کارکردهای عصمت معصومان: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
این دستور از جانب [[خدا]] بوده است و آن گاه به این [[آیات]] [[استشهاد]] کردند. این شاهدگرفتن برای بستن درها امری نیست که [[وحی قرآنی]] باشد. پس ضمیر «هو» در [[آیه]] چهارم [[سوره نجم]] به تمامی سخنان [[حضرت]] برمیگردد. افزون بر آن [[حضرت رسول]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا أَقُولَ إِلَّا حَقّاً}}<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج۷، ص۴۱۱؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۷، ص۴۵؛ جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور؛ سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۳، ص۱۹۲۰؛ طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج۱۴، ص۵۹.</ref>: من جز [[حق]] نمیگویم. در جای دیگر [[پیامبر]] {{صل}} در تخطئه کسانی که به [[حفظ]] [[سنت نبوی]] [[اعتراض]] داشتند، با اشاره به دهان خود فرمود: {{متن حدیث|اُكْتُبْ، فَوَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا خَرَجَ مِنِّي إِلَّا الْحَقُّ}}<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۵؛ ابوداوود، سنن ابی داود، ج۲، ص۱۲۶؛ عبدالله دارمی، سنن دارمی، ج۱، ص۱۲۵؛ علی واحدی، اسباب النزول، ص۲۶۵.</ref>: بنویس، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از دهانم جز حق بیرون نمیآید»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۳۵۹.</ref> | این دستور از جانب [[خدا]] بوده است و آن گاه به این [[آیات]] [[استشهاد]] کردند. این شاهدگرفتن برای بستن درها امری نیست که [[وحی قرآنی]] باشد. پس ضمیر «هو» در [[آیه]] چهارم [[سوره نجم]] به تمامی سخنان [[حضرت]] برمیگردد. افزون بر آن [[حضرت رسول]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا أَقُولَ إِلَّا حَقّاً}}<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج۷، ص۴۱۱؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۷، ص۴۵؛ جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور؛ سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۳، ص۱۹۲۰؛ طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج۱۴، ص۵۹.</ref>: من جز [[حق]] نمیگویم. در جای دیگر [[پیامبر]] {{صل}} در تخطئه کسانی که به [[حفظ]] [[سنت نبوی]] [[اعتراض]] داشتند، با اشاره به دهان خود فرمود: {{متن حدیث|اُكْتُبْ، فَوَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا خَرَجَ مِنِّي إِلَّا الْحَقُّ}}<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۵؛ ابوداوود، سنن ابی داود، ج۲، ص۱۲۶؛ عبدالله دارمی، سنن دارمی، ج۱، ص۱۲۵؛ علی واحدی، اسباب النزول، ص۲۶۵.</ref>: بنویس، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از دهانم جز حق بیرون نمیآید»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۳۵۹.</ref> | ||
== پیامدهای عصمت در اصول فقه امامیه == | |||
از مباحثی که در [[اصول فقه]] امامیه نقش کلیدی دارد و مبحث [[کلامی]] [[عصمت پیامبر]] {{صل}} و [[عصمت امام|امامان]] {{عم}} به عنوان پایه و پیش فرض اساسی آن مطرح میباشد، [[حجیّت]] [[کتاب و سنت]] است. کتاب و سنت دو منبع اولیه و پایهای در [[شناخت]] [[احکام]] خداست | از مباحثی که در [[اصول فقه]] امامیه نقش کلیدی دارد و مبحث [[کلامی]] [[عصمت پیامبر]] {{صل}} و [[عصمت امام|امامان]] {{عم}} به عنوان پایه و پیش فرض اساسی آن مطرح میباشد، [[حجیّت]] [[کتاب و سنت]] است. کتاب و سنت دو منبع اولیه و پایهای در [[شناخت]] [[احکام]] خداست | ||
=== [[حجیّت کتاب خدا]] === | |||
بیشک [[قرآن]]، نخستین و بااهمیتترین منبع برای دریافت و [[استنباط احکام شرعی]] است. [[فقیه]] در هر قضیهای برای [[فهم]] [[حکم]] [[خداوند متعال]]، در وهله نخست به کتاب خدا مراجعه میکند و پس از آن به بررسی منابع دیگر میپردازد. در مورد ابتنای حجیّت کتاب خدا و خدشه ناپذیربودن آن بر [[عصمت]] یا [[اعجاز]] سه تقریر وجود دارد. در بعضی از این [[صور]]، حجیّت کتاب مبتنی بر عصمت است و در بعضی دیگر مبتنی نیست. | بیشک [[قرآن]]، نخستین و بااهمیتترین منبع برای دریافت و [[استنباط احکام شرعی]] است. [[فقیه]] در هر قضیهای برای [[فهم]] [[حکم]] [[خداوند متعال]]، در وهله نخست به کتاب خدا مراجعه میکند و پس از آن به بررسی منابع دیگر میپردازد. در مورد ابتنای حجیّت کتاب خدا و خدشه ناپذیربودن آن بر [[عصمت]] یا [[اعجاز]] سه تقریر وجود دارد. در بعضی از این [[صور]]، حجیّت کتاب مبتنی بر عصمت است و در بعضی دیگر مبتنی نیست. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
بنابراین قول به [[تحریف قرآن]] به نقیصه که بعضی از [[دانشوران]] به آن قایل شدهاند، با [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر {{صل}} هیچگونه تنافی ندارد؛ هرچند این قول ادلّه قابل [[دفاعی]] ندارد. | بنابراین قول به [[تحریف قرآن]] به نقیصه که بعضی از [[دانشوران]] به آن قایل شدهاند، با [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر {{صل}} هیچگونه تنافی ندارد؛ هرچند این قول ادلّه قابل [[دفاعی]] ندارد. | ||
=== حجیّت [[سنت]] === | |||
[[وحی الهی]] دربردارنده همه جزئیات [[احکام شرعی]] نیست. در غالب موارد تنها اصل [[تشریع حکم]] در قرآن آمده است و تفاصیل جزئی [[احکام]] توسط [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در قالب گفتار یا به صورت عملی و [[رفتاری]] بیان شدهاند. بسیاری از احکامی که در قرآن آمده است به صورت مجمل یا عام و یا مطلق بیان شدهاند. مقیدات، تخصیصها و تفصیلها و تفسیرهای آنها در سخن [[رسول خدا]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} آمده است. آن [[حضرت]] با گفتار و [[سیره عملی]] خود به تبیین جزئیات [[قوانین]] و [[تفسیر]] مجملهای [[قرآن]] پرداختهاند. به آنچه [[پیامبر]] {{صل}} در [[مقام]] [[تفسیر وحی]] و تبیین جزئیات [[شریعت]] گفتهاند، [[سنت نبوی]] گفته میشود<ref>سعید ضیائیفر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۵۷ - ۴۵۸.</ref>. عدهای از [[اهل سنت]]، [[سنت]] را منحصر در [[سنت پیامبر]] {{صل}} میدانند و بعضی آن را به [[سنت صحابه]] هم بسط میدهند. اگر سنت به [[صحابه]] بسط داده شود، یقیناً این سنت شامل سنت برخی از اهل بیت {{عم}} نیز خواهد شد؛ چراکه اهل بیت {{عم}} [[افضل]] و [[اعلم]] همه صحابه محسوب میشوند. در هر صورت [[فقه]] امامی، سنت را منحصر در سنت نبوی نمیداند. [[همراهی]] [[کتاب و سنت]] و [[لزوم]] کنارهم بودن آنها با هم تا [[روز قیامت]] در سفارشهای رسول خدا {{صل}} و وصایای ایشان به [[امت اسلام]] بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. | [[وحی الهی]] دربردارنده همه جزئیات [[احکام شرعی]] نیست. در غالب موارد تنها اصل [[تشریع حکم]] در قرآن آمده است و تفاصیل جزئی [[احکام]] توسط [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در قالب گفتار یا به صورت عملی و [[رفتاری]] بیان شدهاند. بسیاری از احکامی که در قرآن آمده است به صورت مجمل یا عام و یا مطلق بیان شدهاند. مقیدات، تخصیصها و تفصیلها و تفسیرهای آنها در سخن [[رسول خدا]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} آمده است. آن [[حضرت]] با گفتار و [[سیره عملی]] خود به تبیین جزئیات [[قوانین]] و [[تفسیر]] مجملهای [[قرآن]] پرداختهاند. به آنچه [[پیامبر]] {{صل}} در [[مقام]] [[تفسیر وحی]] و تبیین جزئیات [[شریعت]] گفتهاند، [[سنت نبوی]] گفته میشود<ref>سعید ضیائیفر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۵۷ - ۴۵۸.</ref>. عدهای از [[اهل سنت]]، [[سنت]] را منحصر در [[سنت پیامبر]] {{صل}} میدانند و بعضی آن را به [[سنت صحابه]] هم بسط میدهند. اگر سنت به [[صحابه]] بسط داده شود، یقیناً این سنت شامل سنت برخی از اهل بیت {{عم}} نیز خواهد شد؛ چراکه اهل بیت {{عم}} [[افضل]] و [[اعلم]] همه صحابه محسوب میشوند. در هر صورت [[فقه]] امامی، سنت را منحصر در سنت نبوی نمیداند. [[همراهی]] [[کتاب و سنت]] و [[لزوم]] کنارهم بودن آنها با هم تا [[روز قیامت]] در سفارشهای رسول خدا {{صل}} و وصایای ایشان به [[امت اسلام]] بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. | ||
[[دین اسلام]] بدون سنت نمیتواند [[دین خاتم]] باشد؛ چراکه دین خاتم افزون بر کامل بودن خود [[دین]] و افزون بر یک منبع [[وحیانی]] [[مصون از تحریف]] - یعنی قرآن - نیازمند یک روش معیار برای [[فهم]] صحیح از آن منبع است تا هر [[پژوهشگری]] بتواند تفسیر صحیح از آن منبع را [[کشف]] کند. سنت بیان این روش معیار است<ref>ر.ک: مهدی هادوی تهرانی، تأملات در علم اصول فقه، دفتر ششم، ص۱۰۶.</ref>. بنابراین سنت در [[مکتب]] [[امامیه]] به معنای هر دو سنت پیامبر صلی [[الله]] علیه و [[اله]] و سنت اهل بیت {{عم}} میآید. | [[دین اسلام]] بدون سنت نمیتواند [[دین خاتم]] باشد؛ چراکه دین خاتم افزون بر کامل بودن خود [[دین]] و افزون بر یک منبع [[وحیانی]] [[مصون از تحریف]] - یعنی قرآن - نیازمند یک روش معیار برای [[فهم]] صحیح از آن منبع است تا هر [[پژوهشگری]] بتواند تفسیر صحیح از آن منبع را [[کشف]] کند. سنت بیان این روش معیار است<ref>ر.ک: مهدی هادوی تهرانی، تأملات در علم اصول فقه، دفتر ششم، ص۱۰۶.</ref>. بنابراین سنت در [[مکتب]] [[امامیه]] به معنای هر دو سنت پیامبر صلی [[الله]] علیه و [[اله]] و سنت اهل بیت {{عم}} میآید. | ||
==== [[ارتباط]] میان [[عصمت]] و [[حجیّت]] [[سنت]] لفظی ==== | |||
به هر روی سنت در سه شکل قول، فعل و [[تقریر معصوم]] ظهور و بروز مییابد. ادلّه [[شرعی]] لفظی شامل [[کتاب خدا]] و [[احادیث]] (اقوال) [[پیامبر]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} میشود. اما ابتنای حجیّت اقوال پیامبر {{صل}} و اهل بیت {{عم}} بر عصمت آنها از [[گناه]] و خطای در قول و گفتار بسیار روشن و [[بدیهی]] است، گرچه در مباحث دلالت، ظهور، اطلاق، عموم، مفهوم، امر، [[نهی]] و... سهم بحث عصمت در آنها و تأثیر این ارتکازِ ناخودآگاهِ [[کلامی]] در اذهان [[فقیهان]] و اصولیها، [[ارزش]] پیگیری دقیق و موشکافانه دارد. | به هر روی سنت در سه شکل قول، فعل و [[تقریر معصوم]] ظهور و بروز مییابد. ادلّه [[شرعی]] لفظی شامل [[کتاب خدا]] و [[احادیث]] (اقوال) [[پیامبر]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} میشود. اما ابتنای حجیّت اقوال پیامبر {{صل}} و اهل بیت {{عم}} بر عصمت آنها از [[گناه]] و خطای در قول و گفتار بسیار روشن و [[بدیهی]] است، گرچه در مباحث دلالت، ظهور، اطلاق، عموم، مفهوم، امر، [[نهی]] و... سهم بحث عصمت در آنها و تأثیر این ارتکازِ ناخودآگاهِ [[کلامی]] در اذهان [[فقیهان]] و اصولیها، [[ارزش]] پیگیری دقیق و موشکافانه دارد. | ||
==== ارتباط عصمت و حجیّت سنت فعلی ==== | |||
برای استکشاف [[حکم شرعی]] از [[فعل معصوم]] باید شبههای را که اصل دلیلیت فعل معصوم را بر حکم شرعی زیر سؤال میبرد، پاسخ داد و آن [[شبهه]] این است که فعل معصوم احتمال دارد به اعتبار [[نبوت]] یا [[امامت]] [[معصوم]] خصوصیتی در فعل او باشد که مبتنی بر معصومیت اوست و درنتیجه [[کشف]] حکم شرعی از [[افعال]] او دچار مشکل میشود. | برای استکشاف [[حکم شرعی]] از [[فعل معصوم]] باید شبههای را که اصل دلیلیت فعل معصوم را بر حکم شرعی زیر سؤال میبرد، پاسخ داد و آن [[شبهه]] این است که فعل معصوم احتمال دارد به اعتبار [[نبوت]] یا [[امامت]] [[معصوم]] خصوصیتی در فعل او باشد که مبتنی بر معصومیت اوست و درنتیجه [[کشف]] حکم شرعی از [[افعال]] او دچار مشکل میشود. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که دلیلیت فعل بر حکم شرعی از سنخ ادلّه لُبّیهای است که زبان ندارد که از آن بتوان اطلاقگیری کرد و تمامی قیود محتمل در ظرف صدور فعل احتمال دخالت آن در [[حکم]] مستنبط شرعی از فعل داده میشود<ref>محمد صنقور علی البحرانی، شرح الاصول من الحلقة الثانیه، ج۱، ص۳۳۸.</ref>»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۳۶۳-۳۷۸.</ref> | نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که دلیلیت فعل بر حکم شرعی از سنخ ادلّه لُبّیهای است که زبان ندارد که از آن بتوان اطلاقگیری کرد و تمامی قیود محتمل در ظرف صدور فعل احتمال دخالت آن در [[حکم]] مستنبط شرعی از فعل داده میشود<ref>محمد صنقور علی البحرانی، شرح الاصول من الحلقة الثانیه، ج۱، ص۳۳۸.</ref>»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۳۶۳-۳۷۸.</ref> | ||
=== حجیت سیره عقلا === | |||
[[سکوت]] [[معصوم]] در مقابل یک [[رفتار]] و عمل، نشانه امضای آن رفتار یا عمل است. نوع عمل یا [[رفتاری]] که معصوم مواجه با آن است بر دو نوع است: گاه یک [[رفتار شخصی]] و فردی است؛ مانند اینکه معصوم وضوگرفتن یا [[نماز]] [[اشتباه]] یک شخص را [[مشاهده]] کند و گاه معصوم با یک [[سلوک]] و [[پدیده اجتماعی]] مواجه میشود و در مقابل آن سکوت میکند. این سکوت در مقابل یک پدیده و [[رفتار اجتماعی]] فراگیر که در اصطلاح [[سیره]] عقلاییه نامیده میشود، دلالت بر امضای آن پدیده و رفتار و [[مشروعیت]] آن است؛ مثلاً در میان عرف عُقلای [[جامعه]] حیازت، سبب ملکیت شمرده میشود. کسی که مثلاً از رودخانه لیوان آبی را برمیگیرد، مالک آن میشود یا کسی به صحرا میرود و سنگی را حیازت میکند، مالک آن میشود. این سیره عُقلا اگر در برابر و منظر معصوم بود و معصوم در برابر آن سکوت کرد، این سکوت تقریر و امضای آن سیره شمرده میشود. | [[سکوت]] [[معصوم]] در مقابل یک [[رفتار]] و عمل، نشانه امضای آن رفتار یا عمل است. نوع عمل یا [[رفتاری]] که معصوم مواجه با آن است بر دو نوع است: گاه یک [[رفتار شخصی]] و فردی است؛ مانند اینکه معصوم وضوگرفتن یا [[نماز]] [[اشتباه]] یک شخص را [[مشاهده]] کند و گاه معصوم با یک [[سلوک]] و [[پدیده اجتماعی]] مواجه میشود و در مقابل آن سکوت میکند. این سکوت در مقابل یک پدیده و [[رفتار اجتماعی]] فراگیر که در اصطلاح [[سیره]] عقلاییه نامیده میشود، دلالت بر امضای آن پدیده و رفتار و [[مشروعیت]] آن است؛ مثلاً در میان عرف عُقلای [[جامعه]] حیازت، سبب ملکیت شمرده میشود. کسی که مثلاً از رودخانه لیوان آبی را برمیگیرد، مالک آن میشود یا کسی به صحرا میرود و سنگی را حیازت میکند، مالک آن میشود. این سیره عُقلا اگر در برابر و منظر معصوم بود و معصوم در برابر آن سکوت کرد، این سکوت تقریر و امضای آن سیره شمرده میشود. |
نسخهٔ ۱۶ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۳
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
پیامدهای عصمت در فقه امامیه
عصمت پیامبر (ص) و امامان (ع) از فراموشی و اشتباه در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی
یکی از حوزههای عصمت که ثمرات فقهی زیادی دارد و در کلام و فقه مورد بحث و مناقشات زیادی قرار گرفته است، مبحث عصمت پیامبر (ص) و امامان (ع) از فراموشی و اشتباه در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی است. اگر پیامبر معصوم نباشد، غرض و هدف از ارسال رسولان که ارشاد مردم به سوی سعادت واقعی است محقق نمیشود، تربیت و تزکیه و برپایی عدل و قسط بدون عصمت حاصل نمیشود. با احتمال خطا و اشتباه و فراموشی امکان تربیت و ارشاد مردم حاصل نمیشود. به این تقریب اشکال شده است که این حوزه عصمت را پیش از زمان بعثت اثبات نمیکند؛ اما واقع این است که اتمیت و اکملیت در ارشاد و تربیت تنها با این توسعه زمانی عصمت حاصل میشود که از نگاه نگارنده پذیرفته است و اگر باز بر اشکال اصرار ورزیده شود، میتوان به ادلّه سمعی شأن مخلَص بودن انبیا و نیز مقام اصطفای ویژه آنها اشاره کرد و این حوزه از عصمت را در توسعه زمانی خود اثبات نمود. محقق لاهیجی این توسعه زمانی و کیفی عصمت را احسن و اصلح و ارجح در تحقق غرض الهی میداند و با وجود عدم مانع، در حکمت الهی واجب میشود که آن را محقق سازد، وگرنه ترجیح مرجوح بر راجح و قبیح خواهد بود[۱۱]. دلیل لزوم تبعیت مطلق از پیامبر (ص) نیز میتواند عصمت از خطا و فراموشی را اثبات کند[۱۲].[۱۳]
عصمت پیامبران و امامان در مقام تفسیر و تبیین وحی
این بحث، یعنی عصمت از خطا و فراموشی در تبیین شریعت و توضیح معارف و تکالیف و مبانی شرعی، شاخهای از عصمت است که در فقه ثمرات و نتایج مهمی را به دنبال دارد. جزئیات احکام شریعت و تفصیل معارف الهی در وحی قرآنی نیامده است، بلکه توسط پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بیان شده است. متکلمان امامی پیامبر (ص) و امامان (ع) را از اینگونه خطا و اشتباه مصون میدانند و دلیل آن، همان ادلّه عقلی ضرورت نبوت و اتمام حجت خدا بر بشر است. حجت خدا هنگامی تمام میشود که نه تنها پیامهای الهی از جانب خداوند بدون هیچ کم و کاستی منتقل گردد، بلکه اگر این پیامها نیازمند تفسیر، توجیه و تبیین بود، غرض الهی هنگامی حاصل میشود که این بیان و توضیح معصومان مصون از هرگونه خطا و اشتباه باشد. افزون بر این دلیل آیات سوره نجم[۱۴] (دوم تا چهارم) هر گفتار پیامبر و تبیین او را وحی الهی و درنتیجه مصون از خطا میداند. این آیات هم نطق و کلام رسول خدا به قرآن و هم سخنان عادی او را وحی و مصون از خطا میشمارد. رسول خدا (ص) خود این آیه را بر غیر بیان وحیانی خود تطبیق کردهاند. ازجمله آن موارد وقتی بود که رسول خدا (ص) تمامی درهای رو به مسجد خانه صحابه را بست جز در خانه علی (ع) که موجب اعتراض اصحاب شد. پیامبر (ص) همه را در مسجد جمع کرد و در خطبهای بلیغ فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَا أَنَا سَدَدْتُهَا وَ لَا أَنَا فَتَحْتُهَا وَ لَا أَنَا أَخْرَجْتُكُمْ وَ أَسْكَنْتُهُ ثُمَّ قَرَأَ: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۱۵]»[۱۶].
این دستور از جانب خدا بوده است و آن گاه به این آیات استشهاد کردند. این شاهدگرفتن برای بستن درها امری نیست که وحی قرآنی باشد. پس ضمیر «هو» در آیه چهارم سوره نجم به تمامی سخنان حضرت برمیگردد. افزون بر آن حضرت رسول (ص) فرمود: «لَا أَقُولَ إِلَّا حَقّاً»[۱۷]: من جز حق نمیگویم. در جای دیگر پیامبر (ص) در تخطئه کسانی که به حفظ سنت نبوی اعتراض داشتند، با اشاره به دهان خود فرمود: «اُكْتُبْ، فَوَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا خَرَجَ مِنِّي إِلَّا الْحَقُّ»[۱۸]: بنویس، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از دهانم جز حق بیرون نمیآید»[۱۹]
پیامدهای عصمت در اصول فقه امامیه
از مباحثی که در اصول فقه امامیه نقش کلیدی دارد و مبحث کلامی عصمت پیامبر (ص) و امامان (ع) به عنوان پایه و پیش فرض اساسی آن مطرح میباشد، حجیّت کتاب و سنت است. کتاب و سنت دو منبع اولیه و پایهای در شناخت احکام خداست
حجیّت کتاب خدا
بیشک قرآن، نخستین و بااهمیتترین منبع برای دریافت و استنباط احکام شرعی است. فقیه در هر قضیهای برای فهم حکم خداوند متعال، در وهله نخست به کتاب خدا مراجعه میکند و پس از آن به بررسی منابع دیگر میپردازد. در مورد ابتنای حجیّت کتاب خدا و خدشه ناپذیربودن آن بر عصمت یا اعجاز سه تقریر وجود دارد. در بعضی از این صور، حجیّت کتاب مبتنی بر عصمت است و در بعضی دیگر مبتنی نیست.
تقریر یکم
حجیّت به صورت مانعةالجمع یا مبتنی بر اعجاز است یا مبتنی بر عصمت. این تقریر، آن چیزی است که در وهله نخست به ذهن میآید؛ اما چه بسا تقریرهای دیگری وجود دارد.
تقریر دوم
حجیّت کتاب به صورت مانعةالخلو یا مبتنی بر اعجاز یا مبتنی بر عصمت رسول خدا (ص) و یا مبتنی بر هر دو میباشد؛ به عبارت دیگر صدق گفتار پیامبر اکرم (ص) و اعتقاد به حقانیت گفتار او میتواند ناشی از ارائه معجزه توسط پیامبر اکرم (ص) باشد؛ یعنی اعجاز قرآن اعم از اعجاز بلاغی، مفهومی، ادبی و... نشان دهنده عجز بشر از آوردن قرآن و درنتیجه حجیّت آن است و در عرض آن، دلیل دیگری مانند شیوۀ زندگی رسول خدا (ص) در میان مردم، پاکدامنی، امانتداری و صداقت در سیره عملی او راه پی بردن به صدق گفتار رسول خدا (ص) و خدایی بودن کلماتش و اسناد قرآن به حق تعالی و حقانیت و حجیّت کتاب است. طبق این تقریر، عصمت میتواند در عرض معجزه به تنهایی یا هر دو با هم حقانیت و حجیّت کتاب را اثبات کند.
تقریر سوم
در این تقریر میتوان حجیّت کتاب خدا را مستند به عصمت کرد و عصمت را از طریق ارائه معجزه توسط پیامبر (ص) اثبات کرد؛ یعنی شأن معجزه دلیل بر معصومیت رسول خدا (ص) باشد؛ چون لیاقت اخذ معجزه تنها در صورت عصمت رسول ثابت میشود و در طول آن عصمت در گفتار پیامبر (ص) نشان دهنده اسناد قرآن به حق تعالی و حجیّت کتاب باشد. از دیدگاه نگارنده تقریب دوم به واقع نزدیکتر است؛ به این معنا که پیامد عصمت پیامبر خدا (ص) از کذب و خطا و نسیان در مقام اخذ و تلقّی وحی و سپس بازخوانی و ابلاغ آن به مردم صدر اسلام، حجیّت کتابی است که بدون هیچگونه کاهش، تغییر و افزایش در اختیار مردم صدر اسلام قرار داده شده است. اینکه میگوییم عصمت پیامبر خدا (ص) تنها حجیّت قرآن نازل شده به مردم صدر اول را ثابت میکند، نشانه آن است که مصونیت قرآن از تحریف به نقیصه در نسلهای بعد، نیازمند تواتر و اسناد تاریخی خواهد بود. در این امر نمیتوان به بعضی از آیات قرآن[۲۰] که اهتمام الهی در حفظ کتاب خدا از هرگونه تغییر و تبدّل به زیاده و نقیصه است استناد کرد؛ چون در این صورت استدلال دوری خواهد بود. بنابراین قول به تحریف قرآن به نقیصه که بعضی از دانشوران به آن قایل شدهاند، با اعتقاد به عصمت پیامبر (ص) هیچگونه تنافی ندارد؛ هرچند این قول ادلّه قابل دفاعی ندارد.
حجیّت سنت
وحی الهی دربردارنده همه جزئیات احکام شرعی نیست. در غالب موارد تنها اصل تشریع حکم در قرآن آمده است و تفاصیل جزئی احکام توسط پیامبر اکرم (ص) در قالب گفتار یا به صورت عملی و رفتاری بیان شدهاند. بسیاری از احکامی که در قرآن آمده است به صورت مجمل یا عام و یا مطلق بیان شدهاند. مقیدات، تخصیصها و تفصیلها و تفسیرهای آنها در سخن رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) آمده است. آن حضرت با گفتار و سیره عملی خود به تبیین جزئیات قوانین و تفسیر مجملهای قرآن پرداختهاند. به آنچه پیامبر (ص) در مقام تفسیر وحی و تبیین جزئیات شریعت گفتهاند، سنت نبوی گفته میشود[۲۱]. عدهای از اهل سنت، سنت را منحصر در سنت پیامبر (ص) میدانند و بعضی آن را به سنت صحابه هم بسط میدهند. اگر سنت به صحابه بسط داده شود، یقیناً این سنت شامل سنت برخی از اهل بیت (ع) نیز خواهد شد؛ چراکه اهل بیت (ع) افضل و اعلم همه صحابه محسوب میشوند. در هر صورت فقه امامی، سنت را منحصر در سنت نبوی نمیداند. همراهی کتاب و سنت و لزوم کنارهم بودن آنها با هم تا روز قیامت در سفارشهای رسول خدا (ص) و وصایای ایشان به امت اسلام بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. دین اسلام بدون سنت نمیتواند دین خاتم باشد؛ چراکه دین خاتم افزون بر کامل بودن خود دین و افزون بر یک منبع وحیانی مصون از تحریف - یعنی قرآن - نیازمند یک روش معیار برای فهم صحیح از آن منبع است تا هر پژوهشگری بتواند تفسیر صحیح از آن منبع را کشف کند. سنت بیان این روش معیار است[۲۲]. بنابراین سنت در مکتب امامیه به معنای هر دو سنت پیامبر صلی الله علیه و اله و سنت اهل بیت (ع) میآید.
ارتباط میان عصمت و حجیّت سنت لفظی
به هر روی سنت در سه شکل قول، فعل و تقریر معصوم ظهور و بروز مییابد. ادلّه شرعی لفظی شامل کتاب خدا و احادیث (اقوال) پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) میشود. اما ابتنای حجیّت اقوال پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بر عصمت آنها از گناه و خطای در قول و گفتار بسیار روشن و بدیهی است، گرچه در مباحث دلالت، ظهور، اطلاق، عموم، مفهوم، امر، نهی و... سهم بحث عصمت در آنها و تأثیر این ارتکازِ ناخودآگاهِ کلامی در اذهان فقیهان و اصولیها، ارزش پیگیری دقیق و موشکافانه دارد.
ارتباط عصمت و حجیّت سنت فعلی
برای استکشاف حکم شرعی از فعل معصوم باید شبههای را که اصل دلیلیت فعل معصوم را بر حکم شرعی زیر سؤال میبرد، پاسخ داد و آن شبهه این است که فعل معصوم احتمال دارد به اعتبار نبوت یا امامت معصوم خصوصیتی در فعل او باشد که مبتنی بر معصومیت اوست و درنتیجه کشف حکم شرعی از افعال او دچار مشکل میشود. این اشکال را اینگونه میتوان پاسخ گفت که احتمال خصوصیت معصومیت در فعل معصوم (ع) منتفی است؛ چون معصوم (ع) از آن جهت که مکلّف است همانند همه مکلّفان، فعل را انجام میدهد آیاتی از قرآن که رسول خدا (ص) را در همه افعالش اسوه و الگو معرفی میکند و روایاتی که مطلوبیت تأسّی به رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) را توصیه میکنند، همه این احتمال را منتفی میدانند و اختصاص یک فعل به معصوم نیازمند دلیل خاص است[۲۳].
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که دلیلیت فعل بر حکم شرعی از سنخ ادلّه لُبّیهای است که زبان ندارد که از آن بتوان اطلاقگیری کرد و تمامی قیود محتمل در ظرف صدور فعل احتمال دخالت آن در حکم مستنبط شرعی از فعل داده میشود[۲۴]»[۲۵]
حجیت سیره عقلا
سکوت معصوم در مقابل یک رفتار و عمل، نشانه امضای آن رفتار یا عمل است. نوع عمل یا رفتاری که معصوم مواجه با آن است بر دو نوع است: گاه یک رفتار شخصی و فردی است؛ مانند اینکه معصوم وضوگرفتن یا نماز اشتباه یک شخص را مشاهده کند و گاه معصوم با یک سلوک و پدیده اجتماعی مواجه میشود و در مقابل آن سکوت میکند. این سکوت در مقابل یک پدیده و رفتار اجتماعی فراگیر که در اصطلاح سیره عقلاییه نامیده میشود، دلالت بر امضای آن پدیده و رفتار و مشروعیت آن است؛ مثلاً در میان عرف عُقلای جامعه حیازت، سبب ملکیت شمرده میشود. کسی که مثلاً از رودخانه لیوان آبی را برمیگیرد، مالک آن میشود یا کسی به صحرا میرود و سنگی را حیازت میکند، مالک آن میشود. این سیره عُقلا اگر در برابر و منظر معصوم بود و معصوم در برابر آن سکوت کرد، این سکوت تقریر و امضای آن سیره شمرده میشود. از طریق سیره عُقلاییه، حجیّت خبر واحد، حجیّت ظهور و بسیاری از مسائل اصولی مهم اثبات میشود[۲۶].
آنچه در سیره عقلایی امضا میشود یک رفتار و عمل صامت و خاموش نیست؛ بلکه امضا متوجه نکته مرتکز در اذهان عُقلا میشود؛ مثلاً وقتی میگوییم عُقلا به ظهور یا اخبار ثقه عمل میکنند یا حیازت را سبب ملکیت میدانند، همه اینها نشان میدهد که این مسئله یک سلوک عقلایی است و عُقلا به دلیل نکته معین و سبب خاصی حیازت را سبب تملیک میدانند یا به دلیل وجود نکته کاشفیت خبر ثقه از واقع تا درجه بالایی، خبر ثقه را معتبر میشمارند، درنتیجه مورد امضا، آن نکته ارتکازی و سبب باطنی و منشأ این سلوک و رفتار اجتماعی است؛ بنابراین برای ما امکان استفاده حکم شرعی وضعی یا تکلیفی از سیره عُقلا خواهد بود؛ به عبارت دیگر اگر ما باشیم و صرف عمل و رفتار صامت، از سیره مورد نظر بیش از جواز حیازت برداشت نمیکنیم، اما به لحاظ نکتهای که مورد امضای شارع قرار گرفته است میتوان حکم شرعی وضعی اینکه عمل حیازت سبب ملکیت است و ملکیت نسبت به مال مورد نظر یک حکم وضعی شرعی است و نیز اینکه ملکیت مال مجاز مباح است که یک حکم شرعی تکلیفی است، برداشت میشود[۲۷].
نکته دیگر در مورد حجیّت حکمی که از سیره استنباط میشود این است که این حکم خاص زمان معصوم نیست، بلکه در امتداد عصرهای مختلف تا آن سیره وجود دارد، مورد امضای شارع است و شامل زمان بعد از معصوم نیز میشود. نکته آخر نیز این است که همزمانی و معاصرت سیره عقلایی با عصر معصوم شرط اساسی امضا و تأیید شارع است. اگر سیره، جدید و متأخر از زمان معصوم باشد نمیتوان حجیّت آن و امضای شارع نسبت به آن را نتیجه گرفت. اگر اشکال شود که سکوت امام عصر (ع) میتواند جایگزین امضای سیره باشد، پاسخ میدهیم که هیچ کدام از پایههای حجیّت سیره عقلایی در اینجا وجود ندارد؛ زیرا امام غایب هیچ تکلیفی برای امر به معروف و نهی از منکر ندارد و لزوم تعلیم جاهل برای امام در پرده غیبت فعلیت پیدا نمیکند و غرض از تشریع و لزوم حفاظت از آن در زمان غیبت برای معصوم در حال غیبت همچون امام حاضر تحقق نمییابد و استظهار چنین نقض غرضی محل اشکال است؛ بنابراین سیرهای که به زمان حضور معصوم متصل نمیشود، حجیّتی ندارد[۲۸]»[۲۹]
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۳۵۱.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹؛ ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي... * قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید... * بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید» سوره آل عمران، آیه ۳۱-۳۲؛ ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۶۱.
- ↑ ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
- ↑ «سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۱-۴.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۸۱؛ جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۱۲۲؛ ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، ص۳۱۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۴۸۱.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج۷، ص۴۱۱؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۷، ص۴۵؛ جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور؛ سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۳، ص۱۹۲۰؛ طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج۱۴، ص۵۹.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۵؛ ابوداوود، سنن ابی داود، ج۲، ص۱۲۶؛ عبدالله دارمی، سنن دارمی، ج۱، ص۱۲۵؛ علی واحدی، اسباب النزول، ص۲۶۵.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۵۹.
- ↑ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ سعید ضیائیفر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۵۷ - ۴۵۸.
- ↑ ر.ک: مهدی هادوی تهرانی، تأملات در علم اصول فقه، دفتر ششم، ص۱۰۶.
- ↑ محمدباقر صدر، حلقات الاصول، حلقه ثانیه، ص۲۰۲؛ ر.ک: محمد صنقور علی البحرانی، شرح الاصول من الحلقة الثانیه، ج۱، ص۳۳۸.
- ↑ محمد صنقور علی البحرانی، شرح الاصول من الحلقة الثانیه، ج۱، ص۳۳۸.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۶۳-۳۷۸.
- ↑ عبدالجبار الرفاعی، محاضرات فی اصول الفقه، شرح الحلقة الثانیه، ج۱، ص۲۹۹.
- ↑ عبدالجبار الرفاعی، محاضرات فی اصول الفقه، شرح الحلقة الثانیه، ج۱، ص۳۰۱.
- ↑ محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقة الثانیه، ج۱، ص۱۸۳ - ۱۸۴.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۸۴.