آسیبشناسی مهدویت
معارف مهدویت مانند هر مجموعه فرهنگی دارای آفتهایی است که باید آنها و شیوه مقابله با آنها را شناخت. برخی از آسیبها عبارتاند از: تطبقگرایی؛ استعجال ظهور؛ تعیین زمان ظهور؛ طرح مباحث غیرضروری در فرهنگ مهدوی؛ ادعای نیابت توسط برخی کوتهفکران مانند: ابومحمد حسن شریعی؛ "ابو طاهر محمد بن علی بن هلال"؛ ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی؛ علی محمّد شیرازی.
مقدمه
برای معارف مهدویت نیز مانند هر فرهنگ و مجموعه معرفتی، ممکن است آفتهایی روی دهد که مانع رشد و بالندگی آن فرهنگ باشد. آموزههای مهدوی نیز گاهی به آفتهایی گرفتار میشود که حرکت معتقدان آن را کنُد میکند. بحث انحرافات در مهدویت عهدهدار شناختن آن آفتها و شیوه مقابله با آنهاست.
انواع انحراف
انحرافات که در زمینه مهدویت اتفاق افتاده است، از تنوع فراوانی برخوردار است که شاید بتوان آنها را در دستهبندی زیر قرار داد:
- کج فهمی: یعنی فهم غلط از مباحث مهدوی مانند مهر و قهر، انتظار، شیوه ظلم؛
- کج رفتاری: یعنی رفتارهای نامناسب در برخورد با معارف مهدوی مانند تطبیقگرایی، ملاقاتگرایی، خرافات؛
- مدعیان: کسانی که به نحوی در مورد آموزههای مهدوی ادعاهایی کردهاند.
انحرافات و کجفهمی
از آسیبهای مهم در فرهنگ مهدویت، تفسیرها و برداشتهای نادرست از موضوعات این فرهنگ اسلامی است. تحلیل نادرست و ناقص از روایات به دریافت غیر صحیح میانجامد که چند نمونه از آن را بیان میکنیم.
- برداشت غلط از مفهوم انتظار سبب شده است که بعضی گمان کنند که چون اصلاح جهان از فسادها بهدست امام عصر(ع) خواهد بود، پس ما در برابر تباهیها و ناهنجاریها هیچ وظیفهای نداریم و بلکه ممکن است گفته شود که برای نزدیک شدن ظهور امام مهدی(ع) باید برای ترویج بدیها و زشتیها در جامعه اقدام کنیم. این اندیشه نادرست در مقابل دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع) است که امر به معروف و نهی از منکر را از وظایف حتمی هر مسلمان میداند.[۱]
- یکی دیگر از برداشتهای غلط در فرهنگ مهدویت، نشان دادن چهره خشونتآمیز از امام مهدی(ع) است. بر خلاف تصوّر بعضی افراد که میاندیشند امام مهدی(ع) با شمشیر عدالت، دریایی از خون به راه میاندازد و بسیاری را از دم تیغ عبور میدهد، امام عصر(ع) مظهر رأفت و رحمت پروردگار است و مانند پیامبر بزرگوار اسلام(ص) ابتدا همگان را با بیان روشن و دلایل آشکار به اسلام و قرآن میخواند و بیشتر مردم، دعوت آن حضرت را پاسخ میدهند و به او میپیوندند. بنابراین امام زمان(ع) تنها با مخالفان سرسخت که آگاهانه از پذیرفتن حق سرباز میزنند و جز زبان شمشیر نمیفهمند با سلاح برخورد میکند.
- بعضی افراد از ظاهر برخی از روایات، اینگونه برداشت کردهاند که هر قیامی قبل از قیام امام مهدی(ع) محکوم و مردود است؛ بنابراین در برابر قیام و انقلاب شکوهمند اسلامی ایران که قیامی بر ضدّ طاغوت و استکبار و در جهت برقراری احکام الهی بوده است، موضع نادرستی گرفتهاند.
در پاسخ باید گفت که اجرای بسیاری از احکام اسلامی مانند اقامه حدود و قصاص و نیز جهاد با دشمنان و مبارزه فراگیر با فساد جز با تشکیل حکومت اسلامی ممکن نیست؛ بنابراین تلاش برای برقراری نظام اسلامی، کاری پسندیده و مورد قبول است و نهی از قیام در بعضی از روایات به معنای شرکت در قیامهای باطل است که انگیزه الهی ندارد یا قیامهایی که بدون توجه به شرایط و زمینههای لازم انجام میگیرد و یا حرکتهایی که به عنوان قیام مهدوی شروع میگردد؛ نه اینکه هر انقلاب و حرکتی که در مسیر اصلاح جامعه است، مردود شمرده شود[۲].
انحرافات و کجرفتاری
نوع دیگر انحرافات، رفتارهای ناصوابی است که توسط برخی افراد انجام میشود.
- تطبقگرایی: در روایات، نشانههایی برای ظهور امام مهدی(ع) بیان شده است؛ امّا کیفیت دقیق و خصوصیات آنها روشن نیست و این بستری برای تحلیلها و تفسیرهای شخصی و احتمالی شده است. هر از چند گاهی، بعضی در پی تطبیق علائم ظهور بر پدیدههای موجود برمیآیند و بدین وسیله از نزدیکی ظهور خبر میدهند. این جریان نیز از آسیبهایی است که گاهی به یأس و ناامیدی از ظهور میانجامد؛ برای مثال وقتی شخصیت سفیانی به فردی خاصّ که در فلان منطقه است تفسیر شود و درباره دجّال، تحلیلهای بیدلیل مطرح گردد و به دنبال آن، بشارت ظهور در زمانی بسیار نزدیک، به همگان داده شود، امّا بعد از طی شدن سالیانی، امام(ع) ظهور نکند، عدّهای به انحراف و اشتباه گرفتار میشوند و در اعتقادات صحیح خود دچار تزلزل و تردید میگردند.
- استعجال ظهور: استعجال یعنی عجله کردن و خواستن چیزی قبل از رسیدن وقت آن و تحقّق زمینههای لازم برای آن است. انسانهای عجول به سبب ضعف نفس و کم ظرفیت بودن، متانت و سکون و آرامش خود را از دست میدهند و بدون در نظر گرفتن شرایط، خواهان تحقّق پدیدهها هستند. در فرهنگ ناب مهدویت و در برخورد با مسأله انتظار، انسانِ منتظر، پیوسته در طلب ظهور است و با تمام وجود و اشتیاق، خواستار ظهور است و برای تعجیل مر فرج دعا میکند؛ ولی هرگز عجله نمینماید و هر چه غیبت به درازا کشد و انتظار، طولانی شود، باز هم صبر و شکیبایی را از کف نمیدهد؛ بلکه با وجود شوق فراوان به ظهور، در برابر اراده پروردگار و خواست او کمال تسلیم را از خود نشان میدهد و برای تحقّق همه زمینههای لازم برای ظهور میکوشد و بردباری میکند. عبدالرحمن بن کثیر گوید: خدمت امام صادق(ع) نشسته بودم که مهرم داخل شد و عرض کرد: قربانت گردم! به من خبر دهید این امری که در انتظارش هستیم، کی واقع میشود؟ امام فرمود: ای مهرم! دروغ گفتند وقت گذاران، و هلاک شدند شتاب کنندگان، و نجات یافتند تسلیم شدگان.[۳] نهی از عجله و شتاب زدگی در امر ظهور به آن سبب است که به دنبال عجله، روحیه یأس و نومیدی در انسانِ منتظر، پیدا میشود، آرامش و صبوری را از دست میدهد و حالت تسلیم او به حالت گلهمندی و شکایت تبدیل میشود و از تأخیر ظهور بیقرار میگردد. او این بیماری را به دیگران نیز سرایت میدهد و گاهی به سبب استعجال ظهور به حالتِ انکار وجود امام، گرفتار میشود. گفتنی است که منشأ استعجال ظهور، آن است که نمیداند ظهور از سنّتهای الهی است و مانند همه سنّتها باید پس از تحقق همه شرایط و زمینهها، انجام گیرد.
- تعیین زمان ظهور: از آسیبهای فرهنگ مهدویت آن است که بعضی به دنبال تعیین زمان برای ظهور هستند؛ در حالی که زمان ظهور بر مردم مخفی است. در روایات پیشوایان دینی از تعیین وقت برای ظهور به شدت نهی شده است و وقت گذاران، دروغگو شمرده شدهاند. از امام باقر(ع) سؤال شد: آیا برای ظهور وقت (معینی) است؟ حضرت فرمود: آنها که برای ظهور تعیین وقت میکنند، دروغ میگویند. (و دو بار این جمله را تکرار کرد).[۴] با این حال، بعضی آگاهانه یا ناآگاهانه برای ظهور وقت تعیین میکنند که کمترین اثر آن احساس یأس و ناامیدی برای کسانی است که این وعدههای دروغین را باور کردهاند؛ ولی خلاف آن دیدهاند. بنابراین منتظرانِ واقعی باید خود را از دام شیّادان و نیز نادانان حفظ کنند و درباره زمان ظهور، تنها منتظر اراده پروردگار باشند.
- طرح مباحث غیرضروری در فرهنگ ناب مهدوی: معارف فراوانی است که پرداختن به آنها یک ضرورت شمرده میشود و نقش اساسی در جهت آگاهی بخشی به شیعیان دارد و برای ترسیم نحوه عملکرد آنها در زمان غیبت بسیار مهم است. پرداختن به مباحثی از قبیل ازدواج حضرت یا وجود فرزند برای آن بزرگوار و یا محل زندگی حضرت و مانند آن از نمونههای بحثهای غیرضروری است که بجاست جای خود را به مباحث کاربردی و تأثیرگذار بدهد؛ به همین دلیل گفتوگو درباره شرایط و زمینههای ظهور نیز بر بحث علایم ظهور مقدم است؛ زیرا آشنایی با شرایط و زمینههای ظهور نیز بر بحث علایم ظهور مقدم است؛ زیرا آشنایی با شرایط ظهور، مشتاقان امام را به حرکت در راستای تحقق آن شرایط ترغیب میکند. این نکته نیز مهم است که در طرح مباحث مهدویت، جامعنگری لازم است. مقصود این است که در هنگام گفتوگو درباره یک موضوع، مجموعه معارف مهدویت مطالعه شوند. گاهی بعضی افراد با مطالعه برخی از روایات و بدون در نظر گرفتن روایات دیگر، تحلیلهای نادرستی از جریان مهدویّت بیان میکنند؛ برای مثال با ملاحظه روایاتی که از جنگ طولانی و خونریزی فراوان خبر داده است، چهره بسیار خشنی از امام غایب ترسیم میکنند و از روایات دیگر که جلوههای محبّت و مهربانی امام مهدی(ع) را بیان کرده و سیره و اخلاق او را همانند خلق و خوی جدّ گرامیاش پیامبر مکرّم اسلام(ص) معرفی نموده است، غافل میمانند. بدیهی است که دقّت در هر دو دسته روایات، این حقیقت را بیان میکند که برخورد امام با همه انسانهای حق طلب –چه رسد به شیعیان و دوستداران آن بزرگوار- با دریایی از مهربانی و صفا و صمیمیت خواهد بود و شمشیر انتقام آن ذخیره الهی تنها بر گرده ستمگران و پیروان آنها فرود خواهد آمد.
انحرافات و ادعاها
بخش سوم انحرفات، ادعای باطل و دروغینی است که در مباحث مختلف مهدوی طرح شده است.
ادعای نیابت: در طول سالیان غیبت امام مهدی(ع) افرادی به دروغ ادعا کردهاند که با آن حضرت، ارتباط خاص دارند و از سوی آن بزرگوار، به مقام نیابت خاص رسیدهاند. امام زمان(ع) در آخرین نامه خود به نایب چهارم، تصریح فرمودهاند: تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را سامان ده و درباره جانشینی [پس] از خود، به هیچ کس وصیّت نکن که غیبت کامل [= غیبت کبرا] فرا رسیده است.... و در آینده بعضی از شیعیان من ادّعای مشاهده [و ارتباط با من] میکنند. آگاه باشید که هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه [آسمانی] ادّعای مشاهده کند، دروغگو است[۵]. با این بیان روشن، هر شیعۀ آگاهی وظیفه دارد، مدّعیان ارتباط و نیابت خاص را تکذیب کند و راه نفوذ و سودجویی این فرصت طلبان و دنیا خواهان را ببندد.
برخی از معروفترین مدعیان دروغین از این قرارند:
- ابومحمد حسن شریعی؛ نخستین کسی است که به دروغ و افترا، ادعای نیابت امام زمان(ع) را کرد. او پیشتر از یاران امام هادی و امام حسن عسکری(ع) بود؛ ولی پس از آن منحرف شد. تاریخ ادعای نیابت دروغین او به صورت دقیق بیان نشده است؛ لکن چون این ادعاهای دروغین، از دوران نایب دوم آغاز شده است، به نظر میرسد وی در دوران سفارت و نیابت محمد بن عثمان، به چنین عملی دست زده است.[۶]
- ابو طاهر محمد بن علی بن هلال؛ او در ابتدا نزد امام حسن عسکری(ع) فردی مورد اعتماد بود و روایاتی چند از آن حضرت نقل کرده است؛ ولی رفتهرفته به سبب پیروی از هوای نفس، راه انحراف در پیش گرفت و مورد مذمت خاندان وحی واقع شد. وی، ادعا کرد وکیل حضرت مهدی(ع) است. او نیابت نایب دوم حضرت مهدی(ع) را منکر شد و درباره اموالی که نزد وی جمع شده بود تا به حضرت مهدی(ع) برساند، خیانت کرد.[۷] نایب دوم، زمینه دیدار وی را با حضرت مهدی(ع) فراهم کرد. امام به وی فرمان داد: اموال را به نایبشان رد کند؛ اما او در دشمنی و انحراف خود باقی ماند. پایان کارش آن شد که توقیعی از ناحیه مقدسه حضرت مهدی(ع)، مبنی بر لعن و نفرین و بیزاری از وی صادر شد.
- ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی؛ او از یاران امام حسن عسکری(ع) و از دانشمندان، دبیران و محدثان زمان خود در بغداد بود. کتابهای بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از امامان اهل بیت(ع) شنیده بود، گردآوری و دستهبندی کرده بود.
هنگامی که راه انحراف و ارتجاع را در پیش گرفت و از نظر اندیشه، عقیده و عملکرد تغییر یافت؛ در روایات تغییراتی ایجاد میکرد؛ هر چه میخواست برآنها میافزود و هر چه دلخواه او بود، کم میکرد. نجاشی در رجال خود مینویسد: ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی از پیروان مذهب امامیه بود؛ اما رشک و حسد بر مقام ابوالقاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت که ترک مذهب امامیه گوید و داخل کیشهای مردود شود؛ تا بدآنجا که از طرف امام غایب توقیعاتی بر ضد او صادر شد و سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد.[۸]
ادعای مهدویت
فرقههای انحرافی که در اسلام به وجود آمدهاند، بسیارند؛ ولی در میان فرق انحرافی که به موضوع مهدویّت ارتباط دارند، سه فرقه در ایران شهرت دارند که عبارتند از شیخیّه، بابیّت و بهائیّت. شیخیه با انحراف در بعضی از امور اعتقادی زمینهساز بابیت و بهائیت شد و موسّسان این دو فرقه، براساس بعضی از عقاید غلط شیخیه به ادّعاهای باطل روی آوردند. علی محمد باب شیرازی خود از پیروان و شاگردان سید کاظم رشتی بود و میرزا حسین علی نوری، بزرگان شیخیه را مبشران ظهور خود میدانست[۹]. شیخیه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات شیخ احمد احسائی پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از عقاید، پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از عقاید، از تشیّع فاصله گرفت. شیخ احمد احسائی و پیروانش بر این باورند که امام غایب در عالم دیگری به نام هورقلیا[۱۰] زندگی میکنند و راز عمر طولانی او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادّی در آن عالم به سر میبرد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورتهای اهل زمین را میپوشد و کسی او را نمیشناسد[۱۱].
گروهی از شیخیه معتقدند که اصول دین، ایمان به چهار اصل است: توحید، نبوت، امامت و پس از آن، رکن چهارم ایمان، یعنی شناخت شیعه کامل است که در زمان غیبت، واسطه فیض میان امام غایب و مردم است. او احکام را بیواسطه از امام زمان(ع) میگیرد و به دیگران میرساند.[۱۲] به اعتقاد اینان پیشوایان شیخیه یعنی احسائی و جانشینان او، مصداق شیعه کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که میتوانند احکام فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین دلیل، این گروه از شیخیه به اجتهاد و تقلید عقیدهای ندارند[۱۳].
پس از وفات احسائی، پیروان او، کاظم رشتی را پیشوای خوی دانستند. کاظم از جوانی در مجلس درس احسائی شرکت میکرد و بسیار مورد احترام استاد بود. او شانزده سال، طایفه شیخیه را رهبری کرد و با بیان و قلم، افکار شیخ و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای باطل شیخیّه به کاظم رشتی نسبت داده شده و ربطی به شیخ احمد احسائی ندارد، به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ رشتی، در انحراف اعتقادی او تردیدی نداشتند. پس از درگذشت کاظم رشتی، یکی از شاگردان او به نام علی محمد شیرازی، مدعی جانشینی او شد که با حمایت جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحلهای جدید و حسّاس در شکلگیری فرقههای انحرافی پدید آمد. سرانجام فرقهای به نام بابیّت شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگتر به نام بهائیّت شد.
پس از انتشار خبر جانشینی علی محمّد شیرازی، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت[۱۴] کرد، سپس با ادعای بابیت، خود را باب امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطه میان مردم و امام زمان(ع)) معرّفی نمود. و او بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پیبردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدّس، باید مردم به ناچار از در بگذرند و به حقیقت برسند؛ لذا میگفت: مردم، باید به من ایمان آورند، تا به کمک من –که واقف به اسرار هستم- بر آن اسرار دست یابند. او آشکارا میگفت: يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب؛ ای بندگان خدا! صدای حجت خدا و امام زمان(ع) را از طرف باب بشنوید.
علی محمد شیرازی، پیش از رفتن به مکّه، خود را باب امام زمان میخواند و دعوت خود را هم پنهانی انجام میداد؛ ولی پس از آنکه از مکه به شیراز بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را مهدی موعود و همان امام غایب خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا میگفت که من همان مهدی موعودم که هزاران سال است در انتظار ظهور و بودهاند. مریدان او و به ویژه شاگردان کاظم رشتی این ادّعای باطل او را نیز تأیید کرده، به او ایمان آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، کاظم رشتی بودند که پیش از وفات خود بشارت داده بود: زود است که پس از من، امام غایب، آشکار شود و شاید امام غایب در میان شما باشد. او به پیروانش تأکید میکرد که بر یک یک شما لازم است که در شهرها بگردید و ندای امام غایب را اجابت کنید[۱۵].
علی محمّد شیرازی، به ادّعای بابیّت و مهدویّت اکتفا نکرد و انحراف و گمراهی را به حدّی رساند که مدّعی نزول کتاب و دین جدید شد و به گمان خود، احکام جاودانه اسلام را با نوشتن کتاب بیان نسخ کرد. وی، در ابتدای کتاب بیان خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار معرفی کرد و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام، منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است.[۱۶]
پس از اعدام باب، عموم بابیان به جانشینی میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل معتقد شدند و برادر بزرگترش حسین علی نوری حدود هیجده سال از دستورات میرزا یحیی در ظاهر اطاعت میکرد؛ امّا در تمام این مدّتبا زیرکی و سیاست به تحکیم جایگاه خود و تضعیف موقعیت میرزا یحیی همت گماشت. اختلاف جدی میان دو برادر وقتی بود که حسین علی خود را من یظهره الله یعنی همان موعودی خواند که باب به ظهور او بشارت داده است. باب، در چند جای کتاب بیان، ظهور شخص بزرگی در آینده بسیار دور را پیشگویی کرده، با عبارت من یظهره الله یعنی کسی که خدا او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به اطاعت از او دعوت کرده بود. با اینکه این بشارت در بیانِ باب به حدود ۲۰۰۰ سالپس از آیین باب مربوط میشد، حسین علی نوری پس از حدود ۱۸ سال مدعی مقام من یظهره الله شد و کتاب اقدس[۱۷] را نگاشت.
بهاء الله مدعی شد که پیامبری است که پس از ظهور باب و دین او، بار دیگر آیین جدیدی به نام بهائیت آورده و دین بیان را نسخ کرده است. ولی او به ادعای پیامبری اکتفا نکرد و ادّعا کرد که خدا در او تجسّم یافته است. او شهر عکّا را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: لا اله الا أنا المسجون الفريد یعنی هیچ خدایی جز من که [در عکّا] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد!
در حال حاضر بهائیت زیر نظر بیت العدل که در اسرائیل و شهر حیفا قرار دارد، اداره میشود و هر چند سال یکبار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر میکنند[۱۸][۱۹]
پرسشهای وابسته
- چرا عدم پیروی از ولایت فقیه و نواب عام را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
- چرا باطنگرایی را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
- چرا طرح مباحث غیر ضروری را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
- چرا مدعیان دروغین مهدویت و نیابت خاصه و عامه را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
- چرا تطبیق نشانههای ظهور با وقایع را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
- چرا تعیین وقت ظهور را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
- چرا تعجیل در امر ظهور را یکی از محورهای آسیبشناسی مهدویت شمردهاند؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ در درس پانزدهم ص ۲۵۶ به تصیل این مطلب بررسی شد.
- ↑ برای اطلاع بیشتر درباره این موضوع ر.ک: دادگستر جهان، ص ۲۵۴ ـ ۳۰۰.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۳۶۸، ح ۲.
- ↑ غیبة طوسی، ص ۴۲۶.
- ↑ ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۶، ح ۴۴.
- ↑ کتاب الغیبة طوسی، ص ۳۹۷. ذکر المذمومین الذین ادعوا البابیة [و السفارة کذبا و افتراء] لعنهم الله.
- ↑ همان، ص ۳۹۹.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۳۷۸.
- ↑ میرزا حسین علی نوری (بهاء الله) از شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی با لقب نورین نیّرین یاد کرده و آنها را مبشّران ظهور خود و باب میخواند. (ایقان، ص ۳ و ۴).
- ↑ هورقلیا از نظر احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشنتر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محلههای متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیونها امّت با زبانهای متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر میبرند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف).
- ↑ جوامع الکلم، ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.
- ↑ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.
- ↑ ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (ص ۲۸۳، ۳۶۳) و بهائیان، ص ۱۱۰، ۱۵۲.
- ↑ به معنای مفسر قرآن بودن است. او بخشهایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را ذکر نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.
- ↑ شیخیگری، بابیگری، ص۷۹.
- ↑ تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰، ۱۷۰.
- ↑ این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بهائیان نوشته سید محمد باقر نجفی.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۳۰۳-۳۱۲.