جنگ‌های امام علی

مقدمه

امام علی (ع) در دوران کمتر از پنج سال حکومتش با سه جنگ رسمی روبه‌رو شد. هم‌چنین درگیری‌های فراوانی را معاویه با تجاوز به سرزمین‌های تحت حکومت علوی ایجاد کرد که در منابع تاریخی از آن با عنوان غارات (غارت‌های) معاویه یاد می‌شود. امام (ع) به‌ ناچار برای رفع و دفع این تجاوزات نیرو اعزام می‌کرد. امام درباره هر دو نوع نبرد در نهج البلاغه سخنانی دارد. رسول خدا (ص)، امام (ع) را از سه نبرد آگاه کرده بود و به او فرموده بود: تو با ناکثین (بیعت‌شکنان: طلحه و زبیرقاسطین (ستمگران: معاویه و همدستانش) و مارقین (خوارج نهروان) نبرد خواهی کرد. این خبر افزون بر امام (ع) عده‌ای از صحابه با عبارت‌های مختلف از قول پیامبر (ص) نقل کرده‌اند.[۱] پیامبر اکرم (ص) برای هر یک از این نبردها نشانه‌هایی ارائه دادند تا افراد حق‌طلب دچار گمراهی نشوند[۲].

یورش‌های معاویه

معاویه پس از اطلاع از نیت خوارج در برپایی جنگ نهروان، که پیش‌تر از یاران امام به‌شمار می‌آمدند، افرادی را برای یورش به سرزمین‌های تحت سیطره امام فرستاد که درباره برخی از آنها سخنانی در نهج البلاغه آمده است:

  1. یورش ضحاک بن قیس بن قطقطانه و شهادت عمرو بن عمیس.
  2. یورش نعمان بن بشیر به عین التمر، که در نهج البلاغه به آن اشاره شده است[۳].
  3. یورش سفیان بن عوف غامدی به شهر انبار و غارت شهر و خطبه جهادیه حضرت[۴].
  4. یورش یزید بن شجره به مکه و نامه حضرت به قُتَم بن عباس در این مورد[۵].
  5. یورش بُسر بن اَرتات به مدینه، مکه، یمن و کشتار شیعیان[۶].
  6. فتنه عبدالله بن عامر حَضرمیدر بصره و شهادت اَعَین بن ضَبیعه، اولین فرستاده حضرت و سرکوب آن به‌دست جاریة بن قُدامه.
  7. سرکوب نمایندگان اعزامی معاویه که به منطقه سماوه برای دریافت زکات رفته بودند به‌دست نیروهای اعزامی کوفه.

البته غیر از این موارد که مربوط به یورش‌های معاویه بوده، موارد دیگری از اعزام نیرو وجود داشته است[۷].

نگاهی کلی به جنگ‌های امام

امام علی (ع) با هجوم شگفت مردم و اقبال عظیم توده‌ها و اصرار فراوان مسلمانان، زمام خلافت را به دست گرفت و در یکی از آغازین سخنرانی‌های شکوهمند و پرشورش، سیاست آینده خویش را به صراحت تبیین کرد و نشان داد که امتیازهای بی‌بنیاد را برنخواهد تابید و در جامعه، دگرگونی بنیادینی به وجود خواهد آورد و برتری‌جویی‌ها و امتیازهای بی‌اساس را از همه سوی جامعه، خواهد زدود؛ چرا که این همه در نگاه او از ویژگی‌های تفکر جاهلی است که چونان پیش از بعثت، به سوی مردمان بازگشته است. روشن است که کسان بسیاری، این دیگرسانی را بر نمی‌تابیدند و از دست هِشْتن موقعیت‌ها و امتیازها را تحمل نمی‌کردند و از جمله، کسانی که در هنگامه شورش بر عثمان، آب را گِل آلود کرده بودند تا ماهی منصب و قدرت بگیرند، اکنون آرام نمی‌نشستند و کسانی که بدون هیچ امتیازی سال‌ها بر گُرده مردمان سوار بودند و بدون توجه به حکومت مرکزی، هر آنچه روا می‌دانستند، انجام می‌دادند، این سیاست توفان‌زا را تحمل نمی‌کردند. بدین‌سان، هنوز روزهایی از حکومت علی (ع) نگذشته بود که رویارویی‌ها آغاز شد و بهانه‌های بی‌اساس، چهره نمود و در تداوم خود، تمام حکومت چهار سال و اندی او را با نبرد و خون بیالود. این رویارویی‌ها با توجه به بنیاد جریان‌ها و چگونگی شکل‌گیری ساختارها و شخصیتِ به وجود آورندگان، به‌ویژه جَملیان و نَهروانیان، بسی دشوار بود. علی (ع) خود، بارها از این دشواری‌ها پرده برگرفته است: لَو لَم أک فیکم ما قوتِلَ أصحابُ الجَمَلِ وأصحابُ النهرَوانِ[۸]. اگر من در میان شما نبودم، جملیان و نهروانیان کشته نمی‌شدند. و فرمود: «إنی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَةِ، ولَم یکن لِیجتَرِئَ عَلَیها أحَدٌ غَیری بَعدَ أن ماجَ غَیهَبُها وَاشتَد کلَبُها»[۹]. به راستی که من چشم فتنه را درآوردم و کسی جز من بر این کار جرئت نمی‌کرد، [به‌ویژه‌] پس از آن‌که تاریکی‌اش فراگیر شد و هاری‌اش شدت یافت. چه کسی توان آن را داشت که در پسِ عنوان‌های فریبنده "صحابی" و "سابقون" و چهره‌های عابد نما و پیشانی‌های پینه بسته از سجده، انبوه بر هم هشته اندیشه‌های فاسد و جهل متراکم و شرک پیچیده را بنگرد و فرمان قلع و قمع دهد؟ راستی را، کار علی (ع) بس دشوار بود و پیامبر خدا که در آینه زمان این همه را می‌دید، بارها به این حقیقت اشاره کرده بود که: «"... تُقاتِلُ عَلَی التأویلِ کما قاتَلتُ عَلَی التنزیلِ»[۱۰]. تو بر اساس تأویل می‌جنگی، چنان که من بر اساس تنزیل جنگیدم. و فرموده بود: «إن عِلی بنَ أبی طالِبٍ أخی و وَصِیی، یقاتِلُ بَعدی عَلی‌ تَأویلِ القُرآنِ کما قاتَلتُ عَلی‌ تَنزیلِهِ»[۱۱]. و فراتر از این، چگونگی جنگ‌افروزان را نیز نشان داده و با اشاره به امام علی (ع) فرموده بود: «هذا وَاللهِ قاتِلُ القاسِطینَ وَالناکثینَ، والمارِقینَ»[۱۲]. و بر این اساس، برخی از صحابیان، پیش از آنکه علی (ع) به خلافت برسد، از این حقیقت، سخن گفته بودند[۱۳].

پیامبر خدا که رسالت ابلاغ دین را داشت، مسئولیت برنمودن چگونگی‌های آینده این امت را نیز به عهده داشت؛ چرا که دین او جاودانه بود و آیینش زمان‌شمول و جهان‌شمول. بدین‌سان، این رویارویی‌ها را پیش‌بینی کرد و با وصف چگونگی فتنه افروزان- چنان که آمد- بر موضع آنان خط بطلان کشید و آنان را جمعی فتنه‌انگیز و گروهی ستم‌پیشه و "باغی" معرفی کرد: «یا عَلِی! سَتُقاتِلُک الفِئَةُ الباغِیةُ، وأنتَ عَلَی الحَق، فَمَن لَم ینصُرک فَلَیسَ مِنی»[۱۴]. و از سوی دیگر، افزون بر ارج گزاری‌ها بر شخصیت علی (ع) و تأکید بر این که او هماره با حق است و حق با اوست[۱۵]، حقانیت او در نبردها و استوار گامی او در جنگ‌ها را نیز به همگان نشان داد و فرمود: «أنتَ... تُقاتِلُ عَلی‌ سُنتی»[۱۶]. وفرمود: «حَربُ عَلِی حَربُ اللهِ»[۱۷]. و یا: «حَربُک حَربی»[۱۸]. و یا: «حَربُک حَربی وسِلمُک سِلمی»[۱۹]. و... و با این همه، پیامبر (ص) موضع الهی علی (ع) را شناسانْد تا در آینده، صف حق و باطل، به روشنی از هم جدا شود و آنچه اکنون پس از این نگاه کوتاه می‌آید، گزینشی از انبوه نقل‌ها و اسناد است در جهت روشن ساختن آنچه آوردیم:

  1. پرهیز دادن پیامبر (ص) از نبرد با علی (ع)‌: پیامبر خدا (ص): ای علی! جنگ با تو، جنگ با من است، و آشتی با تو آشتی با من، و جنگ با من، جنگ با خداست. آن کس که با تو آشتی کند، با من آشتی کرده است، و آن کس که با من آشتی کند، با خداوند عز و جل آشتی کرده است[۲۰]. پیامبر خدا (ص)‌- خطاب به علی، فاطمه، حسن و حسین (ع)-: من در جنگم با آنکه با شما بجنگد و آشتی‌ام با آنکه با شما آشتی باشد[۲۱].
  2. خبردادن پیامبر (ص) از فتنه‌های پس از خود: المستدرک علی الصحیحین‌- به نقل از ابو ایوب انصاری-: از پیامبر خدا شنیدم که به علی بن ابی طالب (ع) می‌فرمود: "تو با ناکثین، قاسطین و مارقین در راه‌ها، نهرها و بلندی کوه‌ها جنگ می‌کنی". گفتم: ای پیامبر خدا! اینان با چه کسی جنگ می‌کنند؟ فرمود: "با علی بن ابی طالب"[۲۲].
  3. فرمان پیامبر (ص) به نبرد با فریب‌خوردگان‌: امام علی (ع): مأموریت داشتم تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم. پس در آنچه مأمور بودم، انجام وظیفه کردم؛ اما ناکثین، آنان، بصریان و گروه جمل بودند؛ و اما مارقین، همان خوارج بودند؛ و اما قاسطین، آنان شامیان و دار و دسته معاویه بودند[۲۳].
  4. انگیزه‌های تجاوز کاران در نبرد با امام علی (ع)‌:
    1. برتری‌جویی‌: الارشاد: آن گاه که خبر حرکت عایشه و طلحه و زبیر از مکه به بصره به او (علی (ع)) رسید، خدا را ستایش کرد و ثنا گفت و فرمود: "عایشه، طلحه و زبیر، حرکت کردند و هر یک از طلحه و زبیر، حکومت را برای خود می‌خواهد و نه همراهش. طلحه ادعای خلافت نمی‌کند، مگر از آن رو که پسر عموی عایشه است و زبیرْ مدعی آن نیست، مگر از آن رو که داماد پدر اوست. به خدا سوگند، اگر آنان به آنچه می‌خواهند، دست یابند، زبیر، گردن طلحه را خواهد زد و طلحه، گردن زبیر را و هر یک با دیگری بر سر این حکومت، ستیز خواهند کرد[۲۴].
    2. کینه‌: المناقب‌، خوارزمی: در گزارش روز بیست و ششم از جنگ‌های صِفین، روایت شده است: بزرگان گروه معاویه، نزد او گِرد آمدند و از شجاعت علی (ع) و اشتر یاد کردند. عقبة بن ابی سفیان گفت: اگرچه اشتر شجاع است؛ اما برای علی، همتایی در شجاعت، بزرگی و نیرومندی نیست. معاویه گفت: هیچ یک از ما نیست، جز آنکه علی، پدر یا برادر یا فرزندش را کشته است. ای ولید! در جنگ بدر، پدر تو را کشت و عموی تو را- ای ابو الأعور!- در جنگ احُد به قتل رسانید و- ای ابن طلحة الطلحات!- پدر تو را در جنگ جمل کشت. اگر همه بر او هجوم آورید، انتقام خود را از او خواهید گرفت و دل‌هایتان تَسلی خواهد یافت[۲۵].
    3. حسادت‌: الأمالی‌، مفید- به نقل از حسن بن سَلَمه-: وقتی خبر حرکت طلحه، زبیر و عایشه از مکه به سوی بصره به امیر مؤمنان رسید، ابو هیثم بن تیهان به پا خاست و گفت: ای امیر مؤمنان! حسد قریشیان نسبت به تو دو گونه است. نیکانشان بر فضیلت و برتری مقام تو رشک بَرند، و بدانِ آنها چنان حسد ورزیدند که خداوند، اعمال آنان را تباه ساخت و گناهشان را سنگین کرد. آنها به برابری با تو رضایت ندادند؛ بلکه خواستند بر تو پیشی گیرند؛ [لکن‌] هدف، دست نیافتنی بود و مسابقه، آنان را فرو افکند. تو از خودِ قریش به آنان سزاوارتری. پیامبرِ آنان را در زندگی‌اش یاری رساندی و پس از مرگ، حق او را ادا نمودی. به خدا سوگند، آنان جز بر خویش ستم نکردند. اینک ما یاران و یاوران توایم. کارت را به ما بفرما[۲۶].
    4. حرص‌ الأمالی‌، طوسی- به نقل از مالک بن اوس-: [[[علی]] (ع)‌] به دنبال طلحه و زبیر فرستاد و آنان را فرا خواند. پس به آنان فرمود: "آیا شما دو نفر از روی میل و بدون اکراه به سراغ من نیامدید و با من بیعت نکردید؟ پس [در حکومت من‌] چه چیز را ناروا دیدید؟ آیا در داوری ستم کردم یا بیت المال را به خود اختصاص دادم؟". گفتند: نه. فرمود: "آیا مرا در کاری مربوط به مسلمانان فرا خواندید و کوتاهی کردم؟". گفتند: پناه بر خدا! فرمود: "پس کدام کارِ مرا خوش نمی‌دارید که به مخالفت با من برخاستید؟". گفتند: این که تو با روش عمر بن خطاب در تقسیم [[[بیت]] المال‌]، مخالفت ورزیدی و سهم ما را از ثروت‌های عمومی کم ساختی و بهره ما را در اسلام، از آنچه خداوند به واسطه شمشیرهای ما غنیمت قرار داد، مانند دیگران قرار دادی؛ دیگرانی که خودْ [روزی‌] جزوِ غنیمت‌های ما بودند و میان ما و آنان به یک سانْ رفتار کردی[۲۷].
    5. نادانی‌: امام علی (ع)‌- از نامه‌اش به عقیل-: بدان که اعراب، امروز بر جنگ با برادرت گرد آمده‌اند، چنان که دیروز بر جنگ با پیامبر (ص) گِرد آمدند. اینان، حق او (برادرت) را نشناختند و برتری‌اش را مغرضانه انکار کردند[۲۸].
  5. اهداف امام علی (ع) در نبرد با سرکشان‌:
    1. زنده نگه‌داشتن دین‌: مسند ابن حنبل‌- به نقل از ابو سعید خدری-: ما نشسته بودیم و انتظار پیامبر خدا را می‌کشیدیم که پیامبر (ص) از خانه یکی از زنانش به سوی ما بیرون آمد. ما به همراه او به پا خاستیم که کفشش پاره شد. علی (ع) ماند تا آن را وصله زند و پیامبر خدا رفت و ما به همراه او رفتیم. آن گاه ایستاد و انتظار علی (ع) را می‌کشید و ما هم با او ایستادیم. سپس فرمود: "کسی از شما بر سرِ" تأویل"[۲۹] این قرآن خواهد جنگید، چنان که من بر" تنزیل"[۳۰] آن جنگیدم". ما به پا خاستیم و در میان ما ابو بکر و عمر نیز بودند. آن گاه فرمود: " [شما] نه؛ بلکه آن وصله کننده کفش [بر سرِ تأویل می‌جنگد]". به نزد او (علی (ع)) آمدیم، تا مژده‌اش دهیم؛ ولی گویا آن را شنیده بود[۳۱].
    2. دفاع از سنت‌: پیامبر خدا (ص)‌- [خطاب‌] به علی (ع)-: تو برادر من و پدر فرزندان منی. در دفاع از سنت من می‌جنگی و آنچه را بر عهده من است، ادا می‌کنی[۳۲].
    3. پیکار با بدعت‌ها: الأمالی‌، طوسی- به‌نقل از ابو سعید خُدْری-: پیامبر خدا، به علی (ع) از آنچه پس از او با آن رو به رو می‌شود، خبر داد. علی (ع) گریست و گفت: ای پیامبر خدا! از تو می‌خواهم به حقی که بر تو دارم و خویشاوندی‌ام و حق مصاحبت و همراهی با تو، آن گاه که خداوند عز و جل را می‌خوانی، از او بخواه که مرا به سوی خود بَرَد. فرمود: "از من می‌خواهی که درباره اجلی که وقت معین دارد، پروردگارم را بخوانم؟". گفت: پس بر چه [جرمی‌] با آنان پیکار کنم؟ فرمود: "به جرم بدعتگذاری در دین"[۳۳].[۳۴]

سخنی در بر حق بودن امام علی (ع) در تمام جنگ‌ها

ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان، معروف به "شیخ مفید"، می‌گوید: از دلایل آنکه امیرمؤمنان در تمامی جنگ‌هایش بر حق بود و مخالفانش در گم‌راهی بودند، روایت‌های فراوانی است که از پیامبر (ص) به این تعبیر رسیده است که: «"حَربُک یا عَلِی حَربی، وسِلمُک یا عَلِی سِلمی‌"»[۳۵] و نیز این سخن که: «"یا عَلِی، أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَک، وسِلمٌ لِمَن سالَمَک‌"»[۳۶]. این دو حدیث، از طریق اهل سنت و شیعه و نیز محدثان منسوب به اهل سنت و محدثان منسوب به شیعه، روایت شده است و هیچ یک از عالمان، در سند آنها ایرادی وارد نساخته‌اند و هیچ فرد حدیث‌شناسی ادعا نکرده است که راویان این دو حدیث، دروغگو بوده‌اند.

سخنانی که وضعشان چنین است، باید آنها را پذیرفت و به آنها عمل کرد؛ چرا که هر یک از آنها اگر سخنی ناصواب بود، امت اسلامی از دانشمندی که آن را رد کند و راویانش را تکذیب نماید، تهی نبود. چنین سخنی از طعن و ایراد، مصون نمی‌مانْد و انگیزه‌های ساختگی بودنش روشن می‌گشت و نشانه‌های خداوند سبحان بر بطلانش اقامه می‌گردید. بدین ترتیب، صحت و سلامت این دو حدیث از تمام آنچه گفته شد، خود، دلیلی روشن است بر ثابت بودن آنها- چنان که ما بیان کردیم-. از همین قبیل است روایت مستفیضی از پیامبر (ص) که به امیرمؤمنان فرمود: «"تُقاتِلُ یا عَلِی عَلی‌ تَأویلِ القُرآنِ، کما قاتَلتُ عَلی‌ تَنزیلِهِ‌"»[۳۷]. نیز این سخن پیامبر (ص) خطاب به سهیل بن عمرو و همراهان او- که برای درخواست بازگرداندن بردگان به اسلام گرویده به مکه، نزد پیامبر (ص) آمده بودند- که: "ای گروه قریش! [یا از این کارها] دست بر می‌دارید، یا این که خداوند، مردی را به سوی شما برمی‌انگیزد که برای تأویل قرآن با شما بجنگد، چنان که من برای تنزیلش با شما جنگیدم".

برخی از یاران پیامبر (ص) به او گفتند: ای پیامبر خدا! او کیست؟ آیا فلانی است؟ فرمود: "نه". گفتند: پس فلانی است؟ فرمود: "نه؛ بلکه او همان وصله کننده کفش است که اکنون درون اتاق است". نگاه کردند و علی (ع) را در اتاق یافتند که کفش پیامبر خدا را وصله می‌زد[۳۸].

و از همین قبیل است سخن پیامبر (ص) به امیرمؤمنان که: «"تُقاتِلُ بَعدِی الناکثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ‌"»[۳۹]. سخن درباره این حدیث هم مانند دیگر احادیثی است که گذشت. این حدیث نیز از هر ایراد سَندی مبراست و دلیلی بر بطلان صدور آن نیست و ثبوتش مسلم است و شیعه و اهل سنت، تسلیم نقل و روایت آن‌اند و این، دلیلی دیگر است بر درستی آن حدیث. و از همین نمونه‌هاست سخن پیامبر (ص) که: «"عَلِی مَعَ الحَق وَالحَق مَعَ عَلِی، اللهُم أدِرِ الحَق مَعَ عَلِی حَیثُما دارَ"»[۴۰]. این را نیز محدثان اهل سنت روایت کرده‌اند و از جمله احادیث صحیح خود به شمار آورده‌اند و کسی بر سندش اعتراض نکرده است و هیچ یک از آنان بر تکذیب راویانش اقدامی نکرده است و دلیلی عقلی یا نقلی بر باطل بودنش یافت نمی‌شود. پس اعتقاد به درستی آن، لازم است. و از همین‌هاست این سخن پیامبر (ص):الگو:متن حدیث"اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ‌"[۴۱]. این روایت، مشهورتر از آن است که نیازمند جمع سند باشد و این حدیث نیز نزد ناقلان اخبار، مسلم است. و نیز سخن پیامبر (ص) به علی (ع) که:«"قاتَلَ اللهُ مَن قاتَلَک، وعادَی اللهُ مَن عاداک"»[۴۲]. این روایت نیز مشهور است و نزد محدثان و اهل روایت، شناخته شده است و در کتب آنان ذکر شده است. و نیز این سخن پیامبر (ص) که:«"مَن آذی‌ عَلِیاً فَقَد آذانی، ومَن آذانی فَقَد آذَی اللهَ تَعالی‌"»[۴۳]. پیامبر خدا با این سخن، حکم کرد که‌ آزُردن علی (ع) آزردن خداوند است و آزردن خداوند- که نامش شکوهمند است- هلاک کننده و بیرون برنده از ایمان است. خداوند عز و جل فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا[۴۴].

از این گونه احادیث که آوردیم، با همان مضامینی که بر حقانیت امیرمؤمنان و خطاکاری مخالفانش دلالت کنند، بسیار است که اگر بخواهیم همه را گرد آوریم، کتابی قطور می‌شود و سخن به درازا می‌کشد و آنچه در این جا آوردیم، برای اثبات حقانیت و هدفی که آرزو می‌کنیم، بس است- اگر خداوند متعال بخواهد-[۴۵].

همچنین در پی گفتار شیخ مفید، این سخن ابن ابی الحدید، درخورِ توجه است که می‌گوید: امامتِ پس از پیامبر (ص)، حق امام علی (ع) بود و اگر او [پس از رحلت پیامبر (ص)‌] شمشیر می‌کشید، بی‌تردید ما حکم به خطاکاری و هلاکت تمام کسانی می‌کردیم که با او مخالفت کردند؛ زیرا از پیامبر خدا احادیث صحیحی به اثبات رسیده است که: "علی با حق است و حق با علی است و حق، آنجا می‌چرخد که علی بچرخد" و بارها به علی (ع) فرمود: "جنگ با تو، جنگ با من است و آشتی با تو آشتی با من"[۴۶].[۴۷]

منابع

پانویس

  1. از جمله عمار یاسر و عبدالله بن مسعود از ام‌سلمه، ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری.
  2. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۴-۲۶۵.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳۹.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۲۷ و حکمت ۲۶۹.
  5. نهج البلاغه، نامه ۳۳.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۲۵.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۵.
  8. خصائص أمیر المؤمنین، نَسایی، ص ۱۴۹، ح ۱۸۴.
  9. نهج البلاغة، خطبه ۹۳.
  10. کفایة الأثر، ص ۷۵- ۷۶.
  11. «به راستی که علی بن ابی طالب، برادر و جانشین من است. پس از من برای تأویل قرآن می‌جنگد، چنان که من برای تنزیل آن جنگیدم». الارشاد، ج ۱، ص ۱۸۰.
  12. «به خدا سوگند، این (علی بن ابی طالب (ع))، نبرد کننده با قاسطین (طغیانگران)، ناکثین (بیعت شکنان) و مارقین (منحرفان از دین) است». تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۱۶۳، ح ۱۲۰۳.
  13. همانند ابو ایوب و ابو سعید خُدْری.
  14. «ای علی! به زودی گروه طغیانگر با تو می‌جنگند و تو بر حقی، و آنکه تو را یاری نکند، از من نیست». تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۷۳، ح ۹۰۴۴.
  15. تاریخ بغداد، ج ۱۴، ص ۳۲۱.
  16. «تو... بر سنت من می‌جنگی». مسند أبی یعلی، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۵۲۴.
  17. «نبرد علی، نبرد خداست» الخصال، ص ۴۹۶، ح ۵.
  18. «جنگ تو، جنگ من است». المناقب، کوفی، ج ۱، ص ۳۵۱، ح ۲۷۸.
  19. «جنگ تو جنگ من، و آشتی تو آشتی من است». الأمالی، طوسی، ص ۳۶۴، ح ۷۶۳.
  20. «رسول الله (ص): یا عَلِی، حَربُک حَربی، وسِلمُک سِلمی، وحَربی حَربُ اللهِ، ومَن سالَمَک فَقَد سالَمَنی، ومَن سالَمَنی فَقَد سالَمَ اللهَ عَز وجَل» (الأمالی، صدوق، ص ۶۵۶، ح ۸۹۱).
  21. «رسول الله (ص)- لِعَلِی وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ (ع)-: أنَا حَربٌ لِمَن حاربَتُم، وسِلمٌ لِمَن سالَمتُم» (سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۹۹، ح ۳۸۷۰).
  22. «المستدرک علی الصحیحین عن أبی أیوب الأنصاری: سَمِعتُ النبِی (ص) یقولُ لِعَلِی بنِ أبی‌طالِبٍ: تُقاتِلُ الناکثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ بِالطرُقاتِ وَالنهرَواناتِ وبَالشعَفاتِ. قالَ أبو أیوبَ: قُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، مَعَ مَن تُقاتِلُ هؤُلاءِ الأقوامُ؟! قالَ: مَعَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ» (المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۵۰، ح ۴۶۷۵).
  23. «الإمام علی (ع): امِرتُ أن اقاتِلَ الناکثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ، فَفَعَلتُ ما امِرتُ بِهِ؛ فَأَما الناکثونَ: فَهُم أهلُ البَصرَةِ وغَیرُهُم مِن أصحابِ الجَمَلِ، وأما المارِقونَ: فَهُمُ الخَوارِجُ، وأما القاسِطونَ: فَهُم أهلُ الشامِ وغَیرُهُم مِن أحزابِ مُعاوِیةَ» (دعائم الإسلام، ج ۱، ص ۳۸۸).
  24. الارشاد، ج ۱، ص ۲۴۶.
  25. المناقب، خوارزمی، ص ۲۳۴.
  26. الأمالی، مفید، ص ۱۵۴، ح ۶.
  27. الأمالی، طوسی، ص ۷۳۱، ح ۱۵۳۰.
  28. «الإمام علی (ع)- مِن کتابٍ لَهُ إلی‌ عَقیلٍ-: ألا وإن العَرَبَ قَدِ اجتَمَعَت عَلی‌ حَربِ أخیک الیومَ اجتِماعَها عَلی‌ حَربِ النبِی (ص) قَبلَ الیومِ، فَأَصبَحوا قَد جَهِلوا حَقهُ، وجَحَدوا فَضلَهُ» (الغارات، ج ۲، ص ۴۳۱).
  29. تأویل و تنزیل به معنای باطن و ظاهر قرآن است. (م)
  30. تأویل و تنزیل به معنای باطن و ظاهر قرآن است. (م)
  31. مسند ابن حنبل، ج ۴، ص ۱۶۳، ح ۱۱۷۷۳.
  32. «رسول الله (ص)- لِعَلِی (ع)-: أنتَ أخی، وأبو وُلدی، تُقاتِلُ عَن سُنتی، وتُبرِئُ ذِمتی» (مسند أبی یعلی، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۵۲۴).
  33. الأمالی، طوسی، ص ۵۰۱، ح ۱۰۹۸.
  34. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۳۲۱-۳۳۴.
  35. «ای علی! جنگِ تو، جنگِ من است و صلحِ تو، صلح من» الفصول المختارة، ص ۲۴۵.
  36. «ای علی! من با کسی که با تو پیکار کند، در جنگم و با آنکه با تو در آشتی باشد، در آشتی‌ام» الأمالی، مفید، ص ۲۱۳، ح ۴.
  37. «ای علی! تو برای تأویل قرآن می‌جنگی، چنان که من برای تنزیلش جنگیدم» المسترشد، ص ۴۲۹، ح ۱۴۲.
  38. الإفصاح، ص ۱۳۵.
  39. پس از من با ناکثین، قاسطین و مارقین می‌جنگی.
  40. «علی با حق است و حق با علی است. بار خدایا! حق را بر محور علی بچرخان، هر کجا که او چرخید» الطرائف، ص ۱۰۳، ح ۱۵۰.
  41. «بارخدایا! دوست بدار آن را که علی را دوست بدارد، و دشمن باش با آنکه با علی دشمن است، و یاری کن آن را که علی را یاری رسانَد، و درمانده کن آن را که از یاری علی دست بدارد» مسند ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۵۴، ح ۹۶۴.
  42. «خدا بکشد آن را که با تو می‌جنگد و دشمن باشد با کسی که با تو دشمنی می‌کند» الکافئة، ص ۳۶، ح ۳۷.
  43. «آن که علی را اذیت کند، مرا اذیت کرده است، و کسی که مرا اذیت کند، خداوند متعال را اذیت کرده است» ذخائر العقبی، ص ۱۲۲.
  44. «خداوند آنان را که خداوند و فرستاده او را می‌آزارند در این جهان و جهان بازپسین لعنت می‌کند و برای آنها عذابی خوارساز آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۵۷.
  45. الجمل، ص ۷۹ و ۸۲.
  46. شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۲۹۷.
  47. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۲۱-۳۳۴.