کاروان اسیران اهل بیت: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
ابن زیاد، فرمان داد که [[علی بن الحسین]] ([[زین العابدین]]){{ع}} را در بند کنند و همراه [[زنان]] و [[اسیران]] به زندان ببرند. من با آنان بودم و از کوچهای نگذشتیم، مگر اینکه آن را پُر از مرد و زنی یافتیم که بر صورت خود میزدند و میگریستند. آنان را در زندان افکندند و در را بر آنان بستند<ref>{{عربی|أَمَرَ [ابْنُ زِيادٍ] بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ{{ع}} فَغُلَّ وَ حُمِلَ مَعَ النِّسْوَةِ وَ السَّبَايَا إِلَى السِّجْنِ وَ كُنْتُ مَعَهُمْ فَمَا مَرَرْنَا بِزُقَاقٍ إِلَّا وَجَدْنَاهُ مَلَاءً رِجَالًا وَ نِسَاءً يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ يَبْكُونَ فَحُبِسُوا فِي سِجْنٍ وَ طُبِّقَ عَلَيْهِمْ}} (الأمالی للصدوق، ص۲۲۹، الرقم ۲۴۲؛ روضة الواعظین، ص۲۱۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۶۶۱ ـ ۶۷۷.</ref> | ابن زیاد، فرمان داد که [[علی بن الحسین]] ([[زین العابدین]]){{ع}} را در بند کنند و همراه [[زنان]] و [[اسیران]] به زندان ببرند. من با آنان بودم و از کوچهای نگذشتیم، مگر اینکه آن را پُر از مرد و زنی یافتیم که بر صورت خود میزدند و میگریستند. آنان را در زندان افکندند و در را بر آنان بستند<ref>{{عربی|أَمَرَ [ابْنُ زِيادٍ] بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ{{ع}} فَغُلَّ وَ حُمِلَ مَعَ النِّسْوَةِ وَ السَّبَايَا إِلَى السِّجْنِ وَ كُنْتُ مَعَهُمْ فَمَا مَرَرْنَا بِزُقَاقٍ إِلَّا وَجَدْنَاهُ مَلَاءً رِجَالًا وَ نِسَاءً يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ يَبْكُونَ فَحُبِسُوا فِي سِجْنٍ وَ طُبِّقَ عَلَيْهِمْ}} (الأمالی للصدوق، ص۲۲۹، الرقم ۲۴۲؛ روضة الواعظین، ص۲۱۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۶۶۱ ـ ۶۷۷.</ref> | ||
== | ==کاروان اسیران اهل بیت از کوفه تا شام== | ||
{{اصلی|کاروان اسیران اهل بیت از کوفه تا شام}} | |||
در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] آمده است: [[عبیداللّه بن زیاد]]، پس از روانه کردن سر [[حسین]]{{ع}}، [[فرمان]] داد [[زنان]] و کودکانِ او را آماده کنند و فرمان داد تا علی بن الحسین (زین العابدین){{ع}} را تا گردن در بند کنند. آنگاه، آنان را با [[مجفر بن ثعلبه عائذی]] و [[شمر بن ذی الجوشن]]، در پی سر، روانه کرد. آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علی بن الحسین{{ع}} در راه، کلمهای با آنان سخن نگفت تا [به شام] رسیدند<ref>{{عربی|إِنَّ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ بَعْدَ إِنْفَاذِهِ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ{{ع}} أَمَرَ بِنِسَائِهِ وَ صِبْيَانِهِ فَجُهِّزُوا وَ أَمَرَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ{{ع}} فَغُلَّ بِغُلٍّ إِلَى عُنُقِهِ ثُمَّ سَرَّحَ بِهِمْ فِي أَثَرِ الرَّأْسِ مَعَ مُجْفِرِ بْنِ ثَعْلَبَةَ الْعَائِذِيِّ وَ شِمْرِ بْنِ ذِي الْجَوْشَنِ فَانْطَلَقُوا بِهِمْ حَتَّى لَحِقُوا بِالْقَوْمِ الَّذِينَ مَعَهُمُ الرَّأْسُ وَ لَمْ يَكُنْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} يُكَلِّمُ أَحَداً مِنَ الْقَوْمِ فِي الطَّرِيقِ كَلِمَةً حَتَّى بَلَغُوا}}؛ الإرشاد، ج۲، ص۱۱۹؛ إعلام الوری، ج۱، ص۴۷۳.</ref>. | |||
مسیر حرکت این کاروان، در کتب [[تاریخ]] و [[سیره]]، معیّن نشده است. از اینرو، پیموده شدن هر کدام از مسیرهای میان [[کوفه]] و دمشقِ آن [[روزگار]]، محتمل است. برخی خواستهاند با ارائه شواهدی، حرکت آنان را از یکی از این چند راه، [[قطعی]] نشان دهند؛ ولی مجموع قرائن، ما را به [[اطمینان]] کافی نمیرساند<ref>مرحوم حاج شیخ عباس قمی در نفس المهموم (ص ۳۸۸) میگوید: بدان که ترتیب منزلگاههایی که آنان در هر سفر، در آنها پیاده شدند و خوابیدند و یا [بدون خوابیدن] از آنها گذشتند، مشخّص نیست و در کتابهای معتبر نیز چیزی گفته نشده است؛ بلکه در بیشتر آنها، از سفر اهل بیت [-ِ امام{{ع}}] به شام، سخنی به میان نیامده است.</ref>. میان کوفه و [[دمشق]]، فقط سه راه اصلی بوده است. البتّه هر کدام از این راهها، در بخشی از مسیر، فرعیهای متعدّد کوتاه و بلندی هم داشتهاند که طبیعی است. | |||
درباره سختیهای این سفر در کتاب [[المصابیح (کتاب)|المصابیح]] از [[امام صادق]] نقل شده است: از پدرم [[علی بن الحسین]] ([[زین العابدین]]){{ع}} درباره بردن او به سوی [[یزید]] پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر [[حسین]]{{ع}} بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان، سوار بودند. کسانی که ما را میبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و [[آزار]] میدادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو میچکید، با نیزه به سرش میکوبیدند، تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای [[شامیان]]! اینان، اسیران [[اهل]] بیتِ ملعوناند»<ref>{{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ{{ع}} عَنْ حَمْلِ يَزِيدَ لَهُ فَقَالَ حَمَلَنِي عَلَى بَعِيرٍ يَظْلَعُ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ{{ع}} عَلَى عَلَمٍ وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِي عَلَى بِغَالٍ فأكف وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَيْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ حَتَّى إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ يَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَايَا أَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُونِ}}؛ الإقبال، ج۳، ص۸۹؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۵۴، ح۳.</ref>. | |||
درباره رسیدن اسیران کربلا به شام [[عبداللّه بن میمون]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده است: هنگامی که [[خاندان]] حسین{{ع}} را بر [[یزید]] وارد کردند، روز بود و صورتهای آنان باز بود. [[شامیان]] [[جفاکار]] گفتند: ما اسیرانی نیکوتر از اینها ندیدهایم. شما کیستید؟! [[سکینه]] دختر حسین{{ع}} گفت: ما [[اسیران]] خاندان محمّدیم<ref>{{متن حدیث|لَمَّا قُدِّمَ عَلَى يَزِيدَ بِذَرَارِيِّ الْحُسَيْنِ أُدْخِلَ بِهِنَ نَهَاراً مَكْشُوفَاتٍ وُجُوهُهُنَّ فَقَالَ أَهْلُ الشَّامِ الْجُفَاةُ: مَا رَأَيْنَا سَبْياً أَحْسَنَ مِنْ هَؤُلَاءِ، فَمَنْ أَنْتُمْ؟ فَقَالَتْ سُكَينَةُ بِنْتُ الْحُسَيْنِ: نَحْنُ سَبَايَا آلِ مُحَمَّدٍ}}؛ قرب الإسناد، ص۲۶، ح۸۸.</ref>. | |||
در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] به نقل از [[فاطمه دختر امام حسین]]{{ع}} نقل شده است: هنگامی که پیشِ روی یزید نشستیم، دلش به حال ما سوخت. مردی سرخرو از [[شامیان]] برخاست و گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! این دختر را (منظورش من بودم که دختری [[زیبا]] بودم) به من ببخش. بر خود لرزیدم و [[گمان]] کردم که این، برایشان رَواست. [[لباس]] عمّهام [[زینب]]{{س}} را گرفتم و او میدانست که این نمیشود. عمّهام به آن مرد شامی گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[خطا]] کردی و پَستی نشان دادی. به خدا سوگند، این، نه [[حقّ]] توست و نه حقّ [[یزید]]. یزید، [[خشمگین]] شد و گفت: تو خطا کردی. این، حقّ من است و اگر بخواهمچنین کنم، میکنم. زینب{{س}} گفت: به خدا سوگند، هرگز! [[خداوند]]، این [[حق]] را برای تو ننهاده است، مگر آنکه از [[دین]] ما خارج شوی و به دین دیگری بگروی. یزید، از [[خشم]]، [[عقل]] از سرش پرید و گفت: با اینگونه سخن، با من رویارو میشوی؟! آنانی که از دین خارج شدهاند، [[پدر]] و برادرت هستند. زینب{{س}} گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر [[مسلمان]] باشید، به [[دین خدا]] و دین پدرم و دین برادرم، [[هدایت]] شدهاید. یزید گفت: ای [[دشمن خدا]]! [[دروغ]] گفتی. زینب{{س}} به او گفت: تو امیری و به [[ستم]]، [[ناسزا]] میگویی و به قدرتت، [نه بُرهانت،] چیرهای. یزید، گویی [[خجالت]] کشید و ساکت شد. آن شامی، دوباره گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خداوند، به تو مرگی دهد که زندگیات به پایان رسد!<ref>{{عربی|فَلَمَّا جَلَسْنَا بَيْنَ يَدَيِ يَزِيدَ رَقَ لَنَا فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَحْمَرُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَةَ يَعْنِينِي وَ كُنْتُ جَارِيَةً وَضِيئَةً فَأُرْعِدْتُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ لَهُمْ فَأَخَذْتُ بِثِيَابِ عَمَّتِي زَيْنَبَ وَ كَانَتْ تَعْلَمُ أَنَّ ذَلِكَ لَا يَكُونُ. فَقَالَتْ عَمَّتِي لِلشَّامِيِّ كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ لَؤُمْتَ وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لَهُ. فَغَضِبَ يَزِيدُ وَ قَالَ كَذَبْتِ إِنَّ ذَلِكِ لِي وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَفْعَلَ لَفَعَلْتُ. قَالَتْ كَلَّا وَ اللَّهِ مَا جَعَلَ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ إِلَّا أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنَا وَ تَدِينَ بِغَيْرِهَا. فَاسْتَطَارَ يَزِيدُ غَضَباً وَ قَالَ إِيَّايَ تَسْتَقْبِلِينَ بِهَذَا إِنَّمَا خَرَجَ مِنَ الدِّينِ أَبُوكِ وَ أَخُوكِ. قَالَتْ زَيْنَبُ بِدِينِ اللَّهِ وَ دِينِ أَبِي وَ دِينِ أَخِي اهْتَدَيْتَ أَنْتَ وَ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً. قَالَ كَذَبْتِ يَا عَدُوَّةَ اللَّهِ. قَالَتْ لَهُ أَنْتَ أَمِيرٌ تَشْتِمُ ظَالِماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِكَ. فَكَأَنَّهُ اسْتَحْيَا وَ سَكَتَ. فَعَادَ الشَّامِيُّ فَقَالَ هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَةَ. فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ اغْرُبْ وَهَبَ اللَّهُ لَكَ حَتْفاً قَاضِياً}}؛ الإرشاد، ج۲، ص۱۲۱.</ref>. | |||
و در کتاب [[تفسیر القمی (کتاب)|تفسیر القمی]] از [[امام صادق]] نقل شده است: هنگامی که سرِ [[حسین بن علی]]{{ع}} و [[علی بن الحسین]] (زین العابدین){{ع}} را دست بسته و در بند، همراه دخترانِ اسیر شده امیر مؤمنان علی{{ع}} نزد یزید - که [[خدا]]، لعنتش کند - آوردند، یزید گفت: ای علی بن الحسین! [[ستایش]]، خدایی را که پدرت را کُشت. علی بن الحسین{{ع}} فرمود: «[[خداوند]]، [[لعنت]] کند هر کس را که پدرم را کشت!». یزید، [[خشمگین]] شد و [[فرمان]] داد تا گردنش را بزنند. علی بن الحسین{{ع}} فرمود: «اگر مرا بکُشی، چه کسی [[دختران پیامبر]] خدا{{صل}} را به خانههایشان باز گردانَد، که مَحرمی غیر از من ندارند؟». یزید گفت: تو آنان را به خانههایشان باز میگردانی. سپس سوهانی خواست و جلو آمد و با دست خود، غُل و زنجیر را از گردن امام{{ع}} گشود. سپس به امام{{ع}} گفت: ای علی بن الحسین! آیا میدانی از این کار، چه قصدی دارم؟ فرمود: «آری. میخواهی که غیر از تو، کسِ دیگری بر من [[منّت]] نداشته باشد». یزید گفت: به خدا [[سوگند]]، این، همان چیزی است که میخواستم بکنم. سپس یزید گفت: ای علی بن الحسین! «و هر مصیبتی که به شما رسید، دستاورد خودتان است»<ref>{{متن قرآن|مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ}} «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست» سوره شوری، آیه ۳۰.</ref>. علی بن الحسین{{ع}} فرمود: «هرگز! این [[آیه]] در [[حقّ]] ما نازل نشده است. درباره ما، تنها این آیه نازل شده است: «مصیبتی در [[زمین]] مانند [[زلزله]] و یا در خودتان مانند [[بیماری]] به شما نمیرسد، جز آنکه پیش از آنکه ایجادش کنیم، ثبت شده است. این برای [[خدا]] آسان است، تا بر آنچه از دستتان رفت، [[اندوهگین]] نشوید و بر آنچه به شما داد، سرمستی نکنید»<ref>{{متن قرآن|مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}} «هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است * تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید» سوره حدید، آیه ۲۲-۲۳.</ref>. ما کسانی هستیم که بر آنچه از دست ما برود، اندوهگین نمیشویم و بر آنچه [خدا] به ما داده است، [[شادی]] [فزون از حد] نمیکنیم»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا أُدْخِلَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ{{ع}} عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أُدْخِلَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} وَ بَنَاتُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} مُقَيَّداً مَغْلُولًا، فَقَالَ يَزِيدُ: يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ! الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَ أَبَاكَ، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَ أَبِي، قَالَ فَغَضِبَ يَزِيدُ وَ أَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَإِذَا قَتَلْتَنِي- فَبَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} مَنْ يَرُدُّهُنَّ إِلَى مَنَازِلِهِنَّ- وَ لَيْسَ لَهُنَّ مَحْرَمٌ غَيْرِي، فَقَالَ أَنْتَ تَرُدُّهُمْ إِلَى مَنَازِلِهِمْ ثُمَّ دَعَا بِمِبْرَدٍ- فَأَقْبَلَ يُبَرِّدُ الْجَامِعَةَ مِنْ عُنُقِهِ بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ أَ تَدْرِي مَا الَّذِي أُرِيدُ بِذَلِكَ قَالَ بَلَى تُرِيدُ أَنْ لَا يَكُونَ لِأَحَدٍ عَلَيَّ مِنَّةٌ غَيْرُكَ، فَقَالَ يَزِيدُ هَذَا وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ أَفْعَلُهُ- ثُمَّ قَالَ يَزِيدُ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ {{متن قرآن|مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ}} فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} كَلَّا، مَا هَذِهِ فِينَا نَزَلَتْ، إِنَّمَا نَزَلَتْ فِينَا {{متن قرآن|مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}} فَنَحْنُ الَّذِينَ لَا نَأْسَى عَلَى مَا فَاتَنَا وَ لَا نَفْرَحُ بِمَا آتَانَا}}؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۳۵۲.</ref>. | |||
در کتاب [[مثیر الأحزان(کتاب)|مثیر الأحزان]] نقل است: [[زنان]]، در مدّت اقامتشان در [[دمشق]]، با [[اندوه]] و ناله بر [[حسین]]{{ع}} [[نوحه]] میخواندند و با آوا و صدای بلند، بر او میگریستند. [[مصیبت]] [[اسیران]]، بس سنگین شد و اندوه زخمِ فرزندْ از دستدادگان، بالا گرفت. آنان را در خانههایی جای دادند که نه از [[گرما]] و نه از سرما، نگاهشان نمیداشت، تا آنجا که بدنهایشان پوست انداخت و پوستشان چرک کرد؛ آنانی که [پیشتر] در پسِ پرده و زیرِ سایه بودند. [[صبر]]، از کف رفت و [[بیتابی]]، [[خیمه]] زد و اندوه، همدمشان شد<ref>{{عربی|كَانَتِ النِّسَاءُ مُدَّةَ مُقَامِهِنَّ بِدِمَشْقَ يَنُحْنَ عَلَيْهِ [أَی عَلَى الحُسَيْنِ{{ع}}] بِشَجْوٍ وَ أَنَّةٍ وَ يَنْدُبْنَ بِعَوِيلٍ وَ رَنَّةٍ وَ مُصَابِ الْأَسْرَى عَظُمَ خَطْبُهُ وَ الْأَسَى لِكَلْمِ الثَّكْلَى عَالٍ طِبُّهُ وَ أُسْكِنَّ فِي مَسَاكِنَ لَا تَقِيهِنَّ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حَتَّى تَقَشَّرَتِ الْجُلُودُ وَ سَالَ الصَّدِيدُ بَعْدَ كَنِّ الْخُدُودِ وَ ظِلِّ السُّتُورِ وَ الصَّبْرُ ظَاعِنٌ وَ الْجَزَعُ مُقِيمٌ وَ الْحُزْنُ لَهُنَّ نَدِيمٌ}}؛ مثیر الأحزان، ص۱۰۲.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۶۷۹ ـ ۷۱۱.</ref> | |||
== [[کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه]] == | == [[کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه]] == | ||
نسخهٔ ۲ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۴۶
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث کاروان اسیران اهل بیت است. "کاروان اسیران اهل بیت از کربلا تا کوفه" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
کاروان اسیران اهل بیت از کربلا تا کوفه
نقل شده است عمر بن سعد، پس از کشتن حسین(ع)، دو روز [در کربلا] توقّف کرد و سپس به سوی کوفه حرکت نمود و دختران و خواهران و کودکانِ همراه حسین(ع) و نیز زین العابدین(ع) را ـ که بیمار بود ـ با خود برد[۱].
از "حذلم بن ستیر" نقل است: محرّم سال ۶۱، به کوفه وارد شدم، در هنگامی که زین العابدین(ع) با زنان [خانوادهاش] از کربلا باز میگشت و سربازان با آنان بودند و در محاصرهشان داشتند و مردم برای تماشای آنها بیرون آمده بودند. هنگامی که آنان را، سوار بر شترانِ بیجهاز، وارد کردند، زنان کوفی به گریه و زاری پرداختند. شنیدم که زین العابدین(ع) با صدایی آهسته، ناشی از بیماری و درد یوغ، دست بسته به گردن میگوید: «هان! این زنان میگِریند. پس چه کسی ما را کُشت؟!»[۲].
همچنین میگوید: زینب دختر علی(ع) را دیدم و زن باحیایی سخنورتر از او ندیدهام و گویی از زبان [پدرش] امیر مؤمنان(ع) سخن میگفت. او در آغاز به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». نَفَسها در سینهها حبس شدند و آواها فرو خفتند. زینب(س) گفت: «ستایش، خدا راست و بر پدرم پیامبر خدا، درود! اما بعد، ای کوفیان و ای دغلکاران بیوفا! اشکتان، هرگز خشک مباد! و نالهتان هیچگاه فرو خفته مباد! مَثَل شما، «مَثَل زنی است که رشته تابیده [به دست خویش] را پس از محکم کردن، از هم میگسست. سوگندهایتان را دستاویز فریب یکدیگر قرار میدهید»[۳]. هان! آیا جز لافزنانِ گزافهگو و سینههای کینهجو میان شما هست؟ به گاهِ دیدار، نرم، و در برابر دشمن، ناتوان، و شکننده پیمان و تباهکننده تعهّدید. چه بد چیزی برای خود، پیش فرستادهاید که موجب خشم خدا بر شما و عذاب همیشگی میشود! گریه میکنید؟! آری به خدا سوگند، باید فراوان بگِریید و کم بخندید، که به ننگ و عار آن رسیدهاید و هرگز از آلودگی آن، پاکیزه نخواهید شد. نگین مُهر پیامبری و سَرور جوانان بهشتی، پناهگاه نیکوکارانتان و جانپناه پیشامدهایتان و نشانه روشن راهتان و نردبان پیروزیتان را تنها گذاشتید و او را کشتید. چه بد باری را بر دوش میکشید! سرنگون و نگونسار باشید، که تلاشتان ناکام و دستانتان خالی ماند و بازی را باختید و در خشم خدا، خانه کردید و مُهر خواری و درماندگی بر پیشانی تان زده شد! وای بر شما! آیا میدانید چه جگری از محمّد(ص) دریدید؟! و چه خونی از او ریختید؟! و چه دُردانهای را از او گرفتید؟! «بیگمان، کاری ناروا کردید. نزدیک است که آسمانها از آن بشکافند و زمین، دهان باز کند و کوهها فرو ریزند!»[۴]، به سانِ احمقان زشتکار، بر سرِ دُردانه او ریختید و زمین و آسمان را از سیاهی لشکر، پُر کردید. آیا از خونْ بارشِ آسمان، به شگفت میآیید؟! «عذاب آخرت که رسوا کنندهتر است». مهلت خدا، سبُکسرتان نکند، که خدا عجلهای ندارد و از دست دادنِ فرصت انتقام، نگرانش نمیکند. هرگز! «به درستی که پروردگارت در کمین است»»[۵]. آنگاه زینب(س) خاموش شد. مردم را حیران و انگشت به دهان دیدم و پیرمردی گریان را دیدم که محاسنش خیس شده بود[۶].
و امام زین العابدین(ع) به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». آنان ساکت شدند. امام(ع) برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند و یادکرد پیامبر(ص) ـ آنگونه که سزامندش بود ـ و درود فرستادن بر او فرمود: «ای مردم! هر کس مرا میشناسد، که میشناسد. هر کس مرا نمیشناسد، خودم را به او میشناسانم. من، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم. من پسر کسی هستم که در رود فرات، بدون آنکه کسی از شما را کشته باشد و خونی ریخته باشد، سر بُریده شد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد و نعمتش سلب گردید و مالش به غارت رفت و خانوادهاش اسیر شدند. من پسر کسی هستم که او را در میان گرفتند و پس از مدّتی کشتند و این برای افتخار من، کافی است. ای مردم! شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید که شما به پدرم نامه نوشتید و به او نیرنگ زدید و از سوی خود با او عهد و پیمان بستید و دست بیعت به او دادید و سپس با او جنگیدید و او را وا نهادید؟! نابود باد آنچه برای خود، پیش فرستادهاید و بدا به رأیتان! با چه چشمی به پیامبر خدا(ص) مینگرید، آنگاه که به شما میگوید: خاندانم را کُشتید و حرمتم را هتک کردید. پس شما از امّت من نیستید». صدای مردم از هر سو بلند شد و به همدیگر گفتند: هلاک شدهاید و نمیدانید![۷].
در کتاب الطبقات الکبری نقل است که عبیداللّه بن زیاد، فرمان داد تا باقی ماندگان خاندان حسین(ع) که بر او وارد شدهاند، همراه او در کاخ، حبس شوند[۸].
ابن زیاد، فرمان داد که علی بن الحسین (زین العابدین)(ع) را در بند کنند و همراه زنان و اسیران به زندان ببرند. من با آنان بودم و از کوچهای نگذشتیم، مگر اینکه آن را پُر از مرد و زنی یافتیم که بر صورت خود میزدند و میگریستند. آنان را در زندان افکندند و در را بر آنان بستند[۹].[۱۰]
کاروان اسیران اهل بیت از کوفه تا شام
در کتاب الإرشاد آمده است: عبیداللّه بن زیاد، پس از روانه کردن سر حسین(ع)، فرمان داد زنان و کودکانِ او را آماده کنند و فرمان داد تا علی بن الحسین (زین العابدین)(ع) را تا گردن در بند کنند. آنگاه، آنان را با مجفر بن ثعلبه عائذی و شمر بن ذی الجوشن، در پی سر، روانه کرد. آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علی بن الحسین(ع) در راه، کلمهای با آنان سخن نگفت تا [به شام] رسیدند[۱۱].
مسیر حرکت این کاروان، در کتب تاریخ و سیره، معیّن نشده است. از اینرو، پیموده شدن هر کدام از مسیرهای میان کوفه و دمشقِ آن روزگار، محتمل است. برخی خواستهاند با ارائه شواهدی، حرکت آنان را از یکی از این چند راه، قطعی نشان دهند؛ ولی مجموع قرائن، ما را به اطمینان کافی نمیرساند[۱۲]. میان کوفه و دمشق، فقط سه راه اصلی بوده است. البتّه هر کدام از این راهها، در بخشی از مسیر، فرعیهای متعدّد کوتاه و بلندی هم داشتهاند که طبیعی است.
درباره سختیهای این سفر در کتاب المصابیح از امام صادق نقل شده است: از پدرم علی بن الحسین (زین العابدین)(ع) درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین(ع) بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان، سوار بودند. کسانی که ما را میبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار میدادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو میچکید، با نیزه به سرش میکوبیدند، تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعوناند»[۱۳].
درباره رسیدن اسیران کربلا به شام عبداللّه بن میمون از امام صادق(ع) نقل کرده است: هنگامی که خاندان حسین(ع) را بر یزید وارد کردند، روز بود و صورتهای آنان باز بود. شامیان جفاکار گفتند: ما اسیرانی نیکوتر از اینها ندیدهایم. شما کیستید؟! سکینه دختر حسین(ع) گفت: ما اسیران خاندان محمّدیم[۱۴].
در کتاب الإرشاد به نقل از فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل شده است: هنگامی که پیشِ روی یزید نشستیم، دلش به حال ما سوخت. مردی سرخرو از شامیان برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! این دختر را (منظورش من بودم که دختری زیبا بودم) به من ببخش. بر خود لرزیدم و گمان کردم که این، برایشان رَواست. لباس عمّهام زینب(س) را گرفتم و او میدانست که این نمیشود. عمّهام به آن مرد شامی گفت: به خدا سوگند، خطا کردی و پَستی نشان دادی. به خدا سوگند، این، نه حقّ توست و نه حقّ یزید. یزید، خشمگین شد و گفت: تو خطا کردی. این، حقّ من است و اگر بخواهمچنین کنم، میکنم. زینب(س) گفت: به خدا سوگند، هرگز! خداوند، این حق را برای تو ننهاده است، مگر آنکه از دین ما خارج شوی و به دین دیگری بگروی. یزید، از خشم، عقل از سرش پرید و گفت: با اینگونه سخن، با من رویارو میشوی؟! آنانی که از دین خارج شدهاند، پدر و برادرت هستند. زینب(س) گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و دین پدرم و دین برادرم، هدایت شدهاید. یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی. زینب(س) به او گفت: تو امیری و به ستم، ناسزا میگویی و به قدرتت، [نه بُرهانت،] چیرهای. یزید، گویی خجالت کشید و ساکت شد. آن شامی، دوباره گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خداوند، به تو مرگی دهد که زندگیات به پایان رسد![۱۵].
و در کتاب تفسیر القمی از امام صادق نقل شده است: هنگامی که سرِ حسین بن علی(ع) و علی بن الحسین (زین العابدین)(ع) را دست بسته و در بند، همراه دخترانِ اسیر شده امیر مؤمنان علی(ع) نزد یزید - که خدا، لعنتش کند - آوردند، یزید گفت: ای علی بن الحسین! ستایش، خدایی را که پدرت را کُشت. علی بن الحسین(ع) فرمود: «خداوند، لعنت کند هر کس را که پدرم را کشت!». یزید، خشمگین شد و فرمان داد تا گردنش را بزنند. علی بن الحسین(ع) فرمود: «اگر مرا بکُشی، چه کسی دختران پیامبر خدا(ص) را به خانههایشان باز گردانَد، که مَحرمی غیر از من ندارند؟». یزید گفت: تو آنان را به خانههایشان باز میگردانی. سپس سوهانی خواست و جلو آمد و با دست خود، غُل و زنجیر را از گردن امام(ع) گشود. سپس به امام(ع) گفت: ای علی بن الحسین! آیا میدانی از این کار، چه قصدی دارم؟ فرمود: «آری. میخواهی که غیر از تو، کسِ دیگری بر من منّت نداشته باشد». یزید گفت: به خدا سوگند، این، همان چیزی است که میخواستم بکنم. سپس یزید گفت: ای علی بن الحسین! «و هر مصیبتی که به شما رسید، دستاورد خودتان است»[۱۶]. علی بن الحسین(ع) فرمود: «هرگز! این آیه در حقّ ما نازل نشده است. درباره ما، تنها این آیه نازل شده است: «مصیبتی در زمین مانند زلزله و یا در خودتان مانند بیماری به شما نمیرسد، جز آنکه پیش از آنکه ایجادش کنیم، ثبت شده است. این برای خدا آسان است، تا بر آنچه از دستتان رفت، اندوهگین نشوید و بر آنچه به شما داد، سرمستی نکنید»[۱۷]. ما کسانی هستیم که بر آنچه از دست ما برود، اندوهگین نمیشویم و بر آنچه [خدا] به ما داده است، شادی [فزون از حد] نمیکنیم»[۱۸].
در کتاب مثیر الأحزان نقل است: زنان، در مدّت اقامتشان در دمشق، با اندوه و ناله بر حسین(ع) نوحه میخواندند و با آوا و صدای بلند، بر او میگریستند. مصیبت اسیران، بس سنگین شد و اندوه زخمِ فرزندْ از دستدادگان، بالا گرفت. آنان را در خانههایی جای دادند که نه از گرما و نه از سرما، نگاهشان نمیداشت، تا آنجا که بدنهایشان پوست انداخت و پوستشان چرک کرد؛ آنانی که [پیشتر] در پسِ پرده و زیرِ سایه بودند. صبر، از کف رفت و بیتابی، خیمه زد و اندوه، همدمشان شد[۱۹].[۲۰]
کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه
جستارهای وابسته
- کاروان اسیران اهل بیت از کربلا تا کوفه
- کاروان اسیران اهل بیت از کوفه تا شام
- کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه
منابع
پانویس
- ↑ أَقَامَ عُمَرُ [بْنُ سَعدٍ] بَعْدَ قَتْلِهِ [أَيِ الحُسَيْنِ(ع)] يَوْمَيْنِ، ثُمَّ ارْتَحَلَ إلَى الْكُوفَةِ، وَ حَمَلَ مَعَهُ بَنَاتِ الحُسَيْن(ع) وَ أَخَوَاتِهِ وَ مَنْ كَانَ مَعَهُ مِنَ الصِّبْيَانِ، وَعَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ(ع) مَرِيضٌ (الکامل فی التاریخ: ج۲، ص۵۷۴).
- ↑ قَدِمْتُ الْكُوفَةَ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ عِنْدَ مُنْصَرَفِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) بِالنِّسْوَةِ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَ مَعَهُمُ الْأَجْنَادُ مُحِيطُونَ بِهِمْ وَ قَدْ خَرَجَ النَّاسُ لِلنَّظَرِ إِلَيْهِمْ فَلَمَّا أُقْبِلَ بِهِمْ عَلَى الْجِمَالِ بِغَيْرِ وِطَاءٍ- جَعَلَ نِسَاءُ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَبْكِينَ وَ يَنْتَدِبْنَ فَسَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ هُوَ يَقُولُ بِصَوْتٍ ضَئِيلٍ- وَ قَدْ نَهَكَتْهُ الْعِلَّةُ وَ فِي عُنُقِهِ الْجَامِعَةُ وَ يَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِهِ أَلَا إِنَّ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةَ يَبْكِينَ فَمَنْ قَتَلَنَا (الأمالی، مفید، ص۳۲۱، ح۸).
- ↑ ﴿كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ﴾ «و چون آن زن مباشید که پشمهای رشته خود را پس از استوار بافتن پارهپاره وا میرشت؛ که سوگندتان را (دستاویز) نیرنگی میان خود گردانید» سوره نحل، آیه ۹۲.
- ↑ ﴿لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا﴾ «به راستی چیز ناپسندی پیش آوردهاید! * نزدیک است که از آن، آسمانها پارهپاره گردد و زمین شکافته شود و کوهها در هم شکسته، فرو ریزند» سوره مریم، آیه ۸۹-۹۰.
- ↑ ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ «بیگمان پروردگارت در کمینگاه است» سوره فجر، آیه ۱۴.
- ↑ رَأَيْتُ زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ(ع) وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّهَا تُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا- فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَتَتِ الْأَصْوَاتُ فَقَالَتِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْلِ فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الرَّنَّةُ فَمَا مَثَلُكُمْ إِلَّا ﴿كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ﴾ أَلَا وَ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ النَّطَفُ وَ الصَّدْرُ الشَّنَفُ- خَوَّارُونَ فِي اللِّقَاءِ عَاجِزُونَ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِثُونَ لِلْبَيْعَةِ مُضَيِّعُونَ لِلذِّمَّةِ فَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ- أَ تَبْكُونَ إِي وَ اللَّهِ فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلًا فَلَقَدْ فُزْتُمْ بِعَارِهَا وَ شَنَارِهَا وَ لَنْ تَغْسِلُوا دَنَسَهَا عَنْكُمْ أَبَداً فَسَلِيلَ خَاتَمِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدَ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلَاذَ خِيَرَتِكُمْ وَ مَفْزَعَ نَازِلَتِكُمْ وَ أَمَارَةَ مَحَجَّتِكُمْ- وَ مَدْرَجَةَ حُجَّتِكُمْ خَذَلْتُمْ وَ لَهُ فَتَلْتُمْ أَلَا سَاءَ مَا تَزِرُونَ فَتَعْساً وَ نُكْساً فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُ وَ تَرِبَتِ الْأَيْدِي وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ- وَيْلَكُمْ أَ تَدْرُونَ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُمْ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَصَبْتُمْ- ﴿لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا﴾ وَ لَقَدْ أَتَيْتُمْ بِهَا خَرْقَاءَ شَوْهَاءَ طِلَاعَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ قَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ لَا يَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَ لَا يُخَافُ عَلَيْهِ فَوْتُ الثَّأْرِ كَلَّا ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ قَالَ ثُمَّ سَكَتَتْ فَرَأَيْتُ النَّاسَ حَيَارَى قَدْ رَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَ رَأَيْتُ شَيْخاً قَدْ بَكَى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ (الأمالی، مفید، ص۳۲۱ ش۸؛ الأمالی، طوسی، ص۹۲، ش۱۴۲).
- ↑ إِنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ(ع) أَوْمَأَ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا فَسَكَتُوا فَقَامَ قَائِماً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ النَّبِيَّ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ(ص) ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِنَفْسِي أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَنَا ابْنُ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ أَنَا ابْنُ ُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْراً. أَيُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلَى أَبِي وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ أَعْطَيْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ وَ الْبَيْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لَكُمْ مَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ سُوءً لِرَأْيِكُمْ بِأَيَّةِ عَيْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)- يَقُولُ لَكُمْ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي قَالَ قَالَ الرَّاوِي: فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النَّاسِ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ وَ يَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ هَلَكْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُونَ... (الملهوف، ص۱۹۹؛ الاحتجاج، ج۲، ص۱۱۷، ح۱۷۱).
- ↑ أَمَرَ عُبَيْدُ اللّهِ بْنُ زِيَادٍ بِحَبْسِ مَنْ قُدِمَ بِهِ عَلَيْهِ مِنْ بَقِيَّةِ أَهْلِ الحُسَيْنِ(ع) مَعَهُ فِي القَصْرِ (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۸۴).
- ↑ أَمَرَ [ابْنُ زِيادٍ] بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَغُلَّ وَ حُمِلَ مَعَ النِّسْوَةِ وَ السَّبَايَا إِلَى السِّجْنِ وَ كُنْتُ مَعَهُمْ فَمَا مَرَرْنَا بِزُقَاقٍ إِلَّا وَجَدْنَاهُ مَلَاءً رِجَالًا وَ نِسَاءً يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ يَبْكُونَ فَحُبِسُوا فِي سِجْنٍ وَ طُبِّقَ عَلَيْهِمْ (الأمالی للصدوق، ص۲۲۹، الرقم ۲۴۲؛ روضة الواعظین، ص۲۱۰).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۶۶۱ ـ ۶۷۷.
- ↑ إِنَّ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ بَعْدَ إِنْفَاذِهِ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) أَمَرَ بِنِسَائِهِ وَ صِبْيَانِهِ فَجُهِّزُوا وَ أَمَرَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَغُلَّ بِغُلٍّ إِلَى عُنُقِهِ ثُمَّ سَرَّحَ بِهِمْ فِي أَثَرِ الرَّأْسِ مَعَ مُجْفِرِ بْنِ ثَعْلَبَةَ الْعَائِذِيِّ وَ شِمْرِ بْنِ ذِي الْجَوْشَنِ فَانْطَلَقُوا بِهِمْ حَتَّى لَحِقُوا بِالْقَوْمِ الَّذِينَ مَعَهُمُ الرَّأْسُ وَ لَمْ يَكُنْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) يُكَلِّمُ أَحَداً مِنَ الْقَوْمِ فِي الطَّرِيقِ كَلِمَةً حَتَّى بَلَغُوا؛ الإرشاد، ج۲، ص۱۱۹؛ إعلام الوری، ج۱، ص۴۷۳.
- ↑ مرحوم حاج شیخ عباس قمی در نفس المهموم (ص ۳۸۸) میگوید: بدان که ترتیب منزلگاههایی که آنان در هر سفر، در آنها پیاده شدند و خوابیدند و یا [بدون خوابیدن] از آنها گذشتند، مشخّص نیست و در کتابهای معتبر نیز چیزی گفته نشده است؛ بلکه در بیشتر آنها، از سفر اهل بیت [-ِ امام(ع)] به شام، سخنی به میان نیامده است.
- ↑ «سَأَلْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) عَنْ حَمْلِ يَزِيدَ لَهُ فَقَالَ حَمَلَنِي عَلَى بَعِيرٍ يَظْلَعُ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ(ع) عَلَى عَلَمٍ وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِي عَلَى بِغَالٍ فأكف وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَيْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ حَتَّى إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ يَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَايَا أَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُونِ»؛ الإقبال، ج۳، ص۸۹؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۵۴، ح۳.
- ↑ «لَمَّا قُدِّمَ عَلَى يَزِيدَ بِذَرَارِيِّ الْحُسَيْنِ أُدْخِلَ بِهِنَ نَهَاراً مَكْشُوفَاتٍ وُجُوهُهُنَّ فَقَالَ أَهْلُ الشَّامِ الْجُفَاةُ: مَا رَأَيْنَا سَبْياً أَحْسَنَ مِنْ هَؤُلَاءِ، فَمَنْ أَنْتُمْ؟ فَقَالَتْ سُكَينَةُ بِنْتُ الْحُسَيْنِ: نَحْنُ سَبَايَا آلِ مُحَمَّدٍ»؛ قرب الإسناد، ص۲۶، ح۸۸.
- ↑ فَلَمَّا جَلَسْنَا بَيْنَ يَدَيِ يَزِيدَ رَقَ لَنَا فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَحْمَرُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَةَ يَعْنِينِي وَ كُنْتُ جَارِيَةً وَضِيئَةً فَأُرْعِدْتُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ لَهُمْ فَأَخَذْتُ بِثِيَابِ عَمَّتِي زَيْنَبَ وَ كَانَتْ تَعْلَمُ أَنَّ ذَلِكَ لَا يَكُونُ. فَقَالَتْ عَمَّتِي لِلشَّامِيِّ كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ لَؤُمْتَ وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لَهُ. فَغَضِبَ يَزِيدُ وَ قَالَ كَذَبْتِ إِنَّ ذَلِكِ لِي وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَفْعَلَ لَفَعَلْتُ. قَالَتْ كَلَّا وَ اللَّهِ مَا جَعَلَ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ إِلَّا أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنَا وَ تَدِينَ بِغَيْرِهَا. فَاسْتَطَارَ يَزِيدُ غَضَباً وَ قَالَ إِيَّايَ تَسْتَقْبِلِينَ بِهَذَا إِنَّمَا خَرَجَ مِنَ الدِّينِ أَبُوكِ وَ أَخُوكِ. قَالَتْ زَيْنَبُ بِدِينِ اللَّهِ وَ دِينِ أَبِي وَ دِينِ أَخِي اهْتَدَيْتَ أَنْتَ وَ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً. قَالَ كَذَبْتِ يَا عَدُوَّةَ اللَّهِ. قَالَتْ لَهُ أَنْتَ أَمِيرٌ تَشْتِمُ ظَالِماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِكَ. فَكَأَنَّهُ اسْتَحْيَا وَ سَكَتَ. فَعَادَ الشَّامِيُّ فَقَالَ هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَةَ. فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ اغْرُبْ وَهَبَ اللَّهُ لَكَ حَتْفاً قَاضِياً؛ الإرشاد، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ ﴿مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾ «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست» سوره شوری، آیه ۳۰.
- ↑ ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾ «هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است * تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید» سوره حدید، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ «لَمَّا أُدْخِلَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أُدْخِلَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ بَنَاتُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) مُقَيَّداً مَغْلُولًا، فَقَالَ يَزِيدُ: يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ! الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَ أَبَاكَ، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَ أَبِي، قَالَ فَغَضِبَ يَزِيدُ وَ أَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِهِ، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَإِذَا قَتَلْتَنِي- فَبَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَنْ يَرُدُّهُنَّ إِلَى مَنَازِلِهِنَّ- وَ لَيْسَ لَهُنَّ مَحْرَمٌ غَيْرِي، فَقَالَ أَنْتَ تَرُدُّهُمْ إِلَى مَنَازِلِهِمْ ثُمَّ دَعَا بِمِبْرَدٍ- فَأَقْبَلَ يُبَرِّدُ الْجَامِعَةَ مِنْ عُنُقِهِ بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ أَ تَدْرِي مَا الَّذِي أُرِيدُ بِذَلِكَ قَالَ بَلَى تُرِيدُ أَنْ لَا يَكُونَ لِأَحَدٍ عَلَيَّ مِنَّةٌ غَيْرُكَ، فَقَالَ يَزِيدُ هَذَا وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ أَفْعَلُهُ- ثُمَّ قَالَ يَزِيدُ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ﴿مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) كَلَّا، مَا هَذِهِ فِينَا نَزَلَتْ، إِنَّمَا نَزَلَتْ فِينَا ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾ فَنَحْنُ الَّذِينَ لَا نَأْسَى عَلَى مَا فَاتَنَا وَ لَا نَفْرَحُ بِمَا آتَانَا»؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۳۵۲.
- ↑ كَانَتِ النِّسَاءُ مُدَّةَ مُقَامِهِنَّ بِدِمَشْقَ يَنُحْنَ عَلَيْهِ [أَی عَلَى الحُسَيْنِ(ع)] بِشَجْوٍ وَ أَنَّةٍ وَ يَنْدُبْنَ بِعَوِيلٍ وَ رَنَّةٍ وَ مُصَابِ الْأَسْرَى عَظُمَ خَطْبُهُ وَ الْأَسَى لِكَلْمِ الثَّكْلَى عَالٍ طِبُّهُ وَ أُسْكِنَّ فِي مَسَاكِنَ لَا تَقِيهِنَّ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حَتَّى تَقَشَّرَتِ الْجُلُودُ وَ سَالَ الصَّدِيدُ بَعْدَ كَنِّ الْخُدُودِ وَ ظِلِّ السُّتُورِ وَ الصَّبْرُ ظَاعِنٌ وَ الْجَزَعُ مُقِيمٌ وَ الْحُزْنُ لَهُنَّ نَدِيمٌ؛ مثیر الأحزان، ص۱۰۲.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۶۷۹ ـ ۷۱۱.