مترادفهای واژه عصمت چیست؟ (پرسش)
مترادفهای واژه عصمت چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
مترادفهای واژه عصمت چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت در لغت |
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«با تتبّع در آیات و روایات، به واژههایی بر میخوریم که تقریباً معادل و مرادف واژه معصوم میباشند؛ مانند واژه "مخلَص". امّا در این قسمت، منظور ما از واژههای معادل عصمت، تعبیراتی است که توسّط اندیشمندان اسلامی به کار رفته است، نه مطلق واژههایی که از قرآن و سنت قابل استخراج میباشند.
- تنزیه: در کلمات برخی از علمای اسلامی گاهی برای افاده معنای عصمت، از واژه تنزیه استفاده شده است. چنانکه عنوان کتاب سید مرتضی درباره عصمت انبیا و ائمه(ع) تنزیه الانبیاء[۱] است. برخی از علمای اهل سنّت نیز به طور کلّی از به کار بردن واژه عصمت اجتناب ورزیده و تنها از کلمه "تنزیه" استفاده کردهاند[۲].
البته در برخی از روایات نیز، یکی از تعابیری که در کنار واژه عصمت به کار رفته است، مشتقات کلمه "تنزیه" میباشد. به عنوان نمونه، در زیارت جامعهای که از امام هادی(ع) - نقل شده است، میخوانیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَوَاتِكَ... عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ... الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ[۳]. عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الذُّنُوبِ... نَزَّهَكُمْ مِنَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَإِ»[۴]؛ خدایا برترین درودهایت را بر سرور ما محمّد، بنده و رسولت فرست... آنکه معصوم از هر خطا و لغزشی بود و منزه از هر گونه آلودگی و سبکسری.... خداوند شما را از گناهان، معصوم قرار داده و از لغزش و خطا، منزّه ساخته است.
- توفیق: برخی دیگر از علمای اسلامی، واژه "توفیق" را معادل و مساوی با اصطلاح عصمت دانستهاند[۵]. لیکن از علمای معتزلی نقل شده است که بین اصطلاح "عصمت" و "توفیق" تفاوت قائل شدهاند. به این صورت که نخست "لطف" را به چیزی تعریف کردهاند که وقتی خداوند آن را در حق کسی انجام دهد، آن شخص اختیاراً واجبی را انجام خواهد داد و یا حرامی را ترک خواهد کرد. سپس گفتهاند لطفی که به واسطه آن، عمل واجبی صورت پذیرد "توفیق" نام دارد. اما لطفی که سبب ترک حرام میگردد، عصمت نامیده میشود[۶]. شاید بتوان گفت که منشأ این کار برد، روایاتی است که در کنار واژه عصمت، لغت توفیق و مشتقات آن را نیز به کار بردهاند. در این زمینه دو نمونه را یاد آور میشویم:
- امام صادق(ع) درباره رسول گرامی اسلام(ص) میفرمایند: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ»[۷]. رسول خدا(ص) برخوردار از راهنمایی و توفیق الهی بود و مویَّد به روح القدس. لغزش و خطایی در هر آنچه که به واسطه آنها امور مردم را اداره میکرد، نداشت.
- امام رضا(ع) در تبیین مقام امام و امامت میفرمایند: «وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ...»[۸]؛ امام، معصوم است و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنماییهای الهی، و از هر خطا و لغزشی در امان است.
- صدق، امانت و تبلیغ: برخی از نویسندگان اهل سنّت، آنجا که در باره صفات انبیا و مقام عصمت آنها بحث کردهاند، بدون اینکه از اصطلاح عصمت نامی برده باشند، چهار صفت صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را ذکر کردهاند. سپس در توضیح معنای هر یک گفتهاند: "صدق"، این است که خبر، مطابق با واقع باشد؛ یعنی هر خبری که پیامبر میدهد، چه از جانب خود و چه از جانب خدا، محال است که کذب در آن راه یابد.
"امانت"، این است که خداوند ظاهر و باطن انبیا را از گناه حفظ میکند؟ هم از گناهانی که مربوط به اعضا و جوارح انسان میشوند؛ همچون غیبت، دزدی و امثال آن و هم گناهانی که مربوط به قلب و دل آدمیاند؛ همانند: حسد، کبر و ریا.
"تبلیغ"، این است که پیامبران تمام آنچه را که خداوند فرمان ابلاغ آن را داده است، با بیانی روشن و خالی از هرگونه پیچیدگی و اشتباه به مردم میرسانند.
"فطانت" بدان معناست که پیامبران دارای قدرت فهم فوقالعادهای بوده، از توانایی بالایی برای احتجاج و استدلال در برابر شبهات دشمنان برخوردار میباشند[۹].
ظاهر اینگونه بیانات این است که سه صفت اول؛ صدق، امانت، و تبلیغ؛ مجموعاً مفهوم اصطلاح عصمت را در بر دارند. امّا یکی از نویسندگان تصریح میکند که صفت دوم، یعنی، امانت، معادل و مترادف عصمت میباشد: يجب للرسل -علیهم الصلاة والسلام- الامانة و هي العصمة[۱۰].
هر چند برخی از آنها[۱۱]، یادآور شدهاند که انبیا همه اوصاف و کمالات بشری را دارا میباشند، اما به نظر میرسد برگزیدن این چهار صفت از بین آن همه اوصاف، چندان موجه نباشد. خصوصاً اینکه اوصافی همچون مخلَص و مصطفی - که قرآن کریم بر آنها تأکید میورزد - در این میان به چشم نمیخورند. علاوه بر اینکه برخی از این تفاسیر (همچون تفسیر امانت) خالی از تکلف نیست»[۱۲].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آقای دکتر مینایی؛ |
---|
آقای دکتر مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفتهاند:
«واژههای معادل عصمت ۱. اخلاص: واژه مخلَص در اصطلاح قرآنی بر کسی اطلاق میشود که برگزیده خداست برای خالصسازی یا برگزیده اوست برای خالص کنندهای که آن ذکر آخرت باشد؛ اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار: مخلصین کسانی هستند که شیطان در آنها هیچ نفوذی ندارد. ۲. اصطفا: خداوند از انبیای الهی به «مصطفَوْن» یاد کرده است؛ یعنی کسانی که برگزیدگان ویژه الهیاند. در بررسی آیات اصطفا گفته شد که خداوند از این واژه برای گزینش رسولان ویژه خود مانند ابراهیم، آدم، نوح و موسی یا اولیای خاص خود مانند مریم که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است. ۳. اجتبا: این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه الهی، در خصوص انبیا و اوصیا آمده است: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى﴾[۱۳]. و نیز آیۀ ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[۱۴]. درباره یونس، لوط و یسع این آیه به کار رفته است: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۵]. درباره حضرت یوسف(ع) و گزینش او برای رسالت و اعطای تعبیر خواب به او اینگونه میفرماید: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ﴾[۱۶]. نیز درباره حضرت یونس چنین تعبیری دارد: ﴿فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۷]. ۴. اختیار: گزینش و انتخاب عدهای به عنوان رسول و وصی گاه با لفظ اختیار آمده است: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى﴾[۱۸]. ادعای ما این نیست که این الفاظ دقیقاً از نظر معنوی معادل عصمت باشند؛ اما مساوقت و ملازمت در مصداق یا جایگزینی در مقام اخذ بدیل چه بسا در مورد این الفاظ گفته شده با عصمت صورت میگیرد که اگر کسی در پژوهش خود به دنبال مفهوم دینی عصمت باشد، خوب است این واژهها را نیز بررسی کند. ۵. نزاهت: این تعبیر معادل مفهومی عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از دانشمندان اسلامی به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از تنزیه و تنزیه الانبیاء استفاده میکنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ مرتضی، چنین امری مشاهده میشود[۱۹]. بعضی از عالمان اهل سنت به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده میکنند[۲۰]. در ادعیه و زیارات اهل بیت(ع) نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در قرآن از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر «الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ»[۲۱] در زیارت حضرت امیر(ع) و نیز در زیارت جامعه «الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ»[۲۲] و نیز «الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ»[۲۳] آمده است. ۶. تطهیر: افزون بر آیه تطهیر در قرآن که برای عصمت از یک نوع پاک کردن مخصوص توسط خداوند یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از روایات تعبیر مطهّر و مطهّرون مرادف با معصوم و معصومون آمده است. تعابیر «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ»[۲۴]، «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ»[۲۵] و «الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ»[۲۶] در مورد معصومان بارها نقل شده است. تعبیر ائمه اطهار به جای امامان معصوم در عرف متشرعه بسیار شایع است. ۷. توفیق و تسدید و تأیید: همانطور که در روایات عصمت گذشت، امام رضا(ع) معصوم را مسدّد موفَّق و مؤید به روح القدس معرفی کرد که بدین ترتیب از خطاها و لغزشها در امان میماند[۲۷]. برای فهم بهتر معنای توفیق و تسدید، روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است که رسول اکرم(ص) را توصیف میکند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۲۸] ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۲۹] وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ»[۳۰]: خداوند عزیز و بلندمرتبه پیامبر خود را ادب آموخت و ادب او را به کمال رساند. پس از تکمیل ادب به او فرمود: «همانا تو را اخلاقی والاست». سپس امر دین و جامعه را به او سپرد تا بندگانش را اداره کند و فرمود: «و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و آنچه شما را بازداشت باز ایستید» و همانا رسول خدا مورد تسدید، توفیق و تأیید روح القدس قرار میگرفت. هیچ لغزشی نمیکرد و در هیچ امری از اراده امور و سیاست بندگان به خطا و اشتباه نمیرفت؛ پس آداب الهی را در وجود خود پذیرفت. در این روایت از این سه واژه دقیقاً معادل عصمت از گناه و اشتباه به کار گرفته شده است. روایت دیگری از امام صادق(ع) در مصباح الشریعه آمده است که به صورت عام تأیید و توفیق الهی را آورده است که ممکن است تا اندازهای به بحث ما مربوط باشد. در آن حدیث امام صادق(ع) اینگونه میفرماید: «وَ أَمَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ بِنُورِ التَّأْيِيدِ وَ حُسْنِ التَّوْفِيقِ فَطَهَّرَ قَلْبَهُ مِنَ الدَّنَسِ فَلَا يُفَارِقُ الْمَعْرِفَةَ وَ التُّقَى»[۳۱]: اما آن را که خداوند به نور تأیید و حسن توفیق خود نگه داشته است، قلب او را از آلودگیها پاک میگرداند پس از معرفت و تقوا هیچ گاه جدا نمیشود. دانشمندان و متکلمان اهل سنت نیز دیدگاههای مختلفی در خصوص توفیق و تسدید عرضه کردهاند. ابوالحسن اشعری پیش از بحث عصمت، بحث توفیق و تسدید را مطرح میکند. او میگوید: «ر مورد توفیق و تسدید چهار قول مختلف وجود دارد:
اهل اثبات میگویند: توفیق همان قوت ایمان است و عصمت نیز چنین است[۳۲]. ۸. صدق، امانت، تبلیغ و فطانت: برخی نویسندگان اهل سنت به جای اصطلاح عصمت در مورد صفات پیامبران چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان صفت پیامبر یاد کردهاند و در توضیح آنها گفتهاند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که پیامبر میدهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه خداوند، محال است کذب در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و باطن پیامبران را از گناه حفظ میکند؛ هم گناهان اعضا و جوارحی مانند دزدی، زنا و هم گناهان قلبی و اخلاقی مانند حسد، کبر و ریا. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به انبیا فرمان ابلاغ داده است با بیانی روشن و واضح برای مردم بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای قدرت فهم بسیار بالایی بوده، توانایی قابل توجهی برای استدلال و احتجاج در مقابل شبهههای مخالفان دارند[۳۳]. بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفتهاند[۳۴]. در مورد صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و ادراک قوی و سریع باشد، در بحث ذکا و فطنة صحبت خواهیم کرد که امامیه آن را از صفات انبیا برشمردهاند و خواهیم گفت که نمیتوان آن را مرادف عصمت تلقی کرد. اما «امانت» به معنایی که نویسنده بیان کرده است، همان معنای عصمت میباشد؛ دست کم عصمت از گناه را شامل میشود؛ اما امانت به چه معیار و دلیلی دارای چنین معنایی است، مشخص نشده است. امین به عنوان یکی از صفات فرشتگان الهی مانند جبرئیل و روح که واسطه نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) میباشند، اطلاق شده است[۳۵] و در مورد انبیای الهی مانند لوط، موسی، هود، نوح، صالح و شعیب با تعبیر ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾[۳۶] آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه رسول در کنار هم آمده است. در تمام این موارد اگر امین افاده معنای عصمت را داشته باشد، عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی را بیشتر از عصمت از گناه ایفاد میکند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمیکند. البته «امین» در کنار کلمه «قوی» و «مکین» به عنوان صفت یوسف[۳۷] و آصف بن برخیا[۳۸] (آورنده تخت بلقیس از صنعا به بیت المقدس در یک چشم به هم زدن) و نیز حضرت موسی[۳۹] به عنوان استیجار برای شعیب در قرآن آمده است که در این موارد شاید معنای عرفی آن یعنی مورد اعتمادبودن مراد باشد تا معنای معصوم. در مورد صدق نیز میتوان گفت صفت صدّیق در مورد بعضی از انبیا و اولیا مانند ابراهیم[۴۰]، حضرت مریم[۴۱]، ادریس[۴۲] و یوسف[۴۳] در قرآن آمده است؛ اما آیا این کلمه میتواند دقیقاً مرادف مطهّر و مخلّص یا معصوم باشد که نشاندهنده افاضه موهبتی الهی از سوی خداوند به معصومان باشد، جای شک باقی است. نظیر ادعایی که در مورد کلمه امین و صدیق شده است، میتواند در مورد کلمه «شهید» به معنای گواه بر اعمال بندگان یا کلمه «حجّت» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه تبلیغ به معنای اینکه پیامبر، مأمور ابلاغ فرامین خدا به خلق خداست و اگر مخاطب وحی و خطاب الهی مردم باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از مراتب عصمت یعنی عصمت در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ رسالات الهی یکی از وظایف اصلی پیامبران و عالمان ربانی تلقی شده است[۴۴]»[۴۵]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ در کتاب الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶، از چهار کتاب دیگر با همین نام یاد شده است.
- ↑ ر.ک: الفقه الاکبر، ابوحنیفه.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۹، ص۱۷۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۹، ص۱۵۰. همچنین ر.ک: بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷؛ ج۲۵، ص۱۸۲.
- ↑ اوائل المقالات، ص۶۷-۶۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳.
- ↑ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۲۷-۱۲۸. همچنین ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷-۲۸؛ الجواهر الکلامیة فی العقیدة الاسلامیة، ص۵۶.
- ↑ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۲۳.
- ↑ البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۷-۳۰.
- ↑ «سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.
- ↑ «اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
- ↑ «و بدین گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری میآموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ «اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۵۰.
- ↑ «و من تو را برگزیدهام پس به آنچه وحی میشود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.
- ↑ ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام میبرد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه(ع) نگاشته شدهاند.
- ↑ ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۸؛ ج۲۵، صص۱۲۷ و ۳۵۰؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۶؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۸۰؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۹؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۰؛ نعمانی، الغیبه، ص۲۲۱؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۸۱؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۰۰.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۴.
- ↑ مصباح الشریعه (منسوب به امام صادق(ع))، ص۱۶۰؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۲۰۳.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۲۶۲ - ۲۶۳.
- ↑ احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.
- ↑ حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ.
- ↑ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾ «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
- ↑ «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.
- ↑ ﴿إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ﴾ «بیگمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ﴾ «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ «بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ﴾ «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ﴾ «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ﴾ «همان کسانی که پیامهای خداوند را میرسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۱۴۹-۱۵۷.