نظارت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
پس شاید برخی پیشنهادها، مخالف ارزشهای مورد قبول حاکم یا با [[ارزشهای دینی]] در تضاد باشد، و یا با توجه به اطلاعات ویژۀ [[حاکم]]، وی تصمیم دیگری بگیرد، در این صورت نمیتوان مدعی شد نظر [[خیرخواهان]] را رد کرده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 572 - 577.</ref> | پس شاید برخی پیشنهادها، مخالف ارزشهای مورد قبول حاکم یا با [[ارزشهای دینی]] در تضاد باشد، و یا با توجه به اطلاعات ویژۀ [[حاکم]]، وی تصمیم دیگری بگیرد، در این صورت نمیتوان مدعی شد نظر [[خیرخواهان]] را رد کرده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 572 - 577.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۷
مقدمه[۱]
یکی از حقوقی که در تعیین قلمرو آزادی سیاسی مورد تأیید و تأکید قرار گرفته و میگیرد، حق نظارت است. نظارت، فعالیتی است که بایدها را با هستها، مطلوبها را با موجودها و پیشبینیها را با عملکردها مقایسه میکند و نتیجه این مقایسه تصویر روشنی از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل خواهد بود که در اختیار مدیران سازمان قرار میگیرد[۲]. تعریفی که در حقوق اساسی آمده است، رویکردی اجراییتر دارد. نظارت، بررسی و ممیزی و ارزشیابی کارهای انجام شده یا در حین انجام و انطباق آنها با تصمیمهای اتخاذشده و همچنین با قانون و مقررات در جهت جلوگیری از انحراف اجرایی[۳] میباشد؛ به هر حال در فرایند نظارت، ارزیابی همیشگی برای تطبیق رفتار و عملکرد افراد با معیارهای هر نظام وجود دارد. این نکته دقیق در تجربیات عقلی بشری نیز قابل ردیابی است. جان استوارت میل، مینویسد: تنها محرکی که میتواند دستگاه دولت را وادار کند که خواب نرود و فعالیت خود را بهتر و عالیتر کند، منتقد و ناظری است که همان هوش و کاردانی اهل این دستگاه را داشته باشد، ولی از خارج دستگاه، مواظب آن باشد، در امور اساسی کشور بتواند رأی صحیح و نظر صائب داشته باشد و هیئتی داشته باشیم که منشأ اصلاح و بهبود امور شوند[۴].[۵]
محورهای اصلی نظارت
نظارت در حکومت علوی از اموری است که نمیتوان از بیان آن صرف نظر کرد. آن حضرت با نظارت دائم بر عملکرد کارگزاران، مانع از ستم آنان بر مردم میشد. بدیهی است که تلاش حضرت برای رفاه، امنیت و آسایش جامعه بود.
حضرت به جای زور و قدرت، از نظارت بر عملکرد کارگزاران خود، سود میبرد و به جلب، تنبیه، عزل و مجازات کارگزاران متخلف میپرداخت.
بخشی دیگر از نظارتها در بارۀ دشمن است که هماره امنیت جامعه را به خطر میاندازد. آگاهی از توطئههای دشمن و عملکرد وی و نشان دادن واکنش مناسب در برابر برنامههای دشمن، ترفندِ دیگری است برای حفظ آرامش و امنیت جامعه. از همین روی دیدبانی و دیدهوری بر عملکرد دشمن مهم است.
مورد دیگر از نظارت مربوط به مردم است. گاه شاید مردم به حقوق یکدیگر تجاوز کنند و قوانین اجتماعی و اسلامی را زیر پا بگذارند. نظارت بر عملکرد آنان برای خدمت مردم و امنیت جامعه و اجرای احکام الهی ضروری است.
بنابراین، حوزۀ نظارتی حاکم بسیار فراگیر است؛ هم شامل کارگزارانش میشود؛ هم تحرکات دشمن را دربر میگیرد و هم بر عملکرد مردم تحت نظرش نظارت میکند.
حضرت علی(ع) بر هر سه حوزه نظارت داشت:
- کارگزاران؛
- دشمنان (مخالفان یا دشمنان داخلی و خارجی)؛
- کارِ مردم.
ناظران را به سه دستۀ کلی پیش گفته و هر یک را به چند قسمت میتوان تقسیم کرد تا میزان نظارت حاکم بر مردم مشخص گردد و برای اجرای آن، سازمانهای مختلفی پدید میآید.
نظارت امیرالمؤمنین بر کار و عملکرد کارگزاران به دو گونۀ آشکار و پنهان بود. در صورت تخلف آشکار از جهت مالی به حساب رسی و کنترل مالی آنان میپرداخت و در برابر هرگونه سوءاستفاده به آنان هشدار میداد و به شکایات مردم از کارگزاران توجه میکرد و گاهی نیز بازرسانی به محلّ کار آنان میفرستاد.[۶]
انواع نظارت برعملکرد کارگزاران
نظارت و بازرسی در هر حکومتی برای سالمسازی ارکان حکومت لازم است. نظارت مانع بسیاری از خودسریها و سوءاستفادهها و قانون شکنیها میشود و در جهت سالمسازی دستگاه اداری ضرور است.
نظارت بر صاحبان قدرت و دارای مسئولیت از نکات مهم در حکومت علوی بود. امیرالمؤمنین برای سالم ماندن کارگزاران حکومت از فساد و خلاف، نگرش ویژهای داشت:
اوّلاً: حکومت را امانت میدانست که باید در دست مؤمنان و امینان باشد. این دیدگاه برگرفته از کتاب خداست: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾[۷].
در تفسیر این آیه منظور از امانات، امامت و حکومت دانسته شده که باید به افراد اهل و امانت دار سپرده شود[۸].
امیرالمؤمنین(ع) در سخنان متعددی حکومت را امانتی برمی شمارد[۹] که باید در دست انسانهای امین باشد و هرکس که خوب عمل نکند، امانت را خوار ساخته است[۱۰].
ثانیاً: حضرت شرایطی را برای مسئولان در نظر میگرفت: اهل ورع و پارسایی، دانش، سیاست و دارای تجربه و حیا از خـانـوادههـای شایسته و باسابـقـه در اسلام باشند[۱۱].
وَرع و تقوا، باعث کنترل عملکرد افراد از درون میشود، بیآنکه نیاز به مأمور و ناظر خارجی باشد.
ایمان و اعتقاد به خدا، انسانها را از زشتیها و ناپسندیها باز میدارد و در سختترین شرایط او را در مسیر شایسته، استوار نگاه میدارد.
ثالثاً: برای این که مشخص شود یک کارگزار در ادامۀ کار خود شرایط لازم را از دست نداده و برابر با ضوابطی که حاکم تعیین کرده عمل میکند لازم است همواره بر کارشان نظارت شود و افراد را از استبداد و زیر پا قرار دادن قوانین شرع و مقررات و ارتکاب خلاف باز دارد.
بنابراین، نظارت و بازرسی از عملکرد کارگزاران از کارهای مهمی است که برای سالم ماندن آنان از یک سو و سالم ماندن جامعه از آسیبهای خلافکاران در دستگاه حکومت، به آن نیاز است؛ زیرا فساد معمولاً از صاحبان قدرت به جامعه سرایت میکند.
استاد مطهری بر این باور است فساد غالباً از طبقۀ بالا به پایین سرایت میکند و صلاح از پایین به بالا در حرکت است[۱۲].
نظارت امری لازم و ضروری است، به همین سبب خداوند ناظر عملکرد انسان است و برای برشماری اعمال خوب و بد وی دو فرشتۀ رقیب و عتید قرار داده است ﴿مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[۱۳].
در سخنی امیرالمؤمنین به یکی از کارگزارانش که متهم بود دربارۀ نظارت، چنین نوشت: حسابت را برای من بفرست و بدان که حسابِ خدا بزرگتر از حساب مردم است.[۱۴]
در این بخش از نظارت حاکم و بُعد نظارت و حساب خدا و در پایان نظارت مردم بر کارِ کارگزار سخن رفته است.
نظارت بر کار کارگزاران که در مواردی حاکم و رهبر را هم شامل میشود، انواع مختلفی دارد که در چند گروه کلی بیان میشود.
نظارت عمومی
منظور از نظارت عمومی، نظارت مردم بر عملکرد کارگزاران حکومتی است تا هرگز از مسیر عدل و دستورهای اسلام تخلف نورزند. هرکس میتواند این تخلف را به اطلاع حاکم مسلمانان و یا کارگزار منطقهای خاص برساند و مانع ادامۀ کار خلافشان شود.
برای نظارت عمومی و مشخص شدن ناظران عام، در فرهنگ اسلامی واژگان و عناوینی چند به کار رفته که باید به آنها توجه کرد. این عناوین گرچه به ظاهر عنوان نظارتی ندارند، با اندکی تأمل و مروری گذرا در سابقۀ آنها در منابع دینی آشکار میشود که اساس آنها برای نظارت داوطلبانه و غیر رسمی است.
- امربه معروف و نهی از منکر: امربه معروف در فرهنگ دینی در سالمسازی جامعه و جلوگیری از فساد حاکمان، نوعی وظیفۀ دینی محسوب میشود که فواید فراوان در جوامع اسلامی دارد.
- نُصْح و خیرخواهی: خیرخواهی برای مردم و برای حاکم و کارگزاران جامعه که به گونهای در کنترل آنان نقش دارد و وظیفه ای دینی برای یکایک مردم قلمداد میگردد.
- مشورت: مشورت به ظاهر نقشی در نظارت در گذشته مانند امروز نداشته ولی به دلیل احساس مسئولیت وظیفه در بیان دیدگاه درست دربارۀ موضوعات مطرح شده، جنبۀ نظارتی نیز مییابد. زمانی که توجه کنیم گروههایی باید در مسائل مهم نظر بدهند، بدیهی است که نظرشان دربارۀ موضوعات مختلف در هیئت تصمیم ساز و تصمیم گیران، باعث میشود که اجرای آن تصمیم را پیگیرند و چنانچه تخلفی از تصمیمهای گرفته شده انجام بگیرد، به حاکم یا کارگزاران حکومتی گوشزد کنند. امروزه مجالس قانونگذاری بر عملکرد دولتها نظارت دارند. به تعبیر دیگر، مشاوران در تصمیمسازی نقش داشته و برنامههای اعلام شده را نظارت میکنند و مشکلات و موانع آن را شناسایی و برطرف میکنند.
- نظارت پنهانی: منظور، گزارشهای اطلاعاتی است که مردم دربارۀ تخلفات کارگزاران، به حاکم و مسئولان تصمیم گیرنده میرسانند.[۱۵]
نظارت حاکم بر عملکرد کارگزاران
این نظارت از طریق حکومت و دولت به صورتهای گوناگون انجام میپذیرد؛ چنان که موارد نظارت در حکومت امیرالمؤمنین(ع) نیز گونههای مختلف داشت:
- نظارت آشکار: امیرالمؤمنین بر عملکرد کارگزارانش نظارت دائم داشت. مروری در نامههای نوشته شدۀ حضرت در دوران کوتاه حکومت خود به کارگزارانش، حکایت از نظارت دقیق بر عملکرد آنان دارد. اگر در پرداخت خراج تأخیر داشتند به آنان تذکر میداد[۱۶] و چنانچه کارگزاری در دعوت اشراف شرکت میکرد یادآوری مینمود[۱۷]. و اگر کارگزاری بیجهت اموال بیت المال را به اقوام و خویشان خود میبخشید به او تذکر میداد[۱۸]. و حتی وقتی مسئولی برخلاف عُرف، خانهای بزرگ میخرید، زهد و ساده زیستی را یادش میآورد؛ مانندِ اعتراض به خرید خانه توسط شریح قاضی[۱۹]. و دهها مورد دیگر که در جلد اوّل این مجموعه آمده است.
- نظارت پنهانی حاکم: امیرالمؤمنین برای نظارت بر عملکرد کارگزاران خود نیروهای اطلاعاتی و ویژه میگمارد تا بر عملکرد آنان اِشراف کامل داشته باشد. این شیوۀ امیرالمؤمنین بوده که به جای گماردن جاسوس بر مردم، بر کارگزاران خود نیروی اطلاعاتی مطمئن، راست گو و با ایمان میگمارد تا از وضعیت عملکردشان بهتر آگاه باشد. این نکته در نامه به مالک بیان شده[۲۰] که در بخش خود خواهد آمد.
- گزارشهای مردمی: گاهی مردم از عملکرد نادرست یک کارگزار آشکارا به حضرت شکایت میکردند. گرچه غیرمسلمان بودند ولی امام به گزارش توجه کرده و به کارگزاران یادآوری میکرد[۲۱]. و اگر قومی از بدرفتاری کارگزاری گلایه میکردند به کارگزار خود یاد آوری میکرد[۲۲]. گاهی همین گزارشها باعث عزل کارگزاری میشد؛ مانند شکایت زنی همدانی از حاکم امیرمؤمنان و عزل کارگزار متخلف توسط حضرت[۲۳]. این حاکم عادل است که با بررسی گزارشهای مردمی و اطمینان از صحت آنها، دست به عزل یا تنبیه کارگزار متخلف میزند.
- اعزام بازرس: گاهی حاکم لازم میداند برای نظارت بر حُسن انجام امور، افرادی را به مناطق مختلف بفرستد و از عملکرد کارگزاری آگاهی یابد. این نوعی بازرسی امروزه در هر سازمانی رایج است. [۲۴]
نظارت بر عملکرد حاکمان با خیرخواهی
با توجه به کاربرد واژۀ نصح و نصیحت که از وظایف حاکم و مردم است میتوان گفت نصیحت یکی از راههای نظارت مردم بر قدرت است. باید همیشه زمینه برای انتقادهای خیرخواهانه باز باشد. عبارتِ "النَّصیحةُ لأئمة المسلمين" که جزو فرهنگ سیاسی اسلام است به همین معناست؛ یعنی توجه به نظر و نقدهای دیگران داشتن. متن این تعبیر، فقط در خطبۀ رسول خدا(ص) در مسجدِ خیف آمده است: سه چیز است که در آن قلب مؤمن خیانت نمیکند: اخلاص عمل برای خدا، نصیحت برای رهبران مسلمانان و ملازمت با جماعت آنان.[۲۵]
این فراز از خطبه حضرت، در دو روایت در کافی[۲۶] و در منابع دیگر شیعه[۲۷]آمده است. و در منابع اهل سنّت این مطلب با تعبیرات دیگر و مشابهی مانندِ مناصحه و خیرخواهی رهبران[۲۸]، والیان مسلمانان[۲۹]، ولات امر[۳۰]، اطاعت از صاحبان امرِ [۳۱] و نصیحت برای هر مسلمان آمده است [۳۲]. خیرخواهی متناسب با مورد آن، معنای متفاوتی مییابد. خیرخواهی برای پیامبر و امام معصوم اطاعت از آنان است. فیض کاشانی مینویسد: خیرخواهی رهبرانحق تصدیق امامت، وصایت و خلافت آنان از نزد خداست و اطاعت آنان در آنچه به آن امر و از آن نهی کردهاند و خیرخواهی عُموم مسلمانان راهنمایی آنان در جهت مصالح آنان است.[۳۳]
در این توضیح خیرخواهی برای امام به اطاعت از آنان و برای عموم مردم، راهنمائی در جهت مصالح آنان است. علامه مجلسی در معنی این عبارت حدیث، سخن مشابهی دارد[۳۴] و مینویسد: نصیحت به معنای اطاعت از رهبر و امام است.
نصیحت در برابر رهبران مسلمانان پیروی کردن از آنان و بذل مالها و جانها برای یاریشان است.[۳۵]
معنایی که علامه مجلسی بیان کرده از آن جهت صحیح است که ما چه نظرمان موافق رهبر باشد یا مخالف، لازم است از وی اطاعت کنیم و با مال و جان از امام و رهبر خویش پشتیبانی نماییم. تعبیر اطاعت در برخی نقلهای اهل سنّت آمده بود. ولی در کنار آن لازم است اگر نظری خاص داشته که جنبۀ انتقادی دارد، بدون ناراحتی و نگرانی به اطلاع رهبر برساند؛ همانگونه که یاران خاصّ امیرالمؤمنین(ع) مانند مالک اشتر، دیدگاههای خود را به اطلاع حضرت میرساندند. و در عین حال مطیع تصمیمهای ایشان بودند که نمونههایی از آن در این بخش آمده است.
این معنا از نصیحت برای رهبران اسلامی، از نقلِ متفاوت سُلَیم هِلالی و طبرسی به دست میآید که برابر آن، اطاعت و شنیدن سخن امام، در کنار مناصحۀ والیان، بیان شده است[۳۶].
امیرالمؤمنین در خطبهای ـ پس از این که مردی در ضمن خطبه حضرت حرکت کرد و از ایشان تعریف و اعلام اطاعت نمود. او را از این کار نهی کرد ـ چنین فرمود:و گمان نبرید به من که نسبت به حقی که به من گفته شده سنگینی میورزم و نه درخواست بزرگداشت خود را دارم. پس کسی که سخت دارد حق به او گفته شود یا عدل بر او عرضه گردد عمل به حق و عدل بر او سختتر است. پس باز نمانید از گفتن سخن حق، یا مشورت و نظر عادلانه؛ زیرا من در درونم بالاتر نیستم که خطا کنم و نه در عمل ایمن هستم. جز این که خداوند مرا نسبت به نفْسم کفایت کند آنچه او مالک است. پس جز این نیست که من و شما بندگان مملوک خدا هستیم که پروردگاری جز او نیست. [۳۷]؛
در توضیح این کلام حضرت امیر باید توجه کرد که سخن حضرت در مسائل اجتماعی است. نه امور دینی. در مسائل اجتماعی یک طرف آن مردم هستند که باید موضوع برای آنها قابل تحمّل و عمل باشد و چون خود آنها مطرح هستند. باید توجیهی عامه پسند برای کار اجتماعی آنها وجود داشته باشد و ربطی به دین ندارد؛ مانند جریان حَکَمیت.
حضرت علی(ع) جریان پذیرش حکمیت را ناشی از ناتوانی در نظر و ضعف در تدبیر میداند، نه معصیت الهی[۳۸].یاران حضرت، درک درستی از موضوع نداشتند و سخن ایشان را نادیده گرفتند.
در عین حال که دیگران حقّ اظهار نظر در امور مختلف دارند، تصمیم نهایی در امور با حاکم است. البته گاهی پیشنهاد دیگران راه گشاست؛ مانند پیشنهاد سلمان برای حفر خندق در جنگ احزاب[۳۹] و یا پیشنهاد ساختن عَریش و سایه بان برای پیامبر در مکانی خاص، توسط سعد بن معاذ، در جنگ بدر[۴۰].
شیخ مفید بیان میکند ایجاد عَریش بدون تردید، فکر انصار بود و مهاجران در آن نقشی نداشتند و در آن مشورتی صورت نگرفته بود[۴۱].
نکتۀ مهمی که توجه به آن لازم است این که، شماری به همین سخن امام علی(ع) استشهاد کرده که حضرت از پیشنهادها و انتقادهای دیگران استقبال میکند؛ یعنی آنچه ما میگوییم باید پذیرفته و به آن توجه گردد.
باید توجه داشت معنای سخن حضرت این نیست که رهبر جامعه باید هر سخنی را که دیگران میگویند بپذیرد، بلکه لازم است به آن توجه کند و هرگونه صلاح میداند عمل کند.
حضرت وقتی که عبدالله بن عباس پیشنهاد ابقای معاویه را مطرح میکند، نمیپذیرد[۴۲] و میفرماید:حقّ توست که نظر مشورتی خود را بدهی و من بنگرم پس اگر مخالفت کردم وظیفۀ توست که از من پیروی کنی.[۴۳]
بسیاری از یاران حضرت پیشنهاد توجه به اشراف را در دادن سهم بیشتری از بیت المال، مطرح کردند، اما حضرت نپذیرفت و فرمود: اگر این مال، ملک شخصی ام نیز باشد آن را مساوی بین مردم تقسیم میکردم[۴۴].
پس شاید برخی پیشنهادها، مخالف ارزشهای مورد قبول حاکم یا با ارزشهای دینی در تضاد باشد، و یا با توجه به اطلاعات ویژۀ حاکم، وی تصمیم دیگری بگیرد، در این صورت نمیتوان مدعی شد نظر خیرخواهان را رد کرده است.[۴۵]
منابع
پانویس
- ↑ یادآوری این نکته لازم است که با توجه به اهمیت نظارت در جامعه اسلامی، این امر از «حق» فراتر رفته و تبدیل به «تکلیف» نیز شده است، اما در این قسمت، «حق» بودن آن برجسته شده است.
- ↑ ر.ک: رضا دلاوری، نظارت بر قدرت از دیدگاه قرآن، ص۷۶.
- ↑ ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ص۳۵۲.
- ↑ جان استوارت میل، در آزادی، ص۲۶۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۵۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 541- 542.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۹۸؛ طوسی، التّبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۴؛ فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۱۰۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۶۶، نامه ۵: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ».
- ↑ نهج البلاغه، ص۴۱۳، نامه ۴۱: «أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ».
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۳۷: «فَاصْطَفِ لِوِلَايَةِ أَعْمَالِكَ أَهْلَ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ السِّيَاسَةِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقِدَمِ فِي الْإِسْلَامِ».
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۹۲۷: غالباً صلاح از پایین به بالا سرایت میکند، فساد از بالا به پایین میریزد؛ یعنی غالباً صلاح و فساد دو جهت متضاد را دارند: فساد از طبقۀ بالا میریزد و به طبقۀ پایین سرایت میکند، یعنی طبقۀ بالا طبقۀ پایین را فاسد میکند.
- ↑ «هیچ سخنی بر زبان نمیآورد مگر آنکه نزد او فرشته مراقبی حاضر است (تا آن سخن را بنویسد)» سوره ق، آیه ۱۸.
- ↑ « فَارْفَعْ إِلَيَ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ»؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۱۲، نامه ۴۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 545 - 546.
- ↑ نامه به یزید بن قیس کارگزار اصفهان: سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۸۵.
- ↑ مانند نامه به عثمان بن حنفیف کارگزار بصره: نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ مانند نامه به کارگزار بحرین؛ نعمان بن عجلان: سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۰۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳.
- ↑ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۳۵، نامه ۵۳: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ».
- ↑ مانندِ نامه به کارگزار اصفهان عمرو بن سلمه که مجوسان از سوءرفتار وی شکایت کرده بودند: سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۹۰.
- ↑ مانندِ تذکر به ابن عباس در رفتار بدش با بنی تمیم: نهج البلاغه، نامه ۱۸.
- ↑ ابنطیفور، بلاغات النّساء، ص۴۷؛ ضبی، أخبار الوافدات من النّساء علی معاویه، ص۶۷؛ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۳؛ مجلسی علامه، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۹؛ ابنحمدون، التذکرة الحمدونیه، ج۲، ص۲۰ـ۲۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 546 - 547.
- ↑ «ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»الکافی، ج۱، ص۴۰۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۰۳ و۴۰۴.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۳و ج۲، ص۴۴۷؛ طبری، المسترشد، ص۵۷۰؛ حرّانی، تحف العقول، ص۴۲؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۴۹؛ همو، الأمالی، ص۳۵۰؛ شیخ مفید، الأمالی، ص۱۸۶؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۷۸؛ بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۸؛ ج۲۱، ص۱۳۸؛ ج۲۷، ص۶۷-۶۸؛ ج۹۷، ص۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۴۵.
- ↑ ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۴-۳۵؛ ابنماجه، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۴.
- ↑ ابنماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۱۵-۱۰۱۶.
- ↑ دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸۶؛ مسند أحمدبن حنبل، ج۴، ص۸۰؛ ج۳، ص۲۲۵.
- ↑ دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸۶؛ مسند أحمد بن حنبل، ج۴، ص۸۰.
- ↑ دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸۷.
- ↑ وَ نَصیحَةُ أئمَّةِ الحَقِّ التَّصدیقُ بإمامَتِهِمْ وَ وَصایَتِهِمْ و خَلافَتِهِمْ مِنْ عِندِاللّه و إطاعَتُهُمْ فیما أَمَرُوا بِهِ وَ نَهُوا عَنْه وَ نَصیحَةُ عامّةِ المُسلِمینَ إرْشادُهُمْ إلی ٰ مَصالِحِهِمْ؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۵، ص۵۳۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۴، ص۱۹۲؛ نصیحة الأئمة أنْ یُطیعهم فی الحقِّ و نَصیحةُ عامّةِ المسلمین إرشادُهم إلی مَصالِحِهم.
- ↑ و النصیحةُ لأئمةِ المسلمین متابعتُهُم و بذلُ الأموالِ و الأنفسِ فی نُصرَتِهِم؛ بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۸.
- ↑ هلالی، کتاب سُلَیم بن قیس، ج۲، ص۶۵۴؛ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۱۵۲: « إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ وَ الْمُنَاصَحَةُ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ لُزُومُ جَمَاعَتِهِمْ».
- ↑ «لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۳۳۵، خطبۀ ۲۱۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۴۵: «وَ لَكِنَّهَا عَجْزٌ مِنَ الرَّأْيِ وَ ضَعْفٌ فِي التَّدْبِيرِ».
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ ابن هشام، السّیرة النّبویه، دو جلدی، ج۱، ص۶۲۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵؛ ابنکثیر، البدایة و النّهایه، ج۳، ص۳۲۷؛ ابناثیر، الکامل، ج۲، ص۱۲۲؛ شامی، سبلال هدی، ج۴، ص۳۰.
- ↑ شیخ مفید، الإفصاح فی الإمامه، ص۱۹۹: أمَّا العَریشُ فَکانَ مّن رَأی الأنصارِ بِلا اِخْتِلافٍ وَ لَمْ یَکُنْ لِأبی بَکْرٍ وَ عُمرَ و غَیرَهُما مِنَ المُهاجِرینَ مَقالٌ وَ أمّا المَشْوِرَةَ فَلَمْ تَکُنْ فیه.
- ↑ حبیب الله خوئی، منهاج البراعه، ج۲۱، ص۴۰۹.
- ↑ «لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۵۳۱.
- ↑ سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۸۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 572 - 577.