بحث:حضرت شعیب در قرآن

ولادت و نیاکان

پدر و مادر

نام و نسب

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

سرگذشت تاریخی

نبوت و رسالت

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

حضرت شعیب در دانشنامه معاصر قرآن کریم

پیامبری از نسل ابراهیم‌S، مبعوث بر مردم مدین و شهر ایکه. نام شعیب ده بار در قرآن مجید، ضمن سوره اعراف، سوره هود، سوره شعراء و سوره عنکبوت آمده است. به موجب سوره شعراء قوم شعیب، اصحاب «ایکه» بوده‌اند. ایکه (به معنی بیشه یا درخت) قومی بوده‌اند که در سوره حجر آیه  وَإِنْ كَانَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ [۱] به وصف ظلم متصف گردیده‌اند. البته برخی گفته‌اند که شعیب بر دو قوم فرستاده شده یک بار به مدین و یک بار به اصحاب ایکه[۲].

شعیب پیغمبری از نسل ابراهیم خلیل می‌باشد که طبق روایات، پس از هود و صالح و اندکی پیش از موسی می‌زیسته است. سومین پیامبر عربی به شمار می‌آید؛ زیرا پیامبران عرب عبارتند از: هود، صالح، شعیب و محمدa.

شعیب بر قوم مَدین که بت‌پرست بودند، مبعوث شد (شعیب به موجب تورات «یترون» نام داشته و امیر یا کاهن مدین بوده است). مردمی که برخوردار از نعمت‌های فراوان و امنیت و رفاه بودند. با این وجود، فساد در بینشان شیوع یافت. شعیب آنها را به پرستش خدای یگانه و رعایت عدالت در پیمانه و وزن دعوت کرد و به عذاب سخت، قوم خود را انذار داد  وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ [۳]،  وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ [۴]؛ «قومش به او گفتند: آیا نمازت تو را بر آن میدارد که ما را از عبادت بتان و پرستش معبودان پدرانمان بازداری؟ شعیب گفت: من جز اصلاح شما کار دیگری ندارم، و نمی‌خواهم دچار همان سرنوشتی بشوید که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند. از پرودرگار خود آمرزش بطلبید و به سوی او بازگردید. قومش گفتند: آنچه را که تو می‌گویی ما نمی‌فهمیم. اگر شرافت قبیله‌ات نبود تو را سنگسار می‌‌کردیم. شعیب گفت: شما هر قدرتی که دارید به کار بزنید، من نیز کار خودم را میکنم. به زودی میفهمید که عذاب خوارکننده به سراغ چه کسی می‌آید و چه کسی دروغگو است»  وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ وَيَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ  [۵]،

مردم مدین به‌جز چند نفر به وی ایمان نیاوردند و شروع کردند به تهمت زدن: گاهی او را ساحر خواندند و زمانی کذّابش معرفی کردند قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ [۶]،  وَمَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ [۷]؛و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان می‌کنیم مگر این که به کیش بت‌پرستی ما برگردید  وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ [۸] تا آنکه شعیب از ایمان آوردنشان به کلی مأیوس گردید و به ناچار رهاشان کرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا کرد و از خداوند درخواست فتح و پیروزی کرد  قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ [۹]. آنگاه روزی ابری سیاه آمد و همه جا را تاریک کرد و بارانی سیل آسا ببارید. اهل مدین، شعیب را مسخره می‌کردند که اگر از راستگویانی، پاره‌ای از آسمان را بر سر ما بیفکن  فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ [۱۰]. پس صحیه آسمان، آنها را بگرفت و در محل سکونت‌شان به صورت جسدی بی‌جان درآورد و تنها شعیب و مؤمنین به وی نجات یافتند  وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ [۱۱].

در سوره قصص، از آیه  وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الأَمِينُ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ  [۱۲] راجع به قصه ازدواج حضرت موسی با دختر شعیب سخن به میان آمده و این قصه در تورات هم ذکر شده است. چون حضرت موسی پس از قتل یک مرد قبطی، از ترس فرعون از مصر به مدین (منطقه‌ای بین عربستان و شام) فرار کرد. در آنجا می‌بیند که جمعیتی گوسفندان خود را آب می‌دهند. از آن جمله دو دختر می‌خواهند گوسفندان خود را آب دهند ولی برآوردن آب از چاه برایشان دشوار است. موسی آنان را در این کار یاری می‌کند. دختران به اطلاع موسی می‌رسانند که پدری پیر دارند و چون پدر ایشان فرزند ذکور ندارد، دختران به این کار دست زده‌اند. دختران واقعه را به پدر گزارش می‌دهند و یکی از ایشان پیش موسی می‌آید و او را به خانه دعوت می‌کند. پیرمرد تزویج هر یک از دختران را که موسی بخواهد به وی پیشنهاد می‌کند به شرط آنکه هشت یا ده سال موسی اجیر او باشد. حضرت موسی شرط او را میپذیرد و با یکی از دختران (شعیب در) مدین ازدواج می‌کند. ارباب قصص اسلامی نام زوجه موسی را «صفورا» ضبط کرده‌اند[۱۳]

شعیب از زمره پیامبران مرسل و محترم در نزد خداوند است و شخصیت معنوی او ستوده شده است. شعیب خود را رسولی امین و مصلح و از صالحین شمرده است [۱۴]؛ شعیب را خطیب پیامبران گفته‌اند [۱۵]و در ادبیات عرفانی مظهر عبودیت و تهذیب و شیرین سخنی بوده است. «شعیب متعبّد بود، بر ادای طاعات و تحصیل عبادات پیوسته حریص و بر آن مواظب بود، ساعت شب به نماز مستغرق داشتی و هنگام روز به لفظ شیرین و بیان پرآفرین پیغام حق با قوم خویش گزاردی»[۱۶].[۱۷]

اصحاب

مخالفان و دشمنان

رحلت و محل دفن

شعیب در اعلام قرآن

نام شعیب ده بار در قرآن مجید ضمن سوره‌های اعراف و هود و شعراء و عنکبوت یاد شده است. به موجب سوره شعراء قوم شعیب، اصحاب ایکه بوده‌اند (رجوع شود به مقاله اصحاب ایکه) بنابر سور دیگر، شعیب بر قوم مدین مبعوث بوده است و آنها را به پرستش خدای یگانه و وفای به کیل و وزن دعوت کرده و به عذاب سخت، قوم خود را انذار نموده است. قومش به او گفته‌اند آیا نمازت تو را بر آن می‌دارد که ما را از عبادت بتان و پرستش معبودان پدرانمان باز داری؟ اگر شرافت قبیله‌ات نبود تو را سنگسار می‌‌کردیم. باید از شهر ما خارج شوی یا ملت ما را پیروی کنی. خداوند شعیب را نجات بخشید و قوم شعیب را دچار زلزله ساخت کافران قوم شعیب بر اثر خشم الهی نابود شدند.

در سوره قصص از آیه ۲۲ تا ۲۸ راجع به قصه تزویج حضرت موسی با دختر شعیب سخن به میان آمده و این قصه در تورات هم مسطور است. چون حضرت موسی به مدین وارد می‌گردد می‌بیند که جمعیتی بهائم خود را آب می‌دهند. از آنجمله دو زن می‌خواهند گوسفندان خود را آب دهند ولی بر آوردن آب از چاه برای ایشان دشوار است. موسی آنان را در این کار یاری می‌کند.

دختران به اطلاع موسی می‌رسانند که پدری پیر دارند و چون پدر ایشان فرزند ذکور ندارد، دختران به این کار دست زده‌اند دختران واقعه را به پدر گزارش می‌دهند و یکی از ایشان پیش موسی می‌آید و او را به خانه دعوت می‌کند. پیرمرد تزویج هر یک از دختران را که موسی بخواهد به وی پیشنهاد می‌کند به شرط آنکه هشت یا ده سال موسی اجیر او باشد. حضرت موسی شرط او را می‌پذیرد و با یکی از دختران شیخ مدین ازدواج می‌کند. ارباب قصص اسلامی نام زوجه حضرت موسی را صفورا ضبط کرده‌اند.

در تورات و همچنین در قصص اسلامی مرقوم است که هر سال پدرزن موسی همه گوسفندانی را که با علائم مخصوص متولد شوند قبلا به موسی اختصاص می‌داد و در آن سال همه یا بیشتر گوسفندان با همان علامات متولد می‌شدند و به موسی تعلق می‌گرفتند، در نتیجه موسی بسیار ثروتمند شد و پس از انجام مدت اجاره به مقر خود باز گردید و در اثناء راه در وادی ایمن به نبوت مبعوث گردید.

چون این قصه با تورات مطابقت دارد و از جانب دیگر شعیب هم مطابق نص قرآن پیغمبر قوم مدین بوده است مفسرین متاخر شعیب را بر پدر زن موسی تطبیق کرده‌اند، لکن تصریحی در این خصوص در قرآن مجید موجود نیست.

پدر زن موسی به موجب تورات، یترون نام داشته و امیر یا کاهن مدین بوده است و گفته‌اند که نام اصلی او رؤئیل و لقب او یترون بوده و بر حسب مدراش‌ها، یترون در نزد فرعون تقرب داشته و از جانب وی به امارت مدین منصوب شده و در مدر‌اش رباح مسطور است که جبرئیل عصائی پیش یترون به امانت گذاشته بود که در دست هیچ کس قرار نمی‌گرفت تا آنگاه که موسی از وی عصا خواست آن عصا را میان عصاهای دیگر برگزید. بعضی گفته‌اند که دختر یترون که به ترویج موسی درآمد عصای اعجازآمیز را به موسی داد.[۱۸]

پانویس

  1. «و «اصحاب ایکه» به راستی ستمگر بودند» سوره حجر، آیه ۷۸.
  2. کشف الاسرار، ج۳، ص۶۷۴.
  3. «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.
  4. «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
  5. «و بر آنان بارانی (از سنگ- گل) باراندیم آنک بنگر سرانجام گنهکاران چگونه بود. و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است.و بر سر هر راهی منشینید که (مردم را) بترسانید و کسانی را که به آن ایمان آورده‌اند از راه خداوند باز دارید و آن را ناراست (و ناهموار) بخواهید و به یاد آورید هنگامی را که اندک بودید و شما را بی‌شمار گردانید و بنگرید که سرانجام تبهکاران چگونه بود. و اگر گروهی از شما به آنچه برای آن فرستاده شده‌ام ایمان آوردند و گروهی ایمان نیاوردند شکیبایی کنید تا خداوند میان ما داوری کند و او بهترین داوران است. سرکردگان سرکش از قوم او گفتند: ای شعیب! بی‌گمان تو و کسانی را که همراه تو ایمان آورده‌اند، از شهر خود بیرون خواهیم راند یا آنکه به آیین ما باز گردید؛ (شعیب) گفت: اگر چه خوش نداشته باشیم؟ اگر به آیین شما- پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بی‌گمان بر خداوند دروغ بسته‌ایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد «۱»، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی. و سرکردگان کافر از قوم وی گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید در آن صورت بی‌گمان زیانکار خواهید بود. پس، زمین لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه خویش از پا در آمدند. آنان که شعیب را دروغگو می‌شمردند گویی هرگز آنجا به سر نمی‌برده‌اند آنان که شعیب را دروغگو می‌شمردند خود زیانکار بودند. آنگاه (شعیب) از آنان رو گرداند و گفت: ای قوم من! به راستی پیام‌های پروردگارم را به شما رسانده‌ام و برای شما خیرخواهی کرده‌ام؛ اکنون چگونه برای قومی کافر اندوهگین شوم؟ و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند. سپس به جای خشکسالی، فراوانی «۳» آوردیم تا بسیار شدند و گفتند: به پدران ما (نیز) رنج و شادی رسیده است؛ ناگاه آنان را در حالی که خود آگاه نبودند فرو گرفتیم.» سوره اعراف، آیه ۸۴-۹۵.
  6. «گفتند: تو بی‌گمان از جادو زدگانی» سوره شعراء، آیه ۱۵۳.
  7. «و تو جز بشری مانند ما نیستی و بی‌گمان ما تو را از دروغگویان می‌دانیم» سوره شعراء، آیه ۱۸۶.
  8. «و بر سر هر راهی منشینید که (مردم را) بترسانید و کسانی را که به آن ایمان آورده‌اند از راه خداوند باز دارید و آن را ناراست (و ناهموار) بخواهید و به یاد آورید هنگامی را که اندک بودید و شما را بی‌شمار گردانید و بنگرید که سرانجام تبهکاران چگونه بود» سوره اعراف، آیه ۸۶.
  9. «اگر به آیین شما -پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بی‌گمان بر خداوند دروغ بسته‌ایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.
  10. «پس، او را دروغگو شمردند آنگاه عذاب «روز ابر آتشبار» آنان را فرو گرفت؛ که آن، بی‌گمان عذاب روزی سترگ بود» سوره شعراء، آیه ۱۸۹.
  11. «و چون «امر» ما دررسید شعیب و مؤمنان همراه او را با بخشایشی از سوی خویش رهایی بخشیدیم و بانگ آسمانی ستمگران را فرو گرفت و در خانه‌های خود از پا در افتادند» سوره هود، آیه ۹۴.
  12. «و چون روی به سوی مدین نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه میانه رهنمون گردد. و چون به آب مدین رسید بر آن، گروهی را دید که (گوسفندان خود را) آب می‌دادند و کنار آنان دو زن را دید که (گوسفندان خود را از رفتن به سوی آب) دور می‌داشتند. گفت: شما چه می‌کنید؟ گفتند: ما (به گوسفندان خود) آب نمی‌دهیم تا شبانان (گوسفندان خود را از آبشخور) باز گردانند و پدر ما پیری کهنسال است. پس برای آن دو (گوسفندان را) آب داد سپس به سایه بازگشت و گفت پروردگارا به هر خیری که به من برسانی نیازمندم. آنگاه یکی از آن دو که با شرم گام برمی‌داشت نزد او آمد، گفت: پدرم تو را فرا می‌خواند تا مزد آبی را که برای ما (به گوسفندان) دادی به تو بپردازد و چون (موسی) نزد او آمد و داستان (خود) را برای او بازگفت، (شعیب) گفت: مهراس که از گروه ستمکاران رهایی یافتی. یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر ! او را به مزد گیر که بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است. (شعیب) گفت: می‌خواهم یکی از این دو دخترم را همسر تو کنم بنابر آنکه هشت سال برای من کار کنی پس اگر ده سال را به پایان بردی خود دانی و من نمی‌خواهم بر تو سخت بگیرم؛ اگر خدا بخواهد مرا از شایستگان خواهی یافت. (موسی) گفت: این (قرار) میان من و شما بماند که هر یک از دو زمان را به پایان بردم بر من تجاوزی (روا) نباشد و خداوند بر آنچه می‌گوییم نگهبان است» سوره قصص، آیه ۲۲-۲۸.
  13. اعلام قرآن، ص۴۰۸. تفصیل این ماجرا در (ترجمه تفسیر طبری، ۶، ۱۶۱۰) و (قصص الانبیا، نیشابوری، ۱۵۶) و (کشف الاسرار، ۷، ۲۹۲) آمده است.
  14. داستان‌های قرآن در المیزان، ج۳، ص۱۸۷.
  15. کشف الاسرار، ج۴، ص۴۳۶.
  16. کشف الاسرار، ج۴، ص۴۴۰.
  17. رهبریان، محمد رضا، مقاله «شعیب»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص 858-859.
  18. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 408-409.

منابع

بازگشت به صفحهٔ «حضرت شعیب در قرآن».