هانی بن عروه مرادی: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) |
||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']] | # [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']] | ||
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']] | # [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']] | ||
# [[پرونده:IM010710.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۲
هانی بن عروه مرادی | |
---|---|
نام کامل | هانی بن عروه مرادی |
جنسیت | مرد |
کنیه | ابویحیی |
از قبیله | مذحج |
از تیره | بنی مراد |
پدر | عروة بن نمران مرادی |
تاریخ شهادت | ۶۰ هجری |
محل شهادت | کوفه |
محل آرامگاه | کوفه |
از اصحاب | پیامبر خاتم |
حضور در جنگ | |
فعالیتهای او | همراهی و حمایت از قیام مسلم بن عقیل در کوفه، حمایت از قیام حجر بن عدی علیه زیاد بن ابیه |
علت شهادت | به دستور ابن زیاد |
هانی بن عروه از قبیله مذحج کوفه و از اصحاب رسول خدا (ص) و شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بودند. او در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشت. او بعد از دعوت امام حسین (ع) با مسلم بن عقیل بیعت کرد و تا پای جان از او حمایت کرد و در نهایت به دست ابن زیاد به شهادت رسید.
مقدمه
هانی فرزند عروة بن نمران مرادی، کنیهاش ابویحیی از قبیله مذحج کوفه بود. او و پدرش عروه هر دو از اصحاب رسول خدا (ص) و از شیعیان به نام امیرالمؤمنین (ع) بودند. هانی در جنگهای جمل، صفین و نهروان در رکاب آن حضرت جنگید و امام (ع) را یاری نمود[۱]. در حرکت انقلابی حجر بن عدی بر ضدّ زیاد بن ابیه، از ارکان مهم به شمار میرفت.
مسعودی مؤرخ معروف مینویسد: هانی بن عروه از بزرگان و شخصیتهای والای کوفه به شمار میرفت و در رکاب او چهار هزار نیروی سواره نظام و هشت هزار نیروی پیاده نظام بودند[۲].[۳]
هانی و بیعت با مسلم بن عقیل
وی با همه نفوذ و قدرتی که داشت پس از هلاکت معاویه و اطلاع از هجرت امام حسین (ع) به مکه با جمعی از بزرگان کوفه از حضرت حسین (ع) دعوت کردند برای رهبری امت اسلامی به کوفه تشریف آورد و هنگامی که مسلم بن عقیل از طرف امام (ع) به کوفه آمد با او بیعت کرد و تا پای جان از او حمایت نمود[۴].[۵]
عیادت ابن زیاد از هانی
زمانی که ابن زیاد از بصره برای حکومت به کوفه وارد شد تا جلوی پیشروی حضرت مسلم بن عقیل و یاران او را بگیرد، در ابتدا برای نزدیکی به هانی به عیادت او رفت و عمارة بن عبد سلولی یکی از شیعیان و علاقهمندان به امام حسین (ع) از هانی خواست که او را در این دیدار به قتل برساند، اما او این پیشنهاد را نپذیرفت و حاضر به کشتن ابن زیاد نشد. ابن زیاد برای بار دوم به خانه هانی رفت تا از شریک بن اعور که همراه او از بصره به کوفه آمده بود عیادت نماید. در این دیدار هم شریک به مسلم بن عقیل که در خانه هانی مخفی بود پیشنهاد داد، ابن زیاد را در این ملاقات به قتل برساند. اما مسلم بن عقیل حاضر به این کار نشد و ابن زیاد بدون حادثهای شریک را ملاقات کرد و به کاخ خود بازگشت[۶].
شهادت هانی
موقعی که ابن زیاد اطلاع یافت مسلم بن عقیل در خانه هانی مخفی شده و منزل او محل رفت و آمد شیعیان و مرکز برنامهریزی بر ضد دستگاه حکومتی او شده سخت برآشفت و با نقشه و تزویر از محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج زبیدی از بزرگان سرشناس کوفه خواست هانی را با احترام به کاخ حکومتی دعوت کنند تا با او مذاکره و گفتوگو نماید.
این سه نفر به ملاقات او رفتند و هانی را برای دیدار با ابن زیاد دعوت کردند و به او تعهد دادند که گزندی به وی نخواهد رسید. هانی با اطمینان از این ملاقات که قصد سویی به او نخواهد شد به همراه آنان به نزد ابن زیاد رفت اما به محض ورود بر این زیاد مورد اهانت قرار گرفت و به او گفت منزل تو محل رفت و آمد شیعیان و توطئهگران بر ضد حکومت ما شده و مسلم بن عقیل در منزل تو ساکن شده است!
هانی اگر چه خواست با توجیه و تمهیدی ابن زیاد را مجاب کند، اما ناگهان جاسوس ابن زیاد به نام معقل که دائماً در خانه هانی رفت و آمدی داشت حاضر شد و هانی متوجه گشت تمام اخبار مسلم بن عقیل و یاران او لو رفته و ابن زیاد از آنها آگاه است. در اینجا ابن زیاد از هانی خواست مسلم بن عقیل را تحویل دهد اما او زیر بار نرفت و گفت او مهمان من است و من چنین کاری نخواهم کرد. در این موقع ابن زیاد به ضرب و جرح هانی همت گماشت و با چوب دستی خود بر سر و صورت او زد و او را مجروح کرد به طوری که سر و صورت و لباس هانی به خون رنگین شد. بعد او را زندانی کرد و دستور داد مسلم بن عقیل را هم دستگیر و سرانجام مسلم بن عقیل با هانی را در روزی که امام حسین (ع) از مکه ـ روز هشتم یا نهم ذیحجه شصت هجری ـ به جانب کوفه حرکت کردند به شهادت رساند. سپس ابن زیاد دستور داد سر مسلم بن عقیل و هانی را از بدن جدا و برای یزید فرستاد و بدن این دو شخصیت الهی را ریسمان بستند و در بازار کوفه کشاندند و بعد در محله جمعآوری زبالههای کوفه به صورت واژگون به دار آویختند[۷].
هانی، هنگام شهادت، ۷۹ و یا ۸۳ و به قولی ۹۰ سال داشت[۸]. روزی به شهادت رسید که امام حسین (ع) از مکه به طرف کوفه حرکت کرد. قبر او در کوفه پشت قبر مسلم بن عقیل مشهور است و زیارتگاه اهل ولاست. در مفاتیح الجنان و کتب زیارت، زیارتنامهای برای آن شهید ذکر شده است: «سَلاَمُ اللهِ الْعَظِيمِ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَيْكَ يَا هَانِيَ بْنَ عُرْوَةَ»[۹].[۱۰]
دستگیری و شهادت هانی
هانی بن عروه هشتاد سال عمر را با عزت و کرامت نفس سپری کرد و امروز افتخار میزبانی سفیر حسین(ع) را پیدا کرده است[۱۱]. با ورود ابن زیاد به کوفه ضرورت تغییر مکان برای مسلم امری طبیعی بود و مسلم خانه هانی را که از بزرگان شیعه و دارای ایل و عشیره نیرومندی بود انتخاب و به آنجا پناهنده شد. فعالیتهای علنی شگرد جدیدی به خود گرفت و به تشکیلات مخفی و زیرزمینی تبدیل شد. شیعیان محرمانه به دیدار مسلم میآمدند و با حفظ مسائل امنیتی و مراقبت و پرهیز از جاسوسان ابن زیاد، اهداف نهضت را به پیش میبردند. کار تجسس برای یافتن مسلم سخت شد و سرنخی از مخفیگاه مسلم پیدا نمیشد. ابن زیاد از طریق جاسوسی بالاخره توانست دریابد که مسلم در خانه هانی مخفی شده است و لذا ابن زیاد او را احضار کرد و به او گفت: گمان میکنی که من از جلسات محرمانه تو آگاه نیستم؟ سپس پنهان نمودن مسلم بن عقیل و بیعت گرفتن و تهیه ساز و برگ نظامی و رفت و آمد شیعیان را به رخ او کشید و هانی طبق اصول مخفی کاری و تقیه برای حفظ تشکیلات نهضت، همه را به کلی انکار کرد. کار به جدال کشید، جاسوس را که بارها به خانه هانی رفته بود حاضر کرده و با او روبهرو کردند. هانی به ناچار گفت: امیر باید بداند که به او دروغ نگفتهام و مسلم را به خانهام دعوت نکردهام و خودش آمد و به من پناهنده شد.
ابن زیاد خواستار تسلیم مسلم گردید، هانی امتناع ورزید. ابن زیاد عصبانی شد و با چوبهدستی که در دست داشت به سر و صورت هانی زد. هانی دست به شمشیر یکی از پاسداران برد تا از خود دفاع کند! ابن زیاد فریاد زد که امروز ریختن خونت بر من واجب شد و امر کرد به زندانش اندازند. قبیله هانی از شنیدن دستگیری او بسیار ناراحت شدند و همه به سوی دارالاماره هجوم آوردند و آنجا اجتماع اعتراضآمیزی داشتند و رسماً اعلام کردند ما کسانی هستیم که تاکنون از فرمان امیر سر برنتافتهایم و هیچگونه مخالفتی از ما ظاهر نشده، شنیدهایم که هانی کشته شده. شریح قاضی القضاه کوفه بود و در مجلس ابن زیاد حضور داشت، ابن زیاد به او امر کرد که از هانی دیدن کند و خبر زنده بودنش را به محاصره کنندگان بدهد و یکی از جاسوسان خود را مأمور او نمود تا مبادا سخنی برخلاف مصالح بر زبان آورد. شریح نیز از هانی در زندان ملاقات کرده و به مردم قبیلهاش اطلاع داد که زنده و در کمال سلامت است و افراد قبیله با تحریکاتی که صورت گرفت متأسفانه مرعوب جو شده همه راضی شدند و برگشتند.
هانی در زندان ماند و مکار زنازاده بر اوضاع مسط شد. مسلم بن عقیل به شهادت رسید، ابر تیره و متراکم رعب و وحشت در تمام آسمان کوفه سایهگستر شد. هیچ نفس کشی قدرت رویارویی با فشار حاکم بر کوفه را نداشت. ابن زیاد نفسها را در سینه حبس، شمشیرها را در غلاف کرده، بغضها را در گلو خفه کرده بود. در این شرایط بحران روحی و روانی کوفه، ابن زیاد دستور داد تا هانی را از زندان بیرون آورده به بازار بردند و در کوی قصابان که گوسفند میفروختند نگه داشتند. هانی میدانست که او را خواهند کشت، فریاد زد وامذحجا، واعشیرتا دست او را باز کردند، فریاد زد آخر اسلحهای به من بدهید تا این بلا را از خود دفع کنم، او را گرفتند و بار دیگر دستهایش را بستند و گفتند: گردنت را بکش! جواب داد: هرگز این کار را نمیکنم و بر کشتن خود شما را یاری نمیدهم. غلام ابن زیاد به نام رشید شمشیر بر گردن هانی زد، هانی در حالی که میگفت: إلى الله المنقلب و المعاد اللهم رحمتك و رضوانك اجعل هذا اليوم كفارة لذنوبي با شمشیر دوم به شهادت رسید. ابن زیاد دستور داد بدنهانی را به دار کشیدند و سر هانی و مسلم را به همراه نامهای به این شرح به سوی یزید فرستاد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ من عبيد الله بن زياد إلى يزيد بن معاوية أما بعد...، حمد و ثنای خدای را که حق امیر از دشمنان گرفت و حیله دشمنان را کفایت کرد. خبر میدهم امیر را که مسلم بن عقیل به کوفه آمده بود و در خانه هانی بن عروه منزل کرده و مردم را به بیعت حسین بن علی میخواند. جاسوسانی مأمور کردم و به لطایف الحیل بعد از جنگ، ایشان را به دست آوردم و هر دو را گردن زده، سرهای ایشان را به همراه هانی بن أبی الوداعی و زبیر بن الأروح التمیمی تقدیم گردید. این دو مرد از اهل اطاعت امیرند ایشان را گرامی دار. و السلام.
چون این دو شخص با نامه و سرهای شهدا به نزد یزید رسیدند، نامه و سرها را تسلیم کردند، یزید نامه را مطالعه کرد و دستور داد تا سرها را بر دروازه دمشق بر دار زدند[۱۲].[۱۳]
جستارهای وابسته
- رشید غلام عبیدالله بن زیاد (قاتل)
- مراد (قبیله)
- مذحج (قبیله)
منابع
پانویس
- ↑ ابصار العین، ص۱۲۵؛ و ر. ک: تاریخ طبری وقایع سال ۶۰ و ۶۱ ﻫ.ق
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۴۱۴-۱۴۱۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۴۱۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۴۱۵-۱۴۱۶.
- ↑ ر. ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۶۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۹؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۹۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۴.
- ↑ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۸۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۴۲۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۴۱۶-۱۴۱۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۹۹.
- ↑ هانی از چهرههای سرشناس کوفه و از قاریان قرآن به شمار میآمد، در کوفه منزلتی رفیع برایش قائل بودند و خاندانش را بزرگ میشمردند. در حکومت امیرالمؤمنین در کنار حضرتش حضور داشت و از خرمن علم و ادب امام خوشهها چید. هانی در سه جنگ جمل و صفین و نهروان شرکت فعال داشت و مردانه به میدان رزم میشتافت و با ارسال سفیر سیدالشهداء به کوفه، هانی یاور و مشاور مسلم بود و خانهاش پایگاه و مرکز تصمیمگیری به شمار میآمد. آغانی، ج۱۴، ص۹۵؛ طبری، ج۶، ص۲۱۳.
- ↑ ترجمه الفتوح، ص۸۶۶.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۱، ص ۱۴۵.