چهاردهم ذی‌حجه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اعطای فدک به فاطمه(س)

علامه مجلسی به نقل از شیخ طوسی، روز چهاردهم ذیحجه را روز واگذاری فدک به حضرت زهرا(س) برشمرده است[۱]. فدک دهکده‌ای آباد و نام منطقه‌ای حاصل‌خیز در ۱۳۰ کیلومتری مدینه در شرق خیبر است که در سال هفتم هجری بدون خون‌ریزی به دست پیامبر(ص) فتح شد. بنا بر حکم صریح قرآن سرزمین‌هایی که بدون درگیری نظامی به فتح مسلمانان در آیند، «فیئ» و ملک شخصی پیامبر(ص) می‌شوند و مسلمانان دیگر حقی در آن ندارند و پیامبر(ص) می‌تواند هرگونه مصلحت بداند درباره آنها تصمیم بگیرد. پس از نزول آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۲]، پیامبر به فرمان خدا در زمان حیات خویش فدک را به فاطمه زهرا(س) بخشید و در همان مجلس سندی نیز تنظیم کرد که امیرمؤمنان(ع) و ام ایمن گواهان آن بودند. حضرت زهرا(س) نماینده‌ای برای خود برگزید تا امور فدک را از نزدیک اداره کند و کارمندانی نیز به فرمان او درآورد. فدک در سه سال پیش از وفات پیامبر(ص) در دست فاطمه(س) بود و بنی‌هاشم از محصول آن بهره می‌بردند.[۳]

غصب فدک

پس از شهادت پیامبر(ص) خلیفه اول، نماینده حضرت زهرا(س) را اخراج کرد و فدک را به بهانه حدیث ساختگی «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ‌»[۴]، به تصرف خویش در آورد. امیر مؤمنان(ع) و حضرت زهرا(س) از راه‌های گوناگون کوشیدند فدک را باز پس گیرند و برای اثبات مالکیت خود، استدلال و احتجاج کردند. حضرت زهرا(س) هم در خطبه معروف خویش از غصب آن انتقاد می‌نماید و با استناد به آیات قرآن، ادعای آنان را در اینکه پیامبر ارث باقی نمی‌گذارد رد می‌کند. علاوه بر اینکه فدک مدت‌ها در اختیار حضرت فاطمه‌(س) بود و از این‌رو، نیازی نبود آن حضرت برای اثبات مالکیت خویش بینه اقامه کند؛ اما از او بینه و شاهد خواستند. سرانجام، با اینکه حضرت فاطمه‌(س) بینه و شاهد اقامه کرد نپذیرفتند و فدک را باز نگرداندند. فاطمه(س) از ابوبکر غضبناک شد و دیگر هیچ‌گاه با او سخن نگفت.[۵]

اهداف غصب فدک

فدک بسیار بزرگ بود، نخل‌های آن به تعداد نخل‌های کوفه امروز و محصول خرمای آن بیشتر از خیبر بود. ابوبکر و عمر هدفشان از جلوگیری فاطمه(س) از در اختیار داشتن آن، این بود که علی(ع) به کمک محصولات و غله آن در مخاصمه‌ای که درباره خلافت داشت قدرت نگیرد. بنابراین، غصب فدک جنبه سیاسی داشت و می‌خواستند دست اهل بیت(ع) را از امور مالی کوتاه کرده و به پشتوانه اقتصادی آنان ضربه بزنند. فدک پیوسته در تاریخ به عنوان نشانه‌ای روشن از ظلم به اهل بیت(ع) مطرح بوده و ابعادی فراتر از تصرف یک مزرعه و باغ یافته است. کوتاه کردن دست اهل بیت(ع) از آن، نمادی از کنار گذاشتن سیاسی بوده و فدک مترادف با حکومت شده است. گواه این مطلب، سخن حضرت موسی بن جعفر(ع) به هارون الرشید است که فدک را همه قلمرو و وسعت اسلام دانست که حق خاندان پیامبر(ص) بوده و دیگران غصب کرده‌اند[۶]. فاطمه(س) نیز با طرح مسأله فدک به عنوان نشانه‌ای از غصب و زور غاصبان خلافت می‌کوشید تا حکومت آنان را محکوم کند و پافشاری آن حضرت از این‌رو بود، نه به خاطر ارزش اقتصادی آن[۷]. بنابراین، فدک برای شیعیان تنها یادآور یک نزاع مالی نیست، بلکه نمادی از مظلومیت حضرت فاطمه(س) و امیرالمؤمنین(ع) است که با نام آنان گره خورده و ارزش اعتقادی یافته است.[۸]

فدک در گذر تاریخ

بعد از امیرالمؤمنین(ع) معاویه، فدک را به مروان بن حکم داد؛ اما بعدها آن را پس گرفت. با روی کار آمدن مروان بن حکم، فدک دوباره به تصرف او در آمد و آن را به پسرش عبدالعزیز بخشید و از او به پسرش عمربن عبدالعزیز رسید که با توجه به اوضاع سیاسی دوران خود، فدک را به اولاد فاطمه(س) برگرداند؛ اما پس از وی پادشاهان اموی، فدک را پس گرفتند. سفاح، خلیفه عباسی، فدک را به فرزندان فاطمه(س) داد؛ اما منصور، آن را پس گرفت. در روزگار مأمون، گروهی از سادات به وی شکایت بردند که فدک را پیامبر(ص) به فاطمه‌(س) بخشید، مأمون با توجه به نظر فقها فدک را به اولاد فاطمه(س) داد؛ اما حاکمان بعد از او، فدک را به تصرف خود در آوردند[۹].

فدک در حال حاضر به نام «الحائط» در مرز شرقی خیبر قرار دارد و شامل تعدادی روستا و دارای بیش از یازده هزار سکنه و سرزمینی پوشیده از نخلستان و برخوردار از امکانات کشاورزی است[۱۰].[۱۱]

شق القمر

شب چهاردهم ذیحجه، مشرکان مکه، یا بنا به روایتی از امام صادق(ع) چهارده تن از اصحاب عقبه، از آن حضرت درخواست معجزه کردند و گفتند: هر پیامبری دارای معجزه است، معجزه شما در این شب چه می‌تواند باشد؟ پیامبر(ص) فرمود: شما از من چه معجزه‌ای می‌خواهید؟ آنان گفتند: اگر خدا با توست و تو در نزد او قدر و منزلتی داری، از او بخواه که قرص قمر ماه را دو قطعه کند و آن دو را از هم جدا نماید. پیامبر(ص) درباره پیشنهاد آنان می‌اندیشید که جبرئیل امین بر او نازل شد و عرض کرد: ای محمد! خدای سبحان به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: هر چیزی در این عالم را به فرمان تو درآوردم، هر چه از من بخواهی اجابت کنم. آن‌گاه، آن حضرت سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به ماه دستور داد که به دو نیم شود. در همان حال، ماه به دو نیمه شد و معجزه الهی به وقوع پیوست. پیامبر(ص) و پیروان او به سجده رفته و خدای قادر و سبحان را شکر نمودند. آن‌گاه، به آن حضرت گفتند: آیا امکان دارد که دو نیمه ماه به هم بپیوندد و همانند سابق شود؟ پیامبر(ص) اشاره‌ای به دو پاره ماه کرد و دستور داد که به هم بپیوندند. مشرکان مکه و یا اصحاب عقبه بار دیگر از آن حضرت درخواست کردند که وی معجزه کرده و بالای ماه را بشکافد.

آن حضرت برای اتمام حجت بر آنان، بار دیگر اشاره به ماه کرد و فرمان داد که در بالایش شکافی پدید آید. در همان لحظه انشقاقی پدید آمد و بالای ماه شکافته شد و معجزه «شق القمر» به وقوع پیوست. پیامبر(ص) و پیروانش سجده شکر کرده و خدای سبحان را که چنین معجزه‌ای به پیامبرش عنایت کرد، سپاس گفتند. آن‌گاه پیامبر(ص) به ماه اشاره کرد که به حال سابقش برگردد. مشرکان و کافران که با چشم خود شاهد این معجزه الهی بودند، به عهدشان وفا نکرده و برای ایمان آوردن به پیامبر(ص) بهانه آوردند و گفتند: ما منتظر بازگشت مسافرانمان از شام و یمن می‌مانیم، اگر آنان نیز این معجزه را دیده باشند به تو ایمان می‌آوریم و در غیر این صورت معلوم می‌شود که بر ما سحر و جادو کردی و دشمنی ما نسبت به تو افزون می‌گردد. به هر حال، مشرکان با این بهانه از زیر بار عهد و پیمانشان شانه خالی کرده و به آن حضرت ایمان نیاوردند و گفتند: کار محمد(ص) سحر و جادو بود. اکثر قریب به اتفاق علما، مفسران و مورخان اسلامی معجزه شق‌القمر را تأیید کرده و شأن نزول آیه ۵۴ سوره قمر را در همین رابطه می‌دانند[۱۲]؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ[۱۳]. به طوری که در بعضی از روایات آمده است، معجزه شق القمر در اوائل شب چهاردهم ذیحجه سال ششم بعثت، یعنی پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده است[۱۴].[۱۵]

معجزه نشانه‌ای از خداوند

معجزه چنان که از لفظش پیداست، یعنی عاجز کننده و آن، کار خارق‌العاده‌ای است که نوع بشر، حتی نوابغ در تمام زمان‌ها از آوردن آن عاجز باشند، و اساساً معجزه فراتر از نیروی بشر است و پیامبران به اراده و مشیت خدا، برای اثبات درستی ادعای رسالت خویش انجام می‌دهند و دعوت به مقابله نیز می‌نمایند؛ چنان‌که امام صادق(ع) در تعریف معجزه می‌فرماید: «وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِبِ»[۱۶]؛ معجزه نشانه‌ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان وحجت‌های خود نمی‌دهد، تا به وسیله آن، راستگویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدعیان دروغین) شناخته شود. بنابراین، معجزه شق‌القمر، همانند معجزات دیگر پیامبران، مثل معجزه عصای حضرت موسی(ع) و زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی(ع) که در قرآن به آنها تصریح شده است، هرچند امری محال نیست، ولی خارق عادت و فوق طاقت و توان بشر است و امری است الهی و در معادلات و محاسبات علمی ما نمی‌گنجد. البته انسان‌های معاند هر معجزه‌ای ببینند، زیر بار نخواهند رفت و بر انکار خودشان پافشاری می‌کنند، چنان‌که در معجزه شق‌القمر این چنین بود، ولی کسانی که در جست‌وجوی حقیقت هستند آن را با جان و دل می‌پذیرند.[۱۷]

منابع

پانویس

  1. بحارالأنوار، ج۱۵، ص۱۸۸.
  2. «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
  3. فرحزاد، حبیب‌الله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۹۹.
  4. «ما گروه انبیا چیزی به ارث نمی‌گذاریم» (الإحتجاج، ج۱، ص۱۰۴).
  5. فرحزاد، حبیب‌الله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۹۹.
  6. مناقب، ج۴، ص۳۲۰؛ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۲۰۰.
  7. فرهنگ غدیر، ص۴۵۵.
  8. فرحزاد، حبیب‌الله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۰۰.
  9. فرهنگ شیعه، ص۳۵۷.
  10. فرهنگ غدیر، ص۴۵۵.
  11. فرحزاد، حبیب‌الله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۰۰.
  12. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۴۱؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۳۵۲.
  13. «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت * و چون معجزه‌ای ببینند روی می‌گردانند و می‌گویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۱-۲.
  14. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۶۲.
  15. فرحزاد، حبیب‌الله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۰۱.
  16. علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۲.
  17. فرحزاد، حبیب‌الله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۲۰۳.