هستیشناسی
مقدمه
هستی هدفدار و دارای مبدأ و معاد است و از ویژگیهای اساسی آن ابعادی چون غیب و شهود[۱]، غایتمندی، برخورداری از خالق مدبر، قانونمندی، ابتناء بر عدل، مُسخّر انسان بودن و صراط برای انسان است. خداوند قادر متعال خالق و آفریننده جهان هستی است و در نتیجه مالک آن و دارای حاکمیت مطلقه بر آن است. عالم محسوس مرتبه نازل هستی است و عالم الوهیت، مرتبه اعلای هستی و مقصد اعلی است[۲]. تمام چیزهایی که در عالم واقع میشود از همان جلوه است و چون همه امور و همه چیزها از اوست و به او بر میگردد، هیچ موجودی از خودش چیزی ندارد[۳].[۴]
جهانبینی الهی
در جهانبینی الهی، مسائلی از «هستیشناسی» وجود دارد که به عنوان زیربناهای نظام اندیشه اسلام شناخته میشود؛ از جمله آنها موارد ذیلاند:
اختصاص حاکمیت به خداوند
مسلمین بر این عقیدهاند که خالق و آفریننده جهان هستی، تنها خداوند یگانه و قادر متعال است؛ بر این اساس تنها در برابر ذات او تسلیم میشوند و طاعت و بندگی هیچ انسانی را نمیپذیرند؛ مگر اینکه اطاعت آن اطاعت خداوند باشد؛ از اینرو هیچ انسانی حق ندارد، انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود وادار نموده و آنان را از آزادیهای خود محروم سازد و نیز برای جامعه، خودسرانه قانون وضع کند و روابط و رفتار اجتماعی را مطابق با شناخت و ادراک و خواست خود تنظیم نماید.
قرآن کریم، مصدر حاکمیت را تنها خدای متعال میداند و در موارد متعدد میفرماید: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۵]. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل این آیات مینویسد: «حکم هم که یکی از صفات است از نظر اینکه خود نوعی از تأثیر است، معنای استقلالیش تنها از آن خداوند است؛ چه حکم در حقایق تکوینی و چه در شرایع و احکام وضعی و اعتباری، معلوم است که اگر غیر خداوند کسی دارای حکم بود، میتوانست حکم خدای را به وسیله حکم خودش ابطال کند و با خواست او معارضه نماید»[۶].
بنابراین حکم تکوینی مختص خدای متعال است؛ ولی در حکم تشریعی، مواردی دارد که به اذن خداوند به غیر او نیز نسبت پیدا میکند[۷]. لذا اعتقاد به: انحصار حاکمیت خداوند، پایه اساسی و استوار نظام اسلامی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تبلور یافته است. چنانچه میگویند: حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد[۸].
نیازمندی به وحی در تنظیمات اجتماعی
در نظام سیاسی و اجتماعی که بر اساس اسلام شکل میگیرد؛ نه تنها در جهتگیری و ساختار؛ بلکه در بُعد قوانین، مقررات، برنامهریزی و برقراری تنظیمات اجتماعی نیز لازم است با وحی و دستورات الهی مطابقت داشته باشد. مهمترین دلایلی که نیازمندی بشر به وحی را در انتظام بخشیدن به حیات اجتماعی خویش توجیه میکنند، عبارتاند از:
- فهم مسیر صحیح زندگی، تابع اعتقاد به وحی: همواره انسان، در پرتو علم کامل به روابط و قانونمندی پدیدهها و انتخاب صحیح آنها میتواند مسیر درست زندگی را پیدا کند؛ اما دستگاه ادراکی او به سبب وجود موانع و محدودیتهای ابزار شناخت، از فهم همه رموز و پیچیدگیهای جهان هستی ناتوان است. تاریخ زیست اجتماعی بشر، آینه صادقی است و این حقیقت را به خوبی منعکس نموده است که هرگاه بشر، مستقلاً با تکیه بر اندیشهها و تواناییهای خود به دعوت انبیا پشت نموده، نه تنها از خیر و صلاح محروم شده؛ بلکه زندگی رنجآور؛ بیثبات و توأم با ناامیدی و ناآرامی را تجربه کرده است. علم کامل و مطلق به روابط هستی را میتوان تنها، نزد انبیاء الهی جستجو نمود؛ چون علم آنان از علم مطلق الهی سرچشمه گرفته و به وسیله وحی به ایشان منتقل شده است. بنابراین در مکتب اسلام، قوانین، مقررات، نقشه سعادت بشر و الگوی زندگی کمال مطلوب که از آن به عناوینی همچون: مدینه فاضله و حیات طیبه یاد میشود، توسط پیامبر بزرگوار اسلام که سرچشمه ایمان، علم و خیرخواهی منحصر به فرد و نیز خطاناپذیر هستند، ارائه شده است و اصولاً در اعتقادات اسلامی، قانونگذاری حق انحصاری خداوند و یا کسانی است که از جانب او مأذون هستند؛ زیرا اولاً: خداوند نسبت به همه مصالح حقیقی بشر آگاهی کامل دارد، ثانیاً: خداوند عادل است و هیچ ستمی بر بندگان روا نمیدارد و ثالثاً: خداوند در قانونگذاری هیچ منفعتی ندارد و هرچه هست جریان خیر و صلاح است که از ناحیه او متوجه بندگان میشود[۹].
- احساس آرامش و خوشبختی و تابع اعتقاد به خداوند و تبعیت از وحی: انسان محدود، با خواستههای نامحدود، اگر در برخورد با شدائد و شرایط سخت محیط، با دید مادی به جهان بنگرد، نمیتوان از او توقع و انتظاری بیش از این داشت. همیشه خود را ناکام و مغبون میبیند و سراسر زندگی او آمیخته از دغدغه و اضطراب میشود؛ چون دیدگاهی که در آن ماده به عنوان منشأ قوانین و جهان نیز، همین دنیا معرفی میشود و ورای ماده و هستی ملموس و محسوس، چیزی به رسمیت شناخته نمیشود گریز از این وضعیت و رسیدن به آرامش روحی، تنها در پرتو تغییر نوع نگاه به هستی، انسان و غایت او و پیوستن به دعوت انبیا ممکن میشود. مکتب انبیای الهی با دعوت به پرستش خدا و اعتقاد به جهان دیگر، قفس تنگ عالم مادی را شکسته، انسان را به ابدیتی پیوند میدهد که بدون احساس پوچی و سرگردانی و با مقصد قرار دادن خداوند و پیوستن به مقام قرب او، کمال، خوشبختی و سعادت خود را جستجو میکند. علاوه بر آن، برقراری عدالت که از اصلی ترین اهداف بعثت پیامبران است[۱۰]، موجب میشود که جلوی تعدّی و تجاوز به حقوق انسانها گرفته شود و آنها از زندگی در چنین نظامی، احساس راحتی و آرامش کنند.
- پیروی از وحی، سامانبخش رفتار فردی و اجتماعی: گذشته از حوزههای اندیشه و روان، رفتار انسان نیز باید در شعاع نورانی تعالیم وحی قرار گیرد تا به سعادت و رفاه دنیا و آخرت دست یابد. وقتی از رفتار انسان سخن میگوییم، رفتار فردی و اجتماعی او مورد نظر است و نمیتوان این دو نوع رفتار را در حوزه جدای از هم دانست؛ زیرا انسان جزئی از یک جامعه و در مقیاس عمومی، جامعه بشری محسوب میشود و اجتماع انسانی نیز متشکل از تکتک افراد است؛ بنابراین تداخل و تأثیرگذاری در بعد فردی و اجتماعی در یکدیگر و عدم امکان انفکاک آن دو از هم را، نمیتوان انکار نمود.
احکام و دستورات دینی، رفتار فرد و جامعه را برای دستیابی به سعادت، هماهنگ با باورهای اعتقادی و نظام فکری، سازماندهی میکنند؛ بنابراین نقش عمده ارزشها و احکام الهی، حاکم و جهتدهنده همه دانستنیها و علوم و نیز تنظیم کننده همه شؤون و ابعاد نظام فردی و اجتماعی جامعه اسلامی است.
دنیا و آخرت، گستره توسعه در نظام الهی
نظام الهی برای انسان دو نمونه زندگی را به رسمیت میشناسد؛ زندگی در دنیای مادی و این جهان و دیگری زندگی در جهان آخرت که هر کدام از این دو، ساز و کارهای ویژه خود را دارند و باید انسانها با کوشش و تلاش، آنها را فراهم سازند. دستورات قرآن کریم و انبیا الهی بر این مبنا استوار است که باید توشه آن جهان، در دنیای مادی فراهم شود. این دنیا مقدمه عالم دیگر و کشتزار محصولاتی است که باید در آن جهان درو شود؛ بنابراین، خداوند پیامبران را به منظور راهنمایی بشر برای کسب توفیق بیشتر در همین امر مهم، فرستاده است. قانونهای الهی که توسط پیامبران ابلاغ میشود، همگی یاریدهنده بشر در این راهند و هرچند برای این جهان نیز قوانینی وضع شده؛ ولی مقصود اصلی تأمین سعادت در زندگی بیپایان آن جهان است که البته دنباله منطقی و طبیعی سعادت در این جهان به شمار میرود؛ ولی مطمئناً زندگی این جهان، هدف اصلی نیست؛ بلکه وسیله نیل به سعادت در جهان ابدی است. قرآن کریم زندگی دنیایی را چون بازیچههای کودکانه خوانده است: ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾[۱۱].
بنابراین دنیا، مکانی است که انسان با رفتار اختیاریاش، حیات ابدی خود را رقم میزند و در واقع، مزرعه آخرت[۱۲] است و نیز امیرالمؤمنین علی (ع) از آن به «مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ»[۱۳] نام برده است.
از اینرو در نظام الهی، منظر توسعه و کمال، تنها محدود به حیات دنیایی نیست؛ بلکه دنیا و آخرت، در یک مجموعه واحد و متصل به هم قرار دارد و برای تأمین سعادت و رفاه هر دوی آن برنامهریزی شده است.
معادگرایی و خودکنترلی
نظام الهی زندگی انسان را به دنیای مادی محدود نمیکند و جهان آخرت را که پس از آن میآید ادامه حیات انسان میشمرد. اعتقاد به آخرت، معاد و حضور در محکمه کیفر الهی، محاسبه کارهای انسان و اعطای ثواب و عقاب[۱۴] و باور این حقیقت که مردن، انتقال از یک نقص، به کمال است، انسان را از لغزشها باز میدارد و در او تقوایی ایجاد میکند که عامل کنترل درونی، در مقابل تعدی و تجاوز به حقوق دیگران، است. علاوه بر آن با توجه به وجود عوامل نگهدارنده اجتماعی؛ همچون: امر به معروف، نهی از منکر[۱۵]، حسّ مسؤولیت نسبت به سرنوشت دیگران و جامعه اسلامی[۱۶] و همچنین نقش تعیینکننده حکومت در حفظ و حراست افراد و جامعه از انحطاط و انحراف، مکمل عامل کنترل درونی بوده و صیانت جامعه اسلامی را تضمین مینماید[۱۷].
هستی در تفکر اسلامی
در تاریخ تفکر اسلامی، علوم مختلفی شکل گرفته و گسترش یافته است. موضوع بسیاری از این علوم، «موجود بما هو موجود» نیست، بلکه حقایق و ماهیاتی است که از وجود نیز بهرهمندند؛ علومی مانند ریاضی، طبیعی، و علوم عملی از قبیل اخلاق، فقه، و علوم اعتباری مانند ادبیات. اما موضوع برخی علوم، آشکارا و یا ناگفته، «موجود بماهو موجود» است. علومی که درباره هستی کاوش میکنند، عبارتند از فلسفه، عرفان نظری و کلام. موضوع فلسفه موجود بماهو موجود و موضوع عرفان نظری نیز تعینات وجود است، از آن جهت که تعینات آن هستند. موضوع علم کلام را نیز ذات، صفات و افعال خداوند دانستهاند. مسائل این علم، با صرف نظر از آنکه شیوه متکلم، جدل و یا برهان باشد، نه به علوم جزئی، بلکه حقیقتاً به علم هستیشناسی مربوط است. تفاوت کلام و فلسفه در موضوع این دو علم نیست، بلکه در شیوه و روش آنها است. فلسفه به دانش برهانی عقلی بسنده میکند، و برهان به دلیل کلی بودن، درباره امور جزئی بحث نمیکند. اما علم کلام از جدل نیز استفاده میکند و در جدل از ادله نقلی نیز استفاده میشود. در مقدمات جدلی از مقدمات جزئی نیز استفاده و نتایج جزئی گرفته میشود؛ به همین دلیل در مباحث فلسفی مثلاً فقط از نبوت عامه و یا در صورت گسترش مباحث نبوت، فقط از اصل امامت بحث میشود، اما در کلام از نبوت و امامت خاصه نیز سخن میرود. شیوه شناخت و روش عرفان و فلسفه نیز متفاوت است: عرفان محور معرفت خود را دانش حضوری و شهودی قرار میدهد و از روش تزکیه و سلوک بهره میبرد. عرفان نظری، اگرچه از دانش حصولی و مفهومی نیز استفاده میکند، از آن بیشتر برای تبیین و گفتوگو با دیگران بهره میگیرد اما مدار اصلی در فلسفه و کلام بر دانش حصولی و مفهومی است با این تفاوت که فلسفه به برهان بسنده میکند و کلام از قیاسات جدلی نیز سود میبرد.[۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ صحیفه نور، ج۲۱، ص۲۲۲.
- ↑ صحیفه نور، ج۸، ص۴۳۴.
- ↑ تفسیر سوره حمد ص۱۰۴.
- ↑ اخوان کاظمی، بهرام، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۵۷۵.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷ و سوره یوسف آیات ۴۰ و ۶۷.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۱۳، ص۱۸۳.
- ↑ ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶؛ ﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ اصل ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
- ↑ رجوع کنید به محمدتقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۳.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.
- ↑ «بالدنيا تحرز الآخرة»؛ بحار الانوار، ج۶۷، ص۶۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
- ↑ «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا... وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ...»؛ “همانا دنیا خانه درستی است، برای کسانی که در آن درست زندگی کنند.. و دنیا تجارتخانه و بازار یاران خدا است که در آن، رحمت خدا را به دست میآورند و بهشت را سود میبرند”؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۱۲۶. ص۱۱۳۸.
- ↑ ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴾ «پس هر کس همسنگ ذرهای نیکی ورزد، آن را خواهد دید * و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
- ↑ فی التنزیل: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰؛ ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» سوره توبه، آیه ۷۱؛ و «قال علي (ع): قِوَامُ الشَّرِيعَةِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِقَامُ الْحُدُودِ»؛ غررالحکم و دررالکلم.
- ↑ امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ النَّبِيَّ (ص) قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لَايَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ، وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي: يَا لَلْمُسْلِمِينَ، فَلَمْ يُجِبْهُ، فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ کافی، ج۲، ص۱۶۴، حدیث ۵ و امام علی (ع) قال: «اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛ نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج۷، ص۳۰۴ و رسول الله (ص) قال: «أَلَا كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ...»؛ صحیفة الرضا، ج۲، ص۱۴۵۹.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۹۲.
- ↑ پارسانیا، حمید، مقاله «هستیشناسی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۳۱۵.