ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶: خط ۶:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
==مقدمه==
==معناشناسی==
===معنای لغوی===
واژه ولایت، به [[باور]] اهل لغت، از ماده «ولی» - و، ل، ی - اشتقاق یافته، و به معنی قرب است. و «ولایت» - به [[فتح]] واو - مصدر و به معنی [[نصرت]] است و «ولایت» - به کسر واو - اسم مصدر و به معنی [[سلطنت]]، [[قدرت]]، [[نقابت]]، [[امارت]] و بر عهده گرفتن یک امر. واژه ولی هم در مورد انسان [[مؤمن]] به کار می‌رود و هم در مورد [[خدای متعال]]: به مؤمن، «[[ولی خدا]]» گفته می‌شود و به [[خدا]] {{متن قرآن|وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«سرپرست مؤمنان» سوره آل عمران، آیه ۶۸.</ref>؛ البته معنای ولی در این دو جمله متفاوت است. [[ولیّ]] بر وزن فعیل است و فعیل گاه به معنی فاعل استعمال می‌شود و گاه به معنی مفعول. ولی در صورتی که به معنی فاعل باشد، به کسی گفته می‌شود که پیوسته و متوالی - و بدون آنکه عصیانی در خلال آن از او سر زند - به [[طاعت]] [[حق]] مشغول باشد، و در صورتی که به معنی مفعول باشد، بر کسی اطلاق می‌شود که [[احسان]] و [[فضل خدا]] همواره شامل حال اوست<ref>جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.</ref>. ازین رو، برخی برای ولی دو معنی قائل شده‌اند: یکی آنکه [[حق سبحانه و تعالی]] متولی کار او باشد؛ چنانکه فرمود: {{متن قرآن|و هو یتولی الصالحین}} و یک لحظه او را به خویشتن باز نگذارد بلکه او را حق - عز اسمه - در [[حمایت]] و رعایت خود بدارد و دیگر معنی آن است که [[بنده]] به [[عبادت]] و طاعت حق سبحانه و تعالی [[قیام]] کند بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه به [[معصیت]] آمیخته نباشد و این هر دو صفت را باید دارا باشد تا ولی باشد<ref>قشیری، رساله، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، ص۱۶۹.</ref>. بعضی [[ولایت]] را به معنای به هم [[پیوستگی]] و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز دانسته‌اند؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد<ref>رک: راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵: {{عربی|الْوَلَاءُ و التَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان، و من حيث النّسبة، و من حيث الدّين، و من حيث الصّداقة و النّصرة و الاعتقاد، و الْوَلَايَةُ النُّصْرةُ، و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ. و الْوَلِيُّ و الْمَوْلَى يستعملان في ذلك كلُّ واحدٍ منهما يقال في معنى الفاعل. أي: الْمُوَالِي، و في معنى المفعول. أي: الْمُوَالَى، يقال للمؤمن: هو وَلِيُّ اللّهِ عزّ و جلّ و لم يرد مَوْلَاهُ، و قد يقال: اللّهُ تعالى وَلِيُّ المؤمنين و مَوْلَاهُمْ، فمِنَ الأوَّل قال اللّه تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا [البقرة / 257]...}}؛ و نیز نگاه شود به مقاله «ولایت فقیه، رکن حکومت اسلامی» روزنامه رسالت، دی ۱۳۸۸ که در آن چنین آمده است: «ولایت واژه‌ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد» (نام نویسنده ذکر نشده ولی نشانی مقاله از این قرار است: «کد مقاله: ۳۶۳۴۳، مسیر مقاله نقشه سایت: معارف اسلامی، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، مقالات».</ref>. گرچه [[ولایت]] از نظر لغوی، هرگونه [[قربی]] را شامل است، اما در اصطلاح [[اهل عرفان]] در معنای عام [[قرب]] به کار نمی‌رود؛ بلکه فقط در مورد قرب به [[خدای سبحان]] استعمال می‌شود<ref>ر.ک: قیصری، شرح الفصوص، ص۲۶.</ref>. ولایت در [[اندیشه]] [[امام]] به معنایِ قرب، [[محبوبیت]]، تصرّف، [[ربوبیت]] و [[نیابت]] است<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، با مقدمه سید جلال‌الدین آشتیانی، ص۳۶.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۴۸.</ref>
 
==تقسیم‌بندی‌های ولایت==
ولایت دو شعبه دارد:
ولایت دو شعبه دارد:
# [[ولایت تکوینی]]: این ولایت، مقامی [[معنوی]] است و به مقتضای آن [[اهل بیت]]{{عم}} به [[اذن خداوند]] بر امور عالم مسلط و [[حق تصرف]] در آن را دارند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۳.</ref>.  
# [[ولایت تکوینی]]: این ولایت، مقامی [[معنوی]] است و به مقتضای آن [[اهل بیت]]{{عم}} به [[اذن خداوند]] بر امور عالم مسلط و [[حق تصرف]] در آن را دارند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۳.</ref>.  

نسخهٔ ‏۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۴

معناشناسی

معنای لغوی

واژه ولایت، به باور اهل لغت، از ماده «ولی» - و، ل، ی - اشتقاق یافته، و به معنی قرب است. و «ولایت» - به فتح واو - مصدر و به معنی نصرت است و «ولایت» - به کسر واو - اسم مصدر و به معنی سلطنت، قدرت، نقابت، امارت و بر عهده گرفتن یک امر. واژه ولی هم در مورد انسان مؤمن به کار می‌رود و هم در مورد خدای متعال: به مؤمن، «ولی خدا» گفته می‌شود و به خدا ﴿وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۱]؛ البته معنای ولی در این دو جمله متفاوت است. ولیّ بر وزن فعیل است و فعیل گاه به معنی فاعل استعمال می‌شود و گاه به معنی مفعول. ولی در صورتی که به معنی فاعل باشد، به کسی گفته می‌شود که پیوسته و متوالی - و بدون آنکه عصیانی در خلال آن از او سر زند - به طاعت حق مشغول باشد، و در صورتی که به معنی مفعول باشد، بر کسی اطلاق می‌شود که احسان و فضل خدا همواره شامل حال اوست[۲]. ازین رو، برخی برای ولی دو معنی قائل شده‌اند: یکی آنکه حق سبحانه و تعالی متولی کار او باشد؛ چنانکه فرمود: ﴿و هو یتولی الصالحین و یک لحظه او را به خویشتن باز نگذارد بلکه او را حق - عز اسمه - در حمایت و رعایت خود بدارد و دیگر معنی آن است که بنده به عبادت و طاعت حق سبحانه و تعالی قیام کند بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه به معصیت آمیخته نباشد و این هر دو صفت را باید دارا باشد تا ولی باشد[۳]. بعضی ولایت را به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز دانسته‌اند؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد[۴]. گرچه ولایت از نظر لغوی، هرگونه قربی را شامل است، اما در اصطلاح اهل عرفان در معنای عام قرب به کار نمی‌رود؛ بلکه فقط در مورد قرب به خدای سبحان استعمال می‌شود[۵]. ولایت در اندیشه امام به معنایِ قرب، محبوبیت، تصرّف، ربوبیت و نیابت است[۶].[۷]

تقسیم‌بندی‌های ولایت

ولایت دو شعبه دارد:

  1. ولایت تکوینی: این ولایت، مقامی معنوی است و به مقتضای آن اهل بیت(ع) به اذن خداوند بر امور عالم مسلط و حق تصرف در آن را دارند[۸].
  2. ولایت تشریعی: به مقتضای این ولایت، خداوند متعال مقام امامت و رهبری جامعه دینی را به اهل بیت(ع) اعطا کرده و پیامبر اسلام(ص) آن را به مردم ابلاغ نموده است[۹]. اهل بیت(ع) ثقل کبیرند در کنار قرآن که ثقل اکبر است و مراجعه به این دو به عنوان «ثقلین» در همه امور دینی واجب است[۱۰]. حقیقت ولایت اهل بیت(ع) اتحاد، درهم تنیدگی و پیوند بین حاکم و مردم در هدف و راه رسیدن به هدف است. این حقیقت در محبت و اطاعت از سوی مردم و هدایت و رهبری از سوی ولی که اهل بیت(ع) هستند، ظهور می‌کند و همه عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، معنوی، روحی و عملی را در بر می‌گیرد[۱۱].[۱۲].

ولایت‌شناسی عرفانی

ولایت در عرفان، باطن نبوّت و به منزله گوهر آن و عبارت است از قرب به خدای سبحان، و قیام عبد به حق، هنگام فنای از خود[۱۳]، به گونه‌ای که اخلاق او به اخلاق الهی مبدل شود و به قرب نوافل و «مقام محبوبی» نائل گردد[۱۴]. ولی کسی است که فانی در حق، و باقی به ربّ مطلق باشد و از مقام فناء به مقام بقاء رسیده و جهات بشری و صفات امکانی او در جهت وجود ربّانی، فانی و صفات بشری او به صفات الهی، مبدّل گردیده باشد[۱۵]. در ضرورت بحث از ولایت عرفانی، همین بس که تأثیر فراوانی بر شکوفایی شخصیت انسان می‌گذارد و معرفت حضرت حق (جلّ وعلا) در گرو شناخت انسان و مراتب و منازل و لطایف و مقامات اوست که مهم‌ترین آنها مرتبه ولایت و فنای در حق است. فیض حق از باطن نبوّت به ولایت می‌رسد و از او به سالکان راه حقیقت؛ لذا ولایت، قاعده و اساس طریق عرفان است. تبیین واژگان اصلی این بحث از دیدگاه امام خمینی بر سایر مباحث تصدیقی مقدم است.[۱۶]

انواع ولایت

برای ولایت، انواعی برشمرده‌اند، که عبارت‌اند از: ۱. ولایت تکوینی ۲. ولایت تشریعی. منشأ این تقسیم‌بندی را امور جهان دانسته‌اند، که یا حقیقی است یا اعتباری. مراد از امور حقیقی، اموری است که در حوزه عمل اختیاری انسان قرار ندارد و انسان در بود و نبود آنها دخالتی ندارد و منظور از امور اعتباری در اینجا اموری است که تنها در حوزه حیات انسانی یافت می‌شود، به گونه‌ای که اگر انسان نباشد از آنها خبری نیست؛ مانند ملکیت، ریاست، زوجیت که انسان آنها را اعتبار کرده است. ولایت حاکم اسلامی از سنخ ولایت تشریعی است[۱۷]. ولایت تکوینی را هم به دو قسم عام و خاص تقسیم کرده‌اند. ولایت تکوینی عام، برای همه است. اما ولایت تکوینی خاص، مخصوص کسانی است که خود را تحت ولایت تشریعی خدای سبحان قرار داده باشند. آیاتی چون: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۱۸]، ﴿وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ[۱۹] را ناظر به ولایت تکوینی خاص دانسته‌اند.

انسان کامل، ولایت تکوینی دارد[۲۰]. ولایت تکوینی انسان کامل، مظهر ربوبیّت حق است[۲۱]. در ولایت تکوینی، که باطن رسالت و نبوت است، جنسیت شرط نیست و این نوع از ولایت، اختصاص به مرد ندارد[۲۲].

اهل معرفت، ولایت را برگرفته از «وَلی»، به معنی قرب گرفته، وقرب را بر دو قسم دانسته‌اند:

  1. قرب هویت الهیه به اشیاء؛ چنانکه آیات: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ[۲۳] و ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۲۴] و ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۲۵]، بدان اشارت دارند.
  2. قرب عبد به حق در کمالات و اخلاق.

قرب اول، عام است و اختصاص به شیء دون شیئی ندارد، و قرب دوم، مختص به بندگان مؤمنی است که قلوبشان به اشراق و تجلیات رحمانی و اشعه الهی بر آن، منوّر شده است و این، همان ولایت است که خود به دو قسم تقسیم می‌شود: عام و خاص؛ اما اولی، این است که عبد به حق تعالی تقرب جوید، نه به حیثیتی که در او فانی، و وجود امکانی او به وجود حقانی تبدیل شود و برای او جهت خلقی باقی نماند، بلکه اگر همچنین اتفاقی بیفتد، به حسب حال باشد، نه مقام. و اما دومی، این است که عبد به انیت خود در حق فانی شود و برای او جهت خلقی نماند و باقی بالله باشد، چنانکه در آخر سفر این اول از اسفار اربعه اتفاق می‌افتد. و این قسم از ولایت، خود بر دو قسم تقسیم می‌شود: مطلقه و مقیده. اما ولایت مطلقه، عبارت است از فنای ذاتی در حق به طوری که حق برای او اسماء ذاتی تجلی کند، و این، برای او به گونه مقام باشد، نه حال، و خاتم این ولایت در رتبه مهدی منتظر، قائم آل محمد(ع) است، و منافاتی ندارد که علی(ع)، مثلاً نیز خاتم آن است؛ زیرا ائمه(ع) همه از نور واحد و اصل فاردند. و اما ولایت مقیده، عبارت است از فنای در حق به نحو فنای صفاتی، نه ذاتی، اگرچه به حسب حال باشد، نه مقام[۲۶].

مراد اهل معرفت، از این ولایت، «ولایت تکوینی» است، که دارنده آن، ولی نامیده می‌شود و دارای قدرت تصرف در عالم کلی و جزئی و ملک و ملکوت و متصرف در عالم وجود است[۲۷].

اهل معرفت، کسی را که دارای ولایت تکوینی است، از مقام «کن تکوینی» برخوردار می‌دانند و بر این باورند که چنین کسی انسان کاملی است که با نفس رحمانی متّحد شده و ماسوی الله به منزله اعضا و بدن او، و او به مانند روح عالم است. صاحب این مقام به هرچه بگوید: بشو می‌شود[۲۸].

بعضی از اهل معرفت، مسلم دانسته‌اند که صاحبان ولایت و معصومان از آل محمد(ع) دارای مرتبه ولایت تکوینی و تشریعی‌اند و قبول ولایت آن بزرگواران، بر حسن طینت و صفای استعداد نفوس، و اعراض از آنان و بغض نسبت به آن أکابر، برشقاوت ذاتی و کدورت جبلّی نفوس دلالت می‌کند[۲۹].

امام خمینی در تبیین منزل اول از ولایت تکوینی به نکات ارزشمندی اشاره فرموده و خاطر نشان کرده‌اند که عباد سالک إلی الله به قدم عبودیت، هنگامی که از خانه طبیعت خارج شود در حالی که به سوی خدا مهاجرت، و جذبات حبی سرّی ازلی او را به خود جذب کرده و تعینات نفسی او را به قبسات آتش الهی از ناحیه اسماء الهی سوزانده است، گاه حق به تجلی فعلی نوری یا ناری یا برزخی جمعی، به حسب استعداد او در فیض اقدس، بر او متجلی می‌کند و در این تجلی به عین مشاهده، از منتهی نهایت عرش شهود تا غایت قصوای وجود را زیر پرده‌های تجلیات فعلی حق می‌بیند و عین عالم در تجلی ظهوری در نظر او فانی می‌شود. و چون در این مقام به «تمکین» دست یابد و «تلوین» از او رخت بربندد، شهود در حق او محقّق می‌شود و خدا سمع و بصر و ید او می‌گردد. و این، حقیقت قرب نوافل است و در نتیجه خلعت ولایت بر عبد خدا می‌پوشانند[۳۰].[۳۱]

سطوح ولایت

اندیشه سیاسی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای تلاش می‌کند تا قلمرو مفهومی و مرزهای اعتقادی ولایت مشخص شود و علاوه بر مفهوم متعالی ولایت الهی، آن را در حکومت اسلامی مطلوب که شامل سه سطح ولایت نبوی، ولایت امام و ولایت فقیه است منحصر نماید و تمایز آن را با حکومت‌های سلطنتی[۳۲]، موروثی[۳۳]، استبدادی[۳۴] و حکومت‌های کودتایی[۳۵] بیان نماید که ذیلاً به سطوح سه گانه ولایت اشاره می‌شود.

ولایت نبوی

در میان متفکران مسلمان اتفاق نظر وجود دارد که خداوند حق اعمال حکومت را به پیامبر(ص) داده است و واقعیت تاریخی نیز مؤید آن است[۳۶]. این مدل از حکومت ولایی در مدینه منوره تشکیل شد و ده سال ادامه داشت[۳۷].[۳۸]

ولایت سیاسی ائمه(ع)

دومین سطح نظام مطلوب ولایی مربوط به ولایت امامان معصوم(ع) است که در جامعه اسلامی بعد از رحلت رسول اکرم(ص) تا آغاز غیبت کبری حدود ۲۵۰ سال چالش اساسی در مسأله خلافت و رهبری بوده است[۳۹]. امامت تداوم نبوت[۴۰] یعنی پیشوایی جامعه و رهبری است[۴۱]. ولایت، امر قراردادی محض نیست که انتخاب آن در دست مردم باشد؛ بلکه همان طور که گذشت امامت خاصه از مجاری اختصاصی اعمال حق الهی حکومت است که در اصطلاح قرآنی بدان اولوالامر اطلاق شده است و مصادیق آن انسان‌های فاضل و پاک و معصومی هستند که منشور و فرمان خداوند به نام آنها صادر شده است[۴۲] اما واقعیت تاریخی حکایت از آن دارد که این حق الهی در مجرای خود قرار نگرفت و جز در برهه خاصی در این دوران طولانی جامعه اسلامی از وجود ولایت اسلامی بی‌بهره بود و بزرگ‌ترین شخصیت مورد اتفاق همه فرق اسلامی که به اعتقاد شیعه ولایت او منصوص از ناحیه خداوند و منصوب از طرف رسول اکرم(ص) بود از صحنه حکومت و رهبری جامعه برکنار ماند[۴۳]. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تبیین کارویژه‌های نظام سیاسی امامت معتقدند که امام دارای دو مسئولیت اساسی است؛ یکی اینکه مسئولیت تشریح و تبیین مکتب و اصول و احکام اسلام را بر عهده دارد و دیگر وظیفه خطیر زمامداری و رهبری جامعه اسلامی است[۴۴]. یکی از اهداف مهم مبارزه طولانی ائمه(ع) تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود[۴۵]؛ هر چند تحقق نیافت؛ اما در دوران ولی عصر(ع) حکومت ایده‌آل، پایه‌گذاری خواهد شد[۴۶].[۴۷]

ولایت فقیه

مفهوم ولایت وجه مشترک همه سطوح سه‌گانه حکومت اسلامی است. همان طور که اصطلاح امام هم برای همه سطوح استعمال شده است. با این تفاوت که از امامت در سطح ولایت فقیه با تعبیر «امامت عامه»[۴۸] یاد می‌شود. مسأله امامت یعنی پیشوائی جامعه و رهبری امت با معنای عام کلمه در همه زمان‌ها اگر جامعه اسلامی بخواهد متحول باشد، بخواهد پویا باشد بخواهد مبارزه کند، بخواهد اسلامی بشود و اگر اسلامی هست اسلامی بماند، احتیاج به امامت دارد. البته امامت که می‌گویم منهای معصومیت. عصمت مخصوص ائمه دوازده‌گانه است[۴۹]. ایشان دانش واژه ولایت فقیه را متشکل از دو کلمه می‌دانند، یکی ولایت به مفهوم سرپرستی و اداره و دیگری فقیه به مفهوم دین‌شناس که حاصل جمع آنها یعنی ولایت فقیه به معنای اداره کردن و سرپرستی دین‌شناسان در جامعه است[۵۰]. این ولایت نوع خاصی از حکومت است که متمایز از همه حکومت‌های موجود در دنیاست[۵۱] و داوری در مورد آن صرفاً با معیارهای موجود غیر ممکن است؛ زیرا ولایت فقیه یعنی ایجاد میلیون‌ها رابطه دینی میان دل‌های مردم با محور و مرکز نظام[۵۲]، همه راه‌های اصلی نظام به مرکز ولایت یا نقطه درخشان نظام اسلامی ختم می‌شود[۵۳].

از جمله موضوعاتی که در مورد ولایت فقیه مطرح است دلایل وجودی و ضرورت و جایگاه آن است که از نظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ولایت فقیه جزو فروع دین است؛ زیرا ولایت به معنای نظام است و نظام و خصوصیات آن جزء فروع دین است نه اصول دین که به حوزه اعتقادات مربوط می‌شود. البته التزام عملی به آن لازم است و اگر کسی منکر آن باشد منکر ضروری دین شده است[۵۴]. ایشان بین التزام به ولایت فقیه و التزام به اسلام و ولایت امامان معصوم(ع) تفاوتی قائل نیست[۵۵]. بنابراین اصل ولایت فقیه را «حکم شرعی» می‌دانند که عقل نیز آن را تأیید می‌کند. مشروعیت آن دینی و به واسطه امضای شرع است. اما در انتخاب مصداق آن معتقد به «طریق عقلانی» هستند و به شیوه انتخابی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است استناد می‌کنند[۵۶]. بر اساس این تلقی از حکومت اسلامی در فلسفه ایشان، حکومت اسلامی و نظام ولایی، با دو تعبیر جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی ارائه شده است:

جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی، نمونه‌ای از حکومت اسلامی است و مشخصه اصلی آن مردمی بودن، یعنی متکی به افکار مردم، متکی به خواست و اراده مردم و به تلاش و مجاهدت مردم؛ و اسلامی بودن یعنی جهت حرکت دستورالعمل و قوانین و احکام و هدف‌گیری‌ها از اسلام گرفته شده است؛ پس حکومت جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که در آن مردم بر طبق هدایت اسلام و راهنمایی اسلام و احکام اسلام در امر ایجاد یک نظام و اداره آن نظام دخالت کامل می‌کنند، جمهوری و اسلامی. هر کدام از این دو خصوصیت که از بین برود جمهوری اسلامی دیگر نیست. اگر نظام اسلامی نبود جمهوری اسلامی نیست. اگر از متن قرآن گرفته نشده بود جمهوری اسلامی نیست. اگر متکی به مردم نبود؛ باز هم جمهوری اسلامی نیست. نظام دیکتاتوری نمی‌تواند اسلامی هم باشد و نه جمهوری است و نه اسلامی[۵۷].[۵۸]

مردم‌سالاری دینی

حکومت اسلامی می‌تواند در عین اینکه حکومت الهی است، حکومت مردمی نیز باشد. نمونه‌اش صدر اسلام زمان رسول اکرم(ص) و خلفا در اوایل و نمونه دیگرش حکومت جمهوری اسلامی که حکومت مردم است؛ حکومت عواطف مردم، حکومت آرای مردم، حکومت انتخاب مردم و حکومت عناصر مردمی است[۵۹]. مردم‌سالاری دینی است که یک حقیقت واحد و جاری در جوهره نظام اسلامی است که فقط در چارچوب مسائل دینی قابل تعریف است[۶۰].[۶۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «سرپرست مؤمنان» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  2. جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.
  3. قشیری، رساله، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، ص۱۶۹.
  4. رک: راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵: الْوَلَاءُ و التَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان، و من حيث النّسبة، و من حيث الدّين، و من حيث الصّداقة و النّصرة و الاعتقاد، و الْوَلَايَةُ النُّصْرةُ، و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ. و الْوَلِيُّ و الْمَوْلَى يستعملان في ذلك كلُّ واحدٍ منهما يقال في معنى الفاعل. أي: الْمُوَالِي، و في معنى المفعول. أي: الْمُوَالَى، يقال للمؤمن: هو وَلِيُّ اللّهِ عزّ و جلّ و لم يرد مَوْلَاهُ، و قد يقال: اللّهُ تعالى وَلِيُّ المؤمنين و مَوْلَاهُمْ، فمِنَ الأوَّل قال اللّه تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا [البقرة / 257]...؛ و نیز نگاه شود به مقاله «ولایت فقیه، رکن حکومت اسلامی» روزنامه رسالت، دی ۱۳۸۸ که در آن چنین آمده است: «ولایت واژه‌ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد» (نام نویسنده ذکر نشده ولی نشانی مقاله از این قرار است: «کد مقاله: ۳۶۳۴۳، مسیر مقاله نقشه سایت: معارف اسلامی، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، مقالات».
  5. ر.ک: قیصری، شرح الفصوص، ص۲۶.
  6. امام خمینی، مصباح الهدایة، با مقدمه سید جلال‌الدین آشتیانی، ص۳۶.
  7. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۸.
  8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۳.
  9. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۵۸؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۵، ۲۳۳؛ آیت الله خامنه‌ای، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
  10. امام خمینی، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، ج۳، ص۱۳۷، آیت الله خامنه‌ای، ۴/۳/۱۳۶۹.
  11. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷۱، ۲۷۷، ۲۸۰؛ آیت الله خامنه‌ای، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
  12. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۲۴.
  13. جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.
  14. سید حیدر آملی، المقامات من کتاب نص النصوص، ج۱، ص۱۶۷.
  15. شرح مقدمه قیصری، ص۸۶۷.
  16. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۷.
  17. جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج۲، توحید در قرآن، ص۴۳۸.
  18. «خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  19. «و خداوند دوست پرهیزگاران است» سوره جاثیه، آیه ۱۹.
  20. جوادی آملی، تسنیم، ج۱۲، ص۲۱۲.
  21. جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج۲؛ توحید در قرآن، ص۴۴۲ - ۴۳۳.
  22. جوادی آملی، تسنیم، ج۳، ص۳۵۵.
  23. «و هر جا باشید او با شماست» سوره حدید، آیه ۴.
  24. «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  25. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  26. قیصری، شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ص۱۰.
  27. قیصری، شرح فصوص (قیصری)، پیشگفتار، ص۹.
  28. ر.ک: ابن عربی، فتوحات مکّیه، باب ۷۳ و ۳۶۱؛ حسن‌زاده آملی، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص۱۲۳.
  29. مشارق الدراری، مقدمه آشتیانی، ص۹۸.
  30. قیصری، شرح فصوص (قیصری)، حواشی امام، ص۱۶۶.
  31. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۶۶.
  32. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۰/۴/۱۳۷۰؛ حدیث ولایت، ج۷.
  33. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۰/۴/۱۳۷۰.
  34. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۶/۲/۱۳۷۶.
  35. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۶/۱/۱۳۷۸.
  36. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۶/۲/۱۳۷۶.
  37. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۰.
  38. مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۷۶۲.
  39. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قبسات النور، ص۸۹.
  40. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قبسات النور، ص۹۴.
  41. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قبسات النور، ص۸۷.
  42. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات به منابست عیدغدیرف ۶/۲/۱۳۷۶.
  43. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قبسات النور، ص۹۱.
  44. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به کنگره جهانی امام رضا(ع)، ص۸.
  45. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پژوهشی در زندگی امام سجاد(ع)، ص۱۱.
  46. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قبسات النور، ص۹۴.
  47. مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۷۶۳.
  48. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قبسات النور، ص۹۰.
  49. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۶/۱/۱۳۷۸.
  50. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۴/۱۳۶۹.
  51. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۵/۵/۱۳۷۹.
  52. پیام معظم له، ۱۸/۱۰/۱۳۶۸؛ قبسات النور، ص۸۶.
  53. درس‌هایی از نهج البلاغه، ۱۳۹.
  54. أجوبة الاستفتاءات، ص۲۳؛ دررالفوائد فی اجوبة القائد، ص۲۴.
  55. اجوبة الاستفتاءات، ص۲۲.
  56. در مکتب جمعه، ج۶، ص۳۰۱.
  57. خطبه‌های نماز جمعه، ۱۲/۱/۱۳۶۷.
  58. مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۷۶۵.
  59. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تفرش، ۲۸/۸/۱۳۷۹.
  60. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۲/۵/۱۳۸۰.
  61. مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۷۶۶.