ادب در معارف و سیره پیامبران: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = ادب| عنوان مدخل = ادب| مداخل مرتبط = [[ادب در قرآن]] - [[ادب در حدیث]] - [[ادب در نهج البلاغه]] - [[ادب در فقه اسلامی]] - [[ادب در معارف و سیره پیامبران]] - [[ادب در معارف و سیره نبوی]] - [[ادب در معارف و سیره فاطمی]] - [[ادب در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
| موضوع مرتبط = ادب | |||
| عنوان مدخل = ادب | |||
| مداخل مرتبط = [[ادب در قرآن]] - [[ادب در حدیث]] - [[ادب در نهج البلاغه]] - [[ادب در فقه اسلامی]] - [[ادب در معارف و سیره پیامبران]] - [[ادب در معارف و سیره نبوی]] - [[ادب در معارف و سیره فاطمی]] - [[ادب در معارف و سیره رضوی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
خط ۱۳: | خط ۸: | ||
از آنجا که ادب از هدف و غایت مطلوب [[حیات انسانی]] [[پیروی]] میکند، ادب الهی - که [[خدای سبحان]] آنچنان پیامبران و رسولانش را ادب کرد - ساختار نیکوی اعمال دینی است که غرض و غایت [[دین]]، که همان [[عبودیت]] است، را باز مینمایاند. غایت کلی [[اسلام]]، [[توحید]] خدای سبحان در دو مرحله [[اعتقاد]] و عمل (عبودیت) است. بدین ترتیب توحید در [[باطن]] و ظاهر [[انسان]] سریان یابد و عبودیت محض در گفتار و اعمال و دیگر جنبههای وجودی او [[ظهور]] کند. پس ادب الهی، یا ادب [[پیامبری]]، ساختار توحید در فعل است<ref>المیزان، ج۶، ص۳۵۷-۳۵۸. در ادامه توضیح بیشتری خواهد آمد.</ref>. | از آنجا که ادب از هدف و غایت مطلوب [[حیات انسانی]] [[پیروی]] میکند، ادب الهی - که [[خدای سبحان]] آنچنان پیامبران و رسولانش را ادب کرد - ساختار نیکوی اعمال دینی است که غرض و غایت [[دین]]، که همان [[عبودیت]] است، را باز مینمایاند. غایت کلی [[اسلام]]، [[توحید]] خدای سبحان در دو مرحله [[اعتقاد]] و عمل (عبودیت) است. بدین ترتیب توحید در [[باطن]] و ظاهر [[انسان]] سریان یابد و عبودیت محض در گفتار و اعمال و دیگر جنبههای وجودی او [[ظهور]] کند. پس ادب الهی، یا ادب [[پیامبری]]، ساختار توحید در فعل است<ref>المیزان، ج۶، ص۳۵۷-۳۵۸. در ادامه توضیح بیشتری خواهد آمد.</ref>. | ||
اسلوب آموزشهای دینی و بهویژه اسلوب [[آموزش]] [[دین اسلام]] چنین است که: | اسلوب آموزشهای دینی و بهویژه اسلوب [[آموزش]] [[دین اسلام]] چنین است که: | ||
#[[علوم]] عملی در ضمن عمل القاء میگردد، | |||
#حتی القای [[حقایق]] [[علمی]] نیز با عمل همراه است، از همین رو [[شارع]] [[اسلام]] در [[آموزش]] [[مؤمنان]] از کلیات عملی و [[قوانین]] کلی شروع نکرد بلکه با عمل آغازید و عمل را با گفتار و بیان همراه کرد<ref>المیزان، ج۶، ص۳۵۸-۳۵۹.</ref>، | |||
#از شرایط [[تربیت]] [[صالح]] این است که [[معلم]] و مربی خود به آنچه برای [[متعلم]] وصف میکند متصف باشد. از همین رو [[کلام الهی]] مشتمل بر حکایت فصلهایی از ادب الهی است که در [[اعمال]] [[پیامبران]] و [[رسولان]] متجلی است. [[خدای تعالی]] پس از یاد کردن [[قصه]] [[ابراهیم]] در [[توحید]]، و در گفتار و [[رفتار]] با [[قوم]] خود، و یاد کردن شماری از پیامبران میفرماید: {{متن قرآن|...أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>. در این [[آیه]] خدای تعالی یاد میکند که پیامبران را با [[هدایت الهی]] به توحید گرامی داشته است و [[حکم]] توحید<ref>به دلیل بخشی از آیه که فرماید: {{متن قرآن|وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}} «و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد» سوره انعام، آیه ۸۸.</ref> در اعمال آنان سریان و قرار یافت. همچنین خدای تعالی [[پیامبر]] {{صل}} خود را با امر به [[اقتدا]] به [[هدایت]] پیامبران گذشته [[ادب]] آموخت و اقتدا ناظر به عمل است یعنی این که پیامبر [[اعمال صالحه]] [[توحیدی]] آنان را، که به [[تأدیب]] عملی [[الهی]] صادر شده است، برگزیند و به طور خلاصه {{متن قرآن|فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}} تأدیب الهی اجمالی و عملی برای پیامبر {{صل}} است به ادب توحید که در اعمال پیامبران منبسط است<ref>المیزان، ج۶، ص۳۵۸-۳۶۳. و نیز ر. ک: {{متن قرآن|خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ}} «آدمی را از شتاب آفریدهاند، به زودی نشانههای خود را به شما نشان خواهم داد بنابراین از من شتاب مخواهید» سوره انبیاء، آیه ۳۷؛ {{متن قرآن|إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا}} «جز آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کاری شایسته کنند؛ که آنان به بهشت درمیآیند و هیچ ستم نمیبینند» سوره مریم، آیه ۶۰؛ {{متن قرآن|وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ}} «و این امّت شماست، امّتی یگانه و من پروردگار شمایم پس، از من پروا کنید» سوره مؤمنون، آیه ۵۲.</ref>. | |||
[[تفسیری]] که [[علامه طباطبایی]] در اینجا از [[توحید]] در [[اخلاق]] و [[اعمال]] ارائه میدهد بسیار مهم و توجهبرانگیز است، اگر توحید بخواهد در سطح اخلاق یا اعمال متجلی گردد به این صورت خاص در خواهد آمد و اگر این صورت از اخلاق یا اعمال را بخواهیم به گونه انتزاعی و در سطح [[اعتقاد]] متجلی سازیم، همان اعتقاد به توحید را باز نمایاند. چنانکه [[مولی]] [[علی]] {{ع}} در [[نامه]] به [[مالک اشتر]] میفرماید: «من شنیدم [[پیامبر خدا]] {{صل}} بارها میگفت: هیچگاه امتی، که در آن [[امت]] [[حق]] [[ضعیف]] بدون کمترین لکنت از [[قوی]] ستانده نشود، [[پاک]] نمیگردد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ}}؛ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص۴۳۹.</ref>. یعنی «قدوس» که از [[صفات الهی]] است و به معنای نهایت [[پاکی]] و [[طهارت]] است، چنانچه بخواهد در جامعهای تحقق یابد به این صورت خواهد بود که حق ضعیف بدون هیچ لکنتی از قوی ستانده شود یعنی نه تنها از نظر عینی هیچگونه مانع نهادی یا ساختاری در این امر موجود نباشد بلکه از نظر [[ذهنی]] نیز هیچ مانعی وجود نداشته باشد و ذهنیت آحاد جامعه به گونهای باشد که این امر را یک امر عادی و متعارف تلقی کنند و این ذهنیت بدون فراهم آمدن نهادها و ساختارهای مناسب در [[جامعه]] و روالمندی ستاندن حق ضعیف از قوی و یکسانانگاری طبقات [[اجتماعی]] و [[آحاد]] [[مردم]] پدید نخواهد آمد. | [[تفسیری]] که [[علامه طباطبایی]] در اینجا از [[توحید]] در [[اخلاق]] و [[اعمال]] ارائه میدهد بسیار مهم و توجهبرانگیز است، اگر توحید بخواهد در سطح اخلاق یا اعمال متجلی گردد به این صورت خاص در خواهد آمد و اگر این صورت از اخلاق یا اعمال را بخواهیم به گونه انتزاعی و در سطح [[اعتقاد]] متجلی سازیم، همان اعتقاد به توحید را باز نمایاند. چنانکه [[مولی]] [[علی]] {{ع}} در [[نامه]] به [[مالک اشتر]] میفرماید: «من شنیدم [[پیامبر خدا]] {{صل}} بارها میگفت: هیچگاه امتی، که در آن [[امت]] [[حق]] [[ضعیف]] بدون کمترین لکنت از [[قوی]] ستانده نشود، [[پاک]] نمیگردد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ}}؛ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص۴۳۹.</ref>. یعنی «قدوس» که از [[صفات الهی]] است و به معنای نهایت [[پاکی]] و [[طهارت]] است، چنانچه بخواهد در جامعهای تحقق یابد به این صورت خواهد بود که حق ضعیف بدون هیچ لکنتی از قوی ستانده شود یعنی نه تنها از نظر عینی هیچگونه مانع نهادی یا ساختاری در این امر موجود نباشد بلکه از نظر [[ذهنی]] نیز هیچ مانعی وجود نداشته باشد و ذهنیت آحاد جامعه به گونهای باشد که این امر را یک امر عادی و متعارف تلقی کنند و این ذهنیت بدون فراهم آمدن نهادها و ساختارهای مناسب در [[جامعه]] و روالمندی ستاندن حق ضعیف از قوی و یکسانانگاری طبقات [[اجتماعی]] و [[آحاد]] [[مردم]] پدید نخواهد آمد. |
نسخهٔ کنونی تا ۷ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۲۶
مقدمه
علامه طباطبایی ذیل آیات ﴿وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾[۱]، ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۲]، ﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۳]، ﴿قَالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۴]، ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۵] سوره مائده «گفتاری در معنای ادب» دارند که در آن از ادب الهی پیامبران و رسولان و نیز اخلاق فردی و اجتماعی و سیره سیاسی آنان بحث میکند. ترتیب بحث بدین گونه است: ادب، ساختار نیکویی است که شایسته است فعل دینی یا عقیدتی آنچنان واقع شود، مانند آداب دعا و آداب ملاقات با دوستان، به تعبیر دیگر ادب ظرافت فعل است. ادب یا ساختار نیکوی افعال اختیاری، به حسب معنای لغوی عبارت است از موافقت و همراهی غرض و هدف حیات و زندگی. دیدگاههای جوامع انسانی در این غرض و هدف اصلی حیات و زندگی متفاوت نیست لکن به حسب مصادیق و نمونههای تحقق این غرض و هدف، اختلاف شدیدی در میان جوامع انسانی پدید میآید[۶].
اخلاق، ملکات راسخ و ویژگیهای نفوذیافته روحی است و آداب، ساختارهای نیکوی اعمال صادره از صفات مختلف نفس انسان است. بنابراین آداب از نتایج اخلاق است و اخلاق از مقتضیات ویژه اجتماع، بر حسب غایت خاص آن. در نتیجه غایت مطلوب حیات انسان و اجتماع ادب در اعمال را مشخص میسازد[۷].
از آنجا که ادب از هدف و غایت مطلوب حیات انسانی پیروی میکند، ادب الهی - که خدای سبحان آنچنان پیامبران و رسولانش را ادب کرد - ساختار نیکوی اعمال دینی است که غرض و غایت دین، که همان عبودیت است، را باز مینمایاند. غایت کلی اسلام، توحید خدای سبحان در دو مرحله اعتقاد و عمل (عبودیت) است. بدین ترتیب توحید در باطن و ظاهر انسان سریان یابد و عبودیت محض در گفتار و اعمال و دیگر جنبههای وجودی او ظهور کند. پس ادب الهی، یا ادب پیامبری، ساختار توحید در فعل است[۸].
اسلوب آموزشهای دینی و بهویژه اسلوب آموزش دین اسلام چنین است که:
- علوم عملی در ضمن عمل القاء میگردد،
- حتی القای حقایق علمی نیز با عمل همراه است، از همین رو شارع اسلام در آموزش مؤمنان از کلیات عملی و قوانین کلی شروع نکرد بلکه با عمل آغازید و عمل را با گفتار و بیان همراه کرد[۹]،
- از شرایط تربیت صالح این است که معلم و مربی خود به آنچه برای متعلم وصف میکند متصف باشد. از همین رو کلام الهی مشتمل بر حکایت فصلهایی از ادب الهی است که در اعمال پیامبران و رسولان متجلی است. خدای تعالی پس از یاد کردن قصه ابراهیم در توحید، و در گفتار و رفتار با قوم خود، و یاد کردن شماری از پیامبران میفرماید: ﴿...أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۱۰]. در این آیه خدای تعالی یاد میکند که پیامبران را با هدایت الهی به توحید گرامی داشته است و حکم توحید[۱۱] در اعمال آنان سریان و قرار یافت. همچنین خدای تعالی پیامبر (ص) خود را با امر به اقتدا به هدایت پیامبران گذشته ادب آموخت و اقتدا ناظر به عمل است یعنی این که پیامبر اعمال صالحه توحیدی آنان را، که به تأدیب عملی الهی صادر شده است، برگزیند و به طور خلاصه ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ تأدیب الهی اجمالی و عملی برای پیامبر (ص) است به ادب توحید که در اعمال پیامبران منبسط است[۱۲].
تفسیری که علامه طباطبایی در اینجا از توحید در اخلاق و اعمال ارائه میدهد بسیار مهم و توجهبرانگیز است، اگر توحید بخواهد در سطح اخلاق یا اعمال متجلی گردد به این صورت خاص در خواهد آمد و اگر این صورت از اخلاق یا اعمال را بخواهیم به گونه انتزاعی و در سطح اعتقاد متجلی سازیم، همان اعتقاد به توحید را باز نمایاند. چنانکه مولی علی (ع) در نامه به مالک اشتر میفرماید: «من شنیدم پیامبر خدا (ص) بارها میگفت: هیچگاه امتی، که در آن امت حق ضعیف بدون کمترین لکنت از قوی ستانده نشود، پاک نمیگردد»[۱۳]. یعنی «قدوس» که از صفات الهی است و به معنای نهایت پاکی و طهارت است، چنانچه بخواهد در جامعهای تحقق یابد به این صورت خواهد بود که حق ضعیف بدون هیچ لکنتی از قوی ستانده شود یعنی نه تنها از نظر عینی هیچگونه مانع نهادی یا ساختاری در این امر موجود نباشد بلکه از نظر ذهنی نیز هیچ مانعی وجود نداشته باشد و ذهنیت آحاد جامعه به گونهای باشد که این امر را یک امر عادی و متعارف تلقی کنند و این ذهنیت بدون فراهم آمدن نهادها و ساختارهای مناسب در جامعه و روالمندی ستاندن حق ضعیف از قوی و یکسانانگاری طبقات اجتماعی و آحاد مردم پدید نخواهد آمد.
همچنین علامه طباطبایی در تربیت از سه ضابطه و معیار مهم یاد میکند: یکی این که تربیت باید به صورت عملی انجام گیرد؛ زیرا به حس نزدیکتر است. در اینگونه تربیت، آموزشدهنده میگوید آن طور که من عمل میکنم عمل کن نه آنطور که میگویم. دوم این که آموزشهای علمی و نظری و اعتقادی نیز باید به صورت عملی باشد تا قابل انتقال به آموزشگیرندگان باشد. علامه طباطبایی در جای دیگر از ارائه آموزشهای دقیق توحیدی و عرفانی به قالبهای همهفهم مردمی و استفاده از امثال سخن میگوید[۱۴]، سوم اینکه آموزشدهنده به آموزشهای خود عمل کند و در عمل تجلی و تحقق و به کار برنده آموزشهای خود باشد یعنی میگوید آنطور عمل کن که من عمل میکنم نه این که بگوید آنطور عمل کن که من میگویم و خود عمل نمیکنم. از ضابطه سوم در روایات فراوان یاد شده است. امام علی (ع) میفرماید: «آن که خود را برای مردم امام قرار میدهد باید از تعلیم خودش بیاغازد و باید تأدیب او با سیره و رفتار قبل از تأدیب با زبان باشد.»..[۱۵]. در روایات وارد شده است که: «آن کس که بدون عمل، دیگران را به حق و خیر فرا خواند مانند کسی است که بدون کمان، تیر پرتاب کند و از قدرت کمان در این تیراندازی محروم باشد»[۱۶].
آیه کریمه: ﴿مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا* الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾[۱۷]، تأدیب عام الهی برای پیامبران و سنت جاری الهی در میان آنان است تا در آنچه از زندگی برای آنان قرار داده شده به زحمت نیفتند و در هیچ کاری دچار تکلّف نشوند؛ زیرا آنان بر فطرتاند و فطرت راه نمیبرد مگر به آنچه خدای تعالی فطرت را برای رسیدن به آن تجهیز کرده است. خدای تعالی از پیامبر (ص) چنین حکایت میکند که: ﴿وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ﴾[۱۸]. بنابراین پیامبر (ص) در مشی و رفتار خود دچار تکلّف نمیگردید؛ زیرا میدانست که هدف الهی از خلقت تحقق مییابد و او تنها رسالت خود را به انجام میرساند و متکفل نتیجه نمیباشد. خدای تعالی این ادب عام را به ادب اجتماعی میپیوندد. ادب اجتماعی پیامبران چنین بود که خدای تعالی برای آنان یاد کرد که مردم پیامبران خدا و مردمان مخاطب آنان، امت واحدهاند و جز رب واحد ندارند، پس بر تقوای الهی اجتماع کنند و اختلافات گروهی را کنار گذارند. با تحقق ادب فردی و اجتماعی جامعه واحد بشری پدید میآید که از اختلاف مصون است و رب واحد را عبادت میکند و در آن آحاد جامعه بر ادب الهیاند و از پلیدیهای افعال و بدیهای اعمال تقوا میکنند و به فلاح و سعادت نایل میآیند[۱۹]. ادب فردی و اجتماعی را میتوان در این دو کریمه یافت: ادب فردی: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾[۲۰]؛ ادب اجتماعی: ﴿وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا * أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا... وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ﴾[۲۱]. در این آیه خدای تعالی از ادب اجتماعی پیامبران چنین یاد کرد که سیره همه انبیاء که همان ادب الهی آنان است، اختلاط با مردم و دور افکندن مانع و حجاب و اختصاص و تفاوت از میان مردم است که این همه بر خلاف فطرت است[۲۲].
ادب پیامبران در روی آوری به سوی خدای سبحان و خواندن او[۲۳] از جمله کریمه ۲۸۵ بقره است که از ایمان پیامبر (ص) به قرآن کریم، اصول معارف و احکام الهی، حکایت میکند و مؤمنان از امت او را نیز به او ملحق میگرداند: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ﴾[۲۴]. دعای یادشده در آیه کریمه مشتمل است بر ادب بندگی در تمسک پیدرپی به دامان ربوبی و اعتراف به مملوکیت و ولایت الهی و وقوف در جایگاه ذلت و مسکنت عبودیت در برابر خدای عزیز. در قرآن کریم تأدیبات الهی و تعلیمات عالی برای پیامبر (ص) به صورت گونههای ثنا و مسئلت الهی وجود دارد[۲۵] که به تمامی ادب الهی رسول را، که امت را نیز به آن میخواند[۲۶]، در بر دارد.
رعایت ادب ربوبی از سوی پیامبران در گفتوگو با قوم خود نیز باب واسعی است که از یک سو ادب ثنای الهی را در بر دارد و از سوی دیگر تبلیغ عملی است که از تبلیغ قولی و گفتاری در اثربخشی کمتر نیست. اینگونه ادب انبیا مبتنی بر مراقبه و حضور عبودی است، در دو آیه: ﴿إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾[۲۷] و ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ... فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾[۲۸] شدت امر و هول و فزع در روز خوف، پیامبر را از یاد این که خدا با اوست باز نداشت و نفس شریفش به آنچه تهدیدش میکرد جذب نشد و همچنین در رازگویی با برخی از زوجاتش در خلوت، ادب الهی را رعایت کرد[۲۹].
ادب پیامبران با مردم در معاشرت و گفتگو با کافران و مؤمنان، از این قرار است که در برابر انواع ناسزاها و تهمتها و اهانتها پیامبران با پیروی از تعالیم الهی با گفتار صواب و منطق نیکو و لیّن پاسخ گفتهاند: ﴿اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى﴾[۳۰]، ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا﴾[۳۱]. از آنجا که بعثت نبوی بر هدایت به سوی حق و بیان و یاری حق بنا شده، پس پیامبران باید دعوت خود را با «حق» تجهیز کنند و «باطل» را به کلی دور افکنند و از دامهای گمراهی، هرچه باشد، بپرهیزند، چه موافق رضای مردم باشد یا خشم آنان را برانگیزد، پذیرش مردم را در پی داشته باشد یا کراهت آنان را. دعوت به سوی حق با «باطل»، و لو در طریق حق، جمع نمیشود و حقی که «باطل» سوی آن هدایت کند و آن را نتیجه دهد از همه جهات حق نیست. از همین روی خدای تعالی فرمود: ﴿وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۳۲] و نیز فرمود: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۳۳].
از ادب پیامبران در معاشرت با مردم و سیره آنان احترام ضعیفان و اقویا به یکسان است و نیز زیادتی و مبالغه در حقِ اهل علم و تقوا؛ زیرا پیامبران اساس کار خود را بر عبودیت الهی و تربیت نفس انسانی بنا نهادهاند که نتیجه آن یکسانی حکم درباره غنی و فقیر و صغیر و کبیر و مرد و زن و مولا و عبد و حاکم و محکوم و امیر و مأمور و سلطان و رعیت است. خدای تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۳۴]. در باب احترام فقیران به مانند اغنیا و ادب با ضعیفان به مانند اغنیا بلکه اختصاص فقیران به زیادتی شفقت و رأفت و رحمت است، خدای تعالی در تأدیب پیامبرش (ص) میفرماید: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾[۳۵]، ﴿...وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ * وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ﴾[۳۶].
خدای تعالی پیامبرش (ص) را به مردم چنین میشناساند: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۳۷]، ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ﴾[۳۸]. ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۹]. همه این ویژگیهای وجود مبارک پیامبر (ص) در این آیه جمع شده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[۴۰].[۴۱]
پرسش مستقیم
سیره عملی پیامبران درباره رعایت ادب چه بوده است؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ «و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
- ↑ «به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان بهسر میبردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
- ↑ «اگر عذابشان فرمایی آنان بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشایی، این تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره مائده، آیه ۱۱۸.
- ↑ «خداوند فرمود: این روزی است که راستگویی راستگویان به آنان سود خواهد داد، آنان بوستانهایی خواهند داشت که از بن آنها جویبارها روان است، هماره در آنها جاودانند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند؛ این است رستگاری سترگ» سوره مائده، آیه ۱۱۹.
- ↑ «فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از آن خداوند است و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۳۵۶.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۳۵۷.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۳۵۷-۳۵۸. در ادامه توضیح بیشتری خواهد آمد.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۳۵۸-۳۵۹.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ به دلیل بخشی از آیه که فرماید: ﴿وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ «و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد» سوره انعام، آیه ۸۸.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۳۵۸-۳۶۳. و نیز ر. ک: ﴿خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ﴾ «آدمی را از شتاب آفریدهاند، به زودی نشانههای خود را به شما نشان خواهم داد بنابراین از من شتاب مخواهید» سوره انبیاء، آیه ۳۷؛ ﴿إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا﴾ «جز آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کاری شایسته کنند؛ که آنان به بهشت درمیآیند و هیچ ستم نمیبینند» سوره مریم، آیه ۶۰؛ ﴿وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ﴾ «و این امّت شماست، امّتی یگانه و من پروردگار شمایم پس، از من پروا کنید» سوره مؤمنون، آیه ۵۲.
- ↑ «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ»؛ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص۴۳۹.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۲۹۴.
- ↑ «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»؛ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص۴۸۰.
- ↑ «الدَّاعِي بِلَا عَمَلٍ كَالرَّامِي بِلَا وَتَرٍ».
- ↑ «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشتهاند و فرمان خداوند دارای اندازهای سنجیده است * همان کسانی که پیامهای خداوند را میرسانند و از او میترسند و از هیچ کس جز خدا نمیترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۸-۳۹.
- ↑ «بگو: من از شما پاداشی بر این (رسالت) نمیخواهم و چیزی بر خود نمیبندم» سوره ص، آیه ۸۶.
- ↑ و این موضوع در این دو کریمه تبیین شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ... * وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ﴾ «ای پیامبران!... * و این امّت شماست، امّتی یگانه و من پروردگار شمایم پس، از من پروا کنید» سوره مؤمنون، آیه ۵۱-۵۲؛ ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾ «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.
- ↑ «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.
- ↑ «و گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟! چرا به سوی او فرشتهای فرو نفرستادهاند تا بیمدهندهای همراه او باشد؟ * یا چرا گنجی به سوی او (از آسمان) نمیافکنند یا باغی ندارد که از (بار و بر) آن بخورد؟... و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه بیگمان آنان خوراک میخورند و در بازارها راه میرفتند و شما را مایه آزمون یکدیگر کردیم (تا ببینیم) آیا شکیب میورزید؟ و پروردگار تو بیناست» سوره فرقان، آیه ۷-۲۰.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۲۶۴.
- ↑ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ از جمله ر.ک: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ﴾ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی» سوره آل عمران، آیه ۲۶؛ ﴿قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ﴾ «بگو خداوندگارا! ای پدیدآورنده آسمانها و زمین! دانای پنهان و آشکار! تویی که میان بندگانت داوری میکنی» سوره زمر، آیه ۴۶؛ ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى﴾ «بگو: سپاس خداوند را و درود بر آن بندگان وی که برگزیده است» سوره نمل، آیه ۵۹؛ ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ﴾ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲؛ ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾ «و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴؛ ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم» سوره مؤمنون، آیه ۹۷.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۲۹۲-۲۹۴.
- ↑ «آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش میگفت: مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ «و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه کسی تو را از این (رازگشایی من) آگاه کرد؟ (پیامبر) گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۲۹۵-۲۹۷.
- ↑ «به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است * و با او به نرمی سخن گویید باشد که او پند گیرد یا بهراسد» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴.
- ↑ «و اگر در جستجوی بخشایشی که از پروردگارت امید داری (روزی چند) از آنان روی میگردانی با آنان سخن به نرمی گو» سوره اسراء، آیه ۲۸.
- ↑ «و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «و با آنان که پروردگار خویش را سپیدهدمان و در پایان روز به شوق لقای وی میخوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸؛ و ر. ک: ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیدهدمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
- ↑ «...و برای مؤمنان افتادگی کن! * و بگو که این منم که بیمدهنده آشکارم» سوره حجر، آیه ۸۸-۸۹.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آوردهاند رحمت است» سوره توبه، آیه ۶۱.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
- ↑ یزدانی مقدم، احمد رضا، مقاله «سیره تاریخی مبانی سیره سیاسی پیامبر اعظم با نگاه به اندیشه قرآنی علامه طباطبایی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۲۹-۳۵.