بحث:جنگ خیبر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
پس از [[تسلیم شدن]] [[یهودیان]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر سر دریافت نیمی از محصولات مزارع آنها که به ملکیت مسلمانان درآمده بود، با آنان [[قرارداد صلح]] [[امضا]] کرد و آنگونه که با یهودیان [[بنی نضیر]] و بنی فینقاع و [[بنی قریظه]] [[رفتار]] کرد، با اینان عمل نکرد؛ زیرا حضور بازمانده نیروهای [[یهود]]، تأثیر چندانی در [[مدینه]] نداشت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۲۲۰.</ref>. | پس از [[تسلیم شدن]] [[یهودیان]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر سر دریافت نیمی از محصولات مزارع آنها که به ملکیت مسلمانان درآمده بود، با آنان [[قرارداد صلح]] [[امضا]] کرد و آنگونه که با یهودیان [[بنی نضیر]] و بنی فینقاع و [[بنی قریظه]] [[رفتار]] کرد، با اینان عمل نکرد؛ زیرا حضور بازمانده نیروهای [[یهود]]، تأثیر چندانی در [[مدینه]] نداشت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۲۲۰.</ref>. | ||
===[[فاتح خیبر]]=== | |||
واقعه و [[جنگ خیبر]] در [[سال هفتم هجری]] رخ داد. فتح قلعههای خیبر بسیار مشکل بود. به [[نقلی]] دارای شش<ref>احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref> و به [[نقلی]] دارای هشت<ref>ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الأحکام السلطانیه، ص۱۶۹ صعب بن معاذ.</ref> و به نقل معجم البلدان دارای هفت قلعه به نامهای ناعِم، قَموص، شِقّ، نَطات، سَلالِم، [[وطیح]] و کَتیبَه بود<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۱۰.</ref>. محکمترین و مرتفعترین آنها قلعه قَموص بود<ref>احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۰.</ref> که بعد از فتح [[ناعم]]، حدود بیست [[روز]] در محاصره بود<ref>ابوعبید عبداللّه بن عبدالعزیز اندلسی بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۵۲۲: {{عربی|وحصن خيبر الأعظم القموص وهو الذي فتحه علي بن أبي طالب{{ع}}}}.</ref>. [[مرحب بن حارث]] در آن قرار داشت<ref>شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۲، ص۴۱۸.</ref>. چون [[مسلمانان]] در این بیست روز محاصره موفق به فتح نمیشدند، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّارٍ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ}}<ref>احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref>: فردا [[پرچم]] را به دست مردی میدهم که [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} را [[دوست]] دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند؛ [[حمله]] میکند و [[فرار]] نمینماید. بر نمیگردد تا اینکه [[خداوند]] [[پیروزی]] را به دست او قرار دهد». این [[حدیث]] به عنوان [[حدیث خیبر]] در کافی نقل و ذکر شده که درباره علی{{ع}} است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۵۱.</ref>. | |||
علی{{ع}} درب [[قلعه قموص]] [[خیبر]] را گشود<ref>شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۵۰؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. روز [[نبرد خیبر]] وقتی حضرت به سوی قلعه قموص حرکت کرد، [[مردم]] [[شعار]] میدادند: ای علی از بالا به آنها حمله کن<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۷.</ref>. علی درب قلعه را کند و آن را چهل زراع پشت سر خود انداخت؛ آن درب بهاندازهای سنگین بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند<ref>شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۵۰؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. [[عبدالله بن عمر]] جریان فتح قَموص را با جزئیات نقل کرده است. او بیان میکند که [[تعجب]] ما از انداختن درب [[قلعه خیبر]] توسط علی به چهل زراعی بود<ref>محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۲۷.</ref>. | |||
[[قموص]] کوهی بود که در آن قلعه و حصار [[آل ابیالحُقَیق یهودی]] قرار داشت<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱۸، ص۳۸۶؛ محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۹، ص۳۴۷.</ref> و گنج خود را در آنجا در خرابهای پنهان کرده بودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۱؛ ابنجوزی، المنتظم، ج۳، ص۲۹۴.</ref>؛ به همین جهت به شدت از آن [[محافظت]] میکردند. [[صفیه]]، دختر [[حی بن اخطب]] که همسرش [[کنانة بن ربیع ابیالحقیق]] بود، با چند [[زن]] دیگر در اینجا [[اسیر]] شدند<ref>خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۸.</ref>. صفیه بعداً [[همسر پیامبر]]{{صل}} شد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۹۰.</ref>. [[شیخ طوسی]] بر این [[باور]] است که فتح قلعه قموصِ [[خیبر]] و کشتهشدن مرحب، در ۲۴ [[رجب]] [[سال هفتم هجری]] بوده است<ref>شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۱۲.</ref>؛ اما [[مورّخان]] ذکر کردهاند که [[پیامبر]]{{صل}} در [[محرم]] به سمت خیبر رفت و در صفر آن را فتح کرد و در [[ربیعالاول]] بازگشت<ref>خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۷؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص۲۲۲؛ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ ابناثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۲، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۱۵.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۲
پیکار خیبر
در سال هفتم هجری، رسول خدا(ص)، برای خاموش کردن کانون توطئه یهودیان، به سوی خیبر رفت. خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه[۱] و قطب اصلی کشاورزی حجاز در صدر اسلام بود و خرمای فراوانی داشت و نیروهای نظامی بسیاری در آن حضور داشتند[۲].
هدف مسلمانان از لشکرکشی به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره دولت اسلامی در مدینه را مورد تهدید قرار میداد؛ زیرا خیبر، پناهگاه مخالفان دولت مدینه همچون بنی نضیر و پشتوانه قریش و محرک قبیله غطفان و بنی فزاره به شمار میآمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیتهای مخالفان پیامبر بود و موانعی که برای گسترش اسلام در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان میرفت. گسترش اسلام به سوی شمال، امنیت دولت اسلامی را از تهدیدهای غطفان و رئیس آشوب طلب آن، عیینة بن حصن آسوده میساخت. همچنین موجب دست یافتن مسلمانان بر راههای تجارت به سرزمین شام میشد. رسول خدا(ص) پیش از رفتن به سوی خیبریان، چندین نامه به ایشان نوشت و آنان را بیم و اندرز داد، ولی خییریان نامه رسول خدا(ص) را بیپاسخ گذاشتند. آن حضرت پس از اتمام حجت و دریافت نکردن پاسخ نامه به سوی ایشان لشکر کشید[۳].
مسلمانان در جنگ خیبر، با نبرد و درگیری به گشودن برخی قلعههای محکم موفق شدند. یهودیان حاضر در باقی قلعهها، چون وضع را چنین دیدند، تقاضای صلح کردند که رسول خدا(ص) تقاضای آنان را پذیرفت و بنا شد یهودیان در سرزمینهای خود بمانند و هرگاه پیامبر اراده کرد، کوچ کنند و از آنجا بروند، یهودیان موظف شدند نیمی از محصولات سالانه کشتزارهای خویش را - که اکنون بر اساس دستور قرآن در مالکیت مسلمانان حاضر در پیکار درآمده بود. در اختیار مسلمانان قرار دهند[۴]. گفتنی است، نقش حضرت علی(ع) در پیروزی این جنگ و جمله معروف رسول خدا(ص) درباره ایشان که پس از ناکامی ابوبکر و عمر، فرمود: "فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست میدارد" در منابع زیادی آمده است[۵].
رسول خدا(ص) پس از فتح خیبر، سراغ یهودیان وادی القری رفت و با آنان نیز رفتاری همانند یهودیان خیبر داشت. یهودیان فدک نیز که در نزدیکی خیبر سکونت داشتند، چون از چیرگی مسلمانان بر خیبریان آگاه شدند، از رسول خدا(ص) تقاضای صلح کردند که آن حضرت با صلح موافقت فرمود. سرزمین فدک چون بدون لشکرکشی و جنگ فتح شده بود[۶]، در اختیار رسول خدا(ص) قرار گرفت و از اموال خالصه آن حضرت به شمار آمد. براساس منابع تفسیری و حدیثی شیعه و برخی منابع اهل سنت، رسول خدا(ص) بر اساس آیه: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾[۷]. فدک را به فاطمه(س) داد[۸]. امام علی(ع) بعدها در نامهای که به عثمان بن حنیف نوشت تأکید کرد که فدک در اختیار ایشان بوده است[۹].
بر اساس برخی روایات، کار فتح و مصالحه فدک به دست امام علی(ع) انجام شد[۱۰] در همین سال جعفر بن ابی طالب و همراهانش که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با تقاضای رسول خدا(ص) به مدینه بازگشتند. جعفر و یارانش زمانی به مدینه رسیدند که پیامبر و مسلمانان در منطقه خیبر در حال پیکار با یهود بودند. این گروه بیدرنگ راهی خیبر شدند و چون رسول خدا(ص) ایشان را دید، بسیار شادمان شد و ایشان را در غنایم خیبر سهیم کرد[۱۱].
همچنین رسول الله(ص) در سال هفتم به زیارت خانه خدا رفت و عمره سال گذشته خود را که قریش مانع آن شده بود، قضا کرد.[۱۲]
مظلومیت پیامبر(ص) در جنگ خیبر
یهود این دشمنان قسم خورده اسلام در مناطق مختلف مدینه اسکان داشتند و با توجه به روحیه ناسیونالیسم که در قبایل مختلفشان وجود داشت، آنها را با هم متحد کرده بود. در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگی میکردند: ۱- بنیقریظه ۲- بنینضیر ۳- بنیقینقاع.
هر سه گروه با پیامبر(ص) پیمان همزیستی مسالمتآمیز بسته و عهد کرده بودند که با دشمنان او همکاری نکنند؛ ولی طایفه بنیقینقاع در سال دوم (ﻫ.ق) و طایفه بنینضیر در سال چهارم، پیمان خود را شکستند و به مبارزه رویاروی با پیامبر(ص) دست زدند و در نتیجه شکست خورده و از مدینه بیرون رفتند. بنیقینقاع به شام رفتند و بنینضیر به خیبر رفتند[۱۳].
بنیقریظه در مدینه بودند که آنها هم در جنگ احزاب پیمان را شکستند و به مشرکان قریش پیوستند. بعد از خاتمه جنگ احزاب، پیامبر(ص) به منزل آمد و لباس جنگ را از تن درآورد، به شستشوی خود مشغول بود که جبرئیل نازل شد، باید به سوی بنیقریظه حرکت کنی و کارشان را یکسره نمایی. در شرایطی که مسلمانان شاد از پیروزی و یهود خسته از شکست بودند، بهترین موقعیت زمانی بود، چون کسی نبود که از آنها حمایت کند. پیامبر(ص) اعلام جهاد کرد و مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند. با اعزام نیرو به قلعههای محکم بنیقریظه رسیده و آنها را محاصره کردند. در این غزوه که ۲۵ روز طول کشید همگی تسلیم شدند مردانشان به قتل رسیدند و مسلمین پیروز شدند.
تنها خطری که از یهود باقی مانده بود قلاع خیبر در فاصله ۲۰۰ کیلومتری مدینه بود. بعد از صلح حدیبیه پیامبر(ص) باخبر شد که یهود خیبر قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر اکرم تصمیم گرفت آخرین ریشههای گندیده این قوم لجوج و مفسدهانگیز را دفع کند و لذا سپاهیان اسلام را امر به اعزام فرمود.
تدارک جنگ با یهود برای پیامبر اکرم موضوع سادهای نبود. تمامی وجوه عداوت و دشمنی را که در کفار قریش بر ضد پیامبر(ص) و دین نو پای اسلام وجود داشت، عیناً در یهود موجود بود. به علاوه که آنها اولاً: در کتابهای آسمانی خود خط سیر تولد تا بعثت و تا حکومت جهانی اسلام را مطالعه کرده بودند؛ لذا سخت تلاش میکردند تا موج جهانگستر دعوت نبوی را مانع شوند. ثانیاً: یهود از مکر و حیله، توأم با برنامهریزی حساب شدهای برخوردار بودند و لذا جنگ با یهود کمتر از جنگ با احزاب نبود و پیامبر(ص) خود را برای یک نبرد سنگین آماده کرده بود.
از طرفی یهود فقط نیروی رزمنده را به صحنه جنگ تن به تن اعزام نمیکردند، بلکه تا آنجا که مقدورشان بود ابتدا زمین را مسلح میکردند؛ یعنی با حفر خندقها و استحکام بخشیدن به برج و بارو تلاش میکردند آسیبپذیری خود را به حداقل ممکن برسانند، بعد با نیروی پیادهاش بجنگند. پیامبر(ص) از اصل غافلگیری و حداکثر استفاده از زمان، به دور از فوت وقت، قلعههای خیبر را محاصره نمود. این بار مسلمانان پشت خندقی عمیق از یهودیان خود را احساس کردند که نفوذناپذیر بود. قلاع خیبر شامل: قلعه صعب، قلعه ناعم، قلعه زبیر، قلعه ابی، قلعه نزار، قلعه قموص، قلعه وطیح، قلعه سلالم، قلعه نطاه بودند.
چند تیره از یهود در این قلعهها زندگی میکردند. یهودیان خیبر که انتظار حملهای از طرف مسلمانان را داشتند، قبلاً ذخیره آذوقه اقتصادی و مهمات نظامی را تدارک دیده بودند، در حمله برقآسای پیامبر(ص)، یهودیان اموال و زنان را در قلعه وطیح و سلالم جای دادند و آذوقه خود را در قلعه ناعم و مردان جنگجو در قلعه نطاه خود را برای جنگی سخت آماده کردند.
بعد از محاصره قلعهها هر روز درگیری میشد و یهودیان به سختی از قلاع دفاع میکردند. یهودیان میدانستند اگر در این مصاف شکست بخوردند از سراسر جزیرةالعرب ریشهکن خواهند شد و لذا با تمام توان از حیثیت و موجودیت خود دفاع میکردند. محاصره بیست روز طول کشید، پیامبر(ص) برای هشیار کردن مسلمانان به نقش کلیدی امیرالمؤمنین علی(ع) در سرنوشت دنیای اسلام و شایسته بودنش در عرصههای آینده اسلام، ابتداء پرچم فرماندهی را به ابوبکر سپرد تا قلعهها را فتح کند؛ ولی ناتوان و با تلفات نیروها برگشت، روز بعد فرماندهی را به عمر واگذار کرد ولی او هم نتوانست از خندق عبور کند و تک تیراندازان یهود آنها را متوقف کردند و ناتوان برگشت.
پیامبر فرمود: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدَاً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لا یرجع حتی يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّارٍ» فردا پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند و بازنگردد تا آنگاه که خداوند قلعه را به دست او بگشاید آن حماسهسازی که فرار نکند. پیامبر(ص) به ضعف نفسانی بعضی از افراد آگاهی کامل داشت. گرچه به هدایت آنها امیدی نداشت ولی صحنههای گویایی را از نظر روانی ابداع میکرد تا مردم در آینده اگر بصیرت داشته باشند، شاید اغفال نشوند و لذا اول بار پرچم را به علی نداد، بعد هم که ابابکر و عمر با دست خالی از جنگ برگشتند علی را نام نبرد، بلکه جایگاه علی(ع) را در اذهان پرورش داد و فردای آن روز که پیامبر(ص) در جایگاه فرماندهی کل قوای اسلام مستقر شد، نگاهی به اصحاب کرد بعضی گردن میکشیدند که پیغمبر آنها را ببیند، شاید پرچم را به آنها بسپارد ولی پیامبر(ص)، علی(ع) را صدا زد. گفتند: علی به چشم درد مبتلاست. فرمود: او را نزد من آرید. پیامبر(ص) انگشتتر کرد به چشم علی(ع) مالید و شفا یافت و پرچم جنگ را به او سپرد و او را به سوی قلعهها اعزام کرد.
پهلوانی در رزم، خطشکنی در حصر، نامآوری در حمله، شجاعی در پیکار با عمرو، فاتح احزاب، قلهنشینی در بدر و احد، هیولایی برای خصم، وحشتی بر یهود، صاعقهای بر قریش، ناخدایی مسلط بر کشتی متلاطم جنگ، امید فرمانده کل قوا، امروز قدم به میدان جنگ میگذارد. علی(ع) پرچم را تا نزدیکی قلعهها برد اما کلام ناشایستی درباره پیامبر از آنها شنید، برگشت و در راه پیامبر را دید و گفت: ای رسول خدا نباید به این قوم خبیث نزدیک شوی، پیامبر پرسید: چرا؟ گویا از آنان چیزی علیه من شنیدهای! گفت: آری ای پیامبر خدا. پیامبر فرمود: اگر مرا ببینند چنین نخواهند گفت[۱۴].
از آنجا که در این نوشتار از واقعهنگاری پرهیز میکنیم؛ لذا فقط اشاره میکنیم که امیرالمؤمنین بعد از آنکه از خندق گذشت و درب قلعه را از جا کند، در حالی که درب را بالای دست گرفته بود تا از آن به عنوان پلی برای عبور نیروهای رزمنده از عرض خندق استفاده کند، عرض خندق بیشتر بود و لذا داخل خندق شد درب را روی دست گرفت تا سپاهیان مثل پلی از آن گذشتند، علی در میدان نبرد تن به تن، با شجاعترین فرمانده سپاه یهود یعنی مرحب درگیر شد. جنگجویی که در خاک خود میجنگید و غرق در سلاح بود و همه یهود را در پشتیبانی خود داشت ولی این نگون بخت با دو ضربه امام از پای درآمد.
اینجا بود که مابقی یهود به قلعهای گریختند و با سرعت در قلعه را بستند؛ ولی امیرالمؤمنین پنجه در حلقه در انداخت و آن را از جای کند. مسلمانان وارد قلعه شدند و آن را فتح کردند. با سقوط دو قلعه و کشته شدن جمعی از فرماندهان و تعدادی اسیر و گرفتن غنائمی بسیار از دشمن، گرد یاس و ناامیدی بر چهره آنها نشست و چون فاتحه خود را خوانده بودند، نمایندهای را نزد پیامبر(ص) فرستادند و حاضر به مصالحه شدند. آنگونه که یهود بنیقینقاع با پیامبر(ص) مصالحه کردند. هنگامی که به زانو در آمدند درخواست کردند از آنجا کوچ کنند و جان آنها محفوظ باشد و پیامبر با درخواست آنها موافقت کرد سپس تقاضا کردند نصف اموالشان را با خود ببرند باز پیامبر اجابت کرد[۱۵]. خبر سقوط خیبر خواب راحت را بر یهود آشفته کرد و لذا یهودیان فدک هم که برق شمشیر شجاع خیبرشکن، هوش از سر آنها برده بود، حاضر به مصالحه با رسول خدا شدند. آنها هم پیغام دادند که با ما نیز همانند یهود خیبر رفتار کن و پیامبر(ص) پذیرفت و فدک بدون جنگ تسلیم شد.[۱۶].
غزوه خیبر
پیامبر اکرم(ص) با تلاشهایی صادقانه و تدبیری والا و شجاعتی فوق العاده و با حمایت الهی، مسلمانان را بر نردبان آگاهی دینی و استقامت و نکوکاری بالا برد و روح صبر و شکیبایی و ارتباط با یکدیگر را در وجود آنان کاشت... و با اعزام فرستادگان و نوشتن نامه به سران قدرتهای مجاور، رسالت آسمانیاش را به جهان انسانی خارج جزیرة العرب منتقل ساخت.
پیامبر(ص) در انتظار عکس العملهای گوناگون دشمن بود. برخی از این واکنشها به صورت حمله نظامی به مدینه انجام میپذیرفت که با کمک بازمانده عناصر منافقان و یهودیانی که تاریخشان سرشار از پیمانشکنی و خیانتکاری بود، صورت میگرفت.
خیبر، برای یهودیان دژی محکم و مرکزی بزرگ بهشمار میآمد. به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) تصمیم گرفت باقیمانده نیروی آنان را نابود سازد؛ لذا چند روز پس از بازگشت از حدیبیه بیدرنگ به تدارک سپاهی بالغ بر ۱۶۰۰ رزمنده پرداخت و با تأکید، از آنان خواست به طمع دستیابی به غنیمت در جنگ شرکت نکنند و فرمود: «جز کسانی که علاقهمند به جهادند کسی با ما از شهر خارج نشود»[۱۷].
رسول خدا(ص) برای پرهیز از گسترش دامنه جنگ، شیوهای به کار برد تا همپیمانان یهود به اشتباه افتند و با این ترفند آنها را از همکاری با یهود خیبر، بازداشت. بدینترتیب، سپاه مسلمانان که پیشاپیش آنان علی بن ابی طالب(ع) با پرچم رسول خدا(ص) در حرکت بود دژهای یهودیان را غافلگیرانه به محاصره خود درآوردند. یهودیان با نقشه حسابشدهای در دژهای خود پناه گرفتند و سپس درگیریهای متعددی میان آنها به وجود آمد و مسلمانان طی آنها توانستند چند موضع مهم یهود را به اشغال خود درآورند. جنگ شدت گرفت و مدت محاصره طولانی شد و مسلمانان بهگونهای از شدت گرسنگی به رنج افتادند که ناگزیر به استفاده از غذاهای ناگوار شدند.
رسول خدا(ص) پرچم خویش را به برخی از صحابه سپرد تا فتح و پیروزی به ارمغان آورند ولی جز فرار و شکست چیزی نصیب آنها نشد و زمانی که عرصه بر مسلمانان تنگ شد، پیامبر خدا(ص) فرمود: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، كَرَّارٌ غَيْرُ فَرَّارٍ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ»[۱۸]؛ «فردا پرچم را به دست فردی خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول نیز دوستدار اویند، او بر دشمن یورش میبرد و هرگز پشت به دشمن نمیکند تا خداوند فتح و پیروزی را به دست توانای او قرار دهد». روز بعد علی(ع) را خواست و پرچم را به او سپرد و فتح و پیروزی به دست باکفایت او به ارمغان آمد و رسول خدا(ص) و مسلمانان شادمان گشتند.
پس از تسلیم شدن یهودیان، پیامبر اکرم(ص) بر سر دریافت نیمی از محصولات مزارع آنها که به ملکیت مسلمانان درآمده بود، با آنان قرارداد صلح امضا کرد و آنگونه که با یهودیان بنی نضیر و بنی فینقاع و بنی قریظه رفتار کرد، با اینان عمل نکرد؛ زیرا حضور بازمانده نیروهای یهود، تأثیر چندانی در مدینه نداشت[۱۹].
فاتح خیبر
واقعه و جنگ خیبر در سال هفتم هجری رخ داد. فتح قلعههای خیبر بسیار مشکل بود. به نقلی دارای شش[۲۰] و به نقلی دارای هشت[۲۱] و به نقل معجم البلدان دارای هفت قلعه به نامهای ناعِم، قَموص، شِقّ، نَطات، سَلالِم، وطیح و کَتیبَه بود[۲۲]. محکمترین و مرتفعترین آنها قلعه قَموص بود[۲۳] که بعد از فتح ناعم، حدود بیست روز در محاصره بود[۲۴]. مرحب بن حارث در آن قرار داشت[۲۵]. چون مسلمانان در این بیست روز محاصره موفق به فتح نمیشدند، رسول خدا(ص) فرمودند: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّارٍ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ»[۲۶]: فردا پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسول(ص) را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند؛ حمله میکند و فرار نمینماید. بر نمیگردد تا اینکه خداوند پیروزی را به دست او قرار دهد». این حدیث به عنوان حدیث خیبر در کافی نقل و ذکر شده که درباره علی(ع) است[۲۷].
علی(ع) درب قلعه قموص خیبر را گشود[۲۸]. روز نبرد خیبر وقتی حضرت به سوی قلعه قموص حرکت کرد، مردم شعار میدادند: ای علی از بالا به آنها حمله کن[۲۹]. علی درب قلعه را کند و آن را چهل زراع پشت سر خود انداخت؛ آن درب بهاندازهای سنگین بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند[۳۰]. عبدالله بن عمر جریان فتح قَموص را با جزئیات نقل کرده است. او بیان میکند که تعجب ما از انداختن درب قلعه خیبر توسط علی به چهل زراعی بود[۳۱].
قموص کوهی بود که در آن قلعه و حصار آل ابیالحُقَیق یهودی قرار داشت[۳۲] و گنج خود را در آنجا در خرابهای پنهان کرده بودند[۳۳]؛ به همین جهت به شدت از آن محافظت میکردند. صفیه، دختر حی بن اخطب که همسرش کنانة بن ربیع ابیالحقیق بود، با چند زن دیگر در اینجا اسیر شدند[۳۴]. صفیه بعداً همسر پیامبر(ص) شد[۳۵]. شیخ طوسی بر این باور است که فتح قلعه قموصِ خیبر و کشتهشدن مرحب، در ۲۴ رجب سال هفتم هجری بوده است[۳۶]؛ اما مورّخان ذکر کردهاند که پیامبر(ص) در محرم به سمت خیبر رفت و در صفر آن را فتح کرد و در ربیعالاول بازگشت[۳۷].[۳۸]
پانویس
- ↑ شراب، ص۱۱۰.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۳۴.
- ↑ یوسفی غروی، ج۳، ص۱۰.
- ↑ ابن هشام، ج۳، ص۳۵۲-۳۴۳.
- ↑ ر.ک: ابن هشام، ج۳، ص۳۴۹؛ واقدی، ج۲، ص۶۵۳؛ مقریزی، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ابن سید الناس. ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب؛ یعنی اسب و شتری بر آن تاخته نشده بود.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۵۴۳؛ قمی، ج۲، ص۱۸؛ حسکانی، ج۱، ص۴۳۸؛ سیوطی، ج۴، ص۱۷۷.
- ↑ سید رضی، ص۴۱۷.
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۰۹؛ مجلسی، ج۲۱، ص۲۲؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۳۲۱.
- ↑ بخاری، الصحیح، ج۴، ص۵۵؛ مسلم، ج۷، ص۱۲۷.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۴-۶۵.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص۲۳۸.
- ↑ سیرة ابن هشام،ج ۳، ص۳۸۱.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۲۳۰.
- ↑ طبقات کبری، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ سیره نبوی، ج۲، ص۳۳۷؛ صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۷۶- ۱۷۷؛ فضایل الصحابه، ج۲، ص۶۰۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۸۴؛ المواهب اللدنیه، ج۱، ص۲۸۴؛ استیعاب، ج۳، ص۲۰۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۲۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۲۰.
- ↑ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.
- ↑ ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الأحکام السلطانیه، ص۱۶۹ صعب بن معاذ.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۱۰.
- ↑ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۰.
- ↑ ابوعبید عبداللّه بن عبدالعزیز اندلسی بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۵۲۲: وحصن خيبر الأعظم القموص وهو الذي فتحه علي بن أبي طالب(ع).
- ↑ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۲، ص۴۱۸.
- ↑ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۵۱.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۵۰؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۷.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۵۰؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱۸، ص۳۸۶؛ محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۹، ص۳۴۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۱؛ ابنجوزی، المنتظم، ج۳، ص۲۹۴.
- ↑ خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۹۰.
- ↑ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۱۲.
- ↑ خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۷؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص۲۲۲؛ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ ابناثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۲، ص۲۱۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۱۵.