جامعه‌شناسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۵ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

جامعه‌شناسی در جهان‌بینی الهی

مسائلی که تحت عنوان جامعه‌شناسی در جهان‌بینی الهی بررسی می‌شوند و در حقیقت مبانی جامعه‌شناختی این دستگاه فکری را می‌سازند؛ عبارت‌اند از:

فرد و جامعه

«فرد» و «جامعه» از عناصر اصلی نظام اجتماعی به شمار می‌روند. بر خلاف دیدگاه‌هایی که یک جانبه یا فرد را حقیقی فرض کرده و جامعه را، وجودی اعتباری و ذهنی می‌دانند و یا جامعه را وجودی اصیل و حقیقی دانسته و برای فرد هیچگونه حقیقتی قائل نیستند، دانشمندان اسلامی نوعی ارتباط واقعی بین فرد و جامعه برقرار نموده‌اند. علامه طباطبائی در ذیل آیه ۲۰ سوره آل عمران می‌نویسد: «این رابطه حقیقی که بین فرد و اجتماع برقرار است، ناچار موجب می‌شود که خواص و آثار فرد در اجتماع نیز پدید آمده و همان نسبت که افراد، از نیروها و خواص و آثار وجودی خویش جامعه را بهره‌مند می‌سازند، این حالات یک موجودیت اجتماعی پیدا می‌کند و لذا می‌بینیم که قرآن برای «ملت» وجود، اصل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت اعتبار فرموده و می‌گوید: «برای هر امت اجل و دوره‌ای است که نه لحظه‌ای به عقب افتد و نه لحظه‌ای پیشی می‌گیرد»[۱] (اعراف، ۳۴).

اما با اینکه جامعه دارای خصوصیات یک عنصر واقعی و حقیقی است، فرد توانایی حرکت علیه جریان اجتماعی را دارد؛ شهید مرتضی مطهری می‌نویسد: «قرآن کریم در عین اینکه برای جامعه، طبیعت، شخصیت، عینیت، نیرو، حیات، مرگ، اجل، وجدان طاعت و عصیان قائل است؛ صریحأ فرد را از نظر امکان سرپیچی از فرمان جامعه توانا می‌داند. تکیه قرآن بر آن چیزی است که آن را «فطرة‌الله» می‌نامد و می‌خواند. در سوره نساء آیه ۹۷ درباره گروهی که خود را «مستضعفین» و ناتوان در جامعه ی مکه می‌نامیدند و استضعاف خود را، عذری برای ترک مسؤولیت‌های فطری خود می‌شمردند و در واقع، خود را در برابر جامعه خود مجبور قلمداد می‌کردند، می‌فرماید: به هیچ‌وجه عذر آنها پذیرفته نیست؛ زیرا حداقل امکان مهاجرت از آن جو اجتماعی و رساندن خود به جو اجتماعی دیگر بود»[۲].

بنابراین از آن جهت که افراد، جامعه را تشکیل می‌دهند، مسؤولیت درجه اول متوجه خود آنها است؛ زیرا روح فردی در مقابل جامعه؛ یعنی روح جمعی، مجبور و بی‌اختیار نیست.

حکومت، متولی رشد و توسعه اجتماعی

هر اجتماع و نظام اجتماعی، جدای از فرد، رشد یابنده و توسعه‌یاب است. توسعه اجتماعی علاوه بر ماهیت استقلالیش، تأثیر به‌سزایی در به کمال رسیدن انسان‌ها دارد. لازمه توسعه جامعه، استفاده از قدرت و بهره‌برداری از امکانات طبیعی و انسانی است؛ ولی بدون وجود سازمان و نهادی به نام حکومت که امکان برخورداری از قدرت را داشته باشد، نمی‌توان به هدف توسعه و رشد در نظام اجتماعی دست یافت؛ بنابراین می‌توان حکومت را به عنوان سرپرست و متولی رشد اجتماعی دانست؛ چون اگر فردی در مسیر رشد، قدم بر می‌دارد، اختیار و انتخاب او، اصلی‌ترین عامل در هدایت و رهبری وی به سوی تعالی و رشد تلقی می‌شود؛ اما در اجتماع، این نقش متعلق به حکومت است زیرا حکومت به عنوان یگانه مرجع تصمیم‌گیری و هدایت‌کننده جامعه در مسیر رشد محسوب می‌گردد.

در نظام الهی، حکومت که وظیفه خود را برپایی قدرت اسلامی و اعتلای کلمه توحید می‌داند، متولی توسعه و رشد اجتماعی است؛ توسعه‌ای متناسب و براساس معیارها و ارزش‌های والای اسلامی؛ اما سهم حکومت اغلب ایجاد بستر رشد و توسعه اجتماعی است.

ستیز دائمی ولایت الهی و ولایت طاغوت

بی‌شک در کلی‌ترین مقیاس، دو نظام رهبری و سرپرستی، بر جوامع انسانی حاکم و یا در تلاش برای استقرار حاکمیت خود هستند. از زمانی که جامعه بشری تشکیل شده است، این سنت الهی است که در نوع ولایت؛ یعنی ولایت ربوبی و الهی از یک سو و ولایت شیطانی و طاغوتی از سوی دیگر جاری و ساری می‌باشد؛ چنانچه قرآن کریم در ترسیم این دو جریان، می‌فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ[۳]؛ خداوند، سرپرست و صاحب اختیار کسانی است که ایمان آورده‌اند و ایشان را از تاریکی‌ها بیرون برده، به سوی نور هدایت می‌کند و در مقابل، کسانی که کافر شدند، افراد سرکش، سرپرستی و صاحب اختیاری آنان را به دست می‌گیرند، آنها را از نور به سوی تاریکی‌ها می‌کشانند...».

کتاب «حکومت جهانی، محور گسترش یا محو انقلاب اسلامی» در تبیین این ستیز دائمی می‌نویسد: «در نظام اجتماعی، جز این واقعیت وجود ندارد که هر نظامی، چون هست و می‌خواهد باشد. به دنبال رشد و گسترش خویش است و این رشدخواهی و گسترش‌طلبی در حدی محدود و در مرزی محصور نمی‌گردد و تا آنجا که قدرت دارد و امکان می‌یابد موانع را رفع و بر گستره حاکمیت و نفوذ خویش می‌افزاید. نظام الهی خواستار این گسترش‌طلبی است، چرا که حاکمیت حق را در همه جا و برای همه می‌خواهد و دست‌یابی به هر کیفیت زمینه ساز اعلای کلمۀ حق و پرستش خداوند متعال را در زمین ضروری می‌داند: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ[۴]؛ در مقابل دشمنان تا آنجا که توان دارید، نیروها و اسبان تربیت‌شده را آماده‌سازید تا بدین وسیله، دشمنان خود و خدا را بترسانید و غیر از اینها کسانی را که شما از آنها بی‌خبرید و فقط خدا بر آنها آگاه است و نظام کفر نیز خواهان این گسترش است که شدت عشق به دنیا، درک لذائذ مادی و تداوم آنها، و استغراق دائمی در تمتعات دنیوی، جز بدین وسیله ممکن نمی‌گردد»[۵].

براساس این تحلیل، گسترش‌خواهی هر کدام، موجب خواهد شد که دو نظام به طور مستمر در حوزه‌های مختلف با هم درگیر و در حال نزاع باشند. امام خمینی (ره) از یک‌سو فرمود: «تا بانک لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست، ما هستیم»[۶] و در پافشاری جبهه مقابل به مبارزه نیز فرمود: «نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان‌خواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی مارا قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویت‌ها و ارزش‌های معنوی الهی‌مان نمی‌شناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمی‌دارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند[۷]، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیست‌ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبمان را لکه‌دار نمایند»[۸].

بنابراین مبارزه و تنازع از طرف دو نظام کفر و ایمان تا مرز حذف و نابودی طرف مقابل و انقیاد کامل او ادامه دارد. «قرآن کریم» می‌فرماید: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ[۹].

«با کافران نبرد کنید تا دیگر در زمین فتنه نشود و دین بشریت تنها از آن خدا باشد»؛ یعنی تا زمانی که قلب دنیای سرکش کفر می‌تپد، تا عصیان علیه خداوند به صورت تشکل‌یافته و سازمان‌یافته، ادامه دارد، تا فساد در پهنه زمین رواج دارد و تا فتنه و فتنه‌گری در جهان باقی است، مبارزه حق پویان برای محو تمامی مظاهر شرک، کفر، نفاق و اقامه عدل و ایمان، قطعی و اجتناب‌ناپذیر است و این یک مبارزه دائمی خواهد بود.

تکاملی‌بودن روند کلی ولایت الهی

نظام الهی و حکومت دینی، حکومتی است که سرمایه اصلی خود را در تحقق‌یافتن، مردم و پذیرش مردمی می‌داند. تاریخ حکومت‌های دینی و نظام سیاسی اسلام بر این مطلب گواه است که هر وقت مردم حکومت دینی را پذیرا شدند و دست زمامداران الهی را به بیعت یاری و تبعیت فشردند. قدرت و شکوه دین رو به فراگیری گذاشت و آنگاه که به هر دلیلی، از رهبران حقیقی دینی رویگردان شدند و حاضر به پذیرش ولایت و سرپرستی آنها نشدند، دست رهبران الهی در حکومت بسته شد و نتیجه طبیعی و منطقی آن به صورت ضعف و سستی دولت و حکومت الهی و باعث غلبه ارزش‌ها و حکومت‌های طاغوتی، مادی و نفسانی گردید. البته فرمانبری و پذیرش مردم از حکومت‌های الهی و عادلانه، تناسب مستقیم با علم و آگاهی آنان دارد؛ چنانچه در مقاطعی از تاریخ به تبع تفاوت فهم و بینش مردم، فراز و نشیب محسوس و مشخص را در پذیرش حکومت‌های الهی مشاهد می‌کنیم[۱۰].

تکامل و استقرار کامل حکومت دینی، بستگی به پیدایش کمال در ناحیه پذیرش مردمی و اجتماعی دارد و آن نیز در گرو کمال فهم و ادراک بشریت از دین خواهد بود. هرچه بشر، تاریخ را بیشتر پشت‌سر می‌گذارد، در میدان‌های جدیدتری، توفیق کسب آزمون، ارتقا دانش و آگاهی می‌یابد و این فزونی آگاهی، وی را برای پذیرش حکومت رهبران الهی، آماده و مهیا می‌سازد؛ البته هر چند که دوران غیبت امام عصر ارواحنا فداه ضعف و ناتوانی بشر را در کسب آمادگی لازم برای پذیرش ولیّ الهی، ثابت می‌کند؛ ولی از طرف دیگر دورانی است که بشریت همه راه‌های ممکن را طی خواهد نمود و در نهایت به ضعف و ناتوانی خویش، بدون راهنمایی دین و سرپرستی اولیای الهی در اداره امور واقف می‌شود و آنگاه که شعور و آگاهی بشر ارتقاء یابد، بیشترین ظرفیت پذیرش را، نسبت به ولی الهی و احکام نورانی دین پیدا خواهد کرد. بر همین اساس، حکومت امام عصر ارواحنا فداه با روند تاریخی و رو به کمال ولایت الهی، در عالی‌ترین سطح از قدرت و تعالی قرار دارد و شاید بتوان رمز اصلی آن را پیدایش عالی‌ترین سطح آگاهی و شعور بشر و در نتیجه پیدایش بیشترین امکان پیروی و پذیرش دانست[۱۱].

حاکمیت نهایی ولایت الهی

در تزاحم و تقابل دو نوع حکومت و ولایت الهی و طاغوتی، عنصر تعیین‌کننده، علم و جهل است؛ چنانچه استقرار حکومت طاغوت، مبتنی بر پذیرش مردمی است که البته این پذیرش، ریشه در جهل آنان دارد و در مقابل، حکومت الهی نیز بر پذیرشی استوار است که بر پایه علم و آگاهی بنا شده است. در گذر زمان و تداوم حرکت تاریخ، سطوح و لایه‌های علم و جهل بشر پیچیده‌تر شده و اشکال مقابله و تعارض نظام‌های الهی و طاغوتی نیز در هر مقطع تاریخی نمود پیچیده‌تری می‌یابد؛ چنانچه گاهی جهل، موجب پذیرش حکومت طاغوت می‌شود و در شکل ترس و یا به خاطر حفظ منافع فردی، بروز می‌کند و گاهی مواقع نیز در شکل پیچیده‌تر آن، جهل مرکب ظاهر می‌شود؛ یعنی به بشریت در عین اینکه نمی‌داند و توانایی ندارد، گفته می‌شود که می‌دانید و می‌توانید و به شکلی در الگوهای فهم و قدرت او تصرف نموده و بشر با خواست خود و با رغبت و رضا، حکومت ظلم و طاغوت را اختیار و انتخاب می‌کند.

از خلال افت و خیز دائمی جوامع انسانی و سیر خروج از جهل و نادانی و رسیدن به آگاهی در مورد خود، دیگران و نظام هستی، زمینه‌های پذیرش حکومت کمال مطلوب الهی که سازگار با فطرت الهی نوع بشر است، فراهم خواهد شد و خداوند در پاسخ به تقاضای بشریت، دین خود و نعمت ولی خود را بر آنان ارزانی خواهد نمود[۱۲].

منابع

پانویس

  1. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج۷، ص۱۶۲-۱۶۳.
  2. مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی جامعه و تاریخ، ص۲۳۰.
  3. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  4. «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می‌افکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد» سوره انفال، آیه ۶۰.
  5. حکومت جهانی، محور گسترش با محو انقلاب اسلامی، ص۲۰۶-۲۰۷.
  6. صحیفه نور، ج۱۱، ص۲۶۵.
  7. ﴿وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا «و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  8. صحیفه نور، ج۲۰، ص۲۲۷.
  9. «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی بر جا نماند و دین، یکجا از آن خداوند باشد» سوره انفال، آیه ۳۹.
  10. پذیرش، حکومت رسول الله (ص)، عدم تمکین به حکومت امیرالمؤمنین (ع)، بازگشت به امیرالمؤمنین، پس از چشیدن طعم حکومت سه خلیفه، تن‌دادن به حکومت معاویه و یزید و شانه خالی‌کردن مردم از حکومت امام حسن مجتبی (ع) و... و بالاخره روی‌آوردن مردم به دین و حکومت دینی و استقرار نظام اسلامی در ایران.
  11. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۱۰۴.
  12. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۱۰۵.