خالد بن عبدالله قسری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[خالد بن عبدالله قسری در حدیث]] - [[خالد بن عبدالله قسری در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
خالد در سال ۱۰۵ از طرف [[هشام بن عبدالملک]] به جای [[عمر بن هبیره]] [[منصوب]] شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۶.</ref>. در سال ۱۰۹ هشام، [[خراسان]] را از قلمرو خالد جدا کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.</ref>، ولی در سال ۱۱۷ مجدداً آن خطه را به حوزه [[حکومتی]] خالد بن عبدالله افزود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.</ref> و در سال ۱۲۰ خالد را از همه مناصبش [[عزل]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۹.</ref>. [[مردم]]، خالد را زنازاده می‌دانستند. وی [[ناصبی]] سرسخت و [[دشمن]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} بود<ref>تاریخ الکوفه، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۴۰۷.</ref>
[[خالد بن عبدالله]] یکی از عمال [[دولت اموی]] بود که عمری را در راه [[خدمت]] به این [[سلسله]] صرف نمود. [[نسب]] وی، به قسری یکی از شاخه‌های قیس می‌رسد که آن هم یکی از شاخه‌های [[قبیله بجیله]] بوده است<ref>بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۴۱۷.</ref>. وی در راه خدمت به [[بنی‌امیه]] از هیچ [[کوشش]] و تلاشی دریغ نمی‌کرد و علی‌رغم تمام خوش خدمتی‌های خود در طول بیست سال [[زمامداری]] و [[ظلم]] و ستم‌هایی که در [[حق مردم]] روا داشت، بالأخره توسط عمّال همین سلسله به [[قتل]] رسید.
==خالد کیست؟==
[[خالد بن عبدالله]] یکی از عمال [[دولت اموی]] بود که عمری را در راه [[خدمت]] به این [[سلسله]] صرف نمود. [[نسب]] وی، به قسری یکی از شاخه‌های قیس می‌رسد که آن هم یکی از شاخه‌های [[قبیله بجیله]] بوده است<ref>بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۴۱۷.</ref>.
وی در راه خدمت به [[بنی‌امیه]] از هیچ [[کوشش]] و تلاشی دریغ نمی‌کرد و علی‌رغم تمام خوش خدمتی‌های خود در طول بیست سال [[زمامداری]] و [[ظلم]] و ستم‌هایی که در [[حق مردم]] روا داشت، بالأخره توسط عمّال همین سلسله به [[قتل]] رسید.


وی در سال ۸۹ به امر [[ولید بن عبدالملک]] ولایتداری [[مکه]] یافت و تا [[زمان مرگ]] وی همچنان بر [[مسند]] [[قدرت]] مکه باقی بود و این اولین ولایتش بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۶، ص۴۴۰ و ۴۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، ص۱۹۲ و ۱۹۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۵۴؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۸۲۸.</ref>.
وی در سال ۸۹ به امر [[ولید بن عبدالملک]] ولایت‌داری [[مکه]] یافت و تا [[زمان مرگ]] وی همچنان بر [[مسند]] [[قدرت]] مکه باقی بود و این اولین ولایتش بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۶، ص۴۴۰ و ۴۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، ص۱۹۲ و ۱۹۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۵۴؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۸۲۸.</ref>. اما در سال ۹۶ با به قدرت رسیدن [[سلیمان بن عبدالملک]] از [[حکومت]] مکه برداشته شد و [[طلحة بن داود حضرمی]] به جای وی [[منصوب]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۲؛ تاریخ خلیفه، ص۲۰۳؛ تاریخنامه طبری، ج۴، ص۸۷۸.</ref>.
اما در سال ۹۶ با به قدرت رسیدن [[سلیمان بن عبدالملک]] از [[حکومت]] مکه برداشته شد و [[طلحة بن داود حضرمی]] به جای وی [[منصوب]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۲؛ تاریخ خلیفه، ص۲۰۳؛ تاریخنامه طبری، ج۴، ص۸۷۸.</ref>.


وی متهم به زندقه بوده و مادرش فردی [[نصرانی]] بود، وی در [[زمان]] حکومتش [[نصارا]] و مجوسان را بر [[مسلمین]] [[برتری]] می‌داد و دست آنها را در بسیاری از [[کارها]] باز گذاشته بود و [[اهل ذمه]] در زمان او [[آزادی]] زیادی داشتند و از امتیازات بسیاری برخوردار بودند<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref>.
وی متهم به زندقه بوده و مادرش فردی [[نصرانی]] بود، وی در [[زمان]] حکومتش [[نصارا]] و مجوسان را بر [[مسلمین]] [[برتری]] می‌داد و دست آنها را در بسیاری از [[کارها]] باز گذاشته بود و [[اهل ذمه]] در زمان او [[آزادی]] زیادی داشتند و از امتیازات بسیاری برخوردار بودند<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref>.
اما پس از چند سال باز خالد با قدرت و امتیازات بیشتری به عرصه قدرت و [[سیاست]] وارد شد. این بار [[هشام بن عبدالملک]] با برکناری یکی از مهره‌هایش به نام [[عمرو بن هبیره]] از [[عراق]] تمام قدرت و اختیارات عراقین و [[خراسان]] بزرگ را به خالد واگذار کرد و این‌گونه به مدت پانزده سال بر عراقین و [[خراسان]] [[فرمانروایی]] نمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، ج۸، ص۲۷۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۲۷؛ مقریزی، أمتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، ج۳، ص۲۰۶.</ref>. به همین سبب وی را امیرالعراقین ([[کوفه]] و [[بصره]]) هم گفته‌اند<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن قرون الخالیة، ص۴۸۴.</ref>.
 
اما پس از چند سال باز خالد با قدرت و امتیازات بیشتری به عرصه قدرت و [[سیاست]] وارد شد. این بار [[هشام بن عبدالملک]] در سال ۱۰۵ هجری، با برکناری یکی از مهره‌هایش به نام [[عمرو بن هبیره]] از [[عراق]] تمام قدرت و اختیارات عراقین و [[خراسان]] بزرگ را به خالد واگذار کرد و این‌گونه به مدت پانزده سال بر عراقین و [[خراسان]] [[فرمانروایی]] نمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، ج۸، ص۲۷۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۲۷؛ مقریزی، أمتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، ج۳، ص۲۰۶.</ref>. به همین سبب وی را امیرالعراقین ([[کوفه]] و [[بصره]]) هم گفته‌اند<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن قرون الخالیة، ص۴۸۴.</ref>. در سال ۱۰۹ هشام، [[خراسان]] را از قلمرو خالد جدا کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.</ref>، ولی در سال ۱۱۷ مجدداً آن خطه را به حوزه [[حکومتی]] خالد بن عبدالله افزود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.</ref>.
 
خالد به امر هشام، [[عمرو بن هبیره]] را دستگیر و [[زندانی]] و در مورد برخی از امورات [[حکومتی]] مورد بازخواست و [[شکنجه]] قرار داد<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>. اما چون از [[ابن هبیره]] و عواقب اعمالش با وی واهمه داشت وی را به [[قتل]] رساند<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>.
خالد به امر هشام، [[عمرو بن هبیره]] را دستگیر و [[زندانی]] و در مورد برخی از امورات [[حکومتی]] مورد بازخواست و [[شکنجه]] قرار داد<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>. اما چون از [[ابن هبیره]] و عواقب اعمالش با وی واهمه داشت وی را به [[قتل]] رساند<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>.


خط ۱۷: خط ۱۵:


در عراق تحت فرمانروایی خالد نیز [[زید بن علی]] در کوفه فعالیت داشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۳.</ref>.
در عراق تحت فرمانروایی خالد نیز [[زید بن علی]] در کوفه فعالیت داشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۳.</ref>.
هشام در سال ۱۲۰ خالد را از حکومت عراق معزول و یوسف بن عمرو ثقفی را به جای وی گماشت. یوسف مدعی بود که خالد اموالی را [[حیف]] و میل کرده است به همین سبب وی را زندانی و بر وی سخت گرفت تا آن [[مال]] را بازپس دهد، در مقابل [[امتناع]] و سرسختی خالد برای بازپس دادن این [[اموال]] یوسف وی را همراه برادرش [[اسماعیل]] و پسرش یزید و برادرزاده‌اش [[منذر بن اسد]] به مدت هیجده ماه در [[حیره]] زندانی کرد. پس از آن از هشام خواست تا در مورد خالد خود مختار باشد و وی را شکنجه دهد، اما هشام در مقابل این درخواست وی [[مقاومت]] کرد؛ ولی بالأخره با [[اصرار]] یوسف مبنی بر اینکه که وی باعث کاهش [[خراج]] بوده و اموالی را [[تبذیر]] کرده است، هشام به وی اجازه داد که از وی بازجویی کند با این شرط که اگر خالد در ایامی که در دست یوسف است بمیرد، او را خواهد کشت<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶.</ref>.
هشام در سال ۱۲۰ خالد را از حکومت عراق معزول و یوسف بن عمرو ثقفی را به جای وی گماشت. یوسف مدعی بود که خالد اموالی را [[حیف]] و میل کرده است به همین سبب وی را زندانی و بر وی سخت گرفت تا آن [[مال]] را بازپس دهد، در مقابل [[امتناع]] و سرسختی خالد برای بازپس دادن این [[اموال]] یوسف وی را همراه برادرش [[اسماعیل]] و پسرش یزید و برادرزاده‌اش [[منذر بن اسد]] به مدت هیجده ماه در [[حیره]] زندانی کرد. پس از آن از هشام خواست تا در مورد خالد خود مختار باشد و وی را شکنجه دهد، اما هشام در مقابل این درخواست وی [[مقاومت]] کرد؛ ولی بالأخره با [[اصرار]] یوسف مبنی بر اینکه وی باعث کاهش [[خراج]] بوده و اموالی را [[تبذیر]] کرده است، هشام به وی اجازه داد که از وی بازجویی کند با این شرط که اگر خالد در ایامی که در دست یوسف است بمیرد، او را خواهد کشت<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶.</ref>.


یوسف، خالد را دوباره به [[زندان]] افکند تا اینکه هشام دستور [[آزادی]] وی را صادر کرد. پس از آن خالد در قصر برادرش [[اسماعیل]] در [[کوفه]] جای گرفت؛ ولی پسرش به [[تنهایی]] راهی [[دمشق]] شد. اما پس از مدتی خالد و برادرش اسماعیل و برخی از بستگانش عازم دمشق شدند، اما افراد یوسف در راه آنان را مورد [[هجوم]] قرار داده و اموالشان را [[غارت]] و تصاحب و برخی از بستگانش را نیز به [[بردگی]] فروختند<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴.</ref>.
یوسف، خالد را دوباره به [[زندان]] افکند تا اینکه هشام دستور [[آزادی]] وی را صادر کرد. پس از آن خالد در قصر برادرش [[اسماعیل]] در [[کوفه]] جای گرفت؛ ولی پسرش به [[تنهایی]] راهی [[دمشق]] شد. اما پس از مدتی خالد و برادرش اسماعیل و برخی از بستگانش عازم دمشق شدند، اما افراد یوسف در راه آنان را مورد [[هجوم]] قرار داده و اموالشان را [[غارت]] و تصاحب و برخی از بستگانش را نیز به [[بردگی]] فروختند<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴.</ref>.


اما هنگامی که خالد به دمشق رسید هشام به وی اجازه [[دیدار]] نداد و او همچنان در دمشق بود تا اینکه از هشام اجازه خواست تا به طرسوس برای [[جهاد]] برود. پس از کسب اجازه هشام، وی همراه [[برادر]] و پسرانش دمشق را ترک نمود. در این فاصله زمانی که خالد در دمشق نبود گروهی از دزدان و [[راهزنان]] کوفه به [[رهبری]] فردی به نام «ابوالمعرس» به [[شام]] آمده و در آنجا به [[آشوب]] و غارت [[اموال]] [[مردم]] می‌پرداختند. در این بین [[کلثوم بن عیاض قسری]] پسر عموی [[خالد بن عبدالله]] به سبب [[دشمنی]] دیرینه‌ای که با وی داشت طی نامه‌ای به هشام، [[محمد بن خالد]] و غلامانش را مسبب اصلی این وقایع معرفی کرد. بنابراین هشام دستور [[دستگیری]] تمامی افراد [[خاندان]] خالد از بزرگ و کوچک را صادر کرد. یوسف نیز تمام وابستگان خالد از جمله اسماعیل، منذر، محمد، سعید، ام [[جریر]] و راقیه [[دختران]] خالد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۵.</ref> و همه [[زنان]] و [[کودکان]] آنان را به زندان انداخت. اما پس از مدتی که عامل اصلی [[آشوب‌ها]] دستگیر شد، ولید بن [[عبدالرحمان]] عامل [[خراج]] [[دمشق]] طی نامه‌ای به هشام [[گرفتاری]] ابوالمعرس و همراهانش را یادآور شد و در این بین هیچ یک از افراد [[خاندان]] خالد نام برده نشده بود، بنابراین هشام طی نامه‌ای به [[کلثوم]] دستور [[آزادی]] تمامی افراد خاندان خالد را صادر کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref>.
هنگامی که خالد به دمشق رسید، هشام به وی اجازه [[دیدار]] نداد و او همچنان در دمشق بود تا اینکه از هشام اجازه خواست تا به طرسوس برای [[جهاد]] برود. پس از کسب اجازه هشام، وی همراه [[برادر]] و پسرانش دمشق را ترک نمود. در این فاصله زمانی که خالد در دمشق نبود گروهی از دزدان و [[راهزنان]] کوفه به [[رهبری]] فردی به نام «ابوالمعرس» به [[شام]] آمده و در آنجا به [[آشوب]] و غارت [[اموال]] [[مردم]] می‌پرداختند. در این بین [[کلثوم بن عیاض قسری]] پسر عموی [[خالد بن عبدالله]] به سبب [[دشمنی]] دیرینه‌ای که با وی داشت طی نامه‌ای به هشام، [[محمد بن خالد]] و غلامانش را مسبب اصلی این وقایع معرفی کرد. بنابراین هشام دستور [[دستگیری]] تمامی افراد [[خاندان]] خالد از بزرگ و کوچک را صادر کرد. یوسف نیز تمام وابستگان خالد از جمله اسماعیل، منذر، محمد، سعید، ام [[جریر]] و راقیه [[دختران]] خالد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۵.</ref> و همه [[زنان]] و [[کودکان]] آنان را به زندان انداخت. اما پس از مدتی که عامل اصلی [[آشوب‌ها]] دستگیر شد، ولید بن عبدالرحمان عامل [[خراج]] [[دمشق]] طی نامه‌ای به هشام [[گرفتاری]] ابوالمعرس و همراهانش را یادآور شد و در این بین هیچ یک از افراد [[خاندان]] خالد نام برده نشده بود، بنابراین هشام طی نامه‌ای به [[کلثوم]] دستور [[آزادی]] تمامی افراد خاندان خالد را صادر کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref>.
 
خالد با شنیدن خبر [[دستگیری]] افراد خاندانش به دمشق برگشت و اعتراضاتی به عملکرد هشام نمود. اما هشام در مقابل [[اعتراضات]] وی مسکوت ماند و اقدامی علیه وی ننمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
خالد با شنیدن خبر [[دستگیری]] افراد خاندانش به دمشق برگشت و اعتراضاتی به عملکرد هشام نمود. اما هشام در مقابل [[اعتراضات]] وی مسکوت ماند و اقدامی علیه وی ننمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.


به دنبال برخی از خشونت‌هایی که عوامل هشام از جمله یوسف بر [[ضد]] خالد و خاندانش انجام دادند، بسیاری از افراد خاندان خالد از [[حکومت اموی]] روی گرداندند و به [[عباسیان]] متمایل شدند، چنان‌که [[محمد بن خالد]] در [[کوفه]] [[مردم]] را به [[بنی عباس]] [[دعوت]] می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۱۸؛ الکامل، ج۵، ص۴۰۴؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۳۸.</ref>.
به دنبال برخی از خشونت‌هایی که عوامل هشام از جمله یوسف بر [[ضد]] خالد و خاندانش انجام دادند، بسیاری از افراد خاندان خالد از [[حکومت اموی]] روی گرداندند و به [[عباسیان]] متمایل شدند، چنان‌که [[محمد بن خالد]] در [[کوفه]] [[مردم]] را به [[بنی عباس]] [[دعوت]] می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۱۸؛ الکامل، ج۵، ص۴۰۴؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۳۸.</ref>.


به همین سبب پس از قدرت‌گیری عباسیان از جانب [[منصور]] به عنوان [[والی مدینه]] تعیین شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۵۱۱؛ الکامل، ج۵، ص۵۰۷ و ۵۱۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۸۷.</ref>. پسر دیگرش [[اسماعیل]] نیز از جانب منصور بر [[موصل]] گماشته شد<ref>الکامل، ج۵، ص۶۰۷.</ref>.
به همین سبب پس از قدرت‌گیری عباسیان از جانب [[منصور]] به عنوان [[والی مدینه]] تعیین شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۵۱۱؛ الکامل، ج۵، ص۵۰۷ و ۵۱۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۸۷.</ref>. پسر دیگرش [[اسماعیل]] نیز از جانب منصور بر [[موصل]] گماشته شد<ref>الکامل، ج۵، ص۶۰۷.</ref>. خود وی نیز در اعتراضاتش بر ضد هشام [[تهدید]] می‌کرد که مردم را به سوی [[ابراهیم بن محمد بن علی]] دعوت می‌کند<ref>اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
خود وی نیز در اعتراضاتش بر ضد هشام [[تهدید]] می‌کرد که مردم را به سوی [[ابراهیم بن محمد بن علی]] دعوت می‌کند<ref>اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
 
== کشته شدن خالد ==
[[هشام بن عبدالملک]] (دهمین [[خلیفه]] [[اموی]]) در [[زمان]] [[خلافت]] خود (که از سال ۱۰۵ تا ۱۲۵ قمری، به مدت ۲۰ سال ادامه داشت) تلاش نمود تا برادرزاده خود، ولید بن یزید را از [[ولایت‌عهدی]] خویش [[عزل]] نماید و به جای او، فرزند خود را به این [[مقام]] [[منصوب]] کند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>.


== کشته شدن خالد بن عبدالله قسری ==
وی را برخی از درباریان و [[مقامات]] عالی‌رتبه کشوری، مانند خالد بن عبدالله قسری در این [[تصمیم]]، [[تشویق]] و [[تأیید]] می‌کردند؛ ولی برخی دیگر وی را از این کار و عواقب خطرناک آن برحذر می‌داشتند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. به هر حال، او در سال ۱۲۵ قمری به [[هلاکت]] رسید، ولی به آرزوی دیرین خویش دست نیافته بود. او موفق نشد، فرزندش را به جای برادرزاده‌اش به [[ولایت‌عهدی]] برگزیند. پس از [[مرگ]] او، ولید بن یزید به عنوان یازدهمین [[خلیفه]] [[اموی]] بر تخت [[خلافت]] تکیه زد. وی با اینکه، خلافتش بسیار کوتاه‌مدت بود، در همین مدت، نام [[نیکی]] از خود به جای نگذاشت.
[[هشام بن عبدالملک]](دهمین [[خلیفه]] [[اموی]]) در [[زمان]] [[خلافت]] خود (که از سال ۱۰۵ تا ۱۲۵ قمری، به مدت ۲۰ سال ادامه داشت) تلاش نمود تا برادرزاده خود، ولید بن یزید را از [[ولایت‌عهدی]] خویش [[عزل]] نماید و به جای او، فرزند خود را به این [[مقام]] [[منصوب]] کند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>.
وی را برخی از درباریان و [[مقامات]] عالی‌رتبه کشوری، مانند خالد بن عبدالله قسری در این [[تصمیم]]، [[تشویق]] و [[تأیید]] می‌کردند؛ ولی برخی دیگر وی را از این کار و عواقب خطرناک آن برحذر می‌داشتند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. به هر حال، او در سال ۱۲۵ قمری به [[هلاکت]] رسید، ولی به آرزوی دیرین خویش دست نیافته بود. او موفق نشد، فرزندش را به جای برادرزاده‌اش به [[ولایت‌عهدی]] برگزیند.
پس از [[مرگ]] او، ولید بن یزید به عنوان یازدهمین [[خلیفه]] [[اموی]] بر تخت [[خلافت]] تکیه زد. وی با این که، خلافتش بسیار کوتاه‌مدت بود، در همین مدت، نام [[نیکی]] از خود به جای نگذاشت.


ولید، از خلفای [[خشن]]، عقده‌گشا و انتقام‌گیر بود. به همین جهت هنگامی که به خلافت رسید، تلاش زیادی به عمل آورد تا آنهایی که [[هشام بن عبدالملک]] را در [[عزل]] او تحریک و [[تشویق]] می‌کردند، به [[کیفری]] سخت دچار سازد.
ولید، از خلفای [[خشن]]، عقده‌گشا و انتقام‌گیر بود. به همین جهت هنگامی که به خلافت رسید، تلاش زیادی به عمل آورد تا آنهایی که [[هشام بن عبدالملک]] را در [[عزل]] او تحریک و [[تشویق]] می‌کردند، به [[کیفری]] سخت دچار سازد.
خط ۳۸: خط ۳۶:
خالد بن عبدالله که از عاملان و [[کارگزاران]] عالی‌رتبه هشام بن عبدالملک بود، مورد [[انتقام]] ولید قرار گرفته و از تمامی مقام‌ها و پست‌های دولتی، عزل و نسبت به وی، [[بی‌اعتنایی]] بسیاری شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.
خالد بن عبدالله که از عاملان و [[کارگزاران]] عالی‌رتبه هشام بن عبدالملک بود، مورد [[انتقام]] ولید قرار گرفته و از تمامی مقام‌ها و پست‌های دولتی، عزل و نسبت به وی، [[بی‌اعتنایی]] بسیاری شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.


پس از به خلافت رسیدن ولید، خالد نیز مانند بسیاری دیگر برای تبریک به نزد وی رفتند، اما ولید حاضر به پذیرش و [[دیدار]] با خالد نشد، وی نیز نتوانست [[رضایت]] خلیفه را جلب کند، تا این که روزی سر [[یحیی بن زید]] را که در [[خراسان]] [[قیام]] کرده و به دست عوامل جنایت‌کار خلافت به [[شهادت]] رسیده بود، به [[دمشق]] آورده و در مجلس ولید بن یزید قرار دادند. ولید بن یزید، به شکرانه این [[پیروزی]] و [[جنایت]] عاملان خود، بار عام داد و بزرگان و [[صاحب منصبان حکومتی]] و [[اجتماعی]] جهت عرض تبریک به نزد وی رفتند. خالد بن عبدالله نیز از این [[فرصت]] استفاده کرد و جهت دیدار با خلیفه به دربار رفت، لکن باز هم عوامل ولید مانع ورود وی شده و او را در بیرونی نگه داشتند. اما در هر صورت با پافشاری و [[اصرار]] زیاد بالأخره اجازه ورود یافت، ولید با دیدن وی از او خواست تا فرزندش یزید را که بر [[ضد]] [[خلافت اموی]] [[قیام]] کرده بود، تحویل دهد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۹.</ref>.
پس از به خلافت رسیدن ولید، خالد نیز مانند بسیاری دیگر برای تبریک به نزد وی رفتند، اما ولید حاضر به پذیرش و [[دیدار]] با خالد نشد، وی نیز نتوانست [[رضایت]] خلیفه را جلب کند، تا اینکه روزی سر [[یحیی بن زید]] را که در [[خراسان]] [[قیام]] کرده و به دست عوامل جنایت‌کار خلافت به [[شهادت]] رسیده بود، به [[دمشق]] آورده و در مجلس ولید بن یزید قرار دادند. ولید بن یزید، به شکرانه این [[پیروزی]] و [[جنایت]] عاملان خود، بار عام داد و بزرگان و [[صاحب منصبان حکومتی]] و [[اجتماعی]] جهت عرض تبریک به نزد وی رفتند. خالد بن عبدالله نیز از این [[فرصت]] استفاده کرد و جهت دیدار با خلیفه به دربار رفت، لکن باز هم عوامل ولید مانع ورود وی شده و او را در بیرونی نگه داشتند. اما در هر صورت با پافشاری و [[اصرار]] زیاد بالأخره اجازه ورود یافت، ولید با دیدن وی از او خواست تا فرزندش یزید را که بر [[ضد]] [[خلافت اموی]] [[قیام]] کرده بود، تحویل دهد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۹.</ref>.


گفت‌وگوی ولید بن یزید و خالد بن عبدالله بر سر این موضوع به درازا کشید و باعث شد خالد دستگیر و [[زندانی]] شود، اما وی در [[زندان]] علی‌رغم [[تحمل]] شکجه‌های فراوان حاضر به اعتراف و یا درخواست [[شفاعت]] نشد به همین سبب ولید دستور [[آزادی]] وی را صادر نمود، اما [[یوسف بن عمر]] که رقیب خالد بن عبدالله در دوران [[خلافت]] هشام بود و در خلافت ولید، یکّه‌تاز میدان [[سیاست]] و از [[وزیران]] بلندپایه ولید بود، به نزد [[خلیفه]] رفته و خالد را به مبلغ پنجاه میلیون از او خریداری نمود. ولید نیز وی را به یوسف بن عمر [[تسلیم]] کرد. یوسف در کمال [[ناجوانمردی]]، رقیب و همکار سابق خود را [[تحقیر]] و [[شکنجه]] نمود و در حالی که هنوز رمقی در [[بدن]] داشت، دست‌ها، پاها، ران‌ها و سینه خالد را با سنگ [[سختی]] بشکست و وی را به طرز فجیعی به [[قتل]] رسانید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.
گفت‌وگوی ولید بن یزید و خالد بن عبدالله بر سر این موضوع به درازا کشید و باعث شد خالد دستگیر و [[زندانی]] شود، اما وی در [[زندان]] علی‌رغم [[تحمل]] شکجه‌های فراوان حاضر به اعتراف و یا درخواست [[شفاعت]] نشد به همین سبب ولید دستور [[آزادی]] وی را صادر نمود، اما [[یوسف بن عمر]] که رقیب خالد بن عبدالله در دوران [[خلافت]] هشام بود و در خلافت ولید، یکّه‌تاز میدان [[سیاست]] و از [[وزیران]] بلندپایه ولید بود، به نزد [[خلیفه]] رفته و خالد را به مبلغ پنجاه میلیون از او خریداری نمود. ولید نیز وی را به یوسف بن عمر [[تسلیم]] کرد. یوسف در کمال [[ناجوانمردی]]، رقیب و همکار سابق خود را [[تحقیر]] و [[شکنجه]] نمود و در حالی که هنوز رمقی در [[بدن]] داشت، دست‌ها، پاها، ران‌ها و سینه خالد را با سنگ [[سختی]] بشکست و وی را به طرز فجیعی به [[قتل]] رسانید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.


برای کشته شدن خالد، گمانه‌های دیگری نیز ذکر شده است که بیان آنها خالی از [[لطف]] نیست. از جمله این که خالد بن عبدالله در پنهان، از [[قیام یحیی بن زید]] [[علوی]] در [[خراسان]] [[پشتیبانی]] می‌کرد. همچنین گفته شده است که ولید در هنگام [[مراسم حج]]، قصد داشت که در پشت [[خانه خدا]] شراب بنوشد، ولی خالد وی را منع کرده بود. به هر تقدیر خالد بن عبدالله به [[فرمان]] ولید بن یزید کشته شد و در [[حیره]] [[دفن]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.
برای کشته شدن خالد، گمانه‌های دیگری نیز ذکر شده است که بیان آنها خالی از [[لطف]] نیست. از جمله اینکه خالد بن عبدالله در پنهان، از قیام یحیی بن زید [[علوی]] در [[خراسان]] [[پشتیبانی]] می‌کرد. همچنین گفته شده است که ولید در هنگام [[مراسم حج]]، قصد داشت در پشت [[خانه خدا]] شراب بنوشد، ولی خالد وی را منع کرده بود. به هر تقدیر خالد بن عبدالله به [[فرمان]] ولید بن یزید کشته شد و در [[حیره]] [[دفن]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.
 
در مورد وی گفته شده که در مدت حکومتش بر [[عراق]] [[کشاورزی]] را در منطقه گسترش داده و نهرهای زیادی را در عراق حفر نموده است که از جمله نهر خالد، نهر باجری، نهر تارمانا، نهر المبارک، المجامع، کورة سابور و الصلح را به وی نسبت می‌دهند<ref>الکامل، ج۵، ص۲۲۰.</ref>.
در مورد وی گفته شده که در مدت حکومتش بر [[عراق]] [[کشاورزی]] را در منطقه گسترش داده و نهرهای زیادی را در عراق حفر نموده است که از جمله نهر خالد، نهر باجری، نهر تارمانا، نهر المبارک، المجامع، کورة سابور و الصلح را به وی نسبت می‌دهند<ref>الکامل، ج۵، ص۲۲۰.</ref>.


وی در جهت خوش‌خدمتی به [[حکومت امویان]] و عوامل آن تا حدی تلاش می‌کرد که می‌گفت: اگر بدانم هشام از من [[خشنود]] نمی‌شود، مگر اینکه دانه دانه سنگ‌های این [[خانه]] ([[کعبه]]) را بردارم چنین خواهم کرد<ref>الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰-۶۱.</ref>. اما همچنان که خودش عامل قبل از خود را به [[قتل]] رسانده بود، خود نیز توسط عامل بعدی به قتل رسید.<ref>[[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[خالد بن عبدالله قسری (مقاله)|خالد بن عبدالله قسری]].</ref>.
وی در جهت خوش‌خدمتی به [[حکومت امویان]] و عوامل آن تا حدی تلاش می‌کرد که می‌گفت: اگر بدانم هشام از من [[خشنود]] نمی‌شود، مگر اینکه دانه دانه سنگ‌های این [[خانه]] ([[کعبه]]) را بردارم چنین خواهم کرد<ref>الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰-۶۱.</ref>. اما همچنان که خودش عامل قبل از خود را به [[قتل]] رسانده بود، خود نیز توسط عامل بعدی به قتل رسید<ref>[[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[خالد بن عبدالله قسری (مقاله)|خالد بن عبدالله قسری]].</ref>.
 
[[مردم]]، خالد را زنازاده می‌دانستند. وی [[ناصبی]] سرسخت و [[دشمن]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} بود<ref>تاریخ الکوفه، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۴۰۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۰

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

خالد بن عبدالله یکی از عمال دولت اموی بود که عمری را در راه خدمت به این سلسله صرف نمود. نسب وی، به قسری یکی از شاخه‌های قیس می‌رسد که آن هم یکی از شاخه‌های قبیله بجیله بوده است[۱]. وی در راه خدمت به بنی‌امیه از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمی‌کرد و علی‌رغم تمام خوش خدمتی‌های خود در طول بیست سال زمامداری و ظلم و ستم‌هایی که در حق مردم روا داشت، بالأخره توسط عمّال همین سلسله به قتل رسید.

وی در سال ۸۹ به امر ولید بن عبدالملک ولایت‌داری مکه یافت و تا زمان مرگ وی همچنان بر مسند قدرت مکه باقی بود و این اولین ولایتش بود[۲]. اما در سال ۹۶ با به قدرت رسیدن سلیمان بن عبدالملک از حکومت مکه برداشته شد و طلحة بن داود حضرمی به جای وی منصوب گردید[۳].

وی متهم به زندقه بوده و مادرش فردی نصرانی بود، وی در زمان حکومتش نصارا و مجوسان را بر مسلمین برتری می‌داد و دست آنها را در بسیاری از کارها باز گذاشته بود و اهل ذمه در زمان او آزادی زیادی داشتند و از امتیازات بسیاری برخوردار بودند[۴].

اما پس از چند سال باز خالد با قدرت و امتیازات بیشتری به عرصه قدرت و سیاست وارد شد. این بار هشام بن عبدالملک در سال ۱۰۵ هجری، با برکناری یکی از مهره‌هایش به نام عمرو بن هبیره از عراق تمام قدرت و اختیارات عراقین و خراسان بزرگ را به خالد واگذار کرد و این‌گونه به مدت پانزده سال بر عراقین و خراسان فرمانروایی نمود[۵]. به همین سبب وی را امیرالعراقین (کوفه و بصره) هم گفته‌اند[۶]. در سال ۱۰۹ هشام، خراسان را از قلمرو خالد جدا کرد[۷]، ولی در سال ۱۱۷ مجدداً آن خطه را به حوزه حکومتی خالد بن عبدالله افزود[۸].

خالد به امر هشام، عمرو بن هبیره را دستگیر و زندانی و در مورد برخی از امورات حکومتی مورد بازخواست و شکنجه قرار داد[۹]. اما چون از ابن هبیره و عواقب اعمالش با وی واهمه داشت وی را به قتل رساند[۱۰].

وی پس از به قدرت رسیدن در عراق، برادرش اسد بن عبدالله را به حکومت خراسان گماشت. در زمان حکومت اسد بن عبدالله در خراسان، داعیان عباسی در این ناحیه فعالیت گسترده‌ای داشتند و دائماً از منطقه‌ای به منطقه دیگر در رفت و آمد بوده و مردم را به عباسیان دعوت می‌کردند. چنان‌که در این زمان گروه بسیاری در تمام نواحی خراسان دعوت ایشان را پذیرفتند. عبدالله تعدادی از این داعیان از جمله ابوعکرمه و حیان را دستگیر و به دار کشید[۱۱].

در عراق تحت فرمانروایی خالد نیز زید بن علی در کوفه فعالیت داشت[۱۲]. هشام در سال ۱۲۰ خالد را از حکومت عراق معزول و یوسف بن عمرو ثقفی را به جای وی گماشت. یوسف مدعی بود که خالد اموالی را حیف و میل کرده است به همین سبب وی را زندانی و بر وی سخت گرفت تا آن مال را بازپس دهد، در مقابل امتناع و سرسختی خالد برای بازپس دادن این اموال یوسف وی را همراه برادرش اسماعیل و پسرش یزید و برادرزاده‌اش منذر بن اسد به مدت هیجده ماه در حیره زندانی کرد. پس از آن از هشام خواست تا در مورد خالد خود مختار باشد و وی را شکنجه دهد، اما هشام در مقابل این درخواست وی مقاومت کرد؛ ولی بالأخره با اصرار یوسف مبنی بر اینکه وی باعث کاهش خراج بوده و اموالی را تبذیر کرده است، هشام به وی اجازه داد که از وی بازجویی کند با این شرط که اگر خالد در ایامی که در دست یوسف است بمیرد، او را خواهد کشت[۱۳].

یوسف، خالد را دوباره به زندان افکند تا اینکه هشام دستور آزادی وی را صادر کرد. پس از آن خالد در قصر برادرش اسماعیل در کوفه جای گرفت؛ ولی پسرش به تنهایی راهی دمشق شد. اما پس از مدتی خالد و برادرش اسماعیل و برخی از بستگانش عازم دمشق شدند، اما افراد یوسف در راه آنان را مورد هجوم قرار داده و اموالشان را غارت و تصاحب و برخی از بستگانش را نیز به بردگی فروختند[۱۴].

هنگامی که خالد به دمشق رسید، هشام به وی اجازه دیدار نداد و او همچنان در دمشق بود تا اینکه از هشام اجازه خواست تا به طرسوس برای جهاد برود. پس از کسب اجازه هشام، وی همراه برادر و پسرانش دمشق را ترک نمود. در این فاصله زمانی که خالد در دمشق نبود گروهی از دزدان و راهزنان کوفه به رهبری فردی به نام «ابوالمعرس» به شام آمده و در آنجا به آشوب و غارت اموال مردم می‌پرداختند. در این بین کلثوم بن عیاض قسری پسر عموی خالد بن عبدالله به سبب دشمنی دیرینه‌ای که با وی داشت طی نامه‌ای به هشام، محمد بن خالد و غلامانش را مسبب اصلی این وقایع معرفی کرد. بنابراین هشام دستور دستگیری تمامی افراد خاندان خالد از بزرگ و کوچک را صادر کرد. یوسف نیز تمام وابستگان خالد از جمله اسماعیل، منذر، محمد، سعید، ام جریر و راقیه دختران خالد[۱۵] و همه زنان و کودکان آنان را به زندان انداخت. اما پس از مدتی که عامل اصلی آشوب‌ها دستگیر شد، ولید بن عبدالرحمان عامل خراج دمشق طی نامه‌ای به هشام گرفتاری ابوالمعرس و همراهانش را یادآور شد و در این بین هیچ یک از افراد خاندان خالد نام برده نشده بود، بنابراین هشام طی نامه‌ای به کلثوم دستور آزادی تمامی افراد خاندان خالد را صادر کرد[۱۶].

خالد با شنیدن خبر دستگیری افراد خاندانش به دمشق برگشت و اعتراضاتی به عملکرد هشام نمود. اما هشام در مقابل اعتراضات وی مسکوت ماند و اقدامی علیه وی ننمود[۱۷].

به دنبال برخی از خشونت‌هایی که عوامل هشام از جمله یوسف بر ضد خالد و خاندانش انجام دادند، بسیاری از افراد خاندان خالد از حکومت اموی روی گرداندند و به عباسیان متمایل شدند، چنان‌که محمد بن خالد در کوفه مردم را به بنی عباس دعوت می‌کرد[۱۸].

به همین سبب پس از قدرت‌گیری عباسیان از جانب منصور به عنوان والی مدینه تعیین شد[۱۹]. پسر دیگرش اسماعیل نیز از جانب منصور بر موصل گماشته شد[۲۰]. خود وی نیز در اعتراضاتش بر ضد هشام تهدید می‌کرد که مردم را به سوی ابراهیم بن محمد بن علی دعوت می‌کند[۲۱].

کشته شدن خالد

هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) در زمان خلافت خود (که از سال ۱۰۵ تا ۱۲۵ قمری، به مدت ۲۰ سال ادامه داشت) تلاش نمود تا برادرزاده خود، ولید بن یزید را از ولایت‌عهدی خویش عزل نماید و به جای او، فرزند خود را به این مقام منصوب کند[۲۲].

وی را برخی از درباریان و مقامات عالی‌رتبه کشوری، مانند خالد بن عبدالله قسری در این تصمیم، تشویق و تأیید می‌کردند؛ ولی برخی دیگر وی را از این کار و عواقب خطرناک آن برحذر می‌داشتند[۲۳]. به هر حال، او در سال ۱۲۵ قمری به هلاکت رسید، ولی به آرزوی دیرین خویش دست نیافته بود. او موفق نشد، فرزندش را به جای برادرزاده‌اش به ولایت‌عهدی برگزیند. پس از مرگ او، ولید بن یزید به عنوان یازدهمین خلیفه اموی بر تخت خلافت تکیه زد. وی با اینکه، خلافتش بسیار کوتاه‌مدت بود، در همین مدت، نام نیکی از خود به جای نگذاشت.

ولید، از خلفای خشن، عقده‌گشا و انتقام‌گیر بود. به همین جهت هنگامی که به خلافت رسید، تلاش زیادی به عمل آورد تا آنهایی که هشام بن عبدالملک را در عزل او تحریک و تشویق می‌کردند، به کیفری سخت دچار سازد.

خالد بن عبدالله که از عاملان و کارگزاران عالی‌رتبه هشام بن عبدالملک بود، مورد انتقام ولید قرار گرفته و از تمامی مقام‌ها و پست‌های دولتی، عزل و نسبت به وی، بی‌اعتنایی بسیاری شد[۲۴].

پس از به خلافت رسیدن ولید، خالد نیز مانند بسیاری دیگر برای تبریک به نزد وی رفتند، اما ولید حاضر به پذیرش و دیدار با خالد نشد، وی نیز نتوانست رضایت خلیفه را جلب کند، تا اینکه روزی سر یحیی بن زید را که در خراسان قیام کرده و به دست عوامل جنایت‌کار خلافت به شهادت رسیده بود، به دمشق آورده و در مجلس ولید بن یزید قرار دادند. ولید بن یزید، به شکرانه این پیروزی و جنایت عاملان خود، بار عام داد و بزرگان و صاحب منصبان حکومتی و اجتماعی جهت عرض تبریک به نزد وی رفتند. خالد بن عبدالله نیز از این فرصت استفاده کرد و جهت دیدار با خلیفه به دربار رفت، لکن باز هم عوامل ولید مانع ورود وی شده و او را در بیرونی نگه داشتند. اما در هر صورت با پافشاری و اصرار زیاد بالأخره اجازه ورود یافت، ولید با دیدن وی از او خواست تا فرزندش یزید را که بر ضد خلافت اموی قیام کرده بود، تحویل دهد[۲۵].

گفت‌وگوی ولید بن یزید و خالد بن عبدالله بر سر این موضوع به درازا کشید و باعث شد خالد دستگیر و زندانی شود، اما وی در زندان علی‌رغم تحمل شکجه‌های فراوان حاضر به اعتراف و یا درخواست شفاعت نشد به همین سبب ولید دستور آزادی وی را صادر نمود، اما یوسف بن عمر که رقیب خالد بن عبدالله در دوران خلافت هشام بود و در خلافت ولید، یکّه‌تاز میدان سیاست و از وزیران بلندپایه ولید بود، به نزد خلیفه رفته و خالد را به مبلغ پنجاه میلیون از او خریداری نمود. ولید نیز وی را به یوسف بن عمر تسلیم کرد. یوسف در کمال ناجوانمردی، رقیب و همکار سابق خود را تحقیر و شکنجه نمود و در حالی که هنوز رمقی در بدن داشت، دست‌ها، پاها، ران‌ها و سینه خالد را با سنگ سختی بشکست و وی را به طرز فجیعی به قتل رسانید[۲۶].

برای کشته شدن خالد، گمانه‌های دیگری نیز ذکر شده است که بیان آنها خالی از لطف نیست. از جمله اینکه خالد بن عبدالله در پنهان، از قیام یحیی بن زید علوی در خراسان پشتیبانی می‌کرد. همچنین گفته شده است که ولید در هنگام مراسم حج، قصد داشت در پشت خانه خدا شراب بنوشد، ولی خالد وی را منع کرده بود. به هر تقدیر خالد بن عبدالله به فرمان ولید بن یزید کشته شد و در حیره دفن گردید[۲۷].

در مورد وی گفته شده که در مدت حکومتش بر عراق کشاورزی را در منطقه گسترش داده و نهرهای زیادی را در عراق حفر نموده است که از جمله نهر خالد، نهر باجری، نهر تارمانا، نهر المبارک، المجامع، کورة سابور و الصلح را به وی نسبت می‌دهند[۲۸].

وی در جهت خوش‌خدمتی به حکومت امویان و عوامل آن تا حدی تلاش می‌کرد که می‌گفت: اگر بدانم هشام از من خشنود نمی‌شود، مگر اینکه دانه دانه سنگ‌های این خانه (کعبه) را بردارم چنین خواهم کرد[۲۹]. اما همچنان که خودش عامل قبل از خود را به قتل رسانده بود، خود نیز توسط عامل بعدی به قتل رسید[۳۰].

مردم، خالد را زنازاده می‌دانستند. وی ناصبی سرسخت و دشمن امیرالمؤمنین علی(ع) بود[۳۱].[۳۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۴۱۷.
  2. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۶، ص۴۴۰ و ۴۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، ص۱۹۲ و ۱۹۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۵۴؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۸۲۸.
  3. تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۲؛ تاریخ خلیفه، ص۲۰۳؛ تاریخنامه طبری، ج۴، ص۸۷۸.
  4. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۲۲، ص۲۸۱.
  5. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، ج۸، ص۲۷۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۲۷؛ مقریزی، أمتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، ج۳، ص۲۰۶.
  6. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن قرون الخالیة، ص۴۸۴.
  7. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.
  8. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.
  9. انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.
  10. انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.
  11. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، ص۳۳۲.
  12. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۳.
  13. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶.
  14. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴.
  15. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۵.
  16. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۷-۲۷۸.
  17. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.
  18. تاریخ طبری، ج۷، ص۴۱۸؛ الکامل، ج۵، ص۴۰۴؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۳۸.
  19. تاریخ طبری، ج۷، ص۵۱۱؛ الکامل، ج۵، ص۵۰۷ و ۵۱۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۸۷.
  20. الکامل، ج۵، ص۶۰۷.
  21. اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.
  22. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.
  23. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.
  24. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۱۵۱.
  25. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۹.
  26. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.
  27. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.
  28. الکامل، ج۵، ص۲۲۰.
  29. الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰-۶۱.
  30. حیدری، گلشاد، خالد بن عبدالله قسری.
  31. تاریخ الکوفه، ص۲۲۸.
  32. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۴۰۷.