ابوجهل در قرآن

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابوجهل است. "ابوجهل" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابوجهل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ابوالحکم، عمروبن هشام‌بن مغیره[۱] از بزرگان مکّه، و از دشمنان سرسخت پیامبر[۲].

مقدمه

ابوجهل درشان نزول

  • مفسّران، در ذیل آیات فراوانی از ابوجهل نام برده‌اند که بخشی از آنها چنین است:
  1. ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى[۳۴]. گفته شده که ابوجهل سوگند یاد کرد اگر پیامبر را به نماز ببیند، گردنش را بزند[۳۵] یا سرش را بر صخره‌ای بکوبد[۳۶]، و درصدد عمل به سوگند خود بود که اعجاز الهی با نزول آیات پیشین جلوش را گرفت[۳۷]. خداوند، در آیات ﴿كَلاَّ لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ فَلْيَدْعُ نَادِيَه سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ[۳۸]. ابوجهل را به آتش دوزخ وعید داده، پیامبر را از پیروی او برحذر می‌دارد[۳۹]. در آیه ﴿ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا [۴۰] نیز خداوند، پیامبر را از افرادی برحذر می‌دارد که گفته شده: مقصود، ابوجهل است[۴۱].
  2. نام ابوجهل در ذیل آیه ﴿لا يَصْلاهَا إِلاَّ الأَشْقَى الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى[۴۲][۴۳].
  3. ابوجهل در ذیل آیه﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الأَبْتَرُ[۴۴]. از مصادیق ابتر دانسته شده[۴۵] که خداوند، به جهت آزارهایش، او را ابتر خوانده بود؛ گرچه قول‌ مشهور، نزول سوره درباره عاص بن وائل است[۴۶].
  4. برخی مفسّران، آیات نخستین سوره ماعون را در شأن ابوجهل و کافران قریش دانسته‌اند:﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ[۴۷][۴۸]
  5. ﴿فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى[۴۹]. گفته شده که این آیات، درباره ابوجهل است [۵۰].
  6. قرطبی در ذیل آیه ۴۴ و ۴۵ سوره قمر از ابوجهل یاد می‌کند که در روز بدر، با اسب خویش تاخت؛ به جلو سپاه آمد و گفت: ما امروز از محمد و اصحاب او انتقام می‌گیریم و خداوند این آیه را نازل فرمود:﴿أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ‏[۵۱][۵۲] گرچه مکّی بودن سوره قمر، سخن پیشین را تضعیف می‌کند. از سعد بن ابی وقّاص نقل شده: من تأویل آیه را نمی‌دانستم تا اینکه پیامبر(ص) در روز بدر آن را در مقابل مشرکان قرائت کرد. وی از قول ابن عبّاس آورده که بین نزول آیه و واقعه بدر، هفت سال فاصله بوده است[۵۳].
  7. آیات ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ[۵۴]. به اعتقاد برخی مفسّران، درباره تصمیم ابوجهل به قتل پیامبر هنگام نماز، خداوند بدین‌گونه وی را ناکام ساخت[۵۵]. فخر رازی بر آن است که معنای این آیه و آیه بعدی، بازداشتن ایشان از اهتدا (راه‌یابی) به وسیله خداوند است[۵۶]. ابوالفتوح رازی می‌نویسد: کنایت است و عبارت به طریق مبالغه از جهل وعناد و نفور ایشان از ایمان، تا پنداری که ممنوعند از آن به غل و قید که به هیچ وجه تن در نمی‌دهند و اختیار نمی‌کنند[۵۷].
  8. در ذیل آیه ۵۵ فرقان / ۲۵ (وَ کانَ الکافِرُ علی رَبّه ظَهیرا) آورده‌اند که مقصود از کافر، ابوجهل است که با پشتوانه شیطان، پروردگار خویش را مخالفت می‌کند[۵۸].

۹. ابوجهل، به مسلمانانی که از پیامبر(ص)پیروی می‌کردند، تهمت زده، می‌گفت: آنان از مرد جادو شده‌ای پیروی می‌کنند که آیه ۸ فرقان / ۲۵ بدان اشاره دارد[۵۹]. نام ابوجهل جزو یکی از ۱۷ تن مقتسم[۶۰] (کسانی که در موسم حج راه‌های مکه را تقسیم کرده و بر ضدّ پیامبر تبلیغ می‌کرده‌اند) آمده که خداوند در سوره حجر / ۱۵ آیه ۹۰ به آنان اشاره دارد: «کَما أنزَلنا عَلی المُقتَسِمین».

۱۰. ابوالفتوح، در ذیل آیه ۲۰ فرقان / ۲۵، از مقاتل نقل کرده که آیه درباره ابوجهل و چند تن دیگر که به تحقیر ابوذر و برخی مؤمنان پرداخته بودند، نازل شده است:[۶۱] «و جَعَلنا بَعضَکم لِبعضٍ فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّکَ بَصیرا = و بعضی از شما را آزمون بعض دیگر ساخته‌ایم. آیا شکیبایی می‌ورزید؟ و پروردگار تو همواره بینا است».

۱۱. همو از مقاتل می‌نویسد:[۶۲] چون ابوجهل و نضربن حارث، عبادت‌های رسول و جدّیت او را دیدند، گفتند: تو خود را به مشقّت می‌اندازی. در دین ما، این‌همه رنج نیست و خدای تعالی این آیات را فرو فرستاد: «طه * ما أنزَلنا عَلیکَ القُرءَان لِتَشقی». (طه / ۲۰، ۱ و۲)

۱۲. «أفَمن وَعَدنه وعدا حَسَنا فَهو لـقیه، کَمن متَّعنه مَتعَ الحیوةِ الدُّنیا ثُمّ هو یَومَ القیـمةِ مِن‌المُحضَرینَ = آیا کسی که به او وعده‌ای نیکو دادیم و او به آن خواهد رسید، مانند کسی است که به بهره زندگانی دنیا بهره‌مندش ساخته‌ایم؛ سپس او در روز قیامت، از حاضر شدگان [در صحنه عذاب] است؟» (قصص / ۲۸، ۶۱) با همه اختلافی که در شأن نزول آیه وجود دارد، نام ابوجهل، به صورت مصداق «من متّعنه»، برجسته‌تر است[۶۳].
۱۳. ابوجهل با شنیدن شجره ملعونه در قرآن (اسراء / ۱۷، ۶۰) که به گفته مفسّران، درخت زقّوم است، به طعنه می‌گفت: چگونه ممکن است درختی در آتش باشد، با اینکه آتش آن را می‌سوزاند؟ و نیز می‌گفت: رفیق شما [[[پیامبر]]] می‌گوید: آتش جهنم سنگ را می‌سوزاند و آتش‌گیره آن را مردم و سنگ می‌داند: «وَقودُها النّاسُ و الحِجارَةُ». (بقره / ۲، ۲۴)[۶۴] خداوند در آیه ۶۰ اسراء / ۱۷ می‌فرماید: آن را آزمونی برای مردم قرار داده‌ایم و در آیات ۶۴ و ۶۵ صافات / ۳۸ می‌فرماید: آن درختی است که از ژرفای دوزخ برمی‌آید و میوه‌اش گویی سرهای شیاطین است: «إنّها شَجَرةٌ تَخرُجُ فِی أصلِ‌الجَحیمِ * طَلعُها کأنَّه رُءُوسُ الشَّیطینِ» و آن، غذای گناه‌کاران است: «إنّ شَجرتَ الزَّقُّومِ * طَعامُ الأَثیمِ * کَالمُهلِ یَغلی فِی‌البُطون * کَغَلیِ الحَمیمِ = همانا درخت زقوم، خوراک گناه‌کار [ان] است که مانند فلز گداخته در شکم‌ها می‌جوشد؛ چون جوشیدن آب گرم». (دخان / ۴۴، ۴۳ ـ۴۶) 

۱۴. اسراء / ۱۷، ۷۳: «و إن کادُوا لَیَفتِنونَک عَن الَّذی أوحَینا إلیکَ لِتَفتَرِی عَلینا غَیرَه و إذا لاتَّخذوکَ خَلیلاً». سیوطی از قول ابن‌عبّاس آورده است که ابوجهل، امیّة بن‌خلف و دیگر سران قریش نزد پیامبر آمده، گفتند: خدایان ما را بپذیر تا در آیینت درآییم.[۶۵] گویا پیامبر از جدایی قوم خویش نگران بود و اسلام آوردن آنان را دوست می‌داشت که آیه پیشین و دو آیه دیگر نازل شد و حضرت را از گرایش به آنان برحذر داشت: «و لَولا أن ثَبَّتنـکَ لَقد کِدتَّ تَرکَنُ إلیهم شَیئا قَلیلاً = و بسا نزدیک بود تو را از آن‌چه بر تو وحی می‌کنیم، به حیله غافل کنند تا غیر از آن را بر ما بربندی و آن‌گاه بی‌گمان تو را دوست گیرند و اگر گامت را استوار نداشته بودیم، چه بسا نزدیک بود اندک گرایشی به آنان بیابی». (اسراء / ۱۷، ۷۴)

۱۵. «و قالوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُر لَنا مِن الأرضِ یَنبوعا * أو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعمتَ عَلینا کِسَفا أو تَأتی بِاللّهِ والمَلـئِکةِ قَبیلاً * أو یَکونُ لَکَ بَیتٌ مَن زُخرُفٍ أو تَرقی فی‌السَّماءِو لَن نُؤمِنَ لِرُقیِّکَ حتّی تُنزِّلَ عَلینا کتبا نَقرؤه قُل سُبحانَ ربّی هَل کُنتُ إلاّ بَشرا رَسولاً». (اسراء / ۱۷، ۹۰ و ۹۲ و ۹۳) واحدی از ابن‌عبّاس نقل می‌کند که ابوجهل و سران قریش بر آن شدند تا با پیامبر مجادله کنند و از او خواستند تا از کارهایش دست بردارد. وقتی پافشاری پیامبر را دیدند، تقاضاهای دیگری را مطرح کردند که این آیات، بیان‌گر آن است:[۶۶] و گفتند: هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر آن‌که برای ما از زمین چشمه‌ای بجوشانی یا باغی‌از خرما و انگور داشته باشی و در میانش، جویباران را جاری‌سازی یا پاره‌هایی از ### 313### را چنان‌که گمان داری بر [سر] ما بیندازی یا خدا و فرشتگان را رویاروی ما بیاوری یا تو را خانه‌ای از زر و زیور باشد، و بالا رفتنت را باور نکنیم، مگر آن‌که کتابی برای ما فرود آوری که بخوانیمش. بگو پاک و منزه است پروردگارم. آیا من جز بشری هستم که پیامبرم؟

۱۶. به نقلی، ابوجهل یکی از مسخره‌کنندگان پیامبر(ص) و مسلمانان به شمار آمده [۶۷] که خداوند درباره آنان آیه ۹۵ حجر / ۱۵ را نازل فرمود: «إنّا کفینک المستهزءین»؛ هرچند در دیگر تفاسیر، ذیل این آیه نامی از او به میان نیامده است.

۱۷. «و مِنهم من یَستَمِعُ إلیکَ و جَعَلنا عَلی قُلوبهم أکِنّةً أن یَفقَهوه و فی ءَاذَانهم وَقرا و إن یَروا کُلَّ ءایةٍ لایؤمِنوا بِها حَتّی إذا جاءُوکَ یُجدِلونَک، یَقولُ الَّذین کَفروا إن هـذا إلاّ أسطیرالأوَّلین». (انعام / ۶، ۲۵) گفته‌اند: این آیه، در شأن ابوجهل و دیگر سران مشرک نازل شده که گرد هم آمده تا در باب سخنان پیامبر گفت‌وگو کنند. ابوسفیان گفت: من بعضی از گفته‌های او را حق می‌دانم؛ امّا ابوجهل از او خواست که هرگز به آن اقرار نکند، و در روایت دیگری است که گفت: مرگ برای ما، از اقرار به آن آسان‌تر است و این آیه نازل شد.[۶۸]

۱۸. از سدّی نقل شده که اخنس‌بن‌شریق در خلوت از ابوجهل درباره پیامبر(ص) پرسید و او گفت: به خدا سوگند!محمد صادق است و هرگز دروغ نگفته؛ امّا هنگامی که بنی قصی پرچم مکّه‌را به دست گرفتند؛ پرده‌دار کعبه شدند؛ سقایت حاجیان به دستشان افتاد و سپس نبوّت! دیگر چه چیزی برای تیره‌های قریش می‌ماند؟[۶۹] و این آیه در شأن آنان نازل شد: «فإنّهم لایُکذِّبونکَ و لـکنّ الظـَّـلِمینَ بـ ٔ یتِ اللّهِ یَجحَدونَ». (انعام / ۶، ۳۳) طبری از ابن‌کعب نقل کرده که ابوجهل به پیامبر گفت: ما تو را تکذیب نکرده؛ بلکه آن‌چه را آورده‌ای، تکذیب می‌کنیم و خداوند این آیه را فرود آورد[۷۰].

۱۹. روزی ابوجهل، به آزار پیامبر پرداخت و حمزه به حمایت از حضرت، خشمگینانه ضربتی بر او وارد ساخت. گفته شده[۷۱] که آیه ۱۲۲ انعام / ۶ در این باره نازل شد: «أو مَن کانَ مَیتا فأحیَینه و جَعَلنا لَه نورا یَمشی بِه فِی‌النّاسِ کَمَن مَثَلهُ فِی الظُّلُمـت لَیسَ بِخارجٍ مِنها کذ لک زُیِّنَ لِلکفرینَ ما کانوا یَعمَلون». طبری اقوالی را در تفسیر آیه‌برمی‌شمرد؛ امّا در اینکه مقصود از «کَمَن مَثَلهُ فی‌الظُّلمت» ابوجهل است، تردید نمی‌کند[۷۲].

۲۰. در ذیل آیه ۱۲۴ انعام / ۶ (و إذا جاءتهُم ءایةٌ قالوا لن‌نؤمنَ حَتّی نُؤتی مِثلَ ما أُوتِیَ رُسُل اللّهِ اللّه أَعلمُ حیثُ یَجعلُ رِسالَتَه) آمده است:[۷۳] ابوجهل گفت: سوگند به خدا! به او راضی نشده، هرگز از وی پیروی نمی‌کنیم، جز اینکه بر ما نیز چون او وحی بیاید که آیه نازل شد: و چون آنان را نشانه‌ای بیاید، گویند هرگز ایمان نمی‌آوریم، مگر آن‌که‌مانند آن‌چه به پیامبران الهی داده شده، به ما نیز داده شود. [بگو] خداوند، بهتر می‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.

۲۱. «و قالَ الّذین کَفروا لا تَسمَعوا لِهـذَا القُرءانِ وَالغَوا فیه لَعلّکم تَغلِبون». (فصلت / ۴۱، ۲۶) از ابن‌عبّاس روایت شده که ابوجهل می‌گفت: هرگاه محمد قرآن می‌خوانَد، هیاهو کنید و فریاد بکشید تا آشکار نشود چه می‌گوید، و آیه پیشین نازل شد؛[۷۴] گرچه ابوجهل خود نمی‌توانست از شنیدن قرآن دوری کند[۷۵].

۲۲. ابوجهل، هم‌چنین از مصادیق «أفَمَن یُلقی فِی‌النّارِ»[۷۶] (فصلت / ۴۱، ۴۰) و نیز مصداقی از «لکُلِّ أفّاکٍ» (جاثیه / ۴۵، ۷)[۷۷] و در ذیل آیه ۱۰ قلم / ۶۸، یکی از افراد «حَلاّفٍ مَهینٍ» شمرده [۷۸] و از مصادیق «أفَمَن یَمشِی مُکِبّا علی وَجهِه = آیا کسی که به رو درافتاده، نگون‌سار می‌رود»... (ملک / ۶۷، ۲۲) تلقّی شده است.[۷۹]

۲۳. برخی، آیه ۶ بقره / ۲ (إنّ الّذین کَفروا سَواءٌ عَلیهم ءَأَنذَرتَهم أَم لم‌تُنذِرهم لایُؤمِنون) را در شأن ابوجهل[۸۰] و بعضی نیز آن را درباره او و خانواده‌اش می‌دانند[۸۱].

۲۴. و نیز آیه «زُیِّن لِلَّذینَ کَفروا الحَیوةُ الدُّنیا و یَسخَرونَ مِن‌الّذین ءَامَنوا وَ الّذین اتَّقوا فَوقَهم یَومَ القیـمَة وَاللّهُ یَرزقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ = زندگانی دنیا برای کافران آراسته شده و مؤمنان را ریشخند می‌کنند؛ [حال آن‌که] پرهیزکاران در روز قیامت ازآنان بالاترند و خداوند هرکس را بخواهد، بی‌شمار روزی می‌دهد» (بقره / ۲، ۲۱۲) را درباره ابوجهل و دیگر بزرگان قریش می‌داند که از نعمت‌های دنیایی بهره‌مند بودند و مؤمنان فقیر را ریشخند می‌کردند[۸۲].

۲۵. طبری، از ابن‌عبّاس نقل کرده که وقتی ابوطالب در بستر مریضی بود، ابوجهل با عدّه‌ای به بالین او رفته، از پیامبر بدو شکایت بردند[۸۳] که پسر برادرت را از ما بازدار و گرنه او را خواهیم کشت[۸۴]. پیامبر(ص) که حضور داشت، فرمود: اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم‌بگذارید، دست از رسالت خویش برنمی‌دارم[۸۵]. ابوطالب با شنیدن این سخن، حمایت خویش را به طور رسمی از پیامبر اعلام داشت و بدین طریق، ابوجهل را درهم شکست[۸۶]. پافشاری پیامبر، بر باورهای خویش و ابراز توحید، آنان را سخت شگفت‌زده، سرخورده وناامید ساخت. آیات ۵ تا ۷ ص / ۳۸ در این باره نازل شد: «أجَعَل الألِهةَ إلها وحِدا إِنّ هـذا لَشَی‌ءٌ عُجابٌ * وَانطَلَق الملأُ مِنهُم أَنِ امشوا وَ اصبِروا علی ءَالِهَتِکم إنَّ هـذا لَشی‌ءٌ یُرادُ * ما سَمِعنا بِهـذا فِی‌الملّةِ الأخِرةِ إن هـذا إلاّ اختِلـق = آیا همه خدایان را خدای یگانه ساخت؟ این امر عجیبی است، و بزرگان ایشان به راه خود رفتند و گفتند: بروید و بر [[[عبادت]]] خدایان خود پایدار باشید که این امر، مطلوب است. ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیده‌ایم. این جز از خود بر ساختن نیست»[۸۷].


۲۶. «و إذ یَمکُر بِک الَّذین کَفروا لِیُثبِتوکَ أو یَقتلوکَ أو یُخرِجوکَ وَ یمکُرونَ و یَمکُرُ اللّهُ و اللّهُ خَیرُ المکِرینَ = و به یادآر که کافران در حق تو بداندیشی می‌کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا آواره کنند و آنان مکر می‌ورزند و خداوند [هم] مکر می‌ورزد و خداوند بهترین مکر ورزان است». (انفال / ۸، ۳۰) ابوجهل، مانند دیگر سران مشرک، هنگام آگاهی از تصمیم هجرت پیامبر(ص) به یثرب (مدینه) برآشفت و در طرح توطئه‌ای بر ضدّ حضرت در دارالندوه، شرکت و پیشنهاد قتل وی را مطرح کرد[۸۸]. ابن‌سعد می‌گوید: هر کس نظری داد تا به ابوجهل رسید. وی گفت: از هر قبیله‌ای جوانی برگزینیم تا با شمشیر برهنه، بر محمد هجوم آورند تا بنی عبدمناف، قاتل را نشناخته، توانایی انتقام نداشته باشند[۸۹] و به پذیرش خون بهایی بسنده کنند. این پیشنهاد پذیرفته شد و اگر خبر جبرئیل به پیامبر و خوابیدن علی(ع) برجای او در لیله‌المبیت نمی‌بود، تصمیم قریش عملی می‌شد[۹۰]. مفسّران، آیه پیشین را در باب همین توطئه می‌دانندکه ابوجهل در آن نقشی فعّال داشت[۹۱]. آیه ۳۲ انفال / ۸ را نیز درباره ابوجهل دانسته‌اند: «و چنین بود که می‌گفتند: بار خدایا! اگر این حقّ است و از سوی تو است، بر ما از آسمان سنگ ببار یا عذاب دردناکی بر سر ما بیاور»....[۹۲]

۲۷. بغوی در ذیل آیه ۱۹ رعد / ۱۳ (أَفَمن یَعلمُ أنّما أُنزِلَ إلیکَ مِن رَبّکَ الحَقُّ کَمَن هُو أعمی إنّما یَتذَکّرُ أولوا الألببِ) آورده که ابوجهل، مصداق در «کَمَن هو أعمی» است.

۲۸. «کذ لکَ أرسلنکَ فی أمّةٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُممٌ لِتَتلُوَا عَلیهِمُ الّذی أوحَینا إلیکَ و هم یَکفُرونَ‌بِالرّحمـنِ قُل هوَ رَبّی لا إلـه إلاّ هوَ عَلیهِ تَوکّلتُ و إلیه مَتاب». (رعد / ۱۳، ۳۰) بغوی، در سبب نزول آیه آورده[۹۳] که ابوجهل، پیامبر را در حجر دید که می‌گوید: یا اللّه یا رحمـن. نزد مشرکان آمد و گفت:محمد دو خدا را می‌خواند: یکی اللّه و دیگری رحمن، و ما جز رحمان یمامه [که گویا نام شخصی یا معبودی بوده است]، رحمان دیگری را نمی‌شناسیم. آیه نازل شد که بدین‌سان تو را در بین امّتی فرستادیم که پیش از آنها امّت‌هایی [آمده و رفته] بودند تا آن‌چه بر تو وحی کرده‌ایم، بر آنان بخوانی؛ حال آن‌که بر خدای رحمان کفر و انکار می‌ورزند. بگو: او پرودگار من است؛ خدایی جز او نیست؛ بر او توکل کرده، بازگشت من به سوی او است.

۲۹. در تفسیر قمی، ذکر شده که آیه ۸ حج / ۲۲ (و مِنَ‌النّاسِ مَن یُجـدِلُ فی اللّهِ بِغیرِ عِلمٍ و لاهدًی ولاکتبٍ مُنیر) در شأن ابوجهل نازل شده است[۹۴].

۳۰. مفسّران، ابوجهل را یکی از پیشوایان کفر دانسته که در آیه ۱۲ توبه / ۹، مسلمانان به ستیز با آنان مأمور شده‌اند:[۹۵] «فقتلوا أئِمّةَ الکُفرِ إنَّهم لا أیمن‌لَهُم لَعلَّهم یَنتَهون».

۳۱. ابوجهل، خداوند را در روز بدر به داوری خواند آیه ۱۹ انفال / ۸ نازل شد:[۹۶] «اگر از خداوند داوری می‌خواستید، [نتیجه] داوری او برایتان پیش آمد، و اگر باز ایستید، برایتان بهتر است». طبرسی در ذیل این آیه از قول ابی‌حمزه آورده که ابوجهل در روز بدر گفت: پروردگارا!دین ما قدیم و دین محمد جدید است؛ پس هر یک از آنان نزد تو محبوب‌تر و رضایت بخش‌تر است، اهل آن را یاری کن![۹۷]

۳۲. ابوجهل، مشرکان را برضدّ پیامبر(ص) تحریک کرده، می‌گفت:محمد، در یثرب فرود آمده؛ پیش‌قراولان خویش را فرستاده و می‌خواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از اینکه دنباله‌رو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانی است که هرگز ندیده‌ام و هیچ یک از اصحاب وی را مشاهده نکرده‌ام، جز این که با شیاطین همراه بود![۹۸] او با این سخنان، آتش جنگ بدر را شعله‌ور ساخت و بخشی از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در این زمینه می‌فرماید: «إنّ الَّذینَ کَفروا یُنفِقونَ أمولهُم لیَصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِم‌حسرَةً ثمَ‌یُغلَبون وَالّذین‌کفَرواإلی جَهنَّم یُحشَرون = کافران، اموالشان را برای بازداشتن از راه خدا خرج‌می‌کنند. به زودی، خرجش خواهند کرد؛ آن‌گاه مایه حسرت آنان می‌شود و سرانجام، مغلوب می‌گردند و کافران را در جهنم گرد می‌آورند». (انفال / ۸، ۳۶) واحدی، از کلبی نقل می‌کند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود؛[۹۹] همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد[۱۰۰]. ابوجهل، در همین جنگ کشته و آیه ۵۰ انفال / ۸ درباره او و دیگر کشتگان بدر نازل شد: «وَلَو تَری إذ یَتوَفَّی الّذینَ کَفروا المَلـئکةُ یَضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَریقِ = اگر بدانی آن‌گاه که فرشتگان جان کافران را می‌گیرند وبرچهره‌ها و پشت‌هایشان می‌کوبند و می‌گویند: عذاب آتش را بچشید»[۱۰۱].


[۱۰۲].

منابع

پانویس

  1. المحبّر، ص ۱۳۹.
  2. المغازی، ج ۲، ص ۴۹۱.
  3. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۲۳.
  4. دایره‌المعارف الاسلامیه، ج ۱، ص ۳۲۲. «ابوجهل».
  5. دایره‌المعارف‌بزرگ‌اسلامی، ج۵، ص۳۰۵. «ابوجهل».
  6. المحبّر، ص ۱۳۹.
  7. اخبار مکّه، ج ۲، ص ۲۵۳.
  8. عیون‌الاخبار، ج ۱، ص ۲۳۰.
  9. الاشتقاق، ص ۱۵۵.
  10. یعقوبی، ج ۲، ص ۳۷؛ الاشتقاق، ص ۱۵۵.
  11. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۱۹.
  12. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۴۰.
  13. السیر و المغازی، ص ۲۱۰.
  14. التعریف، ص ۱۷۲.
  15. یعقوبی، ج ۲، ص ۲۸.
  16. التعریف، ص ۱۷۲.
  17. قرطبی، ج ۱۵، ص ۲۳۶.
  18. اسباب‌النزول، ص ۳۸۱؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۵۸۴.
  19. السیر و المغازی، ص ۱۶۱ و ۱۶۶.
  20. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۸۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص ۸۲۶.
  21. الطبقات، ج ۲، ص ۹؛ یعقوبی، ج۲، ص ۴۵.
  22. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷۴.
  23. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۵۸۴.
  24. و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست.این جز گفتار آدمی نیست؛ سوره مدثر، آیه:۲۴-۲۵.
  25. اسباب النزول، ص ۳۸۱ و ۳۸۲.
  26. و چه دانی تو که دوزخ چیست.نه بر جای می‌نهد و نه یله می‌کند. برگرداننده رنگ پوست است. بر آن نوزده (نگهبان گمارده شده) است ؛ سوره مدثر، آیه:۲۷-۳۰.
  27. جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۵۸۶.
  28. السیر و المغازی، ص ۱۶۶.
  29. الاشتقاق، ص ۱۴۷؛ انساب الاشراف ج ۱، ص ۱۴۱.
  30. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۴۰.
  31. جمهرة انساب العرب، ص ۱۴۵.
  32. العقدالفرید، ج۲، ص ۳۸۶.
  33. واسعی، سید علی رضا، ابوجهل، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱.
  34. به من بگو آن کس که، بنده‌ای را چون به نماز ایستد باز می‌دارد، اگر رهنمود یافته باشد، یا به پرهیزگاری فرمان دهد؟ (یا) اگر دروغ انگارد و رو گرداند، آیا ندانسته است که خداوند می‌بیند؟؛ سوره علق، آیه:۹-۱۴.
  35. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۲۱.
  36. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۱۸۳.
  37. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۶۴۹.
  38. نه چنان است؛ اگر (از شرارت) باز نایستد بی‌گمان (موی) پیشانی (اش) را خواهیم گرفت و خواهیم کشید، (موی) پیشانی دروغگوی خطاکاری را، آنگاه، هم‌بزمانش را فرا می‌خواند، ما (نیز) آتش افروزان (دوزخ) را بی‌درنگ فرا می‌خوانیم.هرگز از او فرمان مبر و سجده بگزار و (به خداوند) نزدیکی بجوی!؛ سوره علق، آیه:۱۵-۱۹.
  39. مجمع‌البیان، ج۱۰، ص ۷۸۲ و ۷۸۳.
  40. پس برای فرمان پروردگارت شکیبا باش و از هیچ گناهکار یا ناسپاس آنان فرمان نبر؛ سوره انسان، آیه:۲۴.
  41. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۲۷۷.
  42. که جز نگونبخت‌تر، به آن درنمی‌آید،همان کس که دروغ انگاشت و روی گردانید؛ سوره لیل، آیه:۱۵-۱۶.
  43. الکشّاف، ج ۴، ص ۷۶۴.
  44. بی‌گمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بی‌پساوند است ؛ سوره کوثر، آیه: ۳.
  45. قرطبی، ج ۲۰، ص ۱۵۱.
  46. التعریف، ص ۳۹۳.
  47. آیا آن کس را که (روز) پاداش و کیفر را دروغ می‌شمارد دیده‌ای؟ او همان کسی است که یتیم را می‌راند و (مردم را) به سیر کردن مستمند برنمی‌انگیزد؛ سوره ماعون، آیه: ۱-۳.
  48. قمی، ج۲، ص۴۸۳.
  49. نه (حق را) راست دانست و نه نماز گزارد.ولی دروغ شمرد و روی گرداند.سپس خرامان به سوی خانواده‌اش رفت.پس وای بر تو وای!دگرباره وای بر تو وای!؛ سوره قیامت، آیه:۳۱-۳۵.
  50. جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۲۴۷.
  51. بلکه می‌گویند: ما گروهی پیروزیم! زودا که آن گروه در هم شکنند و واپس بگریزند؛ سوره قمر، آیه:۴۴-۴۵.
  52. قرطبی، ج ۱۷، ص ۹۵.
  53. قرطبی، ج ۱۷، ص ۹۵.
  54. ما غل‌هایی بر گردن‌هایشان تا (زیر) چانه نهاده‌ایم چنان که سرشان بالا مانده است. و ما پیش رویشان سدّی و پشت سرشان سدّی نهاده‌ایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشانده‌ایم چنان که (چیزی) نمی‌بینند!؛ سوره یس، آیه:۸-۹.
  55. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۱۸۳؛ مجمع‌البیان، ج ۸، ص۶۴۹ و ۶۵۰.
  56. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۴۵.
  57. روض‌الجنان، ج ۱۶، ص ۱۳۶.
  58. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۳۵.
  59. التعریف ص ۲۲۷.
  60. المحبّر، ص ۲۰.
  61. روض الجنان، ج ۱۴، ص ۲۰۵.
  62. روض الجنان، ج۱۳، ص ۱۳۰.
  63. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۱۹ و ۱۲۰؛ مجمع البیان، ج۷، ص۴۰۸.
  64. جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۱۴۳.
  65. الدرّالمنثور، ج ۵، ص ۳۱۸.
  66. اسباب النزول، ص ۲۴۶ و ۲۴۷.
  67. التعریف، ص ۱۶۳.
  68. بغوی، ج ۱، ص ۹۱.
  69. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۴۰.
  70. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۴۰.
  71. مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۵۵۵.
  72. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۳۰.
  73. قرطبی، ج ۷، ص ۵۳.
  74. قرطبی، ج ۱۵، ص ۲۳۲.
  75. السیر و المغازی، ص۱۸۹؛ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۱۵.
  76. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۲؛ الدرّالمنثور، ج ۷، ص ۳۳۰.
  77. غررالتبیان، ص ۴۷۴.
  78. روح المعانی، مج ۱۶، ج ۲۹، ص ۴۷.
  79. قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۴۳.
  80. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۲۸.
  81. اسباب النزول، ص ۲۶.
  82. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۵۴۰.
  83. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۴۹.
  84. روض‌الجنان، ج ۷، ص ۴۰۹.
  85. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۲۷.
  86. الطبقات، ج ۱، ص ۱۵۹.
  87. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۲۷.
  88. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۰۰.
  89. الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶.
  90. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۰۰.
  91. مجمع البیان، ج ۴، ص۸۲۶.
  92. مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۲۸.
  93. بغوی، ج ۳، ص ۱۹.
  94. قمی، ج۲، ص۷۹.
  95. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۱۳؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۷.
  96. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۲۷۴.
  97. مجمع البیان ج ۴، ص ۸۱۶.
  98. ابن کثیر، ج۳، ص۲۱۱.
  99. اسباب النزول، ص ۱۹۵.
  100. یعقوبی، ج۲، ص ۴۵.
  101. جامع‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۳۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۸۴۶.
  102. واسعی، سید علی رضا، ابوجهل، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱.