عصمت امام از دیدگاه اهل سنت

عصمت امامان از اهل بیت (ع)

بر خلاف امامیه، اهل‌سنت تنها معصوم بودن انبیای الهی را آن هم نه به صورت مطلق می‌پذیرند و به عصمت دیگر افراد بشر اعتقادی ندارند. در این میان از آنجا که ایشان به امامت امامان اثنی عشر و جانشینی آنها به جای پیامبر اکرم(ص) معتقد نیستند، پس عصمت آنان را نیز قبول نداشته و بلکه به صراحت بیان کرده‌اند که عصمت، شرط امامت نیست[۱].

اهل سنت نه تنها به عدم عصمت خلفای سه گانه خویش معتقد هستند بلکه برخی متکلمان بزرگ ایشان در این خصوص ادعای اجماع نموده‌اند[۲].[۳]

عصمت امام در دیدگاه مفسران اهل سنت

در مصادر اهل تسنن، حدیثی از پیامبر اکرم(ص) در معنای «عهد» و «الظالمین» از سوی حاکم حسکانی و ابن مغازلی آمده که پیش از این در نقل احادیث شیعه آن را از این دو نفر و نیز امالی شیخ طوسی نقل کردیم، غیر از آن، حدیثی است که ابن کثیر از طریق ابن مردویه از امام علی(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که درباره این فراز ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ می‌فرماید: «لَا طَاعَةً إِلَّا فِي الْمَعْرُوفِ»؛ «طاعت و فرمانبرداری جز در کارهای معروف عقلی یاشرعی روا نیست»[۴]. از صحابه نیز تنها از ابن عباس احادیثی نقل شده که این فراز از آیه را به معنای ليس لظالم عهد می‌داند و می‌گوید: لا عهد لظالم عليك في ظلمه أن تطيعه فيه[۵]. حدیثی دیگر نیز از وی چنین نقل شده است: ليس للظالمين عهد و إن عاهدته فانقضه[۶]. البته قرطبی به صورت مرسل از ابو صالح از ابن عباس «عَهد» را به معنای «نبوت» نقل کرده است[۷]. قول رسول مکرم اسلام(ص) بر فرض صدور و نیز دیدگاه ابن عباس در این باره، توسعه در معنای آیه است به اینکه چون خداوند، امامت را که عهد اوست به ظالم نمی‌دهد، پس هیچ مشروعیتی برای ظالم در امر ظلمش وجود ندارد و از نظر ابن عباس، بیعت با او قابل نقض است.اما در این احادیث غیر از حدیث ابن مغازلی و قرطبی، درباره تفسیر «عهد» و «ظالم» مطلبی به چشم نمی‌خورد.

در میان تابعین نیز، سُدّی «عهد» را به معنای «نبوت» دانسته[۸] و مجاهد -که طبری دست‌کم با سه طریق قول وی را آورده- عهد را به معنای «امامت» می‌داند[۹]، برخی تابعین مانند قتاده و ابراهیم نخعی، عهد را به معنای امان و این فراز را این‌گونه معنا کرده‌اند: لا ينال أماني أعدائي و أهل الظلم لعبادي أي لا أؤمنهم من عذابي في الآخرة[۱۰]. ضحاک و ربیع نیز «عهد» را به معنای «دین الله» دانسته‌اند[۱۱]. ابن کثیر همانند ابن جریر، قول مجاهد را با چند طریق و اقوال دیگران مانند ابن عباس، ضحاک، قتاده و... را با ذکر اسناد و طرق گوناگون آورده و سپس می‌گوید: فهذه أقوال مفسري السلف في هذه الآية...[۱۲]. اختلاف دیدگاه‌های تابعین در این باره از این حقیقت حکایت می‌کند که قول پیامبر اکرم(ص) و ابن عباس در بین آنان رایج نبوده و آنچه که می‌گویند اجتهاد خودشان است، بی‌آنکه مبتنی بر اثری از نبی مکرم اسلام(ص) و یا صحابه باشد.

مفسران اجتهادی سنی در تفسیر این فراز ﴿...قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۳] از آیه شریفه به دو گروه عمده تقسیم شده‌اند؛ برخی در تفسیر آیه در حد شرح لفظ اکتفا کرده‌اند و برخی به گسترش بحث پرداخته و ضمن شرح و تفصیل از این فراز، به نقد دیدگاه شیعه پرداخته‌اند. چون شیعه با استناد به این آیه، خلافت خلفای سه‌گانه را منتفی می‌داند. از جمله مفسران گروه اول -که شاید کهن‌ترین تفسیر اجتهادی را در این زمینه رقم زده - «فرّاء» (د ۲۰۷ق) است. وی «عَهد» را به معنای «امامت» و «ظالم» را «مشرک» معنا کرده و می‌نویسد: لا يكون للمسلمين إمام مشرك؛ «برای مسلمین، امام مشرک نخواهد بود»[۱۴]. ابن جریر طبری نیز، عهد را به معنای «امامت» و «ظالم» را «دشمنان خدا و کافران» دانسته است. وی می‌گوید: هذا خبر من الله جل ثناؤه عن أن الظالم لا يكون إماماً يقتدى به أهل الخير و هو من الله جل ثناؤه جواب لما توهم في مسئلته إياه أن يجعل في ذريته أئمة مثله فأخبر أنه فاعل ذلك إلا بمن كان من أهل الظلم منهم، فإنه غير مصيرة كذلك و لا جاعله في محل أوليائه عنده بالتكرمة بالإمامة. لأن الإمامة إنما هي لأوليائه و أهل طاعته دون أعدائه والكافرين به[۱۵]؛ «این اعلانی از ناحیه حق‌تعالی است به اینکه ظالم، صلاحیت برای امامت ندارد، تا اهل خیر به او اقتدا کنند؛ این اعلان از خداوند، پاسخ درخواست حضرت ابراهیم بود که چنین می‌پنداشتند که در درخواستشان از خداوند، حق‌تعالی پیشوایانی در ذریه او همانند امامت خودش، قرار می‌دهد. خداوند خبر داد این دعا، برای غیر ظالمان از ذریه‌اش، اجابت می‌شود؛ چون ظالمان چنین صلاحیتی ندارند و خداوند آنان را در جایگاه اولیای خود قرار نمی‌دهد. تا مقام امامت را گرامی بدارد؛ چون امامت تنها برای اولیای خدا و اهل طاعت اوست، نه برای دشمنان و کافرانِ به حق‌تعالی.

واحدی نیشابوری (د ۴۶۸ق) از این گروه، قول «سُدّی» را درباره معنای «عهد» آورده و به صورت سربسته می‌نویسد: أي لا ينال ما عهدت إليك من النبوة والإمامة في الدين من كان ظالماً من ولدك[۱۶]. بغوی (د ۵۱۶ق) نیز ضمن گزارش دیدگاه‌ها درباره معنای «عهد»، عبارت واحدی نیشابوری را نقل کرده است[۱۷]، در تفسیر منسوب به محی الدین ابن عربی (د ۶۳۸ق) نیز به صورت موجز می‌نویسد: أي لا يكونون الظالمون من ذريتك خلفائي و لا أعهد إلى الظالمين بالإمامة[۱۸]. در تفسیر ماوردی نیز تنها، گزارش دیدگاه ابن عباس و تابعین نقل شده است[۱۹]. در صدر مفسران گروه دوم اهل سنت، که به تفصیل به این بحث پرداخته‌اند، ابوبکر احمد بن علی جصاص (د ۳۷۰ق) قرار دارد. وی که امامت در این آیه را شامل هر فردی می‌داند که خداوند اقتدای به او را در امری از امور دین حق، واجب ساخته است - بنابراین امام، شامل انبیا در عالی‌ترین مرتبه، خلفا و همه عالمان و قاضیان عدل و ائمه جماعات می‌شود. چون خداوند اتباع و اقتدای به ایشان را در مرتبه آنان، لازم ساخته است- پس از این معنا می‌گوید: بنابراین، نباید هیچ کدام از افرادی که اتباع از آنان در شرع واجب شمرده شده، ظالم باشند. چون آیه شریفه چنین افاده می‌کند: شرط همه افرادی که محل ائتمام و اقتدا در امری از امور دین هستند، عدالت و صلاح است... این آیه دلالت بر بطلان امامت فاسق می‌کند و اگر فاسقی در این مناصب قرار گرفت بر مردم اتّباع و اطاعت از او لازم نیست. آن‌گاه جصّاص به بررسی دیدگاه ابوحنیفه می‌پردازد که درباره وی گفته‌اند: وی امامت و خلافت فاسق را روا دانسته است، جصّاص این نسبت را کذب و باطل می‌داند و به تفصیل در مورد آن بحث می‌کند.

به نظر می‌رسد، جصّاص نخستین کسی است که به نقد استدلال شیعه به این آیه برای بطلان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، همت گمارده و در صدد ابطال استدلال شیعه برآمده است[۲۰]. اساس نقد جصّاص آن است که عنوان ظالم بر ابوبکر و عمر در زمان خلافت صدق نمی‌کند هرچند آنان تا پیش از اسلام به دلیل بت‌پرستی، مشرک و ظالم بوده‌اند. تفصیل این مطلب را خواهید دید. از گروه دوم می‌توان از ابن عطیه اندلسی (د ۵۴۶ق) نام برد وی ضمن ارائه دیدگاه‌ها درباره کلمه «عَهد» از قول ابن عباس، مجاهد، سُدّی و... که طبری از آنها یاد کرده - و تفصیل آن را ملاحظه کردید- می‌نویسد: و إذا أولنا العهد الدين أو الأمان أو أن لا طاعة لظالم فالظلم في الآية ظلم الكفر، لأن العاصي المؤمن ينال الدين والأمان من عذاب الله و تلزم طاعته إذا كان ذا أمر. و إذا أولنا العهد النبوة أو الإمامة في الدين فالظلم ظلم المعاصي فما زاد[۲۱]؛ «اگر عهد را به معنای دین الله که ربیع و ضحاک می‌گفتند و یا امان از عذاب که قتاده می‌گفت و یا به معنای اطاعت نکردن از ستمگران که ابن عباس بر آن بود بدانیم، ظلم در آیه به معنای ظلم کفر است خداوند، دین خود و امان از عذاب و پایبندی از فرمانروایان ستمگر را به کافران نداده هر چند آنها را به مؤمنان سپرده است. چون دین، به مؤمنی که دچار معاصی است، می‌رسد، از عذاب با بخشش خداوند امان می‌یابد و اگر این مؤمن، فرمانروا باشد اطاعتش لازم است. اما اگر عهد را به معنای نبوت یا امامت در دین معنا کنیم کمترین ظلم، ظلم معاصی - و بالاتر از آن به طریق اولی- است. بدین معنا که نبوت و امامت به مؤمنی که دچار معصیت باشد، نمی‌رسد. چه رسد به آنکه دچار کفر باشد.

زمخشری نیز که با اندکی تفصیل از این بحث یاد کرده و چنین می‌آورد: خدای متعال به ابراهیم(ع) می‌فرماید: هر کس از ذریه تو ستمگر باشد، استخلاف و عهد امامت از ناحیه من به او نمی‌رسد: و إنما ينال من كان عادلاً بريئاً من الظلم وقالوا: في هذا دليل على أن الفاسق لا يصلح للإمامة[۲۲]؛ بلکه تنها به عادلی که از ظلم مبراست خواهد رسید، و دانشمندان گفته‌اند: این آیه دلیل بر آن است که فاسق، صلاحیت امامت ندارد. فخر رازی (د۶۰۴ق) نیز که «عَهد» را به معنای «امامت» در صدر آیه و امامت را به معنای «نبوت» می‌داند، نخست بر عصمت امام استدلال می‌کند و می‌گوید: لأن الإمام هو الذي يؤتم به ويقتدى فلو صدرت المعصية منه لوجب علينا الاقتداء به في ذلك فيلزم أن يجب علينا فعل المعصية و ذلك محال؛ «چون امام کسی است که به طور مطلق به او اقتدا می‌شود؛ پس اگر از وی معصیتی سرزند، بر ما واجب است به او اقتدا کنیم که نتیجه آن انجام معصیت است و این امری محال خواهد بود. آن‌گاه چنین ادامه می‌دهد: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي این فراز دلالت دارد که حضرت ابراهیم برای برخی از ذریه خود طلب مقام امامت کرده است. اگر گفته شود: آیا ابراهیم(ع) نمی‌دانسته که نبوت شایسته ظالمان نیست؟ می‌گویم: چرا، ولی ابراهیم(ع) اوصاف ذریه خود را نمی‌دانسته به اینکه برخی از آنان ستمگرند و خداوند برای ایشان بیان می‌کند که برخی از ذریه تو ستمگرند و نبوت همان‌گونه که می‌دانی به ظالمان نمی‌رسد[۲۳].

البته در دیدگاه فخر رازی تهافت وجود دارد. چون حضرت ابراهیم(ع) می‌داند نبوت شایسته همه ذریه او نیست، تنها برای برخی از فرزندان خود طلب مقام نبوت می‌کند. پس دیگر معنا ندارد به او گفته شود ستمگران به مقام نبوت نمی‌رسند. پاسخ به این تهافت تنها در گرو ترسیم احتمال‌های چهارگانه درباره فرزندان حضرت ابراهیم است -که در بررسی دیدگاه شیعه مطرح شد- به اینکه خداوند با این بیان، مقام امامت - یا به تعبیر فخر رازی نبوت- را برای ظالمی که توبه کرده قرار نمی‌دهد. فخر رازی در ادامه بحث به نقد دیدگاه شیعه می‌پردازد. وی می‌گوید: شیعه با استناد به این آیه با سه وجه بر امامت ابوبکر و عمر قدح کرده‌اند. اساس نقد فخر رازی مانند دیگران بر این مبناست که ابوبکر و عمر در عصر خلافت خود ظالم (یعنی مشرک) نبوده‌اند. افزون بر آن می‌گوید: امامت در این آیه به معنای نبوت است و هر کس چشم برهم‌زدنی به خداوند، کفر بورزد، صلاحیت نبوت ندارد. ارزیابی و نقد دیدگاه فخر رازی را خواهید دید. قرطبی (د۶۷۱ق) نیز ضمن گزارش دیدگاه ابن عباس و دیگر تابعین درباره کلمه «عَهد» و اعتراف به اینکه درباره معنای این کلمه در بین سلف اختلاف نظر وجود دارد، می‌نویسد: استدل جماعة من العلماء بهذه الآية على أن الإمام يكون من أهل العدل والإحسان والفضل... فأما أهل الفسوق والجور والظلم فليسوا بأهل لقوله تعالى ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و لهذا خرج ابن الزبير والحسين بن علي...؛ برخی از دانشمندان به این آیه استدلال کرده، می‌گویند: امام باید اهل عدالت و احسان و فضیلت باشد و اهل فسق و جور و ظلم، شایسته این مقام نیستند. چون خداوند می‌فرماید: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد» از این رو، ابن زبیر و حسین بن علی(ع) بر علیه امویان خروج کردند[۲۴].

بیضاوی (د۷۹۱ق) نیز «عَهد» را به معنای «امامت» می‌داند و آن را عهد و امانتی از ناحیه خدا برمی‌شمرد و می‌گوید: ظالم شایستگی دریافت آن را ندارد و تنها نیکان باتقوا از نسل ابراهیم(ع) به این مقام نائل می‌شوند. آن‌گاه چنین می‌آورد: و فيه دلالة على عصمة الأنبياء من الكبائر قبل البعثة و أن الفاسق لا يصلح للإمامة؛ این آیه بر عصمت انبیا از گناهان کبیره، پیش از بعثت و بر عدم صلاحیت فاسق برای امامت، دلالت دارد[۲۵]. بیضاوی با این بیان، همان دیدگاه ابن عطیه اندلسی را پذیرفته و به صورت موجز آورده است. این نوع از مفسران، از یک سو در معنای «عَهد» توسعه داده آن را بر نبوت و زمامداری انسان‌های عادی تطبیق کرده‌اند، و از سوی دیگر، «ظالم» را در برابر هر دو عنوان معصوم و عادل قرار داده‌اند.

اساس دیدگاه اهل تسنن در تفسیر این فراز از آیه، مبتنی بر توسعه در مفهوم «عَهد» و در پی آن تبیین معنای ظالم است که نوعاً آن را در برابر عادل، و نه معصوم، قلمداد می‌کنند. آنان عهد را به معنای عام، مشتمل بر هر نوع پیمان برای افراد صاحب‌منصب در دین دانسته‌اند و بر این باورند که این عهد به انسان ظالم بالفعل که همان انسان فاسق است، نمی‌رسد و تنها افراد عادل، صلاحیت احراز این مناصب را دارند. از نظر آنان نیازی به بررسی پیشینه زندگی شخص نیست به اینکه مشرک بوده و توبه کرده یا فاسق بوده است و هم‌اکنون نیست، بلکه ملاک احراز عدالت در زمان تصدی منصب است. البته اگر برخی از اهل تسنن -مانند بیضاوی- «عَهد» را به معنای امامت در صدر آیه بدانند، نباید ظالم را در برابر عادل بنشانند، بلکه باید وی را در برابر معصوم به شمار آورند و در پی آن حسن سابقه شخص را لحاظ کنند؛ چون هر دو فرقه، بر این حقیقت اذعان دارند که مقام نبوت به مشرک یا کافر تائب و یا مرتکب کبائر نخواهد رسید. و چون مقام امامت در این آیه، یا همسان با مقام نبوت است، یا فراتر از آن، به طریق اولی این شرط را می‌طلبد. پرسش اساسی در نظریه اهل تسنن آن است که آیا امکان توسعه در معنای «عَهد» وجود دارد. آیا می‌توان ظالم را در برابر معصوم دانست؟ آن‌گاه که «عهد» را به معنای نبوت معنا می‌کنیم و ظالم را در برابر عادل می‌نشانیم، آن‌گاه که عهد را به معنای هر نوع منصب دینی به حساب آوریم؟![۲۶]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۱۵، ص۲۵۱، ۲۵۵ و ۲۵۶ و ج۲۰، بخش اول، ص۲۶، ۸۴، ۹۵، ۹۸، ۲۱۵ و ۳۲۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۵۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۴۹؛ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۲۹ و ج۳، ص۳۸۱؛ ابن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ریاض، ص۲۸؛‌ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ۱۴۳۱ق، ج۲، ص۷۷۵.
  2. جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۵۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۴۹.
  3. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۴۰.
  4. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۶۹.
  5. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۰؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۶۹.
  6. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۱؛ در حدیثی دیگر از ابن عباس چنین رسیده است: ليس لظالم عليك عهد في معصية الله أن تطيعه (ر.ک: ابن ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۴).
  7. ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۸.
  8. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۰.
  9. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۰.
  10. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۰.
  11. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۰؛ یعنی آنان نزد خداوند عهدی ندارند که بر اثر آن در آخرت، به آنان خیر عطا کند.
  12. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۶۸.
  13. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  14. فراء، معانی القرآن، ج۱، ص۷۶.
  15. ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۳۰.
  16. واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۱، ص۲۰۳.
  17. بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۱۱۲.
  18. تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۸۳.
  19. ماوردی، النکت والعیون، ج۱، ص۱۸۴ و ۱۸۵.
  20. جصّاص، احکام القرآن، ج۱، ص۸۷ و ۸۸.
  21. ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۰۷.
  22. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۱۸۴.
  23. رازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۳۸ و ۳۹.
  24. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۸ و ۱۰۹.
  25. بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۸۶.
  26. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۲۰۸