سامانیان
مقدمه
سامانیان به یکی از خاندانهای زرتشتی ایرانی نژاد منسوب بودند. «سامان خداة» جد آنان و از اشراف شهر بلخ بود که در دوران خلیفه اموی، هشام بن عبدالملک مسلمان شد، بعد به دعوت عباسی در خراسان پیوست و در صفوف ابومسلم فعالیت کرد[۱]. سامان فرزندش را به میمنت نام اسد بن عبدالله، استاندار امویان در خراسان که به دست وی مسلمان شده بود، اسد نام نهاد[۲].
حکومت سامانیان در ماوراءالنهر ایجاد شد، به ایران گسترش یافت، قدرتش را در خراسان گستراند و طبرستان، ری، جبال و سیستان را به خود ضمیمه کرد. رویکرد سامانیان به گرایشهای جدایی طلبانه ایرانی، از خلال احیای زبان و فرهنگ ایرانی بیش از پیش آشکار شد[۳]. نوح، احمد، یحیی و الیاس، فرزندان اسد، نقشی آشکار در پایان دادن به حرکت رافع بن لیث بن نصر بن سیار در دوران مأمون داشتند؛ به همین رو خلیفه به آنان پاداش داد، آنان را تکریم و حاکمان شهرهای مهم ماوراءالنهر قرار داد[۴]. این برادران با همکاری طاهریان، ترکان بتپرست را از حمله به مناطق مرزی بازداشتند و با مشارکت در نزاع میان آنان و صفاریان، از آنان پشتیبانی و ایشان را یاری کردند. این کار موجب شد طاهریان آنان را پیوسته در مناصب قبلی ابقا کنند.
حکومت طاهریان در سال ۲۵۹ ق/۸۷۳ م. از بین رفت و حکومت سامانیان در ماوراءالنهر مستقل شد و از آن پس مستقیماً به نام خلافت [[[عباسی]]] حکمرانی کردند. خلافت به تلاش و اخلاص آنان اعتراف کرد؛ از این رو این منطقه را از خراسان جدا کرده، آن را به رسمیت شناختند. از یک سو هدف آنها این بود که به سامانیان پاداش بدهند و از سوی دیگر میخواستند در آن سوی منطقه تحت نفوذ صفاریان، حکومتی وابسته ایجاد کنند تا به هنگام ضرورت از آن بهرهمند شوند. سامانیان در خلال زندگی سیاسی خود به اطاعت از خلافت عباسی و جلب دوستی آنان پایبند بودند. در حقیقت چشمداشتهای آنان، رویکرد به سوی توسعه خارجی و پرهیز از مسائلی بود که امکان درگیری آنان را با دیگر حکومتهای اسلامی به وجود میآورد. آنان در این کار با حمایت از امنیت و نظام، به طور طبیعی تکمیل کننده کاری بودند که طاهریان آن را آغاز کردند.
سامانیان نفوذ جهان اسلام را تا آن سوی مرزهای شرقی، تا وسط آسیا گسترش دادند. فتوحات ایشان در ترکستان، واقع در شرق رود جیحون، متمرکز بود و تمدن اسلامی را در آنجا - که سرزمین بتپرستی بود - رواج دادند. به دست ایشان بسیاری از ترکان بتپرست مسلمان شدند و جهان اسلام را به وسیله عنصری جدید یاری دادند که در آینده نزدیک، نقشی فعال در زندگی اسلامی ایفا کرد.
سامانیان با اینکه در درون سرزمین خویش از استقلال و حاکمیتی کامل برخوردار بودند، خلافت آنان را حاکمانی فرمانبر یافت و برای تثبیت قدرتش در مشرق به آنان اعتماد کرد. آنان ابزار دست خلافت در سرکوب شورشیان به نفع خلافت بودند؛ همانگونه که نصر دوم - که نیروی سامانیان در دوران او به اوج خود رسید- حرکتهای وشمگیر بن زیار و ماکان بن کالی و دیگر شورشیان در برابر خلافت را سرکوب کرد. در نتیجه این پیروزیها ابهر، قزوین، قم، همدان، نهاوند و دینور ضمیمه قلمرو او شد و تا حلوان رسید[۵].
روابط سامانیان با همسایگان مسلمان خود خصمانه بود؛ زیرا این همسایگان دشمن عباسیان بودند؛ از این رو سامانیان به ناچار با صفاریان درگیر و بر آنان پیروز شدند؛ همانگونه که با علویان مبارزه کردند. اسماعیل بن احمد سامانی بر علی بن محمد بن زید علوی، امیر طبرستان، در سال ۲۸۷ ق./ ۹۰۰ م. پیروز شد و این بعد از آن بود که امیر یادشده به سرزمین خراسان طمع داشت[۶].
در حقیقت دعوت شیعی در خراسان قطع نشد و علویان از همدردی بسیاری از ساکنان آنجا، به ویژه بعد از ایجاد خلافت فاطمیان در مغرب برخوردار شدند، به گونهای که داعیان فاطمی برای نشر دعوت خویش، به آن خطه راه یافتند و امیر نصر بن احمد (نصر دوم) را جذب کردند[۷].
امیر برای این توجه، از جانب فرماندهان ترک سپاه و اطرافیانش با اعتراض رو به رو شد. آنان برای رهایی از دست او توطئه کردند؛ اما شکست خوردند. از سوی دیگر همدردی سامانیان با گرایش اسماعیلیه زودگذر بود؛ زیرا بعد از مرگ نصر، فرزندش، نوح، در برابر مذهب اسماعیلی واکنشی شدید داشت[۸].
حکومت سامانی ۱۲۸ سال طول کشید و اگر خاندان سامانی به مشکلات داخلی و فشارهای خارجی - که به نابودی آن منجر شد- دچار نمیشد، بیش از آن پا برجا میماند. از جنبه مشکلات داخلی، درگیریهای خانوادگی میان افراد خاندان سامانی بالا گرفت و به شعلهور شدن آشوبها و قیامها منجر شد؛ همانگونه که فرماندهان و کارگزاران مناطق آن با کمک گرفتن از آل بویه بر حکومت سامانی شوریدند[۹].
از جنبه فشارهای خارجی، حکومت سامانی به فشارهایی روز افزون از سوی دیلمیان، علویان، آل بویه، خانهای ترک و غزنویان دچار شد که به تضعیف آن و طمع همسایگانش منجر شد و سرانجام قلمرو این حکومت میان دو نیروی رو به رشد غزنویان و خانهای ترک تقسیم گردید[۱۰]. گفتنی است که سامانیان نقش تمدنی و سیاسی آشکاری داشتند. دوران آنان با نهضت علمی و ادبی درخشانی شناخته میشود؛ به گونهای که بخارا، پایتخت آنان، از مهمترین مراکز علمی اسلامی شد. آنان به احیای فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی روی آوردند که از قرن سوم قمری جانی تازه گرفت. در دوران ایشان نگارش به زبان فارسی در کنار زبان عربی پدیدار شد.
کتابخانه امیر نوح بن نصر شهرت یافت که ابنخلکان درباره آن گوید: «کتابخانهای بینظیر است؛ در آنجا در هر هنری، کتابهایی مشهور در دست مردم وجود دارد و همچنین کتابهایی که جز در آنجا یافت نمیشود و نام آن هم شنیده نشده، تا چه رسد به اینکه شناخته شده باشد»[۱۱]. دوران سامانی شاهد نهضتی صنعتی بود که در صنایع چینی، کاغذ، قالیچه و پارچههای حریر نمودار شد.
از جنبه سیاسی، سامانیها از منطقه ثغور شرقی دفاع کردند و نفوذ اسلامی را به سرزمین ترک کشاندند؛ هیچگاه از تبعیت خلافت عباسی در بغداد خارج نشدند و خودشان را ابزاری کاملاً مطیع برای اجرای دستورهای خلفای عباسی میدانستند. دوران حکومت آنان عصر طلایی تاریخ اسلامی آسیای میانه است.[۱۲]
اسامی امیران سامانی و مدت امارت هر یک از آنان
- نصر بن احمد (نصر اول) (۲۶۱ - ۲۷۹ ق/ ۸۷۴ - ۸۹۲م)
- اسماعیل بن احمد (۲۷۹ - ۲۹۵ ق/۹۸۲ - ۹۰۷م)
- احمد بن اسماعیل (۲۹۵ - ۳۰۱ ق / ۹۰۷ - ۹۱۳م)
- نصر بن احمد (نصر دوم) (۳۰۱ - ۳۳۱ ق / ۹۱۳ - ۹۴۲م)
- نوح بن نصر (نوح اول) (۳۳۱-۳۴۳ق/۹۴۲-۹۵۴م)
- عبدالملک بن نوح (عبدالملک اول) (۳۴۳ - ۳۵۰ ق / ۹۵۴ - ۹۶۱م)
- منصور بن نوح (منصور اول) (۳۵۰ - ۳۶۶ ق / ۹۶۱ - ۹۷۶م)
- نوح بن منصور (نوح دوم) (۳۶۶ - ۳۸۷ ق / ۹۷۶-۹۹۷م)
- منصور بن نوح (منصور دوم) (۳۸۷ - ۳۸۹ ق / ۹۹۷ - ۹۹۹م)
- عبدالملک بن نوح (عبدالملک دوم) (۳۸۹ق/ ۹۹۹م)
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ اقبال، عباس، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۱۳۳.
- ↑ ذبیح الله، صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ Brown: Literary Hist. of Persia, I, PP ۳۵۶,۳۶۹,۳۹۹..
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴.
- ↑ اقبال، عباس، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۱۴۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۹۶-۹۷.
- ↑ اقبال، عباس، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۱۴۳.
- ↑ اقبال، عباس، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۱۴۴.
- ↑ در خصوص درگیریهای خانوادگی سامانی، ر.ک: بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۷۱- ۳۷۳.
- ↑ در خصوص نابودی حکومت سامانی، ر.ک: اقبال، عباس، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۱۶۲.
- ↑ ابنخلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۵۲ - ۱۵۳.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۴۳.