بحث:امام حسن مجتبی علیهالسلام
امام حسن مجتبی(ع) در یک نگاه
وی امام ابو محمد حسن بن علی بن ابی طالب دومین پیشوای اهل بیت پس از نبی اکرم(ص) و به اتفاق ناقلان حدیث، سالار جوانان بهشتی و یکی از دو یادگاری است که دودمان رسول خدا(ص) از سلاله آنهاست. این امام والاتبار از جمله چهار نور مقدسی است که رسول اکرم(ص) به اتفاق آنان با مسیحیان نجران به مباهله پرداخت و در زمره پیراستگانی است که خداوند پلیدی را از آنها دور و از نزدیکان پیامبر(ص) است که خداوند مردم را به دوستی و محبّت آنان فرمان داده و یکی از دو امانت گرانسنگی است که هرکس بدانان چنگ زند، اهل نجات و رهایی و آنکه از فرمان آنها سرپیچی کند، به گمراهی و انحراف کشیده خواهد شد.
آن بزرگوار در دامان جدّ بزرگوارش نبی مکرّم اسلام(ص) نشو و نما کرد و از سرچشمه زلال رسالت و اخلاق و گذشت و عفو و بخشش آن حضرت بهرهمند گردید و تا آخرین لحظات عمر شریف پیامبر اکرم(ص) در کنار آن حضرت به سر برد و هدایت و ادب و شکوه و جلالش را به میراث وی نهاد و شایستگی امامت و پیشوایی را که پس از پدر بزرگوارش انتظار آن میرفت، به او بخشید که بارها از این موضوع به صراحت سخن گفته بود، آنجا که فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا، اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُمَا فأُحِبُّ مَنْ أَحَبَّهُمَا»؛ حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند، امام و پیشوا هستند، خدایا! من آن دو را دوست دارم و به دوستداران آنها علاقهمندم. افزون بر مجد و عظمت و اصالت، ارج و عظمت نبوت و امامت در وجود مقدس این امام گرد آمده بود؛ مسلمانان ویژگیهایی را که در جدّ بزرگوار و پدر ارجمندش مشاهده کرده بودند، در سیمای نورانی امام مجتبی نظارهگر بودند به گونهای که دیدن وی، یادآور آن دو بزرگوار بود، به همین دلیل به وی عشق میورزیدند و ارج و احترامش مینهادند و پس از پدر ارجمندش و در دشواریهای زندگی و مشکلات امور دینی مسلمانان، تنها مرجع آنان بهشمار میآمد به ویژه آن زمان که مسلمانان دستخوش حوادث و رخدادهای تلخ و مرارتباری که نظیر آن را قبلا سراغ نداشتند، گرفتار آمدند.
امام مجتبی(ع) در کلیه موضعگیریها و مراحل زندگیاش که در راه خدا با آزار و اذیت و اعمال ناروای دشمنان، دست و پنجه در میافکند، برجستهترین سمبل فضایل بلند اخلاق نبوی بهشمار میآمد و به برترین درجه صبر و شکیبایی و بردباری آراسته بود تا آنجا که مروان حکم- سرسختترین دشمن وی-زبان به اعتراف گشود و صبر و بردباری امام مجتبی را به کوه استوار تشبیه کرد. این امام بزرگوار در عفو و گذشت و کرم و بخشش و سخاوت به گونهای زبانزد مردم بود که وی را از سایر اهل بخشش و کرم و سخاوت، متمایز میساخت. امام حسن(ع) پس از رحلت جانسوز جدّ بزرگوارش نبی اکرم(ص) تحت تربیت مادر بزرگوارش حضرت صدّیقه طاهره فاطمه زهرا(س) و پدر ارجمندش سرور اوصیاء و پیشوای نکوسیرتان امام علی بن ابی طالب(ع) قرار گرفت که این دو بزرگوار همواره با یغماگران خلافت جد امجدش در نزاع و کشمکش بودند. دیری نپایید که دومین صفحه تاریخ زندگی او با وفات جانگداز مادرش زهرای مرضیه(س) ورق خورد. رنج و گرفتاریها و پیش آمدهای ناگوار، پدر ارجمندش علی بن ابی طالب را از هر سو در احاطه داشتند و امام مجتبی در کودکی همواره نظارهگر این همه رنج و محنت و گرفتاری پدر بود و تلخی و مرارت آنها را فرو میخورد، ولی از جنبه درک و آگاهی بر اوضاع جامعه آن روز و دگرگونیهای آن، به کارهایی برتر از آنچه در آن سن از او انتظار میرفت، دست مییازید، از همین رهگذر مردم شاهد توجه و عنایت رسول خدا(ص) نسبت به امام مجتبی(ع) بودند، آن بزرگوار از ارج و احترام خاصی میان مسلمانان برخوردار بود. امام مجتبی(ع) در دوران خلافت عمر، به سن جوانی پا نهاد و در کنار پدر ارجمندش به آشنا ساختن مردم با معارف دین و حل مشکلات آنان همت گمارد.
امام حسن(ع) در دوران عثمان نیز در کنار پدر بزرگوارش قرار داشت و در راه پیشبرد اسلام، خالصانه تلاش و فعالیت میکرد و در جهت پایان دادن به فساد و تباهی که در دوران خلافت عثمان پیکر امت اسلامی را رنجور ساخته بود، با پدر تشریک مساعی داشت. امام علی(ع) نیز مانند- دیگر صحابه- از نحوه عملکرد عثمان و کارگزارانش ناخرسند بود، ولی به کشته شدن او رضایت نمیداد، به همین دلیل خود و فرزندانش در این راستا مواضعی اصلاحگرانه و حکیمانه اتخاذ کردند ولی حاشیهنشینان عثمان با دست نکشیدن از شیوه خود به متشنّج ساختن اوضاع ادامه داده و غیرمستقیم مردم را به کشتن عثمان تحریک کردند و امام(ع) تا آنجا که دستورات الهی اجازه میداد در آرام کردن اوضاع تلاش کرد. امام مجتبی(ع) در تمام عرصههایی که پدر بزرگوارش به ایراد سخن میپرداخت و اقداماتی که انجام میداد در کنار آن حضرت و در تمام جنگهای آن بزرگمرد، در رکاب پدر حضور داشت و آنگاه که معرکه سخت درگرفته و بحرانی میشد از پدر ارجمندش درخواست اجازه حضور در میدان کارزار و ادامه جنگ مینمود، ولی امیر مؤمنان(ع) از بیم اینکه مبادا با شهادت فرزندانش حسن و حسین(ع) دودمان نبی اکرم(ص) از میان برود، بر عدم شرکت آن دو در جنگ و نبرد تأکید میورزید.
امام حسن(ع) تا آخرین لحظات حیات پدر، در کنار آن بزرگوار قرار داشت، رنج و محنتی که پدر ارجمندش از مردم عراق میدید او را نیز رنج میداد و با نگرانیهای وی نگران میشد. او با چشم خود میدید که معاویه مبلّغان خود را برای ناسزاگویی به پدر والا مقامش علی(ع) در سراسر کشور پراکنده ساخته و فرماندهان سپاه پدرش را با پول و مقام فریب داده و توانسته بیشتر آنها را از اطراف امام(ع) پراکنده سازد تا آنجا که امام علی(ع) برای جدایی از آنان از خدای خویش آرزوی مرگ یا شهادت میکند [آری؛ او] سرانجام به فیض شهادت نائل آمد و امام حسن(ع) میان آن همه فشارها و سختیها و بین مردم کوفهای- که دست از یاری پدرش شسته- و باقیمانده قوای خوارج و جنگطلبیهای شامیان، تنها ماند. با تصریح امیر مؤمنان(ع) به خلافت و جانشینی فرزندش امام مجتبی و تسلیم میراث نبوت به وی، مردم کوفه و مهاجر و انصار پیرامونش گرد آمده و برای احراز مقام خلافت با آن بزرگوار دست بیعت دادند. امام حسن(ع) افزون بر دارا بودن دانش و تقوی و عزم و اراده و لیاقت و شایستگی خلافت، خداوند وجود مقدس او را از هرگونه عیب و پلیدی مبرّا ساخته بود. مردم کوفه و بصره در بیعت با آن امام همام بر یکدیگر سبقت گرفتند و اهل حجاز و یمن و فارس و مردم دیگر مناطقی که محبت اهل بیت را در دل داشته و با پدر بزرگوارش بیعت کرده بودند دست بیعت به امام دادند. زمانی که خبر بیعت مردم با امام مجتبی(ع) به معاویه و هوادارانش رسید، با تمام حیله و نیرنگی که در اختیار داشتند، درصدد به تباهی کشاندن بیعت و آشفته ساختن اوضاع برآمدند.
امام حسن(ع) پس از پدر بزرگوارش زمام امور را به دست گرفت و در آن فضای آکنده از آشوب و توطئه، به شایستهترین شکل ممکن به اداره امور پرداخت. فرمانروایان خود را بر شهرها گمارد و آنان را به اجرای عدالت و نیکی و مبارزه با ظلم و طغیان و سرکشی سفارش فرمود و راه و روشی را که پدر ارجمندش پیموده و ادامه روش جد بزرگوارش پیامبر اکرم(ص) قلمداد میشد، پیگرفت. با اینکه امام مجتبی(ع) از نفاق و حقهبازی معاویه و دشمنی و خصومت وی با رسالت جدش پیامبر و تلاشی که در راستای زنده کردن مظاهر جاهلیت انجام داده بود، به خوبی آگاهی داشت ولی بر ضد او اعلان جنگ نکرد، مگر پس از ارسال نامههایی پیاپی که در آن وی را به وحدت و یکپارچگی صفوف مسلمانان فراخواند و بر او اتمام حجت نمود تا عذری برای معاویه باقی نماند. هرچند امام حسن(ع) با معاویه مکاتبه کرد ولی به خوبی میدانست که معاویه نهتنها درخواست وی را پاسخ نخواهد گفت، بلکه در مورد وی موضعی بیشرمانهتر از موضعگیری گذشته او در مورد پدر بزرگوارش امیر مؤمنان(ع) خواهد داشت. به ویژه که معاویه در توطئههای خود بر ضد پدر ارجمند امام مجتبی، به پیروزیهای موقتی دست یافته بود. امام حسن(ع) به خوبی آگاهی داشت که اگر معاویه راهی برای حیله و نیرنگ نیابد، قطعا از موضع قدرت وارد خواهد شد. بنابراین، امام مجتبی(ع) میبایست برای جهانیان از تمام حقد و کینهها، دشمنیها و حیله و نیرنگ نهانی خاندان بنی امیه در مورد پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار(ع) و اسلام و مسلمانان، پرده بردارد.
معاویه نظر به ارتباط قوی خود با بسیاری از فرماندهان سپاه امام حسن(ع) کاملا مطمئن بود که زمینه این کار برای او مهیاست. چنانکه کوشید تا امام(ع) را با اعطای زر و سیم بفریبد و خلافت را پس از او در دست گیرد و افکار عمومی را به انحراف بکشاند. ولی موضع امام(ع) در برابر تهدیدهای معاویه هیچگونه تغییری نیافت و معاویه دریافت که امام حسن(ع) در موضعگیری اصولی خویش سخت پایدار است. از اینرو، برای نبرد با امام به تدارک تجهیزات پرداخت و مطمئن بود که جنگ به سود وی پایان خواهد پذیرفت و امام مجتبی(ع) و نیروهای مخلص و وفادارش کشته شده و یا به اسارت در خواهند آمد، ولی پیروزی و ظفری اینچنین، از توجیهی شرعی که معاویه تلاش میکرد آن را به رخ توده مسلمانان بکشد، برخوردار نبود. به همین دلیل معاویه ترجیح داد خود را درگیر جنگ با امام حسن(ع) ننماید و در این راستا به حیله و نیرنگ و دروغپردازی و خرید مردم و پراکنده ساختن سپاهیان امام(ع) متوسل شد و امام(ع) پس از آنکه اکثریت سپاه و فرماندهانش از یاری وی دست برداشتند، و تنها گروه اندکی از خاندان و یاران وفادار حضرت با او باقی مانده بودند، چارهای جز گزینش راه صلح و آشتی با معاویه ندید. به همین سبب آن بزرگوار در آن فضای پرالتهاب، برای جلوگیری از آشفتگی بیشتر اوضاع، از خلافت چشم پوشید. بنابراین، گزینش صلح از ناحیه امام(ع) در جهت تحقّق منافع و اهداف برجسته و بلند آیین مقدس اسلام، در اوج حکمت و دوراندیشی آگاهانه سیاسی صورت میپذیرفت.
امام حسن(ع) پس از ماجرای صلح با معاویه از ناحیه آن دسته از پیروان و هواداران خویش که جام صبرشان از جور و ستم معاویه لبریز شده بود، به شدت مورد نکوهش قرار گرفت با اینکه شرایط بسیار دشواری که امام(ع) را مجبور به پرهیز از جنگ و کنارهگیری از قدرت نمود، بر بیشتر آنان پوشیده نبود و بسیاری از بزرگان و سران مسلمانان با آگاهی از حقد و کینه بنی امیه نسبت به اسلام و مبلّغان و دعوتگران وفادار آن و آشنایی با تلاشهایی که امویان در راستای زنده کردن انواع مظاهر جاهلیتی که توسط اسلام منکوب شده بود، داشتند حادثه صلح را ضربهای سخت و سهمگین بر پیکر مسلمانان تلقی کردند. ولی امام(ع) با صلح مشروطی که برقرار کرد به معاویه میدان داد تا از حقیقت طرحهای جاهلی خود پرده بردارد و ماهیت وی را به توده مسلمانان ناآگاه، بشناساند. از همین رهگذر تا آن زمان که این صلح و آشتی کوس رسوایی سیاست حیلهگرانهای را که معاویه در برابر دشمنانش سپر خویش قرار داده بود به صدا درآورد، برای امام(ع) به عنوان یک پیروزی بهشمار میآمد و آنگاه که معاویه خود، در آشکار شدن حقیقت انحراف آمیزش ایفای نقش کرد، در واقع طرح و برنامه امام(ع) به موفقیت دست یافت؛ زیرا معاویه صریحا اعلان داشت که مبارزه و جنگ او، جنبه دینی ندارد، بلکه برای دستیابی به حکومت و سلطهگری به مسلمانان، دست به این کار زده است و در آینده به هیچیک از مواد پیماننامه وفادار نخواهد ماند.
معاویه با این اعلان و اقدامات بعدی که در راستای سرکوب خط و مشی امام علی(ع) و فرزندان نیک خصال وی و کشتن برجستهترین یاران و علاقهمندان به وی انجام داد، پرده از چهره زشت و تنفرآمیز اموی برگرفت و امام حسن(ع) با اینکه از محور و مرکز حکومت فاصله داشت، مسئولیت حفظ و حراست از خط و مشی پدر را عهدهدار شد. هواداران خویش را تحت نظارت درآورد و با رهنمودهای خود و بسیج این نیروها در برابر خطرات تهدیدآمیز، به تقویت آنها پرداخت و در این راستا نقشی فوق العاده مؤثر و مثبت ایفا نمود و همین کار سبب شد که از ناحیه دشمنان، بیشتر زیر نظر بوده و در تنگنا قرار گیرد. تلاشهای پیاپی و مکرّری که برای سوء قصد و ترور امام(ع) صورت میگرفت حاکی از بیم و هراس معاویه از وجود آن حضرت که به عنوان قدرتی ابرازگر عواطف و احساسات مردم و آگاهی رو به رشد آنان مطرح بود، به شمار میآمد و چهبسا این قدرت میتوانست خطر شورش بر ضد بنی امیه را نیز همراه داشته باشد از اینرو، اگر گفته میشود صلح امام حسن(ع) مقدمه حقیقی انقلاب برادر بزرگوارش حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) برشمار میآمد. سخنی بسیار بجاست. امام مجتبی(ع) جهاد و مبارزه بزرگ خویش را که در آن شرایط دشوار به مراتب برتر از جهاد و مبارزه با شمشیر تلقی میشد، با شهادت مظلومانه خود به وسیله زهری که به دست سرسختترین دشمنانش به او خورانده شد، تکمیل ساخت. سلام و درود بر او در آن روز که پا به عرصه وجود نهاد و آن روز که فرشته شهادت را در آغوش کشید و در آن روز که دیگر بار زنده برانگیخته خواهد شد.[۱]
نسبشناسی
ابومحمد، حسن بن علی بن ابیطالب هاشمی قرشی، در نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه به دنیا آمد. کلینی، ولادت ایشان را در سال دوم دانسته است و برخی نیز در سال ۵ هجری و ابن قتیبه به نقل ابن اسحاق در سال ۶ پس از خیبر، که این صحیح و پذیرفته نیست[۲].
مادر ایشان فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر (ص) و پدرشان علی بن ابیطالب (ع) بود. پدر بزرگ ایشان رسول خدا (ص) او را حسن نام نهاد و در گوش وی اذان گفت[۳] و هفت روز پس از ولادت برای آن حضرت قربانی کرد (عقیقه)[۴] و به وزن موهای سرش نقره صدقه داد[۵]. از القاب وی، سبط و مجتبی است[۶].[۷]
سرگذشت زندگی امام حسن مجتبی (ع)
در روزگار رسول خدا (ص)
پیامبر (ص) آشکارا رفتارهای بسیار محبتآمیزی با نواده خود داشت؛ مانند بوسیدن، حمل کردن بر دوش، آهسته برخاستن از سجده به جهت مراعات حال او[۸]، باز کردن پا در رکوع برای عبور وی[۹]، ناتمام گذاشتن خطبه و پایین آمدن با سرعت از منبر به محض زمین خوردن وی[۱۰]، همراه بردن وی با خود بر روی منبر[۱۱]، بیتاب شدن از گریه حسنین (ع)[۱۲] و اذیت او را در حکم آزردن خود دانستن[۱۳]. افزون بر اینها، رسول خدا (ص) سخنان بلندی که معمولاً از آنها به مناقب مشترک حسنین (ع) یاد میشوند، درباره وی فرموده است؛ مانند سفارش به دوست داشتن آن دو، معرفی آنان به سروری جوانان اهل بهشت، پیشوا دانستن آن دو و بیان شباهت بدنی و رفتاری امام حسن (ع) به آن حضرت[۱۴].
رسول خدا (ص) از حسنین (ع) با تعبیر فرزند یاد و بر این مطلب تأکید میکرد[۱۵]، چنان که پس از رسول اکرم (ص) خود آنان بر این نسبت تأکید داشتند[۱۶]؛ ولی در آینده مخالفان حضرت علی (ع) تمایل داشتند حسنین را فرزندان علی (ع) نه پیامبر (ص) به شمار آورند[۱۷]. خطبههای فصیح[۱۸] و مناظرات زیبایی از حضرت به یادگار مانده است[۱۹] و همنشینان وی دوست داشتند که سخنان او ادامه یابد[۲۰]. رسول خدا (ص) پیگیر سلامت دو نواده خود بود و برای حفظ آنان از شر شیطان و زخم چشم، تعویذاتی میخواند [۲۱].
امام حسن (ع) بسیار به پیامبر (ص) شباهت داشت[۲۲] و موی سرشان بلند و انبوه بود. (له جُمَّه) با برگ گیاهی به نام وسمه (نام برگ گیاهی است که با برگ آن خضاب میکنند) خضاب میکرد[۲۳]. وی خاطراتی از دوران کودکی خود با رسول خدا (ص) بازگو میکرد که بیرون کشیدن خرمای صدقه از دهان امام حسن (ع)، یادگیری نمازهای پنجگانه و آموختن دعایی برای قرائت در قنوت نماز شب از آن حضرت، برخی از این مواردند [۲۴].
ناقل یکی از ویژگیهای بلند در باره قیافه ظاهری رسول خدا (ص)، امام حسن (ع) است[۲۵]. در دوران نبوی، پیامبر (ص) در سه رخداد مهم حسنین (ع) را شرکت داد: در سال ۶ هجری در داستان مباهله، آنان را با خود همراه برد. براساس منابع شیعی با ایشان (در بیعت رضوان) بیعت کرد[۲۶] و در سال ۹ هجری آنان را شاهدان نامه بر ثقیف قرار داد[۲۷]. بر پایه خبری، امام حسن (ع) آخرین دیدار کننده با پیامبر (ص) بود: هنگامی که انگشتر مغیرة بن شعبه در قبر رسول اکرم (ص) افتاد، وی به دستور پدر به قبر درآمد و انگشتر را بیرون آورد[۲۸].[۲۹]
دوران خلفای سهگانه
به گفته طبرسی هنگام درگذشت رسول خدا (ص)، امام حسن (ع) ۷ سال داشت[۳۰]. در دوران خلافت ابوبکر، از امام حسن (ع) که خردسال بود، دو گزارش در دست است: ابوبکر هنگامی که بر منبر بود، امام حسن بالای منبر رفت و بدو گفت که از منبر پدرش پایین بیاید [۳۱]. مورد دیگر، اظهار سخنان ابوبکر به امام حسن (ع) و یادآوری شباهت وی به پیامبر (ص) نه امام علی (ع) است[۳۲].
در دوره خلافت عمر نیز در چندین موضوع از امام حسن (ع) یاد شده است: عمر هنگامی که برای پرداخت مقرری دیوان برقرار کرد، حسنین (ع) را به جهت قرابت با رسول خدا (ص) در ردیف اهل بدر نهاد[۳۳]، چنان که به کارگزار خود بر یمن سفارش کرد برای آن دو حُلهای (پارچه) بفرستد[۳۴]. بر پایه گزارشی، عمر، افزون بر تعیین اعضای شورای خلافت در بستر مرگ، سفارش کرد امام حسن (ع) و عبدالله بن عباس بی داشتن حق رأی به جهت قرابت ایشان به رسول خدا (ص) در جلسات شورا حضور یابند[۳۵].
امام حسن (ع) هنگام به خلافت رسیدن عثمان[۳۶]، نزدیک ۲۰ سال داشت. مواضع سیاسی حضرت با پدرشان در این ایام همسو بودند، چنان که در آینده در نامهنگاری با معاویه تأکید کرد که خلافت را حق خاندان پیامبر (ص) میدانست[۳۷]؛ ولی به پیروی از پدر، سیاست مدارا و راهنمایی را در رفتار با خلفا در پیش گرفت. از حضور امام حسن (ع)، در چند حادثه در دوران عثمان یاد شده است: امام حسن در بدرقه ابوذر که از سوی حکومت تبعید شده بود، به همراه پدر شرکت جست[۳۸]. گزارشهای درخور توجهی از شرکت او به سال ۳۰ در فتح طبرستان در دست است[۳۹]. هر چند این خبر از قدیم پذیرفته نشده است[۴۰] و برخی مؤرخان معاصر نیز آن را رد کردهاند[۴۱]، شاید خبر حضور آن حضرت در فتح طبرستان] را علویان زیدی طبرستان که به امام حسن (ع) نسب میبردند، برای نشان دادن قدمت مشروعیت خود ساخته باشند.
هنگامی که شورش ضد عثمان اوج گرفت، امام حسن (ع) واسطه میان پدر و عثمان در پیام رسانی بود[۴۲]. در پایان خلافت عثمان، با وجود اعتراض عمومی به عثمان، آن حضرت از طرف پدر مأمور حفاظت از جان عثمان در برابر شورشیان گردید، تا در آینده امام علی (ع) متهم به حمایت از قتل خلیفه نشود. به گزارش برخی منابع، امام حسن (ع)، در پاسداری از عثمان تیر خورد و خونآلود شد[۴۳]؛ حتی براساس اخبار دیگری، امام علی (ع) با شنیدن خبر قتل عثمان با تندی با امام حسن (ع) رفتار کرد[۴۴]، در حالی که امام علی (ع) چنان که خود میفرمود از قتل عثمان، نه شادمان گشت و نه غمگین[۴۵]، بنابراین واکنشی بدین تندی نمیتوانسته از او سر زده باشد. این گزارشها که فرزندان صحابه نامدار (علی (ع)، عمر، طلحه، زبیر) را کنار عثمان مینهند و در پی نشان دادن رفتار همدلانه صحابه با عثماناند، نمیتوانند صحیح باشند، زیرا با گزارشهای بسیار دیگری سازگار نیستند که صحابه را ضد عثمان مینمایانند.
برخی منابع سنی کوشیدهاند امام حسن (ع) را دارای گرایش به عثمان و وی را فردی بشناسانند که با او پیوند داشته[۴۶] و خردههایی بر سیاست پدر میگرفته است. بر پایه این گزارشها او با طعنه و کنایه، امام علی (ع) را در قتل عثمان شریک میدانست[۴۷]، چنانکه ماندن پدرشان در مدینه به هنگام محاصره عثمان، بیعت زود هنگام پس از قتل عثمان و رویدادهای دیگری مانند تعقیب طلحه و زبیر را صحیح نمیدانست و با پدر در این زمینه محاجّه میکرد؛ ولی امام علی (ع) اقدامات خود در این موارد را صحیح میدانست[۴۸].
بر پایه گزارشهای بسیار، امام حسن (ع) در دوران عثمان از مواضع پدر حمایت میکرد و در سخنانی که در آینده در برابر مخالفان سیاستهای امام علی (ع) ایراد کرد، مواضع پدر را ستود و صحابه دیگر را متهم در خون عثمان شناساند[۴۹]، چنانکه در رخدادهای دیگری در دوران خلافت امام علی (ع) با پدر، به گونهای جدی همراهی داشت. این نمونه گزارشها آشکارا بطلان گزارشهای پیشین درباره مخالفت امام حسن (ع) با مواضع سیاسی امام علی (ع) را ثابت میکنند. افزون بر این موارد، امام حسن (ع) رفتار، منش و گفتاری بسیار نرم داشت؛ حتی با مخالفان خود، پس چگونه با پدرش با آن جسارت - که برخی گزارشها آن را بازتاب دادهاند - رفتار کرده باشد! برخی تشابه اسمی میان امام حسن (ع) و حسن بصری را که مخالفتهایی با امام علی (ع) داشت، سبب آمیختگی اطلاعات مربوط به ایشان دانستهاند[۵۰]؛ اما این گزارشها را باید از ریشه، ساخته مورخان عثمانی مذهب دانست که مورخان معاصری همچون طه حسین در الفتنة الکبری به پیروی از آنها برای امام حسن چنین جهتگیری را مسلّم دانستهاند[۵۱].[۵۲]
دوران خلافت پدر
امام حسن (ع) در دوران خلافت علی (ع) در صحنهها کوشا حضور یافت و در همه مقاطع پدر را همراهی کرد. هنگامی که امام علی (ع) در تعقیب اهل جمل رهسپار بصره شد، امام حسن (ع)، عمار و قیس بن سعد را برای بسیج نیرو به کوفه فرستاد[۵۳]. امام حسن که تصدّی امور را در این مأموریت بر عهده داشت، با تدبیر و ملایمت کوشید تا ابو موسی اشعری فرماندار کوفه مواضع خود را که مردم را به قعود میخواند، کنار بگذارد. او چندین بار برای مردم خطبه خواند و آنان را به همراهی تشویق کرد. ابوموسی اشعری، تنها هنگامی که مالک اشتر به میدان آمد، به اجبار تسلیم شد[۵۴].
پیش از آغاز جنگ جمل، هنگامی که عبدالله بن زبیر خطبهای ضد امام علی (ع) خواند، حضرت از امام حسن (ع) خواست که خطبهای بخواند و به سخنان نادرست عبدالله بن زبیر پاسخ دهد که امام علی (ع) را به ریختن خون عثمان متهم کرده بود و امام حسن (ع) چنین کرد[۵۵]. هنگام آغاز نبرد نیز پرچم را به دست فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود به جهت جایگاه بلند حسنین (ع) نزد رسول خدا (ص) پرچم را به آن دو نداده است[۵۶].
امام حسن (ع) گاه میانجی بود: پس از جنگ جمل و هنگامی که سلیمان بن صرد به سبب عدم حضورش در آن نبرد، به سرزنش امام علی (ع) گرفتار شد، امام حسن (ع) از او دلجویی کرد تا بتواند وی را در صف یاران پدرشان نگه دارد[۵۷] و در جنگ صفین نیز پدر را همراهی کرد[۵۸] و بر پایه برخی از گزارشها فرماندهی قلب سپاه پدر را بر عهده داشت[۵۹]. معاویه با فرستادن عبیدالله بن عمر کوشید با ترغیب و تطمیع امام حسن (ع) به خلافت، او را از پدر جدا سازد؛ اما آن حضرت جواب محکمی به او داد و اقدامات پدر خود را حق و درست دانست[۶۰]. وی در صفین نگران جان پدر بود و در این زمینه به وی پیشنهادهایی میداد[۶۱] و امام علی (ع) نیز میکوشید حسنین (ع) بیمحابا وارد معرکه نشوند، زیرا آنان را سلاله رسول خدا (ص) میدانست و میفرمود بر اثر صدمه دیدن این دو، نسل پیامبر (ص) گسیخته خواهد شد[۶۲].
امام حسن (ع) از شاهدان پیماننامه حکمیت در صفین بود[۶۳] و پس از برگزاری جلسات تحکیم و تصمیماتی که ضد امام علی (ع) گرفته شد، حضرت از امام حسن (ع) خواست با سخنان خود برای توده مردم در این زمینه روشنگری کند و امام حسن (ع) با خواندن خطبهای رفتار نادرست حَکَمین و اشتباهات آنان را یاد کرد و اقدام و رأی آنان را از روی هوا و هوس دانست[۶۴]. در دوران حکومت حضرت علی (ع) پدر، گاه برخی وظایف مانند خواندن خطبه نماز جمعه را به امام حسن (ع) میسپرد[۶۵]، چنان که پاسخگویی به برخی مراجعات علمی را[۶۶]. امام علی (ع) پس از ضربت خوردن، به حسنین (ع) سفارشهایی کرد؛ به ویژه امام حسن (ع) را به تقوا توصیه کرد[۶۷]. افزون بر این، امام علی (ع) سفارشهای تربیتی بلندی خطاب به فرزندش امام حسن دارد[۶۸]. پس از شهادت پدر، امام حسن (ع) بر جنازه ایشان نماز گزارد[۶۹].
بر خلاف اخباری که تأکید میکنند امام علی (ع) برای جانشینی خود کسی را معرفی نکرد[۷۰]، به تصریح گزارشهایی، حضرت فرزندش حسن (ع) را به جانشینی گماشت. یکی از این موارد، نامه امام حسن (ع) به معاویه است[۷۱]. بر اساس منابع شیعی، آن حضرت ودایع امامت را نیز به امام حسن (ع) سپرد[۷۲]. افزون بر جانشینی در خلافت، آن حضرت را وصی بر خانواده، صدقات و اوقاف خود نیز قرار داد[۷۳]. امام حسن (ع) قاتل پدر را قصاص کرد و از خواست و سفارش پدر عدول نکرد و پس از آن، خطبهای خواند و تمجید بلندی از امام علی (ع) انجام داد[۷۴].[۷۵]
ازدواج و طلاقها
منابع سنی کوشیدهاند امام حسن (ع) را مردی بشناسانند که بسیار ازدواج میکرد و طلاق میداد، به گونهای که پدر وی مردم را از زن دادن به وی نهی میکرد[۷۶]. شمار زنان او را ۷۰[۷۷]، ۹۰[۷۸]، ۲۰۰[۷۹]، ۳۰۰[۸۰] حتی ۷۰۰[۸۱] تن نیز برشمردهاند[۸۲]. افزون بر سستی این روایات، با توجه به نام همسران وی که منابع تلاش کردهاند کامل برشمارند و همچنین با عنایت به نام فرزندان او، به هیچ رو ارقام یاد شده را نمیتوان تأیید کرد. فزونی طلاق همسران، موضوعی نبوده که در روزگار خود امام حسن (ع) یاد و بر وی خرده گرفته شود، بلکه این موضوع را هنگامی که حسنیان در دوران ابو جعفر منصور به اقداماتی ضد خلافت دست زدند، منصور رقیب سیاسی ایشان با مبالغه به زبان آورد، تا جد حسنیان را تخریب کند: او در محاجه مکتوبش با محمد نفس زکیه، ایراداتی مانند فروش خلافت در برابر مال[۸۳] و سرگرمی با زنان را به امام حسن (ع) نسبت داد[۸۴]. امام علی (ع) زمانی که امام حسن (ع) را وصی خویش نهاد، تأکید کرد که وی در غذا و ازدواج بیمبالات و آلوده نیست[۸۵] و سفارش کرد که وصی وی باید اینگونه باشد: «غير طاعن عليه في بطن و لا فرج»[۸۶].[۸۷]
پانویس
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۱۹-۲۶.
- ↑ المعارف، ص۱۵۸؛ الکافی، ج۱، ص۴۶۱؛ تاریخ اصبهان، ص۹۶.
- ↑ المصنف، عبد الرزاق، ج۴، ص۳۳۵-۳۳۶؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۰.
- ↑ الکافی، ج۶، ص۳۳.
- ↑ ذخائر العقبی، ص۱۱۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۵۵.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۱.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۵۰ به بعد؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۴.
- ↑ نسب قریش، ج۱، ص۲۳.
- ↑ کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۶۰.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۵؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۹۳-۲۹۴.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۱۲-۵۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۴.
- ↑ العقد الفرید، ج۴، ص۱۰۳؛ مناقب، ج۴، ص۱۲.
- ↑ کشف الغمه، ج۱، ص۵۵۰؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۵۸.
- ↑ نک: صبح الاعشی، ج۱، ص۲۵۹؛ جمهرة خطب العرب، ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴.
- ↑ المحاسن و الاضداد، ص۱۳۳ به بعد.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۲۷۰؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۷۸.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۴۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۱، ۲۳؛ معرفة الصحابه، ج۲، ص۳.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۴ به بعد.
- ↑ دلائل النبوه، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۲۹، ۲۸۷؛ اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۵؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۹۰.
- ↑ الاموال، ص۲۵۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۱ ـ ۱۲.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۰۰؛ تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۸.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۷۷.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲، ۴۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۲۶؛ البلدان، ص۵۷۰؛ تاریخ اصبهان، ج۱، ص۶۹.
- ↑ تاریخ رویان، ص۴۵.
- ↑ الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۱۵-۱۱۷.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۵۸-۵۹؛ المنتظم، ج۵، ص۵۱.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۱۳۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۲.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۵؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۶۰.
- ↑ نک: شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۱۳، ۱۲۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۷۴-۲۷۵؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۶-۴۵۷.
- ↑ الجمل، ص۳۲۷.
- ↑ نک: الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۵۴-۱۶۷.
- ↑ الفتنة الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۲ ـ ۱۴.
- ↑ الجمل، ص۲۴۳.
- ↑ نک: الجمل، ص۲۴۴ به بعد.
- ↑ الجمل، ص۳۲۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۶۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۱.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۹۲.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۹.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۹۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۳۰.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۰۷.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۲۶؛ ج۷، ص۲۰۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۳۱؛ حکمت ۳۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷؛ المنتظم، ج۵، ص۱۷۵؛ دلائل النبوه، ج۷، ص۲۲۳.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۵؛ کشف الغمه، ج۱، ص۵۳۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۲۶؛ الارشاد، ج۲، ص۷.
- ↑ معرفة الثقات، ج۲، ص۱۵۵؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۶۵، ۵۷۸-۵۷۹.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۵ ـ ۱۶.
- ↑ البدایة والنهایة، ج۸، ص۴۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۲.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۰۸؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۷.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۵، ص۷۴.
- ↑ قوت القلوب، ج۲، ص۴۰۸.
- ↑ الکواکب الدریه، ج۱، ص۹۵.
- ↑ نک: حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۴۴۵-۴۴۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۵۷۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۹۳؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۲.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۲۳ ـ ۲۴.