معجزه در کلام اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل معجزه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
معجزه، از موضوعاتی است که بسیاری از اعتقادات اساسی دیگر بر آن مترتب است. معجزه آخرین راه الزام مردم به پذیرش دعوت حق است. به قول خواجه نصیر در کتاب تجرد الاعتقاد، راز پی بردن به صدق نبی، وجود معجزه بر دستان اوست[۱][۲].
معناشناسی
معنای لغوی
اعجاز مصدر باب افعال از ریشه "ع ـ ج ـ ز" به معنای ناتوان ساختن یا ناتوان یافتن کسی یا چیزی بهکار رفته[۳] و در قرآن کریم به معنای نخست آمده است: ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ﴾[۴]. واژه معجزه، اسم فاعل ماده "عجز" از باب افعال به معنای ناتوان کننده است[۵].
معنای اصطلاحی
معجزه عمل خارق عادتی را گویند که انجام آن از قدرت افراد عادی ـ حتی نوابغ ـ بیرون بوده و تنها به اتکای یک نیروی مافوق طبیعی امکانپذیر است. معجزه عملی است از طرف مدعی نبوت و دارای برخی شرایط و خصوصیات و نشانهای روشن و دلیلی آشکار است بر صدق ادعای آورنده آن[۶].
معجزه را میتوان اینچنین تعریف کرد: معجزه یعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک مأموریت الهی صورت میگیرد و همراه با تحدی است، منظوری الهی از او در کار است، این است که محدود است به شرایط خاص[۷]. به عبارت دیگر معجزه کار و اثری است که از پیغمبری بهعنوان تحدی ـ یعنی برای اثبات مدعای خودش ـ آورده بشود و نشانهای بشری است بهطورکلی[۸]. بر اساس این تعریف، معجزه دارای چهار رکن اساسی است که عبارتاند از:
- معجزه آیت و نشانه الهی است. مقصود از آیت الهی بودن یعنی کاری که با نمایاندن قدرت خداوند به مردم همراه است که از این رکن در تعریفهای متکلمان مسلمان با قید "خارق عادت" یاد شده است.
- معجزه اثباتگر مأموریت الهی است. گاهی از مأموریت الهی با عنوان "منصبی از مناصب الهی" یاد میشود که مقصود از آن مقام رسالت و نبوت است. زیرا رسول یا نبی از سوی خداوند، مأموریت ابلاغ پیامها و دستوراتی را دارد.
- معجزه همراه با تحدی و همآورد طلبی است. یعنی هماره در معجزه از مردم خواسته میشود اگر در صداقت و رسالت و ادعای اعجاز تردید دارند، میتوانند چیزی همسان با معجزه را ارائه کنند.
- معجزه محدود به شرایط خاص است. مقصود از شرایط خاص آن است که پیامبران در منشی حکیمانه آنجا که واقعاً جای اثبات رسالت و نبوت بوده و ضرورت داشت برای اثبات این منصب، معجزه ارائه شود، بنا به اذن و فرمان الهی معجزاتی را متناسب با شرایط زمان ارائه میکردند و چنان نبود که طبق دلخواه مردم، به درخواستها و فزونطلبیهای آنان یکسره پاسخ مثبت داده، معجزاتی را ارائه کنند. بدینجهت قرآن تأکید میکند که رسول اکرم(ص) در برابر درخواستهای مکرر مشرکان برای ارائه معجزاتی همچون جاری ساختن چشمه، برخورداری از خانهای از طلا و نقره و... به آنان پاسخ منفی داده و اعلام کرده که جز انجام درخواست و اراده الهی کاری از او ساخته نیست[۹].[۱۰]
معجزه بدینگونه توجیه میگردد: علل واقعی اشیا و پدیدهها برای بشر که میخواهد با علم و تجربه به حقیقت روابط آنها برسد، همواره مجهول است و تنها خداوند بر علتهای واقعی اشیا و پدیدهها آگاه است و بشر به وسیله تجربه و آزمایش فقط به یک سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسی پیدا میکند و آن را رابطه علیت میپندارد. بر این اساس، معجزه به معنای به وقوع پیوستن حوادث و رویدادها از طریق روابط علمی و معلولی ناشناخته برای بشر است. در این چرخه هیچ علتی نفی نمیگردد، اما علتهای ناشناخته جایگزین علتهای تجربی و مألوف شده است[۱۱].
تعاریف دیگر
برخی دیگر از تعاریف معجزه چنین هستند:
- بعضی مانند مادی مسلکان و نیز آنان که قصد نفی معجزه را دارند، ممکن است معجزه را این طور تعریف کنند که معجزه، یعنی آنچه بدون علت روی میدهد. این تعریف نادرست است؛ زیرا اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد، دلیل بر هیچ امری نخواهد بود.
- ممکن است گروهی دیگر معتقد باشند معجزه پیدایش چیزی بدون علت و نیز استثنای در قانون علیت نیست، بلکه معجزه به این معناست که به جای علت واقعی یک رویداد، علت دیگری جانشین آن میگردد. در حقیقت، در معجزه اصل علیت نفی نشده، بلکه جانشین علت دیگر گردیده است؛ مثلاً علت واقعی و حقیقی پیدایش انسان، آمیزش دو انسان است؛ حالا چنانچه این علت جای خود را به علت دیگری دهد و انسانی از غیر طریق آمیزش دو انسان پدید آید، آن معجزه است. این گفتار ناشی از عدم اطلاع بر علوم عقلی است؛ زیرا در عالم، نظام علت و معلول حکمفرماست. این نظام، نظامی قراردادی نیست که بتواند آن را تغییر و تبدیل نمود، بلکه بر اساس رابطهای حقیقی و واقعی و تخلفناپذیر است.
- فرق است میان خرق قانون علیت و خرق ناموس طبیعت. معجزه آن نیست که چیزی از غیر راه علت اصلی پدید آمده باشد، بلکه آنچه از غیر مسیر و جریان عادی و طبیعی به وجود آمده باشد، معجزه نام دارد. به بیان بهتر: معجزه خارج شدن امری است از جریان عادی به نحوی که دخالت ماوراء الطبیعه در آن آشکار باشد[۱۲].
- بعضی ممکن است معجزه را اینطور تعریف کنند: معجزه یعنی آنچه که بدون علت روی میدهد. ولی این تعریف بسیار نادرست است و شاید مادی مسلکان و آنان که میخواهند معجزه را نفی کنند این نغمه را آغاز کردهاند و سپس کم و بیش به سر زبانها افتاده است، زیرا کسانی که طرفدار معجزه هستند میخواهند آن را دلیل به چیزی بدانند و حال اینکه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد؛ دلیل بر هیچ امری نخواهد بود!! وانگهی اگر (به فرض محال) یک چیزی بدون علت پیدا شود دیگر هیچ چیز را در عالم نمیشود اثبات کرد، نه اصلی از اصول علمی و طبیعی برجای میماند و نه از اصول فلسفی و کلامی و حتی اثبات خدا هم متزلزل میگردد. چرا؟ زیرا ما خدا را به دلیل اینکه علت عالم است میشناسیم و اگر فرض کنیم که در هستی نظامی وجود ندارد بلکه ممکن است چیزی بدون علت پدید آید، این احتمال را که عالم به کلی صدفه و بدون علت پدید آمده است، نمیتوانیم رد کنیم. پس این تعریف برای معجزه بسیار نادرست است[۱۳].
- ممکن است گروهی دیگر بگویند معجزه پیدایش چیزی بدون علت نیست؛ استثناء در قانون علیت نیست. بلکه به این معناست که به جای علت واقعی یک شیئی، علت دیگری جانشین آن میگردد، و بالاخره معجزه یعنی جانشین شدن علتی به جای علت دیگر. مثلاً علت واقعی و حقیقی پیدایش انسان آمیزش دو انسان است حالا اگر این علت حقیقی کنار رود و جایش را به علت دیگری بدهد و انسانی از غیر طریق آمیزش دو انسان پدید آید، آن معجزه است. این گفتار نیز ناشی از عدم اطلاع بر علوم عقلی است، زیرا پس از آنکه پذیرفتیم که در عالم، نظام علت و معلول حکمفرماست؛ این نظام یک نظام قراردادی نیست که بشود آن را تغییر و تبدیل نمود بلکه طی یک رابطه حقیقی و واقعی و تخلفناپذیر است. یعنی در طبیعت اگر “الف” علت “ب” بود بین “الف و ب” یک رابطه واقعی و حقیقی برقرار است که نه “الف” آنچنان رابطه را با غیر “ب” دارد و نه “ب” با غیر “الف” میتواند داشته باشد و هیچگاه “ب” بدون “الف” هستی نمییابد. و بالاخره علت واقعی یک امر؛ یک امر است و بس؛ و هیچ چیز با دو چیز نمیتواند رابطه علت و معلولی داشته باشد. پس در مثال فوق هیچگاه نمیشود “ج” به جای “الف” بنشیند و یا بالعکس “د” به جای ب معلول “الف” گردد[۱۴].
- در مقابل این دو تعریف؛ تعریف سومی برای معجزه هست که اشکالات عقلی فوق به هیچوجه بر آن وارد نمیگردد. و آن این است که بگوییم معجزه نه نفی قانون علیت است و نه نقض و استثناء آن، بلکه خرق ناموس طبیعت است. فرق است میان خرق قانون علیت و خرق ناموس طبیعت. معجزه نه آن است که چیزی از غیر راه علت اصلی پدید آمده باشد بلکه آنچه از غیر مسیر و جریان عادی و طبیعی به وجود آمده است، معجزه نام دارد.
به بیان بهتر: معجزه خارج شدن امری است از جریان عادی به نحوی که دخالت ماوراء الطبیعه در آن آشکار باشد. با این بیان در پیدایش معجزه، علتی به جای علت دیگر نمینشیند، بلکه این مطلب که بین علت و معلول یک نوع رابطه حقیقی و تخلفناپذیر برقرار است پذیرفته شده؛ ولی مسئله معجزه بدین گونه توجیه میگردد که: علل واقعی اشیاء برای بشر که میخواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره مجهول است و تنها خداوند آگاه بر علتهای واقعی اشیاء است و بشر بهوسیله تجربه و آزمایش فقط به یک سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسی پیدا میکند و بیجا آن را رابطه علیت میپندارد. روی این حساب معجزه امری است که از غیر مسیر عادی که بشر تنها مسیر پیدایش آن امر پنداشته است؛ پدید آید. این نکته را باز توضیح خواهیم داد.
آیا معجزه ممکن است؟ جواب این سؤال تا حدودی در بخش قبل روشن شد یعنی اینکه معجزه ممکن است، یا محال، بستگی دارد به تعریف معجزه و اینکه ما آن را چگونه توجیه نماییم. اگر بگوییم معجزه یعنی آنچه که بدون علت پدید میآید بدیهی است که محال است. و نیز اگر بگوییم معجزه نقض قانون علیت است یعنی همان که علتی به جای علت حقیقی و واقعی امر بنشیند، باز هم ممکن نیست. اما اگر به معنای سوم گرفتیم یعنی خارج شدن طبیعت از جریان عادی خودش؛ در این صورت معجزه ممکن است نه محال[۱۵]. پس معجزه خرق نوامیس طبیعت است[۱۶].[۱۷]
روابط مفهومی
رابطه با مفهوم کرامت
انجام کار خارقالعاده که همراه یا هماهنگ با دعوی نبوت باشد، "معجزه" نام دارد. اما اگر کار خارقالعاده از بنده صالح خدا سربزند که مدعی نبوت نباشد، "کرامت" نامیده میشود. کرامت لطفی است که خداوند به بندگان شایسته خویش عطا میکند[۱۸]. گواه این امر که بندگان صالح خدا "از غیر پیامبران" نیز میتوانند مبدأ کارهای خارقالعاده شوند، نزول مائده آسمانی برای حضرت مریم و انتقال تخت ملکه سبا در یک لحظه از یمن به فلسطین توسط فردی برجسته از یاران حضرت سلیمان "آصف بن برخیا" است. قرآن کریم درباره مریم میفرماید: ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا﴾ [۱۹]. درباره ماجرای تخت بلقیس نیز میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۲۰].[۲۱]
معجزه، یعنی بیّنه و آیت الهی که برای اثبات مأموریتی الهی صورت میگیرد و مقرون به تحدی است. بنابراین، به شرایط خاصی محدود است؛ اما کرامت امری خارقالعاده است که صرفاً اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست. چنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت امری عادی است و به شرطی مشروط نیست. معجزه زبان خداست که شخصی را تأیید میکند، ولی کرامت چنین زبانی ندارد[۲۲].[۲۳]
در مجموع باید بگوییم کرامت از دو جهت با معجزه متفاوت است: کرامت همراه با ادعای مأموریت الهی نیست؛ کرامت مشروط به شرایط خاص هم نیست. یعنی یک شخص بنا به قدرت روحی، معنوی و نفسانی خود میتواند کارهای خارقالعادهای در سطوح مختلف ارائه کند. بر این اساس: کرامت یک امر خارقالعاده است که صرفاً اثر قوت روح و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمهکامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست. اینچنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت یک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست. معجزه زبان خداست که شخصی را تأیید میکند، ولی کرامت چنین زبانی نیست[۲۴].[۲۵]
رابطه معجزه با خرق عادت
پدیدههایی که در این جهان، پدید میآید غالباً از راه اسباب و عللی است که با آزمایشهای گوناگون، قابل شناخت است مانند اکثریت قریب به اتفاق پدیدههای فیزیکی و شیمیایی و زیستی و روانی. ولی در موارد نادری، پارهای از این پدیدهها به گونۀ دیگری تحقق مییابد و میتوان کلیّه اسباب و علل آنها را به وسیله آزمایشهای حسی شناخت و شواهدی یافت میشود که در پیدایش اینگونه پدیدهها نوع دیگری از عوامل مؤثر است مانند کارهای شگفت انگیزی که مرتاضان، انجام میدهند و متخصصان علوم مختلف، گواهی میدهند این کارها براساس قوانین علوم مادی و تجربی، انجام نمییابد. چنین اموری را "خارقالعاده" مینامند[۲۶]. امور خارقالعاده را میتوان به دو بخش کلی، تقسیم کرد:
- اموری که هر چند اسباب و علل عادی ندارد، اما اسباب غیرعادی آنها کم و بیش در اختیار بشر قرار میگیرد و میتوان با آموزشها و تمرینهای ویژهای به آنها دست یافت، مانند کارهای مرتاضان.
- کارهای خارقالعادهای که تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهی است و اختیار آنها به دست افرادی که ارتباط با خدای متعال ندارند سپرده نمیشود و از اینروی دارای دو ویژگی اساسی است. اولا قابل تعلیم و تعلّم نیست و ثانیاً تحت تأثیر نیروی قویتری قرار نمیگیرد و مغلوب عاملِ دیگری واقع نمیشود. اینگونه خوارق عادت، مخصوص بندگان برگزیده خداست و هرگز در دام گمراهان و هوسبازان نمیافتد، ولی اختصاص به پیامبران ندارد بلکه گاهی سایر اولیاء خدا هم از آنها برخوردار میشوند و از اینروی، به اصطلاح کلامی، همه آنها را "معجزه" نمیخوانند و معمولاً چنین کارهایی که از غیر پیامبران سر می زند بنام "کرامت" موسوم میگردد، چنانکه علمهای غیرعادی الهی هم منحصر به "وحی نبوت" نیست و هنگامی که چنین علمهایی به دیگران داده شود بنام "الهام" و "تحدیث" و مانند آنها نامیده میشود. ضمناً راه بازشناسی این دو نوع از خوارق عادت "الهی و غیر الهی" نیز معلوم شد، یعنی اگر انجام دادن امر خارقالعادهای قابل تعلیم و تعلّم باشد یا فاعل دیگری بتواند جلو ایجاد یا ادامه آن را بگیرد و اثرش را خنثی سازد از قبیل خوارق عادت الهی نخواهد بود. چنانکه تبهکاری و فساد عقاید و اخلاق شخص را میتوان نشانه دیگری بر عدم ارتباط وی با خدای متعال، و شیطانی یا نفسانی بودن کارهایش به حساب آورد[۲۷].
تفاوت معجزه با اعمال ساحران و مرتاضان
معجزه از آن جهت برای مدعی نبوت آیه و بینه به شمار میآید که با سایر امور خارقالعاده در خصوصیات زیر تفاوت دارند:
- آموزش ناپذیری: آورنده معجزه بدون سابقۀ هر نوع آموزش، دست به اعجاز میزند، در حالی که انجام یافتن امور خارقالعادۀ دیگر، نتیجه یک رشته آموزشها و تمرینهاست. خداوند متعال در قرآن کریم درباره موسی بن عمران (ع) میفرماید: پس از سپری کردن دوران جوانی راهی مصر شد. در نیمۀ راه به نبوت و رسالت مبعوث گردید و خطاب آمد: "ای موسی عصا را بیفکن. چون افکند، ناگهان به صورت اژدها درآمد، به گونهای که خود موسی وحشت کرد". همچنین به موسی خطاب شد: "دست خود را از بغل بیرون آر، چون برآورد، نوری از آن درخشش نمود که چشم را خیره میساخت"[۲۸]. وقوع این حوادث به نحوی است که نشان میدهد حضرت موسی (ع) نه تنها در این کارها، آموزشی از قبل ندیده است، بلکه وقوع آنها برای خود وی نیز تازگی داشته است. ولی قرآن کریم درباره ساحران عصر حضرت سلیمان چنین یادآوری میشود: ﴿يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ ... فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾[۲۹]. شیاطین سحر را به مردم میآموختند... و مردم نیز از آن دو ملک، مطالبی میآموختند که به واسطه آن میان زن و شوهر جدایی میانداختند.
- معارضه ناپذیری: معجزه از آنجا که از قدرت نامتناهی الهی سرچشمه میگیرد، معارضه ناپذیر است، در حالی که جادو و سحر و کارهای مرتاضان چون از قدرت محدود بشر سرچشمه میگیرد، قابل معارضه و همآوردی است.
- عدم محدودیت: معجزات پیامبران محدود به یک یا چند نوع خاص نیست و به قدری مختلف و متنوع است که نمیتوان در میان آنها قدر مشترکی یافت. مثلاً انداختن عصا و تبدیل شدن آن به اژدها کجا و دست از گریبان بیرون آوردن و درخشش آن کجا؟ همچنین این دو معجزه کجا و جاری شدن چشمههای آب توسط زدن عصا به سنگ کجا؟[۳۰] همچنین این سه معجزه با زدن عصا به دریا و شکافتن آب دریا کاملاً مختلف و نامشابه است[۳۱] درباره حضرت عیسی (ع) نیز میخوانیم که از گِل پرندهای میساخت، سپس در آن میدمید و به اذن خدا حیات مییافت. افزون بر این عمل، با کشیدن دست بر روی نابینایان و بیماران مبتلا به پیسی آنها را شفا میبخشید. همچنین مردگان را زنده میکرد و از اندوختههای داخل خانهها خبر میداد[۳۲].
- تفاوت در اغراض: اصولاً آورندگان معجزه با کسان دیگری چون ساحران که دست به کارهای خارقالعاده میزنند، هم از نظر هدف و هم از جهت روحیات متمایزند. گروه نخست اهداف والایی را تعقیب میکنند، در حالی که گروه دوم اهداف دنیوی دارند و طبعاً روحیات آنها نیز باهم متفاوت است[۳۳].
قرآن و معجزه
در قرآن کریم، نه کلمه معجزه استعمال شده و نه خرق عادت و این هر دو از اصطلاحات علمای اسلامی است.
کلمه معجزه، در اصطلاح عموم مسلمین رایج و از اصطلاحات متکلمین است؛ شاید در زمان ائمه اطهار(ع) هم به کار رفته باشد؛ ولی "خرق عادت" اینچنین نیست، بلکه تنها اشاعره که معنای معجزه را کاری خارقالعاده میپنداشتند، به کار بردهاند.
قرآن به جای معجزه لفظ دیگری را به کار برده و آن کلمه "آیت" است، یعنی چیزی که نشانه صدق دعوی یک پیامبر باشد. به نظر میرسد اصطلاح آیت از دو کلمه معجزه و خرق عادت رساتر به مقصود است[۳۴].
چهار نظریه درباره معجزه
در باب معجزه مجموعاً چهار نظریه وجود دارد:
الف) عدهای از اساس منکر معجزه و قهراً منکر نبوت هستند.
ب) گروهی معجزه را قبول داشته؛ ولی آن را تأویل نمودهاند که این نیز در واقع انکار است؛ مثل نظریه "سید احمد خان هندی" که از علمای اسلامی است.
این دسته دو دلیل از خود قرآن بر این مطلب میآورند: یکی اینکه میگویند بر اساس برخی آیات قرآن، مردم از پیغمبران همین کارهای خارقالعاده را مطالبه میکردند و پیغمبران هم اظهار میداشتند ما هم بشری هستیم، مانند دیگران و از این خواستهها امتناع میکردند.
بر اساس یک سلسله آیات دیگر، نظام خلقت به عنوان سنن الهی است. از این آیه تصریح میکنند که سنن الهی تغییرناپذیر است: ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا﴾[۳۵]. "لن" برای نفی ابد است. پس، معجزه به معنی خرق عادت و تبدیل و تحویل سنت الهی نیست؛ زیرا سنت الهی هرگز تبدیل و تحویل نمیشود.
ج) این نظریه نقطه مقابل نظریه دوم است، یعنی اساساً میان معجزه و غیر معجزه کوچکترین تفاوتی وجود ندارد. ریشه این نظریه از علمای اشعری است. آنها میگویند: معجزه یک پیغمبر که از طرف خداوند به وسیله آن پیغمبر نمود مییابد، کار پیغمبر نیست، بلکه کار خداست و هرچه در عالم وجود دارد، معجزه و آیت خداست؛ ولی معجزههای پیغمبران که به صورت استثنایی صورت میگیرند، آیتی از طرف خداوند برای صدق نبوت پیغمبران میباشند.
اساساً معجزه رمز و رازی ندارد، بلکه خواست خداوند است. معجزات انبیا جریانهایی است برخلاف قوانین طبیعی که بشر وجود آنها را کشف نکرده است؛ برخلاف قوانین عقلی که عقل بشر ضرورت آنها و محال بودن خلاف آنها را کشف کرده است.
اگر بگوییم: قوانین طبیعی اگر ضروری نیست، چرا وجود دارد، میگویند: مشیت خداوند است. خدا که اینگونه قوانین را وضع کرده است، اراده میکند که قانون خود را عوض کند و آن را عوض میکند. آقای محمد تقی شریعتی در مقدمه "تفسیر نوین" و در کتاب "محمد خاتم پیامبران"، از کسانی هستند که این طرز فکر را قبول کردهاند.
د) این نظریه در عین اینکه جنبه آیت بودن و خارج از مرز بشر بودن معجزه را قبول میکند، آن را با قوانینی که در جهان به عنوان قوانین قطعی و ضروری حاکم است؛ منافات نمیبیند.
خلاصه اینکه هیچ معجزهای خارج از قانون واقعی طبیعت نیست؛ ولی توسل به آن قانون و کشف و استفاده کردن از آن قانون و تسلط بر آن به قدرتی غیبی و ماوراء الطبیعی مقرون است.
معجزه آن است که معجزهکننده، در واقع با روح کلی عالم، اتصالی پیدا میکند و از راه اتصال با روح کلی عالم، در قوانین این عالم تصرف میکند و تصرفش هم به معنای این نیست که قانون را نقض کند، بلکه بدان معناست که قانون را در اختیار میگیرد. وقتی قانون را در اختیار گرفت، جریانی که به وقوع میپیوندد (معجزه) بر خلاف جریان عادی است؛ اما برخلاف خود قانون نیست[۳۶].
شرایط معجزه
برخی از شرایط معجزه عبارتاند از:
- عملی است غیر عادی و بر خلاف جریان طبیعی عالَم و خارج از توان انسانهای عادی.
- معجزه را نمیتوان به دیگران آموخت یا مغلوب عوامل دیگر ساخت.
- آورنده معجزه باید دیگران را به مقابله دعوت کند "تحدی" و در این میدان مغلوب دیگران نشود.
- همراه با ادعای نبوت باشد[۳۷].
- معجزه با امر خواسته شده از مدعی نبوت مطابقت دارد[۳۸].[۳۹]
اگر کسی به راستی توانست امور خارقالعاده را انجام دهد و همگان در برابر او عاجز شوند، یقین پیدا میشود که او پشتوانهای الهی دارد و از طرف خداست.
خصوصیات معجزه
- اعجاز تنها راه اطمینانآور برای شناخت پیامبران است که انحصاری در برخی انبیا و یا گروهی از مردم ندارد؛ این مطلب از قرآن کریم نیز استفاده میشود.
- قرآن معجزه را از آن جهت که نشانه ارتباط وحیانی پیامبران با خداست، "آیه" یا "برهان" میخواند[۴۰]. و این واژهها در قرآن، در معانی دیگری نیز به کار رفتهاند[۴۱].
- تحقق معجزه، محال ذاتی نیست، چون فرض آن مستلزم تناقض نیست، همچنین با توجه به قدرت مطلق خداوند و توانایی انسان، محال وقوعی نیز شمرده نمیشود و نمیتوان گفت که معلولی بدون علت است.
- وقوع معجزه منافاتی با ثبات سنتهای الهی که در قرآن به آنها اشاره شده است، ندارد، زیرا اولاً معجزه نیز معلولی دارای علت است و ثانیاً سنت مذکور، مربوط به امور انسانی است و ربطی به امور طبیعی ندارد.
- حقیقت اعجاز با برهان نظم تعارضی ندارد زیرا معجزه مصداقی از نظم ناشناخته است که توسط پیامبران شناخته میشوند.
- دلالت معجزه بر نبوت آورنده آن، در صورتی که آن شخص ادعای نبوت و طلب همآوردی کند، برهانی است، زیرا در چنین شرایطی اگر وی دروغگو باشد و خداوند رسوایش نکند، مردم گمراه خواهند شد[۴۲].
- وقوع معجزه بعد از اتمام حجت، از باب تفضل و تابع مصالحی است که فقط خداوند میداند[۴۳].
- با توجه به آیات قرآن مانند: ﴿إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ﴾ و آیاتی مثل ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ میتوان علت معجزات پیامبران را از یک جهت نفس نبوی و از جهت دیگر حقتعالی دانست.
ویژگیهای معجزه
- معجزه (خارقالعاده) نباید از محالات و اموری باشد که برخلاف نظام طبیعت است (که عقلاً خداوند آن را نمیآورد) زیرا اگر چیزی عقلاً از محالات باشد که قدرت آوردن آن بر بندگان محال است، دیگر تحدی کردن معنا ندارد[۴۴]؛
- معجزه باید متناسب با عصر و از جنس اموری باشد که مردمِ مخاطب آن پیامبر توجه به سندیت آن بر نبوت پیدا کنند و اگر مورد التفات آنان نباشد، معجزه و حجت بر نبوت نخواهد بود و جلب توجه نمیکند و مخاطبان برجستگی و انحصاری بودن آن را نمیفهمند[۴۵]؛
- معجزه باید به گونهای باشد که دیگران قدرت بر آوردن مثل آن نداشته باشند؛
- معجزه متناسب با دعوت دائمی او باشد، به این معنا که از زمانی که مثلاً موسی عصا را اژدها کرد، تا امروز، کسی نتواند چنین عملی انجام دهد، هرچند طرح و ارائه سند برای نبوت، در هر زمانی مناسب آن مردم و فهم و نیاز و شرایط فکری و فرهنگی است؛
- آورندۀ معجزه، خود، توجه به کارش داشته باشد. نبی باید بداند این عمل معجزه چیست و برای چه از ناحیه خداوند به او واگذار شده است؛
- در آوردن معجزه، تحدی و مبارزهطلبی کند. یعنی برای آنکه عمل معجزه ثابت شود و معلوم شود که کار بشری نیست و مردم دیگر نمیتوانند مانند آن را بیاورند، تحدی کند، یعنی بگوید اگر میتوانید مانندش را بیاورید؛
- درباره معجزاتی که محسوس و ملموس نیستند و با عقل انسان سر و کار دارد، باید استدلالپذیر و برهانی باشند؛
- مردم ملتفت و متوجه شگفتی معجزه باشند. یعنی واقعاً در همان زمان پیامبر معلوم شود که این نشانه و دلیل فوقالعاده و خارقالعاده بینظیر و انحصاری است[۴۶].
- معجزه با دیگر امور غریبه مانند سحر، کهانت، هیپنوتیزم، ماینهتیزم، تنجیم، اعمال مرتاضان و صاحبان علوم غریبه و اختراعات نوابغ علمی متفاوت است. یکی از تفاوتها، هدف پیامبران (ع) در ظهور معجزه است[۴۷].
امکان عقلی و علمی معجزه
آیا معجزه با احکام عقلی و بدیهی تعارض ندارد؟ معجزه کار خارق عادت است و با احکام بدیهی و عقلی تعارضی ندارند. معجزه کاری خلاف علم و عقل نیست. برای نشان دادن این واقعیت میتوان برخی معجزات انجام شده توسط پیامبران الهی را مورد بررسی قرار داد. همه شنیدهاند از معجزات حضرت مسیح (ع) زنده کردن مردگان و درمان بیماران غیرقابل علاج بوده است، آیا هیچ دلیل علمی و عقلی وجود دارد که انسان بعد از آنکه دستگاههای بدنش از کار افتاد و خاموش شد نتواند مجدداً به زندگی بازگردد؟ و آیا هیچ دلیلی علمی و عقلی وجود دارد بیماری سرطان که انسان از درمانش عاجز است، درمان نداشته باشد؟ بدون شک انسانها با نیرویی که در اختیار دارند، هرچند تمام پزشکان جهان دست به دست هم دهند و تجربه و معلومات خود را به یاری طلبند، قادر به زنده کردن مردگان و یا درمان پارهای از بیماریها نیستند. ولی چه مانعی دارد انسانی با یک نیروی الهی و با آگاهی خاصی که از دریای بیکران علم خدا دریافته است، بتواند روح را به کالبد مردهای بازگرداند و بیمار لاعلاجی را شفا بخشد؟ درست است علم بشری خود را ناتوان از این عمل میداند، اما هرگز نمیگوید ممکن نیست و نامعقول است. حال به این مثال توجه کنید: سفر به کره ماه بدون استفاده از سفینه فضایی برای هیچ انسانی ممکن نیست، اما درعین حال چه مانعی دارد نیرویی برتر از نیروی انسان و مَرکب مرموزی فراتر از ابزارهایی که بشر اختراع کرده است، در اختیار کسی قرار گیرد و بدون استفاده از سفینه فضایی به کره ماه یا کرات بالاتر برود؟ البته معجزات را نباید با خرافات آمیخت، همیشه افراط و تفریطها منشأ تباهی و تیرگی چهره حقیقت بوده است. در مورد معجزه نیز همین امر صادق است. در حالی که بعضی از روشنفکرنماها آشکار یا پنهان به نفی هرگونه معجزه میپردازند، گروهی دیگر، چهره علمی معجزات را با افسانههای ساختگی و اوهام بیاساس میپوشانند.
اعجاز و قانون علیت
برخی متکلمان شیعه معتقدند صاحب معجزه با شناخت و تسلط بر آن دسته از علل طبیعی که برای دیگران ناشناختهاند، دست به اعجاز میزند. بدین سان، اعجاز پیرو قوانین طبیعی و علی است و میان معجزه و قانون علیت، ناسازگاری نیست[۴۸].
برخی دیگر از متکلمان قائلند صاحب معجزه با ولایت تکوینی دست به تسخیر و تصرف در علل طبیعی میزند و به فعل و انفعالات مادی شتاب میبخشد و زمانی را که معلول به آن نیازمند است، به حداقل میرساند. این گونه اعجاز از نظر عقل ممکن است؛ مانند تحولاتی که دانشمندان علوم تجربی در محصولات کشاورزی رقم زدهاند[۴۹]. فهم عمومی از معنای معجزه، نقض و خرق طبیعت است با این بیان که خداوند حکیم برای تدبیر عالم طبیعت، قوانین و علل تکوینی برنهاده است و وقوع رویدادهای جهان، تنها عادت و توالی محض نیست؛ بلکه به علل پیشینی مستند است که با تحقق آنها، وجود رویدادهای پسین ضرورت مییابد. بنابراین دیدگاه، معجزه، قوانین طبیعی را نقض نمیکند و اتقان و اعتبار اصل علیت همچنان باقی است؛ زیرا هر چند معجزه خارق قانون طبیعت است و قوانین طبیعی را کنار مینهد، اما قوانین فراطبیعی را بر جایشان مینشاند[۵۰][۵۱].
آیا اعجار منافاتی با قانون علیت ندارد؟ چرا که بر اساس قانون کلی علیت هر چیزی باید علتی داشته باشد؟ در پاسخ گفته شده است:
معجزات از یک علتی پدید آمدهاند، لکن نه علت مادیِ عادی که برای همگان آشکار است. معجزات از طریق علل عادی پدید نمیآیند، اما این به معنای بدون علت بودن نیست، زیرا این امکان هست که معجزه از طرق عللی صورت پذیرد که برای ما ناشناخته است، به این ترتیب قانون علیت را که یک قانون عقلی و استثناناپذیر است، نقض نمیکند[۵۲].
اینکه ناگهان به هیچ علتی معجزه رخ دهد نه فقط خلاف اصل بدیهی عقل است که با فرهنگ خود قرآن منافات دارد. زیرا اگر بناست معجزه بدون علت باشد، چرا کل عالم ممکنات بدون علت موجود نشده باشد، که دیگر نیاز به خدا هم نباشد.
به اعتقاد اشاعره، علت تحقق معجزه، اراده خداوند است و همان جا که آتش گرمی میبخشد، خواست خداوند علت است و اگر سرد میکند باز به اراده اوست. تفاوت تنها در این است که اولی فراوان تکرار شده.
اما به باور حکیمان در جهان طبیعت، نظام ضروری اسباب و مسببات حاکم است، گرما بخشیدن آتش یک ضرورت است. بر این اساس در تبیین چگونگی معجزه دو نظر وجود دارد.
اشکال: اولاً جای این سؤال هست که آیا تحصیل چنین علمی از راه معمولِ تعلم از دیگران صورت گرفته؟ چرا دانشمندان هر عصری در چنین کاری پیشگام نبودهاند؟ ثانیاً اگر عالم شدن از راه غیرطبیعی ممکن بوده چرا تبدیل عصا به اژدها از راه غیرطبیعی ممکن نباشد؟
جواب: پیامبر با استمداد از غیب، قدرتی شگرف پیدا میکند که این دخل و تصرف در روند طبیعی امور، در چارچوب قواعد خاصی صورت میگیرد و به معنای باطل کردن اسباب طبیعی نیست. به عبارت دیگر، معجزه با نقض قانون طبیعی صورت نمیگیرد، بلکه چگونگی استفاده از قانون طبیعی و اعمال یک نیروی غیرطبیعی بر آن است. اعمال مرتاضان برخلاف معجزه اولاً برای دیگران نیز قابل تحصیل است و ثانیاً همواره مغلوب قدرت غیبی است[۵۳].
فاعل معجزه کیست؟
آیا معجزه فعل خدا است یا پیامبر؟ این بحث از قدیم میان علمای اسلام مطرح بوده که آیا معجزه فعل مستقیم خداست، یا فعل پیغمبر و به اذن خدا؟
در اینکه آیا معجزه فعل مستقیم خداوند است یا فعل پیامبران (ع) به اذن الهی است، میان متکلمان مسلمان دو دیدگاه مطرح است: بنابر دیدگاه نخست، معجزه کار مستقیم خداوند است؛ مثلًا حضرت موسی (ع) تنها عصای خویش را بر زمین افکند و خداوند بود که آن را به اژدها مبدل ساخت و بر این حقیقت گواه است آنکه چون عصا به اژدها مبدل گشت، موسی (ع) ترسید و گریخت و خداوند بدو فرمود: "ای موسی! مهراس که بیگمان پیامبران من نمیهراسند"[۵۴].
دسته دوم میگویند: معجزه کار پیغمبران است؛ هم قرآن بر این نکته دلالت دارد و هم اعتبارات عقلی آن را ایجاب میکند. آنها به آیات قرآن استناد میکنند و میگویند قرآن هرچند خودش معجزات را به شخص پیغمبر نسبت میدهد؛ همواره بر این نکته تکیه میکند که معجزه با اذن الهی صورت میپذیرد؛ ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۵۵]. قرآن، معجزات را به پیامبران (ع) نسبت داده است؛ اما بروز آنها را به "اذن الله" میداند و این تعبیر تصریح دارد که معجزه به اذن خداوند از آنِ پیامبران است[۵۶].
نفس پیامبر و مقامات روحی او در ایجاد معجزه تأثیر میگذارد، اما این تأثیر در حوزه مشیت و اذن خاص خداوند قرار دارد. در آیه ۱۱۱۰ سوره مائده: ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ﴾، معجزاتی مانند دمیدن نفخه حیاتبخش در پرندگان ساخته شده از گل و... به عیسی (ع) نسبت داده شد اما برای آنکه گمان استدلال او در این امور پیش نیاید، فرمود: ﴿بِإِذْنِي﴾[۵۷].
ضرورت معجزه
آیا ضروری است مدعی نبوت دارای معجزه باشد؟ روش عقلا این است، وقتی شخصی ادعا میکند از جانب مقامی مأمور به کاری شده است از او نشانهای میخواهند. استحکام و قوتِ دلیل و شاهد باید متناسب با فرستنده پیام باشد. ادعای پیامآوری از جانب خداوند عالم، آن هم در مسئله مهم سعادت ابدی انسان، از این قاعده مستثنا نیست. تا نشانهای نباشد، حجت بر مردم تمام نمیشود، پس بر خداوند لازم است تا نقض غرض نفرماید[۵۸].
معجزه و اثبات نبوت
یکی از راههای اثبات حقّ، ظهور معجزه بهدست پیامبران بوده است که نوع مردم، نبوّت پیامبران را از این طریق میشناختند. همه پیامبران در اینکه از طریق اعجاز رسالت خود را اثبات میکردند، مشترک بودند؛ امّا معجزه هر پیغمبری متناسب با موقعیت و علوم رایج زمان خود بوده در زمان حضرت موسی(ع) سحر رواج داشت[۵۹]؛ بدین سبب معجزه اصلی او عصا و ید بیضا بود: ﴿اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ﴾ [۶۰]؛ ﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ﴾ [۶۱] در پی ارائه این معجزه از سوی حضرت موسی(ع)[۶۲]، ساحران به موسی ایمان آوردند: ﴿ قَالُواْ آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴾ [۶۳]. در زمان حضرت عیسی علم پزشکی[۶۴] رونق داشت؛ بر این اساس، معجزه حضرت شفا دادن امراض صعبالعلاج و بینا کردن کور مادرزاد و زنده کردن مردگان بود: ﴿ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ﴾ [۶۵] و نیز آیه ۱۱۰ سوره مائده قریب به این مضمون است. در زمان پیامبر اکرم(ص) در جزیره العرب مسأله فصاحت و بلاغت رونق بیشتری داشت؛ بدینسبب معجزه اصلی و جاوید پیامبر اکرم(ص) قرآن کریم است که در فصاحت و بلاغت در تمام زمانها سرآمد است[۶۶]. معجزات برخی پیامبران نیز دلیل خاصّی داشته است؛ مانند معجزه پدیدارشدن ناقه از دل کوه بهوسیله حضرت صالح که درپی درخواست قوم وی صورت پذیرفته است[۶۷] ﴿ وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ ﴾ [۶۸].[۶۹]
چگونگی دلالت معجزه بر صدق مدعیان پیامبری
معجزات پیامبران، نشانه صدق ادّعای ایشان است. از اینروی، زمانی امر خارقالعادهای "معجزه" نامیده میشود که علاوه بر استناد به اذن خاص الهی، به عنوان دلیلی بر پیامبری پیامبران پدید آید و با اندکی تعمیم در مفهوم آن، شامل امور خارقالعادهای نیز میشود که به عنوان دلیل بر صدق ادّعای امامت، انجام یابد. بدین ترتیب، اصطلاح "کرامت" اختصاص مییابد به سایر خارقالعادههای الهی که از اولیاء خدا صادر میشود در برابر خوارق عادتی که مستند به نیروهای نفسانی و شیطانی است مانند سحر و کهانت و اعمال مرتاضان. اینگونه اعمال، هم قابل تعلیم و تعلّم است و هم بهوسیله نیروی قویتری مغلوب میگردد و معمولاً الهی نبودنِ آنها را میتوان از راه فساد عقاید و اخلاقِ صاحبانشان نیز شناخت[۷۰]. نکتهای که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که آنچه را معجزات انبیاء(ع) مستقیماً اثبات میکند صدق ایشان در ادعای نبوت است و اما صحّت محتوای رسالت و لزوم اطاعت از فرمانهایی که ابلاغ میکنند مع الواسطه و بهطور غیرمستقیم، ثابت میشود. و به دیگر سخن: نبوت انبیا(ع) با دلیل عقلی، و اعتبار محتوای پیامهایشان با دلیل تعبّدی، اثبات میگردد[۷۱].
سؤال: آیا نمیتوان فردی دروغگو را تصور کرد که از آوردن معجزه نیز برخوردار باشد؟
پاسخ: با توجه به حکمت الهی، نمیتوان وضعیتی را فرض کرد که خدای متعال شخصی دروغگو را بر انجام کارهای خارقالعاده قادر سازد به طوری که کسی نتواند مثل آن را بیاورد[۷۲].
- مقدمه اول: خداوند حکیم است و نقض غرض نمیکند و غرض، هدایت بشر است.
- مقدمه دوم: تواناسازی دروغگویان بر معجزه، نقض غرض است.
- نتیجه: خداوند دروغگویان را قادر بر معجزه نمیکند[۷۳].
در زمان ما نیز معجزه در پیش چشم خود داریم که اگر دل خود را پیراسته کنیم و با چشم عقل در آن قرآن بنگریم، تصدیق خواهیم کرد صاحب معجزه محمدی را[۷۴].
تناسب معجزه با شرایط زمان
شبههای مطرح شده است که چرا معجزات پیامبران با اینکه هدف آنها یکی است با همدیگر متفاوت است؟ در پاسخ گفته شده است:
بررسی معجزات پیامبران الهی نشان میدهد، معجزات اصلی پیامبران هرکدام متناسب با شرایط علمی و فنی زمان خودشان بوده است. مثلاً معجزات حضرت موسی (ع) در زمینه سحر و جادوست و معجزات حضرت عیسی (ع) در زمینه علوم پزشکی است و معجزه جاودان پیامبر اسلام (ص)، یعنی قرآن کریم، در حوزه ادبیات و هنر است. راز تفاوت این معجزات را امام هادی (ع) در پاسخ به پرسشی در همین زمینه، چنین بیان فرمودهاند: «خداوند آنگاه حضرت موسی (ع) را مبعوث فرمود که روش رایج و غالب در عصر او سحر و جادو بود، لذا حضرت موسی (ع) از جانب خداوند آیهای را ارائه فرمود که انجام نظیر آن در توانایی ایشان نبود، و با این آیه سحر آنها را باطل نمود و حجت را بر آنها تمام کرد. خداوند حضرت عیسی (ع) را زمانی مبعوث فرمود که بیماریهای مُزمن و فلج شایع بود و مردم به طبابت نیاز داشتند، لذا حضرت عیسی (ع) از جانب خداوند آیهای را ارائه فرمود که نظیرش نزد ایشان نبود، آیهای که با آن به اذن الهی مردگان را زنده میکرد، و کور مادرزاد و پیسی را شفا میداد، و با آن حجت را بر آنها تمام میکرد. خداوند حضرت محمد (ص) را زمانی مبعوث فرمود که فن جاری در میان مردم آن زمان، خطابه و سخنوری بود، لذا حضرت از جانب خداوند مواعظ و حکمتهایی آورد که گفتار ایشان را باطل نماید، و حجت را بر ایشان تمام کند[۷۵].
با دقت در این سخنان، دو نکته به دست میآید: یکی اینکه میان آیات و بینات ارائه شده و فنون و علوم جاری میان مردم هر عصر معمولاً نوعی ارتباط و هماهنگی وجود داشته است و دیگر اینکه هدف از ارائه بینه و معجزه، اتمام حجت بر مردم بوده است تا بدانند پیامبری از جانب خداوند آمده است و به دنبال آن، به فرامین الهی عمل نموده و پیرو مکتب انبیا شوند. ازاینرو تناسب میان معجزه و شرایط زندگی عادی انسانها میتواند در پذیرش و همراهی ذهنی و قلبی مردم مؤثر باشد.
پاسخ به دو شبهه
اعجاز و تواتر
سؤال: کسانی که شاهد عینی وقوع معجزه نیستند، چگونه میتوانند به حقانیت آورنده آن اطمینان یابند؟
جواب: وقوع معجزه برای حاضران از طریق مشاهده حسی و برای غائبان، از طریق تواتر ثابت میگردد[۷۶].
عدم ادعای معجزه و انکار وقوع آن
برخی از مخالفان برای خدشه در معجزه که برای اثبات نبوت یک راهکار است، گفته اند: "اصلاً پیامبران مدعی آوردن معجزهای نبودهاند" و به این آیه استشهاد کردهاند: ﴿قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً﴾ که ادعای آوردن معجزه وجود ندارد.
در پاسخ گفته شده است:
- نگاه اولیه به منابع تاریخی نشان میدهد اکثریت پیامبران برای اثبات نبوت معجزاتی آوردهاند.
- پیامبران حتی در آوردن معجزات هم همیشه مطیع فرمان خداوند بودند نه اینکه با درخواست مخالفان، معجزه کنند؛ پس اگر آیهای بر عدم صدور معجزه دلالت میکند. به این معنی است که پیامبران بدون عنایت الهی بر انجام معجزات قادر نیستند[۷۷].
اعجاز قرآن
قرآن کریم سند جاودانه درستیِ ادعای پیامبری پیامبر مکرم اسلام است. این کتاب آسمانی برتر از سایر معجزات انبیاء است؛ زیرا از یک طرف با روح و اندیشه ایشان سر و کار دارد و از طرف دیگر، جاودانه و همیشگی است. علاوه بر این، از ابتدای نزول تاکنون همه را دعوت به مبارزه و هماوردی و به اصطلاح "تحدی" کرده است و تا عصر حاضر همه از آوردن نمونهای از آن عاجز ماندهاند. این دعوت به مبارزه، در چند مورد صریحاً در قرآن آمده است از جمله: ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ﴾[۷۸][۷۹].
اثبات معجزه
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۱۵۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۵-۱۷۶.
- ↑ مفردات، ص۵۴۷؛ لسان العرب، ج۹، ص۵۸، «عجز»؛ مقائیس اللغة، ۴/ ۲۳۲.
- ↑ و شما به ستوه آورندهی خداوند نیستید؛ سوره انعام، آیه:۱۳۴.
- ↑ دشتی، سید محمود و عزیزی، غلام علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۵۵۸ – ۵۶۴؛ مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص ۱۸۱؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۴؛ فرهنگ شیعه، ص۴۱۶؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۶.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص ۱۸۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵ ص ۴۲۷
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵ ص ۴۲۷
- ↑ اسراء، آیات ۹۷-۹۳
- ↑ نصیری، علی، قرآنشناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۴۸؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۷.
- ↑ این مطلب؛ در کنار «عدل الهی» مشروحاً بحث شده که این گمان باطلی است کسی که خیال کند: اینکه ما کارها را از طریق سیب و مسبب و علت و معلول انجام میدهیم به خاطر عجز ماست و چون خدا قادر مطلق است دیگر علت و معلول برای او مطرح نیست!! خیر، در جای خود به اثبات رسیده و نزد حکما مسلما است که قدوسیت و کمال ذات الهی اقتضا میکند که کارها در نظام علت و معلول انجام گیرد و به عبارت واضحتر نظام علت و معلول یعنی نظام فعل خدا و نظام کار خدا. در قرآن مجید آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارد که همواره خدای بزرگ از طریق اسباب، أوامر خویش را به اجرا در میآورد، چه اسباب طبیعی مانند نزول باران و روییدن گیاهان و امثال آنها و چه اسباب غیر طبیعی و ماوراء محسوس مانند ملائکه وجود غیر مرئی حق متعال.
- ↑ در اینکه رابطه بین علت و معلول چگونه رابطهای است و چرا نمیشود از یک علت بیش از یک معلول پدید آید و با یک شیء معلول در علت بوده باشد؟ در پاورقیهای جلد سوم اصول فلسفه مشروحاً بحث شده و خوانندگان محترم میتوانند به کتاب مزبور مراجعه فرمایند.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۱-۲، صو ۲۰۷-۲۱۱.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۲۱۴ و ۲۱۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۴.
- ↑ راهنماشناسی، ۲۱۱.
- ↑ «هر وقت که زکریا وارد محراب او میشد پیش او خوردنی مییافت»؛ سوره آل عمران، آیه۳۷.
- ↑ «آن کس که نزد او دانشی از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو میآورم»؛ سوره نمل، آیه۴۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۷-۴۱۸.
- ↑ مطهری، نبوت، ص۱۴۳ - ۱۰۰؛ همو، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۳، ص۷۰؛ همو، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۲۱۱ - ۲۰۴؛ همو، ولاءها و ولایتها، ص۸۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۰.
- ↑ مطهری مرتضی، نبوت، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۵۶۲.
- ↑ نصیری، علی، قرآنشناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۴۸.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید
- ↑ سوره قصص؛ آیه: ۳۱ و ۳۲.
- ↑ سوره بقره؛ آیه: ۱۰۲.
- ↑ سوره بقره؛ آیه: ۶۰.
- ↑ سوره شعراء؛ آیه: ۶۳.
- ↑ سوره آل عمران؛ آیه: ۴۲.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۶.
- ↑ «هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت» سوره فاطر، آیه ۴۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، درس چهارم.
- ↑ کشف المراد، ۳۵۱؛ البیان فی تفسیر القرآن، ۳۳؛ نبوت، ۱۰۳؛ الالهیات، ۲/ ۶۷- ۶۴؛ قرآن و آخرین پیامبر، ۳۲.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۶.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ص ۱۸۱.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۶.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ص ۲۰۱ و ۲۰۲.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ص ۲۲۴.
- ↑ باقلانی، اعجاز القرآن ۲۸۸.
- ↑ کافی، ج۱، ص۱۴.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۵۸-۷۶۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۷.
- ↑ المیزان، ۱/ ۸۲.
- ↑ مدخل التفسیر، ۲۵؛ تفسیر نمونه، ۱۳/ ۱۸۲؛ براهین اثبات خدا، ۲۵۴.
- ↑ آشنایی با قرآن، ۲/ ۲۰۹؛ الالهیات، ۳/ ۷۶؛ معجزه در قلمرو عقل و دین، ۱۳۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۸.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۲ و ۴۳.
- ↑ معارف اسلامی، ج ۲، ص ۵۰-۵۳.
- ↑ ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ ﴾؛ سوره نمل، آیه ۱۰؛ تفسیر نمونه، ۱۶/ ۳۱۶ و ۱۰/ ۲۹۳.
- ↑ «هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیهای آورد» سوره غافر، آیه ۷۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، نبوت، ص۱۳۸.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۳ و ۴۴؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۱۷-۴۱۸؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۹.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۲۴.
- ↑ روحالمعانی، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بیآسیب بیرون آید؛ سوره قصص، آیه: ۳۲.
- ↑ و (ما) به موسی وحی کردیم که چوبدستت را بیفکن! که ناگهان، (اژدهایی شد و) هرچه ساخته بودند فرو میبلعید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۷.
- ↑ تفسیر مراغی، مج۳، ج۹، ص۳۱.
- ↑ گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۲۱.
- ↑ روحالمعانی، ج۳، ص۲۶۹؛ مجمعالبیان، ج۲ ص۷۵۳.
- ↑ و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (میفرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانهای از پروردگارتان آوردهام؛ من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانهای برای شماست اگر مؤمن باشید؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
- ↑ روحالمعانی، مج، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۱۳.
- ↑ و ای قوم من! این شتر خداوند است؛ که برای شما نشانهای است؛ او را وانهید تا در زمین خدا بچرد و آزاری به وی نرسانید که عذابی نزدیک، شما را فرا گیرد؛ سوره هود، آیه ۶۴.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید
- ↑ انسانشناسی، ص ۱۲۵.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۴ و ۴۵.
- ↑ معارف اسلامی، ج ۲، ص ۵۳ و ۵۴.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۴.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۵ و ۴۶.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۶۱-۲۶۳.
- ↑ بگو اگر تمام جهانیان اجتماع کنند که مانند قرآن بیاورند نمیتوانند اگرچه با یکدیگر نهایت همکاری و همفکری را داشته باشند؛ سوره اسراء، آیه:۸۸.
- ↑ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۱۱ - ۲۲۰.