ویژگیهای خلیفة الله در حدیث
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث ویژگیهای خلیفة الله است. "ویژگیهای خلیفة الله" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ویژگیهای خلیفة الله (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ویژگیهای خلیفة الله
پیامبران و امامان جانشینان خداوند متعال روی زمیناند. همانطور که در تبیین معنا شناختی این واژه به هنگام بررسی آیه خلافت حضرت آدم(ع) گذشت، جانشینی آدم(ع) از خداوند مطلق بوده و مقید به قیدی نشده است. در روایات، همچون روایت محمد بن اسحاق بن عمار از امام کاظم(ع)، نیز به این مفهوم اشاره شده است؛ با تأکید بر اینکه خلافت الهی امامان همچون خلافت حضرت آدم(ع) است. امام رضا(ع) نیز در روایتی که با سندهای متفاوتی نقل شده است، فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ»[۱]. از اینرو، امامان به طور مطلق جانشینان خداوند روی زمیناند؛ بدین معنا که خلیفه خدا، جانشین او در تمام کارهایی است که او انجام میدهد، مگر آنکه خود حوزه خلافت جانشین را مقید کرد باشد. بر اساس آنچه که بیان شد، میتوان ویژگیهایی چند برای خلیفة الله برشمرد:
هدایتگری
چنانکه در تبیین قرآنی این مفهوم نیز گذشت، از آنجا که خلیفة الله جانشین خداوند در کارهای اوست، مؤلفههای معنایی متعددی برای او میتوان برشمرد که از ناحیه آنها، شئون متعددی نیز برای او متصور است؛ چنانکه میتوان مرجعیت اخلاقی، مرجعیت معنوی، رهبری اجتماعی و... را از آن جمله برشمرد[۲]. از جمله شئونی که میتوان برای خلیفه خدا، تصور و تبیین کرد و از روایات نیز میتوان به آن دست یافت، شأن هدایتگری اوست. بر اساس آنچه راجع به مفهوم "هادی" در مباحث قرآنی بیان شد و در ادامه نوشتار نیز خواهد آمد، اگرچه خداوند متعال هادی بالاصالة است، و این شأن را به برخی بندگان خود نیز داده است. با توجه به اطلاق مفهوم خلیفة الله، روشن میشود که خلیفه خدا کسی است که جانشین خدا در کارهای او، از جمله امر هدایت است. اگرچه ملازمه میان دو مفهوم خلیفة الله و هادی به وضوح در روایات دیده نمیشود، با انضمام روایات به یکدیگر، این حقیقت تبیین شدنی است. نعمان بن سعد از امیر المؤمنین(ع) نقل میکند که فرمودند: "من حجت خدا و خلیفه خدا و راه خدا و باب خدایم"[۳]. به نظر میرسد، اینکه دو تعبیر «صِرَاطُ اللَّهِ» و «بَابُ اللَّهِ» پس از واژه خلیفة الله آمدهاند، بیانگر ارتباط میان آن دو با این مفهوم است و به شأن هدایتگری امام اشاره دارد؛ با این تحلیل که هادی کسی است که راه رسیدن به خدا را به مردم نشان میدهد و باب وصول به اوست. از اینرو، در روایتی صحیح از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: "همانا امیر المؤمنین(ع) باب الله است که جز به وسیله او نمیتوان به خدا رسید و راه رسیدن به خداست که هر کس غیر آن را بپیماید، هلاک خواهد شد و این حکم درباره یکایک امامان هدایتگر جاری است"[۴]. ایشان در روایتی دیگر، در این باره فرمودند: "همانا پیامبر اکرم(ص) باب الله است که جز به وسیله او نمیتوان به خدا رسید و راه خداست که هر کس آن را بپیماید، به خدا خواهد رسید و امیر المؤمنین(ع) نیز پس از ایشان، چنین بود و این حکم در مورد یکایک ائمه جاری است"[۵]. همچنین ایشان فرمودند: "اوصیا همان ابواب خدایند که از آنها به خدا رسیده خواهد شد و اگر آنها نبودند، خداوند شناخته نمیشد"[۶]. با توجه به آنچه گذشت، میتوان هدایتگری را یکی از مؤلفههای معنایی خلیفة الله به شمار آورد[۷]
ولایت تکوینی
بر اساس روایاتی که پیشتر نقل شد، خلافت الهی که از حضرت آدم(ع) آغاز شده، به امامان(ع) رسیده است؛ از اینرو، میتوان تمام آنچه برای خلفای الهی، در مباحث قرآنی، ثابت شد، برای ایشان نیز ثابت شده دانست. اگر به حضرت عیسی(ع) توانایی تصرف در کائنات، حتی زنده کردن مردگان، داده شد، از باب مقام خلیفة اللهی اوست. امام خلیفة الله است و بر اساس روایات معتبر، خداوند متعال حتی قدرت زنده کردن مردگان را نیز به او میدهد؛ چنانکه به خلیفه خود، حضرت عیسی(ع) داده بود[۸]. از سوی دیگر، خلیفة الله علم به اسماء را از خداوند فرا میگیرد؛ همان اسمایی که برخورداری از آنها توانایی تصرف در کائنات را در اختیار مینهد. امامان پاک(ع) نیز در بیاناتشان از بهرهمندی خود از اسم اعظم الهی سخن به میان آوردهاند؛ چنانکه امام باقر(ع) به جابر فرمود: "به راستی اسم اعظم خدا ۷۳ حرف است و همانا یک حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمین میان او و میان تخت بلقیس به هم درنوردید تا آن تخت به دستش رسید و سپس زمین به حال خود برگشت؛ این کار در کمتر از چشم بر هم زدن انجام شد؛ در حالی که ۷۲ حرف از اسم اعظم نزد ماست و یک حرف از آن مخصوص خداست که برای خویش درعلم غیب برگزیده است"[۹]. با توجه به آنچه گفته شد، میتوان برخورداری از ولایت تکوینی را یکی دیگر از مؤلفههای معنایی خلیفة الله دانست[۱۰]
برخورداری از علم ویژه
از طریق تحلیل عقلی میتوان گفت: خلیفه خدا باید عالم به علم الهی و خطاناپذیر نسبت به امور و مسائلی باشد که خداوند متعال بر عهده او نهاد است؛ بدین بیان که اگر خداوند متعال کسی را جانشین خود میسازد، لازم است به حسب حوزه مسئولیتی که به وی داده است، امکانات لازم را نیز به او داده باشد. از اینرو، اگر کسی به طور مطلق جانشین و نماینده خدا روی زمین و میان آفریدههای او باشد، بدین معناست که او محل مراجعه آفریدگان و پاسخگوی نیازهای آنهاست؛ به گونهای که مراجعه به وی همچون مراجعه به خود حضرت باری تعالی است؛ از اینرو، سخن او سخن خدا و امر و نهی او نیز امر و نهی خداوند است. چنین تحلیلی از مفهوم خلیفه، لازمهاش آن است که خلیفه خدا علوم لازم برای پاسخگویی به نیازهای آفریدگان را داشته باشد؛ از اینرو، علم و دانش وی باید الهی و خطاناپذیر باشد، به گونهای که مرجع علمی بندگان خداوند قرار گیرد. در این باره، ابان بن تغلب، به طریقی صحیح[۱۱]، نقل میکند که روزی خدمت امام صادق(ع) شرفیاب شد، در حالی که مردی از کوفه نیز در محضر ایشان بود. مرد کوفی موظف بود مالی را خدمت امام برساند، اما او وظیفه خود را انجام نداده و در حقیقت، آن مال را پنهان کرده بود. امام(ع) به وی یادآور شد که او مال را برده و مال گم نشده است؛ اما فرد کوفی به خداوند قسم یاد کرد که چنین نکرده است. امام(ع) به ابان بن تغلب و زیاد رو کرد و فرمود: «أَنْتَ يَا أَبَانُ وَ أَنْتَ يَا زِيَادُ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ كُنْتُمَا أُمَنَاءَ اللَّهِ وَ خَلِيفَتَهُ فِي الْأَرْضِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى خَلْقِهِ مَا خَفِيَ عَلَيْكُمَا مَا صَنَعَ بِالْمَالِ فَقَالَ الرَّجُلُ عِنْدَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ فَعَلْتُ وَ أَخَذْتُ الْمَالَ»[۱۲]. "تو ای ابان و تو ای زیاد! به خدا سوگند، اگر شما امینان خدا و خلیفه او روی زمین و حجت او بر خلقش بودید، بر شما مخفی نمیماند که چه بر سر آن مال آمده است". پس از آن، مرد کوفی به خطای خود اذعان کرد. در حقیقت، این روایت بیانگر رابطه میان مقام خلیفة اللهی و علم الهی به امور بندگان خداوند است. در تأیید مضمون فوق، میتوان به روایت دیگری از امام صادق(ع) نیز استناد کرد. ایشان به عبد العزیز صائغ فرمودند: "آیا چنین فکر میکنی که خداوند کسی را به عنوان جلودار بر بندگان قرار میدهد و خلیفهای را بر آنها میگمارد که چیزی از امورشان را بر او مخفی میدارد؟"[۱۳] در این روایت نیز رابطه میان مقام خلیفة اللهی و لزوم داشتن علم ویژه و الهی، روشن شده است[۱۴]
عصمت
عصمت خلیفة الله بر اساس تحلیل عقلی و بیان نقلی تبیینپذیر است؛ ضمن آنکه میتوان این مسئله را در دو حوزه عصمت از اشتباه در تبیین دین و نیز عصمت از گناهان بررسی کرد.
- عصمت از اشتباه در تبیین دین: با تحلیل عقلی میتوان گفت اگر خلیفة الله جانشین خدا روی زمین است، مسئولیتهایی دارد که یکی از آنها هدایت انسانهاست و اگر هدایت انسانها از طریق عرضه معارفی است که دین نامیده میشود و به وسیله آنها انسان راه رسیدن به کمال را میآموزد، لازم است خلیفة الله در تبیین معارف دینی معصوم از اشتباه باشد و در غیر این صورت، نمیتواند مسئولیت خود را انجام دهد.
- عصمت از گناهان: بر اساس روایات، خلیفه خدا معصوم از گناهان و عیوب است. اگرچه شاید نتوان این حقیقت را لازمه مقام خلیفة اللهی به شمار آورد، در سنت رضوی این مدعا به خوبی تبیین شده است. امام رضا(ع) در روایتی که در بسیاری از متون روایی نخستین آمده است، فرمودهاند: "امام امین خدا در زمین و حجت او بر بندگان و خلیفه او در شهرهاست... اما از گناهان پاک و از عیبها مبراست"[۱۵][۱۶]
افضلیت
چنانکه پیشتر اشاره شد، خلیفه باید برترین مردم باشد؛ چرا که قبیح است خداوند فرد مفضول را با وجود فرد افضل، نماینده و جانشین خود گرداند. در این باره، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) خَلِيفَةُ اللَّهِ وَ خَلِيفَتِي... وَ خَيْرُ أُمَّتِي أَجْمَعِينَ»[۱۷]. "همانا علی بن ابی طالب(ع) خلیفه خدا و خلیفه من است... و او برترین فرد میان تمام امت من است". همچنین اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین(ع) نقل میکند که ایشان پس از اشاره به گفتار پیامبر اکرم(ص) که وی را برترینِ آفریدهها پس از خود معرفی کرده بودند، فرمودند: "برترینِ آفریدهها پس از من، فرزندم حسن(ع)، برادرش حسین(ع) است... و بعد از حسین(ع)، نُه تن از صلب او، خلفای خداوند در زمیناند..."[۱۸][۱۹]
منصوب بودن به نصب الهی
با تحلیلی عقلی میتوان گفت، از آنجا که خلیفة الله جانشین خداوند در کارهایش است، باری تعالی خود باید او را برگزیند؛ به دیگر بیان، خداوند متعال مسئولیتی بر عهده جانشین و خلیفه خود نهاده است، که آدمیان توان تشخیص کسی را ندارند که شایسته و بایسته این مسئولیت باشد. بر اساس آیه سیام سوره بقره، نه تنها انسانها، که فرشتگان الهی نیز نمیتوانند برای خداوند متعال جانشین تعیین کنند؛ چرا که خلیفه خدا شرایطی دارد که تنها خداوند از وجود داشتن یا نداشتن آن، در موجودی آگاه است[۲۰]؛ از اینرو، آنگاه که مفضل بن عمر از امام صادق(ع) راجع به آیه ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾[۲۱] سؤال کرد، امام فرمودند: مقصود از آن "امامت" است که خداوند آن را در نسل امام حسین(ع) تا روز قیامت قرار داد؛ آنگاه فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ لِمَ جَعَلَهَا اللَّهُ فِي صُلْبِ الْحُسَيْنِ دُونَ صُلْبِ الْحَسَنِ لِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَكِيمُ فِي أَفْعَالِهِ»[۲۲]؛ "همانا امامت، خلافت خداوند (عزّ و جل) است و کسی حق ندارد بگوید: چرا خداوند آن را در صلب امام حسین(ع) و نه امام حسن(ع)، قرار داد؛ چرا که خداوند در کارهای خود حکیم است". در این روایت، امام صادق(ع) به مسئله نصب و جعل الهیِ منصب خلیفة اللهی تصریح کردهاند؛ بدین بیان که چون خلیفه خدا، در حقیقت، متصدی کارهای خداوند است و تنها خداست که از کارهای خود و چگونگی انجام آن و شرایط لازم برای تحقق آن آگاه است، خود او نیز جانشینش را تعیین میکند. اساساً اینکه مردم بخواهند برای خداوند متعال جانشین و نماینده انتخاب کنند، امری بیمعنا خواهد بود. در حقیقت، بیان امام صادق((ع)) تأیید تحلیل عقلیای است که در سطور پیشین بیان شد. رسول گرامی اسلام(ص) نیز در این باره، به امیر المؤمنین(ع) فرمودند: "همانا خداوند متعال... من و تو را برگزید و مرا برای نبوت و تو را برای امامت اختیار کرد... تو حجت خدا بر خلق او و امینش بر سرّ او و خلیفه او بر بندگانش هستی"[۲۳]. همچنین امیر المؤمنین(ع) پس از شنیدن آیه ﴿أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۲۴]، به پیامبر اکرم(ص) عرض کردند: ...اللَّهُ يَقُولُ إِنَّهُ يَجْعَلُنَا خُلَفَاءَ الْأَرْضِ[۲۵]؛ "... خداوند میگوید: اوست که ما را جانشینان زمین قرار داده است". در این روایت نیز از تعبیر "جعل" استفاده شده که بیانی صریح برای مسئله نصب الهی خلیفة الله است[۲۶][۲۷]
نتیجهگیری
رسول گرامی اسلام(ص) و امامان پاک(ع) در بیانات متعددی، با استفاده از تعبیر خلیفة الله به تبیین چیستی و حقیقت مقام امامت پرداختهاند. این مفهوم به طور مطلق و بدون تقیید در روایات به کار رفته است؛ از اینرو، بیانگر جانشینی امامان در همه کارهای خداوند، از جمله شأن هدایتگری، مرجعیت دینی و رهبری اجتماعی است. این مفهوم دارای مقتضیات و لوازمی است که بر اساس آنها صفاتی ویژه برای ائمه اثبات میشود که از جمله آنها ولایت تکوینی، عصمت، عالم بودن به علم الهی، افضلیت و منصوب بودن از جانب خداوند است[۲۸]
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸. گفتنی است، اگرچه مرحوم کلینی این روایت را به صورت مرفوعه نقل کرده است، دیگر محدثان قرون نخستین، روایت مزبور را به صورت مسند از امام رضا(ع) نقل کردهاند. ر.ک: محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۱۸؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۷۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع) ج۱، ص۲۱۸؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ به جهت آنکه در فصل نخست، شئون یاد شده به تفصیل بررسی شد، از تکرار آنها خودداری کردهایم و تنها به شئونی پرداختهایم که در روایات، بیشتر بر آن تأکید شده است.
- ↑ «أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَنَا خَلِيفَةُ اللَّهِ وَ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ...». شیخ صدوق، الامالی، ص۳۵. گفتنی است، اگرچه تمام راویان این روایت ثقه نیستند، به دلیل وجود مضمون این روایت در روایات مستفیض و متعدد، که در ادامه نوشتار به آنها اشاره خواهد شد، به آن استناد شده است.
- ↑ «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بَابَ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ وَ كَذَلِكَ يَجْرِي الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷.
- ↑ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى لِلْأَئِمَّةِ(ع) وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸.
- ↑ «الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۸۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، باب في أن الأئمة(ع) أحيوا الموتى بإذن الله تعالى، ص۲۷۲-۲۷۴؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۴۷۹؛ محمد بن جریر طبری (شیعی)، دلائل الامامة، ص۱۳۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۹۷؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۷، ص۷۹.
- ↑ «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً- وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۰. گفتنی است، اگرچه این روایت به خودی خود به دلیل وجود شریس الوابشی که مجهول الحال است، معتبر نیست، به همین مضمون، روایات متعدد و مستفیض وجود دارد که از طریق تراکم ظنون، موجب اطمینان نسبی نسبت به صدور این محتوا از ائمه(ع) میشود. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۰۸-۲۱۷؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۸۹.
- ↑ سند روایت در نسخههای کنونی کتاب بصائر الدرجات چنین است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ عُبَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ. ابان بن تغلب و نضر بن سوید، هر دو از راویان جلیل القدر شیعی به شمار میآیند. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۰؛ محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص۳۴۵. به نظر میآید، محمد بن عیسی همان محمد بن عیسی بن عبید است که به اشتباه در نسخههای کنونی کتاب بصائر به صورت «محمد بن عیسی عن عبید» نوشته شده است؛ بدین دلیل که در میان کسانی که از نظر بن سوید روایت نقل کردهاند، نامی از «عبید» به چشم نمیخورد، اما «محمد بن عیسی بن عبید» در زمره آنهاست؛ ضمن آنکه از جمله کسانی که محمد بن عیسی بن عبید از آنها روایت نقل کرده است، نضر بن سوید است. ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۱۶۷. افزون بر آن، عنوان «عبید» بر ۴۸ راوی اطلاق شده است که در میان هیچ یک از ایشان، کسی که محمد بن عیسی از او روایتی نقل کرده یا آنکه او از نضر بن سوید روایت نقل کرده باشد، وجود ندارد. ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۵۰-۶۸. اینک با توجه به آنکه محمد بن عیسی بن عبید از راویان جلیل القدر امامی به شمار میآید (ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۳۳)، به وثاقت روایت مزبور اطمینان حاصل میشود.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲. این روایت با سند دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۴۴۳-۴۴۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۱.
- ↑ «الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ... الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۱۹؛ حسن بن شعبة حرانی، تحف العقول، ص۴۳۹؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۷۷؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۶۷۸، معانی الاخبار، ص۹۸؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۲.
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص۲۰۳. گفتنی است، روایت یاد شده، اگرچه در مقام تبیین ملازمه میان مقام خلیفة اللهی نیست، بر افضلیت خلیفة الله تأکید دارد.
- ↑ «خَيْرَ الْخَلْقِ بَعْدِي وَ سَيِّدَهُمْ ابْنِي هَذَا وَ هُوَ إِمَامُ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ أَمِيرُ كُلِّ... وَ خَيْرُ الْخَلْقِ وَ سَيِّدُهُمْ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنِي أَخُوهُ الْحُسَيْنُ... وَ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ...». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ص۳۹۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۳.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۲۶-۱۲۷؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۰۴؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص۹۵-۹۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع) ج۱، ص۲۹۷؛ شیخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثة، ص۷۷.
- ↑ «یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۳۰۷؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۷۷-۷۸.
- ↑ شایان ذکر است، سه روایت نقل شده به تنهایی روایاتی معتبر نیستند، اما با توجه به آنکه اصل مسئله نصب الهی خلیفة الله، آموزههای قرآنی و نیز عقلی است و روایات یاد شده نیز مؤید همان مدعای قرآن و عقلاند، از اینرو، این روایات و مضمون آنها را نمیتوان جعلی دانست. این مبنایی است که در روایات آینده نیز از آن استفاده خواهد شد.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۹۴۹۶.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۸۷-۲۹۶.