بحث:امام حسن مجتبی علیه‌السلام

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

امام حسن مجتبی(ع) در یک نگاه‌

وی امام ابو محمد حسن بن علی بن ابی طالب دومین پیشوای اهل بیت پس از نبی اکرم(ص) و به اتفاق ناقلان حدیث، سالار جوانان بهشتی و یکی از دو یادگاری است که دودمان رسول خدا(ص) از سلاله آنهاست. این امام والاتبار از جمله چهار نور مقدسی است که رسول اکرم(ص) به اتفاق آنان با مسیحیان نجران به مباهله پرداخت و در زمره پیراستگانی است که خداوند پلیدی را از آنها دور و از نزدیکان پیامبر(ص) است که خداوند مردم را به دوستی و محبّت آنان فرمان داده و یکی از دو امانت گرانسنگی است که هرکس بدانان چنگ زند، اهل نجات و رهایی و آن‌که از فرمان آنها سرپیچی کند، به گمراهی و انحراف کشیده خواهد شد.

آن بزرگوار در دامان جدّ بزرگوارش نبی مکرّم اسلام(ص) نشو و نما کرد و از سرچشمه زلال رسالت و اخلاق و گذشت و عفو و بخشش آن حضرت بهره‌مند گردید و تا آخرین لحظات عمر شریف پیامبر اکرم(ص) در کنار آن حضرت به سر برد و هدایت و ادب و شکوه و جلالش را به میراث وی نهاد و شایستگی امامت و پیشوایی را که پس از پدر بزرگوارش انتظار آن می‌رفت، به او بخشید که بارها از این موضوع به صراحت سخن گفته بود، آنجا که فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا، اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُمَا فأُحِبُّ مَنْ أَحَبَّهُمَا»؛ حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند، امام و پیشوا هستند، خدایا! من آن دو را دوست دارم و به دوستداران آنها علاقه‌مندم. افزون بر مجد و عظمت و اصالت، ارج و عظمت نبوت و امامت در وجود مقدس این امام گرد آمده بود؛ مسلمانان ویژگی‌هایی را که در جدّ بزرگوار و پدر ارجمندش مشاهده کرده بودند، در سیمای نورانی امام مجتبی نظاره‌گر بودند به گونه‌ای که دیدن وی، یادآور آن دو بزرگوار بود، به همین دلیل به وی عشق می‌ورزیدند و ارج و احترامش می‌نهادند و پس از پدر ارجمندش و در دشواری‌های زندگی و مشکلات امور دینی مسلمانان، تنها مرجع آنان به‌شمار می‌آمد به ویژه آن زمان که مسلمانان دستخوش حوادث و رخدادهای تلخ و مرارت‌باری که نظیر آن را قبلا سراغ نداشتند، گرفتار آمدند.

امام مجتبی(ع) در کلیه موضع‌گیری‌ها و مراحل زندگی‌اش که در راه خدا با آزار و اذیت و اعمال ناروای دشمنان، دست و پنجه در می‌افکند، برجسته‌ترین سمبل فضایل بلند اخلاق نبوی به‌شمار می‌آمد و به برترین درجه صبر و شکیبایی و بردباری آراسته بود تا آنجا که مروان حکم- سرسخت‌ترین دشمن وی-زبان به اعتراف گشود و صبر و بردباری امام مجتبی را به کوه استوار تشبیه کرد. این امام بزرگوار در عفو و گذشت و کرم و بخشش و سخاوت به گونه‌ای زبانزد مردم بود که وی را از سایر اهل بخشش و کرم و سخاوت، متمایز می‌ساخت. امام حسن(ع) پس از رحلت جانسوز جدّ بزرگوارش نبی اکرم(ص) تحت تربیت مادر بزرگوارش حضرت صدّیقه طاهره فاطمه زهرا(س) و پدر ارجمندش سرور اوصیاء و پیشوای نکوسیرتان امام علی بن ابی طالب(ع) قرار گرفت که این دو بزرگوار همواره با یغماگران خلافت جد امجدش در نزاع و کشمکش بودند. دیری نپایید که دومین صفحه تاریخ زندگی او با وفات جانگداز مادرش زهرای مرضیه(س) ورق خورد. رنج و گرفتاری‌ها و پیش آمدهای ناگوار، پدر ارجمندش علی بن ابی طالب را از هر سو در احاطه داشتند و امام مجتبی در کودکی همواره نظاره‌گر این همه رنج و محنت و گرفتاری پدر بود و تلخی و مرارت آنها را فرو می‌خورد، ولی از جنبه درک و آگاهی بر اوضاع جامعه آن روز و دگرگونی‌های آن، به کارهایی برتر از آن‌چه در آن سن از او انتظار می‌رفت، دست می‌یازید، از همین رهگذر مردم شاهد توجه و عنایت رسول خدا(ص) نسبت به امام مجتبی(ع) بودند، آن بزرگوار از ارج و احترام خاصی میان مسلمانان برخوردار بود. امام مجتبی(ع) در دوران خلافت عمر، به سن جوانی پا نهاد و در کنار پدر ارجمندش به آشنا ساختن مردم با معارف دین و حل مشکلات آنان همت گمارد.

امام حسن(ع) در دوران عثمان نیز در کنار پدر بزرگوارش قرار داشت و در راه پیشبرد اسلام، خالصانه تلاش و فعالیت می‌کرد و در جهت پایان دادن به فساد و تباهی که در دوران خلافت عثمان پیکر امت اسلامی را رنجور ساخته بود، با پدر تشریک مساعی داشت. امام علی(ع) نیز مانند- دیگر صحابه- از نحوه عملکرد عثمان و کارگزارانش ناخرسند بود، ولی به کشته شدن او رضایت نمی‌داد، به همین دلیل خود و فرزندانش در این راستا مواضعی اصلاحگرانه و حکیمانه اتخاذ کردند ولی حاشیه‌نشینان عثمان با دست نکشیدن از شیوه خود به متشنّج ساختن اوضاع ادامه داده و غیرمستقیم مردم را به کشتن عثمان تحریک کردند و امام(ع) تا آنجا که دستورات الهی اجازه‌ می‌داد در آرام کردن اوضاع تلاش کرد. امام مجتبی(ع) در تمام عرصه‌هایی که پدر بزرگوارش به ایراد سخن می‌پرداخت و اقداماتی که انجام می‌داد در کنار آن حضرت و در تمام جنگ‌های آن بزرگ‌مرد، در رکاب پدر حضور داشت و آن‌گاه که معرکه سخت درگرفته و بحرانی می‌شد از پدر ارجمندش درخواست اجازه حضور در میدان کارزار و ادامه جنگ می‌نمود، ولی امیر مؤمنان(ع) از بیم اینکه مبادا با شهادت فرزندانش حسن و حسین(ع) دودمان نبی اکرم(ص) از میان برود، بر عدم شرکت آن دو در جنگ و نبرد تأکید می‌ورزید.

امام حسن(ع) تا آخرین لحظات حیات پدر، در کنار آن بزرگوار قرار داشت، رنج و محنتی که پدر ارجمندش از مردم عراق می‌دید او را نیز رنج می‌داد و با نگرانی‌های وی نگران می‌شد. او با چشم خود می‌دید که معاویه مبلّغان خود را برای ناسزاگویی به پدر والا مقامش علی(ع) در سراسر کشور پراکنده ساخته و فرماندهان سپاه پدرش را با پول و مقام فریب داده و توانسته بیشتر آنها را از اطراف امام(ع) پراکنده سازد تا آنجا که امام علی(ع) برای جدایی از آنان از خدای خویش آرزوی مرگ یا شهادت می‌کند [آری؛ او] سرانجام به فیض شهادت نائل آمد و امام حسن(ع) میان آن همه فشارها و سختی‌ها و بین مردم کوفه‌ای- که دست از یاری پدرش شسته- و باقیمانده قوای خوارج و جنگ‌طلبی‌های شامیان، تنها ماند. با تصریح امیر مؤمنان(ع) به خلافت و جانشینی فرزندش امام مجتبی و تسلیم میراث نبوت به وی، مردم کوفه و مهاجر و انصار پیرامونش گرد آمده و برای احراز مقام خلافت با آن بزرگوار دست بیعت دادند. امام حسن(ع) افزون بر دارا بودن دانش و تقوی و عزم و اراده و لیاقت و شایستگی خلافت، خداوند وجود مقدس او را از هرگونه عیب و پلیدی مبرّا ساخته بود. مردم کوفه و بصره در بیعت با آن امام همام بر یکدیگر سبقت گرفتند و اهل حجاز و یمن و فارس و مردم دیگر مناطقی که محبت اهل بیت را در دل داشته و با پدر بزرگوارش بیعت کرده بودند دست بیعت به امام دادند. زمانی که خبر بیعت مردم با امام مجتبی(ع) به معاویه و هوادارانش رسید، با تمام حیله و نیرنگی که در اختیار داشتند، درصدد به تباهی کشاندن بیعت و آشفته ساختن اوضاع برآمدند.

امام حسن(ع) پس از پدر بزرگوارش زمام امور را به دست گرفت و در آن فضای آکنده از آشوب و توطئه، به شایسته‌ترین شکل ممکن به اداره امور پرداخت. فرمانروایان خود را بر شهرها گمارد و آنان را به اجرای عدالت و نیکی و مبارزه با ظلم و طغیان و سرکشی سفارش فرمود و راه و روشی را که پدر ارجمندش پیموده و ادامه روش جد بزرگوارش پیامبر اکرم(ص) قلمداد می‌شد، پی‌گرفت. با اینکه امام مجتبی(ع) از نفاق و حقه‌بازی معاویه و دشمنی و خصومت وی با رسالت جدش پیامبر و تلاشی که در راستای زنده کردن مظاهر جاهلیت انجام داده بود، به خوبی آگاهی داشت ولی بر ضد او اعلان جنگ نکرد، مگر پس از ارسال نامه‌هایی پیاپی که در آن وی را به وحدت و یکپارچگی صفوف مسلمانان فراخواند و بر او اتمام حجت نمود تا عذری برای معاویه باقی نماند. هرچند امام حسن(ع) با معاویه مکاتبه کرد ولی به خوبی می‌دانست که معاویه نه‌تنها درخواست وی را پاسخ نخواهد گفت، بلکه در مورد وی موضعی بی‌شرمانه‌تر از موضع‌گیری گذشته او در مورد پدر بزرگوارش امیر مؤمنان(ع) خواهد داشت. به ویژه که معاویه در توطئه‌های خود بر ضد پدر ارجمند امام مجتبی، به پیروزی‌های موقتی دست یافته بود. امام حسن(ع) به خوبی آگاهی داشت که اگر معاویه راهی برای حیله و نیرنگ نیابد، قطعا از موضع قدرت وارد خواهد شد. بنابراین، امام مجتبی(ع) می‌بایست برای جهانیان از تمام حقد و کینه‌ها، دشمنی‌ها و حیله و نیرنگ نهانی خاندان بنی امیه در مورد پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار(ع) و اسلام و مسلمانان، پرده بردارد.

معاویه نظر به ارتباط قوی خود با بسیاری از فرماندهان سپاه امام حسن(ع) کاملا مطمئن بود که زمینه این کار برای او مهیاست. چنان‌که کوشید تا امام(ع) را با اعطای زر و سیم بفریبد و خلافت را پس از او در دست گیرد و افکار عمومی را به انحراف بکشاند. ولی موضع امام(ع) در برابر تهدیدهای معاویه هیچ‌گونه تغییری نیافت و معاویه دریافت که امام حسن(ع) در موضع‌گیری اصولی خویش سخت پایدار است. از این‌رو، برای نبرد با امام به تدارک تجهیزات پرداخت و مطمئن بود که جنگ به سود وی پایان خواهد پذیرفت و امام مجتبی(ع) و نیروهای مخلص و وفادارش کشته شده و یا به اسارت در خواهند آمد، ولی پیروزی و ظفری این‌چنین، از توجیهی شرعی که معاویه تلاش می‌کرد آن را به رخ توده مسلمانان بکشد، برخوردار نبود. به همین دلیل معاویه ترجیح داد خود را درگیر جنگ با امام حسن(ع) ننماید و در این راستا به حیله و نیرنگ و دروغ‌پردازی و خرید مردم و پراکنده ساختن سپاهیان امام(ع) متوسل شد و امام(ع) پس از آن‌که اکثریت سپاه و فرماندهانش از یاری وی دست برداشتند، و تنها گروه اندکی از خاندان و یاران وفادار حضرت با او باقی مانده بودند، چاره‌ای جز گزینش راه صلح و آشتی با معاویه ندید. به همین سبب آن بزرگوار در آن فضای پرالتهاب، برای‌ جلوگیری از آشفتگی بیشتر اوضاع، از خلافت چشم پوشید. بنابراین، گزینش صلح از ناحیه امام(ع) در جهت تحقّق منافع و اهداف برجسته و بلند آیین مقدس اسلام، در اوج حکمت و دوراندیشی آگاهانه سیاسی صورت می‌پذیرفت.

امام حسن(ع) پس از ماجرای صلح با معاویه از ناحیه آن دسته از پیروان و هواداران خویش که جام صبرشان از جور و ستم معاویه لبریز شده بود، به شدت مورد نکوهش قرار گرفت با اینکه شرایط بسیار دشواری که امام(ع) را مجبور به پرهیز از جنگ و کناره‌گیری از قدرت نمود، بر بیشتر آنان پوشیده نبود و بسیاری از بزرگان و سران مسلمانان با آگاهی از حقد و کینه بنی امیه نسبت به اسلام و مبلّغان و دعوتگران وفادار آن و آشنایی با تلاش‌هایی که امویان در راستای زنده کردن انواع مظاهر جاهلیتی که توسط اسلام منکوب شده بود، داشتند حادثه صلح را ضربه‌ای سخت و سهمگین بر پیکر مسلمانان تلقی کردند. ولی امام(ع) با صلح مشروطی که برقرار کرد به معاویه میدان داد تا از حقیقت طرح‌های جاهلی خود پرده بردارد و ماهیت وی را به توده مسلمانان ناآگاه، بشناساند. از همین رهگذر تا آن زمان که این صلح و آشتی کوس رسوایی سیاست حیله‌گرانه‌ای را که معاویه در برابر دشمنانش سپر خویش قرار داده بود به صدا درآورد، برای امام(ع) به عنوان یک پیروزی به‌شمار می‌آمد و آن‌گاه که معاویه خود، در آشکار شدن حقیقت انحراف آمیزش ایفای نقش کرد، در واقع طرح و برنامه امام(ع) به موفقیت دست یافت؛ زیرا معاویه صریحا اعلان داشت که مبارزه و جنگ او، جنبه دینی ندارد، بلکه برای دست‌یابی به حکومت و سلطه‌گری به مسلمانان، دست به این کار زده است و در آینده به هیچ‌یک از مواد پیمان‌نامه وفادار نخواهد ماند.

معاویه با این اعلان و اقدامات بعدی که در راستای سرکوب خط و مشی امام علی(ع) و فرزندان نیک خصال وی و کشتن برجسته‌ترین یاران و علاقه‌مندان به وی انجام داد، پرده از چهره زشت و تنفرآمیز اموی برگرفت و امام حسن(ع) با اینکه از محور و مرکز حکومت فاصله داشت، مسئولیت حفظ و حراست از خط و مشی پدر را عهده‌دار شد. هواداران خویش را تحت نظارت درآورد و با رهنمودهای خود و بسیج این نیروها در برابر خطرات تهدیدآمیز، به تقویت آنها پرداخت و در این راستا نقشی فوق العاده مؤثر و مثبت ایفا نمود و همین کار سبب شد که از ناحیه دشمنان، بیشتر زیر نظر بوده و در تنگنا قرار گیرد. تلاش‌های پیاپی و مکرّری که برای سوء قصد و ترور امام(ع) صورت می‌گرفت حاکی از بیم و هراس معاویه از وجود آن حضرت که به عنوان قدرتی ابرازگر عواطف و احساسات مردم و آگاهی رو به رشد آنان مطرح بود، به شمار می‌آمد و چه‌بسا این قدرت می‌توانست خطر شورش بر ضد بنی امیه را نیز همراه داشته باشد از این‌رو، اگر گفته می‌شود صلح امام حسن(ع) مقدمه حقیقی انقلاب برادر بزرگوارش حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) برشمار می‌آمد. سخنی بسیار بجاست. امام مجتبی(ع) جهاد و مبارزه بزرگ خویش را که در آن شرایط دشوار به مراتب برتر از جهاد و مبارزه با شمشیر تلقی می‌شد، با شهادت مظلومانه خود به وسیله زهری که به دست سرسخت‌ترین دشمنانش به او خورانده شد، تکمیل ساخت. سلام و درود بر او در آن روز که پا به عرصه وجود نهاد و آن روز که فرشته شهادت را در آغوش کشید و در آن روز که دیگر بار زنده برانگیخته خواهد شد.[۱]

منابع