قوم یهود در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۵۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

رفت و آمدهای مکرر تجاری از یک سو و پناه‌جویی دیندارانی که از ستم می‌گریختند از سوی دیگر، باعث شد تا در کنار بت‌پرستی ـ بزرگ‌ترین دین شبه جزیره عرب ـ، ادیانی چون یهودیّت، مسیحیّت و ثنویّت و دهریه به سرزمین عرب راه یابد. این ادیان رونق چندانی نداشتند؛ اما از عوامل تأثیرگذار فرهنگی و اجتماعی جامعه عربی به شمار می‌آمدند[۱].

تاریخچه یهودیت در جزیرة العرب

درباره ورود اولین گروه یهودی به شبه جزیره، مورخان، مطالبی را ذکر کرده‌اند که بعضی از آنها بی‌شباهت به افسانه نیست. بعضی گفته‌اند ورود یهود به جزیرة‌ العرب به دوران حضرت موسی(ع) برمی‌گردد؛ هنگامی که ایشان، لشکری را برای مقابله با حجازیان فرستاد و سرانجام لشکریان در یثرب ساکن شدند[۲]. همچنین بعضی، حضور "داوود نبی(ع)" به همراه سبط "یهودا" در خیبر و هدیه آن را به بنی‌اسرائیل سبب ورود یهودیت به عربستان دانسته‌اند[۳]؛ اما بی‌تردید هیچ یک از این گفته‌ها صحت تاریخی چندانی ندارند و معتبر نیستند. بعضی از اخبار نیز ورود یهود به شبه جزیره را به ایام "بخت النصر" مربوط می‌دانند[۴]. صحت حمله بخت النصر به فلسطین و ساکن شدن عده زیادی از یهودیان فراری در "وادی‌القری"، "خیبر"، "تیماء" و "یثرب" بعید نیست؛ چراکه این امر به علت نزدیک بودن فلسطین و حجاز به یکدیگر و نیز دایر بودن راه‌ها، کاملاً طبیعی به نظر می‌رسد. "تلمود" و "یشناه" نیز بر پناه بردن یهودیان در زمان "بنوکد نصر" (بخت النصر) به جزیرة العرب و تأثیرپذیری آنان از عادات و رسوم عرب اشاره دارند[۵]

اخبار دیگر نیز حاکی از این امر است که با ظهور دولت روم و حمله آنان به عبرانیان، یهودیان بسیاری ناگزیر در حجاز ساکن شدند. با تسلط "تیتوس" (قیصر روم)، بر شام، فلسطین و قدس در سال ۷۰ م، هیکل یهود نابود شد[۶] و یهودیان از ورود به قدس منع شدند[۷]. بار دیگر نیز در زمان "قیصر دریان" در سال ۱۳۲ م یهودیان آواره شدند[۸]. در نتیجه بسیاری از آنان به حجاز و عده کمی نیز به یمن گریختند[۹].

یهودیان یمن

از یهودیان یمن، اطلاعات چندانی در دست ما نیست؛ عده‌ای از مؤرخان، ورود اولین گروه از یهودیان به یمن را هم‌زمان با ورود یهودیان به منطقه حجاز می‌دانند[۱۰]. عده‌ای هم انتشار دین یهود در یمن را از زمان "تبع ابی‌کرب" دانسته‌اند[۱۱]. گفته‌اند "مالک بن عجلان خزرجی"، بر اثر ظلم و ستم یهودیان یثرب به اوس و خزرج، تبع را از ستم یهودیان آگاه کرد.

او به یثرب لشکر کشید و عده زیادی از یهودیان را کشت. سپس یکی از فرزندان خود را در آنجا باقی گذاشت تا اخبار آنها را به وی گزارش کند؛ اما یهودیان او را کشتند و بهانه حمله مجدد تبع را فراهم کردند. تبع قصد ویرانی یثرب را کرد؛ اما دو تن از احبار یهود، به نام‌های "کعب" و "اسد" که عالمان یثرب نیز بودند، او را از این کار برحذر داشتند، او را از عذاب آسمانی ترسانده، این شهر را مأمن و هجرت‌گاه پیامبر آخرالزمان(ص) معرفی کردند[۱۲]؛ از این‌رو تبع از خواسته‌اش برگشت و به دین یهود تمایل یافت. سپس دو کاهن را همراه خود به یمن برد[۱۳].

در مباهله‌ای که بین این دو عالم یهودی و بت‌پرستان یمنی به وقوع پیوست، کاهنان به پیروزی رسیدند و بسیاری از حمیریان به یهودیّت گرویدند[۱۴]. یهودیان به علت آزادی کاملشان در یمن، توجه گروهی از ساکنان یمن را به خود جلب کردند؛ به گونه‌ای که بسیاری از "بنی‌حارث بن کعب" و عده‌ای از "غسان" و "جذام" به سبب مجاورت با یهودیان، به آیین یهود در آمدند[۱۵]؛ اما یهودیان به دلیل افکار خاص خود هرگز آنان را در دین خود نپذیرفتند و آنان را به جامعه خود راه ندادند؛ بلکه آنان را "سامریون" می‌نامیدند[۱۶].

قطعی‌ترین اخبار از یهود یمن که به دست ما رسیده است، جریان "واقعه اخدود" در اواخر قرن ششم میلادی است. در این زمان، یهودیان یمن با تأثیرگذاری بر "ذی نؤاس" پادشان یمن، او را به کشتار مسیحیان نجران برانگیختند[۱۷]. در پی این واقعه، نصارای حبشه برای انتقام خون همکیشان خود، به فرماندهی "ریاط بن اصمحهحکومت ذونؤاس را در هم شکستند. بعد از مرگ اریاط، حکومت "ابرهه"، فرار بسیاری از یهودیان یمن و پراکنده شدنشان را در نقاط مختلف، در پی داشت. یهودیانی هم در آنجا باقی ماندند تا اینکه اسلام، آنجا را فرا گرفت و بسیاری از آنان از جمله "کعب الاحبار" و "وهب بن منبه" به اسلام گرویدند[۱۸].[۱۹]

یهودیان حجاز

یثرب از اولین سرزمین‌های جزیرة العرب به شمار می‌آید که یهودیان در آن ساکن شدند. مهم‌ترین قبایل یهود که شامل بنی‌نضیر، بنی‌قنیقاع، بنی‌تهدل، بنی‌زعوراء، بنی‌ثعلبه، بنی‌محمر، بنی‌عکرمه و بنی‌زید می‌شدند، در این شهر زندگی کردند[۲۰]. بعضی از این قبیله‌ها از قبایل اصیل یهودی به شمار می‌آمدند که از زمان "تیتوس" و "هدریان" و قبل از آنها به این منطقه آمده بودند. نسبت این قبیله‌ها به "کاهنین" (کاهن فرزند هارون) و "اسباط عشره" بر می‌گشت[۲۱].

یهود بعد از سیل ارم و کوچ اوس، خزرج و أزد به یثرب، طبق عهدی که با آنان بسته بود با آنها به زندگی پرداختند؛ اما پس از مدتی پیمان شکسته شد و چون جمعیّت اوس و خزرج کم بود در دست یهودیان زبون و خوار شدند[۲۲]؛ به گونه‌ای که اگر به منزل یک اوسی یا خزرجی و یا ازدی دست‌درازی می‌شد، او نمی‌توانست مانع تجاوز به اموال و ناموسش شود[۲۳] تا اینکه "مالک بن عجلان" نزد "تبع ابی‌کرب" رفت و او را از غلبه یهود بر خویش آگاه کرد. او هم به یثرب حمله برد و سیادت یهود بر عرب را در هم شکست. گفته‌اند که مالک بن عجلان، از "ابوجبلة غسانیامیر غسانی، یاری طلبید و با نیرنگ او، سران یهود را به بهانه صلح به شام دعوت کرد. سپس از این فرصت استفاده کرد و همه را از دم تیغ گذراند[۲۴]. از آن پس یهود، متعرض اوس و خزرج نشدند و زمام امور یثرب به دست اوس و خزرج افتاد[۲۵].

یهودیان دژنشینی اختیار کردند و در منطقه‌ای ساکن شدند که از یثرب به خیبر و تیماء کشیده می‌شد. یهودیان به علت فراوانی آب این منطقه، کشاورزی را برای خود انتخاب کردند و در کنار آن به تجارت نیز می‌پرداختند. آنان به تجارت خشکبار، آب‌جو و مشروبات شهره بودند[۲۶]. همچنین در تربیت حیوانات، طیور و نیز صید ماهی در سواحل دریای سرخ، تبحر داشتند[۲۷]. آهنگری و زرگری نیز از صنایع معروفشان بود[۲۸].[۲۹]

یهودیان سایر نقاط حجاز

از مواضع دیگر یهود در حجاز، "مقنا" و "ایله" بود که یهودیانی چون "بنوجنبه"، "مقنا" و "بنوغار" (یا "بنوعریض") در آن ساکن بودند[۳۰]. پیامبر(ص) بعد از شکل‌گیری حکومت اسلامی در مدینه، با ارسال نامه‌ای از آنان خواستند که یا اسلام بیاورند و یا جزیه بدهند. آنها هم به پرداخت جزیه راضی شدند[۳۱]. در تیماء، یمامه و عرض نیز، تعدادی یهودی ساکن بودند. تجارشان در مکه و دیگر نقاط عربستان تجارت می‌کردند و مال با ربای زیاد قرض می‌دادند[۳۲]. وادی القری نیز از مواضع مهم یهود به شمار می‌آمد. آنان با اعراب پیمان بسته بودند و در سال هفتم هجرت با حضرت جنگیدند[۳۳]

عده‌ای از طرد شدگان یهود از یمن و یثرب در طائف به سر می‌بردند و در آن به تجارت می‌پرداختند. آنان نیز با قبول صلح پذیرفتند که به پیغمبر(ص) جزیه بپردازند[۳۴].[۳۵]

حیات سیاسی ـ اجتماعی یهودیان

در حیات اجتماعی و سیاسی یهودیان با اعراب جاهلی، غیر از اختلاف در دین، مشکل چندانی به چشم نمی‌خورد. آنها در اکثر، امور همچون اعراب جاهلی بودند و این، شاید به علت تأثیر اعرابی بوده که یهودی شده بودند[۳۶].

یهودیان از اعراب زن می‌گرفتند و به آنها زن می‌دادند. لباسشان را به تن می‌کردند و حتی به رسم اعراب جاهلی، وارد جنگ‌های جاهلی نیز می‌شدند و خون همکیشان خود را به زمین می‌ریختند[۳۷]. مغرور بودن به اصالت نژادی و آرزوی حکومت بر مردم، آنان را به تفرقه‌افکنی بین رؤسای قبایل وا می‌داشت؛ چون اتحاد اعراب را خطری جدی برای خود می‌پنداشتند[۳۸]. زیاده‌روی در مفاسد و کارهای زشت و نیز پیمان‌شکنی و ضایع ساختن حقوق مردم از مشخصات اصلی دیگرشان بر شمرده می‌شد[۳۹].[۴۰]

یهودیان در عصر ظهور پیامبر اکرم(ص)

یهودیان، قبل از اسلام، پیوسته از ظهور پیامبر(ص) خبر می‌دادند و اخبار حضرت را در مکه دنبال می‌کردند[۴۱]؛ اما با ظهور پیغمبر(ص)، راه عداوت و دشمنی را در پیش گرفتند.

دلایل بسیاری برای این دشمنی برشمرده‌اند؛ از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: یهودیان همیشه به اصالت نژادی خود مغرور بوده و می‌خواسته‌اند بر همه مردم، خاصه فقرا و ضعفا حکومت کنند. آنان تصور می‌کردند دین آسمانی فقط دین یهود است و هیچ کس غیر از ایشان، حقی در رسالت و پیامبری ندارد؛ چون اعراب همیشه بر آنها چیره بوده‌اند، با آنها کینه و عداوت کورکورانه داشتند؛ شیفتگی ناپسندشان به امور مادی و حرص زشت ایشان بر زندگی و لوازم آن؛ زیاده‌روی آنها در مفاسد و کارهای زشت و نبوت مردی از عرب که و سلطه‌اش را خراب می‌کرد و به سودهای کلانشان از بازرگانی نامشروع و ربا خاتمه می‌داد، دلایلی بود که با پیامبر(ص) و مسلمانان، دشمن بیشتری ابراز می‌کردند.

همچنین، آنان مردمی بودند که تقوا نداشتند، سنگدلی، بی‌رحمی و ارتکاب به گناه در همه کارهایشان به چشم می‌خورد؛ از این‌رو دشمنی‌شان با پیامبر(ص) و مسلمانان عرب و دیگران زیاد بود[۴۲]؛ چنان‌که حضرت و اصحابش از بدو ورود به مدینه، پیوسته مورد هجو و دشنام یهودیان قرار داشتند و از تحریض دشمنان اسلام ایمن نبودند[۴۳] تا اینکه سرانجام، قبایل یهود، یکی پس از دیگری، مغلوب سپاه اسلام شدند. بسیاری از آنها کشته شدند و بسیاری هم به سرزمین‌های دیگر کوچ کردند[۴۴].

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۰.
  2. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶ ص۵۱۷ (به نقل از اغانی ابوالفرج اصفهانی).
  3. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۲.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱، ص۵۳۹؛ نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج۱، ص۱۲۸.
  5. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۴۷۴.
  6. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ص۱۶۷.
  7. عمر فرخ، تاریخ الجاهلیه، ص۴۸.
  8. محمدهادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۱۲۷.
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
  10. حسین علی عربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج۱، ص۱۱۳.
  11. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۵: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷.
  12. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۰۵.
  13. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۰۵.
  14. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۵۵.
  15. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷.
  16. حسین صابری، خاتم پیامبران، ج۱، ص۸۲-۸۳.
  17. دینوری، اخبار الطوال، ص۶۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۳۷.
  18. حسین علی عربی، تاریخ تحقیقی اسلامی، ج۱، ص۱۱۶.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۳.
  20. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۵۶.
  21. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ص۳۴۳.
  22. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۰۶.
  23. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۰۳.
  24. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ص۳۴۴.
  25. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۰۴.
  26. اسرائیل ولفنسون، تاریخ الیهود فی بلاد العرب فی الجاهلیه و صدر الاسلام، ص۱۵۸؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۳۶.
  27. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۳۶.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۱۲۱.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۳-۱۰۴.
  30. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶ ص۵۳۰.
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۲.
  32. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۲۹.
  33. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۲۵.
  34. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۳-۶۴.
  35. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۴ ـ ۱۰۵.
  36. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶ ص۵۳۲.
  37. ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۵۴۰.
  38. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶ ص۵۱۶.
  39. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۷.
  40. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۵.
  41. قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله(ص)، ج۱، ص۲۵۳.
  42. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۷.
  43. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۱۳-۵۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۵۳۴ به بعد.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، یهودیت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶.