر فرد به علل مختلف، از [[دانش]] فطری خویش [[غافل]] نگردد، صرف [[تذکر]] برای [[درک]] وی از خداوند کافی است.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[الهام - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۴۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۲: خط ۳۱:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:الهام]]
[[رده:الهام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۴

معناشناسی

اصطلاحی کلامی و عرفانی، به معنای القای معنا، معرفت یا انجام دادن فعلی در درون انسان از جانب خداوند یا فرشته. الهام از ماده «ل‌ه‌م» است که در شکل ثلاثی مجرد آن به معنای بلعیدن است[۱]. به نظر می‌رسد که این واژه ابتدا به بلعیدن و فرو بردن غذا و امور مادی اختصاص داشته و به مرور زمان توسعه معنایی یافته و القای امور غیر مادی در نفس را نیز شامل شده است و صورت ثلاثی مزید آن در باب افعال به القای امور غیر مادی در نفس اختصاص یافته است. از این‌روست که بیشتر اهل لغت «الهام» را القای در نفس دانسته‌اند[۲]. هر چند در اصل معنای لغوی «الهام»، سنخ القا (ربّانی، مَلَکی یا شیطانی بودن)، مشخص نشده است، با این همه برخی از اهل لغت معتقدند تنها القایی را می‌توان «الهام» دانست که از جانب خدا و فرشتگان باشد[۳]. البته این مطلب با توجه به کاربرد قرآنی این کلمه[۴] بیان شده است. برخی برای تفکیک القای شیطانی از القای ربانی - ملکی از تعبیر «وسوسه» و «وسواس» استفاده کرده‌اند و از به کار بردن تعبیر «الهام» برای این سنخ القائات امتناع ورزیده‌اند[۵]. این تفکیک، خاص معنای اصطلاحی است و مطرح کردن آن در حوزه لغت، خلط معنای لغوی و اصطلاحی است. الهام با وحی از حیث لغوی و اصطلاحی ارتباط معنایی دارد. این منظور معتقد است الهام، نوعی وحی است که خاص بندگان خداوند است و ایشان را از افعال ناپسند دور می‌دارد و به کارهای نیک برمی‌انگیز‌اند[۶]. با مقایسه معنای لغوی الهام و وحی در می‌یابیم که الهام اخص از وحی است؛ زیرا الهام به معنای القای در نفس است و وحی به معنی مطلق القا[۷]. البته معنای اصطلاحی این دو واژه با هم شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند.

معنای مشهور و مصطلح الهام، وسعت معنای لغوی آن را ندارد و عبارت است از نوع خاصی از القائات الهی - ملکی بر قلب برخی از خواص انسان‌ها از جمله اولیای الهی و امامان معصوم (ع) که از طرق متعارف (عقل، حس، گواهی و...) قابل تحصیل نیست[۸]. بر این اساس بسیاری از مواردی که در قرآن از وحی و علم موهوبی الهی سخن رفته است، زیر پوشش این تعریف از الهام قرار می‌گیرد. وحی به مادر حضرت موسی (ع)[۹]، سخن گفتن ملائکه با حضرت مریم (س)[۱۰] و علم موهوبی حضرت خضر (ع)[۱۱] از این شمار است.

الهام منبع علم معصوم

در روایت‌های معصومان (ع) نیز الهام شعبه مهمی از دانش امامان معصوم‌(ع) دانسته شده و از آن به بیان‌های مختلفی از جمله «در دل افتادن»، «در گوش اثر کردن» و... تعبیر شده است[۱۲]. در برخی روایت‌های دیگر نیز از محدث بودن تمام امامان (ع) سخن رفته است[۱۳]. بر اساس آنچه از روایت‌ها به دست می‌آید محدث کسی را گویند که صدای فرشته را می‌شنود؛ اما او را مشاهده نمی‌کند[۱۴]. در واقع، تحدیث» گونه ای الهام است که القا در آن از طریق فرشته صورت می‌پذیرد و این القایی است غیر حسی و از طریق قلب و خاص شخص محدَّث[۱۵]. امام رضا (ع) نیز محدَّث‌بودن را از علامات امام‌بودن دانسته است[۱۶]. ایشان صراحتاً از اینکه به امام الهام می‌شود، سخن می‌گویند. شخصی از امام رضا (ع) می‌پرسد امام چه وقت می‌داند امام است؟ آن زمان که به وی خبر رسد که امام سابق در گذشته، یا همان وقت وفات؟ مثل اینکه امام کاظم (ع) در بغداد وفات یافت و شما در مدینه بودید. امام رضا (ع) به او پاسخ داد: «امام بعد، همان‌گاه که امام قبل از دنیا برود می‌داند که امام است». آن شخص از امام پرسید آگاهی امام از این امر به چه وسیله ای است. ایشان فرمود: «خداوند متعال به او الهام می‌کند»[۱۷]. با این توضیحات دانسته می‌شود که برای امام اصناف الهامات ربّانی و مَلَکی وجود دارد و ایشان از این طرق آگاهی‌های بسیاری را به دست می‌آورند. یکی از مهم‌ترین مباحث مطرح شده در بحث الهام، تشخیص الهامات الهی از غیر آن است. چنان‌که از برخی روایت‌ها به دست می‌آید در عصر ائمه (ع) نیز برخی این پرسش را مطرح می‌کرده‌اند که آیا برای تشخیص الهام ربّانی از شیطانی معیاری وجود دارد، یا نه و آیا برای امام شاخصی برای تشخیص موجود است[۱۸]؟ اینکه القائات می‌تواند منشأ و مبدأیی غیر الهی داشته باشد، سخنی است که در بافت باورها و معتقدات اعراب سابقه‌ای طولانی داشته است. شعر شاعران بزرگ عرب، الهامات برخی از اجنّه دانسته می‌شد و هر شاعر برای خود جنّی داشت که به وی القای شعر می‌کرد. شاعرانی چون میمون بن قیس، حسان بن ثابت و ابوالنجم صراحتاً از ارتباط خود با اجنّه و بهره‌جستن از القائات ایشان سخن می‌گفتند و به واسطه داشتن چنین ارتباطی به دیگران فخر می‌فروختند[۱۹].

اینکه برخی از مخاطبان نخستین قرآن، آن را در شمار شعر شاعران و پیامبر اکرم (ص) را از جمله مرتبطان با اجنّه (مجنون) می‌دانستند[۲۰]، در این زمینه فرهنگی باید درک شود. اعراب جاهلی هر چند در اصل القای برخی امور از عالم غیب تردیدی نداشتند؛ اما تنها به ارتباط میان اجنّه و شیاطین با انسان‌های خاص (مانند شاعران) قائل بودند و هرگونه ارتباط ماورایی را در این رابطه درک می‌کردند ولی عموماً منکر القائات ربانی و ارتباط فرشتگان با انسان‌ها بودند[۲۱] و حتی چنان‌که قرآن می‌فرماید[۲۲]، تمایز میان خداوند و جنّیان را درک نمی‌کردند. پس از آنکه اسلام امکان ارتباط خدا و فرشتگان را با برخی انسان‌های خاص بیان داشت، کسانی که به امکان ارتباط بشر با اجنه و شیاطین باور داشتند و یا دست‌کم از آن مطّلع بودند، از وجوه تمایز القائات این موجودات پرسش نمودند. در برخی روایت‌ها وارد شده که برخی از هم عصران ائمه (ع) از ایشان در این باب پرسش می‌کردند و ایشان به این اشاره می‌کردند که صاحب الهام از ناحیه خداوند توفیق درک تفاوت الهام ربّانی و شیطانی را خواهد یافت و امکان خطا در این باب وجود ندارد[۲۳]. در برخی روایت‌ها نیز بیان شده که خداوند به صاحب چنین الهاماتی سکینه و وقاری می‌دهد که بر اساس آن درک می‌کند که منشأ الهاماتش الهی است و نه شیطانی[۲۴]. آنچه از بیان امام رضا (ع) درباره مفهوم «سکینه» استفاده می‌شود، این است که آنچه در روایت‌ها «سکینه» خوانده می‌شود، تنها حالتی احساسی در فرد نیست و توانایی معرفت‌بخشی نیز در آن موجود است[۲۵]. شخص صاحب سکینه واجد دانشی است که الهامات الهی را از الهامات غیر الهی تمییز می‌دهد[۲۶].

الهام در سخنان امام رضا (ع)

از سخنان امام رضا (ع)، شباهت‌ها و تفاوت‌های پیامبران و امامان از جهت ارتباط با عالم غیب و دریافت آگاهی‌های نهانی از آن و فرق میان وحی و الهام نیز دانسته می‌شود. به بیان ایشان فرق میان رسول و نبی و امام این است که فرشته وحی بر رسول نازل می‌شود و سخن خداوند را به او ارائه می‌کند در حالی‌که رسول نیز فرشته را می‌بیند و سخنش را می‌شنود، فارغ از اینکه این وقایع در خواب باشد یا بیداری، اما در الهام، امام آن سخنان را می‌شنود و شخص را نمی‌بیند[۲۷]. از سخن امام استفاده می‌شود که میان وحی انبیا و الهام ائمه (ع) در عین وجود برخی شباهت‌ها، تفاوت‌هایی نیز وجود دارد. این مطلبی است که برخی عرفای شیعی نیز صراحتاً بدان اذعان کرده‌اند. سید حیدر آملی معتقد است همان‌گونه که نبی غیر از ولیّ است، وحی نیز غیر از الهام است و نسبت به آن ضعیف‌تر است، هر چند نسبت به رؤیا قوی‌تر است[۲۸]. ضعیف‌تر دانستن الهام از وحی به جهت این است که الهام، صرف کشف معنوی است، در حالی‌که وحی، علاوه بر کشف معنوی، متضمن کشف صوری است و صاحب وحی علاوه بر ادراک محتوای پیام از طریق قلب، آورنده آن را نیز آشکارا به چشم باطن مشاهده می‌کند[۲۹] و این همان مطلبی است که در روایت امام رضا (ع) بدان اشاره شد. تفاوت حقیقت وحی و الهام همان‌گونه که گفته شد در شدت و ضعف کشفی است که در این دو واقع می‌شود. عمده تفاوت الهام و وحی در ارتباط با کسانی است که مخاطبان پیام الهی‌اند. در الهام، مخاطب پیام الهی محدود است و گاه در همان شخص گیرنده الهام منحصر می‌ماند، اما در وحی دایره مخاطبان بسیار گسترده‌تر است و آنچه محتوای وحی را تشکیل می‌دهد در ارتباط با خیل عظیمی است و باید از حیث حجت‌بودن و عدم ورود خطا در آن تضمین شده باشد؛ زیرا محتوای آن در اغلب موارد مصدر تشریع برای همگان و متضمن امور الزام‌آور است. از این‌روست که باب وحی پس از پیامبر خاتم بسته می‌شود، اما باب الهام همواره گشوده است[۳۰]. سید حیدر آملی به نقل از برخی عرفا تفاوت دیگری را میان الهام و وحی بیان می‌کند. بر اساس بیان وی منشأ وحی، عقل کلی است، در حالی‌که منشأ الهام، نفس کلی است. همچنین وحی و دانش نبوی اثر فیض مستقیم الهی است، در حالی‌که الهام و علم لدنّی ولی اللّه، اثر وحی است[۳۱]. نکته قابل توجه در احادیث معصومان (ع) این است که ایشان برای جلوگیری از خلط میان وحی و الهام و برخی سوء استفاده‌ها و سوء فهم‌ها علاوه بر تشریح برخی از تفاوت‌های آنها[۳۲]، به این مطلب تصریح می‌کنند که وحی در حضرت محمد (ص) به پایان رسیده است و آنچه از ارتباط خدا با بندگان واقع می‌شود، از این سنخ نخواهد بود[۳۳].

به غیر از این معنا از الهام که در سخنان امام رضا (ع) در ارتباط با انسان‌های خاصی (به ویژه امامان معصوم (ع)) مطرح شده است، معنای دیگری از الهام که عام است و به همه انسان‌ها قابل تعمیم است، دیده می‌شود. این معنا از الهام مرتبط با خلقت الهی انسان است و برای هر انسانی تکوین وجود دارد. این معنای الهام را با توجه به بیان امام می‌توان به «شناخت فطری» نیز تعبیر کرد. ایشان در ابتدای نامه‌ای ضمن حمد و سپاس الهی به این اطلاق از الهام اشاره می‌کنند. امام می‌فرماید: ستایش خدایی را که ستایش‌کردن را به بندگانش الهام فرموده و ایشان را بر فطرت شناخت ربوبیت خویش آفریده است[۳۴].

این کاربرد معنای الهام ناظر به تنها مورد استعمال این لفظ در قرآن است. در تنها موردی که در قرآن ماده «لهم» به کار رفته و از الهام الهی سخن رفته است، خداوند متعال از این حکایت می‌کند که فجور و تقوا را به انسان الهام کرده است[۳۵]. علیرغم اختلاف‌نظرهایی که میان مفسران در باب چیستی و چگونگی الهام فجور و تقوا وجود دارد[۳۶]، می‌توان دانست که مراد از این آیه شناخت فطری انسان از اعمال نیک و بدی است که در حیات خود می‌تواند انجام دهد. خداوند در این آیه می‌فرماید که به انسان فطرتاً این امر را آموخته، فعلی که انجام می‌دهد بد است یا نیک؛ فجور است یا تقوا، و برای او مشخص کرده که تقوا چگونه عملی، و فجور چگونه عملی است[۳۷]. در واقع خداوند می‌فرماید که انسان علاوه بر دانش‌هایی که از راه تحصیل و آموزش به دست می‌آورد، واجد آگاهی‌هایی فطری است که او را در شناخت امور یاری می‌کند و به هیچ‌روی نمی‌تواند مدعی آن باشد که آفرینش وی از چنین فهم و تشخیصی خالی است و اساساً از برخی امور هیچ درکی ندارد. اگر چنین شناختی برای انسان وجود نداشت، خداوند نمی‌توانست برای انسان باید و نبایدهایی را قرار دهد؛ زیرا انسان تصوراً درکی از نیک و بد و بایسته‌ها و نبایسته‌ها نداشت تا بتواند مخاطب چنین اموری قرار گیرد. در قرآن ملازمه‌ای میان دعوت به دین حق و داشتن فطرت الهی دیده می‌شود و اساس این دعوت، داشتن چنین فطرتی دانسته می‌شود[۳۸]. در سخن امام رضا (ع) نیز بر این نکته تأکید شده که شناخت خداوند و ربوبیت وی امری است فطری و هر نفسی به الهامی الهی از خداوند و قابل ستایش‌بودن وی آگاه است[۳۹]. از این سخن می‌توان دانست که الهام الهی چنان‌که در بحث از آیه پیش‌گفته بیان شد، منحصر در حوزه عقل عملی نیست و در حیطه عقل نظری نیز قابل طرح است و برای همه انسان‌ها آگاهی‌های نظری فطری‌ای نیز وجود دارد که می‌تواند اساس اندیشه‌ها و گرایش‌های آنان باشد که منشأ همه آنها الهام الهی است. امام رضا (ع) یکی از مهم‌ترین معرفت‌های نظری انسان را که همان شناخت خداوند است، در اساس خودشناختی فطری و مبتنی بر الهام الهی می‌دانند[۴۰]. از این مطلب می‌توان دانست که چرا معصومان (ع) برای اثبات وجود خداوند و شناساندن وی بیش از همه، انسان را به فطرت خویش ارجاع می‌دهند و از وی می‌خواهند که خداوند را از این طریق بشناسند. نقل شده که شخصی به خدمت امام صادق (ع) رسید و از ایشان خواست که وجود خداوند را برای وی روشن کند. امام به آن شخص فرمود: آیا تاکنون به کشتی‌ای سوار شده‌ای که دچار طوفان شود و در آن‌حال هیچ ابزار و اسبابی نتواند تو را از غرق‌شدن و مرگ برهاند؟ آن شخص جواب مثبت داد. امام به وی فرمود: آیا در آن موقعیت به این اندیشیده‌ای که چیزی می‌تواند تو را از آن ورطه نجات دهد؟ شخص باز هم پاسخ مثبت داد. امام به وی فرمود: آن چیز خداست و اوست که می‌تواند تو را نجات دهد و فریادرس تو باشد در جایی‌که هیچ منجی و فریادرسی نیست. این سخن امام صادق (ع) را بر اساس کلام امام رضا (ع) به نیکی می‌توان دریافت. شناخت خداوند امری است اصالتاً فطری و مُلهَم از خداوند و اگر فرد به علل مختلف، از دانش فطری خویش غافل نگردد، صرف تذکر برای درک وی از خداوند کافی است.[۴۱]

منابع

پانویس

  1. جمهرة اللغة، ج۲، ص۹۸۷؛ صحاح اللغة، ج۵، ص۲۰۳۶؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.
  2. صحاح اللغة، ج۵، ص۲۰۳۷؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱؛ معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۲۱۷.
  3. تاج العروس، ج۱۷، ص۶۷۰؛ المفردات، ص۷۴۸.
  4. ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  5. شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۴، ص۱۷۷۵؛ تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۵، ص۲۲۹ - ۲۳۰.
  6. لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵.
  7. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۷۹.
  8. جامع العلوم، ج۱، ص۱۵۶؛ کتاب التعریفات، ص۱۵؛ الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۳۹؛ قوت القلوب، ج۱، ص۲۲۲.
  9. ﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷؛ ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى «آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم» سوره طه، آیه ۳۸.
  10. ﴿ إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیک‌شدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
  11. ﴿ فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  12. الکافی، ج۱، ص۲۶۴.
  13. بصائر الدرجات، ص۳۱۹؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۶۷.
  14. الکافی، ج۱، ص۱۷۶.
  15. شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۲، ص۴۵۰؛ المیزان، ج۳، ص۲۲۰ – ۳۲۱.
  16. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۳؛ معانی الأخبار، ص۱۰۲.
  17. الکافی، ج۱، ص۳۸۱.
  18. الکافی، ج۱، ص۱۷۷، ۲۷۱.
  19. دیوان الأعشی الکبیر، ص۲۲۱؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۴۲۴- ۴۲۵.
  20. ﴿ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ «و می‌گفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟» سوره صافات، آیه ۳۶؛ ﴿أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ «بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۳۰.
  21. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۱۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۶.
  22. ﴿ وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ «و میان او و پریان، خویشی نهادند و بی‌گمان پریان می‌دانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر می‌آورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.
  23. خدا و انسان در قرآن، ص۲۱۵ – ۲۲۰.
  24. الکافی، ج۱، ص۱۷۷.
  25. الکافی، ج۱، ص۲۷۱.
  26. المیزان، ج۳، ص۲۲۱.
  27. الکافی، ج۱، ص۱۷۶.
  28. تفسیر المحیط الأعظم، ج۱، ص۴۷۵.
  29. شرح أصول الکافی، ملاصدرا، ج۲، ص۴۵۶.
  30. جامع الأسرار، ص۴۵۳- ۴۵۶؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۷۷۶؛ الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۵۴.
  31. جامع الأسرار، ص۴۴۸ – ۴۵۳.
  32. الکافی، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۷.
  33. الکافی، ج۱، ص۲۶۴.
  34. التوحید، ص۵۶.
  35. ﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.
  36. جامع البیان، ج۳۰، ص۱۳۴- ۱۳۵؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۵۸ – ۳۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۱۷۷؛ فی ظلال القرآن، ج۶ ص۳۹۱۷.
  37. المیزان، ج۲۰، ص۲۹۸.
  38. ﴿ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  39. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۱؛ الأمالی، مفید، ص۲۵۴.
  40. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۵۱.
  41. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «الهام»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۳۴۰.