بدون خلاصۀ ویرایش
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
==پس از انقلاب بر خلیفه سوم== | ==پس از انقلاب بر خلیفه سوم== | ||
خلافت سوم را امیر المؤمنین از دست میدهد و اما وقتی [[انقلاب]] شد بر ضد عثمان و [[مردم]] ریختند عثمان را کشتند، مردم رو آوردند به امیر المؤمنین و [[اصرار]] میکردند که خلافت را بپذیرد حضرت [[استنکاف]] کردند نمیپذیرفتند خب دلیلش چیست؟ چرا آنجا در [[شورای انتصابی عمر]]، حضرت حاضر نیست از خلافت [[چشم]] بپوشد؟ میخواهد بماند در صحنه! ولی اینجا وقتی خود مردم [[هجوم]] گسترده آوردند و درخواست میکنند حضرت قبول نمیکنند! عقب عقب میرود به [[دیوار]] میخورد، از مردم اصرار از حضرت [[انکار]]، تا بعد به دلایلی و ایجاد تکلیفی که برای حضرت شد پذیرفت. حالا این سوال باید جواب داده شود که چرا حضرت اینجا [[خواست مردم]] را رد میکند، ولی در آن [[شورا]] حاضر نیست از [[خلافت]] [[چشم]] بچوشد؟ | خلافت سوم را امیر المؤمنین از دست میدهد و اما وقتی [[انقلاب]] شد بر ضد عثمان و [[مردم]] ریختند عثمان را کشتند، مردم رو آوردند به امیر المؤمنین و [[اصرار]] میکردند که خلافت را بپذیرد حضرت [[استنکاف]] کردند نمیپذیرفتند خب دلیلش چیست؟ چرا آنجا در [[شورای انتصابی عمر]]، حضرت حاضر نیست از خلافت [[چشم]] بپوشد؟ میخواهد بماند در صحنه! ولی اینجا وقتی خود مردم [[هجوم]] گسترده آوردند و درخواست میکنند حضرت قبول نمیکنند! عقب عقب میرود به [[دیوار]] میخورد، از مردم اصرار از حضرت [[انکار]]، تا بعد به دلایلی و ایجاد تکلیفی که برای حضرت شد پذیرفت. حالا این سوال باید جواب داده شود که چرا حضرت اینجا [[خواست مردم]] را رد میکند، ولی در آن [[شورا]] حاضر نیست از [[خلافت]] [[چشم]] بچوشد؟ | ||
==شرایط اقتصادی در زمان عثمان== | |||
این مقدمه مفصل برای پاسخ به این بود- بخاطر اینست که در طول خلافت [[دوازده]] سال و چند ماه [[عثمان]] زاویه بسیار زیاد شده بود نسبت به دوره [[پیامبر]] و لذا [[امیر المؤمنین]] میدانست که این [[جامعه]] را بخواهد برگرداند به دوره پیامبر بسیار کار شاق و [[سختی]] است. نه اینکه بخواهد شانه از زیر این کار سنگین و سخت خالی کند. | |||
امیر المؤمنین این وضعیت را [[پیش بینی]] کرده بود، [[مردم]] رو بازداشته بود از اینکه تن بدهند به [[خلافت عثمان]] تا این [[بلا]] سرشان نیاید. ولی مردم برخلاف هشدارهای امیر المؤمنین با عثمان [[بیعت]] کردند؛ لذا حضرت دیگر تکلیفی نداشت. حالا که همه چیز خراب شد، اوضاع و احوال [[سیاسی]] [[اجتماعی]] [[اقتصادی]] [[فرهنگی]] کاملا زیرورو شده، حالا بیایند سراغ حضرت؟ خرابش کردند تا بیاید درستش کند؟ منطقی نبود که حضرت بخواهد بپذیرد. حالا چه اتفاقی افتاده بود. عثمان اولین خلیفهای است که [[ساده زیستی]] و [[تظاهر]] به ساده زیستی را کنار گذاشت و [[رفاهطلبی]]، کاخ نشینی، [[تجملگرایی]] و [[اشرافیت]] را پیشه کرد و خوب {{متن حدیث|النّاسُ اميرالمؤمنين عَلي دينِ مُلُوكِهِمْ}}؛ وقتی خود خلیفه رو به اشرافی گری میآورد و [[تجملات]] و راحت [[زیستی]] را سرلوحه کار خود قرار میدهد، حاکمانش به سرعت از او [[تقلید]] میکنند و این میشود یک [[فرهنگ]] در جامعه. طبع [[انسان]] به [[رفاه]] و [[لذت]] میل دارد، وقتی خود خلیفه، نفر اول عالم [[اسلام]] میآید یک راه را باز میکند –آن کس که در جای [[پیغمبر]] نشسته - معلوم است که این یک فرهنگ خواهد شد. این نکته اول؛ نکته دوم اینکه عثمان [[خویشاوندسالاری]] را باب کرد [[خویشان]] خود از [[بنی امیه]] را روی کار آورد به شدت [[تعصب]] روی کسان و بستگان خود داشت حالا اینها چه کسانی بودند؟ آیا افراد [[توانمند]] بودند؟ آیا مثلا آدمهای توانمند و به [[درد]] بخوری بودند؟ خیر. همان افراد بدسابقه و کسانی که در [[عهد]] [[رسالت پیامبر]] تا [[زمان]] [[فتح مکه]] جزء [[دشمنان]] سخت [[اسلام]] بودند، حتی بعضی از اینها توسط [[پیامبر]] محکوم به [[اعدام]] بودند. مثل [[مروان حکم]] - پسرعموی [[عثمان]]- و [[عبدالله بن سعد بن ابیسرح]] - [[برادر]] رضاعی عثمان- که محکوم به اعدام بود توسط پیامبر، شد [[فرمانروای مصر]]. ولید [[ابن عقبه ابن ابی معیط]] - برادر [[مادری]] عثمان - که این فرد را [[قرآن]] [[فاسق]] خوانده بود، [[آیه نبأ]] در رد او نازل شده بود او میشود [[فرمانروای کوفه]]. امثال اینها. اما خلفای پیشین - [[ابوبکر]] و [[عمر]] - از بستگان و حتی قبائل خود به کسی [[مسئولیت]] ندادند. این [[طلحه]] [[آدم]] با سابقه و [[توانمندی]] بود. خب برادر زاده ابوبکر بود، ولی ابوبکر به او [[پست]] نداد که اگر هم میداد کسی اعتراضی نمیکرد. [[صحابی پیامبر]] بود. عمر هم به [[قبیله]] خودش [[بنی عدی]] هیچ مسئولیتی نداد. یک فرد از این قبیله نمیبینید که در [[زمان عمر]] [[پستی]] داشته باشد. ولی عثمان که روی کار آمد [[بنی امیه]] و [[خویشان]] خود را مسلط بر امور [[مسلمانان]] کرد- این دومین ایراد-. | امیر المؤمنین این وضعیت را [[پیش بینی]] کرده بود، [[مردم]] رو بازداشته بود از اینکه تن بدهند به [[خلافت عثمان]] تا این [[بلا]] سرشان نیاید. ولی مردم برخلاف هشدارهای امیر المؤمنین با عثمان [[بیعت]] کردند؛ لذا حضرت دیگر تکلیفی نداشت. حالا که همه چیز خراب شد، اوضاع و احوال [[سیاسی]] [[اجتماعی]] [[اقتصادی]] [[فرهنگی]] کاملا زیرورو شده، حالا بیایند سراغ حضرت؟ خرابش کردند تا بیاید درستش کند؟ منطقی نبود که حضرت بخواهد بپذیرد. حالا چه اتفاقی افتاده بود. عثمان اولین خلیفهای است که [[ساده زیستی]] و [[تظاهر]] به ساده زیستی را کنار گذاشت و [[رفاهطلبی]]، کاخ نشینی، [[تجملگرایی]] و [[اشرافیت]] را پیشه کرد و خوب {{متن حدیث|النّاسُ اميرالمؤمنين عَلي دينِ مُلُوكِهِمْ}}؛ وقتی خود خلیفه رو به اشرافی گری میآورد و [[تجملات]] و راحت [[زیستی]] را سرلوحه کار خود قرار میدهد، حاکمانش به سرعت از او [[تقلید]] میکنند و این میشود یک [[فرهنگ]] در جامعه. طبع [[انسان]] به [[رفاه]] و [[لذت]] میل دارد، وقتی خود خلیفه، نفر اول عالم [[اسلام]] میآید یک راه را باز میکند –آن کس که در جای [[پیغمبر]] نشسته - معلوم است که این یک فرهنگ خواهد شد. این نکته اول؛ نکته دوم اینکه عثمان [[خویشاوندسالاری]] را باب کرد [[خویشان]] خود از [[بنی امیه]] را روی کار آورد به شدت [[تعصب]] روی کسان و بستگان خود داشت حالا اینها چه کسانی بودند؟ آیا افراد [[توانمند]] بودند؟ آیا مثلا آدمهای توانمند و به [[درد]] بخوری بودند؟ خیر. همان افراد بدسابقه و کسانی که در [[عهد]] [[رسالت پیامبر]] تا [[زمان]] [[فتح مکه]] جزء [[دشمنان]] سخت [[اسلام]] بودند، حتی بعضی از اینها توسط [[پیامبر]] محکوم به [[اعدام]] بودند. مثل [[مروان حکم]] - پسرعموی [[عثمان]]- و [[عبدالله بن سعد بن ابیسرح]] - [[برادر]] رضاعی عثمان- که محکوم به اعدام بود توسط پیامبر، شد [[فرمانروای مصر]]. ولید [[ابن عقبه ابن ابی معیط]] - برادر [[مادری]] عثمان - که این فرد را [[قرآن]] [[فاسق]] خوانده بود، [[آیه نبأ]] در رد او نازل شده بود او میشود [[فرمانروای کوفه]]. امثال اینها. اما خلفای پیشین - [[ابوبکر]] و [[عمر]] - از بستگان و حتی قبائل خود به کسی [[مسئولیت]] ندادند. این [[طلحه]] [[آدم]] با سابقه و [[توانمندی]] بود. خب برادر زاده ابوبکر بود، ولی ابوبکر به او [[پست]] نداد که اگر هم میداد کسی اعتراضی نمیکرد. [[صحابی پیامبر]] بود. عمر هم به [[قبیله]] خودش [[بنی عدی]] هیچ مسئولیتی نداد. یک فرد از این قبیله نمیبینید که در [[زمان عمر]] [[پستی]] داشته باشد. ولی عثمان که روی کار آمد [[بنی امیه]] و [[خویشان]] خود را مسلط بر امور [[مسلمانان]] کرد- این دومین ایراد-. | ||