پیشرفت اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

پیشرفت اسلامی، یکی از اهداف نظام اجتماعی اسلام به شمار می‌آید. الگوی اسلامی پیشرفت با الگوی غربی آن تفاوت مبنایی و ساختاری و هدفی دارد. ملت ایران با داشتن مکتبی مترقی چون اسلام، دلیلی ندارد که برای پیشرفت و تعالی خود از الگوهای غربی و یا کشورهای کمونیست تقلید کند[۱].

به نظر می‌رسد انقلاب اسلامی، شورشی همه جانبه علیه حاکمیت الگوهای غربی بر همه ابعاد زندگی ایرانیان بود. شورشی که توانست این حاکمیت را از ریشه برکند و الگوی اسلامی زندگی را جایگزین آن کند. مهم‌ترین استدلالِ پذیرش حاکمیت الگوهای غربی از سوی برخی را باید در برابری الگوی زندگی غربی و پیشرفت از منظر اینان دانست. نظریه «غرب به مثابه توسعه» بود و هست که برخی را واداشته تا بر آن باشند که باید همه ملازمات فرهنگی توسعه یعنی زندگی غربی را در کشورهای توسعه نیافته ـ یعنی هنوز غربی نشده ـ تحقق بخشید.

مجموعه نظریات غربی توسعه با همه تنوعی که دارند درصدد تئوریزه نمودن شرایط و خصوصیات دوران نوین زندگی مغرب‌زمین و نیز مسیر نیل بدان بر طبق تجربه و سیر تاریخی آن در غرب است[۲]. اساساً موضوع انتخاب این نظریه یا آن نظریه در چارچوب الگوی غربی توسعه، یک رویکرد اسلامی نیست. به علاوه بر مدار هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت ممکن است نظریات متفاوتی به وجود آیند. در هر صورت نظریه اسلامی پیشرفت ـ چونان الگوی غربی توسعه ـ با هسته سخت آن شناخته می‌شود[۳].

هسته سخت الگوی غربی و اسلامی توسعه

الگوی توسعه غربی و اسلامی از هسته سخت متفاوتی برخوردارند که به اختصار بیان می‌گردد:

هسته سخت الگوی غربی توسعه

یک روایت غرب را محصول «تحقق تمام قد انسان» می‌داند و می‌نویسد: فرهنگ غرب فرهنگی است که هر جامعه‌ای بسته یا باز، دیر یا زود به آن خواهد رسید.؛ چراکه باز شدن طومار آدمی مرکب از طبع خواهنده و عقل ابزارساز، علی الاصول به همین چشم‌اندازها می‌رسد. ریشه‌های هر فرهنگی از جمله فرهنگ غرب بسیار بیش از اینکه در عمق تاریخ و جغرافیای آن فرهنگ قرار داشته باشد در طبیعت انسان قرار دارد[۴]. اساسی‌ترین وجه مشترکی که میان حیوانات می‌توان سراغ کرد این است که تمامی آنها با جدیت تمام و گاه با مایه گذاشتن جان، در پی تأمین امیال خود به حرکت در می‌آیند. اعم از اینکه با تأمین آن به لذّتی دست یابند یا از رنجی برهند. انسان از این حیث در عداد حیوانات و بلکه در رأس آنها قرار می‌گیرد. تفاوت اساسی و مهمی که انسان را از حیوان جدا می‌کند این است که انسان برای تحقق امیال خود به ابزاری به نام عقل مجهز است که به او امکان می‌دهد برای نیل به مقاصد طبیعی خود ابزارسازی کند[۵].

به نظر می‌رسد نوع نگاه غرب به انسان در نظریه «غرب به مثابه پیشرفت» هسته مرکزی نظریه غربی توسعه را نشان می‌دهد. چنان‌که در یک نگاه روش‌شناختی به دانش اقتصاد متعارف نوع نگاه به انسان اقتصادی و عقلانی، هسته مرکزی دانش اقتصاد قلمداد شده است[۶].

براساس این تفسیر از انسان و جامعه‌ای که انسان تحقق کامل خود را در آن می‌یابد، نتایج زیر به‌دست می‌آید:

  1. انسان دارای خصوصیات ثابت، جهانی، فراتاریخی و در نتیجه قابل تعمیم است.
  2. هدف این انسان، حداکثرسازی تحقق تمایلات مادی و لذائذ حیوانی است.
  3. عقل انسانی آنگاه که در خدمت تحقق تمایلات حیوانی او (یعنی همه تمایلات او) قرار می‌گیرد، انسانی‌ترین زندگی که زندگی امروز مغرب‌زمین است را به وجود می‌آورد.
  4. پیداست آنگاه که تحقق تمایلات حیوانی (همه تمایلات انسانی) تحقق می‌یابد و خود را در نظام زندگی اقتصادی نشان می‌دهد، نظام زندگی اقتصادی، نقش مدار، رهبر و هسته مرکزی الگوی زیست غربی را تشکیل می‌دهد. #در این چارچوب نظری الگوی زیست غربی نه تنها مطلوب است زیرا فرصت تحقق کامل انسان را فراهم آورده است؛ بلکه بالاجبار همه افراد و جوامع انسانی به سمت تحقق آن خواهند رفت.
  5. از آن جهت که جامعه پیشرفته، جامعه غربی است، حرکت از هر وضعیتی غیر از آن به سوی آن، مسیر در حال توسعه بودن است.
  6. از آن جهت که تمایلات انسان محصور و منحصر در تمایلات حیوانی و مادی قلمداد شده که در غرب به خوبی محقق شده است و نیز نظم زندگی اقتصادی مناسب‌ترین عرصه برای تحقق ناب و عریان این انسان است؛ بنابراین، فرایند توسعه به مثابه فرایند غربی شدن به معنای توسعه اقتصادی خواهد بود. در این چارچوب نظری اخلاق، معرفت، سیاست، فرهنگ و همه ابعاد و نظامات دیگر زندگی آنگاه در خدمت پیشرفت زندگی خواهند بود که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشند. از همین جهت است که اساساً علمی نافع قلمداد می‌گردد که دارای منافع اقتصادی باشد، فرهنگ باید متناسب با اقتضائات توسعه تغییر یابد و سیاست‌ورزی نیز آنگاه کارآمد خواهد بود که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشد[۷].

هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت از منظر امام

به نظر می‌رسد، ماهیت پیشرفت با هر تعریفی بر «تغییر و حرکت» و جهت حرکت و تغییر (هدف) استوار است. برهمین اساس توسعه به مفهوم و مصداق رایج و غربی آن به معنای حرکت و تغییر از هر وضعیتی به سمت تحقق وضعیت کنونی کشورهای توسعه یافته است.

ویژگی اساسی انسان «صیرورت و شدن مستمر انسان به سوی کمال مطلق» با استفاده از همه ظرفیت‌های هستی موثر بر اوست. نخستین اصل هستی‌شناختی آن است که اصالت به معنای منشاء آثار[۸]، با اصل وجود است نه با ماهیت به معنای تمایزات و حدود موجودات. اصل دوم ، اصل تشکیک وجود است. بر این اساس تفاوت‌های بین موجودات از جمله انسان‌ها و جوامع انسانی به تفاوت در شدت و میزان برخورداری از سطح و شدت وجود، مرتبط است[۹]. حرکت جوهری اصل سومِ هستی‌شناختی است که پیوند مبانی هستی‌شناختی را با پیشرفت روشن‌تر نشان می‌دهد. این اصل اساسی پایه اصلی شکل‌گیری ایده صیرورت مستمر وجود انسان‌ها، به عنوان هسته اصلی نظریه پیشرفت اسلامی است و از سوی دیگر بر سرتاسر هستی نظام علی و معلولی حاکم است[۱۰].

خلق مدام و صیرورت مستمر وجودی عالم و آدم بهترین جلوه‌گاه مشاهده توحید ربوبی به عنوان تفاوت اصلی نگاه اسلام به نقش خدای کریم در تداوم جهان در مقایسه با رویکرد دئیستی به عنوان مبنایی برای انکار ربوبیت الهی در عالم است. دئیسم بر خلاف مارکسیسم نیازی ندارد تا خالقیت نخستین خداوند را انکار کند، اما ربوبیت مستمر الهی را به خاطر ضرورت عدم محدودیت برای آزادی مطلق انسان انکار می‌کند. توحید ربوبی بهترین استدلال هستی‌شناختی برای معرفت‌شناسی اسلامی است؛ زیرا حرکت وجودی انسان در بستری که مدام تحت تأثیر عوامل مادی و فرامادی به وجود می‌آید، محال است که توسط عقل آدمی قابل فهم و مدیریت باشد[۱۱].

بر اساس نظریه فطرت انسان از آن جهت که انسان است، دارای گرایش‌های ذاتی متفاوت از حیوان می‌باشد. مقصود از فطریات آن اموری است که جمیع سلسله بشری در آن متفق باشند و هیچ عادتی و مذهبی و محیطی و اخلاقی در آن تأثیری نکند. وحشیت و تمدن، بدویت و حضریت، علم و جهل و ایمان و کفر و سایر طبقه‌بندی‌های سلسله بشری، امور فطریه را تغییر نمی‌دهد و آنچه اختلاف آنها است، در اصل امور فطری نیست، بلکه در اشتباهات در مصداق و یا در مراتب برخورداری از امور فطری است[۱۲]. البته از منظر امام تنفر فطری از نقص و یا «فطرت تنفر از نقص» نیز از لوازم فطرت عشق به کمال مطلق است[۱۳].

در یک نگاه اجمالی، مصادیق اصلی گرایش‌های فطری انسان که به تعبیر امام از عشق به کمال مطلق منشعب می‌شوند عبارت‌اند از: حقیقت‌طلبی؛ میل به جاودانگی؛ منفعت‌طلبی؛ لذت‌طلبی؛ عشق‌ورزی؛ زیبایی‌دوستی؛ میل به پرستش؛ قدرت‌طلبی؛ آزادی‌خواهی؛ حب به فضائل اخلاقی[۱۴]. البته بدیهی است که این تعداد به معنای استقراء تام نیست.

انسان می‌خواهد تا همۀ گرایش‌های ذاتی‌اش به کامل‌ترین وجه ممکن محقق شود. این موضوع به سمت بی‌پایان، خود را در افزون‌تر کمی و عالی‌تر کیفی نشان می‌دهد. انسان در هر مرتبه از بهره‌مندی قرار داشته باشد باز هم بالاتر از آن را طلب می‌کند. انسان به دنبال آن است که همۀ برخورداری‌های خویش را بی‌نهایت کند. نظریۀ فطرت نشان می‌دهد که انسانِ عقلانی غربی، یک انسان ناقص است. بر این اساس، انسان به خوبی خواهد یافت که مقصد او در کامل‌ترین نقطه ممکن این سیر کمالی خدای متعال بوده است. با تجلی صفات الهی در وجود انسان، حرکت به سمت بی‌نهایت، آدمی را به ساحل آرامش خواهد رساند[۱۵]. انسان در عالم ماده با سپری کردن مرحله جمادی، نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی صعود می‌کند. بنابراین، انسان باید خویشتن را کامل کند، شوق به کمال در فطرت او نهاده شده، به گونه‌ای که عشق به کمال، غایت همه حرکات و شدن‌های اوست[۱۶].

انسان با قوای گوناگونی که دارد برای تحقق مقصدی که برمی‌گزیند مراتب وجودی خود را با «عمل» خود می‌سازد. در همین چارچوب نظری، انسان دارای چهار قوه غضب، شهوت، وهم و عقل است. با تسلط قوه غضب انسان به موجودی درنده و با تسلط قوه شهوت به بهیمه و با تسلط قوه وهم به شیطان تبدیل می‌شود. اما اگر قوه عقل را بر سایر قوای وجودی خود مسلط کند به فرشتگی، تعالی و تکامل می‌رسد.

پیشرفت یا پسرفت ـ به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت دیگر اجتماعی زمانی اتفاق می‌افتد که ظرفیت‌ها و نهادهای اجتماعی ذخیره کننده محصولات ناشی از تحقق تمایلات فطری با ناتوانی و محدودیت روبرو شوند. در این صورت این ظرفیت‌ها و نهادهای اجتماعی باید جای خود را به ظرفیت‌ها و نهادهای اجتماعی دیگر بدهند که از توانایی‌ها و ظرفیت بالاتری برای این ذخیره‌سازی بر خوردار باشند.

حال اگر این تحول با مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی صورت پذیرد، جامعه با پیشرفت روبرو خواهد شد، اما اگر افراد یک جامعه به جای اینکه با مدیریت قوای انسانی، قوای حیوانی خود را در خدمت تحقق تمایلات ذاتی خود قرار دهند، این تحول اجتماعی پسرفت خواهد بود. قوای حیوانی مثل قوه شهوت در خدمت تحقق تمایل ذاتی لذت‌طلبی قرار خواهد گرفت و در نتیجه سایر تمایلات تعطیل خواهند شد و ممکن است افراد دارای فطرت ثانویه گردند. فطرت ثانویه حالتی است که برخی از گرایش‌های متعالی در انسان خواهد مرد. از آن سو که نهادهای اجتماعی و نیز قوای حیوانی در شرایط کنونی زندگانی مغرب زمین در حال گسترش و توسعه حکمرانی قوای حیوانی برای تحقق امیال لذت‌طلبی و منفعت‌طلبی آدمی هستند، در حقیقت به جای توسعه، پسرفت در حال گسترش است. در این صورت همه قوای انسانی نظیر عقل تحت مدیریت قوای حیوانی نظیر شهوت و غضب در خدمت تحقق این امیال قرار خواهند گرفت. یک نتیجه مهم این مبنای نظری آن است که از نظر منطقی انسان به جای آنکه «نوع» واحد باشد «جنس» است و دارای انوع بی‌شمار[۱۷]. اما و در هر صورت، این چارچوب نظری نتایج ذیل را در پی خواهد داشت:

۱. انسانِ مبنای مدل غربی توسعه تنها دارای یک گرایش ذاتی است و آن هم منفعت‌طلبی و لذت‌طلبی برآمده از ذاتیات اوست و بس! که هدف زندگی انسان را تعیین می‌کند. این گرایش نیز مشترک بین انسان و حیوان است نه گرایش ویژه نوع انسان. به علاوه این خصوصیت سبب می‌شود که قوه عقل انسان با مدیریت قوا و تمایلات حیوانی اداره شود. بر اساس همین چارچوب نظری است که امام پیشرفت غربی و غرب را پیشرفتِ حیوانی می‌داند[۱۸].

۲. همان‌گونه که پیشرفت به معنای غربی آن به معنای تحقق حداکثری گرایش‌ها منحصراً حیوانی انسان است، پیشرفت اسلامی به معنای تحقق حداکثری همه گرایش‌های فطری ویژه انسان به مثابه رشد همه کمالات انسانی خواهد بود[۱۹].

٣. مسأله اساسی در مورد ماهیت اسلامی پیشرفت و ماهیت غربی توسعه در تفاوت «هسته مرکزی»[۲۰] این دو نظریه قلمداد گردید. هسته مرکزی نظریه غربی توسعه «انسانی است که با کمک عقل ابزارساز منفعت مادی خود را حداکثر می‌کند». اما هسته مرکزی نظریه اسلامی پیشرفت، انسانی است که در فرایند «شدن مستمر» به سوی کمال مطلق در حال یک خلاقیت و تعالی پایان‌ناپذیر و جامع‌الابعاد وجودی است.

۴. در همین چارچوب نظری است که نظام تعلیم و تربیت و به طور عام نظام فرهنگی ـ به جای نظام اقتصادی در مدل غربی توسعه ـ، نقش هسته مرکزی الگوی اسلامی پیشرفت را ایفا می‌کند. بزرگ‌ترین تحولی که باید صورت پذیرد در قلمرو فرهنگ باید صورت پذیرد[۲۱]؛ زیرا رأس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است[۲۲].

۵. ماهیت پیشرفت با هر تفسیری بر دو رکن اساسی حرکت و تغییر و جهت حرکت (هدف) استوار است. بر همین اساس است که غربیان مقصد را برای همه جوامع آنچنان که خود در دوران معاصر طی کرده‌اند، تعریف می‌کنند و بر آن‌اند که همه ملت‌ها باید با همان راه و روش آنان حرکت کنند؛ اما در نظریه اسلامی پیشرفت، اساس حرکت و جهت حرکت شناخته می‌شود ولی پایان آن را هیچ جامعه‌ای تجربه نکرده است؛ زیرا فرد و جامعه نه تنها به حقارتی که در مبانی غربی تصویر می‌کنند نیست، بلکه در فرایند پیشرفت به سمت کمال بی‌نهایت برای تحقق همه ابعاد وجودی انسان است.

۶. پیشرفت و یا پسرفت به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت اجتماعی دیگر است. براین اساس اگر انتقال و تحول اجتماعی با مدیریت عقل بشر بر سایر قوای انسانی صورت پذیرد مصداق پیشرفت خواهد بود. اما اگر سایر قوای وجودی قوای حیوانی و یا شیطانی با بهره‌گیری از توانایی‌های عقل بشری این تحول اجتماعی را رقم بزنند مصداق پسرفت خواهد بود که «توسعه غربی» در این چارچوب نظری، این‌گونه به نظر می‌رسد.

۷. راهبرد اساسی پیشرفت، سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و مدیریت پیشرفت بر مدار «نظام تعلیم و تربیت» یا «نظام فرهنگی» است. این در حالی است که هنوز راهبرد اساسی تمام برنامه‌های توسعه کشور براساس الگوی غربی توسعه است، که پیشرفت بر مدار نظام زندگی اقتصادی است[۲۳].

نتیجه

هسته سخت نظریه غربی توسعه خصوصیات انسانی است که فرهنگ و فلسفه غرب تعریف می‌کند و هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت، انسانی است که اسلام معرفی می‌کند. انسان معرفی شده در فرهنگ غربی از جهت گرایش‌ها که اهداف او را در زندگی می‌سازد با حیوان فرق ندارد. تنها تفاوت انسان و حیوان در برخورداری انسان از عقل برای تحقق تمایلات حیوانی اوست. غرب و توسعه غربی محصول تحقق کامل این انسان قلمداد شده است. جالب آن است که امام نیز پیشرفت به مفهوم غربی را پیشرفت حیوانی می‌خواند.

در نظریه پیشرفت، «انسانِ در حالِ شدن و صیرورت به سمت کمال مطلق» هسته مرکزی آن است. بنابراین جامعه به وسیله تلاش انسان و دستاوردهایش در طول تاریخ دچار تحولات اساسی می‌شود. اگر صیرورت انسان و جامعه با مدیریت عقل آدمی باشد انسان و جامعه رو به پیشرفت خواهد بود و اما اگر با مدیریت قوای حیوانی وجود آدمی باشد جامعه را به پسرفت خواهد برد[۲۴].

منابع

پانویس

  1. صحیفه امام، ج۴، ص۵۰۷.
  2. کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعه‌یافته، در حال توسعه و توسعه‌نیافته. خب، در وهلۀ اول انسان خیال می‌کند توسعه‌یافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفته‌ای برخوردار است، توسعه‌نیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالی که قضیه این نیست. عنوان توسعه‌یافته – و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش می‌آید، یعنی در حال توسعه و توسعه‌نیافته - یک بارِ ارزشی و یک جنبه ارزش‌گذاری همراه خودش دارد. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است!» (آیت الله خامنه‌ای، بهار ۱۳۸۸.)
  3. رفیعی آتانی، عطاءالله، "پیشرفت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۸۵۱
  4. مردیها، سید مرتضی، دفاع از عقلانیت، نقش و نگار، ص۱۵.
  5. مردیها، سید مرتضی، دفاع از عقلانیت، نقش و نگار، ص۱۵.
  6. گلاس و جانسون، ص۱۷۰.
  7. رفیعی آتانی، عطاءالله، "پیشرفت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۸۵۳
  8. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵.
  9. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۶۱.
  10. امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۶۸.
  11. برای فهم نوع تبیین امام در مورد «ربوبیت الهی» مراجعه شود به: مجموعه تبیان، دفتر ۴۸، توحید از دیدگاه امام خمینی، جلد دوم، صص ۶۸۷ تا ۶۹۴.
  12. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۰ و ۹۸.
  13. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۶.
  14. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۰.
  15. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۱.
  16. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۷۲.
  17. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ۱۵۹؛ آداب الصلوة، ص۳۱۰.
  18. صحیفه امام، ج۸، ص۹۶ و ۱۰۹. برای نمونه فرموده‌اند: ما راجع به همین پیشرفت‌هایی که اینها کرده‌اند، باید بنشینیم حساب کنیم ببینیم که آیا این پیشرفت‌ها رو به تمدن دارد می‌رود، یا رو به توحش دارد می‌رود؟ من تعبیرم این است که آمریکا و سایر این دُوَل غربی و شرقی اینها ترقیاتی کرده‌اند به این معنا که انسان‌ها را دارند حیوان درنده بار می‌آورند، تمام این کارها که کرده‌اند برای درندگی است، دنبال این هستند یک حیواناتی درست کنند که این حیوانات درنده باشند، بدتر از حیوانات درنده قبلی، تمدن نیست. رو به توحش دارد می‌رود. غرب دارد رو به توحش دارد، دارد می‌سازد یک مردمی را که بریزند به جان هم و با چنگ و دندان هم را پاره کنند! بر خلاف تمدنی که مکتب‌های الهی می‌خواهند انسان درست کنند که همه در کنار هم آسوده و آرام باشند، مکتب‌های اینها همه‌اش دنبال این معناست که باید این آنجا را بگیرد و آنجا را بگیرد، بزند، بکشد (صحیفه امام، ج۸، ص۱۰۰).
  19. صحیفه امام، ج۵، ص۵۲۱.
  20. Core.
  21. صحیفه امام، ج۷، ص۴۷۴.
  22. صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۵۶.
  23. رفیعی آتانی، عطاءالله، "پیشرفت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۸۵۷-۸۷۲
  24. رفیعی آتانی، عطاءالله، "پیشرفت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۸۷۳