اثبات نقلی ضرورت امامت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

دلیل قرآنی ضرورت امامت

آیاتی که در قرآن کریم ضرورت نبوت را اثبات می‌‌کند، بر ضرورت امامت و استمرار هدایت الهی بعد از نبی اکرم (ص) هم دلالت دارد مانند آیه کریمه: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱]. بدیهی است که در صورت عدم استمرار وظائف رسول و در فرض نبودن هادی الهی، حجت بر انسان‌ها تمام نخواهد شد بلکه آنها بر خداوند حجت خواهند داشت. در قرآن کریم آیاتی هم بر ضرورت امامت و جانشینی نبی گرامی اسلام (ص) دلالت دارد که به یک آیه اشاره می‌‌گردد:

آیه اولی الامر

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۲]

در این آیه کریمه اطاعت از اولی الامر در سیاق و هم ردیف اطلاعت از خداوند تعالی و رسول (ص) قرار داده شده است و بدون تردید فرمان برداری و امتثال دستورات خدا و رسول لازم و ضروری است. بنابراین اطلاعات از اولی الامر هم لازم و ضروری است و لزوم اطلاعات هم مستلزم وجود امام است و این آیه کریمه ضرورت وجود اولی الامر در هر زمان را نیز ثابت می‌‌کند[۳][۴].

دلیل روائی ضرورت امامت

در روایات به بیان‌های مختلفی بر ضرورت امامت تاکید شده است:

امام برای اتمام حجت

همان گونه که ارسال پیامبر و شریعت آسمانی برای هدایت و اتمام حجت بر خلق است در ادمه این کار وجود امام و جانشین رسول خدا (ص) نیز وسیله‌ای برای اتمام حجت است. امام صادق (ع) درباره ضروت امامت بر اتمام حجت می‌‌فرماید: «لَوْ كَانَ النَّاسُ رَجُلَيْنِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْإِمَامَ وَ قَالَ إِنَّ آخِرَ مَنْ يَمُوتُ الْإِمَامُ لِئَلَّا يَحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ تَرَكَهُ بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَيْهِ»[۵]. امیرالمؤمنین (ع) در سخنی با کمیل بن زیاد نخعی می‌‌فرماید: آری، هرگز روی زمین خالی نمی‌شود از کسی که به حجّت الهی قیام کند خواه ظاهر و آشکار باشد یا خائف و پنهان، تا دلایل الهی و نشانه‌های روشن را باطل نگردد... خداوند به واسطه آنها حجتها و دلایلش را حفظ می‌‌کند تا به افرادی نظیر خود بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادی شبیه خود بیفشانند[۶].

امام برای تشخیص حق

امام برای امت به منزله روح است در بدن و مانند عقل است که فرمان روائی بر بدن را بر عهده دارد و حق را از باطل تشخیص می‌‌دهد. این نکته در لزوم و ضرورت امام برای امت اسلامی در مناظره هشام با عمرو بن عبید به خوبی تبیین شده است: جمعی از اصحاب که حمران و ابن نعمان و ابن سالم و طیار در میانشان بودند خدمت امام صادق (ع) بودند و جمع دیگری در اطراف هشام بن حکم که تازه جوانی بود، نیز حضور داشتند. امام صادق (ع) فرمود: ای هشام: گزارش نمی‌دهی که در مباحثه با عمروبن عبید چه کردی و چگونه از او سؤال نمودی؟ عرض کرد: جلالت شما مرا می‌‌گیرد و شرم می‌‌دارم و زبانم نزد شما به کار نمی‌افتد. امام صادق (ع) فرمود: چون به شما امری نمودم به جای آرید. هشام عرض کرد: از وضع عمروبن عبید و مجلس مسجد بصره او به من خبر رسید، بر من گران آمد، به سویش رهسپار شدم. از مردم راه خواستم، به من راه دادند تا آخر مردم به زانو نشستم. آنگاه گفتم: ای مرد دانشمند من مردی غریبم، اجاره دارم مسأله‌ای بپرسم؟ گفت: آری.

گفتم: شما چشم دارید گفت: پسرجانم این چه سؤالی است، چیزی را که می‌‌بینی چگونه از آن می‌‌پرسی؟ گفتم: سؤال من همین طور است. گفت: بپرس پسر جانم، اگر چه پرسشت احمقانه است. گفتم: شما جواب همان را بفرمائید، گفت: بپرس، گفتم شما چشم دارید؟ گفت: آری، گفتم: با آن چه کار می‌‌کنید؟ گفت: با آن رن گها و اشخاص را می‌‌بینیم. گفتم بینی دارید؟ گفت: آری گفتم: با آن چه می‌‌کنی گفت: با آن می‌‌بویم، گفتم: دهن دارید گفت آری گفتم: با آن چه می‌‌کنید؟ گفت: با آن مزه را می‌‌چشم گفتم: گوش دارید؟ گفت آری گفتم: با آن چه می‌‌کنید؟ گفت: با آن صدا را می‌‌شنوم. گفتم: شما دل دارید گفت آری گفتم: با آن چه می‌‌کنید گفت: با آن هر چه بر اعضاء و حواسم درآید، تشخیص می‌‌دهم، گفتم مگر با وجود این اعضاء ازدل بی نیازی نیست؟ گفت: نه، گفتم: چگونه؟ با آنکه اعضاء صحیح و سالم باشد (چه نیازی به دل داری)؟ گفت: پسرم هرگاه اعضاء بدن در چیزی که ببوید یا ببیند یا بچشد یا بشنود تردید کند، آن را به دل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند.

من گفتم: پس خدا دل را برای رفع تردید اعضاء گذاشته است؟ گفت: آری، گفتم: دل لازم است وگرنه برای اعضاء یقینی نباشد گفت: آری. گفتم، ای ابا مروان (عمرو بن عبید) خدای تبارک و تعالی که اعضاء تو را بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را متیقن کند وانگذاشته، این همه مخلوق را در سرگردانی و تردید و اختلاف واگذارد؟ و برای ایشان امامی که در تردید و سرگردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده است؟ در صورتی که برای اعضاء تو امامی قرار داده که حیرت و تردیدت را به او ارجاع دهی. او ساکت شد و به من جوابی نداد. سپس به من متوجه شد و گفت: تو هشام بن حکمی؟ گفتم: نه گفت: از همنشین‌های او هستی؟ گفتم: نه گفت: اهل کجائی؟ گفتم: اهل کوفه. گفت: تو همان هشامی. سپس مرا در آغوش گرفت و به جای خود نشانید و خودش از آنجا برخاست و من تا آنجا بودم سخن نگفت. حضرت صادق (ع) خندید و فرمود این را کی به تو آموخت؟ عرض کردم: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم. فرمود: «هذَا وَ اللَّهِ مَكْتُوبٌ فِي صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسى» به خدا سوگند این مطالب در صحف ابراهیم و موسی می‌‌باشد[۷].

امام محور اتحاد امت

امام و زعیم امت اسلامی محور اتحاد و انسجام امت است و نبود امام موجب تشتت و پراکندگی و هرج و مرج می‌‌گردد. امیرمؤمنان (ع) در یک تنظیر بسیار دقیق این محوریت امام و پیشوا را تبیین می‌‌فرماید: «وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ»[۸]. مسأله ضرورت حکومت در روایات اسلامی نیز بازتاب گسترده‌ای دارد و در آنها تصریح شده که مردم بدون حکومت نمی‌توانند زندگی کنند و حتی یک حکومت ظالم از هرج و مرج و نداشتن حکومت بهتر است.

امیرالمؤمنین علی (ع) به خوارج که می‌‌گفتند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ» حکومت و حاکمیت و داوری مخصوص خدا است فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» این سخن حقی است که از آن اراده باطل شده. سپس فرمود: «نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ» آری درست است که فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می‌‌گویند: زمامداری مخصوص خدا است. سپس فرمود: مردم به هر حال نیازمند به امیر و زمامداری هستند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار. تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول باشند و کافران نیز بهره مند شوند و مردم در دوران حکومت او زندگی راحتی داشته باشند. به وسیله او اموال بیت المال گردآوری شود و به کمک او با دشمنان مبارزه کنند. جاده‌ها امن گردد و حق ضعیفان از زورمندان گرفته شود. مردم نیکوکار در رفاه باشند و از دست بدکاران در امان[۹].

بدیهی است اینکه می‌‌فرماید: "امیری لازم است، خواه نیکوکار یا بدکار" مفهومش این نیست که این دو یکسانند، بلکه منظور این است که در درجه اوّل باید زمامداری عادل و نیکوکار پیدا کرد و اگر نشد وجود زمامدار ظالم از هرج و مرج بهتر است و این امر منافات با حاکمیت خداوند بر کلّ جهان هستی ندارد، چرا که حاکمیت مانند نبوت و قضاوت از ذات پاک او نشأت می‌‌گیرد[۱۰].

امام برای اجرای دین

احکام اجتماعی اسلام بدون وجود امام قابلیت اجرا ندارد زیرا در غیر این صورت یا اراده‌ای بر اجرای احکام نیست و یا سلایق و برداشت‌های متفاوت بیش از پیش منجر به بی نظمی و اختلال نظام می‌‌گردد. پس لازم است امامی باشد تا دستورات اجتماعی اسلام پیاده شود.

امیرمؤمنان علی (ع) بعد از ذکر آیاتی از قرآن مانند آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[۱۱] ای کسانی که ایمان آورده اید اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر را هنگامی که شما را دعوت می‌‌کنند به سوی چیزی که شما را زنده می‌‌سازد و آیه ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ[۱۲] می‌‌فرماید: در این آیات دلیل بسیار روشنی است بر اینکه امت باید امام و پیشوایی داشته باشند که قیام به کارهای آنها کند و به آنها امر و نهی نماید و حدود الهی را در میان آنها برپا دارد. با دشمن پیکار کند و غنائم را عادلانه تقسیم نماید. واجبات را تحقق بخشد و ابواب صلاح آنها را به آنان نشان دهد و از آنچه برای آنان زیان بخش است برحذر دارد؛ زیرا امر و نهی یکی از اسباب بقای خلق است و گرنه تشویق و ترس از بین می‌‌رود و هیچ کس از گناه باز نمی‌ایستد. نظام جامعه فاسد می‌‌شود و این سبب هلاکت بندگان خدا است[۱۳].

فضل بن شاذان در خلال حدیث مفصلی از امام رضا (ع) برای بیان ضرورت امام سه مطلب را بیان می‌‌کند:

  1. هنگامی که برای مردم حدودی تعیین شود و دستور یابند که از آن حدود تجاوز نکنند - چون باعث فساد آنها می‌‌شود- این کار سازمان نمی‌گیرد، مگر به وسیله حاکم امین در رأس آنها که آنان را تعدّی و داخل شدن در امور ممنوعه بازدارد؛ زیرا اگر این موضوع نباشد، کسی لذّات و منافع خود را به خاطر فساد دیگران ترک نمی‌کند و لذا سرپرستی برای آنها قرار داده شده که آنان را از فساد منع کند و حدود و احکام الهی را در میان آنها برپا دارد.
  2. ما هیچ فرقه‌ای از فرق دنیا و هیچ ملتی از ملل را نمی‌یابیم که بدون رئیس و سرپرستی باقی مانده باشند، همان رئیس و سرپرستی که امر دین و دنیای آنها را سامان بخشد. پس در حکمت خداوند حکیم جایز نیست که خلق را بدون آنچه می‌‌داند برای آنان ضروری است رها کنند سرپرستی که به کمک او با دشمنان بجنگند و اموال بیت المال را به وسیله او تقسیم کنند و جمعه و جماعت آنها را برپا دارد و ظالم را از تعدّی بر مظلوم باز دارد، برای آنان تعیین نکند.
  3. اگر مردم پیشوا و سرپرست امین و درستکاری نداشته باشند دین و آیین خدا بر باد می‌‌رود، و سنّت و احکام الهی تغییر می‌‌یابد، و بدعت گذاران چیزهایی از پیش خود بر آنها می‌‌افزایند و مخالفان از آن کم می‌‌کنند، و امور را بر مسلمانان مشتبه می‌‌سازند[۱۴].[۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  2. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  3. ر. ک: نقد المحصل، ص ۴۰۷ و امامت در بینش اسلامی، ص ۵۶ وامامت پژوهی، ص ۲۷۵ و تفتازانی (م ۷۹۳) در عداد ادله ضرورت امامت می‌‌گوید: {{عربی|و قد یتمسک بمثل قوله تعالی ﴿ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹. و قوله (ص):«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» و قوله فان وجوب الطاعه و المعرفه یقتضی وجوب الحصول شرح المقاصد فی علم الکلام ج۲، ص ۲۷۵.
  4. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۶۵-۷۰
  5. «اگر مردم زمین تنها دو نفر باشند یکی از آن دو امام است و فرمود: آخرین کسی که بمیرد امام است تا کسی بر خدای عزوجل احتجاج نکند که او را بدون حجت واگذاشته است» کافی ج۱، ص ۱۷۹ بَابُ أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا رَجُلَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ حدیث ۳.
  6. علل الشرائع، ج۱ ص۱۲۳ و نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  7. کافی، ج۱، ص ۱۶۹.
  8. «موقعیت زمامداری مانند رشته است که مهره‌ها را جمع می‌‌کند و ارتباط می‌‌بخشد، اگر رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده می‌‌شوند و هر یک به جایی خواهد افتاد، به گونه‌ای که هرگز نتوان همه را جمع کرد». نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
  9. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  10. ر. ک: قرآن، ج ۱۰، ص ۱۴ و پیام امام، ج ۲، ص ۴۲۱.
  11. «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌‌بخشد پاسخ دهید» سوره انفال، آیه ۲۴.
  12. «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
  13. بحارالانوار، ج۹۰، ص ۴۰.
  14. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص ۱۰۷، باب ۳۴.
  15. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۶۵-۷۰