برچسبها: برگرداندهشده پیوندهای ابهامزدایی |
|
خط ۸۶: |
خط ۸۶: |
| بنابراین آیا موضع ابن تیمیه و [[پیروان]] او در این نمونهها چیزی جز [[تعصب]] خشک ویرانگر و پندارهای بیمبنا و [[اتهام]] به [[دانشمندان]] است؟ اگر بخواهیم با احادیث [[مأثور]] این گونه برخورد کنیم، از [[دین]] چه باقی میماند؟ [[علامه طباطبایی]] در این زمینه میگوید: | | بنابراین آیا موضع ابن تیمیه و [[پیروان]] او در این نمونهها چیزی جز [[تعصب]] خشک ویرانگر و پندارهای بیمبنا و [[اتهام]] به [[دانشمندان]] است؟ اگر بخواهیم با احادیث [[مأثور]] این گونه برخورد کنیم، از [[دین]] چه باقی میماند؟ [[علامه طباطبایی]] در این زمینه میگوید: |
| اگر از این همه روایاتی که در بیان [[شأن نزول]] این دو [[آیه]] وارد شده، [[چشمپوشی]] شود و این همه [[ادله روایی]] نادیده گرفته شود، باید به طور کلی از [[تفسیر قرآن]] [[چشم]] پوشید؛ زیرا وقتی با این همه [[روایات]] [[اطمینان]] پیدا نکنیم، چگونه میتوانیم به یک یا دو روایتی که در [[تفسیر]] هر یک از [[آیات]] وارد شده است، [[وثوق]] پیدا کنیم؟... اگر [[انسان]] دچار [[عناد]] و [[مبتلا]] به [[لجاجت]] نباشد، شمار روایات به گونهای است که اطمینانآور است و جا برای اشکالها و [[خردهگیری]] و [[تضعیف]] آنها نیست<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۶۳.</ref>. | | اگر از این همه روایاتی که در بیان [[شأن نزول]] این دو [[آیه]] وارد شده، [[چشمپوشی]] شود و این همه [[ادله روایی]] نادیده گرفته شود، باید به طور کلی از [[تفسیر قرآن]] [[چشم]] پوشید؛ زیرا وقتی با این همه [[روایات]] [[اطمینان]] پیدا نکنیم، چگونه میتوانیم به یک یا دو روایتی که در [[تفسیر]] هر یک از [[آیات]] وارد شده است، [[وثوق]] پیدا کنیم؟... اگر [[انسان]] دچار [[عناد]] و [[مبتلا]] به [[لجاجت]] نباشد، شمار روایات به گونهای است که اطمینانآور است و جا برای اشکالها و [[خردهگیری]] و [[تضعیف]] آنها نیست<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۶۳.</ref>. |
|
| |
| ==نقد مناقشهها و [[تردیدها]] درباره دیدگاه [[شیعه]]==
| |
| با جمعبندی بحث در بررسی [[روایات]] به این نتیجه میرسیم که [[تصدق]] [[انگشتر]] به [[دست امام]] علی{{ع}} در حال [[نماز]]، [[واقعیت]] داشته و [[آیات ولایت]] (۵۶ و ۵۵ از [[سوره مائده]]) دربارهٔ این رویداد [[تاریخی]] نازل شده است. اکنون نوبت بررسی تردیدها و مناقشهها در [[استدلال]] به این [[آیات]] بر [[امامت]] و [[رهبری امام علی]]{{ع}} است. در یک تقسیمبندی کلی این مناقشهها به سه دسته اصلی تقسیم میشود:
| |
|
| |
| ===دسته یکم===
| |
| تردیدهای بیمحتوا و مناقشههای بیپایه که هرگز در حیطه پژوهشگفتنی و نقدکردنی نیست؛ مانند برخی از اشکالهای [[ابن تیمیه]] که مینویسد:
| |
| #اگر اعطای [[زکات]] در نماز [[مشروع]] بود، به حال [[رکوع]] اختصاص نداشت؛ بلکه اعطای زکات در [[قیام]] و [[قعود]] [[برتر]] بود!
| |
| #اوصاف معروف علی{{ع}} بسیار است. چطور [[خداوند]] علی{{ع}} را به آن اوصاف معرفی نکرد و به چیزی معرفی کرد که کسی آن را نمیشناسد!
| |
| # [[آیه ۵۵ سوره مائده]] مانند این [[آیه]] است: {{متن قرآن|وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ}}<ref>«و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.</ref> که در آن امر به رکوع میکند!
| |
| #واو در {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} یا حالیه است یا عطف، و چون موارد واو عطف بیشتر و در این موارد شناخته شدهتر است، پس این واو برای عطف خواهد بود!
| |
| #اگر [[شأن نزول آیه]] درست باشد، باید [[ولایت]] مشروط به حال اعطای زکات در حال رکوع شود و تنها در این حال ولایت تحقق داشته باشد!<ref>ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵-۷.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۶۸.</ref>.
| |
|
| |
| ===دسته دوم===
| |
| مناقشههایی که ناشی از نادیده گرفتن [[احادیث]] [[مبین]] [[شأن نزول]] این آیات درباره [[امام علی]]{{ع}} است. پیش از این گذشت که این احادیث در حد تواترند – دستکم [[تواتر اجمالی]] - و در عرف تحقیق امکان [[انکار]] آنها نیست و بیشتر [[قرآن پژوهان]] [[اهل سنت]] نیز در صدد [[نفی]] و انکار این احادیث نیستند - هر چند در برخی از اسانید آنها خدشه میکنند – فقط میکوشند که [[پیام]] [[آیه]] را درباره همه [[مؤمنان]] تعمیم دهند و [[ولایت]] را به [[دوستی]] و [[یاری]] معنا کنند.
| |
| اگر [[اهل سنت]] این [[روایات]] را معتبر میدانند، نباید مناقشههای ناسازگار با این [[احادیث]] داشته باشند؛ در حالی که در بیشتر [[کتابهای تفسیری]] آنان، نقدهای متعددی در این باره هست که با موضعشان درباره این احادیث کاملاً تهافت دارد؛ از جمله:
| |
| #«[[زکات]]» در این آیه به معنای اصطلاح رایج [[فقهی]] و بر [[صدقه]] مستحبی اطلاق نمیشود؛
| |
| #«[[رکوع]]» در این آیه به معنای هیئت خاص خم شدن در [[نماز]] نیست؛
| |
| #توجه به [[سائل]] در نماز و اعطای زکات به وی با توجه ویژه [[امام علی]]{{ع}} در حال نماز، منافات دارد؛
| |
| #واژگان این آیه به صورت جمع آمده است: {{متن قرآن|...الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}، و تطبیق آن بر یک فرد دستکم مجازگویی است و نیاز به قرینه دارد.
| |
| اهل سنت باید عهدهدار پایان دادن به این تهافت باشند، یا باید به کلی از این روایات [[چشم]] پوشند- که امکان آن نیست - یا با توجه به قراین و شواهد متعددی از [[آیات]] دیگر [[قرآن]]، [[آیات ولایت]] را به گونهای معنا کنند که با احادیث [[مبین]] [[شأن نزول]] این آیات منافات نداشته باشد. همانگونه که [[دانشمندان]] [[شیعی]] و جمعی از [[دانشمندان اهل سنت]]، مانند [[جصاص]] (م ۳۷۰ق) و الکیا الطبری (م ۵۰۴ق)، چنین کردهاند.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۶۹.</ref>.
| |
|
| |
| ===دسته سوم===
| |
| نقدها و مناقشههای اهل سنت بر دیدگاه خاص [[شیعه]] در [[تفسیر]] آیات ولایت. پیشفرض این دسته از [[شبههها]] نیز [[چشمپوشی]] از قراین روشن در خود آیات ولایت و نیز [[نفی]] احادیث [[رسول خدا]]{{صل}} و [[ائمه طاهرین]]{{عم}} در تفسیر این آیات ۔ یا دستکم تردید در مدالیل آنها – است. برجستهترین این مناقشهها از این قرار است:
| |
| #عدم استناد خود امام علی{{ع}} به این آیات بر [[امامت]] خویش؛
| |
| #عدم [[حصر]] در کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} در آیه ۵۵؛
| |
| # [[پیوستگی]] و [[وحدت سیاق]] آیات ۵۱ تا ۵۸ و تأثیر آن در معنای واژه «ولی» که به معنای [[محب]] یا [[ناصر]] خواهد بود؛
| |
| #تحلیل واژه «ولی» و عدم تطبیق آن بر معنای [[مدبر]] و [[اولی به تصرف]] در [[آیات ولایت]].
| |
| بزرگان [[شیعه]] در طول [[تاریخ]] به هر دو دسته از این مناقشهها، پاسخهای درخور و محققانه دادهاند که نمونه بارز آن از قدمای [[امامیه]]، کتاب ارجمند [[الشافی فی الامامه]] به خامه [[علم الهدی]] [[سید مرتضی]] (م ۴۳۶ق) و کتاب تلخیص [[الشافی]] نگاشته [[شاگرد]] وی [[شیخ طوسی]] (م ۴۶۰ق) و از متأخران، [[تفسیر]] پر [[ارج]] [[المیزان فی تفسیر القرآن]] از [[علامه طباطبایی]] است.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۷۰.</ref>.
| |
|
| |
| ===بررسی و نقد مناقشههای دسته دوم===
| |
| در اینجا با توجه به تناسب حجم بحث، به بررسی و نقد این مناقشهها میپردازیم.
| |
|
| |
| ۱. [[زکات]] به معنای اصطلاح رایج [[فقهی]] است و بر [[صدقه]] مستحبی اطلاق نمیشود؛
| |
| برخی از [[اهل سنت]] میگویند:
| |
| [[امام علی]]{{ع}} به دلیل [[فقر]]، مشمول زکات [[واجب]] نبود<ref>ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵.</ref> یا هرگز زکات واجب را تا وقت [[نماز]] تأخیر نمیانداخت، و اگر اعطای [[امام]] صدقه مستحبی بوده، حمل زکات بر صدقه مستحبی دلیلی ندارد.
| |
| [[قرطبی]] میگوید:
| |
| حمل زکات بر [[تصدق]] بعید است؛ چون زکات در [[قرآن]] تنها برای زکات واجب اصطلاحی به کار رفته است<ref>قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۲.</ref>.
| |
| [[فخر رازی]] نیز حمل زکات بر صدقه را خلاف اصل دانسته، مینویسد:
| |
| بر پایه ظاهر عبارت {{متن قرآن|آتُوا الزَّكَاةَ}} هر چه در قرآن زکات نامیده شود، از نوع زکات واجب است<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۰. </ref>.
| |
| این اشکال از ناحیه دیگران نیز نقل شده است<ref>از جمله: ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۸.</ref>.
| |
|
| |
| پاسخ این نقد:
| |
| #واژه زکات در لغت به معنای «نمو و [[طهارت]]» است و آنچه را [[انسان]] از [[مال]] خود به [[نیازمندان]] میدهد، زکات گفته میشود؛ زیرا این کار مایه [[برکت]] و نمو مال و نیز پالایش نفس یا مایه [[رشد]] مال و پالایش نفس هر دو است<ref>ر.ک: فراهیدی، خلیل، ترتیب العین، ج۲، ص۷۵۸، ماده «ز.ک.و»؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۸۰، ماده «ز.ک.و»؛ ابن اثیر، النهایه، ج۲، ص۳۰۷، «باب الزای مع الکاف».</ref>. در این معنا برای [[زکات]]، میان لغتشناسان اختلافی نیست. پس این واژه در اصل لغت و به طور طبیعی در [[عصر نزول]] [[وحی]] - به ویژه اگر در کنار [[نماز]] ذکر شود - به معنای مطلق [[انفاق مال]] برای [[خدا]] به کار میرفته است و کاربرد آن در معنای اصطلاحی فقهیاش، به تدریج پس از عصر نزول وحی در عرف متشرع رایج شده است. این معنا از آیاتی که [[قرآن]] درباره [[انبیای پیشین]] سخن میگوید، به خوبی استفاده میشود. چون در [[شرایع]] آنان [[زکات مال]] به معنای اصطلاح رایج [[فقهی]] آن در عرف [[اهل]] [[اسلام]]، نبوده است. قرآن درباره ابراهیم، [[اسحاق]] و [[یعقوب]]{{عم}} میفرماید: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> و از قول [[حضرت عیسی]]{{ع}} در گهواره چنین حکایت میکند: {{متن قرآن|وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}<ref>«و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زندهام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.</ref> همچنین در [[آیه زکات]]: {{متن قرآن|خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا}}<ref>«از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.</ref>، زکات را از مصادیق [[صدقه]] نامیده است. چون صدقه [[پاک]] کننده و نموآور است و زکات هم به همین معنا است؛ هر چند صدقه مانند زکات، به تدریج در معنای اصطلاحی خود به کار رفت. بنابراین، هر نوع صدقه و [[انفاق در راه خدا]] را میتوان زکات نامید و این همسان با معنای لغوی این کلمه است و خلاف ظاهر نیز نیست<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰. برای توضیح بیشتر در این باره ر.ک: طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۳۴.</ref>.
| |
| #اگر بر فرض دلیلی بر حمل [[زکات]] بر [[صدقه]] مستحبی یافت نشود، خود [[آیات ولایت]] قویترین دلیل بر آن است؛ چون از [[شأن نزول]] این [[آیات]] درباره [[تصدق]] [[انگشتر]] به [[دست امام]] علی{{ع}} نمیتوان چشم پوشید.
| |
|
| |
| ۲. [[رکوع]] در این آیات به معنای هیئت خاص خم شدن در [[نماز]] نیست. برخی از [[اهل سنت]]، مانند [[زمخشری]]<ref>زمخشری، جارالله، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.</ref> و [[بیضاوی]]<ref>بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۲۷۲.</ref>رکوع را در این آیات به معنای [[خشوع]] و [[تواضع]] میدانند. هرچند معنای خاص هیئت خم شدن را هم احتمال دادهاند. افرادی مانند [[آلوسی]] تنها همین معنا را برای رکوع میشناسد و میگوید:
| |
| [[آیه]]، صریح در این نیست که صدقه در حال رکوع نماز بوده است و میتوان آن را به معنای خشوع و [[تذلل]] گرفت، همانگونه که در [[قرآن]] همین معنا در آیه {{متن قرآن|...وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ}}<ref>«ای مریم! پروردگارت را به فروتنی فرمان بر و سجده کن و با نمازگزاران نماز بگزار» سوره آل عمران، آیه ۴۳.</ref> به کار رفته است<ref>آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۲۴.</ref>.
| |
|
| |
| شوکانی نیز رکوع را تنها در همین معنای تواضع میداند و بر این [[باور]] است که زکات دادن در حال رکوع درست نیست<ref>شوکانی، محمد، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.</ref>.
| |
| [[ابن کثیر]] هم فقط همین معنا را برای رکوع میپسندد و مینویسد:
| |
| اگر رکوع به معنای هیئت خم شدن در نماز باشد، باید دفع زکات در حال رکوع [[برتر]] از حالتهای دیگر باشد و این در میان [[دانشمندان]] [[اهل]] [[فتوا]] شناخته شده نیست<ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.</ref>.
| |
| جمعی دیگر از اهل سنت، کلمه رکوع را به معنای «نماز» میدانند. [[بغوی]] مینویسد: مراد از رکوع کنندگان، نمازگزاردن مستحبی در شب و [[روز]] است<ref>بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۳، ص۴۷.</ref>. [[قرطبی]] نیز از همین گروه است<ref>قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۲.</ref>. ابن [[عطیه]] اندلسی نیز در زمره همین گروه مینویسد:
| |
| مراد از {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} [[ستودن]] آنان به کثرت [[نماز]] است و ذکر [[رکوع]] به جای نماز، برای آن است که رکوع از بزرگترین ارکان نماز است... چه اینکه مراد از {{متن قرآن|وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ}}<ref>«و رکوعکنندگان سجدهگزار» سوره بقره، آیه ۱۲۵.</ref><ref>ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹.</ref>.
| |
| ابن عطیه این معنا را برای رکوع، قول [[جمهور]] [[مفسران اهل سنت]] میداند!<ref>ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹.</ref> پیش از این، دیدگاه [[فخر رازی]] را ملاحظه کردید. وی نیز ضمن بیان همین چند معنا برای رکوع، احتمال دیگری هم مطرح کرده، مینویسد:
| |
| ممکن است [[صحابه]] هنگام [[نزول]] این [[آیه]]، در حالتهای گوناگون بودهاند؛ برخی نمازگزارده، برخی از [[نیازمندان]] [[دستگیری]] میکردند و برخی نیز در حال نماز و رکوع بودند. بنابراین، [[خداوند]] به تمام افراد با این صفات و حالتها اشاره کرده است<ref>رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.</ref>.
| |
| # مفسران اهل سنت که [[اصرار]] دارند واژه «[[زکات]]» در [[قرآن]] - از جمله در [[آیات ولایت]] - تنها در معنای اصطلاحی [[فقهی]] خود استعمال شده است، در کاربرد کلمه «رکوع» در معنای اصطلاحیاش تردید میکنند؛ در حالی که زکات در معنای خاص اصطلاحی خود، به تدریج پس از [[نزول وحی]] در عرف متشرع رایج شد، به خلاف رکوع که چون معنای اصطلاحی و لغویاش تفاوتی ندارد، در [[عصر نزول]] [[وحی]] نیز به معنای اصطلاحیاش بدون قرینه به کار میرفت.
| |
| # رکوع در لغت به معنای خم شدن است<ref>«رکوع» در اصل، برای خمیده شدن و انحنای محسوس وضع شده است؛ مانند {{عربی|ركع الشيخ اي انحنى من الكبر}}؛ «پشت او از کهولت خمیده شد». (فیومی، احمد، المصباح المنیر، ص۲۳۷) از این رو میگویند: «هر چیزی که سر خم کند و به زمین نزدیک شود، راکع است». (فراهیدی، خلیل، ترتیب العین، ج۱، ص۷۰۸، ماده «ر. ک. ع») سپس همین معنا از رکوع در انحنای غیر محسوس به کار رفته است؛ مانند شعر لبید که در رثای برادرش میگوید: {{عربی|... كاني كلما قمت راكع}}؛ «گویی هرگاه میایستم خم میشوم» مراد لبید این است که مصیبت فراق برادرم، کمرم را شکسته و خم کرده است. دیوان لبید، ص۸۹، به نقل از: مفردات راغب، ص۳۶۴. بنابراین استعمال رکوع در معنای تواضع و تذلل، قرینه میخواهد و خلاف اصل وضع لغوی آن است.</ref> و اگر در معنای [[تواضع]] به کار رود، خلاف اصل وضع آن و استعمال سبب و [[اراده]] مسبب است که به قرینه نیاز دارد. در این [[آیات]] نه تنها قرینهای در کار نیست، [[روایات]] [[مبین]] [[شأن نزول آیه]]، استعمال [[رکوع]] در اصل معنای لغویاش را در این آیات [[تأیید]] میکند.
| |
| #اگر رکوع به به معنای [[خشوع]] و [[تذلل]] باشد، باید به یکی از دو چیز ملتزم شویم: تنها مؤمنانی که با حال خشوع [[زکات]] میدهند، [[یاور]] و [[دوستدار]] [[مؤمنان]] دیگرند، یا آنکه وصف [[خضوع]] در حال اعطای زکات پیامی ندارد و [[لغو]] است. هیچ یک از [[اهل سنت]] به این لوازم ملتزم نخواهند شد. بنابراین، رکوع در اینجا به معنای خضوع نیست.
| |
| # رکوع به معنای نمازگزاردن هم نیست. چون لازمهاش تکرار تعبیر {{متن قرآن|الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ}} است؛ زیرا در این صورت معنا چنین میشود: {{عربی|الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُصَلُّونَ}}. این نوع تکرار بدون فایده، و در [[کلام خدا]] [[قبیح]] است.
| |
| این سخن شوکانی که رکوع در اینجا نمیتواند به معنای هیئت خم شدن در [[نماز]] باشد، چون زکات دادن در این حال جایز نیست، دلیلی ندارد، و سخن [[ابن کثیر]] نیز که اگر دفع زکات در حال رکوع نماز بود، باید زکات دادن در حال رکوع [[برتر]] از حالتهای دیگر باشد، استبعادی بیش نیست. چون امضای [[خداوند]] دلیل عدم بطلان نماز است و بیان آن در این [[آیه]] تنها برای مشخص کردن کسی است که شایسته [[ولایت]] است و دستکم آیه از این نظر که زکات در حال رکوع برتر است یا در حال عدم [[رکوع]]، ساکت است و نمیتوان از آن مفهوم گرفت.
| |
|
| |
| ۳. اعطای [[زکات]] به نیازمند، با [[حضور قلب]] در [[نماز]] تنافی دارد و سبب بطلان نماز میشود. توجه ویژه [[امام علی]]{{ع}} در نماز، با توجه به [[سائل]] منافات دارد و وقوع چنین امری برای ایشان غیرممکن است<ref>ر.ک: رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۱؛ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۷۰.</ref>. برخی دیگر [[دستگیری]] از نیازمند را با اعطای [[انگشتر]]، مصداق فعل کثیر دانسته، آن را منافی با نماز و سبب بطلان آن میشمرند<ref>ر.ک: رازی، فخرالدین، [[مفاتیح الغیب]]، ج۱۲، ص۳۲. ذکر این نکته لازم است که معنای [[غرق]] شدن در [[توجه به خدا]]، این نیست که [[انسان]] بیاختیار [[احساس]] خود را از دست بدهد. بلکه با [[اراده]] خویش توجه خود را از غیر [[خدا]] بر میگیرد. به قول [[ابن جوزی]] هنگامی که همین مسئله را از او پرسیدند. این [[شعر]] را انشاد کرد:
| |
| {{عربی|يسقي و يشرب لا تلهيه سكرته *** عن النديم و لا يلهو عن الكأس
| |
| أطاعه سكره حتى تمكن من *** فعل الصحاة فهذا واحد [[الناس]]}}
| |
| به نقل از [[آلوسی]]، محمود، [[روح المعانی]]، ج۴، ص۲۴۸.</ref>.
| |
|
| |
| این اشکال اهمیت چندانی ندارد و نیازمند پاسخ نیست و تنها برای دفع هر نوع تردیدی به صورت فشرده، بررسی میشود.
| |
| دستگیری از نیازمند با اعطای [[صدقه]]، [[عبادت]] است که در ضمن عبادتی دیگر (نماز) صورت گرفته، با آن ناسازگار نیست. آنچه با [[روح]] نماز منافات دارد، توجه به غیر خدا است، و دستگیری از نیازمند در جهت عبادت او است. [[قرآن مجید]] میفرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«آیا ندانستهاند: خداوند است که از بندگانش توبه را میپذیرد و زکاتها را دریافت میدارد و خداوند است که توبهپذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.</ref>.
| |
| به صراحت [[قرآن]]، تنها خدا [[صدقات]] را اخذ میکند. بنابراین، اعطای صدقه در [[راه خدا]] با نماز منافاتی ندارد.
| |
| اشکال فعل کثیر از نظر خود [[اهل سنت]] نیز بیمورد است. اکثر قریب به اتفاق آنان<ref>برای نمونه ر.ک: عمادی، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹؛ بیضاوی، عبدالله، تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۲۷۲؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱.</ref> این کار را مصداق فعل کثیر نمیدانند و (افزون بر [[احادیث]] بیانگر [[شأن نزول]] این [[آیات]]) به نمونههایی که در [[سیره پیامبر]] در حال [[نماز]] رخ داده است، استناد میکنند؛ مانند کشتن حشراتی مثل عقرب و مار در نماز که در [[فقه]] به آن [[فتوا]] دادهاند<ref>ر.ک: جصاص، ابوبکر، احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۶.</ref>.
| |
|
| |
| ۴. واژگان [[آیه]] به صورت جمع بیان شده، و تطبیق آن بر یک فرد خلاف ظاهر است. [[فخر رازی]] میگوید:
| |
| [[خداوند]] مؤمنانی را که در این آیات توصیف کرده، در هفت مورد با صیغه جمع آورده است؛ هرچند حمل لفظ جمع بر واحد، برای [[تعظیم]] روا است، لیکن مَجاز است و [چون اصل در [[کلام]]، [[حقیقت]] است] نیاز به دلیل دارد<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۸.</ref>.
| |
| [[آلوسی]] نیز میگوید:
| |
| لفظ جمع برای عموم است... و [[فریقین]] بر این متفقند که باید عموم لفظ را [[پیروی]] کرد، نه خصوص سبب را، و حمل عام بر خاص، خلاف اصل است و در غیر [[ضرورت]] به کار نمیرود. اگر گفته شود این جا ضرورت هست، چون [[تصدق]] در حال [[رکوع]] از کسی غیر از [[امیر]] [علی{{ع}}] نبوده است، خواهیم گفت: رکوع در اینجا [[نص]] در هیئت خم شدن در نماز نیست و میتواند به معنای تخشع و [[تذلل]] باشد...<ref>آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۷.</ref>.
| |
| گفتنی است دیگران نیز این اشکال را مطرح کردهاند<ref>ر.ک: ابن عطیه، عبدالحق، المحررالوجیز، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.
| |
|
| |
| برخی از [[اهل سنت]] در پاسخ به این مناقشه گفتهاند: لفظ جمع در اینجا برای [[تشویق]] دیگران به کاری است که [[امام علی]]{{ع}} بدان مبادرت ورزید<ref>ر.ک: زمخشری، جارالله، الکشاف، ج۱، ص۶۵۰؛ عمادی، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. پاسخ مبسوط و دقیقتر به این مناقشه از نظر [[علامه طباطبایی]] بدین شرح است:
| |
|
| |
| ۱. جایی که لفظ جمع گفته میشود و در معنای مفرد به کار میرود، استعمال لفظ جمع مجازی است. چون استعمال لفظ جمع در مفهوم واحد است، ولی در جایی که لفظ جمع در معنای خودش به کار میرود، لیکن فقط بر یک مصداق تطبیق میشود، این استعمال مجازی نیست.
| |
| به عبارت دیگر، مصداق خارجی مفهوم لفظ با معنای آن تفاوت دارد و [[حقیقت]] و مجاز در محور استعمال لفظ در مفهوم و معنا است، نه در تطبیق با مصداق خارج. مورد بحث از نوع دوم است و [[قرآن کریم]] در موارد متعددی - برای [[تشویق]] یا [[تنبیه]]- آن را به کار برده است<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰.</ref>.
| |
| برای نمونه به این [[آیات]] توجه کنید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ... تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ}}<ref>«ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون میآیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید که به آنان مهربانی ورزید در حالی که آنان به آنچه از سوی حق برای شما آمده است کفر ورزیدهاند؛ پیامبر و شما را (از شهر خود) بیرون میکنند که چرا به خداوند -پروردگارتان- ایمان دارید، پنهانی به آنان مهربانی میورزید و من به آنچه پنهان و آنچه آشکار میدارید داناترم و از شما هر کس چنین کند به یقین، راه میانه را گم کرده است» سوره ممتحنه، آیه ۱.</ref> الفاظ این [[آیه]] جمع است؛ در حالی که مصداق آن طبق [[احادیث]] [[فریقین]]، [[حاطب]] بن ابی بُلتعه است که نامهای به [[قریش]] نوشت و نیز {{متن قرآن|يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ}}<ref>«میگویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایهتر، فرومایهتر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.</ref>، مراد [[عبدالله بن ابی بن سلول]] است و نیز {{متن قرآن|يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ}}<ref>«آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست میشکنند؛ میگویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل مینهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.</ref> که درباره [[عبدالله بن ابی]] است و در میان [[آیات ولایت]] قرار دارد و...<ref>ر.ک: [[طبری]]، [[محمد بن جریر]]، [[جامع البیان]]، ج۶، ص۱۷۹. البته به کار بردن لفظ جمع و تطبیق آن بر یک مصداق بدون نکته نیست، به قول [[علامه طباطبایی]] در [[المیزان]]، ج۶، ص۱۰، در آیات ولایت، برای آن است که نشان دهد انواع [[کرامات]] دینیه - از جمله [[ولایت]] - بدون مبنا به برخی از [[مؤمنان]] اهدا نشده و هر کس [[شایستگی]] این [[مقام]] را با عمل و [[اخلاص]] خویش احراز کند، [[خداوند]] به وی این مقام را عطا خواهد کرد. [[علامه شرف الدین]] در این باره دیدگاهی دیگر دارد. وی استعمال لفظ جمع را در این باره به [[حکمت]] تدریجی در امر [[اعلان]] [[ولایت امام علی]]{{ع}} پیوند میدهد (ر.ک: عاملی، [[سید شرف الدین]]، المراجعات، ص۱۶۰)
| |
| برای توضیح بیشتر درباره پاسخ به این مناقشه، ر.ک: [[طبرسی]]، [[فضل بن حسن]]، [[مجمع البیان]]، ج۳، ص۳۲۶؛ [[طوسی]]، محمد، تلخیص [[الشافی]]، ج۲، ص۲۳-۲۴.</ref>.
| |
|
| |
| ۲. [[چشم پوشی]] از خصوص سبب و [[پیروی]] از عموم لفظ که [[آلوسی]] مطرح کرده است، ناخودآگاه مبنای خود [[اهل سنت]] را درباره این [[آیات]] ویران میکند. آلوسی نخست باید روشن کند [[سبب نزول]] این آیات چیست که باید از آن چشم پوشید و عموم لفظ را پیروی کرد. هیچ [[شأن نزول]] دیگری برای این آیات نیست، جز همان ادعای [[ابن کثیر]] که این آیات درباره [[عبادة بن صامت]] است و این ادعایی بدون دلیل است.
| |
| افزون بر آن، طبق قول آلوسی، در پیروی از عموم لفظ باید تنها مؤمنانی که با [[خشوع]] - اگر [[رکوع]] به معنای خشوع باشد -[[زکات]] میدهند، [[یاور]] و [[دوستدار]] دیگر مؤمنان باشند، نه همگی آنان و خود [[آلوسی]] و سایر [[اهل سنت]] به این امر ملتزم نمیشوند<ref>آلوسی با آنکه در شأن نزول این آیات درباره امام علی{{ع}} تردید میکند، چنین نوشته است: {{عربی|و غالب الاخباريين على أنها نزلت في علي - كرم الله وجهه - فقد اخرج الحاكم و ابن مردويه و غيرهما عن ابن عباس باسناد متصل... أنها نزلت على علي}}. سپس اشعار حسان بن ثابت را در این ماجرا نقل میکند. (آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵).</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۷۰.</ref>.
| |
|
| |
| ===بررسی و نقد مناقشههای دسته سوم===
| |
| ۱. عدم استناد [[امام علی]]{{ع}} به [[آیات ولایت]]: [[فخر رازی]] میگوید:
| |
| امام علی{{ع}} که آشناتر از دیگران به [[تفسیر قرآن]] است، به آیات ولایت بر [[امامت]] خود [[استدلال]] نکرده است... و این سبب قطع به [[سقوط]] استدلال رافضیها بر این [[آیات]] میشود<ref>رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۹.</ref>.
| |
| ظاهراً تنها مطرح کننده این [[شبهه]]، فخر رازی است. [[غافل]] از اینکه مدارک موجود در [[منابع شیعه]] و اهل سنت نشان میدهد که امام علی{{ع}} در ضمن احتجاجهای خود بر [[حقانیت]] خویش، به این آیات نیز استناد کردهاند؛ مانند [[ابن بابویه]] (م ۳۸۱ق) در [[کمال الدین]]<ref>ابن بابویه، کمال الدین، ج۱، ص۲۷۶.</ref> و [[علی بن طاووس]] (م ۶۶۴ق) در التحصین<ref>علی بن طاووس، التحصین، ص۶۳۲.</ref> که هر دو از [[دانشمندان]] نامور شیعیاند و [[ابراهیم بن محمد]] [[جوینی]] (م ۷۳۰ق) در فرائدالسمطین<ref>جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۳۱۲.</ref> از [[دانشمندان اهل سنت]]<ref>درباره ترجمه جوینی ر.ک: ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۵۰.</ref>، استناد امام علی{{ع}} را به این آیات آوردهاند.
| |
| افزون بر آن، ضمن بحث دربارهٔ ناقلان [[روایات]] [[شأن نزول]] این آیات، روشن شد که این رویداد در منابع [[شیعی]] و [[سنی]] از خود امام علی{{ع}} نیز نقل شده است، که [[حقیقت]] به منزله استدلال حضرت به این آیات است، بلکه شخص [[رسول خدا]]{{صل}} و [[ائمه اهل بیت]]{{عم}} به این آیات بر [[ولایت امام علی]] - و نیز [[ولایت]] خودشان - استناد کردهاند<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۹، ح۴، ج۱، ص۱۴۶؛ ابن بابویه، محمد، (شیخ صدوق) عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. [[خطیب]] [[خوارزمی]] (م ۵۶۸ق) نیز با سند خود [[احتجاج]] [[عمرو بن العاص]] را در نامهاش به [[معاویة بن ابیسفیان]] درباره این [[آیات]] بر [[حقانیت امام علی]]{{ع}} آورده است<ref>خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۰۰.</ref>.
| |
|
| |
| ۲. عدم [[حصر]] در کلمه «إنما»: طبق دیدگاه [[شیعه]]، این کلمه در صدر [[آیه ولایت]]، برای حصر است<ref>برای نمونه ر.ک: ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحررالوجیز، ج۲، ص۲۰۸؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۳، ص۵۶۰؛ همو، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۵-۱۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۶.</ref>. پس باید مراد از [[ولایت]] در این [[آیه]]، [[ولایت خاص]] باشد نه عام، و این نوع ولایت که منحصر در [[خدا]] و [[رسول]] و برخی از [[مؤمنان]] است، تنها با معنای [[رهبری]] و [[تصرف]] سازگار است. [[فخر رازی]] در اشکال بر این مطلب مینویسد:
| |
| کلمه «إنما» برای حصر نیست. چون [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ}}<ref>«جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی (های) زمین- آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) میخورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهرهگیری) توانایی دارند (ناگهان) «امر» ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدینگونه نشانههای خود را برای گروهی که میاندیشند روشن میداریم» سوره یونس، آیه ۲۴.</ref> و تردیدی نیست که در قرآن مثلهای دیگری غیر از این برای [[حیات]] [[دنیا]] هست. [مانند این آیه که] قرآن میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ...}}<ref>«زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.</ref> [چه این که] [[لهو و لعب]] در غیر از [[زندگانی دنیا]] نیز وجود دارد<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۰.</ref>.
| |
|
| |
| این اشکال نیز به چند دلیل وارد نیست:
| |
| # [[فخر رازی]] در چند جای دیگر [[قرآن]]، إنما را بیانگر [[حصر]] دانسته است؛ مانند حصر [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره انبیاء]]: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ}}<ref>«بگو: جز این نیست که به من وحی میشود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است، پس آیا (به آن) گردن مینهید؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.</ref> و آیه ۲۰ [[سوره آل عمران]]: {{متن قرآن|وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ...}}<ref>«پس اگر با تو، به چون و چرا برخاستند بگو: من روی تسلیم به خداوند آوردهام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام میآورید؟ آنگاه اگر اسلام آوردند که رهیاب شدهاند و اگر رو گرداندند، بیگمان بر تو جز پیامرسانی نیست و خداوند به (حال) بندگان بیناست» سوره آل عمران، آیه ۲۰.</ref> وی در این [[آیات]] بر [[انحصار]] إنما تأکید میورزد و اشکالهای وارد بر آنها را پاسخ میدهد<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۳؛ ج۲۲، ص۲۳۳.</ref>.
| |
| # فخر رازی میان مثل [[حیات]] [[دنیا]] و خود حیات دنیا، خلط کرده است. بر خلاف تصور فخررازی، [[قرآن مجید]] فقط یک [[مَثَل]] - با دو بیان<ref>در سوره کهف، آیه ۱۸ میفرماید: {{متن قرآن|وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ}} «و برای آنان زندگانی این جهان را مثل بزن که به آبی مانند است که آن را از آسمان فرو فرستیم» سوره کهف، آیه ۴۵.</ref> - درباره حیات دنیا زده است.
| |
| #اگر در جایی [[اثبات]] شود که «إنما» برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته است، به طور قطع قرینهای آن را [[همراهی]] میکند، لیکن در [[آیه ولایت]]، قرینهای بر حصر اضافی وجود ندارد؛ بلکه ذکر اوصاف در آیه، این انحصار را تأکید کرده، نشان میدهد که [[ولایت]] فقط برای افرادی است که در حال [[رکوع]] به [[شرف]] اعطای [[زکات]] نایل شدهاند و [[خداوند]] عمل آنان را پذیرفته است.
| |
| #اگر از [[حصر]] [[چشمپوشی]] کنیم، باید [[ولایت]] غیر [[خدا]] و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] را بپذیریم، نه آنکه تنها مؤمنان دیگری که آن اوصاف را ندارند - و مورد ادعای [[فخر رازی]] است - در این ولایت داخل کنیم. چون حصر بر [[ولایت خدا]] و پیامبر و مؤمنان (با آن اوصاف)بر هر سه است.
| |
|
| |
| ۳. [[پیوستگی]] و [[وحدت سیاق]] [[آیات]] ۵۱ تا ۵۸: آیات ۵۵ و ۵۶ [[سوره مائده]] ([[آیات ولایت]]) در میان آیات ۵۱ و ۵۲ و نیز آیات ۵۷ و ۵۸ قرار دارد. [[قرآن]] در آیات ۵۱ و ۵۲ میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ... فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ...}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند * آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست میشکنند؛ میگویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل مینهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۱-۵۲.</ref> و در آیات ۵۷ و ۵۸ میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ... وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا}}<ref>«ای مؤمنان! آنان را که دینتان را به ریشخند و بازی میگیرند- یعنی کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (یا) کافران را- سرور مگیرید و اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید... و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی میگیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۵۷-۵۸.</ref>.
| |
|
| |
| [[پیام]] اصلی این آیات، [[نهی]] از پذیرش [[ولایت اهل کتاب]] و [[کافران]] است که قطعاً به معنای [[سرپرستی]] و امارت آنان نیست. [[قرآن]] از سویی، در این [[آیات]] [[جامعه]] [[مؤمنان]] را از [[دوستی]] و [[یاری]] [[اهل کتاب]] و [[کافران]] باز میدارد و از سوی دیگر در آیات ۵۵ و ۵۶ جامعه مؤمنان را به [[ولایت خدا]] و [[رسول]] و مؤمنانی که در حال [[رکوع]] [[زکات]] میدهند، فرا میخواند. پس بر پایه [[وحدت سیاق]] در این آیات که یک [[هدف]] را دنبال میکند، [[ولایت]] در آیات ۵۵ و ۵۶ نیز به معنای یاری و دوستی است، نه به معنای سرپرستی و أولی به [[تصرف]] بودن.
| |
| [[فخر رازی]] پس از طرح این [[شبهه]] آن را با شبهه دیگری [[تأیید]] میکند و مینویسد:
| |
| [[امت]] از این نظر که [[خدا]] و رسولش [[متصرف]] در امور آنان است، شکی نداشتند؛ فقط [[تذکر]] این نکته لازم بود که نیازی به [[نصرت]] و [[محبت]] اهل کتاب و [[کفار]] ندارند و نصرت و [[محبت خدا]] و رسول و مؤمنان برای آنان کافی است<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۹.</ref>.
| |
|
| |
| [[آلوسی]] نیز [[شبهه وحدت سیاق]] را آورده است و آن را نیرومندترین دلیل برای معنای دوستی و یاری از واژه ولایت در آیات مزبور میداند<ref>آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.</ref>. [[ابن تیمیه]] (م ۷۲۸ق) نیز ضمن بیان داستان [[عبادة بن صامت]] و [[شأن نزول آیات]] ۵۱ و ۵۲، بر وحدت سیاق تمام این آیات (۵۱ تا ۵۸) [[اصرار]] میورزد<ref>ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵-۶.</ref>. در پاسخ باید گفت:
| |
| # [[رسول خدا]]{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} «ولی» را در [[آیات ولایت]]، [[اولی به تصرف]] معنا کردهاند. بدون [[شک]] این دلیل بر [[سیاق]] ترجیح دارد؛ زیرا [[فریقین]] بر این مطلب [[اجماع]] دارند که هرگاه میان سیاق و دلیل [[تعارض]] بود، دلیل بر سیاق مقدم است.
| |
| #هیچ کس نمیتواند ادعا کند که ترتیب [[آیات قرآن]] طبق [[نزول]] آنها بوده است؛ چه بسا در قرآن آیاتی است که با [[سیاق آیات]] قبل و بعد آن سازگار نیست. بنابراین، چینش کنونی آیات ۵۱ تا ۵۹ [[سوره]] ([[سوره مائده]]) دلالت بر [[وحدت سیاق]] آنها نمیکند؛ بلکه اساساً نمیتوان میان [[آیات]] ۵۱ تا ۵۹ وحدت سیاق را پذیرفت؛ چون [[آیه]] ۵۴ این [[پیوستگی]] را بر هم میزند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.</ref>. این آیه هشداری است به [[مؤمنان]] درباره [[ارتداد]]، و روشن است [[دوستی]] و [[یاریطلبیدن]] از [[اهل کتاب]] و [[کافران]] -که در آیات پیشین و پسین مطرح شده است - با ارتداد تناسبی ندارد. بدین جهت عدهای از [[اهل سنت]] که آیه ۵۴ را بر [[ابوبکر]] و [[اصحاب]] او تطبیق کردهاند، به [[حکم]] وحدت سیاق آیات ۵۵ و ۵۶ ([[آیات ولایت]]) را نیز درباره ابوبکر میدانند!<ref>نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.</ref> [[فخر رازی]] نیز که از وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۹ سخن میگفت، درباره آیه ۵۴ از وحدت سیاق [[چشم]] میپوشد و آن را قویترین دلیل بر [[صحت]] [[خلافت ابوبکر]] میشناسد<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۸.</ref>؛ هر چند این دلیلی بر ادعای فخررازی نیست<ref>برای توضیح بیشتر، ر.ک: طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۰-۴۲؛ مفید، محمد، الإفصاح فی الامامه، ص۱۲۹-۱۳۷.</ref> و شواهد متعددی که از ناحیه خود اهل سنت نقل شده، چنین ادعایی را [[نفی]] میکند<ref>از جمله طبری، پس از نقل دیدگاههای گوناگون درباره آیه ۵۴ میگوید: «... ما قول آنان را که میگویند این آیه درباره ابوبکر و اصحاب او است، فرو میگذاریم؛ چون خبری درباره آن نداریم؛ بلکه حدیثی صحیح از رسول خدا{{صل}} نزد ما است که این آیه را بر اهل یمن، قوم ابوموسی اشعری تطبیق کرده... و سخن رسول خدا که معدن بیان آیات خدا است. سزاوارتر به پیروی است.»... (جامع البیان، ج۴، ص۲۳۹) ابوحاتم رازی نیز، بر صحت حدیثی که آیه ۵۴ را درباره اهل یمن میداند، تأکید میکند. ابوحاتم رازی، محمد، علل الحدیث، ص۵۷، رقم ۱۶۵۶).</ref>.
| |
| #در [[آیات]] پیش و پس از [[آیات ولایت]]، کلمه «[[اولیاء]]» به صورت جمع و در [[آیه ولایت]] «ولی» به صورت مفرد آمده است و این قرینهای است بر عدم [[وحدت سیاق]]<ref>جوادی آملی، عبدالله، ولایت علوی، ص۲۰.</ref>.
| |
| #با [[تأمل]] در مضمون دو دسته از آیات ۵۱ تا ۵۳ و آیات ۵۷ و ۵۸ خواهیم دید این دو گروه از آیات - با آنکه در ظاهر، [[مؤمنان]] را از [[دوستی]] و [[استمداد]] با [[اهل کتاب]] و [[کافران]] باز میدارد - پیامشان یکسان نیست و هر یک غرض خاصی دارد: در آیات پیش از آیات ولایت، مؤمنان را از دوستی و [[نصرت]] [[یهود]] و [[نصارا]] باز میدارد و منافقانی را که به سوی آنان میشتابند، [[سرزنش]] میکند، ولی در آیات پس از آیات ولایت، محور سخن بر بیان ویژگیهای اهل کتاب و کافران [[استوار]] است و معایب درونی آنان را که همان [[نفاق]] و [[فسق]] است، گوشزد میکند. بنابراین وحدت سیاق در کل آیات ۵۱ تا ۵۸ منتفی است<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۶.</ref>؛
| |
| #اگر بر پایه وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۹، [[ولایت]] در آیات ولایت به دوستی و [[یاری]] معنا شود، یا باید از [[احادیث]] [[متضافر]] درباره [[شأن نزول]] این آیات چشم پوشید، یا باید گفت [[خداوند]] فقط مؤمنانی را که در حال [[رکوع]] [[نماز]] [[صدقه]] میدهند، [[یاور]] و [[دوستدار]] دیگر مؤمنان میشناسد؛ لیکن این اختصاص دلیلی ندارد و با خود [[قرآن]] که همه مؤمنان را یاور و دوستدار یکدیگر میداند<ref>{{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>، مخالف است. پس [[شبهه]] دوم [[فخر رازی]] که میگفت «فقط گوش زد کردن این نکته لازم بود که آنان نیازی به [[نصرت]] و [[محبت]] [[اهل کتاب]] و [[کفار]] ندارند و نصرت و [[محبت خدا]] و [[رسول]] و [[مؤمنان]] برای آنان کافی است» پذیرفتنی نیست. چون - افزون بر اینکه [[وحدت]] سیاقی در کار نیست - فخر رازی ناگزیر است تنها مؤمنانی را [[دوستدار]] و [[یاور]] [[امت]] بداند که در حال [[رکوع]] [[صدقه]] میدهند و این مخالف صریح [[آیات]] دیگر [[قرآن]] است.
| |
| #داستان [[عبادة بن صامت]] با [[آیات ولایت]] ارتباطی ندارد و تنها آیات ۵۱ و ۵۲ میتواند درباره ماجرای وی نازل شده باشد. بنابراین ادعای [[ابن تیمیه]] نیز بدون دلیل است.
| |
|
| |
| ۴. تحلیل واژه «ولی» و عدم تطبیق آن به معنای [[سرپرست]] و [[امام]]: هیچ یک از [[دانشمندان]] - تا آنجا که میدانیم - با تحلیل درونی از واژه «[[ولایت]]» در این آیات، آن را به معنای [[دوستی]] و [[یاری]] معنا نمیکند. آنان متفق القولند که این واژه دستکم دو معنای دوستی و [[سرپرستی]] دارد و باید با قراین و شواهد، یکی از این دو معنا را برگزید؛ ولی ابن تیمیه (م۷۵۸ق) با تحلیل غلط خود میکوشد این واژه را به دوستی و یاری معنا کند. وی میگوید:
| |
| ولایت (به کسر واو) با [[وَلایت]] (به فتح واو) تفاوت دارد. [[ولایتی]] که در این [[نصوص]] آمده، ضد [[عداوت]] است که به فتح واو است - نه به کسر واو که به معنای امارت است - و این افراد [[نادان]] بین وَلایه (به فتح واو) و وِلایه (به کسر واو) تفاوتی نمینهند!... لفظ ولی و [[ولایت]] غیر از لفظ [[والی]] است [که به معنای امارت است] و چون [[آیه]] درباره ولایت تمام [[مؤمنان]] است و همه مؤمنان ولایت به معنای امارت ندارند، پس ولایت به معنای امارت نیست<ref>ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵-۶.</ref>.
| |
| [[فخر رازی]] با تقریری دیگر از تعبیر «ولایت» در این زمینه مینویسد:
| |
| آیه اقتضا دارد [[ولایت مؤمنان]] در حال [[نزول آیه]] تحقق یابد. اگر ولایت به معنای [[محبت]] و [[نصرت]] باشد، چنین [[ولایتی]] تحقق دارد؛ ولی اگر به معنای [[متصرف]] در امور و [[امامت]] باشد، در حال نزول آیه این امر محقق نمیشود؛ چون [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در [[زمان]] [[حیات رسول خدا]]{{صل}} [[امام]] و متصرف در امور نبود... پس [[امامت علی]] پس از [[رسول خدا]] در موقعی است که امامت ایشان بالفعل تحقق یافته باشد و آن پس از [[سه خلیفه نخست]] است<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۸.</ref>.
| |
|
| |
| در پاسخ باید گفت:
| |
| #برخی از [[دانشمندان]] لغت و [[ادبیات]] تفاوتی بین معنای «ولایه» (به کسر واو) و «ولایه» (به فتح واو) نمینهند؛ مانند فیومی<ref>فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲، ماده «و. ل. ی».</ref>، سیبویه<ref>به نقل از: لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «و. ل. ی».</ref>، [[زجاج]]<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «و. ل. ی».</ref>، فراء. فراء میگوید: ولایت را به فتح [واو] و کسر [واو] در هر دو معنای [[دوستی]] و [[سرپرستی]] شنیدهایم<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «و. ل. ی».</ref>. بدین رو جمعی مانند [[اعمش]]، [[حمزه]]، اخفش و... «ولایتهم» را در آیه: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا}}<ref>«و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکردهاند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> به کسر و او خواندهاند<ref>ر.ک: مختار عمر و سالم عبدالعال، معجم القراءات القرآنیه، ج۲، ص۴۶۵.</ref> و در آیه {{متن قرآن|هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ}}<ref>«آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.</ref> نیز [[حمزه]]، کسائی، [[خلف]]، [[اعمش]] و... «الولایه» را به کسر واو قرائت کردهاند<ref>مختار عمر و سالم عبدالعال، معجم القراءات القرآنیه، ج۳، ص۳۷۰.</ref>؛ با آنکه ظاهراً مراد از [[ولایت]] در این دو [[آیه شریفه]] [[نصرت]] است.
| |
| #لغتشناسان متفقند که ولی به معنای فاعل، از ماده «و. ل. ی» درباره کسی گفته میشود که به کار دیگری [[قیام]] کرده است و آن را به عهده گیرد: {{عربی|ولي اليتيم، الذي يلي أمره و يقوم بكفايته}}. بنابراین اگر ولی از وَلایه (بفتح واو) بود، این معنا توجیه [[درستی]] نداشت. در جایی که ولی با [[والی]] کنار یکدیگر بیاید، مانند: {{عربی|اذا اجتمع في الجنازة الوالي و الولي، فقيل: يقدم الوالي و قيل: يقدم الولي}} باز ولی به معنای [[سرپرستی]] است؛ لیکن چون در کنار والی ذکر شده، گستره آن محدود است. همچنین در [[قرآن مجید]] نیز در نمونههایی به صورت روشن، ولی در معنای [[مدبر]] و عهدهدار امور به کار رفته است؛ مانند این [[آیه]] از قول [[حضرت یوسف]]: {{متن قرآن|رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ}}<ref>«پروردگارا! به من از فرمانروایی پارهای دادهای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.</ref>. مراد حضرت یوسف{{ع}} این است که [[خداوند]] کار او را بر عهده گرفت و زندگیاش را اداره کرد و او را به [[سلامت]] از فراز و نشیبهای شگفت عبور داد و به مقصد رساند. یوسف{{ع}} از این [[تدبیر الهی]] در [[زندگی]] سراسر شکوهمندش، قدرشناسی میکند.
| |
| #این سخن [[ابن تیمیه]] که چون ولایت در این [[آیات]] (۵۵و ۵۶) درباره تمام [[مؤمنان]] است و ولایت به معنای امارت درباره همه [[مؤمنان]] نمیتواند باشد، پس [[ولایت]] در این [[آیه]] به معنای امارت نیست، ادعایی بیدلیل است و با کلمه «إنما» که نشان [[حصر]] است و نیز با اوصاف {{متن قرآن|وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} منافات دارد.
| |
| #تحلیل [[فخر رازی]] و دیگران از تعبیر ولایت، صرف استبعاد است؛ چون با دلیل [[اثبات]] شد که موضوع آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} بیان ولایت به معنای [[متصرف]] در امور و [[اعمال]] [[حکومت]] است و این [[ولایت امری]] انحصاری است و دیگران مانند [[خلفای سهگانه]] در آن [[شریک]] نیستند و اگر ولایت به معنای [[نصرت]] یا [[محبت]] باشد، محذورات متعددی دارد. اگر [[ولایت امام علی]]{{ع}} در حال [[حیات رسول خدا]]{{صل}} ولایت بالفعل نیست، به دلیل [[ابتلا]] به مانع است؛ ولی پس از [[وفات پیامبر]] دلیل دیگری نیست تا ولایت ایشان را تا پس از [[خلافت عثمان]] به تأخیر اندازد.
| |
| #در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} سه جمله مستقل، با واو به یکدیگر عطف شده است و برای اختصار واژه «ولی» در جمله دوم و سوم حذف شده است.. پس کلمه «ولی» سه بار به صورت جداگانه در آیه به کار رفته که در مرتبه اول و دوم به معنای ولی بالفعل و در مرتبه سوم به معنای ولی بالقوه است و هیچ محذوری ندارد<ref>محذور در صورتی بود که لفظ «ولی» یک بار برای هر دو معنای حقیقی (بالفعل) و در همان حال برای معنای مجازی (بالقوه) به کار رود.</ref>؛ چنانکه «ولی» در آیه {{متن قرآن|فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ}}<ref>«بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد» سوره مریم، آیه ۵-۶.</ref> به معنای ولی بالقوه است؛ زیرا [[حضرت زکریا]] تقاضای [[فرزندی]] کرد که پس از خودش «ولی» باشد، همانگونه که [[رسول خدا]]{{صل}} همین ولایت بالقوه انحصاری [[امام علی]]{{ع}} را با تعبیر {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} اعلام فرمود<ref>برای توضیح بیشتر، ر.ک: طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۴؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۶؛ جوادی عبدالله، ولایت علوی، ص۴۰-۴۳.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۷۸-۱۸۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
مقدمه
بیشتر احادیثی که درباره شأن نزول آیه ولایت، روایت شده است، نزول آن را مربوط به امیرمؤمنان(ع) و دادن انگشتر خود به سائل در حال رکوع دانستهاند. طبری در دو حدیث یکی از عتبة بن حکیم و دیگری از مجاهد این شأن نزول را روایت کرده است[۱]. سیوطی علاوه بر دو حدیث مزبور، پنج حدیث دیگر از خطیب خوارزمی، طبرانی، ابن مردویه به نقل از ابن عباس، عمار یاسر، سلمة بن کهیل، علی بن ابو طالب و ابو رافد در مورد نزول آیه ولایت در شأن علی(ع) روایت کرده است[۲]. سعدالدین تفتازانی و ملا علی قوشچی اشعری اتفاق نظر مفسران بر نزول آیه در شأن علی(ع) را نقل کردهاند[۳]. مؤلف کتاب غایة المرام بیش از بیست حدیث از کتابهای اهل سنت درباره نزول آیه ولایت در مورد علی(ع) روایت کرده است[۴]. علامه امینی نیز تعداد زیادی از دانشمندان اهل سنت را نام میبرد که روایت شأن نزول آیه ولایت را در مورد امیرمؤمنان(ع) در کتابهای خود نقل کردهاند[۵][۶].
احادیث مربوط به نزول آیه در شأن علی(ع) که از شیعه و اهل سنت نقل شده در حد تواتر بوده و مفید یقین است، و این احادیث مورد استناد محدثان، مفسران، متکلمان و فقیهان قرار گرفته است؛ تا آنجا که فقها در مسئله فعل کثیر در نماز و این که آیا صدقه مستحبی زکات نامیده میشود یا نه، به آن استناد کردهاند [۷]. با توجه به مطالب یاد شده، تردید برخی از افراد همچون فخر رازی[۸]. و ابوهاشم جبایی[۹]. درباره نزول آیه در شأن علی(ع) بیاساس خواهد بود[۱۰].
با طرح دیدگاههای اهل سنت و شیعه درباره آیات ولایت به این نکته پی بردیم که نقد و بررسی تمامی آنها (به ویژه دیدگاه گروه سوم) به یک نقطه اساسی وابسته است و آن درک موضع هر یک از اینها درباره صحت و نادرستی روایاتی است که درباره شأن نزول این آیات وارد شده است؛ چه بیشتر شبهات در استدلال به این آیات بر امامت امام علی(ع) نیز، ناشی از نادیده گرفتن این روایات یا تردید در درستی آنها است.
اگر روایاتی که فریقین در شأن نزول این آیات آوردهاند، تحلیل و بررسی شود، بیشتر این نقدها رخت بر میبندد. بنابراین، پرداختن به اسانید و متون این احادیث اهمیت به سزایی دارد.
دیدگاه شیعه و سنی
از نظر شیعه هیچ جای تردید و انکار نیست که آیات ۵۶ و ۵۵ سوره مائده درباره امام علی(ع) نازل شده است، هنگامی که انگشترش را در نماز به فقیر صدقه داد[۱۱]. این حادثه در منابع اهل سنت نیز از چندین صحابی و تابعی، گاهی هر یک با چند طریق، نقل شده است. در برخی از این منابع، اسانید و طرق گوناگون نقل این حادثه به ۲۶ طریق میرسد[۱۲]. برخی از صحابه ناقل این حادثه بدین قرارند: امام علی(ع)[۱۳]، عبدالله بن عباس[۱۴]، ابورافع مدنی[۱۵]، عمار بن یاسر[۱۶]، ابوذر غفاری[۱۷]، انس بن مالک[۱۸]، جابر بن عبدالله[۱۹]، مقداد بن الأسود[۲۰] و عبدالله بن سلام[۲۱].
از تابعین نیز سلمة بن کهیل[۲۲]، عُتبة بن ابی حکیم[۲۳]، سدی[۲۴] و مجاهد[۲۵] این حدیث را نقل کردهاند. آنان به صراحت گفتهاند که این آیه در خصوص امام علی(ع) نازل شده است.
در برخی منابع اهل سنت به دو روایت از امام باقر(ع) اشاره شده است:
از حضرت پرسیدند: مراد خدا از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ چه کسی است؟ امام میفرماید: «آنان مؤمنان هستند» گفته شد: ما شنیدهایم که این آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شده است. امام میفرماید: «[آری] امام علی هم از مؤمنان است»[۲۶].
این حدیث نشان میدهد، چنین اندیشهای در آن عصر رواج داشته که این آیه درباره امام علی(ع) است و امام باقر(ع) هرگز آن را انکار نکردهاند؛ هرچند عمومیت مذکور در کلام امام در اندیشه شیعه، تفسیر خاص خود را دارد و تنها امامان بر معصوم(ع) تطبیق میشود[۲۷].
اسکافی (ابوجعفر، محمد بن عبدالله، ۲۴ق) به صراحت، نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) میداند[۲۸] و نیز نیشابوری در تفسیرش[۲۹] و ایجی، در مواقف[۳۰] این معنا را مورد اجماع مفسران میشمرند. آلوسی میگوید:
غالب اخباریها بر این باورند که این آیه درباره علی - کرم الله وجهه - نازل شده است و حاکم نیشابوری و ابن مردویه و دیگران با سند متصل خود از ابن عباس [و دیگران] این حادثه را نقل کردهاند[۳۱].
سپس آلوسی اشعار معروف حسان بن ثابت را درباره این واقعه ذکر کرده است[۳۲].
سیوطی نیز پس از نقل برخی از طرق این حدیث، مینویسد:
اینها طرق این حدیثند که یکدیگر را تقویت میکنند [و اصل این ماجرا را به اثبات میرسانند][۳۳].
ابن حجر عسقلانی نیز به برخی از طرق این حدیث اشاره میکند و تنها در طریق ابن مردویه به عمار و ثعلبی به ابوذر مناقشه میکند[۳۴].
ابن کثیر که به بررسی صحت و نادرستی اسانید این حدیث پرداخته، نخست از چند طریق این واقعه را بیان میکند و تنها در سند حافظ «ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه» معروف ابن مردویه (م ۴۱۰ق) و سند حافظ «عبد الرزاق بن همام» (م ۲۱۱ق) مناقشه میکند[۳۵]. سپس بدون ایراد اشکال بر اسانید دیگر، مینویسد:
همه این آیات (۵۱ تا ۵۶ سوره مائده) درباره داستان عبادة بن صامت است که از همپیمانی با یهودیان سر باز زد و به ولایت خدا و پیامبر و مؤمنان رضایت داد[۳۶].
ابن کثیر با طرح این نظریه، در صدد برآمده تا نزول آیات ۵۵ و ۵۶ را درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) انکار کند. در حالی که نظریهاش با چند اشکال اساسی روبهرو است:
۱. بر فرض آنکه چنین داستانی درباره عبادة بن صامت باشد، میان نزول آیات پیش از آیه مذکور (آیه ۵۵ سوره مائده) درباره وی، با حادثه تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) هیچ منافاتی نیست. چون ماجرای عبادة بن صامت که ابن کثیر و دیگران نقل کردهاند، به این شرح است: چون رسول خدا(ص) با یهودیان بنیقینقاع جنگید... عبادة بن صامت که یکی از بنیعوف بن خزرج و همپیمان آنان بود... به نزد پیامبر شتافت و گفت: ای رسول خدا، به خدا و رسولش پناه برده از پیمان با آنان بیزاری میجویم و ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرم و از همپیمانی با کفار و پذیرش ولایت آنان بیزارم در این هنگام آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...﴾[۳۷] نازل شد[۳۸].
۲. ابن کثیر برای این مدعای خود که همه آیات ۵۱ تا ۵۶ سوره مائده درباره عبادة بن صامت است، تنها دو روایت آورده است:
- به نقل از محمد بن جریر طبری، که با سند خود از زهری چنین نقل میکند: «آیات ۵۱ تا ۶۷ درباره عبادة بن صامت و بیزاری جستن او از یهود و عبدالله بن ابی در باقی ماندنش بر ولایت یهود نازل شده است»[۳۹].
- طبری به نقل از «عبادة بن ولید» میگوید: آیات ۵۱ تا ۵۶ درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی نازل شده است»[۴۰].
در حالی که ابن جریر طبری حدیث دوم را عیناً با همین سند به گونهای دیگر نقل کرده است و به صراحت میگوید: «تنها آیه ۵۱ این سوره درباره عبادة بن صامت نازل شده است»[۴۱]. همچنین در روایت دیگری از «طبری» که با سند خود از «عطیة بن سعد» نقل میکند، «عطیه» ضمن شرح داستان عبادة بن صامت و عبدالله بن اُبی فقط آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره آن دو میداند[۴۲].
طبری با همان سند از «عطیة بن سعد» حدیث دیگری نقل میکند که در آن، آیات ۵۵ و ۵۶ را هم در داستان عبادة بن صامت داخل میداند[۴۳].
طبری درباره آیات ۵۱ و ۵۲ شأن نزولهای دیگری نیز آورده است؛ مانند نزول این آیات درباره «ابولبابه» یا به قول «سدی» درباره دو نفر که یکی از آنان قصد داشت به یهودیان بپیوندد و دیگری میخواست به نصارای دمشق ملحق شود. آنگاه طبری مینویسد:
این آیه (۵۱) ممکن است درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی و همپیمانانشان با یهود نازل شده باشد و ممکن است درباره ابولبابه باشد، و نیز ممکن است درباره دو مردی باشد که یکی میخواست به یهودیان و دیگری به نصاری پیوندد؛ لیکن درباره هیچ یک از این اقوال سهگانه خبری صحیح در دست نیست تا حجت باشد و به آن اعتماد شود.
۳. هیچ یک از دانشمندانی که اسباب نزول را نگاشتهاند، آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) را درباره عبادة بن صامت نقل نکردهاند؛ بلکه تنها آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره وی میدانند[۴۴]. قرار گرفتن آیه ارتداد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ...﴾[۴۵] در میان آیات ۵۱ و ۵۲ و آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) نیز گواه همین مطلب است؛ چون داستان عبادة بن صامت با موضوع ارتداد ارتباطی ندارد.
کوتاه سخن اینکه روایات شأن نزول آیات ولایت درباره عبادة بن صامت، متعارض است با نقل از افرادی مانند الزهری، سدی، عبادة بن ولید که از تابعین هستند و خود شاهد ماجرا نبودهاند و شاهدی هم از قرآن برای آن نیست. ابن کثیر با تمسک به این دو روایت متعارض، از آن همه روایات متضافر که در شأن نزول آیات ۵۵ و ۵۶ درباره امام علی(ع) است و از جمعی از صحابه حاضر در صحنه نقل شده است، و نیز از احادیث متعددی از تابعان در این باره چشم میپوشد![۴۶].
از جمله این روایات متضافر، حدیثی است که ابن کثیر از ابن ابیحاتم از سلمة بن کمیل (از تابعان) در بیان شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) نقل میکند که در سند آن هیچ جای مناقشه نیست و در نقد دیدگاه «ابن تیمیه» مطرح خواهد شد.
فخر رازی نیز درباره تعیین مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ میگوید: اینجا دو قول است:
۱. مراد از این آیه تمام مؤمنان است؛ چون هنگامی که عبادة بن صامت از یهود بیزاری جست و گفت که من ولایت خدا و رسولش را بر میگزینم، این آیه بر وفق سخن او نازل شد. روایت شده که عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: ای رسول خدا، قوم ما، ما را ترک کردهاند و سوگند خوردهاند که با ما مجالست نکنند و چون منزلهای ما دور است، نمیتوانیم با یاران شما همنشین باشیم. آنگاه این آیه نازل شد و عبدالله بن سلام گفت: به ولایت خدا و رسولش و مؤمنان، خشنودیم. بنابراین، آیه عام است و همۀ مؤمنان را در بر میگیرد[۴۷].
سپس فخر رازی ناگزیر جمله حالیه﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ را چنین توجیه میکند:
مراد از رکوع، خضوع است یا اینکه مراد از ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾ بیان شأنیت و ذکر رکوع جهت شرافت است، یا اینکه هنگام نزول این آیه، صحابه در حالتهای گوناگون بودند، برخی نماز گزارده، برخی از نیازمندان دستگیری میکردند و برخی نیز در حال نماز و رکوع بودند. بنابراین خداوند به تمام افراد با این صفات و حالات اشاره کرده است!
۲. مراد از این آیه شخص معینی است و درباره آن چند نظر است:
- عکرمه گفته است این آیه درباره ابابکر نازل شده است؛
- عطا از ابن عباس نقل میکند که این آیه درباره علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است و نیز روایت شده که چون این آیه نازل شد، عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: من علی(ع) را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به نیازمندی، صدقه داد. پس ما ولایت وی را میپذیریم. از ابوذر نیز چنین روایت شده است: «با رسول خدا(ص) نماز ظهر گزاردیم و نیازمندی در مسجد چیزی خواست و کسی به او کمک نکرد... و علی(ع) در حال رکوع با اشاره به انگشت خود که در آن انگشتری بود، آن را به سائل داد... و رسول خدا مشغول دعا شد. به خدا سوگند، هنوز دعای ایشان پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد(ص)، بخوان: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...﴾[۴۸].
فخر رازی با خلط مباحث با یکدیگر، این دو قول را ساخته است. چون گذشته از توجیهات ناپسند درباره جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾، ماجرای عبادة بن صامت با نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) منافاتی ندارد و روایتی که از عبدالله بن سلام در تأیید قول نخست نقل میکند، بخشی از همان روایتی است که در قول دوم از عبدالله بن سلام آورده که هر دو یک روایت از یک ماجرا است[۴۹].
حدیث عکرمه نیز حدیثی مقطوع[۵۰]، شاذ یا متروک[۵۱] است و هیچ یک از ارباب تفاسیر روایی و نگارندگان شأن نزول مانند طبری، سیوطی، واحدی و دیگران آن را نیاوردهاند.
حاصل آنکه در مجموع، هیچ کس از مفسران و محققان شیعه و اهل سنت، نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) بافته دروغگویان نشمرده است؛ هرچند در نوع تفسیر و تلقی از این ماجرا در بین فریقین تفاوتهای چشمگیری است. نخستین و تنها مدعی دروغگویی این حادثه، ابن تیمیه است که سخنش برای دیگران[۵۲] [به ویژه افرادی که از تیره وهابیانند] الگو شده است[۵۳].
ابن تیمیه که در نوع این نمونهها عنان از کف میدهد، به شدت بر استدلال علامه حلی خرده گرفته، در نقد بحث روایی این حادثه مینویسد:
اینکه رافضی حسن بن یوسف علامه حلی میگوید: دانشمندان اجماع دارند، این آیه درباره علی(ع) است، از بزرگترین ادعاهای دروغین است، بلکه اجماع اهل علم از ناقلان، بر این است که آیه در خصوص علی(ع) نازل نشده، او انگشتر خود را در نماز صدقه نداده است. اجماع اهل علم از محدثان نیز بر این است که داستان پیشگفته ساختگی است.
[درباره] آنچه رافضی از تفسیر ثعلبی نقل کرده است حدیث ثعلبی با سند خود از ابوذر که میگوید: این آیه درباره امام علی(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شد] اهل علم از محدثان بر این قولند که ثعلبی احادیث ساختگی را در تفسیرش میآورد... از این رو است که ثعلبی را «حاطب لیل» (هیزمکش شبانه) میدانند و بغوی که حدیثشناس و آگاهتر از ثعلبی و واحدی نیشابوری است، هرگز در تفسیرش که مختصر تفسیر ثعلبی است، این احادیث دروغی را که ثعلبی نقل کرده، نیاورده است.... با آنکه ثعلبی دیندار است، به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و در بیشتر موارد میان سنت و بدعت تفاوتی نمیگذارد.
دانشمندان بزرگ و اهل تفسیر مانند محمد بن جریر طبری، بقی بن مخلد و ابن ابیحاتم و... این نوع احادیث ساختگی را نیاوردهاند. همچنین ابن حمید و عبدالرزاق این حدیث را نقل نکردهاند. با آنکه عبدالرزاق به تشیع گرایش دارد و از فضایل علی(ع) زیاد نقل کرده، شأن او برتر از آن است که این دروغهای آشکار را روایت کند.
[افزون بر آن] مفسرانی که رافضی [علامه حلی] از کتابهایشان نقل کرده است و نیز مفسران دیگری که از آنان آگاهترند، روایاتی نقل کردهاند که این اجماع را نقض میکند. ثعلبی از ابن عباس نقل کرده که این آیه درباره ابابکر است و باز او و ابن ابیحاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت میکند که از امام باقر(ع) درباره ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...﴾ پرسیدم. [حضرت] فرمود: مؤمنان مرادند. گفتم: مردم میگویند این آیه درباره علی(ع) نازل شده است!
[حضرت] فرمود: علی(ع) از مؤمنان است. همین معنا را ثعلبی از ضحاک، و ابن ابیحاتم از سدی درباره این آیه نقل کردهاند.
همچنین ابن ابیحاتم با سند خود از عبدالله بن عباس چنین مینویسد: هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرد[۵۴].[۵۵].
- ادعای اجماع علامه حلی (ره) درباره نزول این آیه درباره تصدق انگشتر امام علی(ع) بیمبنا نیست؛ زیرا افزون بر ادعای اجماع از «نیشابوری»[۵۶] و «ایجی»[۵۷] در این مسئله، آن همه روایت از صحابه و تابعان کافی است تا در این باره ادعای اجماع معنوی شود.
- ادعای اجماع اهل علم و محدثان بر عدم نزول این آیه در خصوص امام علی(ع) بیاساس است. کجا مفسران، محققان و محدثان فریقین چنین ادعایی دارند؟
- تصدق انگشتر را تنها «ثعلبی» با سند خود از ابوذر نقل نکرده است. دانشمند دیگری نیز با سند خودشان از ابوذر نقل کردهاند؛ مانند حاکم حسکانی[۵۸] (از دانشمندان قرن پنجم) ابراهیم جوینی[۵۹] (م ۷۳۰ق) که با سندهای خودشان و فخر رازی[۶۰] (با تعبیر «روایت شده» از ابوذر) و دیگر صحابه این داستان را نقل کردهاند.
- کدام یک از محدثان گفته است که ثعلبی احادیث ساختگی در تفسیرش آورده است و چه کسی او را حاطب لیل (هیزمکش در شب) نامیده است؟ این ادعای ابن تیمیه است که ثعلبی را متهم میکند و او را ناآگاه به صحیح و سقیم، و سنت و بدعت میشناسد؛ در حالی که - تا آنجا که ما جستوجو کردیم - همه دانشمندان وی را فراوان و با تأکید ستودهاند. ابن خلکان (م ۶۸۱ق) درباره وی میگوید: وی در دانش تفسیر یگانه دوران خود بوده، تفسیری بزرگ نگاشته که بر تمام تفسیرها برتری دارد. غافر بن اسماعیل الفارسی در کتاب سیاق تاریخ نیشابور با ذکر نام ثعلبی، وی را با این عبارات ستوده است: هو صحيح النقل موثوق به؛ «او درست گفتار و مورد اطمینان است»[۶۱]. تاج الدین سبکی[۶۲] (م ۷۷۱ق)، صلاح الدین صفدی[۶۳] و جلال الدین سیوطی (م ۹۱۱ق) نیز همان تعبیر ابن خلکان را آوردهاند. همچنین سیوطی میافزاید: عالماً بارعاً في العربية حافظاً موثقاً؛ «وی دانشمندی چیرهدست در ادبیات عرب و حافظی مورد اطمینان است»[۶۴]. ابن جزری نیز درباره او تعبیر مفسری پیشوا، و چیرهدستی مشهور را به کار برده است[۶۵].
- برخلاف ادعای ابن تیمیه که گفته است: «بغوی آگاهتر از ثعلبی است و تفسیرش مختصر تفسیر او است، ولی این احادیث دروغین را نیاورده است» بغوی در ضمن ذکر اقوال گوناگونی درباره شأن نزول این آیه (اقوالی که با شأن نزول آیه درباره امام علی(ع) هیچ منافاتی ندارد) با صراحت مینویسد: ابن عباس و سدی میگویند: خداوند از آیه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا...﴾ علی بن ابی طالب(ع) را اراده کرده است. نیازمندی به امام علی(ع) رسید و او در حال رکوع در مسجد، انگشترش را به وی داد[۶۶].
- تفسیر جامع البیان فی تأویل آی القرآن از محمد بن جریر طبری (م ۳۱۰ق) که در نزد ابن تیمیه اجل تفاسیر و با ارزشترین آنهاست[۶۷]، با پنج طریق شأن نزول این آیه را نقل میکند که همه آنها درباره امام علی(ع) است. سه حدیث نص در این معنا - یکی از مجاهد (مجاهد بن جبر از تابعین) است که ابن تیمیه او را آیت در تفسیر میشناسد[۶۸] - و دو حدیث به صورت قدر متیقن[۶۹]. سیوطی نیز حدیث دیگری به طبری نسبت میدهد که از ابن عباس چنین نقل کرده است: شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) است[۷۰]؛ لیکن اکنون در تفسیر طبری چنین حدیثی نیست! همچنین ابن ابیحاتم با دو سند از عتبة بن ابی حکیم (از تابعین م ۱۴۷ق) و سلمة بن کهیل (از تابعین م ۱۲۱ق) این حدیث را نقل کرده است[۷۱]. پس چطور ابن تیمیه میگوید: دانشمندان بزرگ تفسیر، مانند ابن جریر و ابن ابیحاتم، این احادیث ساختگی را ذکر نکردهاند؟ همه افراد واقع در سند ابن ابیحاتم به سلمة بن کهیل در دیدگاه دانشمندان علم رجال اهل سنت، موثق و راستگویند. سند ابن ابیحاتم چنین است: «حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ أَبُو نُعَيْمٍ الْأَحْوَلُ، حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ قَيْسٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ فِيهِ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾»[۷۲]؛ افراد این سند عبارت است از:
- ابوسعید بن الأشج (م ۲۵۷ق) ابوحاتم درباره او میگوید: ثقة صدوق إمام اهل زمانه: «وی مورد اطمینان، راستگو، و پیشوای عصر خود است» و نسائی میگوید: «صدوق و راستگو است» برخی دیگر با جمله ما رأيت أحفظ منه: «دانشمندتر از او ندیدهام» از او یاد کردهاند[۷۳]؛
- الفضل بن دکین ابونعیم (م ۲۱۹ق) وی از مشایخ محمد بن اسماعیل بخاری (مؤلف صحیح) است. یحیی بن مَعین درباره او میگوید: ما رأيت أثبت من رجلين، ابونعيم و عفان؛ «آگاهتر و دقیقتر از ابونعیم و عفان ندیدم». دیگری میگوید: ما رأيت محدثاً أصدق من أبي نعيم؛ «حدیث گویی راستگوتر از ابونعیم ندیدهام»[۷۴].
- موسی بن قیس الحضرمی یحیی بن معین، درباره او میگوید: «وی، مورد وثاقت و اطمینان است». و ابوحاتم میگوید: لا بأس به؛ «اعتماد به او اشکالی ندارد» و عبدالله بن بن حنبل از پدرش درباره او چنین نقل میکند: لا اعلم إلا خيرا؛ «چیزی جز نیکی دربارهاش نمیدانم»[۷۵].
- سلمة بن کهیل (از تابعین، م ۱۲۱ق) همه او را توثیق کردهاند. ابوزرعه میگوید: ثقة مأمون ذكي؛ «مورد وثوق، مطمئن و باهوش است». ابوحاتم دربارهاش میگوید: ثقة متقن؛ «مورد وثوق و استوار گفتار است»[۷۶].
- سیوطی به نقل از عبد بن حمید و عبدالرزاق از ابن عباس، این حدیث را آورده است[۷۷] و ابن کثیر نیز از عبدالرزاق این حدیث را نقل کرده است[۷۸]. پس این سخن ابن تیمیه که افرادی مانند ابن حمید و عبدالرزاق ذکری از این گونه احادیث به میان نیاوردهاند، اتهامی بیش نیست.
- بر پایه ادعای ابن تیمیه، مفسری که از ثعلبی آگاهتر است و احادیثی آورده که اجماع مفسران را بر نزول آیه درباره امام علی(ع) نقض میکند، ابن ابیحاتم است. وی روایتی صحیح السند در نزول آیه درباره تصدق امام علی نقل کرده است. همچنین روایت ابن ابیحاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان (م ۱۴۵ق) از ابوجعفر الباقر(ع) افزون بر آنکه بر اساس روایات دیگری امام باقر(ع) هرگز نزول آیه را درباره امام علی(ع) انکار نکرده است. این حدیث، خبر واحد است و در کتابهای تراجم و رجال نیز عبدالملک از راویان امام باقر(ع)[۷۹] و امام باقر(ع) نیز از مشایخ او[۸۰] شمرده نشده است. ابن جریر طبری و ثعلبی نیز مانند ابن ابیحاتم فقط این حدیث را از وی از امام باقر(ع) نقل کردهاند و سند دیگری ندارد.
- هیچ یک از بزرگان تفسیر که در نزد ابن تیمیه مقامی ارجمند دارند، مانند طبری، ابن ابیحاتم و دیگران، به نقل از ابن عباس نگفتهاند که تصدق انگشتر درباره ابوبکر است؛ بلکه تنها خبر واحدی مقطوع متروک و بدون شاهد و متابع[۸۱] از عکرمه نقل شده است که تصدق انگشتر را به ابوبکر نسبت میدهد[۸۲]، و عکرمه هم در نزد بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست. از این رو مسلم بن حجاج در صحیح خود از وی نقل نکرده است؛ جز یک حدیث که آن هم شاهدی برای حدیثی دیگر[۸۳] است.
- ابن تیمیه در آخرین نقد بر روایات شأن نزول آیه درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) به این روایت ابن ابیحاتم از ابن عباس تشبث میجوید: «كل من آمن فقد تولى الله و رسوله و الذين آمنوا»؛ «هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرد»؛ غافل از آنکه این سخن ربطی به ادعای ابن تیمیه ندارد.
ابن عباس در این سخن - بر فرض صدور - نمیخواهد بگوید مؤمنانی که باید ولایتشان را پذیرفت چه کسانی هستند؛ بلکه فقط این نکته را بیان میکند که هر مؤمنی باید ولایت خدا و رسول و مؤمنان را بپذیرد لیکن این مؤمنان چه کسانیاند، هرگز در این حدیث بدان اشاره نشده است. آری، ابن عباس در احادیث متعددی با صراحت این آیه را درباره امام علی(ع) میداند. پس آن مؤمنانی که ولی دیگران هستند، جز امیرمؤمنان امام علی(ع) کسی دیگر نیست.
بنابراین آیا موضع ابن تیمیه و پیروان او در این نمونهها چیزی جز تعصب خشک ویرانگر و پندارهای بیمبنا و اتهام به دانشمندان است؟ اگر بخواهیم با احادیث مأثور این گونه برخورد کنیم، از دین چه باقی میماند؟ علامه طباطبایی در این زمینه میگوید:
اگر از این همه روایاتی که در بیان شأن نزول این دو آیه وارد شده، چشمپوشی شود و این همه ادله روایی نادیده گرفته شود، باید به طور کلی از تفسیر قرآن چشم پوشید؛ زیرا وقتی با این همه روایات اطمینان پیدا نکنیم، چگونه میتوانیم به یک یا دو روایتی که در تفسیر هر یک از آیات وارد شده است، وثوق پیدا کنیم؟... اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاجت نباشد، شمار روایات به گونهای است که اطمینانآور است و جا برای اشکالها و خردهگیری و تضعیف آنها نیست[۸۴].[۸۵].
منابع
پانویس
- ↑ تفسیر طبری، ج۶۶، ص ۳۴۴.
- ↑ الدر المنثور، ج۳، ص ۹۸ـ ۹۹۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۷۰۰، شرح التجرید، ص ۳۶۸ـ ۳۶۹۹.
- ↑ غایة المرام، ج۲، ص ۱۲.
- ↑ الغدیر، ج۲، ص ۵۳۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۶، ص ۲۰۸؛ المیزان، ج۶، ص ۲۵.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰.
- ↑ المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
- ↑ در منابع شیعه این رویداد، افزون بر جمع کثیری از صحابه و تابعین از رسول اکرم(ص) امام علی(ع)، امام حسین(ع)، علی بن الحسین(ع)، محمد بن علی الباقر(ع)، جعفر بن محمد الصادق(ع)، علی بن موسی الرضا(ع) و ابوالحسن العسکری(ع) نیز نقل شده است.
ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۳-۲۰۶؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۵؛ قمی، مشهدی، محمد، کنزالدقائق، ج۴، ص۱۴۴-۱۵۴؛ راضی، شیخ حسین، الهوامش التحقیقیه (پیوست کتاب المراجعات)، ص۳۸۳-۳۸۴؛ سید ابن طاووس، در کتاب سعدالسعود، ص۱۹۲ میگوید: «در کتاب تفسیر محمد بن العباس بن علی بن مروان، دیدم نزول این آیه را درباره امام علی(ع)، از نود طریق آورده است». ابن شهر آشوب، در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵-۱۴، پس از آنکه میگوید اجماع امت بر نزول این آیات دربارۀ امام علی(ع) است، به معرفی دهها منبع از شیعه و سنی میپردازد که به ذکر این رخداد پرداختهاند و آنگاه اشعاری که در این باره سرودهاند، نقل میکند.
- ↑ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۸.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۶؛ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۵؛ خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۶۴؛ ابن مردویه، احمد و ابوالشیخ، به نقل از سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۱.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۲-۲۴۰. وی با شش طریق این رویداد را از ابن عباس نقل کرده است: سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۴-۱۰۵. وی به نقل از خطیب بغدادی (از کتاب المتفق و المختلف) و عبدالرزاق (ابوبکر، م۲۱۱ق.) وابو الشیخ (الهنائی الهمدانی) و عبد بن حمید و ابن مردویه و این جریر طبری هر کدام با سندهای خود، این حادثه را نقل کرده است؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱؛ خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۶۴؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۲؛ سیوطی، جلال الدین، لباب التقول فی اسباب النزول، ص۱۴۸؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن ابن عباس)؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف ج۱، ص۵۹، ح۱۵۵.
- ↑ ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۱، ح۹۵۵، نیز به نقل از او: هیثمی، ابوبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الوسیط، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۲۲۸؛ جوینی، محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۳؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۰؛ ثعلبی، احمد، الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، مخطوط، ج۲، ص۷۴؛ جرینی، ابراهیم، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۱، ج۱۵۱؛ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۴ (به نقل از ثعلبی)؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن أبیذر).
- ↑ ر.ک. حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ ر.ک: همان؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۱؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص٢٠٢.
- ↑ ر.ک: شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ ر.ک: محب الدین طبری، احمد، الریاض النضره، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ر.ک: ابن ابیحاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً عن رسول الله و الصحابة و التابعین، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۱۶۵۵۱؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابوالشیخ؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۸؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۰، ح۱۵۱.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ ابن ابیحاتم عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۹، و به نقل از وی: ابن کثیر، اسماعیل تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ (با تعبیر قال ابن عباس و سدي قوله تعالى انما وليكم.... اراد به علي بن ابي طالب.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۱۸۶؛ جصاص، ابو بکر، احکام القرآن، ج۲، ص۶۲۵. وی میگوید: «از مجاهد، سدی، ابوجعفر و عتبة بن ابی حکیم، روایت شده آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ﴾ درباره علی بن ابی طالب(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شده است.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶. وی از عبد بن حمید و علی بن منذر نقل کرده است؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲۲، ص۴۷؛ واحدی، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک: عیاشی، محمد، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲؛ کلینی، محمد، الکافی، کتاب الحجه، باب ما نصر الله عزوجل و رسوله على الائمة(ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰، ح۲ و۳ و۴.
- ↑ اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، ص۲۲۸.
- ↑ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵. وی مینویسد: اجمع ائمة التفسير ان المراد علي و للاجماع على ان غيره غير مراد.
- ↑ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵.
- ↑ آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵؛ و ر.ک: جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۸.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، احمد، الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشری)، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹. ابن مردویه از دانشمندان نامور اهل سنت در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (م ۴۱۰ ق.) است. شمس الدین ذهبی درباره وی مینویسد: الحافظ المجود العلامة المحدث اصبهان... و كان فرسان الحديث فهماً، يقظاً، متقناً...؛ (سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰۸، رقم ترجمه ۱۸۸)؛ عبدالرزاق بن همام نیز از دانشمندان بزرگ قرن دوم و سوم (م ۲۱۱ ق.) به شمار میآید. شمس الدین ذهبی درباره وی میگوید: الحافظ الكبير عالم اليمن... الثقة الشيعي. (سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۶۳، رقم ترجمه ۲۲۰).
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ ر.ک: واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۰-۲۰۱؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۷.
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ ابن تیمیه نیز در این باره بدون هیچ تأملی در منابع و مدارک، چنین ادعا میکند: «... تمام مفسران در همه اعصار آیات ۵۶ و ۵۵ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت میدانند». (ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۴، ص۵).
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۴، ح۲۳۲ و ص۲۳۲، ح۲۳۷ و ۲۳۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۴.
- ↑ حدیث مقطوع، حدیثی است که به تابعین ختم شود. (سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۵۹).
- ↑ حدیث شاذ و متروک، حدیثی است که تنها یک نفر آن را نقل کند؛ حال اگر آن یک نفر ثقه باشد حدیث شاذ، و اگر غیر ثقه باشد، متروک نامیده میشود (سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۹۴) جمعی از رجال شناسان اهل سنت، عکرمه را ثقه نمیدانند. (ر.ک: عقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۲۸).
- ↑ از جمله: ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵ (پیشتر عبارت ذهبی را نقل کردهایم) احمد، شاکر میگوید: «این از بافتههای شیعه است که میخواهد با تأویل قرآن بازی کند و به علی -کرم الله وجهه - فضایل و مناقبی که ثابت نیست، نسبت دهد» (شاکر، احمد، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰).
- ↑ برای نمونه ر.ک: قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۶۷۹.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۵۴-۱۶۳.
- ↑ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۴۰۵.
- ↑ حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ جوینی، محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۹.
- ↑ سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۵۸.
- ↑ صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۳۰۶.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، طبقات المفسرین، ص۱۷.
- ↑ ابن جزری، محمد، غایة النهایة فی طبقات القراء، ج۱، ص١۰٠.
- ↑ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک: ابن ابیحاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۵۱ و ۶۵۴۷.
- ↑ ابن ابیحاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲.
- ↑ ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۵، ص۲۷.
- ↑ مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۳، ص۱۹۷.
- ↑ مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۹، ص۱۳۴.
- ↑ مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۱، ص۳۱۳.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۲۲.
- ↑ ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۳۸.
- ↑ حدیثی که مضمون حدیث دیگر را تأیید کند، «متابع» نام دارد.
- ↑ ر.ک: رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶، و نیز آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.
- ↑ ر.ک: ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیه، ص٣١۰.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۶۳.